اولین علامتِ آغاز حیات برتر، محبت است
چگونه میتوانیم به حیات برتر برسیم؟ با تفکر! حالا اگر با تفکر شروع کنیم چه اتفاقهایی برای ما میافتد و به کجاها میرسیم؟ اینها در روایتی از امام صادق(ع) جمعبندی شده است: «إِنَّ أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ…» (کفایهالاثر/257) یعنی صاحبان خِرد کسانی هستند که با فکر شروع میکنند تا به «محبت خدا» میرسند.
محبت، اولین علامت حیاتی است که نشانۀ آغاز حیات برتر است. خدا معطلت نمیکند که بگوید: «روز قیامت بیا تا به تو پاداش بدهم!» همینجا نقد با تو حساب میکند؛ چون میخواهد مزۀ محبتش را بچشی تا عاشقانه به سویش پرواز کنی! البته برای اینکه بتوانیم مزهاش را بچشیم، اول باید از حالت مُردگی در بیاییم!
گاهی یکدفعهای به دلت میآید که «خدایا دوستت دارم» این لحظههای خودتان را غنیمت بشمارید! گاهی به هیئت میروی و کمی فکر میکنی و دلت یکچیزهای خوبی میخواهد؛ مثلاً میگویی: «خدایا، من آن حیات را دوست دارم! و کسانی که آن حیات را دارند را هم دوست دارم» این از علائم حیاتی است.
این حبالحسین(ع) علامت سعادت شماست. در روایت میفرماید: علامت مؤمن این است که اگر محبت اهلبیت را به دلش عرضه کند، آن را میپذیرد و چنین کسی، دوست دارد برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا برود(فَلْیَرْغَبْ فِی زِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع؛ کاملالزیارات/193)
علامت حیاتی بعدی این است: «وقتی محبت خدا در قلب بیفتد، قلب را روشن میکند!» (کفایهالاثر/257) و وقتی قلب روشن بشود، اتفاقهای خوبی برایت میافتد؛ مثلاً بدون اینکه کلاس اخلاق رفته باشی، خودت حس میکنی که از گناه و کارهای بد، خوشت نمیآید!
یکی دیگر از علائم حیاتی این است: لطف خدا، سریع به سمت تو میآید، به حدّی که قشنگ حس میکنی، انگار خدا دستت را گرفته و میگوید: «الان به این هیئت برو، الان فلان کار خوب را انجام بده، الان به فلانکار رسیدگی کن…»
دیگر اینکه: «از اهل فواید میشود» یعنی در موقعیتی قرار میگیرد که آدم مفیدی میشود، مفید زندگی میکند، همه چیز برایش مفید است، او هم برای همه مفید است و هر اتفاقی برایش میافتد مفید است. یعنی از بیخاصیتی درمیآید، چرا؟ چون او دیگر مُرده نیست!
میفرماید: «وقتی از اهل فواید شد، حکمت بر زبانش جاری میشود!» یعنی بههمه چیز، حکیمانه نگاه میکند و سخنانش درست است. حالا این حکمت از کجا آمده؟ از آن نور قلبش آمده است! یعنی آنچه خودش چشیده و با قلبش دریافت کرده است را بیان میکند. شهید آوینی، شهید دیالمه و شهید چمران، اینطور بودند؛ آنها عالم دینی نبودند اما خیلی دقیق و درست سخن میگفتند.
علامت حیاتیِ بعدی این است که «انسان زیرک و باهوش میشود» شما میتوانید در زندگی آیتالله بهجت، اوج باهوشی ایشان را در مسائل سیاسی نگاه کنید. ایشان قبل از سال 42 به امام(ره) میگفت: فقط باید شاه از این مملکت برود یا نابود شود، راه دیگری وجود ندارد» این حرف را زمانی میگفت که خیلیها میخواستند بهگونهای با شاه کنار بیایند و حتی تا حدّی او را عامل ثبات هم میدانستند!
علامت بعدی، قدرتمند شدن و با قدرت زندگی کردن است. حضرت امام(ه) را دیدید که چه قدرتی داشت! مؤمنینی که به قدرت روحی میرسند خیلی فرق دارند با آدمهای خوبی که خوبیهای آنها در اثر ضعف است! امام رضا(ع) میفرماید: اگر کسی را دیدی که آدم خوبی است، گولش را نخور! شاید از سرِ ضعف، آدم خوبی شده است(احتجاج/2/230) تو اگر مهربان هستی و کسی را میبخشی باید از سرِ قدرت ببخشی نه از سرِ ضعف!
«وقتی با قدرت زندگی کرد، از هفت آسمان خبردار میشود!» آدمهای ضعیف را از این چیزها خبردار نمیکنند! آدمهای ضعیف از خیمۀ مهدی فاطمه هم خبر پیدا نمیکنند! و طبق روایت، بعد از ظهور هم، امام زمان(ع) به هر مؤمنی، قدرت چهل مرد را میدهد (وَ أُعْطِیَ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا؛ غیبت نعمانی/310)
بعد میفرماید: «چنین کسی شهوت و محبتش، در خالقش است!» یعنی در محبت به خالق، به اوج میرسد؛ حریص است که مدام با خدا باشد و با خدا حرف بزند. و میفرماید: «وقتی به اینجا برسد به منزلت و جایگاه باعظمتی رسیده، و آنوقت است که پروردگارش را در قلبش میبیند!» (کفایهالاثر/257)
زهد این نیست که لذت مادی نبریم و فقط دنبال لذتهای برتر باشیم!
تلقیِ مردم از دینداران، باید اینطور باشد که: «دینداران، نسبت به حیات، خیلی حساس هستند و تعصب خاصی بر ارزش حیات دارند، اصرار خاصی بر کیفیتبخشیدن به حیات دارند، و به شدت معتقدند که باید بیشترین بهره را از حیات برد! اینها از زندگیِ حداقلی متنفرند» اگر برداشتِ عمومی از دینداران اینطور نباشد، معلوم میشود آموزش و تبلیغ دین-چه از زبان مبلغین دینی، چه در آموزش و پرورش و دانشگاه یا صدا و سیما- غلط بوده است.
مؤمنین و متقین بهشدت بیزارند از اینکه از حیات، کم بهره ببرند، و متنفرند از اینکه در سطح پایینی از زندگی و حیات نگه داشته شوند، آنها در این راه میجنگند، میکشند و کشته میشوند، اما حاضر نیستند از حیات کوتاه بیایند!
اگر بگویید: «ما دینداران، از اعتقاداتمان کوتاه نمیآییم!» آنوقت خیلیها تصور میکنند ما یکسری اعتقادات موهوم و مقدسات ذهنی برای خودمان درست کردهایم و حاضریم بهخاطرش کشته شویم! بهتر است بگویید: «ما از حیات، کوتاه نمیآیم؛ همان چیزی که همۀ چپاولگران بهخاطرش دنیا را چپاول میکنند! آنها برای بهتر زندگیکردن دارند دنیا را چپاول میکنند، و ما هم دقیقاً به همین دلیل با آنها خواهیم جنگید» اگر کسی در مقابلِ بهتر زندگیکردنِ ما بایستد، ما حتماً او را نابود میکنیم.
