مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست15
عدم تفاوت حیات و مرگ در توسل
اگر کسى بگوید: فریادخواهى از حضرت و شکایت به او و شفاعت و یارىطلبیدن از او و همه مواردى که در این زمینه مطرح است، فقط در زمان زندگى حضرت صحیح است و بعد از مرگ ایشان کفر است یا با کمى تسامح بگوید مشروع نیست یا جایز نمىباشد، ما در جواب مىگوییم:
اگر فریادخواهى و توسل در حیات پیامبر صلى الله علیه و آله صحیح باشد، انبیا و بندگان مورد عنایت خداوند در قبور نیز زنده هستند و اگر فقیه دلیلى بر صحت توسل و استغاثه به حضرت جز قیاس این امر با توسل و استغاثه در زمان حیات نداشته باشد، برایش کافى است، زیرا پیامبر زنده و به امور امت خویش عنایت و توجه دارد و با اجازه خداوند در مسایل امت تصرف مىکند، از مسایل آنها آگاه و صلوات مصلّین بر او عرضه مىشود و سلام امت با وجود کثرت به او مىرسد.
و هرکس آشنایى با عالم ارواح و خصوصیات آنها داشته باشد بالأخص ویژگىهایى که خداوند براى روحهاى بلند قرار داده است، قلبش با این ایمان گشایش مىیابد چه رسد خصایص روح پیامبر صلى الله علیه و آله که روحالأرواح و نورالأنوار است.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست14
حضرت حمزه فاعل خیر و کاشف کرب
«ابن شاذان» از «ابن مسعود» نقل کرده است که گفت: ما هرگز ندیدیم که پیامبر صلى الله علیه و آله بهشدتى که بر حمزه گریست بر چیزى گریسته باشد و حضرت صلى الله علیه و آله او را رو به قبله نهاد و بالاى جنازهاش ایستاد و آنقدر گریست که صداى هقهق گریه، گلویش را بست در حالىکه مىگفت: «یا حمزه! یا عمّ رسول اللَّه وأسد اللَّه وأسد رسوله یا حمزه فاعل الخیرات! یا حمزه کاشف الکربات! یا ذاب عن وجه رسول اللَّه!»
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست13
شبههاى مردود
همه این احادیث و روایات، توسل را اثبات و تأیید مىکنند؛ اما اگر کسى شبهه کند که این امر اختصاص به زمان حیات حضرت دارد، باید جواب داد:
دلیلى براى این اختصاص وجود ندارد؛ زیرا روح بقا دارد و احساس و درک و دریافت توسط روح انجام مىگیرد.
دیدگاه اهل سنت و جماعت نیز چنین است که مرده مىشنود و حس مىکند و درک مىکند، از خیر بهرهمند و شاد مىشود و از شر، ناراحت و آزرده مىگردد. و این امر نسبت به هر انسانى قابل تطبیق است و از همین روست که پیامبر صلى الله علیه و آله اهل قلیب را که از کفار قریش بودند در روز بدر صدا زد و فرمود: «یا عتبه، یا شیبه، یا ربیعه» به حضرت گفتند: چگونه آنها را صدا مىزنى در حالىکه لاشهاى بیش نیستند؟ حضرت فرمود: شما شنواتر از آنها نیستید و لکن آنها قادر به پاسخگویى نمىباشند؛ بنابراین اگر مطلب یادشده در مورد همه انسانها صادق است، چگونه در مورد بهترین، گرامىترین و بزرگترینِ خلائق، درست نباشد؟
بدون شک حضرت کاملترین احساس و برترین ادراک و قوىترین دریافت را داراست؛ ضمن اینکه به صراحت- در روایات بسیار- اشاره شده است که حضرت کلام را مىشنود و سلام را جواب مىگوید و اعمال امت بر او عرضه مىشود و او در برابر بدىهاى امتش استغفار و در برابر خوبىها، شکر مىگوید.
