عبور از تمسخرها و ملامتها، قدمی بزرگ به سوی ظهور است
عبور از تمسخرها و ملامتها، قدمی بزرگ به سوی ظهور است
چرا خداوند متعال این مطلب را مکرر و مرتب به مؤمنین تذکر میدهد؟ برای اینکه مؤمنین محکم باشند، از تمسخر، از توهینها، از تحقیرها نترسند، راه خودشان را ادامه بدهند. خدا شاهد است ما اگر بتوانیم ماهوارهها را خنثی کنیم، یعنی آنهایی که آلودهاندیشه هستند، آنهایی که منفینگر هستند، آنهایی که فقط بدیها را میبینند و دریا دریا پیروزیها را نمیبینند، ما بتوانیم از اینها تأثیر نپذیریم، بلکه با بزرگواری از کنارشان رد بشویم، قدم بزرگی به سوی ظهور برداشتهایم. این مشکل یک مشکلی است که خداوند متعال از قبل برای مؤمنین پیشبینی فرموده است و میفرماید شما به شدّت اذیّت خواهید شد.
حجت الاسلام پناهیان
رسول خدا(ص): هرکس میخواهد بیتردید وارد بهشت شود، از سرزنشها نترسد
رسول خدا(ص): هرکس میخواهد بیتردید وارد بهشت شود، از سرزنشها نترسد
چند روایت دربارۀ تحت تأثیر قرار نگرفتن نسبت به سرزنش عرض کنم که بدانید این فقط یک مسألۀ اجتماعی و انقلابی نیست بلکه یک مسألۀ شخصی نیز هست. پیامبر گرامی اسلام میفرماید: دل و قلب انسان، که ظرف محبّت خداست، ظرف معرفت خداست، باید سه ویژگی داشته باشد، صلابت داشته باشد، دوباره صلابت معنای حماسه است در لغت. رقّت داشته باشد و صفا داشته باشد. گفتند یا رسولالله! صفا و رقّت و صلابت دل به چیست؟ حضرت فرمود صفای دل به این است که گناه نکنی و آلوده به علاقههای بد نباشد، رقّت دل به محبّت شما به برادران دینیتان هست، صلابت به چیست یا رسولالله؟! فرمود صلابت به این است که شما از سرزنش سرزنشکنندهها نترسی. (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى آنِیَةً فِی الْأَرْضِ فَأَحَبُّهَا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مَا صَفَا مِنْهَا وَ رَقَّ وَ صَلُبَ وَ هِیَ الْقُلُوبُ فَأَمَّا مَا رَقَّ مِنْهَا فَالرِّقَّةُ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ أَمَّا مَا صَلُبَ مِنْهَا فَقَوْلُ الرَّجُلِ فِی الْحَقِّ لَا یَخَافُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ وَ أَمَّا مَا صَفَا مَا صَفَتْ مِنَ الذُّنُوبِ.؛ نوادر راوندی/7) اگر کارت را درست انجام دادی، محکم بایست. این سرزنشها را نوشجان کن، اینها محبّت پروردگار عالم است به شما. چون انسان از طریق مقاومت در مقابل سرزنشها رشد میکند.
رسول خدا(ص) در جایی میفرمایند: وقتی که کسی ایمان داشته باشد و ایمانش را به ورع برساند، وارد بهشت میشود. کسی قانع باشد به رزق خودش، وارد بهشت میشود، بعد میفرماید اما اگر کسی میخواهد بیتردید وارد بهشت بشود، از سرزنش کسی نترسد. (اِنتَهَى الإیمانُ إلَى الوَرعِ ، مَن قَنَعَ بما رَزَقَهُ اللّه ُ دَخَلَ الجَنَّةَ ، و مَن أرادَ الجَنَّةَ لا شَکَّ فلا یَخافُ فی اللّه ِ لَومَةَ لائمٍ؛ کنزالعمال/7275)
«ترس از سرزنش» زبیر را جهنمی کرد!
«ترس از سرزنش» زبیر را جهنمی کرد!
چقدر این مطلب اهمیّت دارد. شما میدانید زبیر، در آن لحظۀ آخر امیرالمؤمنین علی(ع) متقاعدش کرد که تو نباید با من بجنگی. حضرت به او فرمود: یادت است پیامبر اکرم(ص) فرمود تو یک روزی در مقابل من میایستی؟ همه را یادش آورد، زبیر گفت: خب الان چهکار کنم؟ آقا فرمود خب برگرد. گفت: «آخر حرف مردم را چهکار کنم؟» با همین یک کلمه رفت جهنّم؛ «حرف مردم را چهکار کنم؟» مردم به من حرف میزنند. (قَالَ[الزبیر]: اللَّهُمَّ نَعَمْ لَقَدْ کَانَ ذَلِکَ وَ لَکِنِّی نَسِیتُ وَ مَا ذَکَرْتَنِی أَنْسَانِیهِ الدَّهْرُ وَ لَوْ ذَکَرْتَهُ لَمَا خَرَجْتُ عَلَیْکَ فَکَیْفَ أَرْجِعَ وَ قَدْ الْتَقَتْ حَلْقَتَا الْبِطَانِ وَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا هُوَ الْعَارُ الَّذِی لَیْسَ لَهُ مَثِیلٌ، فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَا زُبَیْرُ ارْجِعْ قَبْلَ أَنْ تَجْمَعَ الْعَارُ وَ النَّارُ. …و خطاب به پسرش هم گفت: لَقَدْ ذَکَرَنِی عَلِیٌّ حَدِیثًا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِلَهَ وَ سلّم قَدْ أَنْسَانِیهِ الدَّهْرُ فَلَا حَاجَةَ لِی فِی مُحَارَبَتِهِ أَبَداً … فَقَالَ کَفِّرْ عَنْ یَمِینِکَ لِئَلَّا یَتَحَدَّثْنَ نِسَاءِ قُرَیْشٍ إِنَّکَ جَبُنْتُ وَ مَا کُنْتَ بِجَبَانٍ قال الزبیر: صَدَقتَ؛ وقعة الجمل/ص130) مقاومت در مقابل مدح و ذمّ دیگران، حتی در مقابل مدح دیگران باید مقاوم باشید، شما باید اینقدر مخلص باشی که مدح کسی شما را شیر نکند، آنگاه مذمّت کسی هم روی شما تأثیر نخواهد گذاشت.
امام صادق(ع) میفرماید: «لَا یَصِیرُ الْعَبْدُ عَبْداً خَالِصاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى یَصِیرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُ عِنْدَهُ سَوَاء»(میزان الحکمه/حدیث18713) هیچکس بندۀ خالص خدا نمیشود مگر اینکه مدح و ذم پیشش یکسان باشند. تحت تأثیر مذمّت قرار نگیر.