اگر در گوشهای از عالم، یکعدهای بخواهند مردم را از مراتب حیات محروم کنند، ما حتماً این جنایتکاران را نابود خواهیم کرد؛ چون ما با بشریت و حیات بشر کار داریم، و حیات تمام ابناء بشر در همۀ دنیا به هم مرتبط است. حضرت امام(ره) میفرمود: «امروز هر مسئلهاى در یک گوشه دنیا واقع بشود، مسئله دنیاست، نه مسئله همان جا؛ صحیفۀ امام/13/ 133و134)
ما دینداران عاشق حیات هستیم؛ ما عاشق عالیترین نوع حیات هستیم و متنفریم از حیات پست که شبیه ممات است! اگر کسی بخواهد ما را در حیات حداقلی نگه دارد-چه با فریب و چه با زور و اجبار- ما با او میجنگیم، کسی حق ندارد احدی را به پستترین حیات مجبور کند و الا با او هم میجنگیم! این مبنای دین و انقلابیگری ماست. پیامبر اکرم(ص) نیز برای همین میجنگید.
ما باید عشقمان را به حیات افزایش بدهیم. باید نسبت به حیات، متعصب باشیم و غیرت داشته باشیم. هیچکسی حق ندارد کسی را در حیات حداقلی محدود کند! اگر این عِرق را نداشته باشی که بشریت را به حیات عالی برسانی، اهل حیات نیستی و علائم حیاتی در تو مشاهده نمیشود.
کسانی که عشق به حیات ندارند و نمیفهمند که حیات چقدر لذتبخش است، آدم معمولی نیستند؛ فکر و فرهنگشان خراب شده است و فریب خوردهاند. اینها را مشغول چیزهای دیگری کردهاند که به اصلیترین نیاز خودشان پی نبرند.
ابلیس آدم ابوالبشر(ع) را سرِ موضوع کیفیت حیات فریب داد؛ از بس که انسان عاشق حیات و کیفیت حیات است! کسانی که سطح پایینی از حیات را به مردم نشان میدهند و آنها را فریب میدهند و در حیات حداقلی نگه میدارند از ابلیس هم بدترند، چون ابلیس، آدم را با سطح بالاتری از حیات(یعنی حیات جاودانه) فریب داده بود. اما اینها فرهنگ و فکر بشر را چنان نابود کردهاند که دیگر بشریت دنبال حیات برتر نیست!
این تأکید ما بر موضوع حیات، فقط مربوط به حیات عالی و معنوی نیست بلکه حیات مادی را هم دربرمیگیرد. أمیرالمؤمنین(ع) در نامهای به اهل بصره، میفرماید: «آدمهای متقی و مؤمن و دیندار، لذتشان از دنیا، بیشتر از لذت مترفین از دنیا است» (فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ؛ نهجالبلاغه/ نامه27) منظور از مترفین، آدمهای عیاش و پولداری هستند که پول خرج میکنند تا کِیف کنند! ولی آدمهای مؤمن و متقی(علاوه بر لذات معنوی) از همین مادیات هم بیشتر لذت میبرند.
زهد به این معنا نیست که «لذت مادی نبرید و فقط به سوی لذتهای برتر بروید!» اتفاقاً از این لذتهای مادی هم باید سیراب بشوید، اصلاً خدا همه اینها را برای شما آفریده است، و دین هم راه بهرهمندی از این لذتها را نشان میدهد. از لذتهای کم، دست برندارید، ولی از آنها عبور کنید و متوقف نشوید، بدانید که لذت بیشتر و عمیقتر هم وجود دارد. چرا باید با محرومیت از مادیات، ما را اینقدر حریصِ گناه و آلوده شدن به حیات حداقلی بکنند؟!
تکههایگوشتو پوست باقیمانده لای لباسشهدا
به همراه جنازه ی شهیدی به سردخانه رفتم. جنازه را در کشوی یخچال جابه جا کردیم و به طور تصادفی نگاهم به لباس های خونی افتاد که در گوشه ی سردخانه انباشته شده بود.
آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از کتاب دادا، خاطرات سرکار خانم عزت قیصری است که توسط علی کلوندی نوشته شده و نشر فاتحان آن را تبدیل به کتاب کرده است…
گمشده
در گوشه ی پناهگاه، لباس خاکی و خونی را دیدم. مثل این که گم شده ای داخل لباس داشتم یا اگر کسی مرا در این وضعیت می دید فکر می کرد که دنبال چیزی می گشتم؛ با وجود این که می دانستم صحنه ی جالبی نخواهد بود. اما باز لباس را زیر و رو کردم. نمی دانید. من دل سوخته در آن لباس های خونی چه می یافتم: انگشت قطع شده و چشم از حدقه بیرون آمده. لابه لای لباسی، پر از تکه های مغز ریخته شده بود و هر چه از این صحنه ها بیشتر می دیدم، بیشتر متاثر می شدم. این صحنه ها دل هر بیننده ای را به درد می آورد، اما یک ذره بوی ناخوشایند و هیچ بوی مشمئز کننده ای در این لباس ها نبود، بلکه بوی عطر گل محمدی می داد. از این موارد زیاد می دیدم.
قبرهای کوچک
به همراه جنازه ی شهیدی به سردخانه رفتم. جنازه را در کشوی یخچال جابه جا کردیم و به طور تصادفی نگاهم به لباس های خونی افتاد که در گوشه ی سردخانه انباشته شده بود. نزدیک شدم هیچ بوی بدی نگرفته بودند.
از بدن های آنها چیزی بیش از چند گرم گوشت و پوست و استخوان نبود که لای این لباس ها جا مانده بود. وقتی لباس ها را می تکاندم، از لابه لای آنها تکه های کوچکی مثل کمی پوست و تکه های گوشت له شده، خون های خشک و دلمه شده می افتاد.
هر وقت عضوی از بدن شهدا را پیدا می کردم می رفتم قبرستان تا آنها را به خاک بسپارم.
برای رفتن به قبرستان بانه باید از جادهای خاکی عبور می کردی و به یک جاده ی فرعی و طولانی می پیچیدی، پیاده نمی شد بروی، ولی من بیشتر وقت ها پیاده و تنها می رفتم. وقتی وارد شهرک اسیران خاک می شدی، طول مسیر پر از درخت های بلوط بود و محیط قبرستان هم سرسبز و پر از درخت بود. همین باعث شده بود جای خوبی برای کمین گروهک ها باشد.
آفتاب، سنگ قبرها را می گداخت و هوش را از سر هر داغ دیده ای می ربود. قبرستان تنها محلی از شهر بانه بود که روز به روز آبادتر و بزرگتر می شد.
داخل کوله پشتی ام سرنیزه، بیلچه ی باغبانی، قمقمه و مقداری مشمع، کمی پارچه چلوار، مقداری وسایل کمکهای اولیه و چیزهای دیگر بود. با آقای امینی راننده ی آمبولانس به طرف قبرستان حرکت کردیم و وارد قبرستان شدیم. سکوت سنگینی بر فضای قبرستان طنین افکنده بود و در سکوتی سرد و غمگین فرو رفته بود. من ماندم و محوطه ای پر از مرده که ساکت و خاموشی بودند؛ بی هیچ صدایی با سرنیزه چاله ای را کندم و بعد سرنیزه را کنار گذاشتم و دست هایم را به کار گرفتم و مشت مشت خاکها را بیرون می زدم دو قبر کوچک هم ردیف هم آماده کردم. لباس را به جای پیکر شهید -که پر از تکه های مغز بود- در دل خاک قرار دادم انگشت قطع شده را هم به خاک سپردم و تکه های پوست و… را هم به خاک سپردم، با بیلچه روی قبر را پوشاندم. روی هر کدام سنگی به نشانی گذاشتم؛ کنار گلدسته های گمنام نشستم و به دور از چشم راننده، گریه کردم و بعد بلند شدم و از آن خلوت قبرستان خارج شدم.
