حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


انگيزه هاى تصرف فدك
هوادارى گروهى از ياران پيامبر (ص ) از خلافت و جانشينى ابوبكر نخستين پل پيروزى او بود و در نتيجه خزرجيان كه نيرومندترين تيرهء انصار بودند, با مخالفت تيرهء ديگر آنان از صحنهء مبارزه بيرون رفتند و بنى هاشم , كه در رأس آنان حضرت على (ع ) قرار داشت , بنا به عللى كه در گذشته ذكر شد, پس از روشن كردن اذهان عمومى , از قيام مسلحانه ودسته بندى در برابر حزب حاكم خودارى كردند.
ولى اين پيروزى نسبى درمدينه براى خلافت كافى نبود و به حمايت مكه نيز نياز داشت .ولى بنى اميه , كه در رأس آنها ابوسفيان قرار داشت , جمعيت نيرومندى بودند كه خلافت خليفه را به رسميت نشناخته , انتظار مى كشيدند كه ازنظر ابوسفيان و تأييد و تصويب وى آگاه شوند. لذا هنگامى كه خبر رحلت پيامبر اكرم (ص) به مكه رسيد فرماندار مكه ,كه جوان بيست و چند ساله اى به نام عتاب بن اسيد بن العاص بود, مردم را از درگذشت پيامبر (ص ) آگاه ساخت ولى از خلافت و جانشينى او چيزى به مردم نگفت در صورتى كه هر دو حادثه مقارن هم رخ داده , طبعاً با هم گزارش شده بود و بسيار بعيد است كه خبر يكى از اين دو رويداد به مكه برسد ولى از رويداد ديگر هيچ خبرى منتشرنشود.
سكوت مرموز فرماندار اموى مكه علتى جز اين نداشت كه مى خواست از نظر رئيس فاميل خود, ابوسفيان , آگاه شود و سپس مطابق نظر او رفتار كند.
با توجه به اين حقايق , خليفه به خوبى دريافت كه ادامهء فرمانروايى وى بر مردم , در برابر گروههاى مخالف , نياز به جلب نظرات و عقايد مخالفان دارد و تا آرا و افكار و بالاتر از آن قلوب و دلهاى آنان را از طرق مختلف متوجه خود سازد ادامهء زمامدارى بسيار مشكل خواهد بود.
يكى از افراد مؤثرى كه بايد نظر او جلب مى شد رئيس فاميل اميه , ابوسفيان بود. زيرا وى از جمله مخالفان حكومت ابوبكر بود كه وقتى كه شنيد وى زمام امور را به دست گرفته است به عنوان اعتراض گفت : <ما را با ابو فضيل چكار؟>و هم او بود كه , پس از ورود به مدينه , به خانهء حضرت على (ع ) و عباس رفت و هر دو را براى قيام مسلحانه دعوت كرد و گفت : من مدينه را با سواره و پياده پر مى كنم ؛ برخيزيد و زمام امور را به دست گيريد!
ابوبكر براى اسكان و خريدن عقيدهء وى اموالى را كه ابوسفيان همراه آورده بود به خود او بخشيد و دينارى از آن برنداشت .حتى به اين نيز اكتفا نكرد و فرزند وى يزيد (برادر معاويه ) را براى حكومت شام انتخاب كرد. وقتى به ابوسفيان خبر رسيد كه فرزندش به حكومت رسيده است فوراً گفت : ابوبكر صلهء رحم كرده است ! حال آنكه ابوسفيان , قبلاً به هيچ نوع پيوندى ميان خود و ابوبكر قائل نبود.
تعداد افرادى كه مى بايست همچون ابوسفيان عقايد آنان خريده شود بيش از آن است كه در اين صفحات بيان شود؛ چه همه مى دانيم كه بيعت با ابوبكر در سقيفهء بنى ساعده بدون حضور گروه مهاجر صورت گرفت . از مهاجران تنها سه تن , يعنى خليفه و دو نفر از همفكران وى ـ عمر و ابوعبيده , حضور داشتند. به طور مسلم اين نحوه بيعت گرفتن و قرار دادن مهاجران در برابر كار انجام شده , خشم گروهى را بر مى انگيخت . از اين جهت , لازم بود كه خليفه رنجش آنان را بر طرف سازد و به وضع ايشان رسيدگى . به علاوه , مى بايست گروه انصار, به ويژه خزرجيان كه از روزنخست با او بيعت نكردند و با دلى لبريز از خشم شقيفه را ترك گفتند, مورد مهر و محبت خليفه قرار مى گرفتند.
