طلاق در دوران جاهلیّت1
رابطهی زوجیت در طول تاریخ همیشه با عشق و محبت به پایان نمیرسد بلکه در این میان عواملی باعث جدایی و انفصال رابطهی زوجین میشود. در جاهلیت، طلاق نیز همچون ازدواج همراه با سنتها و قوانین خاصی بود.
از آنجایی که عقد ازدواج با الفاظ و عقودی انجام میشد، در انحلال آن نیز از الفاظ دیگری استفاده میکردند که نشانهی طلاق و جدایی از زن بود. از جمله آن الفاظ عبارتند از: افسارت بر گردن خودت است؛ به نزد خانوادهات برگرد؛ تو مانند این شتر آزادی؛ جدا شو.
گاهی نیز طلاق به صورت غیر صریح و کنایی بدون به کار بردن الفاظی انجام میگرفت. در برخی از قبایل و نواحی، قهر یا سفر کردن مرد یا جدا کردن خیمهاش دلیل طلاق دادن محسوب میشد و زن موظف بود پس از ملاحظهی این اعمال منزل شوهر را ترک کند.
انگیزههای طلاق:
طلاق به انگیزههای متفاوتی صورت میگرفت. گاه علاقه نداشتن زن و مرد و رضایت نداشتن مرد از زن به طلاق منجر میشد، چنان که اعشی زنی را که از قبیله عنزه گرفته بود، به علت رضایت نداشتن و بداخلاقی او طلاق داد.
عامل دیگر طلاق اذیت و آزار زن و انتقام از وی و غلبه قوهی غضب بر وی است که گاه به پشیمانی نیز منجر میشد. افزون بر آن، فقر و جهل را نیز میتوان از مهمترین عوامل طلاق برشمرد؛ مثلاً جهل آنان باعث میشد که زنان را بر اثر به دنیا آوردن دختر طلاق دهند.
بزرگی سن مرد را میتوان عامل دیگری برای طلاق در آن دورهی تاریخی برشمرد؛ عمروبن عُدُس دختر عمویش دختنوس را به علت پیری خود طلاق داد، تا ظلمی در حق وی نکرده باشد و او بتواند با مردی جوان ازدواج کند.
در مواقعی نیز چون مرد از میل همسرش به مرد دیگری آگاه میشد، او را طلاق میداد تا با وی ازدواج کند. برای نمونه حارث بن سلیل اسدی، همسرش زباء دختر علقمه را، به سبب عشق او به جوانی از قومش، طلاق داد.
عقیم بودن یا مشکلات جنسی از عوامل دیگری بود که گاه به طلاق منجر میشد. افزون بر همهی اینها، گاه فاصله طبقاتی بین مرد و زن و برتری قوم زن انگیزهی طلاق میشد؛ چنان که دریدبن صمه همسرش ام معبد را به سبب تحقیر و کوچک کردن وی در برابر برادرش عبدالله طلاق داد. یا عمروبن شاس همسرش را به علت اذیتها و تحقیرهایش تهدید به طلاق نمود.