و ارزش انسان درواقع به مقدار ادراک، احساس و دریافت اوست نه به زندگىاش و از همین روست که مىبینیم بسیارى از زندگان را خداوند از احساس و دریافت محروم نموده است و از همان فکر کوتاه و ذوق ناچیز خویش نیز بهره نمىبرند و باید آنها را در صفوف مردگان بهحساب آورد والعیاذ باللَّه.
صحابه از پیامبر صلى الله علیه و آله، طلب شفاعت مىکنند
برخى چنین پنداشتهاند که در دنیا نمىتوان از پیامبر صلى الله علیه و آله طلب شفاعت کرد و برخى دیگر از لجوجان این امر را شرک و گمراهى مىدانند و به این آیه استناد مىکنند:
«قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً».
این استدلال باطل است با دو دلیل، که بیانگر فهم نادرست آنان است:
۱- هیچ نصّى در کتاب و سنت وجود ندارد که طلب شفاعت از پیامبر را در دنیا نهى کرده باشد.
۲- آیه مذکور دلالت بر مدعاى ذکرشده ندارد، بلکه این آیه مانند بسیارى از آیات دیگر، بیانگر مختص بودن همه آنچه در ملکیت خداوند است به او، و عدم تعلقش به دیگران است به این معنى که او تصرف در آنها مىکند و این امر، نفىکننده عطاى او به هرکس که بخواهد نیست؛ زیرا او مالک ملک است به هرکس بخواهد مىدهد و از هرکس بخواهد مىستاند و مشابه این آیه است آیه:
«لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ».
و پس از وصف خویش به مالک الملک مىگوید:
«تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ».
پس همانگونه که خدا به هرکس هرچه بخواهد مىدهد و از عزتى که اختصاص به خویش دارد به رسول و مؤمنین مىدهد، از شفاعتى که اختصاص به او دارد به انبیا و بندگان صالحش؛ بلکه به بسیارى از بندگان مؤمنش- طبق روایات صحیح متواتر- عطا مىکند.
چه مشکلى بهوجود مىآید اگر انسان از مالکى، برخى از مایملکش را درخواست کند، بهخصوص اگر آن مالک کریم و سائل بهشدت محتاج و نیازمند به آن چیز باشد. آیا شفاعت چیزى جز دعا کردن است و دعا نیز مورد اذن و مقبولیت قرار گرفته، بهخصوص اگر از جانب پیامبران و صالحان باشد، چه در زمان حیات چه پس از وفات، در قبر و چه در روز قیامت.
بنابراین، حقّ شفاعت به کسانى که پیمانى با خدا دارند عطا گردیده است و خداوند عزّ وجلّ شفاعت را درمورد هرکس که با توحید از دنیا برود مىپذیرد.
این سخن ثابت شده که برخى از اصحاب از پیامبر صلى الله علیه و آله طلب شفاعت کردند و پیامبر صلى الله علیه و آله نفرمود چنین درخواستى شرک است، تو باید از خدا طلب کنى و چیزى را براى او شریک قرار ندهى. و پیامبر مىفرمود: انشاء اللَّه چنین خواهم کرد.
این روایت را «ترمذى» در سنن در باب «ما جاء فی صفه الصراط» آورده و آن را حسن دانسته است.
همینطور درخواست شفاعت از دیگر اصحاب نیز مطرح گردیده است.
اگر طلب شفاعت از حضرت در دنیا و در زمان حیات ایشان صحیح است مىتوان گفت که آن امر بعد از وفات حضرت نیز اشکالى ندارد؛ بنابرآنچه اعتقاد اهل سنت و جماعت در مورد حیات برزخى انبیا است و پیامبر ما محمد صلى الله علیه و آله کاملترین و بزرگترین آنها در این زمینه است، چراکه سخن را مىشنود و اعمال امت بر او عرضه مىشود و از خدا برایشان طلب استغفار مىکند و خداى را حمد مىکند و صلوات مصلّین به او مىرسد؛ حتى اگر در دورترین نقطه این سرزمین باشد، همانگونه که در حدیثى- که جمعى از حفاظ حدیث آن را صحیح دانستهاند- این مطلب آمده است: «حیاتی خیر لکم تحدثون ویحدث لکم ومماتی خیر لکم تعرض أعمالکم علیّ فإن وجدت خیراً حمدت اللَّه وإن وجدت شراً استغفرت اللَّه لکم».
