اقرار این دو بر حدیث غدیر
اقرار عمرو بن عاص
مردى از اهالى همدان به نام “برد” به نزد معاویه آمد. در آن هنگام از عمرو بن عاص شنید كه نسبت به على علیه السلام سخنان ناروا و توهین آمیز می گوید. آن مرد به عمرو بن عاص گفت: همانا بزرگان ما از رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم شنیده اند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» آیا این سخنان حق است یا باطل؟
عمرو بن عاص گفت: این سخنان كاملا حق و درست است و من در ادامه این سخنان می گویم كه هیچ یكى از صحابه رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم نیست كه مناقب و فضایلى چون فضایل على علیه السلام براى او باشد، ولى على علیه السلام فضایل و مناقب خود را به سبب كارهاى كه درباره عثمان نمود، تباه و نابود ساخت.
برد گفت: آیا دستور كشتن عثمان را على علیه السلام صادر كرده بود یا خود اقدام به كشتن او كرد؟
عمرو گفت: نه دستور قتل از على علیه السلام بود و نه خود او این كار را كرد بلكه قاتل او را پناه داد و دستگیرى او ممانعت به عمل آورد.
برد گفت: آیا با این وصف مردم با او در مورد خلافت بیعت كردند؟
عمرو گفت: آرى.
برد گفت: پس چه چیزى تو را از بیعت على علیه السلام خارج نمود؟
عمرو گفت: متهم دانستن من او را درباره قتل عثمان.
برد گفت: تو خود نیز مورد چنین اتهامى واقع شدى.
عمرو گفت: راست گفتى و به همین علت به فلسطین رفتم.
پس از این صحبت ها، برد به سوى قبیله خود برگشت و به آنها گفت: ما به سوى قومى رفتیم و علیه آن قوم از صحبت هاى خودشان برهان و سند محكومیتشان را گرفتیم. اى مردم على علیه السلام بر حق است از او پیروى كنید.
اقرار سعد
همچنین روزى، مردى از سعد پرسید: چرا على بن ابى طالب تو را نكوهش نمود و تو چرا از او تخلف نموده اى.
سعد گفت: به خدا قسم این كار من خطاى بزرگى بود كه من مرتكب شدم. همانا به على بن ابى طالب علیه السلام سه امتیاز داده شده است كه اگر یكى از آنها به من عطا شده بود براى من از دنیا و آنچه در دنیاست، محبوب تر بود.
به طور قطع رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم روز غدیر خم پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: آیا می دانید كه من به اهل ایمان اولى و سزاوارترم؟
گفتیم: آرى.
فرمود: بارخدایا، هر كس من مولاى اویم، على علیه السلام مولاى اوست، دوست بدار كسى را كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسى را كه دشمن على علیه السلام است.
على علیه السلام را در روز خیبر در حالى كه به علت بیمارى درد چشم جایى را نمى دید، به حضور پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آوردند. رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم آب مبارك دهان خود را در چشمهاى ایشان ریخت و درباره او دعا فرمودند. از بركت دعاى آن حضرت، تا هنگام شهادتش دیگر مبتلا به بیمارى چشم نگشت و خیبر با نیروى او گشوده و فتح گردید.
روزى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم در حالى كه اصحاب نیز در مسجد بودند، دستور فرمودند كه اصحاب مسجد را ترك كنند و او را با على علیه السلام تنها بگذارند.
عباس گفت: یا رسول خدا ما را كه وابسته و از قبیله تو هستیم هم مسجد را ترك كنیم؟
پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: آرى. بیرون رفتن شما از مسجد و تنها ماندن من و على علیه السلام به میل و اراده شخص من نیست بلكه بر حسب امر الهى و دستور خداوند است.