ناکامي حسود
ناکامي حسود
حسد يکي از عوامل شکست در زندگي است و انسان را همواره ناکام مي گذارد. حسود به جاي اينکه در مورد راه هاي رسيدن به مراتب والاتر فکر
کند و موانع و نکات ضعف خود را پيدا و برطرف کند،ذهنش مشغول رقيب مي شود.تلخ کامي و ناراحتي حاصل از حسادت، تعقل و تفکرصحيح و منطقي را از حسود مي گيرد و گاه مرض حسادت آنچنان در او ريشه مي دواند که حاضرمي شود ضرر و صدمه اي- ولو به قيمت نابود شدن خودش- به رقيب بزند. مرحوم حاج ملا احمد نراقي و شيخ عباس قمي نقل کرده اند:
در زمان خلافت هادي عباسي مرد نيکوکار ثروتمندي در بغداد زندگي مي کرد. در همسايگي او شخصي سکونت داشت که نسبت به مال او حسد مي ورزيد. آن قدر درباره او حرف زد تا دامن او را لکه دار کند، نشد.تصميم گرفت غلامي بخرد و او را تربيت کند و بعد مقصد خود را به او بگويد.
روزي بعد از يک سال به غلام گفت: چقدر مطيع مولاي خود هستي؟ گفت: اگر بگويي خودت را به آتش بينداز انجام مي دهم. مولاي حسود خوشحال شد؛ گفت که همسايه ام ثروتمند است و او را دشمن دارم، مي خواهم دستورم را انجام دهي. گفت: شب با هم بالاي پشت بام همسايه ثروتمند مي رويم و تو مرا بکش تا قتلم به گردن او بيفتد و حاکم او را به خاطر قتلم قصاص کند و از بين ببرد. هرچه غلام اصرار در انجام ندادن اين کار کرد تأثيري نداشت.نيمه شب به دستور مولاي حسود،گردن مولايش را بالاي بام همسايه محسود ثروتمند زد و زود به رختخوب خود آمد.فردا قتل حسود بربام همسايه کشف شد. هادي عباسي دستوربازداشت مرد ثروتمند را داد و از او بازپرسي کرد. بعد غلام را خواست و از او جويا شد. غلام ديد که مرد ثروتمند گناهي ندارد؛جريان حسادت و کشتن را تعريف کرد. خليفه سر به زير انداخت و فکر کرد و بعد سر را برداشت و به غلام گفت :هرچند قتل نفس کرده اي،ولي چون جوانمردي نمودي و بي گناهي را از اتهام نجات دادي،تو را آزاد مي کنم و او را آزاد کرد و زيان حسادت به خود حسود بازگشت.
آري حسادت هر مقدار که در جان آدمي نفوذ کرده باشد، به همان مقدار از رشد و شکوفايي انسان جلوگيري مي کند. درون ذهن انسان،همچون حافظه رايانه،ظرفيتي محدود دارد، هرگونه اطلاعات و هر نوع دغدغه فکري که در اين فضا به وجود بيايد، عرصه بر فکرها و دغدغه هاي ديگر تنگ خواهد شد. ناراحتي هاي دروني حسود، فضاي ذهن او را پر مي کند و نظام فکري او را در هم مي ريزد.اين حالت هر قدر شديدتر باشد، قدرت تجزيه و تحليل درست و برنامه ريزي صحيح را بيش ترازانسان مي گيرد. آيا به نظر شما، چنين آدمي با اين حال، مي تواند مصلحت هاي خود را تشخيص دهد؟ شايد آن فرمايش امام علي که فرمود: «الحسود لا يسود» به همين سخن دلالت مي کند. آري حسود به بزرگي و بزرگواري نمي رسد؛ چرا که پيشرفت ديگران چنان آفتي بر جان او مي شود که فرصتي براي فکر و حرکت صحيح باقي نمي گذارد.
ثمره حسد دوري از رحمت خدا
دوري از رحمت خدا
خداوند دو خصوصيت شخص حسود براي حضرت موسي (ع) را اين گونه بيان کرده است: يکي خشم و غضب او نسبت به نعمت هاي خداوند است. و ديگري اعراض و روي برگرداندن از قسمت خدايي. در آخر مي فرمايد.
«و من يک کذلک فلست منه و ليس منّي»؛ هرکس که اين دو خصوصيت را داشته باشد،من از او نيستم و او از من نيست.
رها شدن حسود به حال خود و بيرون رفتن او از ولايت و رحمت خداوندي، بدبختي بزرگي است که تصور آن در فهم نمي گنجد. حضرت امام مي فرمايد:
کسي که خارج شد از ولايت حق و بيرونش کردند از زير پرچم رحمت ارحم الراحمين، ديگراميد نجات براي او نيست، شفاعت شافعان نصيب او نخواهد شد. کسي شفاعت مي کند کسي را [که] سخطناک به خدا است و از حرز ولايت او خارج است و ريسمان مودت ما بين او و مالک رقابش پاره شد؟!
