استفاده از جاذبهها
استفاده از جاذبهها:
نظافت در پوشش و آراستگي ظاهري از جمله اموري است كه به صورت فطري مورد توجه انسانهاست. بسياري از فعاليتهاي روزانه صرف اين ميشود كه افراد در نظر ديگران آراسته و نظيف و تميز جلوه كنند و ژوليده و كثيف به نظر نيايند. دين و دينداري نه تنها با آراستگي منافاتي ندارد بلكه همواره از جمله دستورالعملهاي ديني توجه به اموري نظير نظافت و آراستگي است. جداي از مفاهيمي كه ميتوان در زمينه آراستگي و فلسفه آن و معاني مختلف آن ذكر كرد (آن چنانكه در بحث مفهوم زييابي شد) بايد اذعان كرد كه آراستگي ظاهر ميتواند در جذب افراد به سمت رفتارهاي خاص مؤثر باشد. در اينجا بيشتر به دو فعاليت در زمينه آراستگي اشاره ميشود: شستشو و نظافت مناسب و خوشبو بودن؛ بدين صورت كه افراد سعي كنند همواره تميز و معطر باشند.
تشويق تفكر و انديشه در آموزش دینی
تشويق تفكر و انديشه:
تفكر در آموزشهاي اسلامي يكي از فعاليتهاي بسيار ارزشمند تلقي ميشود به گونهاي كه در حديثي شريف، پيامبر اكرم (ص) «يك ساعت تفكر را از هفتاد سال عبادت برتر دانسته است» (مجلسي، 1385، ج 20: 326) و مولاي متقيان حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه ميفرمايند: «هيچ دانشي مانند انديشيدن نيست.»(شهيدي، 1368) اين تأكيدها براي اين است كه انسان جاهل براحتي نميتواند از اعتقادات خود دفاع كند. لازم است كه فرزندان خود را نسبت به علت انتخاب رفتار هشيار سازيم و از آنها بخواهيم دنبال استدلالهايي باشند كه دهان مخالفان را ببندند؛ مثلاً ميتوانيم به فرزند خود در خصوص زيبايي و مفاهيم متعدد آن سخن گفته در ذهن او سؤال و انديشههاي جديد ايجاد كنيم و به او بفهمانيم كه زيبايي امري است كه انسانها به آن گرايش دارند. انسان محو زيبايي يك غروب زيبا ميشود؛ در زيبايي يك گل غرق ميشود و به سمت زيبايي يك تابلو نقاشي كشيده ميشود. انسان مفتون زيباييهاي ايثار و فداكاري و ازخودگذشتگي ميشود. انديشهها و افكار زيبا و جذاب، نو و بديع انسانها را درگير ميكند. اما زماني كه افراد از اين امكانات بيبهره تفكر در آموزشهاي اسلامي يكي از فعاليتهاي بسيار ارزشمند تلقي ميشود به گونهاي كه در حديثي شريف، پيامبر اكرم (ص) «يك ساعت تفكر را از هفتاد سال عبادت برتر دانسته است» (مجلسي، 1385، ج 20: 326) و مولاي متقيان حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه ميفرمايند: «هيچ دانشي مانند انديشيدن نيست.»(شهيدي، 1368) اين تأكيدها براي اين است كه انسان جاهل براحتي نميتواند از اعتقادات خود دفاع كند. لازم است كه فرزندان خود را نسبت به علت انتخاب رفتار هشيار سازيم و از آنها بخواهيم دنبال استدلالهايي باشند كه دهان مخالفان را ببندند؛ مثلاً ميتوانيم به فرزند خود در خصوص زيبايي و مفاهيم متعدد آن سخن گفته در ذهن او سؤال و انديشههاي جديد ايجاد كنيم و به او بفهمانيم كه زيبايي امري است كه انسانها به آن گرايش دارند. انسان محو زيبايي يك غروب زيبا ميشود؛ در زيبايي يك گل غرق ميشود و به سمت زيبايي يك تابلو نقاشي كشيده ميشود. انسان مفتون زيباييهاي ايثار و فداكاري و ازخودگذشتگي ميشود. انديشهها و افكار زيبا و جذاب، نو و بديع انسانها را درگير ميكند. اما زماني كه افراد از اين امكانات بيبهره باشند و از اينگونه زيباييها بيخبر به سمت همان چيزهايي ميروند كه آنها را در اختيار دارند و سعي ميكنند تا با به نمايش گذاشتن و عرضه آنها خود را معرفي كرده، جلب توجه كنند و حقارتهاي خود را بپوشانند. در اينجاست كه زيبايي معناي واقعي خود را از دست ميدهد. زيبايي در اين زمان به انحراف كشيده شده به طرز سخيفي آلوده شده است و ميتواند ديگران را نيز آلوده و منحرف كند. افراد در اين زمان به جاي داشتن افكار زيبا دنبال چشم و ابرو و بيني زيبا ميروند. به جاي داشتن رفتار زيبا دنبال منزل ودكورأسيون زيبا و به جاي داشتن آمال و اميدهاي زيبا دنبال