خليفه نه تنها براى خريد عقايد مردان اقدام نمود, بلكه اموالى را نيز ميان زنان انصار تقسيم كرد. وقتى زيد بن ثابت سهم يكى از زنان بنى عدى را به در خانهء او آورد, آن زن محترم پرسيد كه : اين چيست ؟ زيد گفت : سهمى است كه خليفه ميان زنان و از جمله تو تقسيم كرده است . زن با ذكاوت خاصى دريافت كه اين پول يك رشوهء دينى ! بيش نيست ,لذا به او گفت : براى خريد دينم رشوه مى دهيد؟ سوگند به خدا, چيزى از او نمى پذيرم . و آن را رد كرد.

درآمد فدك
با مراجعه به تاريخ , همهء اين جهات سه گانه در ذهن انسان قوت مى گيرد. زيرا فدك يك منطقهء حاصلخيز بود كه مى توانست حضرت على (ع ) را در راه اهداف خويش كمك كند.
حلبى , مورخ معروف , در سيرهء خود مى نويسد:
ابوبكر مايل بود كه فدك در دست دختر پيامبر باقى بماند و حق مالكيت فاطمه را در ورقه اى تصديق كرد؛ اما عمراز دادن ورقه به فاطمه مانع شد و رو به ابوبكر كرد و گفت : فردا به درآمد فدك نياز شديدى پيدا خواهى كرد, زيرا اگرمشركان عرب بر ضد مسلمانان قيام كنند از كجا هزينهء جنگى را تأمين مى كنى .
از اين جمله استفاده مى شود كدر آمد فدك به مقدارى بوده است كه مى توانسته بخشى از هزينهء جهاد با دشمن راتأمين كند. از اين جهت لازم بود كه پيامبر(ص ) اين قدرت اقتصادى را در اختيار حضرت على (ع ) بگذارد.
ابن ابى الحديد مى گويد:
من به يكى از دانشمندان مذهب اماميه دربارهء فدك چنين گفتم : دهكدهء فدك آنچنان وسعت نداشت و سرزمين به اين كوچكى , كه جز چند نخل در آنجا نبود, اينقدر مهم نبود كه مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند. او در پاسخ من گفت :تو در اين عقيده اشتباه مى كنى . شمارهء نخلهاى آنجا از نخلهاى كنونى كوفه كمتر نبود. به طور مسلم ممنوع ساختن خاندان پيامبر از اين سرزمين حاصلخيز براى اين بود كه مبادا امير مؤمنان از درآمد آنجا براى مبازه با دستگاه خلافت استفاده كند. لذا نه تنها فاطمه را از فدك محروم ساختند, بلكه كليهء بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب را از حقوق مشروع خود (خمس غنائم ) هم بى نصيب نمودند.
افردى كه بايد مدام به دنبال تأمين زندگى بروند و با نيازمندى به سر ببرند هركز فكر مبارزه با وضع موجود را در مغز خود نمى پرورانند.
امام موسى بن جعفر (ع ) حدود مرزى فدك را در حديثى چنين تحديد مى كند:
فدك از يك طرف به <عدن >, از طرف دوم به <سمرقند>, از جهت سوم به <آفريقا>, از جانب چهارم به درياها وجزيزه ها و ارمنستان … حدود مى شد.
به طور مسلم فدك , كه بخشى از خيبر بود, چنان حدودى نداشت ؛ مقصود امام كاظم (ع ) اين بوده است كه تنهاسرزمين فدك از آنان غصب نشده است بلكه حكومت بر ممالك پهناور اسلامى كه حدود چهارگانهء آن در سخن امام تعيين شده از اهل بيت گرفته شده است .
قطب الدين راوندى مى نويسد:
پيامبر (ص ) سرزمين فدك را به مبلغ بيست و چهار هزار دينار اجاره داد. در برخى از احاديث هفتاد هزار دينار نيزنقل شده است و اين اختلاف به حسب تفاوت درآمد سالانهء آن بوده است .
