برتر از ملایکه و پست تر از بهایم!
انسان چگونه استعداد دارد که به سمت بالا یا پایین سیر کند. انبیا و اوصیا ـ علیهم السّلام ـ هم افرادى مثل سلمان و مقداد و ابى ذر و عمار و… هم معاویه و عمروعاص، عتبه برادر معاویه، خالدبن ولید و مروان را که از بهایم هم بدتر بودند، به جا گذاشتند. و این ها همگى همدرس یکدیگر و در مدرسه ى کبراى مکتب اسلام درس خواندند و استاد همه حضرت رسول اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ بود؛ ولى مقام دسته ى اول به طور یقین از ملایکه بالاتر است، و طایفه ى دوّم از تمام بهایم بدترند.
منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد
وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى
سؤال: در جریان سوءال حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ از کیفیت احیاى موتى از خداوند متعال( ر.ک: سوره ى بقره، آیه ى ۲۶۰٫)، چگونه ایشان اطمینان نداشت، با آن که پیغمبر اولوالعزم بود؟
جواب: مقصود قلب او « بِما أَنَّهُ مِنْ أَفْضَلِ الاْءَنْبِیآءِ »؛ (از آن جهت که از افضل پیامبران ـ علیهم السّلام ـ بود) نیست.
سؤال: چگونه ایمان با عدم اطمینان جمع مى شود؟
جواب: « لا بِما أَنَّهُ مِنْ أُولِى الْعَزْمِ، بَلْ بِما أَنَّهُ مِنَ الْمُوءْمِنینَ »؛ (نه از آن جهت که پیامبر اولوالعزم بود، بلکه از آن جهت که موءمن بود.) و نیز براى اطمینان قلب مؤمنین دیگر و ترقّى درجات ایمان آنها بود.
سؤال: مگر موءمنین نیز در آن حضور داشته اند؟
جواب: لازم نیست همه در نزد او باشند. ایمان و اطمینان موءمنان درجاتى دارد، و امکان دارد که از درجات عالیه ى ایمان به مرحله ى عیان برسد، و اطمینان و یقینشان بالا رود. حضرت موسى ـ علیه السّلام ـ اگر به کوه طور هم نمى رفت، باز از همه افضل بود، ولى درجه ى بالاتر را طلب مى نمود.
منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد
مهارت حاج اشرفى در عمل به احتیاط
خدا رحمت کند حاج اشرفى را که خوب موارد احتیاط را مى دانست! مردمى که در اطراف حاج اشرفى(عالم بزرگ، محمّد بن محمّد مهدى حاج اشرفى مازندرانى (؟ ـ ۱۳۱۵) ـ رحمه اللّه ـ صاحب اسرار الشهاده و شعائر الاسلام.) بودند، مثل این که اطراف رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ بودند.
شهرهاى ایران از علما نورباران بودند، ولى چون قدردان آنها نبودیم، این طور لا إِلى بَدَلٍ(بدون جاى گزین.) از ما گرفته شدند. گویا ما غنى بودیم و خود را نیازمند و محتاج به آنان نمى دیدیم! آرى، آخرین ملجأ و منجى(ملجأ: پناهگاه؛ مُنجى: نجات دهنده؛ و یا مَنجى: جایگاه نجات.) که باید به آن تمسّک کنیم از ما گرفته شد. خداوند سبحان مى فرماید: «أَنَّا نَأْتِى الاْءَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا» ما رو به زمین آورده و از گوشه هاى آن [عالمان ربّانى] مى کاهیم. سوره ى رعد، آیه ى ۴۱؛ سوره ى انبیا، آیه ى ۴۴٫ براى اطّلاع از تفسیر « اطرافها » در آیه ى شریفه به علماى ربّانى، ر، ک: اصول کافى، ج ۱، ص ۳۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۸۶؛ بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۷؛ ج ۶۷، ص ۳۳۷٫
منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست22
الفاظ به کار گرفته شده در مدح پیامبر صلى الله علیه و آله
گاه الفاظى در مدح پیامبر صلى الله علیه و آله به کار رفته است که بهواسطه آن امر بر برخى مشتبه گردیده و گوینده آن را تکفیر کردهاند؛ مانند این سخن که ما پناهى جز پیامبر صلى الله علیه و آله نداریم و مانند: امیدى جز او نیست، من به او پناهنده شدهام؛ در مصائب به او پناه برده مىشود؛ اگر تو جواب ندهى از چه کسى درخواست کنم.
