اللهم عجل لولیک الفرج
یک قطره خورشیدبه شب افتاده
شب روز شده به تاب و تب افتاده
گفتند که آخرالزمان نزدیک است
برعکس ،ظهور توعقب افتاده ….
اللهم عجل لولیک الفرج
منبع :کتابچه ضد انتزار
رئیسان این عالم
عارفی گفت:روزی به تفرج گاهی که محل گرد آمدن بعض بزرگان بود رفتم تا دلم بگشاید .دیدم رئیس آن جا شاگردی داشت که با جدیت و پرتلاش کار می کرد و هرچه امرو نهی به او می شد با چالاکی انجام می داد .رئیس تفرجگاه که از چالاکی او خوشش آمده بود به او می گفت: آری همین گونه چالاک باش . اگر پیوسته چنین فرمانبردار باشی مقم خودرا به تو دهم و تو را به جای خود بنشانم .مرا خنده گرفت و با خود اندیشیدم که رپیسان این عالم همه در وعدع و وید دادن به زیردستان خود چنین اند.
منبع :راه و بیراه سر دلبران ،ص 20
امام سجاد : امتداد جهاد در جبهه خطابه و سجاده ودعا
خلاصه ای از پژوهش در سیره امام سجاد (علیه اسلام ) به قلم مقام معظم رهبری :
….هدف کلی و استراتژی امامان معصوم علیهم السلام تشکیل حکومت اسلامی به شیوه خاص اهل بیت علیهم السلام بود . بعد از شهادت سیدالشهداء علیه السلام امام زین العابدین علیه السلام نیز همین هدف و خط مشی کلی را ادامه دادند . تمام عملکرد امام سجاد در دوره امامتش (از عاشورای سال 61 هجری تا شهادت در سال 94 هجری) باید بر اساس این خط کلی و اساسی تبیین و تحلیل و تفسیر شود . امام سجاد علیه السلام برای این هدف مقدس، یعنی تشکیل حکومت خدا بر روی زمین و عینیت بخشیدن به اسلام، بیش از سی سال، انواع تاکتیک ها و موضع گیریهای گوناگون را به کار برد و با سیاست و درایت و شجاعت و دقت و لطافت، آگاهانه برای تامین آن هدف کلی کوشید .
زندگی امام سجاد علیه السلام بعد از عاشورا را می توان به دو بخش تقسیم کرد: اول) دوره حماسه ساز اسارت; دوم) دوره بعد از اسارت .
امام زین العابدین علیه السلام در دوره اول که دوره ای پرهیجان و عبرت انگیز بود، همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش حماسه آفرید و همچون یک انقلابی پرخروش، به دشمنان مقتدر خود، در برابر همه، پاسخ های دندان شکن و پرخاشگرانه داد . در کوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد - آن وحشی خونخواری که از شمشیرش خون می ریخت و سرمست باده غرور بود - آنچنان سخن گفت که ابن زیاد دستور داد: او را بکشید! و اگر دفاع جانانه حضرت زینب علیها السلام نبود و اینکه باید اینها را به عنوان اسیر به شام می بردند، به احتمال زیاد مرتکب قتل امام سجاد علیه السلام نیز می شدند .
در بازار کوفه، همصدا و همزمان با عمه اش زینب و با خواهرش سکینه سخنرانی کرد و مردم را به هیجان آورد و حقایق را آشکار ساخت . در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد، در برابر انبوه جمعیت جنایت های دستگاه حاکم و حقانیت اهل بیت علیهم السلام برای امامت و خلافت را روشن کرد و به مردم هشدار داد .
