پيامدهاى آخرتى و معنوى غيبت
پيامدهاى آخرتى و معنوى غيبت
1. نابود كننده دين:
غيبت موجب نابودى دين است.
پيامبر اكرم (ص) درباره غيبت مى فرمايد:
الغيبه اسرع فى دين الرجل المسلم من الاكله فى جوفه.
اثر غيبت در دين شخص مسلمان سريع تر از بيمارى خوره است كه وارد بدن مى شود؛
يعنى غيبت، دين انسان را به سرعت از بين مى برد.
2. مانع پذيرش اعمال نيك:
غيبت باعث مى شود عمل و رفتار شايسته انسان تا چهل روز مورد پذيرش درگاه احديت قرار نگيرد. در روايات مكرر اشاره شده كه وضو، نماز و روزه شخص غيبت كننده باطل است؛ البته مقصود از باطل بودن در اين جا، بطلان فقهى نيست، به اين معنا كه عبادت فرد، انجام نشده است و به دليل انجام ندادن فريضه، مورد توبيخ قرار گيرد؛ بلكه منظور، خالى بودن اين رفتار از اثرى است كه اعمال صالح و رفتار شايسته بايد روى فرد بگذارد. اعمال صالح، سازنده سعادت و بهشت و بازدارنده از دوزخ و عذاب الهى هستند، اما درصورتى كه بر روح انسان اثر نگذارند، مانع رفتن او به جهنم نمى شوند به اين معنا كه از ارتكاب گناهان جلوگيرى نخواهند كرد وسازنده روح انسان نخواهند بود.
رسول گرامى (ص) فرمود:
من اغتاب مسلما او مسلمه لم يقبل الله تعالى صلاته و لاصيامه اربعين يوما و ليله الا ان يغفر له صاحبه.
هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند خداوند متعال نماز و روزه او را تا چهل شبانه روز نمى پذيرد مگر آنكه شخص غيبت شده، از آن فرد بگذرد.
من اغتاب مسلما فى شهر رمضان لم يوجر على صيامه.
كسى كه در ماه رمضان از مسلمانى غيبت كند، پاداشى براى روزه اش به او داده نمى شود.
در روايت آمده است كه روزى حضرت رسول دستور داد مسلمانان روزه بگيرند و بدون اجازه من افطار نكنند. هنگام مغرب، همه براى افطار كردن از حضرت اجازه گرفتند. شخصى خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! دو تا از دختران من روزه گرفته اند، براى افطاركردن آن ها اجازه بفرماييد. حضرت پاسخ نداد. براى بار دوم درخواستش را تكرار كرد، باز هم از پيامبر چيزى نشنيد. بار سوم حضرت فرمود: آن ها روزه نبودند. چگونه روزه بوده كسى كه در اين روز گوشت هاى مردم را خورده است. به آن ها بگو اگر روزه بوده اند، قى كنند. آن ها شروع به قى كردند و از دهانشان لخته هاى گوشت بيرون آمد، پس آن مرد نزد پيامبر بازگشت و ماجرا را گفت. پيامبر (ص) فرمود: سوگند به آن كسى كه جان محمد در دست او است، اگر اين لخته ها در شكم ايشان باقى مى ماند، آتش آن ها را دربر مى گرفت.
هم چنين غيبت، نورانيتى را كه از وضو حاصل مى شود، از بين مى برد.
3. انتقال نيكىها:
غيبت موجب انتقال نيكى هاى شخص غيبت كننده، به نامه اعمال كسى كه از او غيبت شده است، مى شود.
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
يوتى باحد يوم القيامه يوقف بين يدى الله و يدفع اليه كتابه فلايرى حسناته فيقول الهى ليس هذا كتابى فانى لاارى فيها طاعتى فقال ان ربك لايضل و لاينسى ، ذهب عملك باغتياب الناس، ثم يوتى بآخر و يدفع اليه كتابه فيرى فيها طاعات كثيره فيقول الهى ما هذا كتابى ، فانى ما عملت هذه الطاعات، فيقول ان فلانا اغتابك فدفعت حسناته اليك.
شخصى را روز قيامت به پيشگاه الهى مى آورند و نامه عملش را به او مى دهند. متوجه مى شود از كارهاى خوب او در نامه عملش خبرى نيست. مى گويد: خدايا! اين نامه عمل من نيست. من در آن عبادت هايم را نمى بينم به او گفته مى شود: خداوند هيچ گاه كار كسى را فراموش و عوض نمى كند. اعمال تو با غيبت كردن از بين رفته است، ديگرى را مى آورند و نامه عملش را به او مى دهند. مى بيند كه خوبى هاى بسيارى در آن وجود دارد. مى گويد: خدايا! من چنين طاعاتى را انجام نداده ام. به او گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد، در نتيجه حسنات او به تو رسيد.
4. تأخير پاداش و تقديم مجازات:
حضرت صادق (ع) مى فرمايد:
اوحى الله تعالى عز و جل الى موسى بن عمران (ع): المغتاب ان تاب فهو آخر من يدخل الحنه و ان لم يتب فهو اول من يدخل النار.
خداوند متعالى بر موسى بن عمران (ع) وحى كرد: غيبت كننده اگر توبه كند (و حلاليت بطلبد)آخر كسى است كه وارد بهشت مى شود و اگر موفق به توبه نشود، نخستين كسى است كه وارد جهنم مى شود.
5. عذاب قبر (مجازات عالم برزخ):
مجازات غيبت كننده پس از اين دنيا، با ورود او به عالم برزخ آغاز مى شود. از ابن عباس روايت شده: عذاب القبر ثلاثه اثلاث، ثلث للغيبه
عذاب قبر به سه بخش تقسيم مى شود: يك سوم آن مربوط به غيبت است
6. تجسم زشت در روز قيامت:
حضرت صادق (ع) از پدران معصومش (ع) چنين روايت مى فرمايد:
من اغتاب إمرأ مسلما أ جاء يوم القيامه يفوح من فيه رائحه انتن من الجيقه يتأذى به اهل الموقف.
كسى كه از فرد مسلمانى غيبت كند، روز قيامت در حالى كه از دهانش بويى بدتر از بوى مردار به مشام مى رسد، مى آيد كه اهل محشر از آن اذيت مى شوند.
هان كه بوياى دهانتان خالق است
كى برد جان غير آن كو صادق است
واى آن افسوسى اى كش بوى گير
باشد اندر گور، منكر يا نكير
نه دهان دزديدن امكان زان مهان نه دهان خوش كردن از دارو دهان
7. خروج از ولايت الهى:
پيشواى ششم (ع) ضمن گفتارى طولانى فرمود: و من اغتابه بما فيه فهو خارج عن ولايه عن ولايه الله تعالى ذكره داخل فى ولايه الشيطان.
كسى كه درباره آن چه در برادر مؤمنش هست، غيبت كند، از سرپرستى خدا خارج و به حكومت (سرپرستى ) شيطان وارد مى شود.
پس غيبت در بعد معنوى اش باعث مى شود كه به رشته دوستى ميان خالق و مخلوق، ضربه وارد شود. انسان وقتى تحت حكومت پروردگار باشد، همه اعمالش در محور خواسته هاى خدا قرار مى گيرد و رنگ الهى مى يابد، اما وقتى تحت حكومت و سرپرستى شيطان باشد، كارهايش رنگ شيطانى مى گيرد و از اوج عظمت به حضيض ذلت سقوط مى كند.
