سخنرانی مکتوب / حجت الاسلام رفیعی؛ شب دوم ماه محرم ۱۳۹۴
«بسم الله الرحمن الرحیم»
شعار گویای هدف یک گروه یا یک فرد است
دیشب عرض شد بحث امسال ما تحلیل شعار های عاشورا است، یعنی رجز ها و شعر هایی که اصحاب امام حسین(علیه السلام)، خود امام حسین(علیه السلام)، بنی هاشم در صحرای کربلا خواندند، منتهی من یک نکته ای را امشب عرض می کنم، خواهش می کنم دقت کنید.
شعار گویای هدف یک گروه یا یک فرد است، ما اولین شعاری که در اسلام داشتیم چه بوده است؟ «قولوا لااله الاّ الله تفلحوا» ، پیامبر خدا (صل الله علیه و آله) از روی کوه صفا اولین شعاری که شروع کرد این بود «قولوا لااله الاّ الله تفلحوا».
که به معنای نشانه و علامت است، گاهی تابلو است، گاهی پرچم است و گاهی نه یک شعری، یک مطلبی، یک کلامی است که هم باید کوتاه باشد، نمی شود یک صفحه ای باشد، هم باید گویا باشد، مبهم نباشد، همه بفهمند، هم باید محرک باشد تحریک کند، هم باید هدف را بیان کند که ما برای چه آمدیم؟ یعنی یک شعار خوب کوتاه است، گویا است، محرک است، معرف هدف است، هم یک شعار خوب موزون باید باشد، وزن داشته باشد که همه بتوانند راحت آن را حفظ و تکرار کنند.
وقتی پیامبر خدا(صل الله علیه و آله) مسجد مدینه را می ساخت، یک شعاری را گفت همه بگویند، خب چند ماه طول کشید ساختن مسجد، خیلی هم سخت بود، این چوب های سنگین را می آوردند اولا با چوب ساخته شد، با چوب های نخل، شعاری که در حین کار می دادند این بود «اللَّهُمَّ لا خَیْرَ إِلا خَیْرُ الآخره فَاغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَه» یعنی هرچه خیر است در آخرت است، خدایا این هایی هم که دارند کمک می کنند حالا از انصار هستند (مردم مدینه) یا مهاجر هستند(مردم مکه) ببخششان، به آن ها لطف کن، در طول این چند ماهی که می ساختند، این شعار را تکرار می کردند در کارشان. این یک شعار است.
در جنگ بدر امام صادق(علیه السلام) فرمود (این روایت در کافی است) شعار مسلمان ها این بود «یا نصر الله اقترب یا نصر الله اقترب» یعنی پیروزی بیا. این یک شعار است.
در احد شعار بوده. در خندق شعار بوده؛ چون خود شعار گویای هدف است. در احد مشرکین شروع کردند شعار دادن «اُعلُ هُبَل» «جاوید هُبُل» “هبل” بت شان بود، درود بر هبل؛ پیامبر فرمود شما هم بگویید «الله أعلى وأجل» این شعار در مقابل آن شعار. آن ها گفتند «ان لنا عُزا و لا عُزا لکم» ما بت عُزا داریم شما بت عُزا ندارید، پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمود بگویید « اَلّلهُ مَولانا وَلا مَولی لَکُم» بر وزنش فورا سرود.
انسان نباید در شعار کم بیاورد. شعار گویا، محرک و خیلی هم مهم است. شما در همین جنگ ایران و عراق عزیزان ما من یادم است یک وقتی در جبهه به یک جوانی گفتم که چه انگیزه ای باعث شد شما بیای جبهه؟ (دبیرستانی بود) گفت شعارهای آقای آهنگران. این حرف هایی که ایشان می زد مثلا فرض کنید “ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش” بهر نبرد بی امان آماده باش آماده باش".