حجت الاسلام پناهیان
مژدۀ امام رضا(ع) به کسی که از سرزنش و ملامت دیگران نترسد
مژدۀ امام رضا(ع) به کسی که از سرزنش و ملامت دیگران نترسد
مژدهای است که امام رضا(ع) به یکی از یارانشان به نام یونس دادند، یونس یکی از اصحاب امام رضا(ع) بود. گروهی از مردم بصره که تقریباً همشهریهای ایشان بودند، آمدند؛ آنوقت یونس برگشت گفت آقا! اینها من را اذیّت میکنند، خیلی حرف به من میزنند. آقا فرمود تو برو توی اتاق. یونس رفت توی اتاق. آنها آمدند اتفاقاً شروع کردند از یونس بدگویی کردن. امام رضا(ع) هم حالا سکوت کردند، زیاد نمیشد با آنها حرف بزنند، آنها خیلی ضعیفتر بودند نسبت به یونس، درک نمیکردند. بعد از اینکه رفتند، یونس آمد با یک داغ دلی گفت: «آقا! یا امام رضا! دیدید اینها چهکار میکنند؟ چقدر حرف به من میزنند؟ حرفهای بیربط، مثلاً من اینجوری نیستم ها!»
امام رضا(ع) جملهای فرمودند، چقدر زیباست این جمله، اینها مقاومت انسان را در مقابل مذمّتها افزایش میدهد. فرمود: «یَا یُونُسُ فَمَا عَلَیْکَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً؟»(رجال کشی/ج2/ص782) یعنی یعنی چه اشکالی دارد، که حالا چهارتا حرف نامربوط به تو میزنند، وقتی امامت از تو راضی است، دیگر حالا هرچه میخواهند بگویند، بگذار بگویند.
ببینید این چه مقاومتی به انسان میدهد، ما باید واقعاً دل امام زمانمان را به دست بیاوریم و یک کاری بکنیم که در مسیر حضرت، با آن راهی که حضرت امام(ره) و همۀ اولیاء به ما نشان دادهاند، در مسیر امام زمان(ع) و نایب امام زمان حرکت بکنیم، خدا دیگر از ما راضی خواهد بود، اماممان از ما راضی خواهد بود، واقعاً سرزنش دیگران چه تأثیری روی ما دارد؟
حجت الاسلام پناهیان
مقاومت عمار یاسر در مقابل سرزنش کنندگان و تحسین پیامبر اکرم(ص)
مقاومت عمار یاسر در مقابل سرزنش کنندگان و تحسین پیامبر اکرم(ص)
یک خاطرهای هم از مقاومت عمار یاسر در مقابل سرزنش کنندگان عرض کنم. بعد از جنگ احد، عمّاریاسر داشت با یکی از دوستانش حرکت میکردند، که یهودیهای مدینه جلو آمدند، شروع کردن مذمت کردن و زخم زبان زدن، گفتند: «خب! آقای عمّار! پس چه شد این وعدههایی که پیغمبر شما میداد؟! پس ملائکه برای شما میفرستد و کمک میفرستد (و به آیات قرآن اشاره کردند.) پیامبرتان که مجروح شد، حمزۀتان را که کشتند….»
اینها را ببینید و با مذمّتهایی که کفّار و مشرکین و این رسانههای غربی دارند، مقایسه کنید و اصلاً فکر نکنید که روشهای جدیدی دارند بهکار میگیرند، از قدیم بوده است. مثلاً بعضیها قیافۀ بیطرفی میگیرند بعد شروع میکنند مذمّت کردن؛ قدیم هم همین روشها بوده: ابوموسی اشعری، قیافۀ بیطرفی میگرفت و زخم زبانها میزد. در حالی که امیرالمؤمنین(ع) در یک طرف بود و دشمن امیرالمؤمنین(ع) در طرف دیگر، این دو با هم قابل مقایسه نیستند! به ابوموسی اشعری میگفتند: «آقا! بیا کمک کن به علیبن ابیطالب.» میگفت: «ما از فتنهها فاصله میگیریم! ما چیکار داریم با فتنهها؟!» بعضیها با بیتفاوتی بین حق و باطل شأن خودش را میبرد بالا. و با بیتفاوتی و با وسطِ حق و باطل را گرفتن، میخواهند برای خودشان کلاس و آبرو درست بکنند! بعد اینها حرفهای بهظاهر بیطرفانه میزنند، اما همهاش نیش است. همهاش سرزنش است. اینها داغ است ها! داغی که هیچوقت از دل آدم بیرون نمیرود. ولی باید مقابل این نیشها مقاومت کرد.
آنها هم آمدند به عمّار یاسر و رفیقش از همین حرفها زدند، منتها آنجا کفّار بودند. گفتند: پس وعدههای خدا چه شد؟ در جنگ که آنهمه کشته دادید. دوست عمّاریاسر گفت: من با شما بحث نمیکنم، شما ایمان آدم را ضعیف میکنید، به تعبیر ما مثلاً ماهواره را خاموش کرد. اما عمّار یاسر جلو رفت و گفت: چی دارید میگویید و ایمان مردم را متزلزل میکنید؟ گفتند: مگر پیغمبر شما وعده نداده بود؟ عمّار جوابشان را داد. عمّار فقط نقش تبیینیاش مربوط به زمان علیبن ابیطالب(ع) نبوده، بلکه از قبل هم چنین سابقههایی در پروندهاش بوده است.
عمار محکم ایستاد و گفت: «پیامبر ما به صورت مشروط به ما وعدۀ نصرت داده است: «إن تَنصُرُ الله یَنصُرکُم» بعد فرموده: اگر حرف من را گوش کنید، کوهها به دست شما جابهجا میشود. ما حرفش را گوش نکردیم، شکست خوردیم، حالا چه میگویید؟» هیچی، لال شدند. البته ماهوارهها را دیگر نمیشود لال کرد، آنها دیگر از آنطرف دارند یک طرفه میکوبند و میآیند جلو. ولی آن کسانی که متأثر میشوند را باید متقاعدشان کرد، دانه دانه آنها را باید بیدارشان کرد. بعد آمد پیش رسول خدا، صدا زد یا رسولالله! چنین صحنهای پیش آمد و من جواب دادم، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: دوست شما که از میدان مذاکره یا مناظره فرار کرد، او انسان خوبی بود، ولی شما مجاهد فی سبیلالله بودی؛ «فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدِینَ عَلَی القَاعِدِین» شما واقعاً مجاهدت کردی. (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ لَمَّا أَصَابَهُمْ یَوْمَ أُحُدٍ مِنَ الْمِحَنِ مَا أَصَابَهُمْ لَقِیَ قَوْمٌ مِنَ الْیَهُودِ بَعْدَهُ بِأَیَّامٍ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ و … فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ یَا عَمَّارُ قَدْ وَصَلَ إِلَیَّ خَبَرُکُمَا، أَمَّا حُذَیْفَةُ فَرَّ بِدِینِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ أَوْلِیَائِهِ فَهُوَ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ وَ أَمَّا أَنْتَ یَا عَمَّار فَإِنَّکَ قَدْ نَاضَلْتَ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ نَصَحْتَ لِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ فَأَنْتَ مِنَ الْمُجَاهِدِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الْفَاضِلِین؛ بحارالانوار/22/335)
انشاءالله ما در مقابل سرزنش سرزنشکنندگان و یاوهسراییها و تحقیرهای آنها بتوانیم مقاومت کنیم، بنیۀ تبلیغاتیِ جامعه، با این بنیۀ معنوی که در جامعه هست همراه شود و جامعۀ ما را مقاوم قرار دهد، دراینصورت واقعاً سدهای بسیار بزرگی را ما از سرِ راه برخواهیم داشت.
تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
همۀ خوبیها بدون «زیرپا گذاشتن نفس» سرانجام از دست میروند!/ چه شد که در کربلا عدهای نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!/ اگر یک مذهبی مبارزه با نفس نکند، ممکن است جنایتهایی بکند که از کفار هم برنمیآید / مبارزه با نفس برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند.
علیرضا پناهیان: چرا قابیل که اهل عبادت بود یکباره دست به جنایت زد؟! چرا اولین جنگ بشریت بین دو خداپرست بود؟ چه شد که در کربلا عدهای نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!.. همۀ خوبیها بدون «زیرپا گذاشتن نفس» سرانجام از دست میروند! اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد؛ در واقع «نفس امارۀ بالسوء» سوار ماست و دارد از همۀ خوبیهای ما به نفع خودش استفاده میکند … دشمن تو بدیهای تو نیست! دشمن تو رفتارهای بدِ تو هم نیست، دشمن تو نفس تو است! همان نفسی که برخی اوقات از تو کارهای خوب میخواهد، و با همان کارهای خوب تو را به جهنم میبرد! همانطور که 6000 سال عبادتِ ابلیس، او را از جهنم نجات نداد. لذا انسانی که وجوه مثبت و خوبیهایی دارد، اگر نفس خود را زیر پا نگذاشته باشد، خوبیها و زیباییهایش سرانجام تبدیل به بدی و زشتی خواهند شد.
اینکه نفس را دشمن تلقی کنیم، کار دشواری است و نیاز به تلقین دارد/ متاسفانه ابلیس و هوای نفس ما ادارۀ تلقین ما را به عهده گرفتهاند
در جلسه قبل عرض شد که بعد از آگاهی از ضرورت مبارزه با نفس، قدم اول این است که نفس خود را دشمنِ خودمان تلقی کنیم و از نفس خود نفرت داشته باشیم. یعنی نگرش ما به نفس باید نگرشی باشد که نسبت به «بدترین دشمن» خود داریم. اینکه نفس را دشمن تلقی کنیم، کار بسیار دشواری است و نیاز به تلقین، تفکر و تأمل دارد و با اکتفا کردن به آگاهی حل نمیشود. حضرت امام(ره) در خصوص اهمیت و نقش تلقین در رشد معنوی تاکیدهای ویژهای داشتند. (… و بعضیها خیال میکنند که این تکرار چرا؟ و حال آنکه لازم است. یکی از چیزهایی که برای ساختن انسان مفید است تلقین است. انسان خودش هم اگر بخواهد ساخته بشود، باید آن مسائلی که مربوط به ساختن خودش است تلقین کند به خودش، تکرار کند. یک مطلبی که تأثیر در نفس انسان باید بکند، با تلقینات و تکرارها بیشتر در نفس انسان نقش پیدا میکند» صحیفه امام، ج13، ص: 397)
انسان باید خودش قدرت تلقین کردن به خود را داشته باشد و وقتی را برای تلقین به نفس قرار دهد. ولی متأسفانه زندگی روزمره ما اینگونه شده است که تلقینها را دیگران برای ما انجام میدهند و رسانهها، فیلمها و سخنان اطرافیان عواملی هستند که موجب تلقین از بیرون میشوند.
اگر هم خودمان چیزی را به خودمان تلقین میکنیم غالباً سخنان منفی و ناشکرانه و غیرخداپسندانه، حسادتها، حسرت از گذشته و نگرانی بیجا از آینده است. همهاش تلقین منفی است، و خبر چندانی از تلقین مثبت نیست. این یعنی ابلیس و هوای نفسِ ما ادارۀ تلقین ما را به عهده گرفتهاند. باید یک مدتی تلقین کردن به خود را به عهده بگیریم و امور خوب را به خود تلقین کنیم و وقتی از عهدۀ تلقین به خود برآمدیم، در رأس امور، این را به خودمان تلقین کنیم که «بدترین دشمن ما نفس ماست و باید با او مبارزه کنیم.»
«دشمنی با نفس» همۀ خوبیها را میآورد/ همۀ خوببها و زیباییها بدون «زیرپا گذاشتن نفس»، سرانجام از دست میروند!
یقیناً اولیاء خدا مثل حضرت امام(ره)، آیت الله بهجت(ره)، و امثال آیت الله حقشناس (ره) و آیت الله خوشوقت(ره) ابتدا همینگونه قدمها را برداشتهاند که به جایی رسیدهاند.
فرزند آیت الله العظمی بهجت (ره) نقل میکند که از ایشان پرسیدیم حضرت امام (ره) در عرفان عملی هم کار کرده بود؟ پدرم میفرمود: بله. بعد گفتم شما از ایشان چیزی بگویید. پدرم فرمود: یک دفعه منزل ایشان مهمان بودیم و خورشت قورمه سبزی آورده بود و خودش نخورد. من پرسیدم برای چه نمیخوری؟ گفت: خیلی دوست دارم، میخواهم نخورم. چون خیلی این غذا را دوست دارم، میخواهم نخورم. (گفتگوی حجت الاسلام علی بهجت با خبرگزاری فارس؛06/03/92)
وقتی آیت الله بهجت میخواهند از مراتب عرفان عملی امام(ره) یک مثال یا خاطره ذکر کنند، از غذایی که دوست دارد، اما نمیخورد حرف میزند. آیت الله بهجت میتوانستند از میزان معرفت امام(ره) به خدا، یا از محبتشان به اهلبیت، یا حتی از تقیدشان به نماز اول بگویند، اما چرا از مخالفت با یک دوستداشتنی مثال میزنند؟ برای اینکه کسی که نفسش را زیر پایش بگذارد، هم معرفت به خدا پیدا میکند، هم علاقۀ به اهلبیت و هم تقید به نماز اول پیدا میکند. ضمن اینکه شما هر وجه مثبت دیگری را دربارۀ یک آدمی بگویید، اگر اهل این نباشد که نفسش را زیر پایش بگذارد، آن زیباییها و خوبیهایش سرانجام از دست میروند و چه بسا روزی تبدیل به زشتی شوند.
بسیاری از متدینین نفس خود را دشمن خود نمیدانند و این یک خطر بزرگ است!/ اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد
قدم اول بعد از فهمیدن اینکه برای رسیدن به قرب پروردگار «تنها مسیر، جهاد با نفس است» و نه بسیاری از کارهای خوب دیگر(که تمام اقدامات و قدمهای دیگر همه از لوازم، مقدمات و یا شعبات جهاد با نفس است)، این است که از نفس خودت نفرت داشته باشی، ازش بترسی، مراقبش باشی، و او را زمین بزنی. یعنی نگرش شما نسبت به نفس منفی باشد و از آن به عنوان دشمن تنفر داشته باشی. (امیرالمؤمنین(ع): زمانى که به نفْس خود بیشترین اعتماد را دارى، از فریب او بیشتر برحذر باش؛ غررالحکم/530)
با وجود تأکیدهای مکرر دین بر اینکه شدیدترین دشمن انسان نفس اوست؛ میزان الحکمة/12182)، اما شاید بشود گفت اغلب متدیننین، با نفسشان دشمن نیستند و حتی نفسشان را دشمن خودشان هم نمیدانند؛ و این یک خطر بزرگ است! کسی که با نفس خود دشمن است، هر روز در حال مراقبه، مبارزه و جنگ و جهاد با نفس خود است.
