طلاق در دوران جاهلیّت2
انواع طلاق:
بائن:
شایعترین طلاق بین مردم جزیرةالعرب، «طلاق بائن» بود. گاه مردی زن خود را طلاق میداد و بعد از مدتی، به سوی او بازمی گشت و باز بعد از مدتی او را طلاق میداد و دوباره رجوع میکرد؛ تا اینکه تعداد آنها به سه طلاق میرسید. در این صورت، مرد حق رجوع و ازدواج با زن را نداشت و تنها راه حل برای ازدواج دوبارهی مرد با آن، این بود که آن زن با مرد دیگری ازدواج کند و از او جدا شود. در این صورت، شوهر اول حق داشت با عقد جدید او را به همسری برگزیند. رجوع بعد از ازدواج مجدد زن، حلالی مذموم و شاذ در بین اهل جاهلیت بود.
در جاهلیت گاه سه طلاقه کردن با طلاق بائن یکی شمرده میشد؛ یعنی در یک مجلس سه بار صیغهی طلاق یا الفاظ طلاق جاری میشد و هیچ رجوعی هم وجود نداشت.
رجعی:
در این نوع طلاق مرد در عدهی زن رجوع میکرد. گاه مردی در عده، رجوع میکرد و باز در همان عده متارکه میکرد و مجدداً رجوع میکرد و این متارکه و رجوع بارها انجام میشد. زن در این موارد مطلقه نبود بلکه معلقه باقی میماند و حق ازدواج نداشت که نوعی اذیت و آزار برای زن محسوب میشد.
گاهی مردی همسرش را سیزده بار یا بیشتر طلاق میداد و در هر بار هم بعد از اتمام عده رجوع میکرد. آنها حد معینی برای این رجوع و طلاق قائل نبودند. حتی آوردهاند که مردی زنش را 100 بار به این صورت طلاق داد.
مردی از انصار از همسرش عصبانی شد و به او گفت: نه به تو نزدیک میشوم و نه تو را از خودم آزاد میکنم. زن گفت: چگونه این کار را میکنی؟ مرد جواب داد: تو را طلاق میدهم و زمانی که عده ات به پایان میرسد، رجوع میکنم. سپس تو را طلاق میدهم و بازهم در اواخر عده ات دوباره رجوع میکنم.
خلع:
در جاهلیت نیز طلاق در دست مرد و از حقوق او به حساب میآمد و زوجه حق طلاق نداشت، ولی میتوانست با کسب رضایت شوهر با بخشش مهر یا دادن اموالی همسرش را به متارکه راضی کند و خود را از این محنت آزاد سازد.
اولین کسی که در جاهلیت طلاق خلع را انجام داد، عامربن ظرب بود که دخترش را به ازدواج برادرزادهاش عامربن حارث بن ظرب درآورد، ولی دخترش پس از دیدار از وی متنفر شد و به پدرش شکایت کرد. پدرش نیز برای رضایت دختر با دادن اموالی برادرزادهاش را به متارکه و طلاق راضی کرد.
ایلاء:
ایلاء از «الیه» به معنای سوگند و قسم است. یعنی مرد به انجام ندادن کاری قسم میخورد که مدتی که بیشتر این مدت یک یا دوسال بود به همسر خود نزدیک نمیشد. در این طلاق، زن به صورت معلق باقی میماند؛ زیرا نه شوهردار بود و نه مطلقه. معمولاً این کار را برای اذیت و تأدیب زن انجام میدادند.
ظهار:
ظهار شدیدترین طلاق جاهلی بود؛ چرا که در صورت ظهار، زن و مرد بر یکدیگر حرام ابدی میشدند. در این نوع طلاق، مرد همسر را با گفتن الفاظی، به یکی از محارم خود شبیه میکرد؛ الفاظی همچون: انت علیّ کظهر اُمّی، یا کبطنها، یا کفخدها، یا کفرجها، یا کظهر اختی، یا عمتی، و … در این صورت زن و مرد بر یکدیگر حرام ابدی میشدند ولی زن از خانهی شوهر خارج نمیشد و مطلقه نبود تا ازدواج کند. این قسم از قسمهای مخصوص جاهلیت بود که بیشتر در هنگام اختلاف با زن یا نزدیکان وی از آن استفاده میکردند.
عضل:
در جاهلیت، گاه مردی همسرش را طلاق میداد و از او جدا میشد و در عین حال، به زن اجازهی ازدواج با دیگری را نمیداد و خود نیز به زن مراجعه نمیکرد بلکه او را معلق باقی میگذاشت. این کار معمولاً از روی غیرت و تعصب انجام میشد. حتی در مواقعی با بخشیدن ثروتی به زن یا به خانوادهی وی، رضایت آنها را در عدم ازدواج جلب میکرد.