آثار زيباى ترك غيبت
تا اين جا آثار و پيامدهاى زشت غيبت بررسى شد تا انسان زيان هاى آن را بداند و براى ترك آن آماده شود، اما ترك اين عمل، آثار زيبايى دارد كه در روايات متعدد به آن اشاره شده است.
حضرت صادق (ع) به هشام بن سالم فرمود:
انه لا ورع انفع من تجنب محارم الله و الكف عن اذى المؤمنين و اغتيابهم.
هيچ «ورعى » سودمندتر از دورى از حرام هاى الهى و بازداشتن نفس از «اذيت كردن مؤمنان و غيبت كردن از آن ها» نيست.
«ورع» در معناى عامش با «تقوا» يكى است و در معناى خاصش «ترك مشتبهات» است.
در تفسير اين روايت مى توان گفت: اگر ترك غيبت، «ملكه» روح انسان شود، يكى از سودمندترين ورع ها را به دست خواهد آورد.
در روايات ديگرى هم به صورت مطلق آمده است: «اگر انسان از زبان خود مراقبت كند و آبروى ديگران را نريزد، خداوند هم در قيامت از لغزش هاى او چشم مى پوشد»، كه غيبت نيز از مصاديق بارز اين روايت است.
حضرت زين العابدين (ع) مى فرمايد:
من كف نفسه عن اعراض الناس اقال الله نفسه يوم القيامه
كسى كه زبانش را از (ريختن) آبروى مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت از گناهان او چشم مى پوشد.
روايات ديگرى هم نشان دهنده ارتباط مستقيم غيبت نكردن و ايمان هستند، يعنى اين مطلب را بيان مى كنند كه اگر كسى زبانش را از بدگويى باز دارد، ايمانش پايدار مى ماند.
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
لايستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه و لايستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه، فمن استطاع منكم ان يلقى الله سيحانه و هو نقى الراحه من دماء المسلمين و اموالهم، سليم اللسان من اعراضهم فليفعل.
ايمان بنده پايدار و پابرجا نمى ماند، مگر اين كه دلش پابرجا و پايدار بماند و دلش هم (در اين راه ايمانى) پايدار نمى ماند، مگر زبانش پايدار بماند؛ پس كسى از شما كه مى تواند خدا را ملاقات كند در حالى كه دستش به خون و اموال برادران مسلمانش آلوده نباشد و زبانش متعرض آبروى برادران ايمانى اش نشود، اين كار را بكند.
رواياتى ديگر در باب صدقه وجود دارند كه غيبت را هم دربر مى گيرند، چرا كه هر عضوى از اعضاى بدن ما صدقه اى دارد و صدقه زبان، ترك گفتار زشت است كه شامل خوددارى از غيبت نيز مى شود.
رسول خدا (ص) نيز مى فرمايد:
امسك لسانك فانها صدقه تصدق بها على نفسك.
جلو زبانت را بگير (و غيبت نكن) كه همين (جلوگيرى تو) صدقهاى است كه با زبانت بر خويش مى دهى.
در برخى روايات ترك غيبت برتر از بسيارى عبادت هاى مستحب شمرده شده است.
حضرت (ص) در بيان ديگرى فرمود:
ترك الغيبه احب الى الله عز و جل من عشره الاف ركعه تطوعا.
ترك غيبت نزد خداوند عزيز و بزرگ، از ده هزار ركعت نماز مستحبى ، محبوب تر است.
الصائم فى عباده و ان كان نائما على فراشه ما لم يغتب مسلما.
كسى كه روزه مى گيرد، در حال عبادت است؛ اگر چه در بستر خويش خواب باشد؛ به شرط اين كه از برادر ايمانى اش غيبت نكند.
هر عضو را بدان كه به تحقيق روزهاى است
تا روزه تو روزه بود نزد كردگار
اول نگاه دار نظر تا رخ چو گل
در چشم تو نيفكند از عشق خويش خار
ديگر ببند گوش ز هر ناشنودنى
كز گفت و گوى هرزه شود عقل تار و مار
ديگر زبان خويش كه جاى ثناى او است
از غيبت و دروغ فرو بند استوار
در روايت ديگرى از رسول خدا (ص) چنين نقل شده است:
الجلوس فى المسجد انتظار الصلاه عباده ما لم يحدث. قيل: يا رسول الله و ما يحدث؟ قال: الاغتياب.
نشستن داخل مسجد در انتظار نماز، عبادت است؛ به شرط اين كه فرد سخنى نگويد (و سكوت كند). گفته شد: اى رسول خدا! منظور چه سخنى است؟ حضرت فرمود: «غيبت».
گاه ترك اين رفتار ناپسند عامل ورود انسان به بهشت معرفى شده است.
ست خصال ما من مسلم يموت فى واحده منهن الا كان ضامنا على الله ان يدخله الجنه: رجل نيته ان لايغتاب مسلما فان مات على ذلك كان ضامنا على الله
شش خصلت است كه هيچ مسلمانى با يكى از آن ها نمى ميرد، مگر آن كه خداوند تعهد كند او را وارد بهشت كند، فردى كه نيت او اين باشد از برادر ايمانى اش غيبت نكند؛ پس اگر بر اين نيت بميرد، خداوند متعهد است او را وارد بهشت كند.
ترك غيبت، خير و نيكى در دنيا و آخرت را در پى خواهد داشت.
حضرت باقر (ع) فرمود: ما در كتاب حضرت على (ع) اين روايت را يافتيم كه پيامبر اكرم (ص) بر بالاى منبر فرمود:
و الذى لا اله الا هو ما اعطى مومن قط خير الدنيا و الاخره الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الكف عن اغتياب المومنين.
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست، هيچ گاه خيرى در دنيا و آخرت نصيب مؤمنى نشد، مگر به سبب خوش گمانى اش به خدا و اميدوارى به او و خوش اخلاقى و ترك غيبت درباره برادران ايمانى.
از سوى ديگر مى فرمايد:
و الذى لا اله الا هو لايعذب الله مومنا بعد التوبه و الاستغفار الا بسوء ظنه بالله و تقصيره من رجائه و سوء خلقه و اغتيابه للمومنين.
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست، خداوند هيچ مؤمنى را پس از توبه و استغفار كيفر نمى كند، مگر به سبب بدگمانى اش به خدا و كوتاهى در اميد به او و بداخلاقى و غيبت كردن از برادران ايمانى>.
ذکر الهی در اوقات فراغت
وقتهای خالی را با ذکر الهی پر کنید نه با سخنان بیهوده!
شرح حدیثی از پیامبر اکرم (ص) توسط آیت الله حاج مجتبی تهرانی (ره)
رُوِیَ عَبدُاللهِ بن مسعود عَن رَسُول الله صلّی الله علیه و آله و سلم:
قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ لِي بِتِجَارَةِ الْآخِرَةِ فَقَالَ لَا تُرِيحَنَّ لِسَانَكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَلِكَ أَنْ تَقُولَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ فَهَذِهِ التِّجَارَةُ الْمُرْبِحَة (1)
عبدالله بن مسعود میگوید: به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم عرض کردم:
پدر و مادرم فدای شما! من چگونه برای آخرتم تجارت کنم و برای قیامتم چه کاري انجام دهم تا سود ببرم؟ «كَيْفَ لِي بِتِجَارَةِ الْآخِرَةِ».