لنگه ی پوتین
بانه که بودم، هر روز به سردخانه سر می زدم. در یکی از روزها که وارد سرخانه شدم، پایم به لنگه ی پوتینی برخورد. دولا شدم آن را از سر راه برداشتم. سنگین بود. ای کاشی برنمی داشتم. بندهای پوتین را باز کردم، دیدم پا از نیمه ی ساقی قطع شده و داخل پوتین است. پا را غسل دادم و لای پارچه ای سفید گذاشتم و درون پلاستیکی قرار دادم. به طرف گلزار شهدا حرکت کردم. موقع حمل آن عضو - که بسیار سبک بود- زیر لب زمزمه کردم که: ای شهید! عضو قطع شده ی تو سبک، ولی غمات سنگین است. به سنگینی کوه های سر به فلک کشیده ی کردستان، دست و پاهایی که صاحبان واقعی آن هرگز پیدا نمی شد.
از قضا آن روز اطراف قبرستان ناآرام بود. درگیری با ضد انقلاب جریان داشت و صدای گلوله ها شنیده می شد. به هر حال با سرنیزه مشغول کندن چاله شدم و قبر کوچکی را کندم و پای جا مانده را به دل خاک بدرقه کردم و این لحظه ها برای من تلخ ترین لحظه ها بود. دفعه ی بعد وقتی که می رفتم، روی اغلب ان قسمت هایی که عضوها را دفن کرده بودم، گل لاله روییده بود.
منبع مشرق
ربا، جنگ و خونریزی جاهلیت قرن بیست ویکم است
آیتالله جوادی آملی مدرس برجسته حوزه علمیه قم در دیدار با مدیران اوقاف مازندران ضمن گرامیداشت ایام عید غدیرخم، گفت: اسلام قسمت مهم کار را بر عهده خود مردم گذاشته است و امیرالمومنین(ع) در بخشنامه رسمی که برای اداره ملک به مالک اشتر فرمودند :« ان عماد الدّین و جماع المسلمین و العدة للاعداء العامة من الناس» نظام را مکتب از یک طرف و مردم از طرف دیگر اداره میکنند.
وی افزود: نظامی که بخشهای دینی اعتقادی به خدا نداشته باشد زمینگیر میشود ولی نظامی که به جهان آفرین، آسمان و زمین آفرین و به خود انسان آفرین تکیه میکند این میماند.
مردم برای رضای خدا دین را حفظ میکنند
این مفسر قرآن کریم با اشاره به اینکه نماز به عنوان الگو در اسلام عمود دین تلقی شده است، تصریح کرد: این دین باید به دست مردم احیا بشود اگر مردم این دین را نشناسند و عمل نکنند زنده نخواهد بود.
جوادی آملی خاطرنشان کرد: خیمه نظام را دو ستون نماز و مردم اداره میکند، درباره نماز کلمه « ِِان» نیامده است ولی درباره امت با« ان» تعبیر کرد و فرمود: مالک نگو با رهبری مثل علی ابن ابیطالب… رهبر اگر علی هم باشد مادامی که مردم در صحنه نباشند آن نظام شکست میخورد، رهبر خوب یک طرف قضیه است و اگر فردی به داشتن رهبر خوب اکتفا کند همان قصه صدر اسلام است: امیرالمومنین علی(ع) فرمودند ستون دین، مردم هستند.
این مرجع تقلید گفت: مردم ایران در جنگ هشت ساله و جنگ دو ساله داخلی تحمل کردند، مردم وقتی دین را پذیرفتند آن بخش دوم تامین شده بود و این کشور سرپای خود ایستاد و امیدواریم تا ظهور صاحب اصلیاش مردم بیش از گذشته مورد توجه حضرت ولیعصر(ع) باشند و همه نیازهای مردم به برکت مستجاب شود، عزت و جلال این مردم روز افزون بماند.
این مفسر قرآن کریم ادامه داد: ما عمود مذهبی و عمود مردمی داریم، مردم برای رضای خدا دین را حفظ میکنند.
وی تصریح کرد: اوقاف از کارهایی بود که به وسیله این ستون حل شده است، بسیاری از نیازهای جامعه به ویژه پس از جریان کربلا سیدالشهدا همین مردم تامین کردند، برای اوقاف و وقف کردن یک فنر سنگین مردمی بود این مردم اگر بخواهند مقاوم باشند و ویلچری نباشند باید جیب و کیفشان پر باشد.
جوادی آملی افزود: ملتی که کیف و جیبش خالی است این ملت ویلچری است و با سفارش نمیشود ملت ویلچری را مقاوم کرد، خداوند در سوره مبارکه نساء میفرمایند اگر ملت بخواهد سرپای خود بایستد باید جیب و کیفاش پر باشد. در سوره نساء آمده که مالتان را به دست سفها نسپارید کسی که نتواند مال را اداره کند این سفیه است.
باید وقف را احیا کنیم
استاد برجسته حوزه تصریح کرد: اوقاف یک سازمان مردمی است، با مرگ انسان، همه اعمالش دفن میشود جز آثار خیری که گذاشته است و این را دین پرورانده است. ما باید به برکت خون شهدا وقف را زنده کنیم، احیای وقف یعنی آدم بفهمد برای چه چیزی وقف میکند و امروز برای دارو، خوابگاه دانشجویان و طلبهها می توان وقف کرد و تنها برای نذر غذا در عاشورا نباشد.
وی گفت: باید وقف را احیا کنیم و حتی وقفهای جدید با نیات جدید ایجاد و ثواب آن را نثار حضرت سیدالشهدا کنیم، از بزرگان کشور و کسانی که وقف را احیا کردند و بهویژه از مردم دیار تبرستان قدرشناسی میکنیم و دعای خیر برای مدیران اوقاف کشور داریم.
جوادی آملی به عید غدیرخم اشاره کرد و ادامه داد: در جریان غدیر به پیامبر اکرم(ص) وحی شد که پایان عمرت نزدیک است و باید جانشین تعیین کنی و جانشین را خدا باید مشخص کند.
خدا در قرآن فرمود که اطاعت از پیامبر اطاعت از خدا است، پیامبر در روز غدیر فرمودند که « من کنت مولاه فهذا علی مولاه » و پس از اینکه مراسم تمام شد این آیه نازل شد که «الیوم اکملت لکم دینکم» به معنای این است که امروز دین کامل شد و پس از جانشینی امیر المومنین علی(ع) همه زنان ومردان در این روز با ایشان بیعت کردند.
امروز صدای میانمار و یمنیها به گوش کسی نمیرسد
این مفسر قرآن کریم بیان کرد: در خطبه غدیر آمده که اسلام با ربا، جنگ و خونریزی مبارزه کرده است، امروز ربا و جنگ و خونریزی در جوامع رواج پیدا کرده که این جاهلیت قرن ۲۱ است، کسی که ۲۵ درصد سود بانکی میدهد کمر آن میشکند و اقتصاد کشور آسیب میبیند.
وی در پایان با اشاره به اینکه امروز صدای میانمار و یمنیها به گوش کسی نمیرسد، گفت: امریکاییها یا جنگ مستقیم مثل جنگ جهانی داشتند یا جنگ نیابتی که از اینها وحشیتر چه کسی است؟
منبع:مهر
مواظب تمیزی حیات خلوت ذهنمان باشیم!