سخن اين معلم متخلق به اخلاق الهي،زنگ خطري است در گوش ما.آنچه که به عنوان شفاعت شنيده و خوانده ايم شرايطي دارد. شفاعت مجوز جولان خواسته هاي پست و حيواني نيست، بلکه کمکي است به کساني که تا حدي در جهت جبران تقصيرات خود تلاش کرده باشند و کسي که قلبش آلوده به زنگار حسادت باشد، از شفاعت محروم خواهد بود.
گرچه نااميدي از رحمت حق تعالي خود گناه بزرگي است و انسان هر قدر هم گناه کار باشد،نبايد از رحمت بي کران خداوندي مأيوس گردد، اما اين جا مسأله تنها گناه حسد نيست،بلکه گناهي است که دل انسان را بيمار کرده و روح را زير زنگار حقد و حسد فرسوده است. دل و قلب مکدر شده و از بين رفته است، ديگر چه مي توان کرد؟
شفاعت شفيعان ممکن است گناه حسود را نزد خداوند مورد عفو قرار دهد، اما دل مرده و ايمان از دست داده را چه کند؟ بر فرض گناه حسادت با شفاعت شافعين بخشوده شود، ناکام ماندن حسود در رسيدن به قلبي سالم و روحي پاک جبران ناپذير است. مگر در همين دنيا با توبه اي واقعي، روح و قلب خود را از انواع آلودگي ها پاک کند.
ثمره حسدخودآزاري و افسردگي
خودآزاري و افسردگي
حسود اولين ضربه حسادت را بر خود وارد مي کند. روح او در فشار و تنگنا قرار گرفته و يادآوري نعمت، موقعيت و برخورداري ديگران او را آزار مي دهد و هميشه دستخوش حسرت و اندوه و ناراحتي مي شود واين حالت همچون خوره وجودش را از درون مي خورد. او قبل از آن که بخواهد کاري عليه ديگري بکند به خود ضربه مي زند. نکته بالا در روايتي
از امام صادق (ع) نقل شده است که مي فرمايد:
«الحاسد مضرّ بنفسه قبل أن يضرّ بالمحسود» حسود قبل از آنکه به ديگران ضرر بزند،به خودش ضرر و زيان مي رساند.
حسود بدترين و تلخ ترين زندگي را در دروان حسادت براي خود واطرافيان به بار مي آورد. در جهنمي از حقد و کينه و تلخ کامي و اندوه و سرخوردگي و نفرت و رنج وافسردگي دست و پا مي زند. آيا با دروني پر از غم و حسرت،مي توان شاداب و سرزنده بود؟ پيامبر گرامي اسلام (ص) با عبارتي کوتاه به اين معنا اشاره کرده است:
«اقل الناس لذه،الحسود»؛ حسود در دوران زندگي اش از کم ترين لذت ها برخوردار مي شود.
حضرت امام در اين باره مي فرمايد:
اين صفت خبيث و زشت (حسادت) چنان قلب را گرفته و تنگ مي کند که آثار آن در تمام مملکت باطن و ظاهر پيدا شود. قلب محزون و افسرده، سينه گرفته و تنگ، چهره عبوس و چين در چين شود… حسود خوف و حزنش در اطراف محسود چرخ مي زند. مومن گشاده جبين (گشاده رو) است و بشراي او (شادابي او) در صورت او است، حسود جبينش (پيشاني اش) درهم و عبوس است.
اين نکته آن قدر مهم و جدي است که امام علي (ع) صحت و سلامت جسم را ازآثارکمي حسد بيان مي کند. و در جايي ديگر با عبارتي شيوا و جالب مي فرمايد:آفرين بر حسد، چه عدالت پيشه است؛ چرا که قبل از هرکس ديگر، صاحبش را به قتل مي رساند.
پس يکي ديگرازعواقب شوم حسد،زندگي توأم با رنج و شکنجه دروني است،اما کاش ماجرا به همين جا ختم مي شد. کاش تلخي زندگي دنيا، تنها مجازات حسودان بود. حضرت امام (ره) مطلب ظريفي را از زندگي در آخرت نقل مي کند که طبق آن فشارهاي روحي و کدورت قلب در اين دنيا به صورت فشار و ظلمت قبر در عالم برزخ بروز مي کند. و اين گونه است که حسد هم در دنيا و هم در آخرت انسان را مي سوزاند. همان که امام علي (ع) فرمود: «حسد بدبختي دنيا و آخرت است».