که مقصود این است که پناهى درمیان خلق و امیدى درمیان انسانها جز او نیست و یا از میان خلایق در گرفتارىها به او پناه برده مىشود، بهخاطر کرامت او نزد مولایش تا او رو بهسوى خدا نماید و از او طلب کند و اگر او از چنین کارى دست کشد از کدام بندهاى مىتوان طلب نمود؟ با وجود اینکه ما در دعا و توسل چنین الفاظى را بهکار نمىبریم و از مردم نمىخواهیم چنین کنند و به آن نیز ترغیب نمىکنیم تا به اوهام دچار نشویم و از الفاظ مورد اختلاف فاصله بگیریم و به الفاظى تمسک جوییم که اختلافى در آن نیست، ولى باید توجه کنیم که نسبت کفر دادن به گویندگان این الفاظ عجولانه و رفتارى غیرحکیمانه است؛ زیرا باید درنظر بگیریم که گویندگان این الفاظ، افراد موحّدى هستند که شهادت به «لا إله إلّااللَّه» و «محمد رسول اللَّه» مىدهند، نماز مىخوانند و همه اصول دینى را قبول دارند، خدا را پروردگار خویش مىدانند و محمد صلى الله علیه و آله راپیامبر واسلامرا دین خویش مىشمارند وبا این اعتقادات حرمت مسلمین و ذمه اهل دین به آنها تعلق مىگیرد.
از «انس» ذکر شده که از رسول خدا نقل کرده است:
«من صلّى صلاتنا و اسلم و استقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا فذلک المسلم الذی له ذمه اللَّه و رسوله فلا تخفروا اللَّه فی ذمّته»؛این روایت را بخارى آورده است از همین روست که بر ما واجب است اگر در کلام مؤمنان شاهد اسناد چیزى به غیر خدا بودیم آن را بر مجاز عقلى حمل کنیم و حق نداریم آنها را تکفیر کنیم چراکه مجاز عقلى در کتاب و سنت استعمال مىشود و بیان این عبارات از موحد کافى است که ما این اسناد را مجازى بدانیم؛ زیرا اعتقاد صحیح موحّد این است که خداوند خالق بندگان و عمل آنهاست و هیچ احدى جز او- چه زنده و چه مرده- تأثیرگذار نمىباشد و این معنى توحید است و در غیر این صورت فرد دچار شرک مىشود و در میان مسلمین هیچکس نیست که معتقد به مشارکت افراد با خدا در انجام یا ترک کارى یا روزىبخشى یا زنده کردن و میراندن و از این قبیل الفاظ توهینآمیز باشد؛ بنابراین مقصود افرادى که چنین مىگویند شفیع قرار دادن این وسائل نزد خداوند است و هدف فقط خداوند است و هیچ مسلمانى اعتقاد ندارد که اگر از فردى درخواست مىکند آن فرد بدون توجه دور یا نزدیک به خدا قادر به انجام یا ترک کارى باشد یا با توجهى که نوعى شرک در آن باشد چنین کارى را انجام مىدهد و به خدا پناه مىبریم که مسلمانى را بهخاطر خطا یا جهل یا فراموشى یا اجتهاد متهم به شرک یا کفر کنیم.
و باید گفت: اگر بسیارى از این افراد در اینکه بهصورت مستقیم از حضرت رسول، طلب شفاعت، بخشش، بهشت، سعادت و شفا مىکنند، خطاى در تعبیر دارند اما در توحیدشان دچار خطا نشدهاند؛ زیرا مقصود شفاعت این وسائل، نزد خداوند است گویا که مىگوید: اى رسول خدا، از خدا بخواه که مرا ببخشد.
و مسلّم است که حضرت نه بهصورت مستقل و نه با استفاده از توانخویش، بلکه با اجازه، امر و قدرت الهى آن را انجام مىدهد. ایشان بنده مأمورى است مقام و منزلت خاصى نزد خداوند دارد و بهواسطه کرامت اوست که همه مردمى که به او ایمان دارند و رسالتش را تصدیق مىکنند و فضل و کرامتش را باور دارند، به خدا متوسل مىشوند.
از همین روست که مىبینى حضرت صلى الله علیه و آله در برخى اوقات، وقتى از طریق وحى یا حالت افراد متوجه شود که سائل یا شنونده نقصى در اعتقادش دارد، هشدار مىدهد.
در یکجا آگاهى مىدهد که سید فرزندان آدم است و در جاى دیگر مىفرماید که سید و آقا فقط خداست، در یک موقعیت به او استغاثه مىجویند و خود به آنها مىآموزد که به او متوسل شوند و در موقعیتى دیگر مىگوید استغاثه فقط به درگاه خداست نه به من!