گاه نیز این معلق گذاشتن زن برای به دست آوردن پول بود، تا زن با دادن اموالی رضایت مرد را بر متارکه و ازدواج با دیگری جلب کند.
این کار بیشتر در بین قریش رواج داشت؛ آنها با زنی از اشراف ازدواج میکردند و درصورت تفاهم نداشتن از همدیگر جدا میشدند، به شرط اینکه ازدواج مجدد زن با اجازهی شوهر سابق باشد و خواستگار آن زن هم میبایستی با دادن اموالی رضایت او را دربارهی ازدواج جلب میکرد و گرنه از ازدواج زن ممانعت میکرد.
گاه این عضل از طرف نزدیکان یا پسران مردی که از دنیا رفته بود، انجام میشد؛ اگر تمایل داشتند با وی ازدواج میکردند و اگر هم مایل نبودند، او را عضل مینمودند تا اینکه بمیرد و آنها صاحب ارث او شوند، مگر اینکه زن با دادن اموالی رضایت آنها را جلب کند.
طلاق در دوران جاهلیّت1
رابطهی زوجیت در طول تاریخ همیشه با عشق و محبت به پایان نمیرسد بلکه در این میان عواملی باعث جدایی و انفصال رابطهی زوجین میشود. در جاهلیت، طلاق نیز همچون ازدواج همراه با سنتها و قوانین خاصی بود.
از آنجایی که عقد ازدواج با الفاظ و عقودی انجام میشد، در انحلال آن نیز از الفاظ دیگری استفاده میکردند که نشانهی طلاق و جدایی از زن بود. از جمله آن الفاظ عبارتند از: افسارت بر گردن خودت است؛ به نزد خانوادهات برگرد؛ تو مانند این شتر آزادی؛ جدا شو.
گاهی نیز طلاق به صورت غیر صریح و کنایی بدون به کار بردن الفاظی انجام میگرفت. در برخی از قبایل و نواحی، قهر یا سفر کردن مرد یا جدا کردن خیمهاش دلیل طلاق دادن محسوب میشد و زن موظف بود پس از ملاحظهی این اعمال منزل شوهر را ترک کند.
انگیزههای طلاق:
طلاق به انگیزههای متفاوتی صورت میگرفت. گاه علاقه نداشتن زن و مرد و رضایت نداشتن مرد از زن به طلاق منجر میشد، چنان که اعشی زنی را که از قبیله عنزه گرفته بود، به علت رضایت نداشتن و بداخلاقی او طلاق داد.
عامل دیگر طلاق اذیت و آزار زن و انتقام از وی و غلبه قوهی غضب بر وی است که گاه به پشیمانی نیز منجر میشد. افزون بر آن، فقر و جهل را نیز میتوان از مهمترین عوامل طلاق برشمرد؛ مثلاً جهل آنان باعث میشد که زنان را بر اثر به دنیا آوردن دختر طلاق دهند.
بزرگی سن مرد را میتوان عامل دیگری برای طلاق در آن دورهی تاریخی برشمرد؛ عمروبن عُدُس دختر عمویش دختنوس را به علت پیری خود طلاق داد، تا ظلمی در حق وی نکرده باشد و او بتواند با مردی جوان ازدواج کند.
در مواقعی نیز چون مرد از میل همسرش به مرد دیگری آگاه میشد، او را طلاق میداد تا با وی ازدواج کند. برای نمونه حارث بن سلیل اسدی، همسرش زباء دختر علقمه را، به سبب عشق او به جوانی از قومش، طلاق داد.
عقیم بودن یا مشکلات جنسی از عوامل دیگری بود که گاه به طلاق منجر میشد. افزون بر همهی اینها، گاه فاصله طبقاتی بین مرد و زن و برتری قوم زن انگیزهی طلاق میشد؛ چنان که دریدبن صمه همسرش ام معبد را به سبب تحقیر و کوچک کردن وی در برابر برادرش عبدالله طلاق داد. یا عمروبن شاس همسرش را به علت اذیتها و تحقیرهایش تهدید به طلاق نمود.
تعدد زوجات در میان عرب جاهلی
نظام تعدد زوجات در میان اعراب جاهلی شایع بود و نظر مشهور این است که هیچ قانونی تعدد زوجات را در میان آنها محصور نمیکرد و آنها ازدواج با هر تعداد از زنان را که مایل بودند، از حقوقشان محسوب میکردند. در عین حال، برخی دیگر نیز بر این باورند که تعدد زوجات به ده زن محدود بود که این مسئله با نقلهای متفاوت بیان شده است.
روایت کردهاند که مرد در جاهلیت با ده زن یا کمتر از ده زن ازدواج میکرد. نقل شده است قریش با ده زن یا کمتر ازدواج میکردند.