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
ما اعتقاد راسخ و محکم داریم که اصل در طلب یارى، فریاد خواهى، مسألت و صدازدن، اختصاص به خداوند دارد و در این امر هیچ شک و تردیدى نیست. خدا یاریگر، فریادرس و اجابتکننده دعاست و او فرموده است:
«وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ».
و در آیات دیگر:
«فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ»؛«وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ»؛«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»؛
بنابراین همهگونه عبادت تنها براى خداست، و هیچ بخشى از آن را نمىتوان بهسوى دیگران- هرکس که باشد- جهتدهى کرد.
ما معتقدیم که خداوند خالق بندگان و افعال آنهاست و هیچ موجودى جز او- اعمّ از زنده یا مرده- تأثیرگذار نمىباشد، و هیچکس با خداوند در انجام یا ترک کار یا روزىرسانى و زنده کردن و میراندن شریک نمىباشد و هیچ احدى قدرت بر انجام یا ترک کارى را مستقلًا یا با مشارکت خداوند یا در مراتب کمتر از این ندارد.
بنابراین، یگانهتصرفکننده در هستى، خداوند تعالى است و هیچکس مالک چیزى نیست مگر هنگامى که خداوند به او تملیک کند و اجازه تصرف دهد؛ هیچ انسانى براى خودش- چه رسد به دیگران- مالک نفع و ضرر و مرگ و زندگى و حشر و نشر نیست مگر مواردى که خدا بخواهد و با اذن او. بنابراین، نفع و ضرر محدود به این مرزها و مقید به این شرایط است و نسبت دادن این امور به خلق از باب اسباب بودن آنها و کسب این امور است نه از باب خلق و ایجاد کردن یا تأثیرگذارى یا علت بودن آنها است. بنابراین چنین نسبتهایى مجازى است نه حقیقى؛ ولى مردم تعبیرات گوناگونى از این واقعیت دارند.برخى در استعمال مجاز و بیش از حد زیادهروى مىکنند و بهگونهاى دچار شبهات لفظى مىگردند که حقیقتاً از آن برى مىباشند و درواقع قلب آنها تسلیم توحید محض و تنزیه خداوند تعالى است.
توجه به پیامبر صلى الله علیه و آله و یارى خواستن از ایشان
چنانکه ذکر شد ما اعتقاد قطعى و محکم داریم که اصل در یارى خواستن، استغاثه، صدازدن و مسألت از خداست و تنها او یارىکننده و فریادرس و اجابتگر است و خود فرموده است:
«وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ».
بنابراین هرکس از مخلوقى کمک بخواهد یا فریادخواهى کند یا صدایش زند یا از او طلب نماید- خواه زنده یا مرده- و اعتقادش این باشد که او خودش مستقلًا بدون استعانت از خدا ضرر یا نفع مىرساند، این فرد مشرک است. و لیکن خداوند اجازه داده است که مردم، برخى از برخى دیگر کمک بگیرند یا فریادرسى بخواهند وفرمان داده که هرکس از او کمک خواسته مىشود، کمک کند و هرکه مورد فریادرسى قرار مىگیرد به یارى او بشتابد و هرکه را صدا مىکنند اجابت کند و احادیث در این زمینه بسیار است که به فریادرسى درمانده، کمک محتاج و گرهگشایى مشکلات، توصیه مىکند و پیامبر صلى الله علیه و آله بزرگترین انسانى است که بهوسیله او نزد خداوند براى حل مشکلات و برآورده شدن حاجات فریادرسى مىشود.