دوره دوم (دوره بعد از اسارت) که بسیار طولانی (بیش از سی سال) است، بنای امام سجاد علیه السلام بر تلاش های زیربنایی و ملایم و حساب شده و آرام بود . این پرسیدنی است که: چرا امام سجاد علیه السلام در دوره اول، آنقدر انقلابی و پرخاشگرانه ظاهر شد و در دوره دوم، نرم و آرام و ملایم و با تقیه؟
پاسخ آن است که: دوره بسیار کوتاه و سرنوشت ساز اول، فصلی استثنایی است که باید زمینه تلاش های آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند . در کوفه و شام امام سجاد علیه السلام باید آنچنان تند و برنده و تیز و صریح، مسائل را بیان کند که پیام اصلی «عاشورا» هرگز فراموش نشود و مردم بدانند که چرا امام حسین علیه السلام به شهادت رسید . نقش امام سجاد علیه السلام در این سفرها، نقش حضرت زینب علیها السلام بود; یعنی پیام رسانی انقلاب حسینی علیه السلام .
حضرت زینب علیها السلام، فاطمه صغری علیها السلام، سکینه علیها السلام، و تک تک اسیران - هرکس به قدر توان خویش - پیام آور حماسه حسینی علیه السلام بودند .
دوره بلند و سرنوشت ساز دوم، هنگامی آغاز شد که امام سجاد علیه السلام در مدینه به عنوان شهروندی محترم مشغول زندگی شد و کارش را از خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و حرم او آغاز کرد…
خواب بیداری ما را دیده می آید کسی
از میان اشک ها خندیده می آید کسی
خواب بیداری ما را دیده می آید کسی
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پیچیده می آید کسی
کهکشانی از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچیده می آید کسی
خواب دیدم , خواب دیده در خیالی دیده اند
از شب ما روز را پرسیده می آید کسی
خسته از زخمهاى عاشورا
خسته از زخمهاى عاشورا
مناجات تو، تفسير راهى بود كه تنهايىات را در اسارت خيمهها رقم مىزد… و امروز، روز آخر مناجات توست؛ زيرا سرنوشت ابر گريههاى تو، بالا رفتن بود براى پيوستن به خاطره على اصغر… . بدرود، على بن الحسين! خداوند، قاليچه سليمانى سجادهات را براى رسيدن به پايان ماجراى فراق آماده كرده است.
عرفان تو، ميوه شكفته در حادثه كربلاست بر قامت آزرده و رنجور دلت.
راز و نياز تو، طى درجات عشق است؛ آن هنگام كه تنها شانههاى مسجد، بار غربت تو را بر دوش مىكشند.
روايت فراق تو را تنها ستونهاى ادعيه طاقت دارند تا بناى عاشقى را استوار نگه دارند.
سفر تو، خبر ناگهانى رهايىات از بند اسارت جسمى است كه روح بلندت را توان كشيدن نداشت.
اينك، تمام كلمات صحيفه صف كشيدهاند تا بر پيكر غريب تو نماز بگزارند. تو، سالهاست در ارتفاع زخمهاى عاشورا به كوچ مىانديشى.
زين العباد
زين العباد
آنگاه كه بر تپه وعظ نشستى، سرنوشت خونهاى عاشورا در بالاترين مرحله، تماشا شد. آنگاه كه سخن گفتى، شام هلهله به ناگهانى از تأييد تو، به ندامت خويش رسيد.
اگرچه عبايت بوى خاكستر كربلا مىداد، صلابت واژههايت را كوهها به حسرت نشستند.
اگرچه اشكهايت، هزاران دوبيتى عاشورايى و بر اندام نحيفت خطهاى زنجير، خوانا بود، قدرت بيان تو، شام را به چشيدن رسوايىها واداشت.
امروز، در كنار اين همه تحسين، تقويم، سوگوار كوچ توست.
يا زين العباد!
زينت حماسه و خطبه
زينت حماسه و خطبه
هركس تو را نشناخته باشد، انسانى متروك در بستر خزانزده مرگ است.
تاريخ را ورق مىزنم و فصلى را مىخوانم كه عاشورا در تو نفسى تازه كرد و راه افتاد تا شام؛ تا رسيد به موسم خطبه؛ آنجا كه هيبت اقيانوسها در كلامت جارى شد: «انا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنى، اَنَا بْنُ زمزم و الصفا».