هنگامى كه معاويه به خلافت رسيد فدك را ميان سه نفر تقسيم كرد: يك سوم آن را به مروان بن حكم و يك سوم ديگر را به عمرو بن عثمان و ثلث آخر را به فرزند خود يزيد داد. و چون مروان به خلافت رسيد همهء سهام را جزو تيول خود قرار داد.
از اين نحوه تقسيم استفاده مى شود كه فدك سرزمين قابل ملاحظه اى بوده است كه معاويه آن را ميان سه نفر, كه هريك نمايندهء فاميل بزرگى بود, تقسيم كرد.
هنگامى كه حضرت فاطمه (ع ) با ابوبكر دربارهء فدك سخن گفت و گواهان خود را براى اثبات مدعاى خود نزد اوبرد, وى در پاسخ دختر پيامبر (ص ) گفت : فدك ملك شخصى پيامبر نبوده , بلكه از اموال مسلمانان بود كه از درآمد آن سپاهى را مجهز مى كرد و براى نبرد با دشمنان مى فرستاد و در راه خدا نيز انفاق مى كرد.
اينكه پيامبر (ص ) با درآمد فدك سپاه بسيج مى كرد يا آن را ميان بنى هاشم و بينوايان تقسيم مى نمود حاكى است كه اين بخش از خيبر درآمد سرشارى داشته كه براى بسيج سپاه كافى بوده است .
هنگامى كه عمر تصميم گرفت شبه جزيره را از يهوديان پاك سازد به آنان اخطار كرد كه سرزمينهاى خود را به دولت ]؛,,لاسلامى واگذار كنند و بهاى آن را بگيرند و فدك را تخليه كنند.
پيامبر گرامى (ص ) از روز نخست با يهوديان ساكن فدك قرار گذاشته بود كه نيمى از آن را در اختيار داشته باشند ونيم ديگر را به رسول خدا واگذار كنند. از اين جهت , خليفه ابن تيهان و فروة و حباب و زيد بن ثابت را به فدك اعزام كردتا بهاى مقدار غصب شدهء آن را پس از قيمت گذارى به ساكنان يهودى آنجا بپردازد. آنان سهم يهوديان را به پنجاه هزاردرهم تقويم كردند و عمر اين مبلغ را از مالى كه از عراق به دست آمده بود پرداخت .
فدك هديهء پيامبر (ص) به حضرت فاطمه (س)
محدثان و مفسران شيعه و گروهى از دانشمندان سنى مى نويسد:
وقتى آيه <وآت ذا القربى حقه و المسكين و ابن السبيل >نازل شد پيامبر (ص ) دختر خود حضرت فاطمه را خواست و فدك را به وى واگذار كرد.ناقل اين مطلب ابوسعيد خدرى يكى از صحابه بزرگ رسول اكرم (ص) است .
كليهء مفسران شيعه و سنى قبول دارند كه آيه در حق نزديكان و خويشاوندان پيامبر نازل شده است و دختر آن حضرت بهترين مصداق بارى <ذا القربى >است . حتى هنگامى كه مردى شامى به على بن الحسين زين العابدين (ع ) گفت : خود را معرفى كن , آن حضرت براى شناساندن خود به شاميان آيهء فوق را تلاوت كرد و اين مطلب چنان در ميان مسلمانان روشن بود كه آن مرد شامى , در حالى كه سر خود را به عنوان تصديق حركت مى داد, به آن حضرت چنين عرض كرد :
به سبب نزديكى و خويشاوندى خاصى كه با حضرت رسول داريد خدا به پيامبر خود دستور داده كه حق شما رابدهد .
خلاصهء گفتار آنكه آيه در حق حضرت زهرا (س ) و فرزندان وى نازل شده و مورد اتفاق مسلمانان است , ولى اين مطلب كه هنگام نزول اين آيه پيامبر (ص ) فدك را به دختر گرامى خود بخشيد مورد اتفاق دانمشندان شيعه و برخى ازدانشمندان سنى است .
كشمكشهاى سقيفه در راه انتخاب خليفه به پايان رسيد و ابوبكر زمام امور را به دست گرفت . حضرت على (ع) باگروهى از ياران با وفاى او از صحنهء حكومت بيرون رفت , ولى پس از تنوير افكار و آگاه ساختن اذهان عمومى , براى حفظ وحدت كلمه , از در مخالفت وارد نشد و از طريق تعليم و تفسير مفاهيم عالى قرآن و قضاوت صحيح و احتجاج واستدلال با دانشمندان اهل كتاب و… به خدمات فردى و اجتماعى خود ادامه داد.