پس با کمي دقت متوجه مي شويم که حسادت خودسوزي و خودآزاري است؛ يعني دنيا حسود تاريک و پر از غم و اندوه و آخرتش در ظلمت و فشار قبر است.
روايتي از امام صادق (ع) درباره نتيجه حسادت در آخرت، زنگ بيدار باشي براي همه ما است تا از خواب غفلت برخيزيم و در پالايش نفس خود بيش تر بينديشيم و تلاش کنيم. ايشان مي فرمايد:اگر سرزميني پر از طلا در راه خدا بدهي و آن گاه بر مومني حسادت بورزي با همان طلاها تو را مي سوزانند.
از طرفي بر طبق روايات امامان معصوم (ع) کسي که مورد حسادت قرار گرفته است، از بي مهري و حسادت حسودان در آخرت بهره مند خواهد شد. عبارتي از امام نکته سنج را در اين زمينه مي بينيم.
گرفتاري تو که حسود و دشمن اويي و عذاب و حزن تو براي او خود منفعتي است؛ مي بيند خود متنعم است و تو از تنعم او معذبي؛ اين خود نعمتي براي او مي شود… درآخرت نيز حسد تو براي او نفع بخشد؛خصوصاً اگر به غيبت و تهمت و ساير موذيات منجر شود که حسنات تو را به او دهند و تو بي چاره و مفلس شوي و او داراي نعمت و عظمت .
علاوه برآنچه گفته شد، حسد آثار ديگري نيز دارد که هرکدام براي خود داستاني و ماجرايي مفصّل دارد.
روشن است که معمولاً حسد به دنبال حسادتش،گرفتار امراض و مفاسد ديگري نيز خواهد شد. او به نداي درون آلوده خويش که لانه وسوسه شيطان است، پاسخ مثبت داده است و از کبر و تهمت و غيبت و تحقير و سخن چيني و فحش و ناسزا خودداري نخواهد کرد و اين گونه حسادت همچون سلول هاي سرطاني، تمام وجود مادي و معنوي را هدف فرسايش قرار مي دهد و ازانسان جز جنبه حيواني اش باقي نمي گذارد.حضرت امام (ره) به نکته بالا اشاره کرده و مي فرمايد:
و کم اتفاق افتد که آن (حسد) سبب فساد ديگر نشود،بلکه از او سيئات اخلاقي واعمال ديگري زاييده شود؛ مثل کبر در بعضي موارد… و غيبت و نميمه و فحش و ايذا و غير آن که هريک از موبقات و مهلکات است.
گفتني است که در کنار مشکلات روحي و رواني، گاه عضب الهي در همين دنيا به شکلي ديگر دامنگيرحسود مي شود. مرحوم فيض کاشاني در اين زمينه داستاني نقل مي کند:
در ايام خلافت معتصم عباسي، شخصي از ادبا وارد مجلس او شد. از صحبت هاي او معتصم خوشوقت گرديد و دستور داد در هر چند روزي به مجلس او حاضر شود و عاقبت از جمله نديمان هم صحبت خليفه محسوب شد. يکي از نديمان خليفه در حق اين اديب حسد ورزيد که مبادا جاي وزارت او را بگيرد؛ در نتيجه او را به طرقي از بين ببرد.
روزي وقت ظهر با اديب از حضور خليفه بيرون آمدند و از او خواهش کرد به منزلش بيايد تا کمي صحبت کنند و ناهار مهمان او شود؛ او هم قبول کرد. موقع ناهار سير گذاشته بود و اديب از آن خوراک سير زياد خورد. وقت عصر صاحبخانه به حضور خليفه رفت. صحبت از اديب کرد و گفت من نمک پرورده نعمت هاي شما هستم. نمي توانستم اين سرّ را پنهان کنم که اين اديب که نديم شما شده،درپنهاني به مردم مي گويد:بوي دهان خليفه دارد مرا اذيت مي کند؛ درحالي که پيوسته مرا نزد خود احضار مي کند. خليفه بي اندازه آشفته گرديد و او را احضار کرد. اديب چون سير خورده بود،کمي با فاصله نشست و با دستمال دهان خود را گرفته بود. خليفه يقين کرد که حرف وزير درست است. نامه اي نوشت به يکي از کارگزارانش که حامل نامه را گردن بزند.
نديم حسود درخارج اتاق خليفه منتظربود که ديد اديب از حضورخليفه بيرون آمد و مکتوبي در دست دارد؛خيال کرد در نامه خليفه نوشته مال زيادي به او بدهند.حسدش زيادتر شد و گفت: من تو را از زحمت خلاص مي دهم و دو هزار درهم اين نامه را خريد و گفت: چند روز خودت را به خليفه نشان مده؛او هم قبول کرد. نديم حسود نامه را به عامل خليفه داد و او گردن او را زد.مدتي بعد خليفه پرسيد: اديب ما کجاست پيدا نمي شود؛ آيا به سفر رفته است؟ گفتند: چرا ما او را ديده ايم.