شعار نشانه ی شعور است، نشانه ی هدف است، نشانه ی مرام است. چرا الان کشورها سرود دارند؟ ما سرود جمهوری اسلامی، تمام اهداف جمهوری اسلامی در همین سرود از شهدا، از امام، از استقلال، از آزادی، از قرآن، همه در همین نهفته است. پس مسئله ی شعار خیلی مهم است، البته گاهی استفاده ی منفی هم از شعار می شود، مثلا با یک شعار خوارج با امیرالمومنین(علیه السلام) جنگیدند، علی(علیه السلام) را به شهادت رساندند، شعارشان چه بود؟«لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» یعنی حکم، حکم خدا است بر منکرش لعنت، حرف قشنگی است حکم، حکم خدا است. امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود شعارش قشنگ است «کلمت الحق» اما استفاده ای که از آن می شود باطل است، یعنی این «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ» دارند با علی بن ابی طالب(علیه السلام) با این شعار می جنگند.
شماها که فضاهای مجازی در اختیارتان است، برای هم گاهی پیام می فرستید، حافظه تان را پر می کنید از حفظ مطالب، بیایید شعار های قرآنی. من یک وقتی به یکی از مسئولین آموزش و پرورش گفتم، گفتم حدود صد و شصت دعا در قرآن است، همه آن ها هم اولش یا “رب” است یا “ربنا"، قالبا همه یکی از آن ها را بلد هستند «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی» چون در قنوت می خوانند ولی صد و پنجاه نه مورد از آن ها را بلد نیستند؛ این را بیاورید شعارش کنید در مدارس، شعار هفته، سر صف یک هفته «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا»، یک هفته «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا»، یک هفته «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا»، یعنی صد و شصت رب و ربنا شعار قرآنی آدم یاد می گیرد؛ دعای قرآنی آدم یاد می گیرد.
شعار نشان دهنده ی اهداف است، نشان دهنده ی شخص و شخصیت است، نشان دهنده ی جایگاه است، نشان دهنده ی آن هدفی است که انسان دارد برای آن حرکت می کند. لذا بنده امسال این بحث را انتخاب کردم، چون خیلی از شعار های کربلا را شما نشنیده اید.
من خودم این حدیث را امروز دیدم، با اینکه مطالعاتم کم نیست ولی امروز این روایت را دیدم که از امام صادق(علیه السلام) معاویه بن عمار روایت می کند که گفتند آقا شعار امام حسین(علیه السلام) به اصحابش روز عاشورا چه بود؟ شعاری که مرتب تکرار می کردند. شعر های جداگانه هر کسی خوانده، برای تان می گویم، و شعار شما اهل بیت چیست؟ (خیلی روایت جالب است، در کافی است) امام صادق(علیه السلام) فرمود «شعار الحسین و شعارنا» شعار امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا و شعار ما اهل بیت می دانید چه است، فرمود «یا محمد یا محمد»؛ یعنی نام رسول خدا. فرمود شعار ما این بوده، لذا زینب کبری(سلام الله علیها) هم روی بلندی فریاد زد نام رسول خدا، در گودی قتلگاه هم نام رسول خدا را. فرمود این شعار اباعبدالله (علیه السلام) روز عاشورا بوده و شعار ما اهل بیت هم این است.
شعار های کربلا از اصحاب من شروع می کنم از اول، بعد شب های آخر می روم سراغ بنی هاشم و اباعبدالله(علیه السلام).