امام (ع) در ميان مسلمانان واجد كمالات بسيارى بود كه هرگز ممكن نبود رقباى وى اين كمالات را از او بگيرند. اوپس عم و داماد پيامبر گرامى (ص), وصى بلافصل او, مجاهد نامدار و جانباز بزرگ اسلام و باب علم نبى (ص) بود.هيچ كس نمى توانست سبقت او را در اسلام و علم وسيع و احاطهء بى نظير وى را بر قرآن و حديث و بر اصول و فروع دين بر كتابهاى آسمانى انكار كند يا اين فضايل را از او سلب نمايد.
در اين ميان , امام (ع ) امتياز خاصى داشت كه ممكن بود در آينده براى دستگاه خلافت ايجاد اشكال كند و آن قدرت اقتصادى و در آمدى بود كه از طريق فدك به او مى رسيد.
از اين جهت , دستگاه خلافت مصلحت ديد كه اين قدرت را از دست امام (ع ) خارج كند, زيرا اين امتياز همچون امتيازات ديگر نبود كه نتوان آن را از امام (ع) گرفت .
مشخصات فدك
سرزمين آباد و حاصلخيزى را كه در نزديكى خيبر قرار داشت و فاصلهء آن با مدينه حدود 140كيلومتر بود و پس ازدژهاى خيبر محل اتكاى يهوديان حجاز به شمار مى رفت قريهء <فدك >مى ناميدند.
ّّپيامبر اكرم (ص ) پس از آنكه نيروهاى يهود را در <خيبر>و <وادى القرى >و <تيما>در هم شكست و خلا بزرگى را كه در شمال مدينه احساس مى شد با نيروى نظامى اسلام پر كرد, براى پايان دادن به قدرت يهود در اين سرزمين , كه براى اسلام و مسلمانان كانون خطر و تحريك بر ضد اسلام به شمار مى رفت , سفيرى به نام محيط را نزد سران فدك فرستاد.يوشع بن نون كه رياست دهكده را به عهده داشت صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح داد و ساكنان آنجا متعهد شدند كه نيمى از محصول هر سال را در اختيار پيامبر اسلام بگذارند و از آن پس زير لواى اسلام زندگى كنند و بر ضد مسلمانان دست به توطئه نزنند.حكومت اسلام نيز, متقابلاً, تأمين امنيت منطقهء آنان را متعهد شد. در اسلام سرزمينهايى كه ازطريق جنگ و نبرد نظامى گرفته شود متعلق به عموم مسلمانان است و ادارهء آن به دست حكام شرع خواهد بود. ولى سرزمينى كه بدون هجوم نظامى و نبرد در اختيار مسلمانان قرار مى گيرد مربوط به شخص پيامبر (ص ) و امام پس ازاوست و بايد به طورى كه در قوانين اسلام معين شده است , در موارد خاصى بكار رود, و يكى از آن موارد اين است كه پيامبر و امام نيازمنديهاى مشروح نزديكان خود را به وجه آبرومندى بر طرف سازند.
فدك در اختيار پيغمبر
«و آت ذا القربى حقه »
جنگ احزاب آخرين تلاش مكه برابر مدينه و برابر دين خدا و حكومت اسلام بود.ابو سفيان با كوشش فراوان توانست قبيلههاى پراكنده و حتى يهوديان را با خود همراه سازد.ده هزار تن سپاهى گرد مدينه را فرا گرفت.شمار مسلمانان برابر نيروى دشمن اندك بوده است،اما آنجا كه قدرت ايمان بكار رود،لشكر شيطان خواهد گريخت.مهاجمان بدون آنكه اندك توفيقى يابند به سوى مكه عقبنشينى كردند.
تقريبا براى قريش مسلم شد كه نيروى اسلام نابود شدنى نيست،اما ابو سفيان و يك دو تن بازرگان ديگر كه خويش را در آستانه ورشكستگى مىديدند بخود وعده مىدادند كه اين شكست را سال ديگر جبران كنند.