احضارش کرد و با تعجب گفت: تو را نامه اي داديم به عامل ندادي؟ اديب قضيه نامه و وزير را نقل کرد. خليفه گفت: آيا تو به نديم ما گفته بودي که بوي دهن خليفه مرا اذيت مي کند؟ گفت: نه. خليفه بيش تر تعجب کرد و گفت: چرا نزد ما آمدي دورتر نشستي و با دستمال دهان خود را گرفتي؟ عرض کرد: نديم شما مرا به خانه خود برد و سيربه من خورانيد.چون به حضور شما آمدم، ترسيدم بوي دهانم خليفه را آزار بدهد.
خليفه گفت: الله اکبر و قضيه حسادت نديم و قتل حاسد و زنده ماندن محسود را براي همه حضار نقل کرد و همگان در حيرت شدند.
ثمره حسد دوری از ایمان
دوري از ايمان
حضرت امام حسد را يکي از بيماري هاي قلبي معرفي مي کند.ايشان در جاي ديگر قلب را جايگاه ايمان مي نامد.
آيا قلب مبتلاي به حسد، مي تواند ايمان به خدا هم داشته باشد؟ آيا روحي که زنگ حسد آن را کدر کرده است، مي تواند جمال حقو را در خود ببيند؟ امام صادق (ع) فرمود:
حسد ايمان را مي خورد؛همان طور که آتش هيزم را مي خورد.
علي (ع) نيز فرمود:
ايمان از حسد دوري مي کند.
آيا ايمان به خدا با آرزوي از بين رفتن نعمتي که به خواست خدا به کسي داده شده است، سازگاري دارد؟ پس بايد دقيق بود و پشت سر حسادت اعتراض به خداوند و دشمني با او را ديد.
حضرت امام (ره) درباره ناسازگاري ايمان با حسد مي فرمايد:
بس است در زشتي اين رذيله (حسد) که ايمان را که سرمايه نجات آخرت و حيات قلوب است، از دست انسان بگيرد و او را مفلس و بي چاره کند.
آري تا ديو حسد از خانه دل بيرون نرود، فرشته ايمان هرگز به آن وارد نمي شود؛ به تعبيرحافظ شيرازي؛
خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد ديو چوبيرون رود فرشته در آيد.
ثمره حسد بدبختي در دنيا و آخرت است
ثمره حسد بدبختي در دنيا و آخرت است
به راستي که بهتر از اين نمي شود گفت؛ زيرا که حسود نه در دنيا و نه در آخرت خوشي و راحتي نخواهد داشت و ازاين نظر ترحم کردني است.حضرت در حديثي ديگر درباره حسادت مي فرمايد:
من هيچ ظالمي را که اين قدر به مظلوم شبيه باشد نديده ام.
و همين سخنان پرمغز و هشدار دهنده کافي است تا خواب غفلت را کنار بزنيم و با هشياري،هرگونه فکر حسد را از درون خود بيرون کنيم. باز هم تذکر اين نکته ضروري است که حسادت يک بيماري هولناک است و ايمان و سلامت جسم و روح را از بين مي برد. بيماري حسد از درون مابروز مي کند و شيطان و هواي نفس آن را گسترش مي دهند.اگرانسان متوجه ناراحتي روحي و قلبي خود شود، شيطان آن را توجيه مي کند. پس بايد به خدا پناه ببريم و مراقب و مواظب نفس خويش باشيم.
در وجود انسان حقيقتي به نام قلب قرار دارد که اين حقيقت غير از قلب جسماني است، اين قلب مربوط به روح انسان است. مي توان گفت که سعادت و خوشبختي يا شقاوت و بدبختي انسان در همين قلب رقم مي خورد. در اهميت قلب همين بس که خداوند در حديث قدسي فرموده است.
من در زمين و آسمان خود نمي گنجم، اما در قلب بنده مومنم مي گنجم.
طبق اين حديث، قلب انسان مي تواند جايگاه حضرت حق گردد.حال لازم است بدانيم که حسد يکي از بيماري هاي همين قلب است که آن را ويران مي کند و مي ميراند و اين بيماري نه تنها خود يک مرض است و مفاسدي به دنبال دارد، بلکه بيماري زا نيز هست؛ يعني بيماري هاي ديگري، همچون کبر- که خود به تنهايي براي ميراندن قلب الهي کافي است- با حسادت آشکار مي شود و قلب انسان را به لانه شيطان تبديل مي کند. حضرت امام (ره) در اين باره مي فرمايد:
بدان که حسد خودش يکي از امراض مهلکه قلبيه است و از او نيز زاييده شود امراض کثيره قلبيه و کبرو مفاسد. اعمالي که هريک از موبقات است و براي هلاک انسان سببي مستقل است.