باید ببینیم آیا در دلِ ما نسبت به دشمنی به نام «نفس»، کینه و نفرت وجود دارد یا نه؟ متاسفانه کینه و نفرتی که باید نسبت به نفس خود داشته باشیم، در اغلب ما نیست.
هر یک از ما باید هر روز در احوال خود نگاه کند و ببیند در طول روز چند بار نفس خود را زمین زده و چند بار از نفس خود شکست خورده. مثلاً امروز برای خواندن نماز اول وقت تنبلی میکردی ولی برخلاف هوای نفست، بلند شدی و نماز خواندی؛ این یعنی یکبار نفست را زمین زدی. اما بعد پای تلویزیون نشستی و فیلمی را که لازم نبوده ببینی و میتوانستی به جای آن کار مفیدتری انجام بدهی، دیدی. و وقتی تصمیم گرفتی بلند شوی، نتوانستی و تنبلی کردی، پس از نفست شکست خوردی.
هر روز بررسی کن ببین چندبار نفس را زمین زدی؟ و چندبار نفست تو را زمین زد؟ مسئلۀ اصلی این است. اینکه که من این چندتا خوبی را دارم، من آدم مهربانی هستم، اهل بخشش هستم، … اینها را بگذار کنار و خیلی به اینها غرّه نشو، اینها بدون مبارزه با نفس، دردی را از روح انسان دوا نمیکند و انسان را به سرانجام نمیرساند. زیرا اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد؛ در واقع «نفس امارۀ بالسوء» سوار ماست و دارد از همۀ خوبیهای ما به نفع خودش استفاده میکند. مثلاً نفسمان به ما میگوید: «تو آدم بخشندهای هستی، اینجا یک بخشش از خودت نشان بده تا لذتی ببرم و اعتباری پیدا بکنم!» یعنی در جهت هوای نفس خودمان بخشش میکنیم نه در جهت مخالفت با نفس!
مسئله و دعوای اصلی بر سر نفس است. دشمن تو بدیهای تو نیست! دشمن تو رفتارهای بدِ تو هم نیست، دشمن تو نفس تو است! همان نفسی که برخی اوقات از تو کارهای خوب میخواهد، و با همان کارهای خوب تو را به جهنم میبرد! همانطور که 6000 سال عبادتِ ابلیس، او را از جهنم نجات نداد. لذا انسانی که وجوه مثبت و خوبیهایی دارد، اگر نفس خود را زیر پا نگذاشته باشد، خوبیها و زیباییهایش سرانجام تبدیل به بدی و زشتی خواهند شد.
باید دشمنی نفس با خودمان را لمس کنیم و بفهمیم که این دشمن خطرناک ما را رها نمیکند
باید دشمنی نفس با خودمان را لمس کنیم و بفهمیم که این دشمن خطرناک ما را رها نمیکند و قطعاً به ما ضربه میزند. تا وقتی که این دشمن را از بین نبری، از او در امان نخواهی بود. اگر بتوانیم این نگرش را پیدا کنیم که نفسمان بدترین دشمن ماست، آنوقت میتوانیم با او مقاتله و جنگ کنیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «به کمک عقلت، با هوای نفست مقاتله کن و بجنگ تا رشد کنی؛ قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِکَ تَمْلِکْ رُشْدَک»(غررالحکم/حدیث818) مجاهده به معنای کوشش بسیار و مبارزه است، اما مقاتله صریحاً به معنای جنگیدن است؛ جنگی که در آن قصد کشتن وجود دارد. لذا حضرت دربارۀ کسانی که در مبارزه با هوای نفس پیروز شدهاند، میفرماید: «شهوت و هوای نفس خود را کشتهاند؛ مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ» (نهج البلاغه/خطبۀ 193)
حضرت در روایت قبلی نفرمودند: «از هوای نفست تبعیت نکن»، فرمودند: «قاتل نفسک»، یعنی بجنگ به قصد کشت؛ چرا؟ چون این نفس با تبعیت نکردن کنار نمینشیند، اگر یک دفعه تبعیت نکنی، مرتبۀ دیگر میآید، تا … بالاخره ضربۀ خودش را بزند. لذا باید آنقدر با نفست بجنگی تا مرگش اعلام شود: «مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ»
رسول خدا(ص) هم خطر نفس را به گونهای دیگر اعلام میفرمایند: «اِستَعیذوا باللّهِ مِن الرَّغَبِ»(کنز العمال/حدیث6160) یعنی به خدا پناه ببر از اینکه میل شدیدی به یک چیزی پیدا کنی. زیرا همین میل شدید، تو را نابود میکند. مردم چه چیزی را خیلی بد میدانند و از آن به خدا پناه میبرند؟! شاید بگویند: از سرطان یا از تصادف به خدا پناه میبریم. اما رسول خدا(ص) میفرماید: از رغبت پیدا کردن، و از شدیداً متمایل شدن به چیزی، به خدا پناه ببر! بگو: «خدایا! دل ما را حفظ کن یکوقت یک چیزی را زیاد دوست نداشته باشی.» ما باید چنین نگاهی به تمایلات نفسانی پیدا کنیم.
اهمیت مجاهده با نفس در حالات پنجگانه / نگرش ما به نفس با نگرش آیات و روایات به نفس خیلی فاصله دارد
امام صادق(ع) میفرماید:(من لا یحضره الفقیه/4/400) امام صادق(ع) میفرمایند کسی که در چهار لحظه بتواند مالک نفس خودش باشد، خداوند آتش جهنم را بر او حرام میکند. وقتی که میبیند این نفسش مایل به چیزی شده یا از چیزی ترسیده، در این دوتا لحظه بتواند مالک نفس خودش باشد. اگر نفسَت مایل به چیزی شد، باید بهش بگویی «چه خبر است؟ با چه منطق و ملاکی ناگهان عاشق شدی؟ بیخود میکنی اینقدر اصرار میکنی.» مالکش بشو! اگر از چیزی ترسیدی یا نفرت پیدا کردی، به حرف نفست گوش نکن؛ به نفسَت بگو: «چه خبر است اینقدر شلوغش کردی؟»
بعد میفرماید: وقتی که نفس شهوتی پیدا میکند یا غضبناک میشود، و وقتی که راضی میشود و آرامش بیجا پیدا میکند، در این مواقع، باید بتوانی مالک نفس خودت باشی. انسان اصلاً نباید به خودش حق بدهد عصبانی بشود؛ به نفست بگو: «چه خبر است عصبانی شدی؟ چه چیزی را خیلی دوست داشتی و اصرار داشتی که به تو برسد که نرسیده؟ اصلاً بیخود دوست داری و اصرار داری، که حالا چون بهش نرسیدی، اعصابت بههم ریخته. تو حق نداری عصبانی بشوی.» با نفست بجنگ، بهش بگو: «چرا ناراحت شدی؟ چرا دلت رفت؟ چرا زیادی خوشحال شدی؟ چه خبر است؟ پسفردا میخواهی چه بلایی سر من دربیاوری؟» بگیر یقۀ نفس خودت را.