پس از آنكه مهاجمان مدينه را رها كردند پيغمبر به سر وقت عهدشكنان رفت-يهوديان بنى قريظه-آنان هم كيفر پيمان شكنى با مسلمانان و همكارى با قريش را ديدند .سال بعد پيغمبر (ص) با هزار و پانصد تن از مسلمانان عازم مكه گشت.قريش در سرزمينهاى نزديك به حرم سر راه را بر وى گرفتند و او را از رفتن به مكه باز داشتند.گفتگو در گرفت و سرانجام معاهدهاى بين دو طرف بسته شد.كه پيغمبر (ص) اين سال بمكه نرود،ليكن سال ديگر شهر مكه را سه روز در اختيار او و پيروان او قرار دهند تا خانه را زيارت كند.تنى چند از ياران پيغمبر كه تنها ظاهر كار را مىديدند،آزرده شدند و بر آشفتند،چون اهميت اين عهدنامه كه قرآن كريم آنرا فتح آشكارا خوانده است در آنروزها از نظر آنان پوشيده بود.اما سياستمداران قريش دانستند كه از اين پس مدينه سيادت عرب را بدستخواهد گرفت.و قريش باسلام و پيمبر آن زيانى نتوانند رساند،بدين جهت عمرو بن عاص و خالد بن وليد پيش از فتح مكه خود را به مدينه رساندند و مسلمان شدند.چون مشركان مكه در موضعى كه حديبيه نام داشت،سر راه را بر پيغمبر گرفتند و پيمان آشتى در آنجا بسته شد،اين آشتى بنام صلح حديبيه معروفست.
يكسال پس از پيمان صلح حديبيه،پيغمبر با گروهى از مسلمانان براى زيارت خانه كعبه رفتند در اين سفر مردم اين شهر،حشمت پيغمبر و حرمت او را در ديده مسلمانان از نزديك ديدند.
پس از اين پيمان بود كه سران قبيلهها دانستند قريش ديگر داراى چنان قدرت افسانهاى نيست.بخصوص كه شنيدند آخرين پايگاه مقاومتيهوديان (خيبر) هم پس از محاصره چند روزه تسليم شدهاند و زمينهاى آنان طبق قانون اسلام ميان جنگ جويان تقسيم گرديده است.سال هفتم در تاريخ نظامى اسلام سالى سرنوشتساز است.اثر پيروزى مسلمانان در نبرد خيبر بديده آنان كه مسلمان نبودند از خود پيروزى مهمتر مىنمود.
در نزديكى خيبر دهكدهاى آبادان بود كه«فدك»نام داشت.مردم اين دهكده همينكه پايان كار قلعههاى خيبر را ديدند،با پيغمبر آشتى كردند كه نيمى از اين دهكده از آن او باشد،و آنان در مزرعههاى خود باقى بمانند.مصالحه بدين صورت انجام گرفت و چون سربازان مسلمان در فتح اين دهكده شركت نداشتند بحكم قرآن فدك خالصه پيغمبر گرديد.رسول خدا (ص) در آمد اين زمين را به مستمندان بنى هاشم مىداد سپس آنرا به دختر خود فاطمه (ع) بخشيد.
گروهى از محدثان و مفسران ذيل آيه «و آت ذا القربى حقه » نوشتهاند چون اين آيه نازل شده پيغمبر فدك را به فاطمه بخشيد
بموجب پيمان آشتى كه ميان پيغمبر و قريش در حديبيه نوشته شد،هر يك از قبيلهها آزاد بودند با مدينه باشند يا با مكه.و طبعا هر دو طرف قرارداد و متعهد بودند از هم پيمانهاى خود حمايت كنند.قبيله بكر خود را به قريش و خزاعه خود را به پيغمبر ملحق ساخت.پس از جنگ موته پيغمبر ماه جمادى الاولى و رجب را در مدينه ماند.در اين هنگام خبر رسيد كه تيرهاى از بنى بكر بر خزاعه حمله برده است،و قريش هم پيمانان خود را يارى كردهاند.اين پيش آمد عملا قرار داد حديبيه را نقض مىكرد.ابو سفيان دانست قريش با يارى بنو بكر اشتباه بزرگى را مرتكب شده است،بدين رو خود را به مدينه رساند،شايد بتواند پيمان را براى مدتى درازتر تجديد كند.چون به مدينه آمد نخستبه خانه دختر خود ام حبيبه زن پيغمبر رفت و چون خواستبر روى فرش او بنشيند ام حبيبه فرش را بر چيد.ابو سفيان گفت:
-براى چه چنين كارى كردى؟
-تو كافر ناپاكى و نبايد روى فرش پيغمبر بنشينى؟
-دخترم در نبودن من بد خو شده ا ى!