چگونگي ظهور احساس حقارت
چگونگي ظهور احساس حقارت
هنگامي که احساس حقارت بر ضمير پنهان شخص نقش بندد و ماهيت عاطفي پيدا کند، بازتاب آن در چگونگي روابط و مناسبات او با ديگران و همچنين در قضاوت و ارزيابي شخص نسبت به خودش ظاهر مي شود. انعکاس خارجي اين احساس در مردان، عبارت است از: دستپاچگي و اضطراب در صحبت کردن يا نطق و خطابه، دقت و وسواس در آراستگي ظاهر و وضع لباس، کفش و امثال اين ها و نيز حساسيت بيش از حد نسبت به نظر و عقيده ديگران درباره ايشان.
در زنان به صورت مدپرستي- يعني افراط در تغيير آرايش سر و صورت و رنگ مو و مدل لباس و کفش و جوراب، به تبعيت از مد روز، تمايل به غيبت، عيب جويي و تحقيرساير زنان خود را نشان مي دهد. روشن است که احساس حقارت، يک نوع مقايسه خود با ديگران را به همراه دارد.
دراين مقايسه خود را بازنده و حقير ديدن و ديگران را برتر و پيروز پنداشتن،حسادت فرد را نسبت به رقيبان بر مي انگيزد.توجه به اين نکته نيز مفيد خواهد بود که در منجر شدن احساس حقارت به رشک ورزي تفاوتي بين زن و مرد نيست؛گرچه شکل ظهور حسادت درآن ها متفاوت باشد.
گاه به کساني بر مي خوريم که نسبت به همه چيز و همه کس نظر خورده گيري و بهانه جويي دارند. در نظر اينان همه خطاکار و مقصرهستند و هيچ چيز وجود ندارد که بتواند رضايت خاطر ايشان را جلب نمايد. اين طرز تلقي و نگرش خاص در هر انساني مشاهده شود، نشانه واکنشي جبراني در قبال آگاهي به حقارت خود است. هرکس در چنين موقعيتي قرار گيرد، شهامت و قدرت مبارزه خود را از دست مي دهد و در برابر مشکلات و پيشامدها دستخوش ضعف و ترديد مي شود. مسير تحول شخصيت فرد در اين شرايط عبارت خواهد بود از: تزلزل در تصميم و از دست دادن ثبات در روحيه و رفتار، نامشخص شدن هدف ها و منظورها، فقدان اعتماد به قابليت شخصي و بالاخره خودداري مصرانه از پذيرفتن زندگي و گريز از واقعيت ها به وادي ميخوارگي، اعتياد، قمار، زندگي انگلي، سربار ديگران شدن و امثال آن.
از سوي ديگر، هرگاه ترس در اعماق ضمير فردي خانه کند از گروه آدم هاي ستيزه جو و متجاوز باشد، در اين صورت براي رهايي از احساس ترس و حقارت و تحميل شخصيت خويش بر ديگران، رفتاري جسارت آميز و تجاوزکارانه از خود نشان مي دهد.
اين گونه افراد،ظاهري پرخاشگر، زورگو و متکبرپيدا مي کنند، خودستا و گزافه گو و مدعي و طلبکار مي شوند، خودنمايي و تظاهر در لباس پوشيدن، حرف زدن و حرکات آن ها کاملاً مشخص و قابل لمس است.به طورکلي، زورگويي و تجاوز و خودستايي و رفتارها و حالت هاي غيرعادي و مبالغه آميز، مي توانند نشانه هايي از احساس عدم قابليت و احساس حقارت در شخص باشند.
احساس حقارت از نگاه روان شناسي
احساس حقارت از نگاه روان شناسي
گفتيم که امام خميني (ره) احساس حقارت را ريشه اصلي بيماري حسادت مي داند. مناسب است که از بعد روان شناسي نگاهي بر احساس حقارت کنيم.
شخصيت و روان آدمي از نقطه نظر تأثيرپذيري و انعکاس،نسبت به عوامل گوناگون محيط،از پيچيده ترين ابعاد خلقت انسان مي باشد. دانش روان شناسي به کمک ساير رشته هاي علمي و بسط و توسعه امکانات تحقيقي، هر روز به کشف سيماي جديدي از قلمرو اعصاب و روان نايل مي شود. عقده حقارت، خود يکي از صدها عارضه شناخته و ناشناخته اي است که بر شخصيت و عواطف آدمي تأثير مي گذارد و در زمينه هاي خاص علايم خود را آشکار مي کند.