امام صادق(ع) میفرماید اگر در همۀ این حالتهای پنجگانه «إذا رغب، إذا رهب، إذا اشتهی، إذا غضب، إذا رضی» و در همۀ این لحظهها مالک نفس خودت شدی و نگذاشتی این نفس راحت اسبدوانی کند، خدا بدنت را بر جهنّم حرام خواهد کرد. آیا این نتیجه کمی است؟! ببینید مجاهدۀ با نفس چه ارتباط مستقیمی پیدا میکند با رفع عذاب الهی! از آنطرف بهای بهشت هم جهاد با نفس است(امیرالمؤمنین(ع): جِهادُ الهوی ثَمَنُ الجَنّةِ؛ غررالحکم/4756)
این پنج حالت، شامل اغلب حالات انسان را شامل میشود؛ انسن یا راضی است، یا ناراحت و عصبانی، یا تمایل دارد به چیزی یا میترسد از چیزی. آنوقت اگر کسی بخواهد در این حالات مالک نفسش باشد، آیا فرصتی برای آرامش و بیخیالی برایش میماند؟
ببینید چقدر این نفس وحشتناک است، چه کارهایی میکند و چه نقشی در عالم هستی دارد که جهنم و بهشت ما بسته به جنگ با این نفس است.
دوستان من! نگرش ما به نفس با نگرشی که آیات و روایات به نفس دارند، خیلی فاصله دارد. ما نیاز داریم که این نگرش خودمان را اصلاح کنیم. یکی از راههای مهم که حضرت امام(ره) هم بعد از 60 سال سلوک معنوی، تاکید میفرمودند، تکرار و تلقین است. یکی از کارهایی که میتواند با مرور و تامل در روایات در جلسات معنوی صورت گیرد همین توصیۀ امام(ره) است. مرور و تامل در روایات مربوط به دشمنی و جهاد با نفس، بخش مهمی از عملیات تلقین است؛ تلقین برای اینکه نفرت از نفس پیدا کنیم، برای اینکه دشمنی نفس برایمان جا بیفتد، برای اینکه این نگرش که خدا و اولیاء خدا میخواهند در ما ایجاد شود.
یکی از پاسخهایی که حضرت آیت الله بهجت(ره) در پاسخ کسانی که از ایشان توصیه برای سلوک معنوی میخواستند، این بود که می فرمودند: «هر روز، یک روایت از کتاب (جهادُ النّفس) وسائل الشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان می بینید که سر یک سال، عوض شدهاید!»(نکته های ناب/143)
جایگاه مبارزه با هوای نفس در دعای تعلیمی رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع)/ «خدایا من را رها نکن که میل من مخالف میل تو باشد»
رسول خدا(ص) از قول خداوند متعال به علیبن ابیطالب(ع) دعایی را یاد دادند که باز هم در این دعا جایگاه محوری هوای نفس را میشود دید. رسول خدا(ص) بنابر این نقل فرمودند: «علیجانم! خداوند متعال به من فرموده است که: هرکس بین دو امری که نمیداند کدامش بهتر است مردّد شد، و میخواست نظر من(خدا) را بداند و مطابق آنچه من دوست دارم عمل کند و خلاصه اینکه دوست داشت من برایش انتخاب کنم، بگوید: «…خدایا! من به علم تو که همۀ کائنات را در بر گرفته قسمَت میدهم-که تو به هوای نفس و ظاهر و باطن من عالم هستی- که من را به همان سمتی که میپسندی بکشانی» تا اینکه میفرماید: «و من را رها نکن که میل من مخالف میل تو باشد، یا خواستۀ من غیر از خواستۀ تو باشد و با قدرت خودت، من را به سمت چیزی که دوست داری ببر و با قدرت خودت آنچه دوست داری را بر آنچه من دوست دارم غلبه بده، تا اینکه با هوای تو هوای من تنظیم بشود!
اهمیت عمل نکردن به میل نفس/ نفس انسان چگونه بزرگ و پُررو میشود؟ / راهکار ابلیس و راهبرد امیرالمؤمنین(ع)!
مگر چقدر اهمیت دارد که انسان مراقبت کند که به میل نفسش عمل کند؟ اهمیتش به این است که اگر در قدم اول به میل نفست -که گناه نباشد- عمل کنی، ممکن است برای یکی دوبار عیبی نداشته باشد؛ اما این نفس -وقتی که به میلش عمل کردی- قویتر میشود و بعد از چند قدم قطعاً تو را به گناه وادار میکند، و قطعا نمیتوانی مقاومت کنی. یعنی وقتی به میل نفست عمل کردی، نفست بزرگ و پُررو میشود، و وقتی که بزرگ شد، ایستادن در مقابل او و به حرفش گوش نکردن، خیلی سخت میشود. اگر یک هنرمند انیمیشنش را درست کند، میتواند این مفهوم مهم و مغفول را به سادگی برای مردم جابیندازد. وقتی دو جا در زمینههای معمولی، که گناه هم نیست، به حرف نفس گوش کردی، نفست بزرگ میشود. دیروز اگر میگفت گناه بکن، میگفتی «برو! خجالت بکش. من را میخواهد به گناه وادار کند.» اما دو جا که گناه نبود و به حرفش گوش کردی و گُنده شد، ایندفعه با صدای کلفت میگوید: «من دلم میخواهد باید این گناه انجام شود!» «میگویی: چشم چشم، چشم، زورم به تو نمیرسد»
ابلیس میگوید: من با «گناه» بندگان خدا را هلاک میکنم و به جهنّم میبرم، اما آنها توبه میکنند و حال من را میگیرند و من را هلاک میکنند. بعد من آنها را به هوای نفس-یعنی به چیزهایی که دوست دارند ولی گناه نیست- وادار میکنم، و اینها میگویند: ما که گناه نکردیم، و خیال میکنند که راهشان درست است، بعد انتهای این مسیرشان میروند به جهنّم، اما چون نمیفهمند که دارند به سوی جهنّم میروند، دیگر توبه هم نمیکنند.