نتیجه اینکه، استغاثهکنندهاى که اعتقاد به قدرت خلق و ایجاد براى غیر خدا ندارد، کافر نیست و فرق قائل شدن بین مرده وزنده اولیا، بىمعنى است بنابراین اگر اعتقاد به قدرت ایجاد توسط غیر خدا را داشته باشد کفر ورزیده و این برخلاف نظر معتزله است که مىگویند انسان افعال را خلق مىکند و اگر اعتقاد داشته باشد که این ولى سبب است یا از خداوند این قدرت را کسب کرده است حکم به کفر او نمىشود.
باتوجه به این سببیت، براى مرده نیز ممکن است و مىتواند با دعا آن را کسب کند و ارواح براى نزدیکان خود دعا مىکنند.
وپیامبر صلى الله علیه و آله مىفرمایند: «إن أعمالکم تعرض على أقاربکم وعشائرکم من الأموات فإن کان خیراً استبشروا و إن کانغیرذلک قالوا: اللهم لاتمتهم حتى تهدیهم کما هدیتنا».
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست21
به من استغاثه نشود!
در روایت آمده است که در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله مرد منافقى مؤمنین را مورد آزار و اذیت قرار مىداد، ابوبکر گفت: بیایید از دست او به پیامبر استغاثه بریم. حضرت فرمود: «انّه لا یستغاث بی و انّما یستغاث بالله».
این روایت را طبرانى در المعجم الکبیر ذکر کرده است. کسانى که قائل به منع استغاثه به پیامبر صلى الله علیه و آله هستند گاه به این روایت استناد مىکنند و این استدلال از اساس باطل است؛ زیرا اگر آنرا بر ظاهرش بار کنیم مقصود منع استغاثه به حضرت بهطور مطلق است و این امر با عمل صحابه در تضاد است؛ چراکه استغاثه به حضرت مىکردند و بهواسطه او طلب باران مىنمودند، از او درخواست دعا مىکردند و حضرت با شادى و سرور به آنها پاسخ مىگفت. بنابراین باید آنرا بهگونه مناسب با عموم روایات، تأویل نمود تا بتواند در کنار روایات دیگر قرار گیرد.
بنابراین مىگوییم: مراد از این سخن اثبات حقیقت توحید در مسائل اعتقادى است و اینکه فریادرس حقیقى فقط خداست و بنده، واسطهاى بیش نیست یا با این سخن حضرت خواسته است به آنها آموزش دهد که نباید از بنده درخواستى را که قادر بر آن نیست، طلب کرد؛ امورى مانند رستگارى در بهشت، نجات از آتش، هدایت به معنى عصمت از گمراهى و ضمانت ختم به خیر گشتن، در زندگى.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست20
هنگام درخواست، از خدا طلب کن
اما در مورد این روایت: «إذا سألت فأسأل اللَّه». در این روایت هیچ دلیلى براى منع درخواست و توسل وجود ندارد و نمىتوان بدان تمسک جست و کسانى که از ظاهر حدیث این مطلب را بهطور مطلق استنباط کردهاند راه را اشتباه رفتهاند و خود را به غلط انداختهاند چرا که کسى که انبیا و صالحان را وسیله قرار دهد، خیر را از جانب خدا جلب نموده و شر را دفع نموده است؛ بنابراین او سائل خداوند است که طلب گشایش یا دفع ضررى را مىکند و این امر را با توسل به او انجام مىدهد و در این کار از اسبابى که خداوند امر کرده که از آن طریق به وجود و فضل الهى دست یابند، استفاده کرده، از اسباب سؤال نکرده؛ بلکه از واضع آنها، درخواست نموده است؛ پس کسى که مىگوید: اى رسول خدا! مىخواهم که چشممم به من برگردد یا بیمارىام برطرف شود یا بلا از من دور شود، درواقع این مسائل را بهواسطه شفاعت حضرت رسول صلى الله علیه و آله از خداوند طلب مىکند و مانند این است که گفته باشد در فلان و فلان امر براى من دعا یا شفاعت فرما و فرقى بین این دو لفظ نیست، جز اینکه دومى صراحت در مقصود دارد و مثل همین عبارت است کلام توسلجوینده که مىگوید: خدایا از تو مىخواهم به حق پیامبرت که چنین نفعى را مهیا فرمایى یا فلانبدى را دفع نمایى و متوسل در همه این موارد جز از خداوند درخواست نمىکند.