طلا و جواهرات زيبا ميروند تا با آنها به تفاخر اقدام كرده، نداشتههاي بسيار خود را پنهان كنند. نكته قابل ذكر اين است كه نبايد تصور كرد كه اين امور زيبا نيستند بلكه مسئله تعيين اولويت براي رفتارهاست وگرنه در اسلام نيز به زيبايي بسيار اهميت داده شده است ولي به شرط اينكه در جاي خود اقدام شود و در صورت جابهجا شدن موارد لطمات و صدمات جبرانناپذيري به زيباييهاي اصيل انساني ميزند. تعليم و تربيت مذهبي بايد به گونهاي باشد كه انسان را به سمت زيباييهاي اصيل و ماندگار و جاودان هدايت كند. فرزندان را به سمت زيباييهاي الهي و قرآني بكشاند كه پيامبر(ص) و ائمه (ع) الگوهاي كاملي از اين گونه زيباييها قلمداد ميشوند. بنابراين به كودكان و نوجوانان بايد آموخت كه درباره پديدههاي پيرامون خود بينديشند و هرچيز را خام و ندانسته قبول نكنند؛ تلاش كنند به عمق معاني و مفاهيم رجوع كنند؛ رفتارها را در نظر بگيرند؛ سؤال كنند و همواره در جهت ارتقا و افزايش دانش و اطلاعات خود باشند. البته در اين ميان نبايد از نقش مشوقهاي والديني غافل شد. صبر، حوصله و دانش والدين در اين ميان بسيار اساسي است كه فرزندان بتوانند در اين جهت قرار بگيرند.
جديت و منظم بودن در آموزش دینی
جديت و منظم بودن:
آموزش ديني، جدي است؛ بنابراين به نظم و جديت نياز دارد. خنده، شوخي و مزاح پسنديده است اما در خصوص دين و هنجارهاي ديني جاي هيچگونه شوخي و مزاح نيست. كودك بايد پي ببرد كه هرآنچه به دين مربوط است از ارزش و احترام برخوردار است. پس بايد در برابر آن خاضع و خاشع بود. اين اهميت و جديت در خانواده بايد عملاً برقرار شود؛ مثلاً بسيار مشاهده ميشود كه هنگام مشاهده يك مسابقه فوتبال يا يك فيلم سينمايي از تلويزيون، والدين، بچهها را مجبور به سكوت و آرامش ميكنند در حالي كه چنين تعصبي را هنگام پخش برنامههاي ديني و مذهبي ندارند و بدين ترتيب عملاً به اينگونه برنامهها بيحرمتي ميكنند و ارزش آنها را پايين ميآورند در حاليكه اگر والدين اين برخورد را براي برنامههاي مذهبي به كار ببرند، نگرش فرزندان نيز دستخوش تغيير خواهد شد. خانوادههاي مذهبي همانگونه كه براي درس و تحصيلات فرزندان با حرارت و جديت صحبت و برنامهريزي ميكنند، براي اداي فرايض ديني نيز بايد صبر، حوصله و وقت صرف آموزش ديني، جدي است؛ بنابراين به نظم و جديت نياز دارد. خنده، شوخي و مزاح پسنديده است اما در خصوص دين و هنجارهاي ديني جاي هيچگونه شوخي و مزاح نيست. كودك بايد پي ببرد كه هرآنچه به دين مربوط است از ارزش و احترام برخوردار است. پس بايد در برابر آن خاضع و خاشع بود. اين اهميت و جديت در خانواده بايد عملاً برقرار شود؛ مثلاً بسيار مشاهده ميشود كه هنگام مشاهده يك مسابقه فوتبال يا يك فيلم سينمايي از تلويزيون، والدين، بچهها را مجبور به سكوت و آرامش ميكنند در حالي كه چنين تعصبي را هنگام پخش برنامههاي ديني و مذهبي ندارند و بدين ترتيب عملاً به اينگونه برنامهها بيحرمتي ميكنند و ارزش آنها را پايين ميآورند در حاليكه اگر والدين اين برخورد را براي برنامههاي مذهبي به كار ببرند، نگرش فرزندان نيز دستخوش تغيير خواهد شد. خانوادههاي مذهبي همانگونه كه براي درس و تحصيلات فرزندان با حرارت و جديت صحبت و برنامهريزي ميكنند، براي اداي فرايض ديني نيز بايد صبر، حوصله و وقت صرف كنند، همانگونه كه ساعتها وقت، صرف نقل و انتقال فرزندان براي كلاسهاي تقويتي و البته تجديدي!! ميكنند، بايد صرف حضور در مجالس وعظ و خطابه و مسجد و منبر كنند تا نتيجه مطلوب حاصل شود. همه چيز را نبايد به دست حوادث و اتفاقات سپرد. در ميان برنامههاي ضدديني و ضداعتقادي فراگير، كه هرروزه در تبليغات ماهوارهاي و تلويزيوني و شبكه جهاني اينترنت قابل مشاهده است، بخشي از نتايج آن در كوچه و خيابان كشور ديده ميشود. بايد با جديت و تلاش زياد به تربيت مذهبي فرزندان اقدام، و آنها را نسبت به اين آسيبها واكسينه كنيم.