چه شدت و سختىاى بزرگتر از سختى روز قیامت، هنگامى که وقوف به طول انجامد و فشار بالا گیرد و حرارت و عرقریزان مردم را احاطه کند، با اوج گرفتن این شدت و به نهایت رسیدن آن مردم به بهترین خلق خدا استغاثه جسته و او را وسیله به درگاهش قرار مىدهند همانگونه که پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید: «وبیناهم کذلک استغاثوا بآدم»؛و حضرت از لفظ استغاثه استفاده مىکنند و همین لفظ در صحیح بخارى آمده است.
کمکخواهى و طلب فریادرسى از خدا بهواسطه حضرت رسول صلى الله علیه و آله در مصائب
دلایل ونصوص فراوانى بر این مضمون وارد شده است که هنگام خشکسالى و نباریدن باران، مردم به حضرت پناه مىبردند، او را شفیع و وسیله قرار مىدادند و به واسطه او به خداوند استغاثه مىجستند، حالِ خویش را بر پیامبر صلى الله علیه و آله عرضه مىکردند و از بلا و گرفتارى خویش به او شکوه مىبردند.
مثلًا مىبینیم که عرب بیابانى در روز جمعه، هنگامى که حضرت مشغول خطبه نماز است فریاد مىزند و مىگوید: اى رسول خدا! اموال ما از بین رفته و راهها بر روى ما بسته شده است، از خداوند بخواه که به فریاد ما برسد؛ آنگاه باران شروع به باریدن کرد و تا جمعه بعد ادامه یافت. آن فرد نزد حضرت آمد و عرض کرد:
خانههاى ما خراب شده و چهارپایان به هلاکت افتادهاند و از شدت باران راهها بر ما بسته شده است؛ پس حضرت دست به دعا برداشت، ابرها بهسویى رفتند و بارش باران به بیرون شهر جهت داده شد. این روایت را «بخارى» در کتاب «الاستسقاء» باب «سؤال الناس الامام استسقاء إذا قحطوا» آورده است.
پیامبر صلى الله علیه و آله تکیهگاه، پناه و نگهدارنده
«حسان بن ثابت» (شاعر پیامبر صلى الله علیه و آله) او را ندا مىکند و حضرت را تکیهگاهى مورد اعتماد و حصنى براى پناهجویى مىشمارد:
یا رکن معتمد و عصمه لائذ
و ملاذ منتجع وجار مجاور
یا من تخیره الإله لخلقه
فحیاه بالخلق الزکی الطاهر
أنت النبی وخیر عصبه آدم
یا من تجود کفیض بحر زاخر
میکال معک وجبرئیل کلاهما
مدد لنصرک من عزیز قادر
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست12
قصه عتبى در توسل
ابن کثیر مىگوید: گروهى از جمله: شیخ ابومنصور صباغ، حکایت مشهورى را از عتبى نقل کردهاند که گفته است: کنار قبر پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بودم که عرب بیابانى آمد و گفت: السلام علیک یا رسول اللَّه، شنیدهام که خداوند مىگوید:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً»؛
و اکنون با استغفار از گناهان بهسویت آمدهام و تو را نزد پروردگارم شفیع قرار دادهام، سپس این اشعار را خواند:
یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه
فطاب من طیبهن القاع والأکم
نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه
فیه العفاف وفیه الجود والکرم
پس از رفتن اعرابى، خواب بر من غلبه کرد و در خواب پیامبر صلى الله علیه و آله را دیدم که فرمود: نزد آن اعرابى برو و به او بشارت بده که خداوند او را بخشیده است. این قصه را امام نووى در کتاب معروفش «الإیضاح» در باب ۶، ص ۴۹۸ بیان کرده است همچنانکه «ابن کثیر» در تفسیر مشهورش ذیل آیه «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ …» بیان داشته است.