بدینسان معلوم است که احتجاج به حدیث «إذا سألت فأسأل اللَّه» براى ممنوعیت توسل مغالطهاى بیش نمىباشد که حدیث را به امرى حمل کرده که فساد و بطلانش ظاهر است.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست19
از خدا مسألت کن و از او یارى طلب
این عنوان، از حدیث مرفوع مشهورى است که «ترمذى» از «ابن عباس» نقل کرده و آن را صحیح دانسته است؛ اما بسیارى از مردم در فهم این حدیث اشتباه مىکنند چراکه با استدلال به آن مىگویند که هیچ درخواست و یارىطلبیدنى به هر صورت و از هر راه جز از خداوند جایز نمىباشد و درخواست و کمک از غیرخدا شرک و خروج از ملت اسلام است و این افراد بدینگونه، توسل به اسباب و کمک گرفتن از آنرا نفى و بسیارى از نصوص وارده در این باب را نابود مىسازند.
حقیقت این است که مقصود از حدیث شریف ذکر شده آنگونه که ظاهرش بیان مىدارد، نهى از درخواست و استعانت از غیر خدا نیست؛ بلکه مقصود، نهى از غفلت واسطه بودن اسباب و انجام خیرات بهدست خداست و مقصود توجه دادن به این مطلب است که اگر نعمت بر دست مخلوقات جارى مىشود ا زجانب خداوند و بهوسیله اوست. و معنى چنین است: اگر مىخواهى از یکى از خلق کمک بگیرى و چارهاى جز این ندارى، همه اعتماد خود را بر خداوند و تنها بر او قرار ده و اسباب، مانع دیدن مسبب نگردد و مانند کسانى نباش که ظاهر ارتباط بین اشیا را که برخى بر دیگرى مترتب هستند مىبینند و از مرتبطکننده آن غافل هستند
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست18
آیا طلب امرى که تنها خداوند بر آن قادر است، شرک است؟
از جمله ادعاهاى باطلى که این تکفیرکنندگانِ متوسلینِ به پیامبر صلى الله علیه و آله به آن تمسک مىجویند چنین است: مردم از انبیا و صالحان، مطلبى را مىخواهند که کسى جز خداوند بر انجام آن توانایى ندارد و چنین کارى شرک است.
و اما جواب: این سوء تفاهمى است که در گذشته و امروز میان مسلمانان وجود داشته است. مردم از انبیا و صالحان مىخواهند که در برآورده شدن حاجتها سبب باشند و خدا بهسبب شفاعت، دعا و توجه آنها به طلب و درخواست آنها عنایت کند، همچنانکه چنین امرى در مورد شخصى کور یا افراد دیگرى که براى شفاعت و توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله مراجعه مىکردند صادق است که حضرت درخواست ایشان را اجابت مىنمود و مرادشان را مىداد و فکرشان را آسوده مىساخت و همه اینها به اذن خداوند بود و هیچگاه حضرت به آنها نمىفرمود که با این کار شرک ورزیدى.
همچنین است همه اعمال خارقالعادهاى که از حضرت خواسته شد؛ مانند درمان بیمارىهاى لاعلاج بدون استفاده از دارو، باراندن باران از آسمان بدون وجود ابر، جوشاندن چشمه، فروریختن آب از انگشتان، افزایش بخشیدن به طعام کم و مانند این مسائل که بهصورت عادى تحت اختیار انسان نمىباشد و حضرت این مسائل را اجابت مىکرد و به آنها نمىفرمود: شما مشرک شدید و باید دوباره اسلام بیاورید؛ زیرا از من چیزى را طلب مىکنید که جز از خداوند ساخته نیست. آیا این افراد مخالف، بیش از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و اصحابش توحید و مسائل مرتبط با آن را مىشناسند؟! این مطلبى است که هیچ جاهلى آن را تصور نمىکند تا چه رسد به عالم. قرآن مجید قول سلیمان پیامبر را حکایت مىکند که به جن و انس حاضر در مجلسش فرمود:
«یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ»؛
او از یارانش خواست که عرش عظیم را از من به شام آورند، کارى که از راههاى خارقالعاده انجام مىپذیرفت و براى اتمام حجت به بلقیس و ترغیب او به ایمان انجام گرفت.
با این مثال اگر مطلبى پنهان بود، روشن مىشود که مردم از اولیا مىخواهند که شفیع آنان به درگاه خدا شوند و این توانایى را خدا به آنها داده و این قدرت را او بدیشان بخشیده است؛ پس اگر کسى به پیامبر صلى الله علیه و آله مىگوید: مرا شفا بده یا قرض مرا ادا کن، مقصودش این است که براى شفا یافتن من وساطت کن و براى اداى قرضم دعا فرما و در مورد امور من به خداوند روى آور. بنابراین آنها جز آنچه را که خداوند دراختیار آنها قرار داده از دعا و شفاعت، طلب نمىکنند.