و هزاران دريچه بهشتى، به يكباره از صداى دلنوازت گشوده شد. روبهروى عباراتت، يزيد، قامت منحوس ذلت بود و تنديس ناپاك ستم.
عاشورا را تو به اهتزاز درآوردى تا كاخ گستاخىهاى شام، ويرانه بر باد رفته ابدى باشد. شام، نعشى سياه در دست شبپرستان بود كه واژههاى بيدارگر تو آمدند و صف خواب آلوده آنان را شكستند.
شام، بر درگاه غفلت ايستاده بود كه بوى درود و عود، از خيمههاى سوخته عاشورا را به مشامش رساندى.
چشمان خيس مرثيه
چشمان خيس مرثيه
چشمان مرثيه، خيس از تلخيادهايى است كه بقيع در دل دارد.
كار ديگرى از دستِ شعرهاى ما بر نمىآيد؛ جز اينكه ضجّه بزنند در مقابل حكايات تاول زده. آه از اين همه خنجر غم كه روح گلگون بقيع را پرپر كرده است!
آه از اين همه فراق و اشكهاى بلورين و دلهاى زخم خورده بقيع!
نام «سجّاد»، شكوفايى دل سجادهها و روشنايى بخش محفل خورشيد است.
نام «زين العباد»، بر ارتفاع سجده مىدرخشد.
بياييد، اى دفترهاى پرگريه احساس، اى واژههاى مغموم، خود را برسانيد به موسم گريه؛ پشت پنجرههاى بقيع.
ردّ نيايشهاى تو
ردّ نيايشهاى تو
در سرودهاى بىپايان رود، در چكچك باران، در ترنم نسيم صبح، ردّ نيايشهاى تو جارى است.
همگام با تسبيح دريا، همنفس با اذان طوفان، همسفر با اقامه موج، رد نيايشهاى تو پيداست كه طنين مىاندازد.
هستى، از زبان تو سخن مىگويد و اشكهاى نيم شبت، رازهاى مگوى آفرينش است كه برملا مىشود.
كعبه، اقتدا مىكند به مناجات تو و اندوه عاشورايىات عرق شرم نشانده است بر پيشانى افق. صداى رعد و برقها، خطوط خشم توست از بىوفايى زمانه؛ از جور زمان كه خواستند تو را در سكوت بنشانند؛ ولى خطبههاى دمشقىات را هيچ ابر سياهى نتوانست بپوشاند. دعاى تو هنوز پشت سر قافله تشيع است و راز و نيازهايت در رگهاى كاروان تاريخ، زنده؛ تاريخ را كلام آتشانگيز تو حركت داده و نيايش شورانگيز تو به تأمل واداشته است.
دل نوشته های در سوگ امام سجاد علیه السلام
مويه كبوتران مدينه
مويه كبوتران مدينه
مدينه داغدار است. بوى غربت و مظلوميت، كوچه كوچه شهر را در برگرفته و آسمان، غمبارتر از هميشه، به بقيع مىنگرد. خشت خشت خانههاى كوچه بنىهاشم، ناله الوداع سر دادهاند و كبوتران مدينه، مويه جدايى آغاز كردهاند، خاطرات سالهاى نه چندان دور، تازه شده است؛ خاطرات تشييع شبانه گل ياس رسول و تدفين غريبانهاش، خاطرات جسارتهاى بىشمار شيطان بر پيكر بىجان حسن عليهالسلام و تشييع جگرسوزش، خاطرات وداع كاروان كربلا با مدينه در سفرى بىبازگشت… .
اكنون، آخرين يادگار حسين و بزرگترين حماسهسراى كربلا، غريبانه و مظلومانه به سوى بقيع تشييع مىشود و از «زينت عبادت كنندگان» فقط خاطرات جانسوز و مناجاتهاى آسمانىاش بر جاى مىمانَد…