شناسایی آفات بصیرت در نهج البلاغه 4
عوامل سستی:
کوتاهی در انجام وظیفه خود از دو عامل غفلت و ترسی ناشی می شود.
با اینکه گلایه از مردم کوته نظر و سست عنصر زمان علی(ع) فراوان است اما، یکی از پرشمارترین نکوهش های کوفیان در نهج البلاغه گلایه از رخوتِ ناشی غفلتِ آنهاست… غفلت!! و تو چه می دانی که غفلت چیست و چه بلایی بر سر آدمی آورده؟!
غفلت از عوامل سستی و یکی از اسباب کوریِ دل یا همان بصیرت است؛ «دوام الغفلة یعمی البصیرة».
علی(ع) گله مندانه از غفلتِ کوفیان در مواجهه با دشمن غدار خویش، در وصف خود، خودش را کفتار (که در غفلت، مثل است) نمی داند. این شاهکار صنعت ادبی که در علم معانی و بیان و بدیع به قاعده ی کنایه وار “ایَاکَ اَعنی وَ اسمَعی یا جارَة” معروف است، پرده از این حقیقت می درد که غالب مردم آن زمان و سامان، این گونه بوده اند.
«وَ الله لَا أکون کَالضَّبع تَنَام عَلَی طول اللَّدم حَتَّی یَصلَ إلَیهَا طَالبهَا وَ یَختلَهَا رَاصدهَا وَ لَکنّی أضرب بالمقبل إلَی الحَقّ المدبرَ عَنه وَ بالسَّامع المطیع العَاصیِ المریبَ أبَدأ حَتَّی یأتیَ عَلَیَّ یَومی»؛
خدا را شاهد مدعایم می گیرم، من مانند کفتار نیستم که در خواب عمیقی فرو روم و بعد از بیداری نیز با غفلت و بی خبری در دام دشمن و صیاد بیفتم.
زبیر و همان طلحه، آن دو رفیق
که بودندی آنسان رفیق شفیق
گروهی علی را بگفتند: هان!
بدنبال آنان مرو، ده امان
بفرومودشان این چنین در جواب:
قسم بر خداوند صاحب حساب
چو کفتار خوابیده من نیستم
همه کس نداند که من چیستم
که صیاد آن را نهاده است دام
به راه کمینش نهاده است گام
که آن را بگیرد از این ره به چنگ
کند عرصه بر او بدینگونه تنگ
مرا با کسانی بود این جدال
که پیدا نموده بدینسان مجال
ز حق رو بگرداند اندر عمل
ز فرمان یزدان عزّ و جل
بمانم چنین تا که هستم به دهر
کنم دشمنان را بدینگونه قهر.
جایگاه این غفلت و سستی زمانی رفعلت می یابد که علاوه بر آن، (به مثابه ی یکی از موانعِ تعالی انسان)، دشمنی بیدار که همواره در صدد ضربه زدن است، آدمی را رصد کرده و به سوی خود می خواند؛ آنگونه که صیادِ کفتار، چنین عمل می کند. مولای موحدان درباره ی کفتار صفتیِ کوفیان و تبریِ خود از آن رذیله ی اخلاقی، ناله ها سر می دهد و آنان (کوفیان) را برای برافروخته شد آتش جنگ، بدگروهی می داند. زیرا از دشمنان فریب می خورند ولیک قدرت فریب آن ها را ندارند، بدون آنکه دفاع کنند: به تصرف شهرهای خود توسط دشمن رضایت می دهند و بی آنکه لحظه ای مورد غفلت دشمن واقع شوند، در بند بی خبری گرفتار آمده اند.