در آغاز فقط کلمه بود!
در ادبیات ما شاید بیش از هر زبان دیگری واژگان، بار معنایی دارند. بعضی اوقات حتی یک کلمه کوتاه دوحرفی، فرهنگ خاص و پیامهای بسیاری را به مخاطب یادآور میشود؛ مثل «آب»! مثل «در»! بعضی واژهها نیز دامنه گستردهای دارند. هرکس در حد اطلاع و شناختش برداشتی از آنها خواهد داشت؛ مثل «عفاف» یا «ایمان». بعضی کلمات هم بار مثبت و منفی دارند همچون «ایثار» و «خودخواهی». بعضی دیگر در جایی مقبول و محبوباند اما در جایی دیگر مردود؛ مثل «آزادی»! و آزادی از چه؟ از قید و بند دنیا یا از هر قید و بندی حتی آخرت؟! بسیاری از واژهها هم در کمال ارزشمندی به مرور زمان و به لطف بعضی اذهان مغرض آنقدر دستمالی شدهاند که دیگر از مفهوم واقعی خود دور و مهجور ماندند مانند «عرفان».
در این میان واژگانی هم هستند که همزمان دو معنای دور و نزدیک دارند. یک معنا که از صورت کلمه بر میآید و معنای دیگری که از روح آن برمیخیزد؛ مثل «چشمپوشی». همانطور که از صورت این واژه بر میآید، پوشیدهشدن یا بستهشدن چشم است؛ که اسباب ندیدن فیزیکی دیده میشود. از طرفی روح چشمپوشی، میشود همان ندیدن اختیاری یا نادیده گرفتن، که به معنای صرفنظر کردن است. وقتی با اختیار و اتفاقأ با چشم باز از بسیاری امور مادی و غیرمادی صرف نظر میکنیم در واقع داریم از آنها چشم میپوشیم.
م مثل موفقیت
موفقیت برای افراد مختلف تعریف متفاوتی دارد و هرکس برای رسیدن به موفقیت مورد نظرش در زندگی، نسخهای دارد. ایمان نیز ابعاد گستردهای دارد و در نتیجه تعریف مبسوطی نیز خواهد داشت. اما فکر میکنم کوتاهترین نسخه و توضیح برای موفقیت چه در زندگی مادی و چه در عرصه ایمانی و معنوی یک کلمه است، یک کلمه که از دو قسمت تشکیل میشود: «چشمپوشی»! بیشک این کوتاهترین بیانِ راهکار، برای رسیدن به هر نوع خوشبختی و موفقیت است. چه سعادت دنیا را طالب باشیم و ناچار به چشمپوشی از بعضی خواستههای کوچک، تفریحات پوچ و خیلی امور غیرمفید و غیرواجب؛ و چه خواهان سعادت آخرت باشیم و ملزم به چشمپوشی از گناهان صغیره و کبیره، در هر حال چشمپوشی نسخه کلی و گرهگشاست.
دیدن شگفتیها با چشم بسته
مرد پارچهفروشی در شهر مدینه که همیشه از او بوی خوشی به مشام میرسید سبب این بوی خوش را اینطور توضیح میدهد که روزی یک زن به همراه کنیزش به بهانه تحویل پارچهها و گرفتن پول آن مرا به خانه خود بردند. بعد از پذیرایی، زن حجاب از سر برداشت. بسیار زیبا بود. کنارم نشست و با نهایت نرمش مرا به خود دعوت میکرد. نزدیک بود تسلیم او شوم که ناگاه الهامی از غیب این آیه را برایم تلاوت کرد: “و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی. و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نقس خود را از هوس دور ساخت، بهش جایگاه اوست. (نازعات، ۴۰)” به خود لرزیدم و تصمیم گرفتم دامن خود را به گناه آلوده نکنم. لذا به خواستهاش بیتوجهی کردم. دست و پایم را بستند و آنقدر زدند تا خون از بدنم جاری شد. نقشهای کشیدم و فریاد زدم راضی شدم. به بهانهای به دستشویی رفتم و خود را به نجاست آلوده کردم! آنها از من فراری شدند و من نیز از درب فرار کردم. در کنار آبی بعد از شستوشوی خود و لباسهایم، ناگاه شخصی آمد و لباسهای نیکویی به من داد که بپوشم و بعد بوی خوشی به ٱنها مالید. و گفت: “ای پرهیزگار، چون پا روی نفس خود نهادی و از آتش دوزخ ترسیدی تو را از این بلا نجات دادیم. دل خوش دار که این لباس هرگز کهنه و چرک نمیشود و این بوی خوش هیچ وقت از بین نمیرود. لذا از آن روز تا کنون نه لباسم چرک شده و نه بوی خوش آن برطرف گردیده است.” (۱)
آنچه مسلم است و برآمده از آیات و روایات، دوری و پرهیز از گناهان، برکات فراوانی در زندگی و موفقیت مومنین دارد اما دوری از برخی گناهان و رعایت برخی مراعاتهای شرعی خود مقدمه برچیدهشدن امکان گناهان بزرگتر میشود. به نحوی که گویا این رعایتها، مسیر کوتاهتری را برای پرهیز از معصیتهای دیگر پیش پای ما میگذارند. از جمله این میانبرها، چشمپوشی به معنای اول آن، یعنی نگاه نکردن به محرمات است. مگر نه آنکه رسول اکرم(ص) میفرماید: “همه چشمها در روز قیامت گریاناند مگر سه چشم: چشمی که از ترس خدا گریه کرده؛ چشمی که به خاطر نگاه نکردن به حرام بسته شده است؛ چشمی که برای رضای خدا شب را تا صبح بیدار مانده است.” (۲)
کلام رسول خدا(ص) یقینا حق است و همچنان که ایشان میفرماید: چشمهای خود را از حرام فروبندید تا شگفتیها را ببینید ؛(۳) علما و بندگان صالحی که گوش جان به این مهم سپردند، از برکات و شگفتیهای آن نیز بهرهمند شدهاند.
شب ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود. جمع کوچکی از طلاب در نجف اشرف، دور هم نشسته بودند و صحبتها به آنجا میرسد که یکی از طلاب در روزنامه، عکس دختری را با عنوان «زیباترین دختر روز» نشان میدهد و میپرسد اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج و هزار سال هم زندگی کنید، یا اینکه جمال حضرت علی(ع) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب میکنید. عکس روزنامه دست به دست میچرخد و طلاب در عالم جوانی، همگی دیدار با امام علی(ع) را مستحب میشمرند و زندگی با آن زن را انتخاب میکنند.
اما یکی از همین طلبههای جوان نمیتواند حتی نگاهی به کاغذ بیندازد، در حالی که بغضی گلوگیرش شده، بدون توجه به روزنامه فقط واسطه رسیدن آن از نفر قبلی به بعدی میشود. در همین حال حس میکند حالت خیلی عجیبی به او دست داده است. حالتی شبیه به خواب و بیهوشی، حالت غیر عادی. بلند میشود، یک دفعه میبیند در اتاق بزرگی است، آقایی در صدر مجلس نشسته است، تمام علامات و قیافهای که شیعه و سنی درباره امام علی(ع) نوشتهاند در این مرد موجود است. طلبه از جوانی که سمت راستش نشسته میپرسد این آقا کیست؟ و جوان پاسخ میدهد: این آقا امام علی(ع) است. طلبه سیر امام علی(ع) را نگاه میکند. بیرون میآید و به همان جلسه باز میگردد. کاغذ عکس به دست نفر نهم یا دهم رسیده است. رنگ از صورت طلبه جوان پریده است. یکی از حضار میپرسد: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمیخواهد ماجرا را بگوید، اگر بگوید عیششان به هم میخورد، اصرار کردند و او بالاخره ماجرا را شرح میدهد، همه منقلب میشوند و شاید حسرت میخورند!
