خسته از زخمهاى عاشورا
خسته از زخمهاى عاشورا
مناجات تو، تفسير راهى بود كه تنهايىات را در اسارت خيمهها رقم مىزد… و امروز، روز آخر مناجات توست؛ زيرا سرنوشت ابر گريههاى تو، بالا رفتن بود براى پيوستن به خاطره على اصغر… . بدرود، على بن الحسين! خداوند، قاليچه سليمانى سجادهات را براى رسيدن به پايان ماجراى فراق آماده كرده است.
عرفان تو، ميوه شكفته در حادثه كربلاست بر قامت آزرده و رنجور دلت.
راز و نياز تو، طى درجات عشق است؛ آن هنگام كه تنها شانههاى مسجد، بار غربت تو را بر دوش مىكشند.
روايت فراق تو را تنها ستونهاى ادعيه طاقت دارند تا بناى عاشقى را استوار نگه دارند.
سفر تو، خبر ناگهانى رهايىات از بند اسارت جسمى است كه روح بلندت را توان كشيدن نداشت.
اينك، تمام كلمات صحيفه صف كشيدهاند تا بر پيكر غريب تو نماز بگزارند. تو، سالهاست در ارتفاع زخمهاى عاشورا به كوچ مىانديشى.