و «امام قرطبى» در تفسیرش بهنام «الجامع» قصهاى شبیه این را نقل نموده است و مىگوید: «ابوصادق» از على نقل مىکند که گفت: بعد از سه روز که از دفن پیامبر گذشته بود، عربى بیابانى نزد قبر آمد، خود را روى قبر انداخت و از خاک قبر بر سرش ریخت و گفت: اى رسول خدا صلى الله علیه و آله ما سخن تو را شنیدیم و آنچه را از خدا دریافته بودى ما از تو گرفتیم و از جمله آیات نازلشده بر تو این آیه است:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ …»
و من بر خود ستم کردهام و آمدهام تا تو برایم استغفار کنى؛ پس صدایى از قبر برخاست که مىگفت: محققاً تو مورد آمرزش قرار گرفتهاى.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست11
توسل عمر به عباس ^
«بخارى» در صحیح خود از «انس» نقل مىکند که در هنگام خشکسالى «عمر بن خطاب» با توسل به «عباس بن عبدالمطلب» طلب باران مىکرد و مىگفت: خداوندا ما توسل به پیامبرمان مىکردیم و تو باران بر ما نازل مىکردى و امروز ما متوسل به عموى پیامبرمان شدهایم، پس بارانت را بر ما نازل فرما.
«زبیر بن بکار» در «انساب» از طریق دیگرى این قصه را بهصورت مفصلتر آورده است که خلاصه آن چنین است:
از عبداللَّه بن عمر، نقل شده است که: عمر بن خطاب در سال «رماده»به عباس بن عبدالمطّلب توسل جست، به میان مردم رفت، سخنرانى کرد و گفت: اى مردم! نگاه رسول خدا به عباس، نگاه پسر به پدر بود؛ پس شما نیز به او اقتدا کنید و عمویش را وسیلهاى به درگاه خدا قرار دهید، پس اى عباس دست به دعا بردار.
و از جمله دعاهایى که عباس نمود، چنین بود: خدایا هیچ بلایى جز بهواسطه گناه نازل نمىشود و جز بهواسطه توبه برطرف نمىگردد؛ اینک مردم به واسطه نسبت من با پیامبر صلى الله علیه و آله به من روى آوردهاند و این دستان گناهکار ماست که بهسوى تو بلند است و چهره نادم ماست که رو به تو کرده است، پس بر ما باران ببار و حرمت پیامبرت را درمورد عمویش حفظ فرما. پس باران مانند سیل بر آنها فروریخت، زمین بارور شد و معیشت مردم برقرار گردید. و مردم بر سر عباس ریخته او را مسح کرده مىگفتند:
گوارایت باد اى ساقى حرمین! و عمر گفت: بهخدا قسم این وسیله ارتباط و تقرّب خداوند بود و در همین زمینه است که «عباس بن عتبه» پسر برادرش ابیاتى سرود، از جمله:
بعمی سقى اللَّه الحجاز وأهله
عشیه یستقى بشیبته عمر
ابن عبدالبر در برخى روایات چنین گفته است: که آسمان دهان مشکهایش را گشود و باران چون کوهى فروریخت بهگونهاى که گودىها با بلندى مساوى گشت و زمین سبز گردید و معیشت مردم به سامان آمد؛ سپس عمر گفت: بهخدا قسم که این همان وسیله به درگاه الهى و جایگاه نزد اوست.
همانگونه که دانستى وسیله قراردادن بزرگان بهسوى خداوند، عبادت آن وسایل نیست، مگر اینکه کسى آنها را «رب» بهحساب آورد، همانگونه که بتپرستان چنین برخوردى نسبت به بتها داشتند وگرنه اگر کسى چنین اعتقادى نداشته باشد، ضمن اینکه از جانب خداوند مأمور به استفاده از وسایل است درواقع این وسیلهجویى خود عبادت خداوند آمر مىباشد.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست10
توسل به دیگران (جز پیامبر صلى الله علیه و آله)
از عتبه بن غزوان، از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «هرگاه کسى از شما چیزى را گم کند یا نیاز به کمکى داشته باشد و در جایى باشد که یاورى ندارد، پس بگوید: یا عباداللَّه اعینونى چرا که خداوند بندگانى دارد که ما آنها را نمىبینیم.»