بعد الگويي خانواده
بعد الگويي خانواده
اسلام به روش الگويي بسيار تكيه دارد و در ترسيم برنامه تربيتي همواره به اين فن به عنوان شيوهاي بسيار مؤثر نگاه كرده و يكي از مكانهاي كاربرد آن را خانوادهها دانسته است. رفتار و اعمال والدين خواه ناخواه در فرزندان تأثير ميگذارد. فرزندان با چشماني تيزبين به رفتار و گفتار والدين توجه ميكنند. والدين در انتقال ارزشها نقش الگو را به عهده دارند. دلايل متعددي وجود دارد كه كودك براي فراگيري ارزشها و رفتارهاي والدين برانگيخته شود. كودك با رفتار كردن شبيه والدينش، مهر و محبت آنها را حفظ و از تنبيه و سرزنش آنها پرهيز ميكند. نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه عمل الگو بسيار تأثيرگذارتر از بيان الگوست. بنابراين اگر خانوادهها رفتارهاي مذهبي را براي فرزندان خود ميپسندند، ابتدا خود بايد الگوي عملي باشند. اگر والدين دروغگويي را نميپسندند اول خود بايد صادق باشند. اگر احترام به بزرگتر را طالب هستند خود بايد به بزرگترها احترام بگذارند. اگر به نماز و حجاب فرزندان خود علاقهمندند ابتدا خود بايد به نماز و حجاب عملاً اهميت بدهند. والدين آنگاه در تربيت ديني توفيق مييابند كه خود به آنچه ميگويند عامل باشند. حضرت علي(ع) روش كساني را كه ميگويند اما عمل نميكنند بشدت نهي فرموده، ميفرمايد: «شايسته نيست كه انسان از راه جدي يا شوخي دروغ بگويد و يا وعدهاي بدهد كه بدان عمل نكند» يا درجاي ديگري ميفرمايند: «من مردم را به هيچ كار خيري دعوت نكردهام مگر اينكه پيش از آنها، اسلام به روش الگويي بسيار تكيه دارد و در ترسيم برنامه تربيتي همواره به اين فن به عنوان شيوهاي بسيار مؤثر نگاه كرده و يكي از مكانهاي كاربرد آن را خانوادهها دانسته است. رفتار و اعمال والدين خواه ناخواه در فرزندان تأثير ميگذارد. فرزندان با چشماني تيزبين به رفتار و گفتار والدين توجه ميكنند. والدين در انتقال ارزشها نقش الگو را به عهده دارند. دلايل متعددي وجود دارد كه كودك براي فراگيري ارزشها و رفتارهاي والدين برانگيخته شود. كودك با رفتار كردن شبيه والدينش، مهر و محبت آنها را حفظ و از تنبيه و سرزنش آنها پرهيز ميكند. نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه عمل الگو بسيار تأثيرگذارتر از بيان الگوست. بنابراين اگر خانوادهها رفتارهاي مذهبي را براي فرزندان خود ميپسندند، ابتدا خود بايد الگوي عملي باشند. اگر والدين دروغگويي را نميپسندند اول خود بايد صادق باشند. اگر احترام به بزرگتر را طالب هستند خود بايد به بزرگترها احترام بگذارند. اگر به نماز و حجاب فرزندان خود علاقهمندند ابتدا خود بايد به نماز و حجاب عملاً اهميت بدهند. والدين آنگاه در تربيت ديني توفيق مييابند كه خود به آنچه ميگويند عامل باشند. حضرت علي(ع) روش كساني را كه ميگويند اما عمل نميكنند بشدت نهي فرموده، ميفرمايد: «شايسته نيست كه انسان از راه جدي يا شوخي دروغ بگويد و يا وعدهاي بدهد كه بدان عمل نكند» يا درجاي ديگري ميفرمايند: «من مردم را به هيچ كار خيري دعوت نكردهام مگر اينكه پيش از آنها، خودم آن را انجام دادهام» و به مردم ميفرمايد: «شايسته نيست كه انسان از راه شوخي يا جدي دروغ بگويد و شايسته نيست كسي به كودك خود وعدهاي بدهد و بدان وفا نكند» (شيخ حر عاملي، 1398، ج2: 145). در اين زمينه پيامبر (ص) و ائمه(ع) همواره بهترين الگوها معرفي شدهاند. قرآن كريم حضرت محمد (ص) را سرمشق و الگوي مطلق در همه ابعاد زندگي براي همه خداجويان و كساني كه اعتقاد به رستاخيز دارند معرفي ميكند؛ مثلاً در سوره احزاب آيه 21 ميفرمايد: «بيترديد براي شما در همه ابعاد اسوه و الگوي نمونه، رسول خدا (ص) است براي آن كس كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار كند.»