حضرت در جواب فرمودند: هیچگاه زبانت را از ذکر خدا راحت نگذار! یعنی، ساکت ننشین! در حال راه رفتن هم ذکر خدا بگو! «فَقَالَ لَا تُرِيحَنَّ لِسَانَكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ». این يك مطلب کلّی بود که حضرت فرمودند.
سپس حضرت چهار ذکر به او یاد دادند. فرمودند بگو: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ».
ذکر اوّل تنزیه خداوند است، «سُبْحَانَ اللَّهِ».
ذكر دوم تحمید و ستایش خدا است، «الْحَمْدُ لِلَّهِ».
ذکر سوم اعتراف به توحید و مسأله وحدانیّت خداوند است، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
و ذكر چهارم تکبیر است، «اللَّهُ أَكْبَرُ».
حضرت فرمودند: این چهار ذکر را دائم بگو! بیکار ننشین! بعد فرمودند: این برای آخرت تو تجارتی سودمند است، «فَهَذِهِ التِّجَارَةُ الْمُرْبِحَة».
ما اوقات بسیاری را در شبانه روز به حسب ظاهر صحبت نمیکنیم. این وقتهای خالی را با ذکر الهی پر کنید نه با سخنان بیهوده! حتّی در حال راه رفتن هم ذکر بگویید.
این ذکری که حضرت به آن شخص آموزش دادند، یک مجموعه است، جامعیّت دارد. یکی از این اذکار را هم بگویید کافی است. لازم نیست که هر چهار ذکر با هم باشند. مثلاً «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، ذکر توحیدی و ذکر خفی است، چون کسی متوجّه نمیشود، به خلوص هم نزدیکتر است. ذکر استغفار هم همینطور است، «اتوبُ إلَی اللهِ».
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم وقتی میخواستند استغفار کنند «اتوبُ إلَی اللهِ» میگفتند. در روایات متعدّد از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام داریم که میفرمودند: حضرت وقتی استغفار می کردند، «اتوبُ إلَی اللهِ» میگفتند.
پینوشت:
1. بحارالانوار ج74 ص 107
منبع : www.mojtabatehrani.ir
پيامدهاى زشت غيبت در دنيا
پيامدهاى زشت غيبت در دنيا
1. ريختن آبرو و شكستن حريم:
غيبت كننده با رفتار ناروايش آبروى ديگران رابه خطر مى اندازد، از اين رو خداوند هم آبروى او را در معرض خطر قرار مى دهد و او را در اين دنيا رسوا مى كند.
امام صادق (ع) فرمود: لاتَغتَب فَتغتَب وَلاتَحفَر لاَخيكَ حُفَره فَتَقَعَ فيها.
غيبت نكن كه مورد غيبت واقع مى شوى و براى برادرت گودالى نكن كه خود در آن خواهى افتاد.
روايت به اين معنا است كه اگر از كسى غيبت كنند، از آن ها نيز غيبت خواهند كرد، چون وقتى غيبت كنند كه عيب و نقص ديگران را آشكارا سازد، ديگران نيز درصدد رسوا كردن او برخواهند آمد.
رسول گرامى اسلام، حضرت محمد (ص) مى فرمايد: يا مَعشَرَ من اسلم بلسانه و لم يخلص الايمان الى قلبه لاتذموا المسلمين و لاتتبعوا عوراتهم فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله تعالى عورته يفضحه فى بيته.
اى كسانى كه به زبان اسلام آورده ايد و ايمان در دل هاى شما خالص و بى شائبه نشده است! مسلمانان را سرزنش، واسرار آن ها را دنبال نكنيد، همانا كسى كه عيب هاى مردم را بجويد، خداوند عيب هاى او را دنبال مى كند، و هر كس خدا دنبال اسرار و عيوبش باشد، او را در خانه خودش رسوا مى كند.
2. ايجاد دشمنى :
ازآن جا كه غيبت، آبروى مؤمنى را مى ريزد، اورا دشمن غيبت كننده مى كند. همچنين دوستان كسى كه از او غيبت شده، به غيبت كننده به ديده دشمنى مى نگرند؛ هر چند ديدشان درباره كسى كه نقصش بيان شده است نيز عوض شود؛ پس غيبت كننده، هم خشم پروردگار و هم خشم بندگان او را برمى انگيزد.
امير مؤمنان على (ع) فرمود: اياك و الغيبه فانها تمقتك الى الله و الناس و تحبط اجرك.
از غيبت بپرهيز؛ چون موجب مى شود مورد خشم و دشمنى خدا و مردم قرار گيرى و پاداشت نابود شود.
3. سلب اعتماد:
اگر انسان عيب برادر مؤمنش را بگويد، اعتماد ديگران را از او، و حتى از خودش سلب مى كند؛ زيرا ديگران به اين باور مى رسند كه او شخص مطمئنى نيست و اسرار اشخاص را فاش مى سازد.
هر آن كو برد نام مردم به عار
تو خير خود از وى توقع مدار
كه اندر قفاى تو گويد همان
كه پيش تو گفت از پس مردمان
اگر حس اعتماد در افراد افزايش يابد، جامعه منسجم و يكپارچه مى شود، در حالى كه اگر غيبت در جامعه رشد كند، انسجام جامعه در معرض خطر قرار مى گيرد.
4. تبليغ زشتىها:
از آن جا كه غيبت، بيان عيب ونقص شخص يا باز گفتن كار زشت او در غياب او است، با اين رفتار، زشتى آن عمل ناپسند از بين مى رود؛ چنان كه اگر شنونده، در مقابل غيبت كننده سكوت اختيار كرده، عكس العملى نشان ندهد، باعث مى شود او در انجام اين كار جسارت وجرأت بيش ترى يابد و زشتى غيبت را درك نكند، همچنين، زشتى و قبحى كه عمل بازگو شده، پيش از غيبت، نزد شنونده داشته است، شكسته يا دست كم ضعيف مى شود.
حضرت صادق (ع) مى فرمايد:
من قال فى مؤمن ما رأته عيناه و سمعته اذناه فهو من الذين قال الله عز و جل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين امنوا لهم عذاب اليم.
هر كس درباره مؤمنى ، آن چه (از عيب و نقص او را)كه با چشم ديده يا با گوش شنيده است باز گويد، از كسانى است كه خداوند عز و جل درباره آنان مى فرمايد: همانا كسانى كه دوست دارند زشتى ها در بين كسانى كه ايمان آورده اند، منتشر شود، براى ايشان عذابى دردناك است.
پس غيبت با پيامدهاى زشتى چون سلب اعتماد و ايجاد دشمنى و كينه و ريختن آبرو، سلامت جامعه انسانى را در معرض خطر قرار داده، به نابودى مى كشاند.
دعا برای بی اثر شدن شبهات در زمان غیبت
نوشتار ذیل شرح حدیثی از امام جعفر صادق علیه السلام است که شرح آن توسط آیت الله مجتبی تهرانی رحمت الله علیه میباشد.
عن عبدالله بن سنان قال: قال ابا عبدالله علیه السلام:
سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ وَ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ قَالَ تَقُولُ «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ.» (بحارالانوار ج52 ص148)
عبدالله بن سنان از اصحاب بزرگوار امام صادق علیه السلام، در روایتی از ایشان نقل میکند: «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ»، میخواهم اینجا نکته ای را عرض کنم، در زمان غیبت امام زمان صلوات الله علیه، چون این روایت از امام صادق علیه السلام، خطاب به عبدالله بن سنان هست، چه بسا در زمان ائمّه اطهار علیهم السلام، اگر انسان دسترسی به آنها پیدا نکند، آن هم همین حکم را داشته باشد.