امیرالمؤمنین(ع) دقیقاً به همین راهبرد(عمل نکردن به میل نفس) در برخورد با نفس اشاره میفرمایند: «به نفْسهایتان رخصت ندهید که این رخصت دادنها شما را به راههای ستمکاران میبرد و با نفْسهایتان مماشات نکنید که مماشات کردن با آن شما را به گناه و معصیت میکشاند؛ لا تُرَخِّصوا لأنفُسِکُم فتَذهَبَ بکُمُ الرُّخَصُ مَذاهِبَ الظَّلَمَةِ، و لا تُداهِنوا فیَهجُمَ بکُمُ الإدهانُ علَی المَعصیَةِ(نهج البلاغه/خطبه86) و در جای دیگر میفرمایند: «به نفْس خود در پیروی از هوس و برگزیدن لذّت های دنیا رخصت مده که دین تو خراب میشود و درست نمی شود؛ لا تُرَخِّصْ لِنفسِکَ فی مُطاوَعَةِ الهَوی و إیثارِ لَذّاتِ الدُّنیا ؛ فیَفسُدَ دِینُکَ و لا یَصلُحَ» (غرر الحکم/حدیث10400)
امیرالمؤمنین(ع) به فرآیند بزرگ و پُررو شدن نفس هم اینگونه اشاره میفرمایند: «هر که در آنچه دوست دارد بر نفْس خود آسان گیرد، در آنچه دوست ندارد نفْسش او را به رنج و زحمت اندازد, مَن سامَحَ نفسَهُ فِیما یُحِبُّ أتعَبَتهُ فیما یَکرَهُ »(غررالحکم/حدیث8782) و یا میفرمایند: «این نفْسها را سرکوب کنید؛ زیرا که نفْسها گرایش شدید به شهوتهای خود دارند، اگر از آنها اطاعت کنید، شما را به سوی بدترین فرجام منحرف میکنند؛ اِقمَعوا هذهِ النُّفوسَ ؛ فإنّها طُلَعَةٌ إن تُطِیعُوها تَزِغْ بِکُم إلی شَرِّ غایَةٍ»(غررالحکم/حدیث2559) و «هر کس با نفس خود سازشکارى کند، نفسش او را به ارتکاب گناهان میکشاند؛ مَن داهَنَ نفسَهُ هَجَمَت بهِ على المعاصِی المُحَرَّمَةِ»(غررالحکم/9022)
امام صادق(ع): از نفسهای خودتان بترسید، همچنان که از دشمنانتان میترسید
امام صادق(ع) میفرماید: «احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُمْ»(کافی/2/335) بترسید از هوای نفستان، همانجوری که از دشمنانتان میترسید.
البته الان این حدیث را جوانانی میشنوند که دشمن را از نزدیک نچشیدهاند. حتی جوانهای دوران دفاع مقدس هم همیشه دشمن را از نزدیک تجربه نمیکردند، فقط برخی اوقات شرایطی پیش میآمد که دشمن را از نزدیک لمس میکردند. اما جوانی که اصلاً دفاع مقدس را ندیده، چگونه میخواهد دشمن را تصور کند و دشمنی او را لمس کند، تا بتواند به این فرمایش امام صادق(ع) عمل کند؟ کار راحتی نیست.
در ادامۀ روایت، حضرت میفرماید: «برای انسان، هیچ دشمنی، شدیدتر از «پیروی از هوای نفس» نیست؛ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَعْدَى لِلرِّجَالِ مِنِ اتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ»(کافی/2/335)
زشتی و پستی هوای نفس باید برای ما جا بیفتد/امیرالمؤمنین(ع): تابع هوای نفس ذلیلتر تر از بردۀ زرخرید
جمعبندی مباحث گذشته این شد که نسبت به هوای نفس خود باید دو احساس داشته باشیم. 1. هوای نفس را دشمن خود بدانیم 2-هوای نفس را زشت، کریه و پَست بدانیم. نگاه ما به نفس باید همان نگاهی باشد که به یک چیز متعفن داریم. ما باید به کمک مرور و تکرار و تفکر در آیات و روایات آنقدر این دو مطلب را به خودمان تلقین کنیم، که این دو احساس را نسبت به نفس خودمان پیدا کنیم. ائمه هدی(ع) سنگ تمام گذاشتند و همه حرفها را در این زمینه به ما زدند؛ تمام تلاششان را انجام دادند تا ما این مسائل برای ما جا بیفتد. ما هم باید تمام محبّتتمان به اهلبیت(ع) را به کار بگیریم برای اینکه کلمات نورانیشان در این زمینه برایمان جا بیفتد.
یکی از روایاتی که برای تلقین زشتی و پستی تبعیت از هوای نفس میتواند به ما کمک کند، این فرمایش امیرالمؤمنین(ع) است که میفرماید: «کسی که شهوات و دوستداشتنیهایش بر او غلبه پیدا میکند ذلیلتر از عبد و بردهای است که خرید و فروش میشود؛ مَغْلُوبُ الشَّهْوَةِ أَذَلُ مِنْ مَمْلُوکِ الرِّقِّ»(غررالحکم/ص709) حالا ببینید میتوانید نسبت به ذلت و بیچارگی یک بردهای که خرید و فروش میشود احساس دقیقی داشته باشید یا نه.
امام کاظم(ع): کسی که به نقایص نفس خود رسیدگی نکند، هوای نفس بر او غلبه میکند
امام موسی بن جعفر(ع) میفرماید: «کسی که به نقایص نفس خود رسیدگی نکند، هوای نفس بر او غلبه میکند و کسی که (به واسطۀ چیرگی مداوم هوای نفس) مدام در حال ناقص شدن و کم شدن است (و در نتیجه هر روز وضعش بدتر از دیروز است) مرگ برای او بهتر است؛ مَنْ لَمْ یَتَعَاهَدِ النَّقْصَ مِنْ نَفْسِهِ غَلَبَ عَلَیْهِ الْهَوَی وَ مَنْ کَانَ فِی نَقْصٍ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ»(من لا یحضره الفقیه/ج4/ص382) همانطور که میبینید در اینجا کاری به این ندارد که چقدر آدم خوبی هستی و چندتا خوبی یا بدی داری، بلکه میفرماید باید مدام به نفس خود رسیدگی کنی. یعنی در بیرون دنبال فهرست بدیها و خوبیهای خودت نباش، بلکه در درون خودت به دنبال این باش که چند بار بر نفس خود غلبه کردهای و چند بار از آن شکست خوردهای.
یک راز مهم در موضوع مبارزه با نفس/ چه میشود بعضیها -مثل تروریستهای سوریه- به جنایتهای وحشیانه دست میزنند؟
در موضوع مبارزه با نفس یک راز مهم وجود دارد که اگر به این راز پی ببریم، ریشۀ بسیاری از حوادث تاریخی و حتی حوادث کنونی منطقه را میفهمیم. مثلاً این روزها شما برخی از تصاویر مربوط به وحشیگری و جنایت تروریستها در سوریه را دیدهاید که چگونه آدمهای بیگناه را زنده زنده به آتش میکشند یا بچهها را سر میبُرند و تیرباران میکنند، اما چه میشود بعضیها به این حدّ از رذالت میرسند؟ آیا اینها صرفاً اشتباه کردهاند یا دچار سوء تفاهم شدهاند؟! قصه به این سادگیها نیست و باید رذالت اینها را ریشهیابی کرد.
چرا قابیل که اهل عبادت بود یکباره دست به جنایت زد؟! /چرا اولین جنگ بشریت بین دو خداپرست بود؟/ چه شد که در کربلا عدهای نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!
چرا خداوند اولین جنگ تاریخ حیات بشر را بین دو آدم خداپرست (هابیل و قابیل) قرار داده است؟ چون میدانید که قابیل آدم کافری نبود، حتی اهل عبادت بود و برای خدا قربانی داده بود و فقط قربانی او قبول نشد؛ مثل خیلی از کارهای خوبی که ما انجام میدهیم و قبول نمیشود. ولی چه شد که یکباره دست به جنایت زد؟ چرا اولین جنگ تاریخ بشر، بین یک حرامخور و یک حلالخور نبود؟ چرا بین یک بینماز و یک نمازخوان نبود؟
بالاترین جنایتی که در عالم رخ داده است، جنایت کربلا و قتل اباعبدالله الحسین(ع) است.(لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه؛ امالی صدوق/116) در کربلا هم دوباره میبینیم یک عده آدم نمازخوان دست به جنایت میزنند! چه شد یک عدۀ به ظاهر مسلمان یا نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!
