سران فتنه پاسخ فرزندان علیرضا ستاری را بدهند
وقتی بنا شد برای مصاحبه بروم به منزل شهید سید علیرضا ستاری از خانوادهاش خجالت میکشیدم. فکر کردم اگر بگویند درروزهای سخت این چهار سال چرا سراغی از او نگرفتید، چه بگویم. علیرضا در یکی از حساسترین روزهای سال فتنه جانش را گذاشته بود پای انقلاب. در این چهار سال هم بی ادعا و بی منت درد کشیده بود و خون دل خورده بود و حالا حرف زدن از سختیهای این سالها برای همسر و مادر علیرضا بی بغض و آه ممکن نبود. خانه پدری اش میانه ی میدان امام حسین و میدان شهداست. در را دختر هفت ساله اش برایمان باز کرد. هنگامه ترنابی، همسر علیرضا دلش تنگ شده بود و رفته بود بهشت زهرا تا سری به شوهرش بزند. گفت و گو را با خانم فاطمه محمد علی، مادر شهید شروع کردم تا همسر شهید هم از راه رسید.
قبل از جانباز شدن علیرضا بگویید. چه میکردند و شرایطشان چطور بود؟
مادر شهید: علیرضا یک بچه خیلی باهوش، فعال و مسئولیت پذیر بود. دوست داشت همیشه نفر اول باشد. ابتدایی و راهنمایی را با نمرههای خوبی پشت سر گذاشت. دبیرستان را هم در رشته ریاضی درس خواند. بعد برای دانشگاه شرکت کرد. زیاد به مدرسهاش سر میزدم. رفتارش برای من خیلی مهم بود که در مدرسه چطور رفتار میکند و همه راضی بودند. معلمها و امور تربیتی مدرسه خیلی راضی بودند. در ضمن از سوم دبیرستان کار هم میکرد. ورزش میکرد، قهرمان شنا و بوکس بود. سوارکاری میکرد. اسکی و جودو میرفت. یعنی در هر رشته ورزشی که شرکت میکرد رتبه میآورد. علیرضا دوازده سالش بود که خودم او را بردم بسیج محلهمان و ثبت نام کردم. خودم عضو بسیج همان مسجد بودم و در قسمت خواهران مسئولیت داشتم و علیرضا هم بود.ادامه در صفحه 2
صفحات: 1· 2