فرض کنید زمان امام صادق علیه السلام کسی دستش به امام نمیرسد. نسبت به امام زمان صلوات الله علیه، چون ایشان غیبت دارد، به این معنا که به حسب ظاهر دیگر دسترسی هیچ کس به ایشان مقدور نیست، در اینجا دعاهایی برای تعجیل در فرج وارد شده است که اسمش را دعاهای فرج می گذاریم و دستور داده اند که بخوانید تا خداوند در فرج حضرت تعجیل بفرمایند. دعاهای متعدد داریم، مثلاً دعای «اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن…». این دعاها برای تعجیل در فرج است.
مطلب اساسی در این روایت این است که حضرت فرموده اند: در زمان غیبت، که دسترسی به امام نداری، گاهی در ذهنت راجع به امام شبهه پراکنده می کنند. این طور نیست؟ ریشه کار را می خواهند بزنند.
در اینجا حضرت میگوید من یک دعایی یادتان میدهم که اگر این دعا را بخوانید، این شبهه ها در شما اثر نمیکند. دو، سه تا جمله بیشتر نیست، این دعا را بخوان که این شبهه ها در تو اثر نکند. یعنی در اعتقادات به امام حاضر زنده ای که دستت به او نمیرسد، سفت پابرجا بمان. «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ»، حضرت میفرمایند: به زودی به شما یک سری شبهه اصابت میکند که در این موارد دستتان به امام نمیرسد، و آن این است که «بِلَا عَلَمٍ یُرَى». علم یعنی راهنما، آن وقتها راهنما به صورت پرچم بود. آن کسی که راه را گم میکرد، آن پرچم را میدید و راه را پیدا میکرد. «بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى»، و بدون امامی که شما را هدایت کند تا شبهه ها را ببینید و دیگر شبهه نکنید.
حضرت می فرمایند: چنین وقتی به شما خواهد رسید که به این دو دسترسی ندارید. «لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ»، از این شبهه ها نجات پیدا نمیکند، مگر کسی که دعای غریق را بخواند. یعنی یک چنین آدمی مثل کسی میماند که به اصطلاح ما در آب افتاده و دارد غرق می شود، می خواهد کسی دستش را بگیرد، «لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ».
عبدالله بن سنان می گوید به آقا عرض کردم: «وَ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ»، آقا به من بگویید دعای غریق چیست؟
«قَالَ علیه السلام تَقُولُ»، حضرت میگوید: این را بگویید: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ»، دو جمله است، جمله اوّل؛ نام های مقدس الهی است، «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ». جمله دوم؛ «ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، خدا دستم را بگیر، دلم را بر دینت پابرجا بدار که این شبهه ها بر من اثر نکند.
عبدالله بن سنان میگوید: آقا این جملات را فرمودند بعد من بلافاصله گفتم: «فَقُلْتُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، در دعای آقا تصرّف کردم، چون آقا گفتند بگو: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، دعایی که آقا گفتند این بود.
من «وَ الْاَبْصَارِ» را اضافه کردم. گفتم: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، حضرت رو کردند به من فرمودند: «فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ»، درسته خدا «مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ» است، امّا این جملاتی را که من می گویم، بگو و از خودت عبارت اضافه نکن! «وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، این ابصار را دیگر در آن نگذار. این روایت، روایت بسیار زیبایی بود و دستورالعمل هم داده بود. این روایت را خواندم که دوستان چیزی یاد بگیرند، برای این که از نظر اعتقادات تان خیلی مؤثّر است.
شفّاف میگویم: برای این که در زمان غیبت امام زمان صلوات الله علیه، یک سری شبهات در شما اثر نکند، دستور این است. سند روایت هم خیلی خوب است. پس هر روز بگویید: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، دو سه ثانیه هم بیشتر طول نمی کشد. لذا این را هر روز بخوانید تا دلتان به امام زمان صلوات الله علیه قرص شود.
استاد بی بدیل اخلاق
ویژگیهای اخلاقی آیت الله مجتبی تهرانی از زبان حجت الاسلام کاظم صدیقی
شخصیتی جامع الاطراف
حضرت آیت الله مجتبی تهرانی رحمت الله علیه شخصیتی جامع الاطراف بودند. در ابعاد اخلاقی نیز ایشان زاهدی وارسته و بی تعلق به دنیا بود و جامعه ما باید از این گونه شخصیت ها الگو بگیرد. ایشان مخزن اسرار حضرت امام خمینی قدس سره الشریف هم در مسائل اخلاقی و عرفانی و هم در مسائل انقلابی و علمی بود، به قدری با امام راحت بودند که حتی گاهی مطلبی که فرزندان امام حیا می کردند که به امام منتقل کنند، مرحوم آقای تهرانی به ایشان منتقل می کردند.
زاهد بصیر
آیت الله تهرانی به معنای واقعی کلمه زاهد بود، این عالم ربانی هیچ گونه ارزشی برای دنیا و مظاهر دنیوی قائل نبود و غباری از دنیا نیز بر دامان ایشان ننشست .البته زهد ایشان زهد انزوا و گوشه گیری نبود، ایشان زاهدی بصیر و در متن جامعه و مردم بود، ایشان مشکلات را در تمام مسائل انقلاب رصد می کردند و جزو دلسوزترین افراد نسبت به مسائل انقلاب و مردم بودند. نسبت به مشکلات کشور نیز اشراف کامل داشتند، اما به گونه ای عمل می کردند که هم به رسالت خود عمل کرده باشند و هم جامعه را مایوس نکنند.
ارادت خالص به اهل بیت علیهم السلام
ارادت آیت الله تهرانی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مثال زدنی بود، ایشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام مخصوصا امام حسین علیه السلام فانی بود، ایشان زمانی که در ماه محرم در بیمارستان شیمی درمانی می کردند، با اصرار خودشان از بیمارستان ترخیص شدند و در جلسه روضه امام حسین علیه السلام شرکت کردند و تا زمانی که نفس داشتند با تمام وجود یا حسین می گفتند. ایشان ذاتا حسینی، علوی و فاطمی بود، آروزی ایشان این بود که در روز اربعین به لقاءالله بپیوندد و در مراسم تشییع جنازه آیت الله انواری نیز به من فرمودند رفقای ما یکی یکی می روند و بعد از ایشان(آقای انواری) نوبت من هست.
دلسوز نظام اسلامی
حضرت آیت الله تهرانی رحمت الله علیه ظرافت داشتند و گاهی که به مسؤولان دیپلماسی مطلبی را متذکر می شدند، بسیار دقیق بود به گونه ای که بزرگ ترین سیاست مداران نیز به آن توجه نداشتند .در دو دوره انتخابات روشن بینی ها و ظرافت هایی داشتند و از هیچ چیز مضایقه نکردند و البته جایی را هم به هم نریختند، ایشان فردی بسیار بصیر بودند که به درستی اظهار نظر می کردند.
مصداق بارز عاش سعیدا و مات سعیدا
محبت و معرفت آیت الله تهرانی نسبت به اهل بیت علیهم السلام عالمانه و عارفانه بود، ایشان دل خود را خانه اهل بیت علیهم السلام قرار داده بود و مصداق بارز عاش سعیدا و مات سعیدا بود.