«ذَکَّرْتَ الصَّلاهَ، جَعَلَکَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّین»
یکی از شعار هایی که امشب می خواهم بگویم و خیلی قشنگ است، شعار ابو ثُمامه ی صیداوی یا صاعدی است. ابو ثُمامه یک آقایی است که از اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) بود، در صفین، در جمل، جزء اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) با دشمن جنگید؛ یک شخصیت دلاور، شجاع، با ذکاوت، مسلم بن عقیل که آمد کوفه رفت با او بیعت کرد. وقتی دید مسلم را گرفتند و به شهادت رساندند با یک سختی از کوفه آمد بیرون خودش را به کربلا رساند خدمت اباعبدالله (علیه السلام). این ابو ثمامه که اسم اصلی اش هم اَمر است منتهی کنیه اش ابو ثمامه است. ابو ثمامه همان کسی است که ظهر عاشورا موقعه ی اذان آمد خدمت اباعبدالله، (خوب عبارت را دقت کنید، ادبش را، ذکاوت و فهمش را) گفت «یا اباعبدالله نفسی لک الفدا» آقا جان جانم فدایت، قربانت شوم «لا واللهِ لا تُقتَل حتّى أُقتَل» به آن خدایی که بهش اعتقاد دارم تا من کشته نشوم نخواهم گذاشت کشته شدن شما اتفاق بیفتد، من باید قبل از شما کشته شوم، یعنی چه؟ یعنی این حرفی که می زنم دنیا بدانید از روی ترس نیست، نمی خواهم شهادت را عقب بی اندازم، نمی خواهم بگویم مثلا نروم جبهه، نه «لا والله» به خدا قسم «لا تُقتَل حتّى أُقتَل» شما کشته نمی شوید مگر اینکه من قبل از شما شهید شوم. (فکر می کنید چه می خواهد بگوید که آمده است با این قشنگی با این زبان دارد حرف می زند)، گفت آقا جان فقط یک خواهشی دارم، یک آرزو دارم، دلم می خواهد این آرزویم بر آورده شود، آقا موقع اذان ظهر شده، دلم می خواهد یک نماز دیگر بخوانم. این ها حرف دارد،
امروز یک آقایی آمده بود پیش من می گفت پسر ما خیلی به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه دارد، گفتم خب الحمدالله، گفت اربعین پیاده می رود، گفتم الحمدالله، گفت پای منبر شما می آید گفتم الحمدالله و…، فقط حاج آقا نماز نمی خواند، گفتم خرابش کردی که! این خیلی مهم است جوان ها این آدمی که عاشق شهادت است آمد گفت آقا من یک چیز دوست دارم، آخرین آرزوی من این است.
من یک وقتی یک آقایی یک کتابی می خواست بنویسد، تحت عنوان آخرین نماز ها، آخرین کسانی که نماز را خواندند بعدش شهید شدند؛ موارد زیادی جمع کرده بود، مثل حُجر بن عدی، وقتی خواستند اعدامش کنند گفتند آرزو نداری، گفت چرا بگذارید دو رکعت نماز بخوانم، نماز را خواند و شهید شد. خُبَید از اصحاب پیامبر(صل الله علیه و آله) است چوبه دار را آماده کردند ابوسفیان او را مکه اعدام کرد، خواستند اعدامش کنند گفت صبر کنید دو رکعت نماز، نماز خواند به شهادت رسید. این ها را جمع آوری کرده بود، تعدادش هم کم نیست، گفت آقا دلم می خواهد، امام حسین(علیه السلام) فرمود «ذَکَّرْتَ الصَّلاهَ، جَعَلَکَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّین» نماز را گفتی، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد، باشه خودت برو به دشمن بگو آتش بس بدهند ما نماز بخوانیم، آمد و به یکی از نیروهای دشمن گفت اباعبدالله تقاضای آتش بس کرده است به اندازه ی نماز، می دانید نماز جنگ، نماز خوف است، نماز خوف دو رکعت است یعنی شکسته است، یعنی در کربلا اباعبدالله(علیه السلام) نماز خوف خواند، اگر هم به جماعت بخوانند امام می ایستد جلو، یک رکعت را یک گروه اقتدا می کنند یک گروه پاسداری می دهند، آن گروهی که یک رکعت را اقتدا کردند رکعت دوم را خودشان می خوانند می روند جای آن ها، آن ها می آیند