رآمد فدك
درآمد فدك
با مراجعه به تاريخ , همهء اين جهات سه گانه در ذهن انسان قوت مى گيرد. زيرا فدك يك منطقهء حاصلخيز بود كه مى توانست حضرت على (ع ) را در راه اهداف خويش كمك كند.
حلبى , مورخ معروف , در سيرهء خود مى نويسد:
ابوبكر مايل بود كه فدك در دست دختر پيامبر باقى بماند و حق مالكيت فاطمه را در ورقه اى تصديق كرد؛ اما عمراز دادن ورقه به فاطمه مانع شد و رو به ابوبكر كرد و گفت : فردا به درآمد فدك نياز شديدى پيدا خواهى كرد, زيرا اگرمشركان عرب بر ضد مسلمانان قيام كنند از كجا هزينهء جنگى را تأمين مى كنى .
از اين جمله استفاده مى شود كدر آمد فدك به مقدارى بوده است كه مى توانسته بخشى از هزينهء جهاد با دشمن راتأمين كند. از اين جهت لازم بود كه پيامبر(ص ) اين قدرت اقتصادى را در اختيار حضرت على (ع ) بگذارد.
ابن ابى الحديد مى گويد:
من به يكى از دانشمندان مذهب اماميه دربارهء فدك چنين گفتم : دهكدهء فدك آنچنان وسعت نداشت و سرزمين به اين كوچكى , كه جز چند نخل در آنجا نبود, اينقدر مهم نبود كه مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند. او در پاسخ من گفت :تو در اين عقيده اشتباه مى كنى . شمارهء نخلهاى آنجا از نخلهاى كنونى كوفه كمتر نبود. به طور مسلم ممنوع ساختن خاندان پيامبر از اين سرزمين حاصلخيز براى اين بود كه مبادا امير مؤمنان از درآمد آنجا براى مبازه با دستگاه خلافت استفاده كند. لذا نه تنها فاطمه را از فدك محروم ساختند, بلكه كليهء بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب را از حقوق مشروع خود (خمس غنائم ) هم بى نصيب نمودند.
افردى كه بايد مدام به دنبال تأمين زندگى بروند و با نيازمندى به سر ببرند هركز فكر مبارزه با وضع موجود را در مغز خود نمى پرورانند.
امام موسى بن جعفر (ع ) حدود مرزى فدك را در حديثى چنين تحديد مى كند:
فدك از يك طرف به <عدن >, از طرف دوم به <سمرقند>, از جهت سوم به <آفريقا>, از جانب چهارم به درياها وجزيزه ها و ارمنستان … حدود مى شد.
به طور مسلم فدك , كه بخشى از خيبر بود, چنان حدودى نداشت ؛ مقصود امام كاظم (ع ) اين بوده است كه تنهاسرزمين فدك از آنان غصب نشده است بلكه حكومت بر ممالك پهناور اسلامى كه حدود چهارگانهء آن در سخن امام تعيين شده از اهل بيت گرفته شده است .
قطب الدين راوندى مى نويسد:
پيامبر (ص ) سرزمين فدك را به مبلغ بيست و چهار هزار دينار اجاره داد. در برخى از احاديث هفتاد هزار دينار نيزنقل شده است و اين اختلاف به حسب تفاوت درآمد سالانهء آن بوده است .
هنگامى كه معاويه به خلافت رسيد فدك را ميان سه نفر تقسيم كرد: يك سوم آن را به مروان بن حكم و يك سوم ديگر را به عمرو بن عثمان و ثلث آخر را به فرزند خود يزيد داد. و چون مروان به خلافت رسيد همهء سهام را جزو تيول خود قرار داد.
از اين نحوه تقسيم استفاده مى شود كه فدك سرزمين قابل ملاحظه اى بوده است كه معاويه آن را ميان سه نفر, كه هريك نمايندهء فاميل بزرگى بود, تقسيم كرد.
هنگامى كه حضرت فاطمه (ع ) با ابوبكر دربارهء فدك سخن گفت و گواهان خود را براى اثبات مدعاى خود نزد اوبرد, وى در پاسخ دختر پيامبر (ص ) گفت : فدك ملك شخصى پيامبر نبوده , بلكه از اموال مسلمانان بود كه از درآمد آن سپاهى را مجهز مى كرد و براى نبرد با دشمنان مى فرستاد و در راه خدا نيز انفاق مى كرد.
اينكه پيامبر (ص ) با درآمد فدك سپاه بسيج مى كرد يا آن را ميان بنى هاشم و بينوايان تقسيم مى نمود حاكى است كه اين بخش از خيبر درآمد سرشارى داشته كه براى بسيج سپاه كافى بوده است .
هنگامى كه عمر تصميم گرفت شبه جزيره را از يهوديان پاك سازد به آنان اخطار كرد كه سرزمينهاى خود را به دولت ]؛,,لاسلامى واگذار كنند و بهاى آن را بگيرند و فدك را تخليه كنند.
پيامبر گرامى (ص ) از روز نخست با يهوديان ساكن فدك قرار گذاشته بود كه نيمى از آن را در اختيار داشته باشند ونيم ديگر را به رسول خدا واگذار كنند. از اين جهت , خليفه ابن تيهان و فروة و حباب و زيد بن ثابت را به فدك اعزام كردتا بهاى مقدار غصب شدهء آن را پس از قيمت گذارى به ساكنان يهودى آنجا بپردازد. آنان سهم يهوديان را به پنجاه هزاردرهم تقويم كردند و عمر اين مبلغ را از مالى كه از عراق به دست آمده بود پرداخت .