این عالم وارسته با نسل جوان ارتباط صمیمانه ای داشت، آن مرحوم همیشه می گفت حضرت امام دنبال این بود که شاگردان خود را الهی بار بیاورد، ایشان به دنبال شکار دل ها بود و افرادی که در مکتب ایشان تربیت یافته اند دچار انحراف نشده اند .با طلاب پدرانه برخورد می کرد، بیشتر افرادی که در جلسات ایشان حضور می یافتند جوانان بودند، مرحوم شهید صیاد شیرازی نیز تربیت شده مکتب ایشان بود.
معالجه علمي حسد
معالجه علمي حسد
گفتيم که حسود از نعمت هايي که نصيب ديگران مي گردد،رنجيده خاطراست. او اگرچه به زبان نياورد اما در دل بر چگونگي تقسيم نعمت ها حساس و معترض است. او برخوردار شدن رقيب را عادلانه نمي داند و به تدريج صفت عدالت را براي خداوند توجيه ناپذيرمي يابد و کم کم نسبت به خداوند بدبين مي شود.
حسود مي خواهد همه فعل و انفعالات عالم هستي را درمغزکوچک خود تجزيه و تحليل کند و سرّهرداشتن و نداشتن را به روشني بفهمد.هرگاه که در معادلات پيچيده اداره جهان فرو مي ماند،همه را به بي نظمي و بي عدالتي متهم مي کند.
غافل ازاين که آنچه اتفاق مي افتد يا عدل است و يا اگرظلم است،حاصل تلاش انسان هايي است که از اختيار و آزادي خود سوء استفاده کرده و ظلم را تحقق بخشيده اند.خداوند حتي براي جلوگيري از اين ظلم ها تدابيري انديشيده و قوانيني همچون مجازات ظالمان و کمک به مظلومان را وضع کرده است.
عدل الهي بحثي اعتقادي است که درکتاب هاي مربوط به آن موضوع،مطرح شده است و ما در اين نوشتار اخلاقي،نمي خواهيم وارد موضوع اعتقادي بشويم،بلکه در اين جا هدف بيان اين نکته است که ناآگاهي و جهل نسبت به مبنايي عقيدتي و ضعيف بودن باورهاي اعتقادي منجر به متهم کردن خداوند به بي عدالتي مي شود. اين ضعف اعتقادي دست حسود را باز مي گذارد تا به داشته هاي ديگران رشک برده و معترض شود. پس ما بايد اعتقادات خويش را دقيق بررسي کنيم.
عدالت و حکمت الهي را با دليل و برهان مطالعه کنيم. از ظاهر بيني دست برداشته و بدانيم که پشت هر حادثه اي سرّ و حکمتي عميق نهفته
است و هيچ اتفاقي نمي تواند گردي بر دامن عدالت گسترحق تعالي بنشاند. آن گاه که به چنين نتيجه اي رسيديم دل سپردن و ايمان آوردن به آن،گام بعدي است.گفت و گوهاي ما بايد از مرحله عقل گذر کرده و به قلب برسد تا در کردار و پندار ما تأثير گذارد.
نظام کلي اتم نظام متصوراست…اين مطلب در لسان همه جريان دارد و هرکس به اندازه سعه علم و عقلش براي آن برهاني اقامه کرده،ولي چون از حد قيل و قال تجاوز نکرده و به مرتبه قلب و حال نرسيده، لسان هاي اعتراض باز است.. آن کس که حسد مي ورزد و زايل شدن نعمت غير را آرزو کند و کينه صاحب نعمت را در دل دارد، بداند که ايمان ندارد که حق تعالي از روي صلاح تام اين نعمت را نصيب او کرده و دست فهم ما از آن کوتاه است… ايمان به عدل با حسد منافي است؛تو اگر او را عادل مي داني،تقسيم او را هم عادلانه بدان.
يکي ديگراز راه هاي معالجه حسادت، توجه به نتيجه کاراست.اولين محصول اين صفت زشت،زندگي سخت و تلخ براي حسود مي باشد.
ما با توجه کردن به عاقبت شوم اين بيماري،هيچ وقت وجود آن را در خود تحمل نخواهيم کرد. اگر ما بدانيم که به دنبال حسادت،حسرت خوردن است و اين که حسود به آنچه که مي خواهد نمي رسد، دراين صورت سعي خواهيم کرد تا داشته هاي ديگران را تحمل کنيم و اصلاً کاري به ديگران نداشته باشيم.به خود بقبولانيم که ديگران نيزبندگان خدايند و مي توانند از نعمت هاي خداوند برخوردار شوند.ما هم اگر عقل و شعور و ايمان به خدا داريم،از خداوند درخواست کنيم که نعمت هايش را به ما نيز ارزاني دارد و براي رسيدن به آن ها لازم نيست به داشته هاي ديگران حساسيت و حسادت داشته باشيم؟
چهارمین راه درمان حسادت و روشهای دیگر
4-يادآوري نعمت ها
يادآوري نعمت هاي خدادادي،ميل به اطاعت و دوري از نافرماني را به همراه دارد.اين نعمت ها به قدري زيادند که انسان از شمردن آن ها عاجزاست. تأسف آن که بسياري،پس از محروم شدن از نعمت، متوجه آن مي شوند.جواني را در نظر بگيريد که از نشاط و شادابي و توان ذهن و بازو برخوردار است.او مشکلاتي همچون پيري، بيماري و ناتواني را در ديگران مي بيند و ناخودآگاه، خود را به دور از اين مسائل تلقي مي کند. گويا گمان مي کند که او تافته اي جدا بافته است و اصلاً حق او است که چنين برخوردار باشد. غافل از اين که هزاران عامل خدادادي دست به دست هم داده اند تا در يک مقطع زماني، اين جوان را در اوج قدرت و شکوفايي قرار دهند، شايد که از اين فرصت،براي رسيدن به نيکي ها تلاش کند.
بايد بدانيم که انسان موجودي سرتا پا نيازمند است.آن پيرمردي که در بستر خوابيده و ناي باز کردن چشمانش را ندارد، روزگاري براي خود يلي بود و اين قضيه نشان مي دهد که ما از خود هيچ نداريم هرچه که داريم؛ از قدرت بينايي و شنوايي و هوش و حافظه گرفته تا برخورداري از هدايت هاي دروني و بيروني به سوي رستگاري،همه و همه از اوست. با توجه به اين نعمت ها چگونه مي توان،خواسته او را زيرپا گذاشت. حسود چگونه مي تواند خودش را غرق در نعمت الهي ببيند و در عين حال داشته هاي ديگران،او را به نافرماني سوق دهد. حضرت امام درباره توجه نمودن به نعمت هاي الهي مي فرمايد:
اکنون ملاحظه کن،نعمت هاي ظاهره و باطنه که مالک الملوک،جلّ شأنه،به ما مرحمت کرده که اگرجن و انس بخواهند يکي از آن ها را به ما بدهند،نمي توانند و ما از آن غفلت داريم.مثلاً اين هوايي که ما شب و روز از آن استفاده مي کنيم و حيات ما و همه موجودات محيط بسته به وجود آن است… و همين طور قدري متذکر شو ساير نعم الهي را؛از قبيل صحت بدن (و) قواي ظاهره؛ از قبيل: چشم و گوش و ذوق و لمس و قواي باطنه: از قبيل: خيال و وهم وعقل و غير آن که هريک منافعي دارد که حدّ ندارد… و انبيا و پيغمبران فرستاده و کتبي فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده…بدون اين که به طاعت و عبادت ما احتياجي داشته باشد… بعد از تذکراين نعمت ها و هزاران نعمت هاي ديگر که حقيقتاً از شمردن کليات آن،تمام بشرعاجز است؛ چه برسد به جزييات آن آيا درفطرت شما احترام همچو منعمي لازم است؟ و آيا خيانت نمودن به همچو ولّي نعمتي درنظر عقل چه حالي دارد؟ 5-داشتن راهنما
کسي که به پالايش نفس خويش مشغول شده است، در واقع سفر روحاني خود را آغاز کرده است.دورشدن ازهرپستي و رذيلت و نزديک شدن به هرکدام از نيکي ها،طي نمودن منزلي از منزل هاي اين مسافرت است.