علامه محمدتقی جعفری میگفت: «بعد از جریان دیدار با امام علی(ع)، کتابها را که باز میکردم فکر میکردم؛ اینها را من قبلاً خواندهام!»
گرچه نگاه حرام مصادیق مختلفی دارد اما قطعا در تمام ادوار یکی از مهمترین مصادیق آن نگاه به نامحرم است. شاید معروفترین پرهیز از گناه و نگاه حرامی که ما در تاریخ به خاطر میشناسیم حضرت یوسف باشد اما میبینیم که در عصر معاصر نیز هستند مومنان متقی که چشم بر حرام و نامحرم میبندند و خودشان را در پناه لطف حق قرار میدهند. از علامه جعفری گرفته تا عالم وارسته و عالیقدر حاج آقا رحیم ارباب که وقتی در اواخر عمر از ایشان پرسیدند که پس از این همه عمر آیا ادعایی در زندگی دارد یا نه؟ فرمود: “در مسایل علمى هیچ ادعایى ندارم. اما در مسایل شخصى خود دو ادعا دارم: یکى آنکه به عمرم غیبت نگفتم و غیبت نشنیدم و دوم آنکه در طول عمرم چشمم به نامحرم نیفتاد. در احوال شخصى ایشان نقل است که فرموده بود: برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند، در این چهل سال یک بار همسر برادرم را ندیدم.”
این پاکدامنی و پاکچشمی نه تنها شامل حال علما میشود که هر جوان مومنی را در برمیگیرد. جوانانی مثل ابراهیم. یک ماهی از انقلاب میگذشت و ابراهیم هادی برای خودش جوان رعنایی شده بود. جذاب و دوستداشتنی. هر روز در حالی که کت و شلوار زیبایی میپوشید به محل کارش در شمال تهران میرفت. یک روز که حسابی ناراحت بود در پاسخ به اصرارهای دوستش که دلیل ناراحتیاش را میپرسید میگوید: «چند روزه که دختری بی حجاب، توی محله به من گیر داده است و گفته تا تو را به دست نیارم ولت نمیکنم!»
دوست ابراهیم با لبخند به او میگوید: با این تیپ و قیافهای که تو داری، این اتفاق عجیب نیست! همین کافی است تا روز بعد ابراهیم با موهای تراشیده، بدون کت و شلوار سر کار بیاید و روز بعدتر با یک پیراهن بلند و قیافهای ژولیده! و روزی دیگر حتی با شلوار کردی و دمپایی! ابراهیم هادی اینقدر این رویه را ادامه میدهد تا آن وسوسه شیطانی تمام میشود! و همین رعایتهای ریز و درشت اوست که آرزوی شهادت و گمنامی را در ۲۵ سالگی برایش مهیا میکند.(۴)
آش همان آش، اما کاسه همان کاسه نیست!
وقتی از خلقت آدم تا به امروز را مرور میکنیم متوجه میشویم که ماهیت گناهان امروز و دیروز بشر فرقی با هم نداشته، پیشرفت علم و کنولوژی و تغییرات فرهنگی و اجتماعی اسباب بروز گناه جدیدی نشده است. از گناهان به ظاهر کوچک گرفته تا معاصی کبیره، همه و همه در گذشته نیز ایمان و روح انسان را هدف گرفته بوده اند و امروز نیز با تغییراتی در ساختار ظاهری همچنان گریبانگیر او هستند. اما به نظر میرسد مصادیق و اسباب این گناهان تغییر کرده است. پیشرفتها و تغییرات با توجه به کمکردن مرز میان انسانها، اسبابی شده است تا امکان دسترسی و ارتکاب برخی گناهان سادهتر و گستردهتر شده است. برای مثال، با پیشرفت تکنولوژی و تولید وسیلهای به نام تلفن همراه، حالا یواشکی و بیاجازه کنکاشکردن در گوشی دیگران از مصادیق نگاه حرام تلقی میشود. یا پاککردن اتومبیل در جای نامناسب میتواند مصداق رعایتنکردن حقالناس باشد. بنابراین گرچه نگاه حرام و حقالناس مساله جدیدی نیست اما طبیعتا در گذشتههای کمی دورتر مواردی از قبیل آنچه ذکر شد، برای انسان موضوعیت نداشته است.
امروز اما تکنولوژی در کنار تمام کمکها و سهولتهایی که برای زندگی بشر ایجاد کرده، این فرصت را هم فراهم آورده تا حتی وقتی در کنج خلوت خودتان هستید و هیچ دوست باب و ناباب یا انسان صالح و ناصالح دیگری کنار شما حضور ندارد و در شرایطی که شما دست به عمل خاصی نمیزنید به سادگی روحتان را در پیچ و خم فضای مجازی گم کنید و چشمتان را مهمان هرچه نادیدنی است! امروز شاید یکی از مصادیق جدی و مهم چشمپوشی، دیده بستن بر بسیاری از همین صفحات مجازی و مراقبت کردن از خلوت خودمان باشد! کاش خیلی بیشتر مواظب بهداشت و تمیزی حیات خلوت ذهن خودمان باشیم.
منابع:
۱_هزار و یک حکایت اخلاقی، ص ۳۷۰
۲_فرهنگ سخنان پیامبر اکرم(ص)، ص ۲۶۷
۳_میزانالحکمه، ج۲، ص ۹۹۹
۴_سلام بر ابراهیم (خاطرات شهید ابراهیم هادی)، ص57
منبع: تحریریه سایت باحجاب
بهترين راه حفظ ايمان و مال در کلام امام علی(ع)
امام علی (عليه السلام) فرمودند:سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ.ايمانتان را با صدقه حفظ كنيد و اموالتان را با زكات، و امواج بلا را با دعا از خود دور سازيد.
شرح و تفسير حکمت 146 نهج البلاغه:
امام علی (عليه السلام) در اين گفتار پربار خود به آثار صدقه در راه خدا و اداى زكات و بركات دعا اشاره كرده مى فرمايد: «ايمانتان را با صدقه حفظ كنيد و اموالتان را با زكات، و امواج بلا را با دعا از خود دور كنيد»،
(سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ). «سوسوا» از ريشه «سياست» به معناى تدبير و حفظ و اصلاح است.
تأثير صدقه در حفظ ايمان از اين نظر است كه علاقه انسان به مال بيش از هر چيز است، بسيارند كسانى كه در اعمال و عبادات ظاهرى قهرمان ميدان اند، اما هنگامى كه پاى مسائل مالى به ميان مى آيد مى لنگند.
به همين دليل پرداختن صدقه و چشم پوشى از مال به خصوص اگر به صورت عادت روزانه انسان درآيد در تقويت پايه هاى ايمان بسيار مؤثر است و شايد به دليل اهميت صدقات و انفاق در راه خدا در قرآن مجيد بذل مال در كنار بذل جان قرار گرفته و مى فرمايد: «(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ)، خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را خريدارى كرده كه در برابرش بهشت براى آنان باشد».