در حقيقت،اصطلاح عقده حقارت- به معناي وسيع و کلي- در بر گيرنده تمامي انعکاسات و نشانه هاي ظاهري شخصيت است که بروز آن ها در افراد، نمايشگر علت هاي دروني خاصي از قبيل نداشتن اعتماد به نفس، احساس تقصير و گناه،عدم اعتقاد به لياقت و کفايت خود،بدبيني و يأس و سرخوردگي و نظايرآن مي باشد.
به عبارت کوتاه تر کليه احساسات، تمايلات و انعکاسات شخصي که در بطن خود، انگيزه هايي چون حسّ عدم اعتماد به خود و يا کمبود شايستگي در مقابله با محيط را دارند، نمودهايي از احساس حقارت دروني هستند که به عقده حقارت تعبير مي شوند. لازم به گفتن است که حسادت يکي از آثار شوم احساس حقارت است. روان شناسان آثار ديگري همچون فخرفروشي، سرزنش خويشتن، سرزنش ديگران، دليل تراشي، کناره جويي، خيال بافي و پرخاشگري بيان مي کنند. در اين نوشتار جهت پرهيز از دور شدن از موضوع، تنها به بررسي رابطه احساس حقارت با حسد مي پردازيم.
بنابراصول و قواعد روان شناسي آدلر هرگونه برخورد و اقدامي که غرور ذاتي و اعتماد به نفس يک فرد را از او سلب کند، مي تواند عامل موثري در بروز احساس حقارت در ضمير وي به شمار آيد و تدريجاً او را به صورت فردي ناسالم و عليل از جهت رواني در آورد و در جامعه رها سازد. ترس در حکم هسته مرکزي و عامل اصلي احساس حقارت است.
از امام علي (ع) نيز نقل شده است که:«الجبن ذلّ ظاهر»؛ ترس و بزدلي ذلتي آشکاراست.
از اين رو هرگاه شخص در يک دوره زماني در معرض خشونت و سلطه جويي و ساير عوامل بازدارنده قرار گيرد و اين موجب شود که ترس در ضمير او جايگزين شود و شخصيت او متزلزل کند،چنين آدمي نسبت به تمامي مسائل زندگي با ديدي منفي خواهد نگريست. بهتربگوييم: به جاي اين که مراحل رشد و تکامل شخصيت را با جسارت و اعتماد و اتکا به نفس طي کند، مي خواهد به دوره طلايي آسايش و امنيت زمان طفوليت بازگردد؛زيرا در عهد کودکي او نياز و اجباري به تصميم گيري و قبول مسؤوليت نداشت.به عبارت ديگر، براي گريز از ترسي که بر وجودش استيلا يافته است،شخصيت ناتوانش در حصار صلح و آرامش روزگار کودکي پناه مي جويد.
اين است بيان حالات کودکانه بسياري از افراد بالغ که درحقيقت نوعي عقب افتادگي و گرايش به خوي و خصلت بچه گانه است. دکتر پارسا شکست و ناکامي را عامل به وجود آمدن احساس حقارت دانسته و مي نويسد:
يکي ازجلوه هاي بارز ناکامي هاي شديد، احساس حقارت يا خوارخويشتني است که فرد به گونه اي آگاهانه به ناتواني و ناشايستگي خود پي مي برد و در مقايسه با ديگران خود را پايين تر و درمانده تر از آنان احساس مي کند. دانش آموزي که دو سال پياپي در امتحانات نهايي دوره
دبيرستان مردود مي شود، وقتي خود را با دانش آموز هم کلاسش مقايسه مي کند که در نخستين امتحان نهايي با معدل ممتاز پذيرفته مي شود،احساس حقارت به او دست مي دهد.
ريشه اصلي حسد ازنگاه امام خميني
ريشه اصلي حسد ازنگاه امام خميني
امام خميني (ره) با دقت در عوامل هفت گانه حسد،همه يا بسياري از آن ها را به يک عامل ارجاع مي دهد و آن احساس ذلت و خواري نفس است.
هرگاه انسان در برابر ديگران احساس حقارت کند، همين حسّ مي تواند سرچشمه حسادت ها شود؛مگر اين که تربيت نفس مانع از ريشه دواني اين بيماري گردد.
امام راحل در اين باره مي فرمايد:از براي حسد،اسباب بسياري است که عمده ي آن به رؤيت ذلّ نفس [خود
را ذليل ديدن] برگردد… وقتي که غير را کامل ديد،دراو يک حالت ذلّ و انکساري رخ دهد که اگر عوامل خارجيه و مصلحات نفسانيه نباشد،حسد توليد کند.