کسي که از يک سو انسان را و از سوي ديگر کمال مطلق را مي شناسد،مي داند که اين مسير چقدرطولاني است و گردنه هاي خطرناک و پرپيچ و خم،هرلحظه احتمال گمراهي مسافر را بيش تر مي کند. از اين رو است که چنين سفري بدون بلد راه و بدون چراغ هاي هدايت امکان پذير نيست.
در حديثي، امام باقر (ع) به نکته فوق اشاره کرده، مي فرمايد:وقتي يکي از شماها به مسافرت چندفرسخي مي رويد، راهنمايي با خود
مي بريد،و اين درحالي است که شما به راه هاي آسمان ناآشناتراز راه هاي زمين هستيد،پس لازم است که براي سفر آسماني راهنمايي بيابيد.
آيه اي که همراهي کردن با صادقان و راستان را توصيه مي کند و حديثي که امامان را پرچم هاي هدايت معرفي مي کند، تنها نمونه اي کوچک از آيه ها و روايت هايي هستند که بر پيروي کردن از معصومان (ع) تأکيد دارند.
حضرت امام خميني (ره) در اين باره مي فرمايد:
کسي که تسليم پيش حق و اولياي خدا شود و درمقابل آن ها چون و چرا نکند و با قدم آن ها سير ملکوتي کند،زودتر به مقصد مي رسد. (
کي شوي واقف تو از اسرار دين
کي شود حاصل تو را ذوق يقين
درطريقت عارف حق کي شوي
گر نگردي کاملان را پيروي
روش هاي درمان بيماري هاي اخلاقي
در کنار اصول کلي اصلاح نفس،روش هاي درمان بيماري هاي اخلاقي نيز مطرح است. درميان کتاب هاي اخلاقي،راه هاي گوناگوني مشاهده مي شود و درآثار به جا مانده ازحضرت امام،دست کم دو روش مي توانيم بيان کنيم:
1.روش رياضت و مجاهدت
بوعلي سينا سه هدف براي رياضت ذکر مي کند:
اول،دورساختن غيرحق از راه حق؛دوم، تابع ساختن نفس اماره به نفس مطمئنه،تا قواي تخيل و وهم به سوي توهمات مناسب با امر قدسي کشيده شوند و از توهمات مناسب جهان زيرين و خاکي روي گردان شوند؛سوم،لطيف ساختن درون براي تنبيه و آگاهي است.
مقصود از روش رياضت و مجاهدت اين است که فرد درراه عبادت هاي طاقت فرسا و تحمل فشارمبارزه و مخالفت با نفس بکوشد. تا با محو نمودن هريک از رذايل نفساني،خود را به صفحات حق متخلق نمايد.
«روش ضد» که در کتب اخلاقي به آن اشاره شده است،همين راه رياضت است؛ مثلاً آدم ترسو براي رفع اين رذيله بايد رياضت بکشد و به نفس تحميل کند که بر ضد خواسته نفس عمل کند و به جاهاي هولناک برود تا تدريجاً براي او عادي شود و ملکه شجاعت را پيدا نمايد.يا اگر کسي دچار تکبراست،ضد آن تواضع مي باشد و بايد به نفس سخت بگيرد و او را وادار به تواضع کند و آن قدر به اين عمل بپردازد تا بر نفس، متواضع بودن ملکه شود.
مرحوم نراقي يکي از شيوه هاي درمان را «روش ضد» دانسته اند؛با اين توضيح که گاهي براي زايل شدن يک صفت منفي اخلاقي، بايد به يک صفت منفي اخلاقي ديگر (در حد اعتدال) متوسل شويم. مثلاً براي از بين بردن ترس،بايد اعمال متهورانه و جسورانه انجام داد؛تا ترس زايل شود. حضرت امير (ع) مي فرمايد:
هرگاه از چيزي ترسيدي،خود را در آن بينداز؛زيرا گاهي ترس از چيزي از خود آن سخت تراست.
حضرت امام نيز در درمان پاره اي از رذايل اخلاقي، همين شيوه را تذکر مي دهد. ايشان در درمان رذيله کبر مي فرمايد:
اگر در صدد اصلاح نفس برآمدي، طريق عملي آن نيز با قدري مواظبت،سهل و آسان است. و دراين طريق با همت مردانه و حرّيت فکر و بلندي نظريه به هيچ مخاطره تصادف نمي کني.تنها راه غلبه ي به نفس اماره و شيطان و راه نجات،برخلاف ميل آن ها رفتار کردن است.
درروش رياضت،نکته مهم و اساسي، تمرين و تکرار است؛يعني با اتخاذ اين شيوه، مي توان رذايل را کنار گذاشت و فضايل اخلاقي را نه تنها کسب،بلکه تبديل به ملکات نمود؛ چنانچه حضرت علي (ع) مي فرمايند:
«العاده طبع ثان»؛ عادت طبيعت و سرشت دوم انسان است.
بررسي روش رياضت:به هيچ وجه نمي توان اهميت روش رياضت و عمل به ضد را در درمان رذايل اخلاقي،ناديده گرفت. سخن در ميزان تأثيرآن در درمان رذايل اخلاقي، ناديده گرفت.دراين روش،آدمي با نفس خود مي جنگد و هرجا در نفس خود ردپاي بدي و زشتي ديد،برضد آن عمل مي نمايد و به مبارزه به آن مي پردازد. همواره اين مبارزه وجود دارد تا سالک موفق شود رذايل را از خود دور مي کند و وارد عالم محبت شود و در وادي معرفت حق تعالي قدم گذارد.هرمسلمان مومني موظف به مجاهده و تحمّل سختي است.اگر رياضت به طورصحيح و براساس دستورهاي شرع انجام گيرد،سرانجام به محبت منجر مي شود.
2.روش محبت
در اين روش،به محبت خداوند دعوت مي شود. حضرت امام (ره) مي فرمايند:
کمال مطلق،معشوق همه است. تمام موجودات و عايله بشري با زبان فصيح،يک دل و يک جهت گويند:ما عاشق کمال مطلق هستيم. ما حبّ به جمال و جلال مطلق داريم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستيم. آيا درجميع سلسله موجودات، در عالم تصور و خيال و در تجويزات عقليه و اعتباريه،موجودي که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد،جزذات مقدس مبدأ عالم، جلّت عظمته،سراغ داريد؟ و آيا جميل علي الاطلاق که بي نقص باشد،جزآن محبوب، مطلق هست؟
در اين بيان حضرت امام (ره)،محبت به کمال و جمال مطلق را فطري مي شمارد و محبت خداوند را در سرشت موجودات- به ويژه آدميان- نهفته مي داند،لذا بايد گفت: عشقي که در وجود انسان نسبت به خالقش وجود دارد،در تمامي اجزاي هستي جاري است. حضرت امام در کتاب
مصباح الهدايه مي فرمايند:فإن بالعشق قامت السماوات؛ آسمان بر پايه عشق استواراست. از ديدگاه حضرت امام (ره) عشق در سرشت موجودات است:
عشق جانان ريشه دارد در دل از روز الست
عشق را انجام نبود،چون ورا آغاز نيست
ساکنان در ميخانه عشقيم مدام از ازل مست ازآن طرفه سبوييم همه
حضرت امام درکتاب شريف آداب الصلوه با توجه به خلقت نظام وجود براساس عشق و محبت و قراردادن حب ذاتي و عشق جبلي در فطرت تمام موجودات،اين راه را نزديک ترين راه براي رسيدن به مقصد مي داند. دراين روش محبوب چيزي غير ازنفس است.درروش رياضت،نفس آدمي درگيربود،ولي دراين جا همين نفس بدون کم ترين سختي و فشاري ازهمه چيز مي گذرد.