شاید بتوان از اقوال نتیجه گرفت که در هنگام ظهور اسلام بیشتر از ده زن اختیار نمیکردند. آوردهاند اهل حرم اولین کسانی بودند که تعدد زوجات را بنا کردند، ولی آنها محدودیتی در کنیز نداشتند و با هر تعداد کنیزی که میخواستند ازدواج میکردند؛ زیرا کنیز خریداری میشد و ملک مرد به حساب میآمد. البته کنیز از حقوق زوجه برخوردار نبود و برای مرد همسر محسوب نمیشد، مگر اینکه مالک او را آزاد و بعداً با او ازدواج کند.
از جمله مردانی که در هنگام ظهور اسلام در قبیلهی ثقیف ده زن داشتند عبارتند از: مسعودبن معقب، عروة بن مسعود، سفیان بن عبدالله، ابوعقیل مسعودبن عامر و غیلان بن سلمه. زمانی که غیلان، سفیان و ابوعقیل اسلام آوردند، زنان خود را به چهار عدد محدود کردند و شش زن دیگر را کنار گذاشتند؛ یا حارث بن قیس هشت زن داشت که به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از چهار نفر آنها صرف نظر کرد. همچنین عبدالمطلب بنهاشم، ابی سفیان بن حرب و صفوان بن امیه شش زن داشتند.
اعراب جاهلی در بین زنان خود عدالت را رعایت نمیکردند و بعضی را بر بعض دیگر تفضیل میدادند.
آنچه دربارهی تعدد زوجات گفته شد، بدین معنا نیست که همه مردان عرب همسران متعدد داشتند، بلکه برخی از آنها به یک زن اکتفا میکردند؛ چنان که در ضرب المثلهای آنها نیز آمده: «خیر الرجال الذی یکرم الحرة و لا یجمع الضرّة؛ بهترین مرد آن کسی است که زن آزاد را تکریم کند و زنان متعدد نداشته باشد».
برخی از دختران نیز در زمان خواستگاری با مرد شرط میکردند که زن دیگری نگیرد.
عدی بن زید در این باره میگوید:
بنات کرام لم یُرَبن بضَرّة *** دُمّی شرقاتٍ بالعبیر روادعا
صورتهایی که از اشک پر شده در حالی که به بوی خوش آغشته است.
وقتی حاتم طایی از ماویه دختر عفرز خواستگاری کرد، وی بعد از اینکه حاتم را از میان خوستگاران متعدد برای ازدواج انتخاب نمود، شرط ازدواج را طلاق زن حاتم قرار داد، و چون حاتم این کار را انجام نداد، آن دو بعد از فوت همسر اول حاتم با همدیگر ازدواج کردند؛ یا حَرقُفه بلویه با خواستگارش مُرَّةبن عوف شرط کرد که با کس دیگری ازدواج نکند. او نیز قسم خورد که غیر از او با کس دیگری ازدواج ننماید.
روابط بین هووها
- با وجود اینکه تعدد زوجات شایع بود، روابط بین هووها همراه با حسد و بغض بود و این مسئله بیشتر به سبب نفرتی بود که همسر اول از هووی خود داشت. در بیشتر مواقع زن اولی با دومی به نزاع و خصومت میپرداخت. آوردهاند ورثه دختر ثعلبه همسر ذمل بن شیبان، وقتی همسرش با زنی ازدواج کرد، ورثه زن دوم را زد و او را از این کار بازداشت و وقتی دوباره همسرش با رقاش دختر عمرو ازدواج کرد، ورثه با او نیز به نزاع پرداخت، ولی رقاش مغلوب شد و تحمل کرد و همسر ذمل شد.
یا ویح نفسی الیوم أدرکنی الکبر *** اابکی علی نفسی العشیة او أذر؟
فوالله لوادرکت فیَّ بقیة *** للاقیت مالاقی صواحبک الأخر
در مواقعی نیز مردها همسران را به سبب هووها تأدیب و تنبیه میکردند. سخن طهوی به خوبی بیانگر این مطلب است:
لقد خشیت أن یقوم قابری *** و لم تمارسک من الضرائر
ذاتُ شذاة جَمَّة الصراصر *** حتی اذا جرَّس کلُّ طائر
قامت تُغنظی بک سمع الحاضر *** تُصرُّاصرار العقاب الکاسر
آنچه گذشت بیانگر دو امر است: اولاً تعدد زوجات به صورت نامحدود نبود بلکه بیشترین تعدادی که ازدواج میکردند، ده زن بود و این مسئله حداقل در میان دو قبیلهی قریش و ثقیف با دقت نظر در نمونههایی که گذشته، به خوبی روشن است؛ ثانیاً تعدد زوجات امر شایعی بود ولی از ارزشهای آن جامعه محسوب نمیشد و امری پست در اذهان بود.