پیشگویی پیامبر از ظهور وهابیت
پیشگویی پیامبر از ظهور وهابیت؛
با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی میبریم که پیامبر اکرم(ص) از ظهور وهابیان در میان امت خود پیشگویی کرده است.
بخاری در صحیح خود از رسول خدا نقل کرده که فرمودند:«مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن میخوانند ولی از حنجرههای آنان تجاوز نمیکند، آنها از دین خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد. نشانه آنان تراشیدن سر است».
قسطلانی میگوید:«مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و مابعد آن است». میدانیم که نجد مرکز وهابیان و موطن اصلی آنان بود که از آنجا به دیگر شهرها منتشر شدند. همچنین تراشیدن موی سر و بلند گذاشتن ریش از شعارها و نشانههای آنان است. زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده مینویسد: «احتیاجی به تألیف در رد وهابیان نیست، بلکه در رد آنها کفایت میکند گفتار رسول خدا که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعتگزاران کسی به جز وهابیها چنین تشابهی ندارند».
تشابه وهابیت و خوارج
تشابه وهابیت و خوارج
ظاهرا اولین کسی که به شباهت اندیشهها و عقاید محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه کرد، برادرش شیخ سلیمان نجدی بود. او در پرتو همین توجه خطاب به برادرش میگوید: «ابن عباس خطاب به مسلمانان میگفت: همانند خوارج نباشید که آیات نازل شده درباره مشرکان را به مسلمانان تأویل می کردند و با این جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را میریختند، اموالشان را غارت میکردند و پیروان سنت پیامبر را به گمراهی نسبت میدادند. پس بر شماست که موارد نزول قرآن را به طور دقیق تشخیص دهید…».
دوجوه مشترک هر دو گروه
1.کج اندیشی و فهم نادرست از دین:
خوارج با برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین، استدلال به ظاهر آیه شریفه «..إن الحکم إلّا لله…»(انعام:57) مینمودند و قائل بدین بودند که حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل، حکمیت در صفین را باطل و عین کفر پنداشتند. همچنین خوارج، آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان میدانستند.
وهابیت نیز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را برای غیر خدا جایز نمیدانند و آن را بدعت در دین قلمداد مینمایند. همچنین وهابیها با استدلال به آیاتی که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد میکنند. در حالی که طبق نص صربح قرآنی و روایی، مسلمین میتوانند پیامبران و اولیای الهی را شفیع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دکتر عبدالملک سعدی میگوید: «هرگاه کسی بگوید: أللهم إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است. این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی میفرماید: «و کان عند الله وجیها: و نزد خدا آبرومند بود…»»
2. ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران:
یکی دیگر از شباهتهای وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج معتقدند میتوان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دارالحرب نامید. لذا خوارج، مسلمانان را به خاک و خون میکشیدند و اموال آنان را به غارت میبردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح میشمردند. پیامبر اسلام در روایتی درباره خوارج میفرماید: « آنان مسلمانان را میکشند و بتپرستان را به حال خود رها میکنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج میگوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته میگرفتند و بر مومنین حمل مینمودند». در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و … را از نظر بگذرانیم. هیأت فتوای وهابیان مینویسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شیعه جایز نیست، و در صورت وقوع آن، نکاح باطل است؛ زیرا آنچه از شیعه معروف است این که آنان اهل بیت را صدا زده و به آنها استغاثه میکنند و این شرک اکبر است». این در حالی است که آنها ازدواج با اهل کتاب را جایز میدانند و میگویند:« جایز است برای مسلمان که با زن یهودی یا نصرانی ازدواج کند در صورتی که محصنه بوده و آزاد و عفیف باشد».
3.مقدس مآبی و قشری گری:
خوارج مردمانی بسیار قشری، کوتاهنظر بودند، بهگونهای که از خوردن تک خرمایی افتاده سر راه اجتناب میورزیدند و آن را حرام میدانستند. از مشخصههای ظاهری خوارج این بود که سرهایشان را میتراشیدند و عدهای از مردم به آنها «سر تراشیدگان» میگفتند. وهابیان نیز سرهای خود را میتراشند و حتی زنان را مجبور می کنند که سرهایشان را بتراشند.
ظاهر گرایی:
خوارج در شبههها و باورهای انحرافیشان، به ظاهر برخی از آیات استناد جستهاند. وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآنی برداشتهایی میکنند که هیچ انسان خردمندی نمیتواند آنها را بپذیرد، مانند: اعتقاد به جسمیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رویت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و دهها مطلب دیگر.
آغاز مأموریت جاسوسهای انگلیسی در دولتهای اسلامی
آغاز مأموریت جاسوسهای انگلیسی در دولتهای اسلامی
در سال 1710 میلادی وزارت مستعمرات انگليس به 9 نفر از افراد كاردان و زيرك ماموريت داد تا براي جاسوسي در دولتهاي اسلامي بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن بازگشتند كه يكي از انها فرد خبرهاي به نام «همفر - Hempher» بود. ماموريت او در كشور تركيه بود همفر به تركيه امد و نامش را محمد گذاشت و بسياري از مسائل و علوم اسلامي و قرآن را فرا گرفت.
دومين بار او به عراق رفت. در این سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود و چون دانست كه عبدالوهاب جوانی جاهطلب و از خود راضي است و از مذهب و اعتقادات مسلمانان عيبجويي ميكند، بسيار خوشحال شد و اطمينان يافت كه دو وظيفهاي كه دولت بريتانيا به او محول كرده بود را به وسيله او عملي نمايد. اولين دستور، شوراندن مردم در مقابل دولت عثماني و دومين دستور فتنهانگيزي بين مسلمانان با تاسيس مذهبي جديد بود.