امام(ع) هر دو عامل سستی (غفلت و ترس) را در کوفیان جمع دانسته و می گوید:
«مَا أنتم لی بثقَهٍ سَجیسَ اللَّیَالی وَ مَا أنتم برکنٍ یمَال بکم وَ لَا زَوَافرَ عزٍّ یفتَقَر إلَیکم مَا أنتم إلَّا کَإبلٍ ضَلَّ رعَاتهَا فَکلَّمَا جمعَت من جَانبٍ انتَشَرَت من آخَرَ لَبئسَ لَعَمر الله سعر نَار الحَرب أنتم تکَادونَ وَ لَا تَکیدونَ وَ تنتَقَص أطرَافکم فَلَا تَمتَعضونَ لَا ینَام عَنکم وَ أنتم فی غَفلَهٍ سَاهونَ غلبَ وَالله المتَخَاذلونَ وَ ایم الله إنّی لَأظنّ بکم أن لَو حَمسَ الوَغَی وَ استَحَرَّ المَوت قَد انفَرَجتم عَن ابن أبی طَالبٍ انفرَاجَ الرَّأس وَ الله إنَّ امرَأ یمَکّن عَدوَّه من نَفسه یَعرق لَحمَه وَ یَهشم عَظمَه وَ یَفری جلدَه لَعَظیمٌ عَجزه ضَعیفٌ مَا ضمَّت عَلَیه جَوَانح صَدره أنتَ فَکن ذَاکَ إن شئتَ فَأمَّا أنَا فَوَالله دونَ أن اعطیَ ذَلکَ ضَربٌ بالمَشرَفیَّه تَطیر منه فَرَاش الهَام وَ تَطیح السَّوَاعد وَ الأقدَام وَ یَفعَل الله بَعدَ ذَلکَ مَا یَشَاء»
هرگز مایه ی دلگرمی من نبوده اید و نیستید، گمان نمی کنم با چنین سستی و بی حالی بتوانید در برابر دشمن لحظه ای پایداری و ایستادگی نمایید. در مثل، به کاروان شترانی سرگشته و افسار گسیخته می مانید که ساربان هایشان ناپیدا هستند و چون از طرفی گرد آیند از طرف دیگر پراکنده شوند.
سوگند به ذات خداوند، شما برای نبردهای سخت، مردمی ترسو هستید، و به درد کارزار نمی خورید و به کردار شعله های لرزان آتش وارفته ای می مانید که هر لحظه دستخوش بادهای تند است. با شما مکر و حیله می کنند و شما حیله نمی کنید، شهرهایتان را تصرف می کنند و شما خشمگین نمی گردید. دشمن در آرزویِ تار و مار کردن شما نماید پیوسته می کوشد تا فرصتی یابد و خواب و آرامش ندارد، در حالی که شما در سستی و خمودگی و جهل و ناآگاهی غرق شده اید. به خدا سوگند، مغلوبند کسانی که با یکدیگر همراهی نکردند. به خدا سوگند، گمان می کنم اگر جنگ شدّت یابد و آتش مرگ و قتل افروخته شود، شما همچون جدا شدن سر از بدن از پسر ابوطالب جدا خواهید شد. و به خدا سوگند، هر انسانی که به دشمن فرصت دهد تا دشمن بر او چیرگی یابد، دشمن بدون هیچ تردید پوست بدنش را می کند، گوشتش را بدون اینکه چیزی بر استخوان باقی بماند
می خورد و استخوان را شکسته، پوستش را جدا می سازد. البته ناتوانی و عجز آن دلی که دو پهلو و استخوان های سینه ی او آن دل را در میان گرفته اند، بسیار بزرگ است. ای شنونده! اگر تو هم می خواهی، در ناتوانی و بی همتی مانند این مرد باش، اما من به خدا سوگند، یک تنه با بدسگالان به نبرد می پردازم و با شمشیر مشرفیّه دست و پای آنان را بریده، به روی زمین می اندازم و پس از آن خدا هر چه بخواهد می کند
ناگفته نگذارم که ترس به همان اندازه که در میدان عمل ناپسند است، در عرصه ی اندیشه نیز مذموم است. تعجب نکنید! هستند کسانی که در فهمیدن می ترسند، این گونه افراد که در بین خواص بهتر می توانید سراغشان را بگیرید،از شجاعت لازم در فهمیدن مسائل حال یا کبرویات یا صغرویات یا هر دو، بی بهره اند و از فهم فقیهانه می ترسند؛ ترس از مال، جان، آبرو، جَو، فضا و …. اینهاست که سبب می شود درک روشنی از مسائل پیدا نکنند.
در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت؛ پیرامون خصوصیات بصیرتی که در هنگام مواجهه با دشمن باید داشت و از غفلتی که لباسی زیبا از نظریه هایی چون توهم توطئه و … پوشیده است.