بهره گيري از تجربيات ديگران یکی از راه های تقویت عقل
بهره گيري از تجربيات ديگران:
يکي ديگر از موارد تقويت عقل که از کلام اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه به دست مي آيد، بهره گيري از تجربيات ديگران است که مربي در تربيت ديني مي توان متربي را به بهره گيري از تجربيات ديگران تشويق کند چرا که استفاده از تجربه يکي از مقوّمات تعقل است، چنانکه اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «العقل حفظ التجارب و خير ما جربت ما وعظک» (نهج البلاغه، نامه 31)، « عقل حفظ تجربه هاست و بهترين تجربه ها چيزي است که به تو پند بدهد.» و همچنين امام علي (ع) درجايي ديگر در بيان صفات فرد عاقل مي فرمايد: « فأن العاقل يتعظ بالاداب» (نهج البلاغه، نامه 31)، « زيرا خردمند با تعليم و تربيت هاي سازنده پند مي گيرد.»
انسان براي تعقل صحيح بايد پندپذير باشد و از وقايع و ماجراهاي گوناگون که مي بيند پند گيرد، چرا که اين پندپذيري و استفاده از تجارب ديگران سبب مي شود، در برخورد با سايرامور تأمل و دقت بيشتري از خود نشان دهد.
معاشرت و درک محضر عقلا و حکما یکی ازراههای تقویت عقل
معاشرت و درک محضر عقلا و حکما:
توفيق درک محضرانسان هاي خردمند، موجب رشد خرد در آدمي مي شود. آن چه از انسان عاقل سر مي زند، براي بيننده قابل فهم و پذيرش است. به عبارت ديگر رفتار عاقلانه
افراد عاقل برانسان معمولي اثر مي گذارد، زيرا اولاً زمينه ي خردمندي در همه وجود دارد و ثانياً آدمي معمولاً از اسوه ها پيروي مي کند. قرآن مجيد نيز با اين شيوه آموزش مي دهد و گاهي با طرح سؤالاتي انسان را حساس و کنجکاو مي کند. خداوند در قرآن مي فرمايد: « هل يستوي الأعمي و البصير» ( الانعام/ 50)، « آيا کور و بينا يکسانند؟» در اين آيه آدم دانا تشبيه به بينا و آدم نادان تشبيه به کور شده است. (طبرسي، 470/4).
معاشرت با دانشمندان و عقلا به علوم و اطلاعات انسان مي افزايد و عقل او را کامل تر مي گرداند. چون سخنان دانشمندان و عقلاغالباً علمي، منطقي و عاقلانه خواهد بود، و اخلاق و رفتارعاقلانه ي آن ها بدون شک در معاشرينشان تأثير خواهد گذاشت. و برعکس، معاشرت و گفت و گو با افراد جاهل و کم عقل نه تنها به عقل انسان نمي افزايد بلکه رفته رفته او را به سوي نقصان و سقوط خواهد کشيد، به طوري که ممکن است چراغ عقل خاموش گردد. اصولاً در نظر امام (ع) هر کس با مشورت و کمک گرفتن از ديگران رشد مي کند. آن جا که مي فرمايد:« من استبد برأيه هلک و من شاور الرجال شارکها في عقولها»، (نهج البلاغه، حکمت 161) « هرکس که خودرأيي را انتخاب کرد، هلاک گشت و هر کس که با مردم مشورت کرد، با عقول آنان شريک شد. مخصوصاً اگر اين هم انديشي با صاحبان خرد انجام گيرد سودمندتر است. بنابراين معاشرت و همنشيني با عقلا و علما باعث مي شود که انسان با مشورت گرفتن از آنان موجب تقويت عقل خويش گردد و کمتر دچار اشتباه شود.