رکعت دوم به امام اقتدا می کنند، یعنی در واقع هر گروهی یک رکعت نماز امام را می خواند یک رکعت نماز خودشان، نماز خوف با این سرعت خوانده می شود، وقتی نمی گرفت؛ آمد و یکی از آن افراد بی دین دشمن آمد به عمر سعد و پیغام داد و گفت نه ما اجازه نمی دهیم، به اباعبدالله(علیه السلام) بگویید نماز شما قبول نیست. حبیب بن مظاهر وارد جنگ شد و اباعبدالله(علیه السلام) نماز را خواند، بعد از نماز ابو ثمامه، اجازه گرفت برود میدان، شروع کرد سه بیت شعار دادن، در این شعارش اول این مصیبت را به پیامبر(صل الله علیه و آله) تسلیت گفت، بعد این مصیبت را به حضرت زهرا(سلام الله علیها) تسلیت گفت، بعد این مصیبت را به همه ی عالم تسلیت گفت، بعد در این رجز گفت مردم کسی را دارید می کشید که الان بهترین آدم روی کره ی زمین است، یعنی ما از او دیگر بهتر روی زمین نداریم؛ پسر پیامبر(صل الله علیه و آله) است، تنها نوه ی پیامبر(صل الله علیه و آله) هم است، چون بقیه محمد بن حنفیه و دیگران، فرزندان امیرالمومنین(علیه السلام) نوه ی پیامبر (صل الله علیه و آله) نبودند، تنها فرزند دختر پیامبر(صل الله علیه و آله) است و این شخصیت دارنده ی علم الهی است، یعنی در سه رجز تسلیتش را گفت، محبتش را گفت، امام حسین(علیه السلام) را معرفی کرد، صفات اباعبدالله (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) را گفت. حالا من شعر هایش را بخوانم بعد آن برداشتی که عنوان بحث ما است را خدمت شما می گویم، گفت «عزاء لال المصطفی و بناته» تسلیت به آل مصطفی و فرزندانشان، «علی حبس خیر الناس سبط محمد» تسلیت برای کشتن بهترین مردم، یعنی دو معرفی از امام حسین(علیه السلام) کرد، نوه ی پیامبر(صل الله علیه و آله) است و بهترین مردم است. «عزاء لزهرا نبی و زوجها» تسلیت دوم به زهرای مرضیه(سلام الله علیها) و همسرش امیرالمومنین(علیه السلام) «خزانت علم الله من بعد احمد» خزانه ی علم الهی، دارنده ی علم الهی « عزا لاهل الشرق و الغرب کلهم» نباید به مسلمان ها تسلیت گفت، به همه باید گفت. دیشب گفتم آنتوان بارا دیشب گفتم در این کتاب «الحسین فی الفکر المسیحی» می گوید چه کسی گفته اباعبدالله(علیه السلام) متعلق به مسلمان ها است؟ اباعبدالله(علیه السلام) متعلق به تمام آزادگان عالم است. گاندی هم از او تعریف می کند. آنتوان بارا هم از او تعریف می کند. یک هندو یک شعری گفته است درباره ی اباعبدالله(علیه السلام)، یک وقتی این شاعر آمده بود قم این شعر را خواند در یک جلسه ای من بودم، که مضمون شعرش این است گفت حسین جان ما هندو ها را بدنمان را آتش می زنند بدنمان را وقتی مردیم دفن نمی کنند، رسم است آتش می زنند و خاکسترش را به باد می دهند، من وصیّت می کنم اگر من مردم و خاکستر من را بعد از آتش زدن خواستند جایی بریزند بیایند کربلا و این را در کنار مزار تو قرار بدهند که محبت من به تو روشن شود. خب ببینید این تسلیت سوم «عزاء لاهل الشرق والغرب کلهم وحزناً على حبس الحسـین المسدّد» وا مصیبت حبس اباعبدالله (علیه السلام).
این سه بیت شعر را شاید کمتر مطرح شده است، سه تسلیت، دو معرفی از امام حسین(علیه السلام) و بیان آن محبتی که به اباعبدالله (علیه السلام) دارد. یک چند نفری را کشت و بعد هم شهید شد. ظاهرا اباعبدالله(علیه السلام) هم بالای سرش نیامده، چون این حرف درست نیست که اباعبدالله(علیه السلام) بالای سر همه ی شهدا آمده است، اصلا نشد، امکانش نبود. مرحوم سماوی در اِبصار العین می گوید نه یا هشت شهید را اباعبدالله(علیه السلام) آمده بالای سرشان.
ابو ثمامه کشته شد.