شايد پرسشي بجا ذهن شما را مشغول کند و آن اين که در چند صفحه گذشته از تأثير عجب و خودبزرگ بيني برحسد ورزي گفتيم، اما اکنون ريشه اصلي حسادت را احساس خواري و ذلت بيان مي کنيم؛ اين دو سخن چگونه با هم سازگاري دارند؟ پاسخ اين پرسش را از زبان يک روان شناس نقل مي کنيم. وي درباره نشانه هاي بيماري عجب مي گويد:
علايم بارز اين اختلال شخصيت، عبارت است از: احساس شديد خود مهم بيني و شاخص بون، تخيلات شديد و هميشگي درباره موفقيت،احتياج شديد به خودنمايي و جلب توجه و تحسين ديگران،اختلال بين فردي و عاطفي؛مانند اتکا و استثمار ديگران..
در بسياري ازموارد اين احساس خود مهم بيني با احساس بي ارزشي توأم مي شود. اگر درامري به طور کامل موفق نباشد، احساس حقارت مي کند.
بايد دانست که امام خميني (ره) علاوه بر خود ذليل بيني،عامل ديگري را نه فقط براي حسد، بلکه براي همه ناهنجاري هاي اخلاقي معرفي مي کند و آن ضعف ايمان است. در اين زمينه بخشي از کلام امام را بيان مي کنيم:
آن کس که حسد مي ورزد و زايل شدن نعمت غير را آرزو کند و کينه صاحب نعمت را در دل دارد،بداند که ايمان ندارد که حق تعالي از روي صلاح تام اين نعمت را نصيب او کرده و دست فهم ما از آن کوتاه است و بداند که ايمان ندارد به عدل خداي تعالي و قسمت را عادلانه نمي داند. تو در اصول عقايد مي گويي خداي تعادل عادل است،اين جز لفظ چيز ديگر نيست. ايمان به عدل با حسد منافي است.
حسدورزي بر ديگران، اعتراضي غيرمستقيم به خداوند است. خدايا چرا فلان نعمت او را به فلاني داده اي؟ حسود شايد با چند دليل و برهان، خداوند و صفات او؛ همچون عدالت و حکمت و علم را به اثبات رسانده باشد، اما به تقسيم روزي که کار خداوند است، اعتراض مي کند و اين اعتراض نشانگرآن است که اعتقاد او تنها لقلقه زبان بوده، از حد قيل و قال تجاوز نکرده و قلب او جاي نگرفته است. ايمان به اين که کارهاي الهي حکيمانه و عادلانه است، جايي براي حسادت و آرزوي نابودي نعمت ديگري باقي نمي گذارد.
ان ابي ليلي،قاضي زمان منصور دوانقي بود. منصور گفت:بسيار قضاياي شنيدني و عجيب نزد قضاوت مي آورند مايلم يکي ازآن ها را برايم نقل کني.
ابن ابي ليلي گفت: روزي پيرزني افتاده نزدم آمد و با تضرع تقاضا مي کرد و از حقش دفاع کنم و ستمکار را کيفر نمايم.
پرسيدم از چه کسي شکايت داري؟ گفت: دختر برادرم. دستور دادم او را احضار کردند.وقتي آمد زني بسيار زيبا و خوش اندام بود. علت شکايت را پرسيدم و او اصل قضيه را به اين ترتيب تعريف کرد: من دختر برادر اين پيرزن و او عمه من است. من که کودک بودم، پدرم مرد و همين عمه مرا بزرگ کرد و در تربيت من هم کوتاهي ننمود تا اين که بزرگ شدم. با رضايت خودم مرا به ازدواج مرد زرگري در آورد.
زندگي بسيار راحت و عالي داشتم. تا اين که عمه ام بر زندگي من حسد برد. از آن پس هميشه دختر خود را مي آراست و جلوي شوهرم جلوه مي داد تا او را فريفت و دختر را خواستگاري کرد. همين عمه ام شرط کرد در صورتي دخترش را مي دهد که اختيار من از نظر نگهداري و طلاق به دست او باشد،شوهرم هم قبول کرد. مدتي گذشت؛ عمه ام مرا طلاق داد و از شوهرم جدا شدم.دراين ايام شوهر عمه ام در مسافرت بود؛ازمسافرت بازگشت و نزد من آمد و مرا دلداري مي داد.
من هم آن قدرخود را آراستم و ناز و کرشمه کردم تا دلش را در اختيار گرفتم. تقاضاي ازدواج با من را کرد. گفتم: راضي ام به اين شرط که اختيار طلاق عمه ام در دست من باشد، قبول کرد.
بعد از عقد،عمه ام را طلاق دادم و به تنهايي بر زندگي او مسلط شدم. مدتي با اين شوهرم به سر بردم تا از دنيا رفت.