کنجکاوي و سوال یکی از راه های تقویت عقل
کنجکاوي و سوال یکی از راه های تقویت عقل:
دقت و سوال کردن يکي از بهترين عوامل تقويت نيروي عقل است. انساني که در شناخت امور، کنجکاوي مي نمايد، اگر به واقع نرسيد باز هم نبايد آن را رها کند، بايد از دانشمندان و اهل آن سوال کند، آن قدر به کار خويش ادامه دهد تا به مطلوب برسد، چنين انساني کم کم عقل خويش را تقويت کرده و براي فهم و درک امور بسيار مهم و دشوار آماده مي شود. امام صادق (ع) دراين باره مي فرمايد: «أن هذا العلم عليه قفل و مفتاحه السؤال» (مجلسي، 198/1)، « بر اين علم قفلي نهاده شده و کليد آن سؤال کردن است.» انسان هر چقدر عالم و عاقل باشد، باز هم از علوم و اطلاعات ديگران بي نياز نيست و نبايد به درجه و مرتبه اي از علم قانع باشد، بلکه همواره و هميشه در صدد تحصيل علم و دانش باشد.
سيره امام علي (ع) نيز بر اين بوده است که مردم را به سؤال کردن تشويق مي کرد، به عنوان مثال در يکي از سخنراني هاي خود در مسجد کوفه خطاب به مردم مي گويد: « أيها الناس سلوني قبل أن تفقدوني … قبل أن تشغر برجلها فتنه تطأ في خطامها و تذهب بأحلام قومها» ( نهج البلاغه، خطبه 189) « اي مردم از من بپرسيد پيش از آن که مرا از دست بدهيد… پيش از آن که فتنه اي مانند شتر بي صاحب پاي خود را بلند نموده مهارخود را زير پا بگذارد و عقول قوم خود را تباه سازد.» اميرالمؤمنين (ع) به عنوان مربي بزرگ عالم بشريت در امر تربيت ديني به سؤالات متربان پاسخ مي داد و به بحث و گفتگو مي پرداخت تا شبهه اي در ذهن آن ها وجود نداشته باشد و اين باعث مي شد که دين گريزي در جامعه رخ ندهد.
تدبر یکی از راه های تقویت عقل
تدبر یکی از راه های تقویت عقل
«تدبر» به معناي نظر در عواقب امور و عاقبت انديشي است. (طريحي، 289/3) در تربيت ديني، تدبر بدين معناست که انسان در ظواهر امور توقف نکند و در فرجام امور بينديشد و پايان کار را بنگرد زيرا يکي از راه هايي که مي توان با آن نيروي عقل را تقويت کرد اين است که انسان در مورد انجام هر کاري،اطراف و جوانب آن را خوب بررسي کرده و در آثار و نتايج خوب يا بد آن، انديشه و تأمل کند، چرا که توقف در ظواهر و غفلت از عواقب و نينديشيدن در فرجام کارها، انسان را از سير به سوي کمال باز مي دارد.
راه و رسم اولياي خدا بر اين اساس بود که همگان را به تدبر و عاقبت انديشي در کارها فراخواند و آنجا که اميرالمؤمنين علي (ص) مي فرمايد: « تفکر قبل أن تعزم و شاور قبل أن تقدم و تدبر قبل أن تهجم» (تميمي آمدي، 353/1)، «قبل از آن که عزم نمائي، انديشه نما، و پيش از آن که اقدام کني، مشورت کن و پيش از آن که وارد شوي تدبر کن.»
امام علي (ع) که خود برترين نمونه تربيت ديني در مکتب رسول خدا (ص) بود بيش از هر کس به عاقبت انديشي اهتمام داشت حتي در دستورالعمل هاي مديريتي به کارگزاران خود سفارش مي فرمود که در انتخاب اشخاص، از جمله ملک هاي اصلي شان در گزينش، آينده نگري و عاقبت انديشي اشخاص باشد، چنانکه در عهدنامه مالک اشتر به وي چنين مي نويسد: « و توخ منهم … و أبلغ في عواقب الأمور» (همان، نامه 53)، « از ميان مردم کساني را براي کارگزاري انتخاب کن که … داراي نظر رساتر در عواقب کارها باشند.»