شاید مارکسیستها به اندازۀ سازمان منافقین خلق که نماز میخواندند، جنایتکارانه آدم نکشتند/ دلیل جنایات وحشیانۀ تروریستهای سوریه که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟
در تاریخ انقلاب خودمان هم گروههای تروریستی مختلفی داشتیم؛ هم جنایت منافقین و هم مارکسیتها را دیدهایم ولی شاید مارکسیستها به اندازۀ منافقین سازمان مجاهدین خلق که نماز هم میخواندند، جنایتکارانه آدم نکشتند!
امروز هم در سوریه، تروریستهایی که به ظاهر مسلمان هستند، آنقدر وحشیانه آدم میکشند که بیسابقه است؛ از کافران و ملحدان کمتر چنین قساوتها و جنایتهایی میبینیم. دلیل این وحشیگری از سوی کسانی که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟ برخی از این تروریستهای سوریه آنقدر متشرّع هستند که اگر مفتی آنها به جهاد نکاح فتوا نداده بود، هرگز حاضر نمیشدند عمل منافی عفت انجام دهند. ولی با وجود این تشرّع، ببینید چقدر راحت آدمهای بیگناه را میکشند!
آیا کسی که یک مقدار اهل مذهب و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی میشود؟/ اگر یک آدم مذهبی مبارزه با نفس نکند، ممکن است جنایتهایی بکند که از کفار هم برنمیآید/ خوارج مذهبیترین گروهی که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند و شکم زن حامله را دریدند
آیا اینها نشان نمیدهد کسی که یک مقدار مذهبی شد و اهل دین و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی میشود؟ شواهد تاریخی نشان میدهد اولین جنایت تاریخ، یعنی قتل هابیل توسط قابیل از همین نوع بوده و بزرگترین جنایت تاریخ در کربلا هم از این نوع بوده است. وحشیگریهای امروز در سوریه و جاهای دیگر نیز از همین نوع است.
خوارج مذهبیترین گروهی بودند که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند. خوارج آنقدر متشرّع بودند که وقتی اشتباهاً در مزرعهای به یک چهارپا، تیر زدند و آن را کشتند، بلافاصله رفتند تا از صاحب آن حلالیت بطلبند! آنوقت همین خوارج مردی به نام عبدالله بن خباب را به جرم محبت امیرالمؤمنین(ع) یا کافر ندانستن علی(ع) در مقابل همسر باردارش سر بریدند و بچۀ او را هم مهدورالدم دانسته و شکم همسر باردارش را شکافته و بچه را هم کشتند(موسوعة التاریخ الاسلامی/5/237)
چطور یک انسان به چنین وحشیگری و جنایتی دست میزند؟ آیا این عادی است؟! هیچ کدام از اینها تصادفی نیست بلکه نشاندهندۀ یک واقعیت مهم است و از برخی قواعد عالم هستی حکایت میکند. همۀ اینها به ما میگوید که اگر یک آدم به ظاهر مذهبی و متشرع، مبارزه با نفس نکند و مطیع هوای نفسش باشد، میتواند از آدم کافر و ملحدی که همیشه مطیع هوای نفسش است، وحشیتر بشود؛ از این آدم مذهبی ممکن است جنایتهایی سر بزند که از کافران و ملحدان هم سر نمیزند!
گاهی اوقات از آدمی که ادعای دین و ایمان ندارد، انصافی دیده میشود که از آدمی که ادعای دین و ایمان دارد ولی مطیع هوای نفس خودش است، این انصاف را نمیبینیم. این آدم مدعیِ دیانت، جنایتها و خیانتهایی مرتکب میشود که حدّ و حساب ندارد.
اینطور نیست که حتماً جنایتکار بودن این مذهبیها را در آدمکشی ببینیم، بلکه هر کسی در هر عرصهای که هست به نوعی رذالت خود را نشان میدهد. مثلاً گاهی یک عنصری در عرصۀ رسانه میبینید که بچه مذهبی بوده ولی چون مطیع هوای نفسش است دروغهایی حاضر است ببندد و تخریبهایی حاضر است بکند که یک آدم ملحد حاضر نیست چنین کارهایی انجام دهد. یعنی یک آدم ملحد حاضر نبود کسی را اینطور تخریب کند. یک آدم مذهبی و نمازخوان که مطیع هوای نفس باشد، گاهی در رذالت غوغا میکند و کارهای زشتی انجام میدهد که از یک کافر ملحد هم برنمیآید.
بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند
بچهمذهبیای که مطیع هوای نفسش باشد، تبعیت خودش از هوای نفس را توجیه میکند. مثلاً اگر با شوهرش دعوا کند، شوهرش را تکفیر میکند و او را به لجن میکشد. یا آقای مذهبی اگر با خانمش دعوا کند، او را تکفیر میکند و به لجن میکشد و همۀ هواپرستیهای خود را پشت سر توجیهاتش مخفی میکند. ابلیس هم روز اول همین کار را کرد. ابلیس در توجیه سجده نکردنش گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک آفریدهای؛ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین»(اعراف/12)
بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار کردن از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند. مبارزه با هوای نفس اصلش برای ما مؤمنین و نمازخوانها است نه برای کافران. جهاد با نفس برای کسانی نیست که در اروپا و کشورهای دیگر هستند و از دین و ایمان چیزی نشنیدهاند. اگرچه آنها هم اگر مبارزه با نفس کنند سود میبرند.
مبارزه با نفس برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند/ مسأله صرف یک برداشت اشتباه نیست
مبارزه با نفس برای اصلاح کافران نیست، برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند. برای اینهایی که تعصبهای دینی قوی دارند ولی امروز دارند بچه سر میبرند، آدمها را زنده میسوزانند و جنایتهای وحشتناک انجام میدهند. وقتی هم دستگیرشان میکنند میگویند: «زود باشید مرا بکشید تا به ملاقات پیامبر(ص) بروم!»
تصور نکنید این افراد تنها دچار سوء تفاهم شدهاند یا اشتباه به عرضِ آنها رساندهاند! مگر یک آدم چقدر میتواند اشتباه کند؟ بالاخره هر آدمی عقل و شعور دارد و تا این حدّ نمیتواند دچار اشتباه بشود و از روی نفهمی جنایت کند. بالاخره انسان وجدان و فطرت دارد. پس مسأله صرف یک برداشت اشتباه نیست.
اگر نفس انسان پشت سر عبادتش بزرگ شود، یک جایی که فرصت پیدا کند جنایتی میکند که آدمهای معمولی انجام نمیدهند
وقتی یک آدم مومن و مذهبی، به هوای نفس خود رسیدگی نکرد و نفس خود را رصد نکرد (به نقایص نفس خود رسیدگی نکرد؛ لَمْ یَتَعَاهَدِ النَّقْصَ مِنْ نَفْسِهِ) نفس امارهاش بزرگ میشود و چون پشت سر عبادت قرار میگیرد، دیده نمیشود. یعنی نفسش پشت سر عبادت بزرگ میشود. لذا یک جایی که فرصت پیدا کند، جنایتی میکند که آدمهای معمولی انجام نمیدهند.