شعار پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بر در خانه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
جوانان، آقایان، خواهران برداشتی که من از این شعار می خواهم بکنم این است، ما باید نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) وظایف مان را انجام دهیم؛ وظایف ما چیست؟ پیامبرخدا(صل الله علیه و آله) فرمود شما نسبت به اهل بیت من چهار وظیفه دارید، هر کسی این چهار وظیفه را انجام داد من پیامبر روز قیامت او را شفاعت می کنم، من پیامبر روز قیامت دست او را می گیرم. اهل بیت که می گویم دو آدرس به شما بدهم، قرآن سوره ی ۳۳ آیه ی ۳۳، سوره ی ۳۳ سوره ی احزاب است، آیه ی ۳۳ آیه ی تطهیر است، در این سوره آیه ی ۳۳ حدود بیست ضمیر جمع مونث آمده است یعنی خطاب به زن های پیامبر(صل الله علیه و آله) است، کُنّ، هُنّ، کنتن، وسط این بیست ضمیر یک مرتبه می گوید «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» می شود ضمیر مذکر، معلوم است این اهل بیت(علیهم السلام) زن های پیامبر(صل الله علیه و آله) نیستند، معلوم است این آیه اصلا به قول علامه طباطبایی مثل یک دُرّی وسط این آیه. در واقع بعضی ها اشکال می کنند می گویند این آیه چرا این جا آمده است؟! اتفاقا دقیق است، وسط خطاب های مونث یک مرتبه خطاب مذکر است «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» این آیه ی شریفه (شیعه و سنی نوشتند) شش ماه تمام پیامبر(صل الله علیه و آله) می آمد در خانه ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) این آیه را می خواند، صبح به صبح. این آیه شش ماه شعار پیامبر(صل الله علیه و آله) درِ خانه ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.
اتفاقا روز عاشورا، وجود مقدس اباعبدالله (علیه السلام) اول صبح بود تازه هنوز جنگ شروع نشده بود، ایستاده بود، خب یک گودال هایی کنده بودند از یک طرفی که پشت خیمه بود دشمن نتواند حمله کند، داخل آن هم هیزم ریختند آتش هم زده بودند که بالاخره دشمن نتواند از اینجا نفوذ کند، یکی از این خبیث های دشمن به نام عبدالله بن حوزه و با یک نفر دیگر محمد بن اشعث، محمد بن اشعث همان کسی است که دیشب گفتم مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و او را تحویل ابن زیاد داد که خواهرش هم قاتل امام حسن مجتبی(علیه السلام) است. محمد بن اشعث و عبدالله بن حوزه آمدند جلو، عبدالله بن حوزه رو کرد به امام حسین (علیه السلام) گفت هان آقا برای خودتان آتش درست کردید! عجله نکنید، ما شما را می کشیم شما به آتش ملحق می شوید. جسارت کرد. اباعبدالله(علیه السلام) یک نگاهی کرد و او را نفرین کرد، عرضه داشت «اللّهُمَّ حُزْهُ إِلَى النّارِ» خدایا این را با همین آتش بسوزان که حرمت ما را منکر شده است. اتفاقا همان لحظه پای اسبش لغزید و افتاد در این آتش و به درک واصل شد. محمد بن اشعث این صحنه را دید، رو کرد به امام حسین(علیه السلام)، حالا به جای اینکه درس بگیرد، گفت یا اباعبدالله این تصادفی بود دیگه! فکر نکنید شما نزد خدا حرمتی دارید، شما پیش خدا احترامی نداری، امام حسین (علیه السلام) فرمود چرا احترام نداریم؟ مگر تو این آیه را نشنیده ای «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» این “أَهْلَ الْبَیْتِ” ما هستیم وقتی پیامبر گرامی اسلام، امیرالمومنین(علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام)، فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها)، پنج نفری دور هم جمع شدند جبرئیل هم آمد، ام سلمه آن جا بود گفت یا رسول الله من هم بیایم در کنار شما، فرمود ام سلمه تو همسر من هستی، تو زن خوبی هستی اما نه، اجازه نداری، اهل البیت منحصر در پنج تن است و سرایت پیدا می کند به سایر ائمه، یعنی بعد از آن امام سجاد(علیه