این همان معنایى است که ما در مورد قائلین این کلمات قائل هستیم و معتقدیم که اسناد در کلام این افراد مجاز عقلى است و سخن گفتن به این شیوه ایرادى ندارد همانگونه که خداوند سبحان مىفرماید: «سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ اْلأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ اْلأَرْضُ»؛
و قول پیامبر صلى الله علیه و آله: «إن ممّا ینبت الربیع ما یقتل حبطا أو یلم».چنین اسنادى در کلام خدا و رسول صلى الله علیه و آله همچنین در سخنان عوام و خواص بسیار زیاد است و اشکالى بر آن مترتب نیست چراکه صدور چنین کلماتى از موحدّان- با وجود قرینه بر مقصودشان- متضمن سوء ادب نمىباشد.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست17
اکنون یک سؤال
آیا این افراد مخالف، اعتقاد دارند که شهدا زندهاند و نزد پروردگار روزى مىخورند همانگونه که قرآن به آن تصریح کرده است یا نه؟ اگر اعتقاد ندارند که ما با آنها سخنى نداریم چرا که آنها قرآن را تکذیب مىکنند آنجا که مىگوید:
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ»؛«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».
و اگر به این امر اعتقاد دارند به آنها مىگوییم: پیامبران و بسیارى از مسلمانان صالح، که در زمره شهیدان نمىباشند؛ مانند بزرگان صحابه بدون هیچ شک و شبههاى داراى مرتبهاى برتر از شهیدان مىباشند؛ پس اگر زنده بودن، براى شهدا ثابت است براى افرادى که در درجه بالاترى هستند بهطریق اولى ثابت است، علاوه بر اینکه در احادیث صحیح به زنده بودن انبیا تصریح گردیده است؛ پس اگر بگوییم هرگاه با ادله قطعى، بتوان زندگى ارواح را ثابت نمود، بهناچار باید خصوصیات آن زندگى را اثبات کنیم، زیرا ثبوت ملزوم، ثبوت لازم را واجب مىشمارد همانگونه که نفى لازم، نفى ملزوم را واجب مىدارد.
برفرض اینکه ما از مواضع خود عقبنشینى کنیم و به این امر تسلیم شویم که ارواح پس از جدا شدن از اجساد قدرت بر انجام کارى ندارند، هنوز این سخن باقى است که اگر انبیا و اولیا نمىتوانند بهصورت تصرف در عالم به فریاد استغاثهکنندگان برسند، ولى مىتوانند براى زائرین خود یا استغاثهکنندگان دعا کنند همانگونه که انسانهاى صالح براى هم دعا مىکنند، چراکه آنها زنده، داراى احساس و آگاهى هستند و دعاى آنها از قبیل دعاى فاضل براى مفضول یا حدّاقل دعاى برادر براى برادر است. در حالى که احساس و علم آنها بعد از مفارقت از جسد کاملتر و وسیعتر مىگردد؛ زیرا حجابهاى خاکى و نزاعهاى شهوانى بشرى را، بهجانبى افکنده است.
و در حدیث آمده است: اعمال ما بر پیامبر صلى الله علیه و آله عرضه مىشود، اگر در آنها خیر ببیند خداوند را سپاس مىگوید و اگر جز خیر ببیند براى ما استغفار مىکند و باید گفت: فریادرس حقیقى و یارىکننده فقط خداست ولى سائل، متوسل به پیامبر صلى الله علیه و آله مىشود.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست16
ادعاى باطل
اینکه ادعا مىشود، مرده قدرت انجام کارى ندارد، باطل است و بر این مبنا است اگر معتقد باشند مرده بهطور کامل تبدیل به خاک مىشود و چنین اعتقادى عین نادانى است؛ زیرا از پیامبر صلى الله علیه و آله بلکه از خداوند جلّ جلاله اخبار ثابتى در مورد زندگى ارواح و بقاى آنها بعد از جدا شدن از جسم رسیده است. از جمله: و روز بدر که پیامبر صلى الله علیه و آله ارواح را صدا زد و فرمود: «یا ابا جهل! یا عتبه بن ربیعه! یا شیبه بن ربیعه، یا امیه بن خلف، هل وجدتم ما وعدکم ربّکم حقّاً؟ فإنّی وجدت ما وعدنی ربّی حقّاً»
آنگاه به حضرت گفته شد: این چه عملى است؟ و حضرت فرمود: شما از آنها شنواتر نیستید.