دراين جا مهم اين است که جمال و جلال محبوب،درقلب سالک قرار گيرد و محب در برابر ابهت و عظمت حضرت حق خاضع گردد؛ دراين صورت،آدمي براساس تجلّي حق به خضوع و خشوع و عبادت مي پردازد و از خدمت محبوب خسته نمي گردد و تمام دستورهاي او را با کمال ميل و اشتياق انجام خواهد داد و با انعکاس صفات محبوب در محب تمام رذايل خود به خود محو و خواسته هاي او خواسته هاي سالک خواهد گشت.
بلقيس وار گر در عشقش نمي زديم
ما را به بارگاه سليمان گذرنبود.
دراين روش عالمان اخلاق و مهذّبان نفوس به تحصيل محبت خداوند تأکيد دارند.اين محبت نتيجه معرفت است و معرفت نيز با فکر و ذکر حاصل مي شود. وقتي آدمي به فکر مي نشيند،تمامي اسباب دوست داشتن را در حق تعالي مي يابد.اگراحسان موجب محبت است،خداوند متعال محسن است. اگر جمال سبب عشق ورزيدن است، او خود اصل جمال است و عالم با تمام زيبايي هايش سايه اي از جمال مطلق است. اگر کمال موجب دوست داشتن است، او اصل تمامي کمالات و مبدأ آن است و هر کمالي در هر جايي ديده شود، پرتوي از کمال او است.
از اين رو معرفت مقدمه محبت قرار مي گيرد و سپس حالت ميل و التذاذ به آن به وجود مي آيد. هرچه شناخت قوي تر باشد، محبت قوي تر و عميق تر مي گردد. افرادي که در مقابل قدرت و زور، از کم ترين سرمايه خود، نمي گذرند، با اندکي محبت همه دارايي خود را به سادگي و با کمال نشاط و شوق فداي محبوب مي نمايند، لذا محبت،نفوس قوي را هم رام مي کند. حتي حيوانات را مي توان با نظر محبت رام نمود.براي عبد سالک حقيقتاً هيچ سيري شيرين تر از سيرحبّي نيست.روش محبت، روش مناسب و سريعي جهت درمان رذايل اخلاقي است. دراين روش:اولاً،هرعملي از سالک سرمي زند از محبت و عشق او به خالقش نشأت مي گيرد.ثانياً،دراين جا خستگي و ملالت نيست و سالک با رغبت و اشتياق کوشش مي کند صفات محبوب را يکجا کسب نمايد. اين گونه نيست که با سختي و مشقت بخواهد رذايل را بزدايد،بلکه چون عاشق جمال و کمال محبوب است، هرآنچه غير دوست است،يک باره آن ها را کنار مي گذارد وبساط غيررا از صفحه قلب بر مي چيند.
اگر درصدد ايجاد محبت برآمد،زود موفق مي شود؛زيرا که نورمحبت ظاهراست بر ظلمت و کدورت.
حضرت امام در درمان رذيله عجب،پس از اين که راه اصلاح مفاسد را روي آوردن به حق مي دانند،اشاره مي فرمايند:
معرفت خدا حب خدا آورد و اين حب چون کامل شد،انسان را از خود منقطع کند و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود و چشم طمع به خود و ديگران نبندد.. و نور ازل درباطن قلب او طلوع کند و از باطن به ظاهر سرايت کند و فعل و قول او نوراني شود.
دراهميت و ارزش محبت و تهذيب جاي هيچ ترديدي نيست؛به ويژه اين که آيات قرآن و روايات معصومان (ع) سرشارازاين مضامين است.با نگاهي به دعاهايي که از اين محبّان دوست وارد شده است،حقيقت مطلب بهترمشخص مي شود،ولي شايسته است به يک نکته در بررسي محبت
توجه نماييم و آن چگونگي تحصيل محبت خداوند است. ترديدي درعظمت مسأله نيست، ولي چگونه و از چه راهي بايد رفت تا به محبت خداوند رسيد؟ در جواب اين سوال، معمولاً اين گونه پاسخ داده مي شود که بايد کسب معرفت نمود و هرچه اين معرفت، معرفت به خداوند بيش تر شود محبت افزون تر مي گردد.
همان گونه که مي دانيد در ميان مدعيان دروغين، آنچه رونق دارد بازار عشق و محبت به خداوند است،ازاين رو بايد توجه داشت که در مسير محبت نيز نفس انسان ساکت نخواهد نشست و از هر راه ممکن جهت منحرف نمودن،بهره خواهد برد.امام خميني (ره) با توجه به اين نکته مي فرمايد:سرمنشأ تمام خطاهاي انساني و رذايل اخلاقي،حب نفس است.
بايد توجه داشت که روش محبت الهي،سر از مخالفت با دستورها و توصيه هاي خداوند تبارک و تعالي،پيامبران و امامان معصوم (ع) در نياورد.پس بايد دراين روش نيز از چراغ هاي هدايت الهي سود جست و نهايت اين که بايد به ذات حق تعالي پناه برد.
سومین راه درمان حسادت
3. مراقبه و محاسبه
مراقبه هميشگي،يکي از شرايط تهذيب نفس است. انساني که در آرزوي پاکي و طهارت است بايد که رفتار و کردارش را از صافي مراقبت بگذراند.مبادا که برخلاف دستور مولايش، کاري از او سرزده باشد.قرآن کريم، مومنين را پس از دعوت به تقوا،به مراقبت نيز فرا خوانده و مي فرمايد: «و لتنظرنفس ما قدّمت لغد» ببينيد براي فرداي خويش (آخرت) چه چيز مهيا مي کنيد.
بعد ازمراقبت،هرازچند گاهي،نيازبه جمع بندي و محاسبه است تا پيشرفت و ترقي و يا خداي نکرده،پسرفت و تنزل،معلوم شود. حضرت امام (ره) دراين باره مي فرمايد:
از اموري که لازم است از براي مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است.«مشارطه» آن است که در اول روز، مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده خداوند تبارک و تعالي رفتارنکند و اين مطلب را تصميم بگيرد…و پس از اين مشارطه،بايد وارد «مراقبه» شوي.و آن چنان است که در تمام مدت شرط،متوجه عمل به آن باشي.و خود را ملزم بداني به عمل کردن به آن…و به همين حال باشي تا شب که موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از اين که:حساب نفس را بکشي در اين شرايطي که با خداي خود کردي که آيا بجا آورد و با ولي نعمت خود دراين معامله جزيي،خيانت نکردي؟ اگر درست وفا کردي،شکر خدا کن… و اگر خداي نخواسته، در وقت محاسبه ديدي سستي و فتوري شده در شرطي که کردي،ازخداي تعالي معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط قيام کني.