السلام)، امام باقر(علیه السلام) تا امام زمان (ارواحنا فداه)، تا این حرف را محمد بن اشعث زد، امام حسین(علیه السلام) او را هم نفرین کرد و در نقل ها دارد که عقربی آمد در همان جا پایش را گزید، زخم شدیدی شد و آخرش هم با همین زخم به درک واصل شد و نتوانست کربلا بجنگد. حرمت اهل بیت (علیهم السلام)؛ من فقط دو آدرس دارم، یکی سوره ی احزاب آیه ی ۳۳، یکی هم حدیث ثقلین، حدیث ثقلین حدیثی است که شیعه و سنی نقل کردند، قرآن و اهل بیت. جوان ها رسول خدا از من و شما راجع به اهل بیت (علیهم السلام) چهار وظیفه خواست، فرمود منِ پیغمبر ضمانت می کنم اگر کسی این چهار وظیفه را انجام دهد من روز قیامت او را شفاعت می کنم. «أربَعَهٌ أنَا شَفیعٌ لَهُم یَومَ القِیامَهِ»،
۱- «مُعینُ أَهْلِ بَیْتى» اهل بیت من را یاری کند؛ چطور یاری کنیم؟ همین، همین الان یاری است، شب دوم محرم است، من یادم است سابق مثل بیست سال بیست و پنج سال پیش یک وقت ما منبر می رفتیم تبلیغ می گفتیم که از شب ششم هفتم مجلس ها رونق می گیرد، من خودم یادم است، از شب ششم هفتم آرام آرام راه می افتد، آقا شب دوم این جلسه است و جا نیست، چه است؟ همه هم جوان، همه ی شما هم یا محصّل هستید یا دانشجو هستید، ایام بی کاری که نیست سال تحصیلی است، خود این حضور، خود اینکه آقا این مداح می آید می خواند و شما ناله می زنید، همراهی می کنید، اشک می ریزید، مجلسش را گرم می کنی. امشب خدمت حضرت آیت الله عظمی زنجانی بودم در حرم، ایشان یک جمله ای فرمود، فرمود آیت الله آقای سید عبدالهادی شیرازی یک شب خواب دید، دید اباعبدالله (علیه السلام) نشسته است، یک دفتری هم جلوی او باز است، یک آقایی هم آنجا است، اباعبدالله (علیه السلام) به آن شخص فرمود اسم فلانی را خط بزن، ایشان روضه خوان ما نیست، خط زدند، آقای سید عبدالهادی می گوید من می شناختم این آقا روضه خوان بود، منبر می رفت، بعد فرمودند اسم سید جعفر شیرازی را بنویس ایشان روضه خوان ما است، باز آقای عبدالهادی می گوید اتفاقا این سید جعفر روضه خوان نبود درس می گفت، تدریس می کرد هیچ وقت منبر نمی رفت، تعجب کردم، آیت الله شُبیری اسم آن اولی را نفرمود، فرمود از خواب که بلند شدم رفتم پیش سید جعفر شیرازی گفتم مگر شما روضه برای اباعبدالله (علیه السلام) می خوانی؟ گفت بله من سالی دو سه مرتبه گاهی خانواده خودم را جمع می کنم، گاهی در جلسات درسم بالاخره یک یادی از اباعبدالله(علیه السلام) می کنم. گفتم من یک همچنین خوابی دیدم. رفتم آن آقا را هم پیدا کردم، دیدم آن آقا هم از روضه خوانی اباعبدالله(علیه السلام) آمده بیرون به یک کار اداری آن زمان مشغول شده بود و دیگر منبر و روضه نمی رفت، ایشان وقتی این جمله را فرمودند اشکشان گرفت، بعد من به ایشان گفتم، گفتم حضرت آیت الله عظمی گلپایگانی نوارهایشان است، خب ایشان مرجع بود، صاحب رساله بود، روز عاشورا که می شد سه چهار ساعت پای روضه می نشست تمام که می شد می رفت داخل اتاق زن و بچه اش را جمع می کرد می فرمود می خواهم روضه بخوانم. یکی از رفقا نوارشان را آورد برای من، هنوز هست، ایشان خودش روز عاشورا روضه خوان اباعبدالله (علیه السلام) می شود؛ این مقام، مقام کمی نیست. شما مقام معظم رهبری که روضه هایشان جمع آوری شده آن را هم من در نواری دارم گاهی گوش می دهم، ببینید در نماز جمعه ی تهران در جاهای متعدد مقید هستند در ایام محرم روضه ی برای اباعبدالله (علیه السلام)؛ این افتخار است. معین اهل بیت(علیهم السلام) با اشکتان، با حضور در مجلس، با نماز اول وقت تان، با زینت اهل بیت (علیهم السلام) بودن، با اخلاق نیکوتان، بگویند به به ببین این ها از مجلس امام حسین(علیه السلام) می آیند بیرون چه خوش اخلاق هستند، چقدر خوش برخورد هستند، چقدر نیکو هستند، چقدر مودب هستند، ادب حسینی، تربیت حسینی.