اميرالمؤمنين علي (ع) فهميدن و رسيدن به لب دين و خرد ديني را ثمره ي تدبر مي داند که بدون آن، دينداري راه به جايي نمي برد و دراين باره مي فرمايد که: « الحمد لله الذي شرع الإسلام فسهل شرائعه لمن ورده … فجعله أمنا لمن عقله و سلماً لمن دخله و برهانا لمن تکلم به و شاهداً لمن خاصم عنه و نوراً لمن استضاء به و فهماً لمن عقل و لبا لمن تدبر» (همان، خطبه 106) سپاس خداي راست که شرع اسلام را بنا نهاد، و قوانين آن را براي کسي که وارد آن شود، تسهيل نمود… اسلام را نوري براي کسي که طلب روشنايي از آن نمود، قرار داد و فهمي براي کسي که تعقل ورزيد و مغزي براي آن کس که انديشيد.»
تفکر یکی از راه های تقویت عقل
تفکر یکی از راه های تقویت عقل:
تفکر نوعي تعقل است، و به وسيله ي تفکر مي توان به تقويت عقل پرداخت و عقل را به فطرت الهي انسان متصل نگه داشت. همان طور که قرآن هم مي خواهد اين انديشه هاي نظري را با روح در آميزد، تا روح به جنبش آيد و در تمام عالم، احساس حيات کند و در نتيجه دل هم به حرکت درآيد و به خدا بپيوندد. خداوند در قرآن در آيات متعددي اين حقيقت را يادآوري مي کند. آنجا که مي فرمايد: « و هو الذي مد الأرض و جعل فيها رواسي و أنهاراً و من کل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي الليل النهار إن في ذلک لايات لقوم يتفکرون» (الرعد/3)،
« و اوست که زمين را بگستراند و در آن کوه هاي استوار و رودها پديد آورد، و در آن از هرگونه ميوه اي جفت جفت آفريد. و شب را بر روز مي پوشاند. قطعا در اين ها آياتي است براي مردمي که تفکر مي کنند.»
با توجه به اين آيه، دلايل آشکاري است بر يکتاي خداوند تا متفکران براي اثبات صانع، به آنها استدلال کنند. (طبرسي، 424/6) تفکر درست، کليد هدايت انسان وسيله ي کسب علوم و معارف ديني و نيل به مقام قرب الهي است. اهميت تفکر از منظراميرالمؤمنين علي (ع) تا اندازه اي است که به فرزندش امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد: « لا عباده کالتفکر في صنعه الله عزوجل» (فلسفي، 100/2)، « هيچ عبادتي همانند تفکر و مطالعه در مصنوعات الهي نيست.» زيرا تفکر و انديشه، انسان را به حقيقت رهنمون مي کند و انسان وجود خدا را در همه جا مي بيند.
تربيت يافتگان نظام تربيتي دين، اهل انديشه اند و همه چيز را انديشه بنا مي کنند چنانچه اميرالمؤمنين (ع) در صفت مؤمن فرموده است:«المؤمن مغمور بفکرته» (نهج البلاغه، حکمت 333)، « مؤمن فرورفته در تفکر خويش است.»
ثمرات تفکر:
تفکراساس حيات انساني است، زيرا انسانيت انسان و ادراک او از عالم و آدم و پروردگار عالميان و اتصالي که با حق برقرار مي کند به نحوه ي تفکر اوست. با تفکر است که استعدادهاي پنهان انسان از قوه به فعل در مي آيد و زمينه ي حرکت کمالي او فراهم مي شود به بيان امام خميني (ره): « تفکر مفتاح ابواب معارف و کليد خزائن کمالات و علوم است و مقدمه ي لازمه ي حتميه ي سلوک انسانيت است» (موسوي خميني، 191)
« بي ترديد زندگي انسان يک زندگي فکري است و جز با ادراک که فکر مي ناميم قوام يابد، و از لوازم فکري بودن زندگي بشر يکي اين است که هر قدر فکر صحيح تر و کامل تر باشد، زندگي انسان استوارتر خواهد بود و زندگي استوار مبتني و مشروط به داشتن فکر استوار است.» (طباطبايي، 254/5)
انسان جز با تفکر، به بينايي و راهيابي دست نمي يابد و جز انديشه ي صحيح از فرو رفتن در دام هاي گمراهي در امان نمي ماند. اميرالمؤمنين (ع) در وصيت به فرزندش امام حسين (ع) مي فرمايد: « من تفکر أبصر» (نهج البلاغه، نامه 31)، « کسي که بينديشد، بينا گردد.» از نظرامام (ع) تفکر باعث پندگرفتن، و پند گرفتن سبب بصيرت مي شود. و همچنين امام (ع) يکي از راه هاي خداشناسي را تفکر مي داند، چه اين تفکر در صفات الهي باشد، آن جا که مي فرمايد: « و لو فکروا في عظيم القدره و حسيم النعمه لرجعوا إلي الطريق» (همان، خطبه 185)، « اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگي نعمت او مي انديشيدند قطعاً به راه راست بر مي گشتند.»
