دولت عشق
10 آبان 1395
گفت :فقیرم.
گفتند:نیستی.
گفت:فقیرم!باور کنید.
گفتند:نه!نیستی.
گفت:شما از حال و روز من خبر ندارید.
وحال و روزش را تعریف کرد.گفت که چقدر دستهایش خالی است و چ سختی هایی شب و روز می کشد.ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند.
گفت:به خدا قسم که چیزی ندارم.
گفتند:صددینار اگر به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری ؟ از ما فرزندان محمد صلی الله علیه و آله .
گفت :نه !به خدا قسم نه .
-«هزار دینار؟»
- نه !به خدا قسم نه.
-دهها هزار ؟
- نه !باز دوسستتان خواهم داشت .
-گفتند: چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی ؟
«چطور می گوئی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟»
منبع : کتاب خدا خانه دارد،فاطمه شهیدی ،ص 134