از ابن عباس نقل شده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند: «انّ للَّهملائکه فی الأرض سوى الحفظه، یکتبون ما یسقط من ورق الشجر، فإذا أصاب أحدکم عجزه بأرض فلاه فلیناد أعینونی یا عباد اللَّه». این روایت را طبرانى آورده و رجال آن، ثقه هستند.
از عبداللَّه بن مسعود نیز نقل شده که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «إذا انفلتتدابه أحدکمبأرض فلاه فلیناد: یا عباداللَّه أحبسوا یا عبداللَّه أحبسوا، فإنّ للَّهحاضراً فی الأرض سیجیبه».
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست9
توسل مسلمانان به پیامبر صلى الله علیه و آله در روز یمامه
«حافظ بن کثیر» مىگوید که شعار مسلمانان در روز جنگ یمامه «یا محمداه» بود و نص قول او چنین است:
خالد بن ولید پرچم را حمل نمود و از میان آنها عبور کرد تا به جبال مسیلمه رسید و تمام تلاش خود را به کار برد که به او دست یابد و او را به قتل رساند؛ سپس برگشت و بین دو گروه ایستاد و مبارز طلبید و گفت: من «ابن ولید العود» و «ابن عامر و زید» هستم؛ سپس شعار مسلمانان را سر داد و در آن روز شعارشان «یا محمداه» بود.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست8
توسل به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله در زمان خلافت عمر
حافظ «ابوبکر بیهقى» گفته است: «ابوعمر بن مطر» با چند واسطه از «مالک» نقل کرده که گفت: در زمان «عمر بن خطاب» مردم دچار خشکسالى شدند. مردى نزد قبر پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا، براى امتت طلب باران کن که آنها در معرض هلاکتاند. پیامبر صلى الله علیه و آله شب به خواب او آمده و فرمودند: نزد عمر برو به او سلام برسان و به آنها خبر بده که باران خواهد بارید و به او بگو: با فراست باش، با فراست باش. پس آن مرد نزد عمر آمد و به او خبر داد. عمر گفت: پروردگارا، کوتاهى نمىکنم مگر جایى که از آن عاجز باشم.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست7
توسل پیامبر صلى الله علیه و آله به حقّ سائلین
از ابىسعید خدرى نقل شده است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
«من خرج من بیته إلى الصلاه فقال: اللهم إنّی أسألک بحق السائلین علیک وبحق ممشاى هذا فإنّی لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا ریاءً ولا سُمْعه خرجت اتقاء سخطک وابتغاء مرضاتک، فأسألک أن تعیذنی من النار، وأن تغفرلی ذنوبی، إنّه لا یغفر الذنوب إلّاأنت، أقبل اللَّه بوجهه واستغفر له سبعون ألف ملک»
توسل به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله با ارشاد عایشه
امام «حافظ دارمى» در کتاب «سنن» باب «ما أکرم اللَّه تعالى نبیه بعد موته» مىگوید: «ابونعمان»، با وسائطى از «ابوالجوزاء اوسى بن عبداللَّه» روایت کرده که گفت: مدینه گرفتار قحطى شدید شده بود، مردم به عایشه شکایت بردند، او گفت: به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله روى بیاورید و راهى را از آنجا به آسمان قرار دهید بهگونهاى که هیچ سقفى بین قبر و آسمان فاصله نیندازد، راوى مىگوید: مردم چنین کردند و باران بارید بهگونهاى که گیاهان روییدند و شتران فربه شدند و آن سال به سال فتق (یعنى گشایش و توسعه) نامیده شد. این نمونه توسل به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله است نه از حیث قبر بودن؛ بلکه از این جهت که شریفترین مخلوقات و حبیب پروردگار جهانیان را در خود جاى داده است و بهخاطر این مجاورت، شرافت یافته و سزاوار مناقب بزرگ گردیده است.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست6
توسل به آثار پیامبر صلى الله علیه و آله
بدون شک صحابه به آثار پیامبر صلى الله علیه و آله تبرک مىجستهاند و این تبرک یک معنى بیشتر ندارد و آن هم توسل به آثار پیامبر صلى الله علیه و آله براى تقرب به خداست چراکه توسل صورتهاى گوناگون دارد.