اين ميثم در ذيل اين خطبه بيان مي دارد که علت اين که مردم از گمراهي و ناداني به طرف حقيقت برنگشتند و از کيفر آخرت نترسيدند آن است که در عظمت آفرينش وآفريده هاي حيرت انگيز و نعمت هاي فراوان حق تعالي نينديشيدند، بنابر اين از عدم علت استدلال بر عدم معلوم شده است، زيرا تفکر در اين امور، سبب توجه انسان به دين خدا و پيمودن راه ديانت و شريعت مي شود. (بحراني، 132/4) امام علي (ع) در جايي ديگر در رابطه با تفکر در مخلوقات و ساير موجودات جهان مي فرمايد: « لولو ضربت في مذاهب فکرک لتبلغ غاياته ما دلتک الدلاله إلا علي أن فاطر النمله هوا فاطرالنخله لدقيق تفصيل کل شيء و غامض اختلاف کل حي … فانظر إلي الشمس و القمر و النبات و الشجر و الماء و الحجر… فالويل لمن أنکر المقدر» (نهج البلاغه، خطبه 185) « اگر در همه طريق انديشه خود، تلاش کني تا به اهداف و غايات خلقت آن جاندار برسي، دليل تو را راهنمايي نخواهد کرد مگر به اينکه آفريننده مورچه همان خالق است که نخل را آفريده است، زيرا تفصيل دقيق همه ي اشياء و مشکلات و دشواري هاي اختلاف ساختمان هرجانداري با جاندار ديگر، … پس بنگر به آفتاب و ماه و نباتات و درخت و سنگ … پس واي بر کسي که خداوند تقديرکننده و خالق حکيم را انکار کند.» با توجه به اين سخنان امام (ع)،انسان مي تواند با نظر در آفريده هاي گوناگون و دقايق و ظرايفي که در آن ها به کار رفته، و با تفکر در قدرت عظيم الهي و نعمت هاي بي پايان او، و با چيدن مقدمات و استدلالات عقلي به وجود خدا پي ببرد و او را بشناسد.
بنابراين مي توان ثمرات تفکر را اين گونه دسته بندي کنيم که تفکرباعث :
1-باز شدن درهاي شناخت و رسيدن انسان به کمالات مي شود.
2-سلامت و درستي و قوام زندگي مي شود.
3-بصيرت و بينايي مي شود.
4-پند گرفتن مي شود که از بالاترين رحمت هاي الهي است.
5-خداشناسي مي شود و خداشناسي، انسان را از گمراهي و ناداني نجات مي دهد.
پيامدهاي اجتماعي حسد
پيامدهاي اجتماعي حسد
شايد کم ترکسي به اهميت نقش اساسي و تعيين کننده شرايط رواني افراد،درمسائل بنيادي جامعه وقوف کامل داشته باشد؛اما آنچه مسلم است، بخش مهمي از نابساماني ها و مشکلات اجتماعي عصر ما از خصوصيات تربيتي و رواني افراد جامعه مايه مي گيرند و چه بسا که سهل انگاري و عدم توجه کافي در اين باره،جامعه را به ورطه فساد و تباهي سوق دهد.
چشم به داشته هاي ديگران دوختن و احساس ناراحتي از برخورداري ديگران و آرزوي نابودي آن ها،عواقبي فردي دارد که در صفحات گذشته يادآور شديم. اکنون از زاويه اي ديگر آثار حسد را در جامعه مرور مي کنيم.جامعه اي که در آن حسد امري رايج باشد،چه خصوصياتي خواهد داشت؟
1. ناامني
در ميان جمعي که فضاي زندگي شان پر است از کينه ها،عقده ها و غيبت ها و تهمت ها و.. هيچ کس قابل اعتماد نيست. هر لحظه تهمتي تازه و توطئه اي جديد احتمال مي رود و امنيت و آسايش به کلي از افراد سلب مي شود؛چرا که حسودان دست بردار نيستند.