در مورد حفظ اموال از طريق پرداخت زكات هم از جنبه هاى ظاهرى قابل تفسير است، هم از جنبه هاى معنوى، از نظر ظاهر مى دانيم زكات حق محرومان است هنگامى كه قشر ضعيف جامعه از حقوق مسلم خود محروم شود كار به شورش ها و قيام ها بر ضد اغنيا مى كشد و اموال آنها به خطر مى افتد، قيام هاى كمونيستى در عصر ما گواه صادق اين مدعاست. در اعصار گذشته نيز كم و بيش اين معنا وجود داشته و شايد شورش زنجيان كه در نيمه دوم قرن سوم هجرى واقع شد و شخصى به نام «على بن محمد» در بصره ظهور كرد و گروهى از بردگان را كه در شرايط بسيار سختى در مزارع و باغات زندگى مى كردند و با خدمات طاقت فرسا با كمترين بهره مندى مشغول كار بودند گرد خود جمع كرد، نمونه اى از همين رخداد باشد.
قرآن مجيد نيز اشاره پرمعنايى به اين معنا دارد آنجا كه مى فرمايد: «(وَأَنفِقُوا فِى سَبِيلِ اللهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ)، و در راه خدا انفاق كنيد و (با ترك انفاق) خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد» قرار گرفتن اين دو جمله پشت سر هم دليل بر ارتباط آنها با يكديگر است، يعنى اگر انفاق فى سبيل الله ترك شود ثروتمندان خودشان را با دست خود به هلاكت افكنده اند و اكثريت محروم سرانجام به پا مى خاسته قوانين را در هم مى شكنند و شورشى غير قابل كنترل ايجاد مى كنند. از نظر معنوى نيز جاى ترديد نيست كه خداوند بركات خود را از كسانى بر مى گيرد كه حقوق محرومان را نمى پردازند. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در ابواب زكات كتاب وسائل الشيعه آمده است: «ما ضاعَ مالٌ في بَرٍّ أوْ بَحْر إلاّ بِتَرْكِ الزَّكاةِ، هيچ مالى در دريا و خشكى از بين نرفت جز به سبب ترك زكات».
در مورد جمله سوم يعنى رابطه دفع امواج بلا به وسيله دعا نيز روايات فراوانى داريم و پيش از روايات، قرآن مجيد از آن سخن گفته، مى فرمايد: «(قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ)، بگو: پروردگارم براى شما ارزشى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد».
در حديثى در كتاب شريف كافى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إنّ الدُّعاءَ يَرُدُّ الْقَضاءُ وَقَدْ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ وَقَدْ أُبْرِمَ إبْراماً، دعا حوادث سخت را باز مى گرداند حتى اگر دستور آن از آسمان صادر و محكم و مبرم شده باشد».
در همين كتاب از امام زين العابدين(عليه السلام) مى خوانيم: «الدُّعاءُ يَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَما لَمْ يَنْزِلْ، دعا بلايى را كه نازل شده است دفع مى كند و همچنين بلائى را كه نازل نشده است». البته استجابت دعا شرايطى دارد كه از جمله شرايط آن توبه و نهى از منكر و استفاده از غذاى حلال است.
منبع:باشگاه خبرنگاران
اسراییل پشت پرده کشتار مسلمانان میانمار
رژیم صهیونیستی به ارتش میانمار سلاح و تجهیزات میفروشد و علیرغم تحریم بینالمللی فروش سلاح به این کشور، به این اقدام خود ادامه میدهد. گزارشات مستند جراید و رسانهها، پیوسته حاکی از این حقیقت بوده اما دوستداران اسراییل پیوسته آن را انکار میکردند؛ تا اینکه روزنامه هاآرتص در گزارش ۶ سپتامبر خود پرده از حقیقت برداشت و مستنداتی را در مورد همکاری وسیع اسراییل با ارتش جنایتکار میانمار ارائه داد. گزارشات و مستندات دیگر نیز وجود دارد که در گزارش جاری به آنها اشاره شده است.
روزنامه «هاآرتص» رژیم صهیونیستی هم در تازهترین گزارش خود در مورد حمایت تسلیحاتی این رژیم از ارتش میانمار نوشت:
اکنون رفتار خشونتآمیز اترش میانمار نسبت به مسلمانان منطقه روهینگیا شدت یافته و تصاویر ماهوارهای سازمان ملل متحد گویای این است که ۶۰۰ هزار نفر از مسلمانان ایالت «راخین» پس از آتش زده شدن منازلشان و کشتار وسیع، متواری و بیپناه شدهاند. اما هیچکدام از اینها، کوچکترین تغییری در سیاستهای وزارت دفاع اسراییل ایجاد نکرده است و علیرغم اعتراضات بینالمللی، همچنان فروش سلاح به میانمار ادامه دارد. گلولههای قبضه به قبضه تفنگی که در اختیار ارتش میانمار قرار میگیرد، خرج هدف قرار دادن زنها و کودکان مسلمان آن کشور میشود که از آن دست میتوان به یافتن جنازه ۲۶ نفر -شامل ۱۲ کودک- در رودخانه «نف» در مرز بین بنگلادش و میانمار اشاره کرد. ظاهرا این افراد قصد فرار به بنگلادش را داشتند که هدف گلوله ارتش میانمار قرار میگیرند.
این روزنامه ادامه داد: گزارشات نماینده ویژه سازمان ملل در میانمار و تیم پژوهشگران دانشگاه هاروارد حاکی از آن است که اسراییل حامی اصلی نظامی ارتش میانمار در جنایت علیه مسلمانان است. اما اسراییل همچنان به فروش سلاح به آن ادامه میدهد. سابقه شروع همکاری جدی نظامی بین دو طرف، از سپتامبر ۲۰۱۵ شروع میشود. زمانی که ژنرال «مین آنگ هایین» یکی از افسران بلندمرتبه ارتش میانمار، برای دیدار از اماکن نظامی اسراییل و خرید تسلیحات به آنجا سفر کرد و از پایگاهها و سامانههای «البیت» و «التا» دیدار کرد. همچنین، دیدار «میشل بن باروخ» -معاون خارجی وزیر دفاع اسراییل- از میانمار در تابستان ۲۰۱۵، به قصد توافق بر سر جزییات معامله بود. در آن دیدار که بعدها توسط ارتش میانمار و تحت فشار رسانههای بینالمللی «فقط بخشی از جزییات آن» افشا شد: «ما در این دیدار تصمیم به خرید قایقهای گشتزنی “سوپر دِوُورا” و خریدهای دیگر کردیم».
ژنرال «مین آنگ هایین» در دیدار با «رووِن ریولین» رییس ستاد کل ارتش رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۵
هاآرتص افزود: آگوست ۲۰۱۶ بود که شرکت نظامی اسراییلی «تار آیدیل کانسپتس» (TAR Ideal Concepts) که متخصص آموزش نظامی و فروش سلاح به به کشورهای دیگر است، تصاویری را از سلاح اسراییلی نیروهای ارتش میانمار بر روی وبسایت خود قرار داد. در بخش بالایی تصاویر قید شده بود: «کرنر شات (نوعی مسلسل اسراییلی) در خدمت نیروهای عملیات ویژه میانمار». علاوه بر این، رییس این شرکت، رییس پلیس سابق اسراییل با نام «شلومو آهارونیشکی» است.