محاسبه نفس در پاک شدن قلب انسان بسيار مفيد است،ازاين رو امام خميني مي فرمايد:
اگر در شب و روز چند دقيقه اي به حسب اقبال قلب و توجه آن-يعني به مقداري که قلب حاضر است –نفس را محاسبه کند در تحصيل نورايمان و ازآن مطالبه نورايمان کند، و آثارايمان را از آن جست و جو کند، خيلي زودتر به نتيجه مي رسد،ان شاء الله
ايشان درباره درمان ريا مي فرمايد:مدتي مواظبت کن از قلب خود و اعمال و رفتار و حرکات و سکنات خود را درتحت مداقّه آورده و خفاياي قلب را تفتيش کن و حساب شديد از او بکش؛مثل اين که اهل دنيا از يک نفر شريک حساب مي کشند. هر عملي را که شبهه ريا و سالوسي دراو است ترک کن؛گرچه عمل خيلي شريفي باشد.
و يا در درمان نفاق مي فرمايند:
انسان مدتي با کمال دقت مواظبت کند از حرکات و سکنات خود و کاملاً مداقّه در اعمال خويش کند و برخلاف خواهش و آرزوي نفس اقدام کند و مجاهده نمايد و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن، خوب کند و تظاهرات و تدليسات را عملاً کنار گذارد.
براي حسد نيز همين مراقبت و محاسبت لازم است. ما بايد افکار و اعمال و گفتار خود را نسبت به کساني که نعمت هاي شان، آزارمان مي دهد،زيرنظر داشته باشيم. نکند که حسادت درون،درگوشه و کنايه زدن هاي گفتاري و رفتاري نمود پيدا کند.
دومین راه درمان حسادت
2.عزم و اراده
گفتيم که تفکر،انسان را ژرف بين مي کند. در نتيجه بيداري از خواب
غفلت و جهالت است و همين بيداري،اولين گام در سيرو سلوک است.و بدون آن نمي توان وارد مرحله بعد شد.بيدارگر زمان، حضرت روح الله نقش بيداري در سير و سلوک را اين گونه بيان مي نمايند:
انسان تا تنبه پيدا نکند که مسافراست و لازم است از براي او سير، و داراي مقصد است و بايد به طرف آن مقصد ناچارحرکت کند.. «عزم »براي او حاصل نشود و داراي اراده نگردد.
گام بعد عزم و اراده است که خود داراي مراتب است و از مراتب پايين آن،تصميم جدي بر دوري جستن از گناهان و انجام دادن واجبات است.
و عزمي که مناسب بااين مقام است،عبارت است از: بناگذاري و تصميم بر ترک معاصي و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده درايام حيات.
نکته نخست،دراهميت عزم،شايد اشاره به چند نکته سودمند باشد:
حضرت امام از استاد خود نقل مي کند که: آنچه انسان را از ديگر موجودات جدا مي کند و به عبارت ديگر:آنچه انسانيت انسان را شکل مي دهد و نيز آنچه درجه انسانيت را رقم مي زند عزم و اراده ي او است.
خود امام در ادامه سخن فوق،انسان بي اراده را انسان صوري مي داند که درحقيقت بهره اي از انسانيت ندارد و به همين جهت،درجهان آخرت که جهان ظهور حقايق است،صورت انساني او از بين خواهد رفت و به شکلي ديگر برانگيخته خواهد شد. جالب اين که قرآن کريم از برانگيخته شدن جانوران وحشي در روز قيامت خبر مي دهد و برخي از مفسرين- مانند صدرالمتألهين-اين آيه را مربوط به انسان هايي مي دانند که در دنيا از به دست آوردن خلق و خوي انساني باز مانده اند.
نکته دوم، گاه به جواناني بر مي خوريم که با اشتياق تمام به دنبال فلان استاد و معلم اخلاق هستند تا در محضرش بنشينند و جرعه اي از چشمه زلالش بنوشند. البته چنين اشتياقي قابل تحسين است و البته چنين جست و جويي بايد با احتياط ها و دقت هاي لازم صورت گيرد تا معلم نمايان تزويرگر را به جاي معلمين واقعي ننشانيم. و لکن نکته مهم ديگراين است که صرف رسيدن به محضراستاد،کارگشا نخواهد بود.
بسياري صحبت پيامبران و امامان را درک کردند و کاري از پيش نبردند؛چرا که تا عزم جدي نباشد،عوامل ديگر کارساز نخواهد بود.پس بايد با اراده قوي،پالايش آلودگي ها را هدف قرار دهيم.
نکته سوم،بايد دانست که اراده،پايان کار نيست.انسان ضعيف تر از آن است که با اراده اش،هرآنچه را که بخواهد،به دست بياورد، از اين رو بعد از تصميم و اراده جدي،توکل به خدا لازم است.
«فاذا عزمت فتوکل علي الله»؛ وقتي اراده نمودي،پس به خدا توکل کن.
کسي که در اين راه قدم بگذارد خدا او را ياري مي کند.حضرت امام مي فرمايد:
و از خداوند تبارک و تعالي درخلوات بخواه که تو را دراين مقصد همراهي فرمايد و رسول اکرم (ص) و اهل بيت او را شفيع قرار ده که خداوند به تو توفيق عنايت فرمايد و ازتو دستگيري نمايد.
اولین راه درمان حسادت
1. تفکر
تفکر؛ از جمله اموري است که در دين اسلام توصيه هاي فراواني به آن شده است. آيات و روايات معصومان (ع) ما را به تفکر دعوت نموده اند.انديشيدن،خود موضوعي مستقل است و بحثي جدا طلب مي کند که در ابعاد آن به صحبت بنشينيم.اما در اين نوشتار؛سخن از نقش اساسي تفکر در تهذيب نفس است.دراين باره به حديثي از امام حسن (ع) بسنده مي کنيم که فرمود:
شما را به تقوا و تفکرهميشگي وصيت مي کنم. همانا تفکر پدر و مادرهر خيري است.
امام راحل نيز درباره تفکر مي گويد:
بدان که از براي تفکر،فضيلت بسيار است. و تفکر، مفتاح ابواب معارف و کليد خزاين کمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتميه سلوک انسانيت است و در قرآن شريف و احاديث کريمه،تعظيم بليغ و تمجيد کامل از آن گرديده و از تارک آن تعبيرو تکذيب شده و در کافي شريف،سند به حضرت صادق (ع) رساند که فرمود:«افضل العباده ادمان التفکر في الله و في قدرته»
… و درحديث ديگر، يک ساعت تفکر را از عبادت يک شب بهتر دانسته و در حديث نبوي (ص) است که «تفکر يک ساعت، از عبادت يک سال بهتراست» و در حديث ديگر است که «تفکريک ساعت،بهتراست از عبادت شصت سال »و درحديث ديگر، «هفتاد سال».
البته مقصود از يک ساعت تفکر، شصت دقيقه نيست، بلکه مراد چه بسا اين است که فکر را نسبت به عمل اولويت دهي و تفکر را مقدم بر عمل شماري؛چرا که نتيجه تفکر شناخت است و ارزش عملي که همراه با شناخت و معرفت باشد،نسبت به همان عمل اگر بدون شناخت باشد،قابل مقايسه نيست.