سپس نزد ابو بكر و عمر،رفت تا آنان ميانجى وى شوند،ليكن از ايشان نيز پاسخ رد شنيد. سرانجام به خانه على (ع) رفت.فاطمه (ع) در خانه حضور داشت و حسن (ع) كودكى بود كه پيش او مىخراميد.نخست از على خواست تا نزد پيغمبر رود و درباره او سخن گويد.على گفت پيغمبر تصميمى را گرفته است و من نمىتوانم بخلاف اراده او با وى سخنى بگويم.
ابو سفيان رو به فاطمه كرد و گفت:
-دختر محمد!مىتوانى باين پسرت بگوئى كه ميان مردم ميانجى شود و تا پايان روزگار سيد عرب گردد.؟
-زهرا پاسخ داد:
-بخدا پسر من بدان حد نرسيده است كه در چنين كارها،آنهم بر خلاف رضاى پيغمبر مداخله كند .
معنى اين سخن اين بود كه پدرم آنچه مىكند و مىگويد حكم خداست،نه بخواهش نفس و اراده خويش و آنجا كه حكم خدا در ميان آيد،عاطفه پدر و فرزندى نبايد دخالتى داشته باشد. ابو سفيان مايوس بمكه بازگشت.
اسناد و مدارك خطبه
اين خطبه از خطبههاى مشهور است كه علماى بزرگ شيعه و اهل سنت با سسلسه سندهاى بسيار آن را نقل كردهاند، و برخلاف آنچه بعضى خيال مىكنند، هرگز خبر واحد نيست، و از جمله منابعى كه اين خطبه در آن آمده است منابع زير است:
1- ابن ابى الحديد معتزلى دانشمند معروف اهل سنت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنيف» در فصل اول، اسانيد مختلف خطبه بانوى اسلام فاطمه(س) را نقل كرده است، او تصريح مىكند كه اسنادى را كه من براى اين خطبه در اينجا آوردهام از هيچيك از كتب شيعه نگرفتهام.
سپس اشاره به كتاب معروف «سقيفه» از «ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى» كه از محدثان بزرگ و معروف اهل سنت است كرده كه او در كتاب خود از طرق كثيرى اين خطبه را نقل نموده است - ابن ابى الحديد تمام اين طرق را در شرح نهج البلاغه آورده است كه ما براى رعايت اختصار از نقل آن صرفنظر مىكنيم-.
سپس اضافه مىكند كه حكومت وقت تصميم بر غصب «فدك» گرفت فاطمه(س) با جمعى از زنان قريش به سوى مسجد آمد در حالى كه راه رفتنش درست همانند راه رفتن پيامبر(ص) بود و خطبهاى طولانى ايراد كرد.
نامبرده سپس همان خطبه معروف و مشهور را نقل مىكند - هر چند عبارت اين خطبه در نقلها كمى متفاوت است- .
1. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 8 ص 108، چاپ قديم.
2- على بن عيسى اربلى» نيز در كتاب «كشف الغمه» اين خطبه را از همان كتاب «سقيفه» ابوبكر محمد بن عبدالعزيز آورده است.
3- مسعودى» در «مروج الذهب» اشاره اجمالى به خطبه مزبور دارد.
4- سيد مرتضى» عالم بزرگ و مجاهد شيعه در كتاب «شافى» اين خطبه را از عايشه همسر پيامبر(ص) نقل كرده است.
5- محدث معروف مرحوم «صدوق» بعضى از فرازهاى آن را در كتاب «علل الشرايع» ذكر نموده است.
6- فقيه و محدث بنام مرحوم شيخ «مفيد» نيز بخشى از خطبه را روايت كرده است.
7- سيد بن طاوس» در كتاب «طرائف» قسمتى از آن را از كتاب «المناقب» «احمد بن موسى ابن مردويه اصفهانى» كه از معاريف اهل سنت است از عايشه نقل مىكند.
8- مرحوم «طبرسى» صاحب كتاب «احتجاج» آن را به طور «مرسل در كتاب خود آورده است.