این روزنامه اسراییلی در پایان آورد: پس از اینکه چندی پیش، یک دادخواست از سوی نهادهای حقوق بشری مبنی بر فروش سلاح به ارتش میانمار به دادگاه اسراییل ارائه شد و در آن به کشتار وسیع مسلمانان اشاره گردید، «آویگدور لیبرمن» -وزیر دفاع اسراییل- این امر را کاملا یک امر دیپلماتیک دانست و دادگاه عالی را تهدید به کنارهگیری از پرونده کرد. در ۵ ژوئن امسال بود که لیبرمن در پاسخ به سوالات «تامار زاندبرگ» -نماینده کنست- پاسخ داد: ما مطیع و پیرو کشورهای بزرگ غربی در فروش سلاح به همه کشورها هستیم. بزرگ ما آمریکاست و ما راه این کشور را ادامه میدهیم». اگر از حیث تاریخی به اظهارات وزیر دفاع اسراییل نگاه کنیم، او راست میگوید. چرا که همین اسراییل بود که در جریان جنایات جنگی در آرژانتین و یا جنایات صربها بر علیه بوسنیاییها، در اختیار آنها سلاح قرار داد.
گفتنی است که پیش از این بسیاری از رسانهها از جمله روزنامه «ایندپندنت» انگلیس روزنامه «ایندپندنت» انگلیس مدعی فروشت تسلیحات از سوی اسراییل به میانمار شده بودند اما در نهایت، گزارش مستند ۶ سپتامبر هاآرتص آب پاکی را بر دست منکران قضیه ریخت.
وبسایت «سیتیزن» هند هم در بررسی رفتار رژیم صهیونیستی در قبال کشتار میانمار نوشت: در حالی که کشورهای غربی فروش هر گونه سلاح به ارتش جنایتکار میانمار را ممنوع و تحریم کردهاند، اسراییل در حال فروش سلاح به آن است. این امر هم بسیار مشکوک است و میتواند در هماهنگی با آمریکا صورت گرفته باشد و هم گزارشات، خیلی چیزها را به ما ثابت میکند. در گزارش ۲ هزار صفحهای نشریه انگلیسی «جین اینتلیجنس ریویو» به حمایت همهجانبه تسلیحاتی اسراییل از ارتش میانمار (سند مذکور در اینجا) به طور کامل پرداخته شده است. اسراییل، از دهه ۱۹۹۰ با فروش مسلسل یوزی ۹ میلیمتری و ضد هوایی ۱۵۵ میلیمتری هاویتزر سری سولتام، کار را با میانمار آغاز کرد. بعدها، جن جنگنده اف-۷ هم در اختیار میانمار قرار گرفت. سال ۲۰۰۵ نیز ۱۵۰ عراده خودروی زرهپوش شناسایی ساخت برزیل موسوم به «کاسکاول ئیئی-۹» از سوی اسراییل به میانمار فروخته شد. نکته حائز اهمیت این است که این حمایت تسلیحاتی از سال ۱۹۹۳ که جنگ داخلی میانمار شکل گرفت، آغاز شد و تا سال ۲۰۰۵ یعنی پایان این جنگ داخلی ادامه داشت؛ جنگی که ۳۰۰ هزار کشته بر جای گذاشت.
منبع : جهان
نقدی بر شیوه تبلیغاتی برخی روحانیون سرشناس
نفی محکمات دینی و شوخی های زننده بالای منبر و مطالبات دسته چندم گروه های لاابالی را سردست گرفتن و نفی ضروریات دین کردن، روحانیت را مردمی نمی کند. محبوبیت پشت سر مردم حرکت کردن نیست، رفیق شدن و محبت کردن برای هدایت است.
گروه فرهنگی جهان نيوز، محسن مهدیان: قدیم ترها، تهران چند روحانی سرشناس داشت که به یک ویژگی کلیدی اشتراک داشتند و آنهم مردمداری بود. سیدمهدی قوام، سیدمهدی لالهزاری و شیخرضا سراج و سیدرضا فیروزآبادی و دهها روحانی دیگر که می توان به این لیست اضافه کرد.
محبوبیت آنها باعث شده بود بین مردم اعتباری عجیب و گردن خیلی ها حق داشته باشند.یکی از ویژگی های مهم این افراد، ارتباط با افرادی بود که ظاهرا ایمان ضعیفی دارند و اهل خلاف و معصیت آشکارند. اما همین ارتباط صمیمانه و دلسوزانه کمک می کرد تا لات و لوت های آن زمان به منبر آنها اعتماد کنند و خیلی هایشان با تلنگری براه شوند. نقل شده وقتی سیدمهدی قوام، مصطفی دیوونه از لات های قداره کش آن زمان را می بیند، با یک جمله ساده زندگی شان را متحول می کند.
سید مهدی می گوید “آقا مصطفی مهمترین ویژگی شما لات ها چیه” و او می گوید"اگر نمک خوردیم اهل نمک دان شکستن نیستیم.” سید مهدی هم می گوید “واقعن به این جمله باور دارید و یا لقلقه زبانتان است؟” مصطفی هم محکم می گوید “اعتقادمان است.” مرحوم قوام با همین مقدمه او را به “رحمت بی کران حضرت حق” توجه می دهد و از او می خواهد که بیش ازین نمکدان نشکند.همین جمله با مصطفی دیوونه چنان می کند که یکی از خوبان نام آور و نام آشنای تهران می شود.
نقل است سیدمهدی لاله زاری وقتی سعدی افشار، بازیگر فیلم های مساله دار را در خیابان لاله زار می بیند خودش سراغ او می رود و می گوید “مدتی است در مسجد غائبید، اما من دلتنگ شماهستم و می خواهم به تاتر خانه شما بیام و دیدار تازه کنیم…"نکته کلیدی در روش تبلیغاتی آن دوران “ارتباط صمیمانه” با مردم و دلسوزی برای دین و دنیایشان بود. همین راه و رسم صادقانه باعث می شد مردم اعتماد کنند و حرف شان را بخرند.
….اما این روزها یک اتفاق عجیب و غیرطبیعی در روش های تبلیغی در حال جریان است که متاسفانه هیچ نسبتی با شان و جایگاه هدایتگری روحانیت ندارد.تلقی رایجی که این روزها بین برخی روحانیون سرشناس ایجاد شده این است که برای نزدیک شدن به مردم از اصول خود کوتاه بیایند و هویت شان را تغییر دهند؛ عجیب خطای فاحشی است.نقل است همین سیدمهدی لاله زاری در محله درکه، گفته بود هرکس علنی شراب خورد، امانش ندهید تا جائیکه دربار و گارد هم جرئت خلاف علنی نداشتند.راه نزدیک شدن به مردم پشت سر مردم حرکت کردن نیست، محبت کردن و رابطه صمیمانه با آنهاست. راه نزدیکی به مردم کوتاه آمدن از دین خدا و حرف نزدن از انقلابی گری نیست، راهش صداقت است. مردم صدق و صفا را می فهمند و جز انذار و تنبه نیز از آخوند انتظار ندارند.نفی محکمات دینی و شوخی های زننده بالای منبر و مطالبات دسته چندم گروه های لاابالی را سردست گرفتن و نفی ضروریات دین کردن، روحانیت را مردمی نمی کند. محبوبیت پشت سر مردم حرکت کردن نیست، رفیق شدن و محبت کردن برای هدایت است.فرقست بین رفیق شدن با جوان خطاکار یا توجیه کردن خطایش….