اغلب آدمهای متدین که خطاها و اشتباهات بزرگ میکنند، به خاطر نفسانیت آنهاست که آنها را به اشتباه میاندازد. اغلب آدمهایی که جاهل و نادان هستند، تبعیت از هوای نفس، آنها را به اینجا رسانده و اگر تبعیت از هوای نفس نکرده بودند به این جهالت نمیرسیدند.
گویا مؤمنِ هوای نفس پرست، تا قبل از ظهور نباید باقی بماند
همۀ ما در موضوع تبعیت از هوای نفس امتحان خواهیم شد. گویا مؤمنِ هوای نفس پرست تا قبل از ظهور نباید باقی بماند و باید غربال شود و به حسابش رسیده شود. از خدا میخواهیم هوای نفس را از دلِ ایمانی ما خارج کند و هوای نفس ما را پشت سر ایمان ما متورم و پنهان و جنایتکار نگه ندارد.
تنها جایی که میشود بر این نفس ذلیل کننده و ذلیل شده غلبه کرد، درِ خانۀ اباعبدالله(ع) و کنار گودی قتلگاه است …
منبع : بیان معنوی
چگونه روشنگری کنیم؟ چه بگوییم؟ و چگونه؟
سخنرانی استاد پناهیان در ستاد حامیان حجت الاسلام رئیسی
1- ادبیات همهفهم: ادبیات کارآمدی به جای ارزشی
برای گفتگوی چهره به چهره باید از ادبیات همهفهم استفاده کرد. متأسفانه نیروهای انقلابی بعضاً از ادبیات خوب و متناسب با تمام اقشار جامعه، برخوردار نیستند! ما باید تولید ادبیات کنیم، و حرف حق را به شیوههای مختلف تبیین کنیم.
مثلاً تاکید بر «آرمانها و ارزشها» برای خیلیها قابل فهم نیست، شما باید بر «کارایی و کارآمدی» به عنوان یک ضرورت انقلابی تأکید کنید. همچنین باید «ناکارآمد» و بیفائده و بلکه مضر بودنِ مسیر غیرانقلابی را تبیین کنید.
بهجای اینکه بگوییم: «این مذاکرات، مخالف عزت اسلامی و آرمانهای انقلاب بود» باید بگوییم: «بنا بود کارخانهها بچرخد، اما وقتی در مقابل دشمن کوتاه آمدیم، کارخانههای بیشتری تعطیل شد!» این یعنی با ادبیات «ارزشی و آرمانی» صحبت نکردهاید، بلکه با ادبیات «کارآمدی» صحبت کردهاید!
گاهی ما اینقدر غرق ادبیات دینی خودمان هستیم که مخاطبمان منظور ما را نمیفهمد! برخی از این ادبیاتی که ما در دفاع از انقلاب و حزباللهیگری داریم، مردمفهم نیست! باید اینها را تغییر دهیم تا همۀ مردم منظور ما را بفهمند و بتوانیم با همۀ مردم ارتباط بگیریم، نه فقط بخشی از مردم! خیلی از آن کسانی که ممکن است نتوانند با شما ارتباط برقرار کنند، دوست دارند شما با آنها ارتباط برقرار کنید و گفتگو کنید.
2- غربزدگی مسئولین، علت اکثر مشکلات کشور
ما در عرصۀ انتخابات حرفهای بسیار روشنی داریم که میتوانیم در گفتگوهای چهره به چهره، با هموطنان خود مطرح کنیم. مثلاً اینکه شیوه غربگرایی-از هر نوعش؛ چه سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی- در کشور ما جواب نمیدهد، چون اصلاً خودِ غرب به بنبست رسیده است!
باید بنبستها و جنایات غرب در حق مردم خودش و مردم جهان تبیین شود. نگویید این مطالب که واضح هستند! خیلیها مرعوب تبلیغات غربیها هستند و فکر میکنند همه چیز در غرب گل و بلبل است.
اگر ما بتوانیم آثار زیانبار غربزدگی را تبیین کنیم، مملکت را از دست غربگرایان نجات خواهیم داد. اکثرا گرفتاریهای ما بخاطر سادهلوحی غربگرایانی است که دائماً به خاطر مرعوب شدن در برابر غرب و یا اطمینان نابجا به غرب به کشور ضربه زدهاند.
در گفتگو با مردم، یکی از حرفهایی که میتوانید مطرح کنید این است که بگویید: «هر موقع غربگراها در این کشور قدرت پیدا کردند، غربیها به ما بیشتر ضربه زدند» مثلاً وقتی بنیصدر رئیس جمهور شد، به ما حملۀ نظامی کردند. یا وقتی دولت دست بازرگان بود، میخواستند با حوادثی مثل کردستان مملکت را تجزیه کنند. در دولتهای غربگرا ما را دچار شدیدترین تحریمها کردند و پس از فتنۀ 88 وقتی دیدند غربگرایان قدرت ایجاد شورش دارند، تحریمها را به شدت افزایش دادند. این مطلب اخیر را خود امریکاییها تصریح کردند.
باید به تک تک مردم بگوییم اگر غربگرایی ادامه پیدا کند، باید منتظر ضربات سهمگینتر باشیم. هر یک رأی به جریان غربگرا، در واقع رأی علیه امنیت و رفاه مردم است. آنها میخواهند کشور ما را مثل مصر کنند که دربست در اختیار آمریکاست و اوضاعش را میبینید که چگونه فقر از در و دیوار آن بالا میرود.
استراتژی تربیتی بزرگان!
بزرگی را گفتند ؛
تو برای تربیت فرزندانت چه می کنی؟
گفت: هیچ کار…!
گفتند: مگرمیشود؟
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟
گفت: من در تربیت خود کوشیدم، تا الگوی
خوبی برای آنان باشم.
فرزندان ؛ راستی گفتار و درستی رفتار
پدر و مادر را می بینند، نه امر و نهی های
بیهوده ای که خود عمل نمی کنند….
برگزاری کارگاه آموزشی بهداشت و سلامت
به همت معونت مالی مدرسه امروز در مدرسه علمیه فاطمیه شهرکرد کارگاه آموزشی بهداشت و سلامت با دو موضوع افسردگی و بهداشتِ تغذیه با حضور کارشناس و متخصص مربوطه برگزار شد. در این جلسه کارشناس مربوطه راه های در مان افسردگی را چنین بیان کردندکه برای خود هدف تعیین کنید ، ورزش کنید ، سالم غذا بخورید، به اندازه بخوابید،به خود مسئولیت بدهیدو با افکار منفی بجنگید.
پخش زنده مناظرهها تصویب شد
سامانی سخنگوی وزارت کشور: باتوجه به مطالبه عمومی مردم، دیشب کمیسیون نظارت بر تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری به این نتیجه رسید که مناظرهها به صورت زنده پخش شود. البته الزاماتی برای این موضوع وجود دارد که متعاقبا اعلام خواهد شد.