به هر حال اين خطبه تاريخى از خطبههاى معروف اهل بيت: است، تا آنجا كه نقل مىكنند بسيار از متعهدان شيعه فرزندان خود را همواره توصيه به حفظ اين خطبه مىكردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان بر آن ننشيند، و از سوى دشمنان مغرض زير سؤال قرار نگيرد.
هم اكنون نيز سزاوار است نسل جوان برومند اين حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آيندگان منتقل كنند.
پی نوشت
برترين بانوى جهان فاطمه زهرا(س) ،آيت الله مكارم شيرازى
محورهاى هفتگانه خطبه فاطمه زهراء(س)
اين خطبه غرّا و كم نظير در حقيقت از هفت بخش تشكيل مىشود و بر هفت محور دور مىزند كه هر كدام هدف روشنى را تعقيب مىكند و بايد جداگانه مورد توجه قرار گيرد.
بخش اول: تحليل فشرده و عميقى پيرامون مسأله توحيد و صفات پروردگار و اسماء حسنى و هدف آفرينش است.
بخش دوم: مقام والاى پيامبر(ص) و مسؤليتها و ويژگيها و اهداف او مورد بحث قرار گرفته.
بخش سوم: از اهميت قرآن مجيد و عمق تعليمات اسلام، فلسفه و اسرار و احكام، و پند و اندرزهائى در اين رابطه سخن مىگويد.
بخش چهارم: بانوى اسلام(س) ضمن معرف خويش خدمات پدرش رسول اللّه(ص) را به اين امت بازگو مىكند، و در اينجا بانوى اسلام(س) دست آنها را گرفته و به گذشته نزديك جاهلى خود، براى يك ديدار عبرت انگيز، و مقايسه با وضعشان بعد از اسلام، و گرفتن درس از اين دگرگونى، رهنمون مىشود.
بخش پنجم: حوادث و رويدادهاى بعد از رحلت پيامبر(ص) و حركت و تلاش حزب منافقين براى محو اسلام بازگو كرده است.
بخش ششم: از غصب «فدك» و بهانههاى واهى كه در اين زمينه داشتند، و پاسخ به اين بهانه ها سخن مىگويد.
بخش هفتم: به عنوان يك اتمام حجت از گروه انصار و اصحاب راستين پيامبر(ص) استمداد مىكند و گفتار خود را با تهديد به عذاب الهى پايان مىدهد.
اعمالت مقبول خدا واقع مي شود؟
به نقل از حدیثی از امام_صادق علیه السلام می فرمودند:
برای اینکه بدانید اعمالی را که انجام می دهید مورد قبول خداوند قرار می گیرد یا نه ببینید بعد از هر عمل چه کاری را انجام می دهید :
- الطاعه بعد الطاعه دلیل علی قبول الطاعه؛
اگر طاعت پشت طاعت انجام می دهید دلیلی بر مورد قبول قرار گرفتن طاعت های شماست.
- الطاعه بعد المعصیه دلیل علی غفران المعصیه؛
اگر بعد از معصیت و گناه ، طاعتی انجام می دهید دلیلی بر بخشیده شدن آن معصیت است.
-المعصیه بعد الطاعه دلیل علی رد الطاعه؛
اگر بعد از طاعتی ، گناه و معصیتی انجام دهید ، دلیلی بر عدم پذیرش و رد شدن آن طاعت شماست.
-المعصیه بعد المعصیه دلیل علی خذلان العبد؛
اگر همینطور گناه و معصیت پشت گناه و معصیت انجام شود ، وای به حال آن بنده که در زیانکاری بس وحشتناکی است.
حضرت آیت الله مجتهدی_تهرانی (رحمة الله علیه)
هر جا غصه دار شدی استغفار کن.
استغفار امان انسان است.
به این کاری نداشته باش که چرا محزون شدی.
اذیتت کرده اند؟
گناهی کرده ای؟
بعضی وجود خودشان را گناه میدانند.
شما میگویی چرا من درست کار نمیکنم، او خودش را گناه میداند.
محزون که شدی استغفار کن.
همانطور که وقتی خطا میکنی همه صدمه میخورند،
استغفار هم که میکنی به همه نفع میرسانی.
چه غم خودت چه دیگری را داری استغفار کن…
شیخ اسماعیل دولابی رحمةالله علیه