بیانات استاد پناهیان در رونمایی کتاب علیاززبانعلی
برای اینکه تحت مغناطیس جاذبۀ علی(ع) قرار بگیریم، بیتردید باید کتاب بخوانیم و با تاریخ و کلمات علی(ع) آشنا بشویم.اگر جوانها میخواهند با شخصیت برجستۀ امیرالمؤمنین(ع) آشنا شوند، خوب است به کتابهای حجتالاسلام محمدیان دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) مراجعه کنند؛ و یک نمونهاش کتاب علی از زبان علی(ع) است که در نوع خود بینظیر استجوانها با مطالعۀ این کتاب، بهشدت از نظر روحی و فکری، تحت تأثیر شخصیت علی(ع) قرار خواهند گرفت، چون اثر کلام حضرت، واقعاً عجیب است؛ خصوصاً کلماتی که امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ خودشان فرمودهاند!ما برای برخورداری از بصیرت سیاسی، بیش از هرچیزی نیازمندیم تاریخ حیات امیرالمؤمنین(ع) را مطالعه کنیم. اگر تاریخ حیات ایشان را مطالعه کنیم، از خطراتی که در زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) رخ داد، در زمانۀ خودمان مصون خواهیم ماند. هرچه یاحسین(ع) میگوییم، ریشه در وقایع زمان حیات علی(ع) دارد.تقریباً میتوان گفت: امروزه اگر کسی با حیات امیرالمؤمنین(ع) آشنا نباشد، سواد دینی لازم را ندارد و نمیتواند از معارف دینی برای روشن کردن راه خودش در جامعۀ امروز، استفاده کند و دچار تحلیلهای اشتباه میشود.زمانۀ ما به زمانۀ امیرالمؤمنین(ع) بسیار شبیه است. رگههایی از قاسطین و مارقین و ناکثین را در هر جامعۀ دینی که از حکومت دینی برخوردار است، میتوان مشاهده کرد. حاکمیت دینی در جامعۀ ما اقتضائاتی دارد، و این اقتضائات مشابه آن چیزی است که در زمان علی(ع) اتفاق افتاده است.
وجود باعظمت علی(ع) صرف سه موضوع شد:
1.دنیاطلبهایی که انقلابی بودند اما از انقلابیبودن پشیمان شده بودند.
2.دنیاطلبهایی که سابقۀ انقلابیگری نداشتند و از همان اول، خط رفاهطلبی را دنبال میکردند.
3.انقلابیونی بهنام خوارج، که اصلاً دنیاطلب نبودند اما در تحلیلشان اشتباه کردند.
بدون رودربایستی، ما رگههایی از هر سه جریان را در جامعۀ خودمان میبینیم؛ البته بهصورت رقیقتر. چرا رقیقتر؟ چون جامعۀ ما کلاً از جامعۀ کوفی زمان علی(ع) جلوتر است. اما خیلی مهم است که موقعیت امیرالمؤمنین(ع) را درک کنیم.ما ثابت کردهایم: «ما اهل کوفه نیستیم؛ حسین(ع) تنها بماند» در این تردیدی نیست، اما اینکه «ما اهل کوفه نیستیم؛ علی(ع) تنها بماند!» چه؟! ما در معرض امتحان چنین شعاری هستیم و برای اینکه امیرالمؤمنین(ع) را در آن شرایط پیچیده، تنها نگذاریم، در شرایط زمان خودمان-که یکمقدار شبیه آن زمان است- باید مطالعۀ بیشتری داشته باشیم.برخی از سادهاندیشها یا افراد مغرض، وقتی به تطبیق تاریخی میپردازیم، ایراد میگیرند که: «چرا میگویید زمان امیرالمؤمنین(ع)؟! مگر الان امیرالمؤمنین(ع) داریم؟!»بعضیها جلوی عبرت گرفتن از تاریخ را میگیرند؛ بهواسطۀ همین حرف ساده که از سرِ سطحینگری است! فکر میکنند ما رهبر عزیز انقلاب را با امیرالمؤمنین(ع) مقایسه میکنیم! معاذالله؛ ما هیچوقت این مقایسه را صورت نمیدهیم. امیرالمؤمنین(ع) فقط یکدانه بود، اما این دو زمانه شبیه همدیگرند و جاگیری حق و باطل در مقابل هم، و اشتباهها و رفتارهای درست، شبیه همدیگرند.این اعتراض به خودِ امیرالمؤمنین(ع) هم میشد؛ وقتی علی(ع) به یارانش فرمود: «یاران پیامبر(ص) اینگونه تلاش میکردند…» یک نفر به ایشان گفت: «یا علی! نه تو پیغمبر هستی و نه ما اصحاب پیغمبر! چرا مقایسه میکنی؟!» حضرت با ناراحتی به او فرمود: من دارم آنها را به عنوان الگو برای شما مطرح میکنم.امیرالمؤمنین(ع) اصرار داشتند که وجوه مظلومیت خود را بیان کنند و این به ما نشان میدهد که در هر زمانی باید از مظلومیت رهبرانمان جلوگیری کنیم. مثلاً اینکه رهبر جامعه نمیتواند همۀ مسائل را با مردم در میان بگذارد(بهخاطر ملاحظات امنیتی و مصلحتهای پیچیده) خودش محلی قرار میگیرد برای مظلومیت رهبر جامعه؛ همانطور که محلی برای مظلومیت علی(ع) قرار گرفت.اگر وجوه مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) را خوب مطالعه کنیم و آمادۀ جلوگیری از مظلومیت امام جامعه بشویم، دیگر به زمان ظهور خواهیم رسید.
منبع : بیان معنوی
عناوین اصلی “علی از زبان علی” یا : زندگانی امیرمومنان علی علیه السلام
عناوین اصلی کتاب شامل:
امیرمؤمنان و القاب ایشان؛ تربیت علی در کنار رسول خدا؛ ترس قریش؛ شرکت امیرمؤمنان در جنگهایی که غزوه می نامیدند؛ امیرمؤمنان و جنگ خیبر؛ برانداختن بتهایی که در خانه کعبه نهاده بود؛ غم انگیزترین روزهای زندگانی علی؛ حقیقت را خدا می داند؛ بازگشتن به آیین جاهلیت دیرین؛ جانشینی ابوبکر؛ خلافت عثمان؛ خرده گرفتن ابوذر بر عثمان؛ فکر شورشیان در اداره حکومت؛ علی و فراغت از کار بیعت؛ زبیر؛ عایشه؛ عبدالله عامر و آهنگ بصره؛ تهدید حکومت مرکزی؛ بازداشتن مردم از یاری علی؛ معاویه؛ گزیدن داور؛ داستان خوارج؛ فرمان امیرمؤمنان برای جهاد با شامیان؛ سالهای پر رنج؛ روایت ها درباره شهادت امیرمؤمنان؛ ضربت ابن ملجم؛ پاورقی
علاقۀ شدید شهدا
علاقۀ شدید شهدا
کسانی که خیلی دوست دارند برای هدایت دیگران تلاش کنند و عشق به سعادت آدمها داشته باشند به جای اینکه بمیرند شهید میشوند. این شهادت آنها را صاحب قدرتی جادوانه و تأثیری گسترده برای کمک به انسانها برای رسیدن به سعادت خواهد کرد. شهدا بهتر از فرشتهها به کمک ما آدمهای مُردنی میشتابند.