به قول امام علي (ع)
«لا يرضي الحسود عمّن يحسده الّا بالموت او بزوال النعمه»؛ حسود راضي نمي شود، مگربا مردنش و يا با زوال نعمت از محسود.تصور چنين جامعه اي مرا به ياد گله گرگ هاي گرسنه مي اندازد.شب هنگام است، شدت گرسنگي از يک سو و خستگي و خواب آلودگي از سوي ديگر فشار مي آورد و لکن مشکل اصلي آن است که بستن چشم همان و تکه پاره شدن همان.بلي اولين گرگي که بخوابد،توسط همنوعان خود دريده خواهد شد.
اعتراف مي کنم که تشبيه ناقصي بيان کردم؛ چرا که گرگ ها هميشه در چنين حال دشواري نيستند،اما جامعه انساني حسد ورز، مادام که اين بيماري را از خود دور نکرده است، در نگراني و اضطراب به سر خواهد برد. در چنين جامعه اي، گاه چندين نسل در همان حالت ناامني،به دنيا مي آيند و از دنيا مي روند.
به طوري که اضطراب امري عادلانه و لازمه زندگي تلقي مي شود و افراد، زندگي را مساوي با همين دغدغه ها مي دانند و نمي توانند جامعه اي سالم و بدون آلودگي تصور کنند، لذا اولين گام براي معالجه- که همان احساس بيماري و درد است- از اين افراد گرفته مي شود، مگر اين که انسان الهي بيابد و با دم مسيحايي، ناآگاهان را آگاهي بخشد.
وقتي صحبت از بهشت مي شود، سريع خوردني ها،حورالعين و باغ و بستان بهشت را تصور مي کنيم و از نعمت هاي ديگر غفلت مي کنيم و آن اين که جامعه بهشتي، جامعه اي خالي از هرگونه کينه ها و حقدها است.بهشتيان با هم رفت و آمد دارند و گفت و گو مي کنند،اما اين روابط گفت و گوها در سلامت کامل است. صحبت ها از انواع گوشه و کنايه و تحقيرو شماتت خالي است؛ چرا که انسان ها تا از هر گونه بيماري و آلودگي پاک نشوند، وارد بهشت نمي شوند.
«و قال لهم خزنتها سلام عليکم طبتم فادخلوها خالدين»؛ نگهبانان بهشت بر تقوا پيشگان گويند:سلام بر شما، پاک شديد؛ پس داخل شويد و جاودانه بمانيد.اين که خداوند درباره بهشتيان مي فرمايد: آنان جز سلام چيز ديگري نمي شنوند، به همين معنا است.آن ها در جامعه اي زندگي مي کنند که افراد آن از انواع حقد و کينه و حسد ودروغ و فريب و نيرنگ و صدها بيماري و آلودگي پاک شده اند.
آيا مي توانيد لذت آرامش و آسايش در چنين جامعه اي را تصورکنيد؟ ديگر در پس سلام دادن و هديه دادن و دعوت کردن ها، طمع و فريب و کلاهبرداري نيست و شما مطمئن هستيد که اظهارعلاقه ها و محبت ها واقعي است.دراين دنيا شايد نتوانيم جامعه اي همچون بهشت درست کنيم و لکن مي توانيم به سوي آن حرکت نماييم؛ اگرچه به آن نرسيم.
خلاصه اين که جامعه آلوده به مرض هاي روحي- از جمله حسد- زندگي همراه با ناراحتي هميشگي براي شهروندان درست خواهد کرد.
2. عقب ماندگي
مي دانيم که حسد اگر کنترل نشود، در رفتار و گفتار شخص حسود،
خود را نشان خواهد داد.حال مجموعه اي از انسان هاي حسود را در نظر بگيريد که در يک جا زندگي مي کنند. هرکدام شغلي براي خود دارند. يکي از لحاظ مال و ثروت و ديگري در مقام و موقعيت و سومي در علم و آگاهي و چهارمي از جهتي ديگر به پيشرفت هايي نايل مي شود. چه بسا کساني که درآن،درجا مي زنند و در هيچ بعدي از ابعاد گامي فراتر نمي نهند.
ويروس حسد با اين جامعه چه خواهد کرد؟ آن ها به جاي کمک کردن به يکديگر در پيشرفت و رشد،تا آن جا که بتوانند مانع تکامل همديگرخواهند شد. چنين جامعه اي محکوم به ضعف و عقب ماندگي است. امام علي (ع) مي فرمايد:
«اذا امطر التحاسد نبت التفاسد» ؛ زماني که باران حسدورزي به همديگر شروع به باريدن کرد، فسادها رويش خواهند کرد. افراد اين جامعه چون چشم ديدن پيشرفت همديگر را ندارند و مدام برعليه هم توطئه مي کنند،سروري و آقايي غير را بر خود مي پذيرند و حسادت، آن ها را از استقلال و بزرگي ساقط مي کند.