حال چگونه مىتوان قبول کرد که به آثار پیامبر صلى الله علیه و آله توسل جسته شود و به خود حضرت توسل نجویند؟ آیا توسل به فرع صحیح و به اصل غیرصحیح است؟! آیا توسل به آثارى که شرافت و عظمت و کرامت آن بهواسطه صاحب اثر است صحیح است و معقول است که گفته شود توسلبهپیامبر صلى الله علیه و آله جایز نیست؟
«سُبْحانَکَهذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ».
روایات وارده در این زمینه بسیار است که ما به مشهورترین آن اکتفا مىکنیم؛ مثلًا خلیفه دوم عمر بن خطاب هنگامى که وفاتش فرامىرسد بهشدت اصرار مىکند که در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله دفن شود و فرزندش عبداللَّه را براى اجازه گرفتن از عایشه رهسپار مىکند. عایشه اظهار مىدارد که آن مکان را براى خودش درنظر گرفته بوده است و مىگوید: من آنجا را براى خودم درنظر گرفته بودم و اینک عمر را بر خویش مقدم مىدارم. عبداللَّه مىرود و این مژده بزرگ را به پدرش عمر مىدهد و عمر مىگوید: الحمد للَّه، هیچ چیزى براى من مهمتر از این نبود. مشروح این قصه در صحیح بخارى آمده است. حقیقتاً معنى این حرص از سوى عمر و عایشه چیست؟ و چرا دفن شدن در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله مهمترین و محبوبترین امر، نزد عمر است؟
آیا تفسیر آن جز توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله بعد از وفات حضرت و تلاش براى تبرک جستن به او بهوسیله دفن در نزدیکى اوست؟ در جاى دیگر «ام سلیم» سر مشکى را که پیامبر صلى الله علیه و آله از آن نوشیدهاند جهت تبرک مىبرد و انس مىگوید که سر مشک نزد ماست.
و صحابه را مىبینیم که هنگام تراشیدن سر حضرت، براى تملک حتى یک موى حضرت با یکدیگر مسابقه مىدهند.
و أسما، دختر ابوبکر جبّه حضرت رسول را براى شفاى مریضان نزد خویش نگه مىدارد یا انگشترى پیامبر صلى الله علیه و آله پس از حضرت توسط ابوبکر و عمر و عثمان دست به دست مىگردد تا اینکه از دست عثمان به درون چاهى مىافتد.
همه این احادیث صحیح و اثبات گردیده است و در باب تبرک از آن سخن خواهیم گفت؛ اما آنچه را که الان درصدد آن هستیم این است که از خود بپرسیم چرا این همه دقت از صحابه براى حفظ آثار پیامبر صلى الله علیه و آله وجود داشته است؟ (دهانه مشک، مو و عرق حضرت، جبه، انگشترى، محل نماز و …) مقصود صحابه چه بوده است؟ آیا تنها براى حفظ خاطرات بوده است؟ یا آنها را محفوظ داشتهاند تا در موزه قرار دهند؟ اگر اولى هدف بوده است چرا هنگام مرض و بلا به آن روى آورده و توجه مىکنند؟ و اگر دومى هدف است کجاست این موزه کذایى و چگونه چنین فکر بدیعى به ذهن آنان خطور نموده است؛ «سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ».
بنابراین، دلیل و هدفى جز تبرک به آثار پیامبر صلى الله علیه و آله و توسل به آنها در دعا نزد خدا باقى نمىماند؛ زیرا خداوند مورد دعا و پرستش و هم او عطاکننده است و همه بندگان تحت فرمان اویند و براى خویش نیز مالک امرى نمىباشند، چه رسد به دیگران؛ مگر آنکه خداوند سبحان اجازه فرماید.