۲- فرمود «الْقَاضِی لَهُمْ حَوَائِجَهُمْ» دومین ویژگی که راجع به اهل بیت من دارید حاجات آن ها را بر آورده کنید. خب الان من و شما چه حاجتی از اهل بیت (علیهم السلام) می توانیم بر آورده کنیم؟ یاری کردن دین. کمک به حرمشان، کمک به زائرشان، خمسمان را بپردازیم، کسانی که در مسیر اهل بیت (علیهم السلام) کار می کنند « من احبنا احب شیعتنا» هر کسی ما را دوست دارد شیعه های ما را باید دوست داشته باشد.
۳- رسول خدا در این روایت نورانی فرمود «الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ» اهل بیت من را دوست داشته باشید، نشینین پای شبهه هایی که می کنند می خواهند اعتقادات ما را سست کنند، یعنی چه عزاداری می کنید! نه آقا توجه نکنید، این مکتب باید گرم بماند. دشمن ها می خواهند جای این محبت، محبت حرام بیاورند. جای این محبت کاذب بیاورند. جای این عشق، عشق مجازی بیاورند، نگذارید.
۴- «وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ» با دستتان از ما حمایت کنید، حضور پیدا کنید در صحنه باشید، ولیّ زمان را تنها نگذارید، علما را تنها نگذارید، از دین حمایت کنید، این می شود در واقع محبت و ویژگی اهل بیت (علیهم السلام).
خدایا به آبروی این اصحاب؛ آقایان می دانید اباعبدالله(علیه السلام) سیدالشهدا است، شهدای کربلا سادات الشهدا هستند؛ حدیث داریم؛ پس همه ی این ها بزرگ هستند، به حق سیدالشهدا و به حق سادات الشهدا یعنی شهدای کربلا قسمت می دهیم ما را از این خاندان و از درب خانه شان و مکتبشان جدا مگردان.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
سلام ما به خــــاک کربلای تو سلام ما به صحن و بارگاه تو
سلام ما به تَلَّ زینیه ات سلام ما به نالۀ سکینه ات
نمی دانم این اسم حسین چرا انقدر قشنگ است، چرا انقدر زیبا است
سلام ما به نام دل ربای تو سلام ما به آخرین وداع تو
سلام ما به جسم پاره پاره ات سلام ما به طفل شیر خواره ات
مثل فردایی یک وقت خاک کربلا پیدا شد، سر زمین کربلا نمایان شد،
خاک شهیدان شد عیان ای ساربان محمل مران با ما سرود خون بخوان
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین
زینب آمد برادر غم دلم را گرفت، اندوه چهره ام را گرفت، این سرزمین چه سر زمینی است؟ فرمود «هاهُنا مَحَطُ رِحالِنا وَ مَسفَکُ دِمائِنا» همین جا محل شهادت ما است، همین جا خیمه ها را نصب کنید. یکی یکی خیمه ها نصب شد، اصحاب پیاده شدند، یکی فردا غم زینب را گرفت اشک جاری شد، آمد پیش اباعبدالله(علیه السلام) گفت برادر نمی شود از این سرزمین برویم؟ فرمود نه زینبم اینجا محل نشرنا و محشرنا» همین جا را پیامبر(صل الله علیه و آله) به من نشان داده، خاک کربلا محل شهادت ما است، یکی دوم محرم بود، یکی هم شب عاشورا بود وقتی اباعبدالله(علیه السلام) خبر از شهادت داد؛ آنجا آمد جلو، برادر نمی شود برگردانی ما را، برادر نمی شود امشب زیر خاک برود اما این حرف ها را نشنود، با این تفاوت که شب عاشورا گریبان چاک داد، دست ها را به صورت زد، برادرم حسینم. هر کجا نشستید یا حسین.