روزي شوهر اولم پيش من آمد و اظهار تجديد ازدواج کرد؛گفتم: من هم راضي ام اگر اختيارطلاق دختر عمه ام را به من واگذاري،او قبول کرد. دو مرتبه با شوهر اولم ازدواج کردم. چون اختيار داشتم؛ دختر عمه ام را طلاق دادم.اکنون شما قضاوت کنيد که من هيچ گناهي ندارم،غير از اين که حسادت بي جاي همين عمه ام را تلافي کرده ام.
آري حسادت گاهي زندگي يک يا چند نفر و يا چند خانواده را متزلزل مي کند فتنه ها بر مي انگيزد انسان ها را نسبت به هم دشمن مي کند.
ريشه هاي حسد در نگاه دانشمندان اخلاق
ريشه هاي حسد در نگاه دانشمندان اخلاق
علامه مجلسي از بعضي علماي اخلاق نقل مي کند که اسباب و ريشه هاي حسد هفت چيز است:
1. عداوت و دشمني؛
2. تعزز؛يعني من اين گونه بينديشم که صاحب نعمت به خاطر آن نعمت،متکبر شده و به من فخر فروشي خواهد کرد و از اين رو زوال آن نعمت را آرزو مي کنم.
3. کبر؛گاه حسود خود متکبراست و راه عملي کردن تکبرش را زوال نعمت از صاحب نعمت مي داند.
4. تعجب؛بعضي وقت ها تعجب و غيره منتظره بودن نعمت باعث حسد مي شود؛ مانند گروهي که به رسولان الهي ايمان نمي آوردند و حسادت مي ورزيدند و مي گفتند: «شما بشري مثل ما هستيد؛» «آيا به انسان هايي همچون خود ايمان بياوريم».
5. ترس؛شخص حسود از اين که صاحب نعمتي از برخورداري خود سوء استفاده کند و مزاحمت هايي براي او ايجاد کند و يا اين که مبادا او
فراموش شود و مورد بي توجهي قرار بگيرد،مي ترسد و همين ترس باعث حسادت او مي شود.
6. علاقه زياد به رياست؛رسيدن به رياست در صورتي عملي مي شود که تو خود را بالاتر از ديگران نشان دهي و يکي از راه هاي آن اين است که ديگران نعمت ها و داشته اي خود را از دست بدهند و تو براي رسيدن به محبوب خود- يعني رياست – آرزوي فقر و نداري ديگران را مي کني و اين گونه است که حب رياست، به حسادت مي انجامد.
7. ناپاکي و آلودگي سرشت و طينت؛ بعضي هيچ کدام از شش عامل بالا را ندارند، ولي همچنان چشم ديدن موقعيت ها و نعمت هاي ديگران را ندارند، اين جا است که ريشه حسد را بايد در خباثت باطن و دروني آن ها جست و جو کرد.
حسادت، خاستگاه نابهنجاري هاي اجتماعي
حسادت، خاستگاه نابهنجاري هاي اجتماعي
حسادت مي تواند در حوزه اخلاق فردي و اجتماعي بازتاب ها و واكنش هاي متضاد و خطرسازي را بيافريند. قرآن به صراحت در جاهاي مختلف به اين مسئله توجه داده و با بيان مصاديق عيني و تأثيرات مخرب و زيانبار آن كوشيده تا شخص را براي رهايي از اين رذيلت اخلاقي و نابهنجاري زشت به تلاش و تكاپو وادارد.
در تحليل قرآني به خطرساز بودن حسادت نسبت به آدمي اشاره مستقيمي شده است. در آيه1 و 5سوره فلق، حسد را يكي از خطرهاي تهديدكننده آدمي مي شمارد و پناه جويي به خدا را براي محافظت از آن مطرح مي سازد و مي فرمايد: قل اعوذ برب الفلق… و من شر حاسد اذا حسد.
اين آيه خطر حسادت را در هنگام اقدام عملي حسود، شديدتر ارزيابي مي كند؛ زيرا هنگامي كه شخص، حسادت را به عنوان يك واكنش رواني و روحي در خود پديد مي آورد تنها آرزوي زوال نعمتي از ديگري را دارد ولي هرگاه از اين فراتر رود و خود مستقيم بكوشد تا نعمتي را از شخص زايل كند و يا از ميان بردارد در اين هنگام است كه رفتارهاي خطرساز و نابهنجاري هاي رفتاري را بروز مي دهد.
حسادت تا زماني كه روحي و رواني است تنها به شخص حسود آسيب مي رساند و او را دچار افسردگي و خودباختگي و حقارت و بي اعتمادي به خود مي كند و به گونه اي نهان و مخفي است اما زماني كه وي را تحت كنترل و مهار خويش در آورد، به شكل نابهنجاري هاي رفتاري و و اكنش هاي عملي و اقدامات عيني بروز و ظهور مي كند كه در اين حالت بسيار خطرناك مي شود.