همفر از آن پس با محمد ابن عبد الوهاب بسيار صميمي شد و با او در مورد مسايل مختلف بحث ميكرد و هر كجا كه محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر ميداد او را تشويق ميكرد.
همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت: خواب ديدهام پيغمبر بر منبري نشسته و برای علما سخنراني ميكرد در آن هنگام شما ((محمد ابن عبدالوهاب)با سيمائي نوراني وارد شدي و پيغمبر از جاي خود برخاست و تو را به اغوش كشيد و بر پيشانيات بوسه زد و گفت: اي محمد! تو وارث حقيقي من در تمام امورات ديني و دنيوي مسلمين ميباشي. و تو در آن لحظه گفتي: يا رسولالله من نميتوانم علم و عقيده خود را براي مردم بر ملا كنم و از شر مردم ميترسم. پيامبر فرمود: اي محمد! تو از شناختي كه بر خويشتن داري برتر هستي و هيچ ترسي به خود راه نده.
محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنيدن اين دروغ بدون آنكه فكري كند خوشحال شد و بعد از آن بر تاسيس مذهبي جديد مصمم گشت. همفر، محمد ابن عبدالوهاب را به حالتي كه دلخواه انگليس بود در آورد. وزارت مستعمرات انگليس به همفر دستور داد تا 6 مورد ديگر را در مغز محمد بگنجاند تا او اين موارد را دير يا زود بين مردم اجرا كند:
1. فتوا دهد كسي كه مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذيرد كافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد
2. تخريب خانه خدا
3. شوراندن اعراب عليه حكومت عثماني
4. انهدام گنبدهاي بار گاه اولياء
5. ايجاد هرج و مرج در سرزمينهاي اسلامي
6. چاپ قرآن تحریفشده
همفر توانست چهار مورد را در افكار محمد ابن عبدالوهاب جاي دهد و در دو مورد ناموفق بود. انهدام خانه خدا و تغيير قرآن، زيرا محمد ابن عبدالوهاب از اجراي این دو مورد بسيار ميترسيد.
تاسیس فرقه وهابیت و وجه تسمیه آن
تاسیس فرقه وهابیت و وجه تسمیه آن
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازهاي را تاسيس كرد. در اینجا ضروری است وجه تسمیه، واژه وهابی برای فرقه ساختگی محمد ابن عبدالوهاب روشن شود. کلمه وهابی از نام پدر موسس فرقه وهابی یعنی عبدالوهاب گرفته شده است، اما خود وهابیان این نسبت را صحیح نمیدانند.
سید محمود شکری آلوسی از طرفدارن وهابیت میگوید: نسبت وهابی را دشمنان وهابیها به ایشان اطلاق کردهاند. این نسبت صحیح نیست، بلکه باید به محمد که نام پیشوای ایشان است، نسبت داده شود و به آنان محمدیه بگویند….احمد امین، نویسنده معروف مصری، در این باره می گوید: محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین مینامیدند و نام وهابی را دشمنانشان بر آنها اطلاق کردند. سپس این نام بر زبانها افتاد…. خود وهابیان، فرقه وهابیت را مذهب تازهای نمیدانند بلکه میگویند این مذهب، سلف صالح است و از این رو، خود را سلفیه مینامیدند… علت اینکه خود را سلفیه مینامیدند این بود که مدعی بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح یعنی اصحاب پیامبر اکرم و تابعین هستند.
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه اي را تاسيس كرد.
فرقه وهابیت از مذهب حنبلی پدیدار شد و همه پیشوایان وهابیت و بطور کلی عموم کسانی که از ابتدا زیارت قبور و توسل و استغاثه به پیامبر اعظم(ص) را منع کردهاند، از علمای حنبلی بودهاند. ابو محمد بربهاری، ابن بطه، ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و محمد ابن عبدالوهاب همه از علمای حنبلی محسوب میشدند و به همین علت وهابیان از ابتدا خود را حنبلی میدانسته و هنوز هم خود را پیرو احمد ابن حنبل میدانند.محمد بن عبداللطیف، یکی از نوادگان محمد ابن عبدالوهاب مینویسد:«مذهب ما مذهب احمد ابن حنبل است».
7 زیبایی که با آرایش به دست نمی آید!
۱. اشتیاق
یک زن بدون اشتیاق، خیلی کسل کننده است. گاهی زندگی بسیار بیرحم است و قادر است ما را در یک چشم برهم زدن، زیر چرخهای سنگین خود له کند. گاهی برای یک زن بسیار دشوار است تا بار مشقتهایی که متحمل میشود را سبک کند و به اموری که حقیقتا از آن لذت میبرد، بپردازد. اما اگر یک زن از شعلههای شور و هیجانش غفلت کند به موجودی منفعل بدل خواهد شد. یک زن اگر زمانی را به خودش اختصاص دهد و از آن زمان لذت برد به گوهر گرانبهای زندگی پی برده و شور و اشتیاقی برای گذر عمر خواهد یافت. یک زن اگر که از فرصتهایی که زندگی در اختیارش قرار میدهد، به درستی بهرهمند گردد، شایسته تحسین همسرش و اطرافیانش خواهد بود. میخواهید که دلیلش را بدانید؟ شور و هیجان واگیردار است. تلاش یک نفر برای تحقق رویاهایش، زیباترین تجربه بشر در طول تاریخ است.
۲. مهربانی و شفقت
یک زن بیعاطفه، شاید خودش را دوست داشته باشد و از خودش راضی باشد، اما آیا دیگران هم دوستش خواهند داشت؟ فقط کافیست تصور کنید. اگر کسی عاجز از دوست داشتن دیگران باشد، چه کسی او را دوست خواهد داشت؟ مادر، همکار، مشاور و یا دوست فرقی ندارد که کدام از اینها هستید، شفقت و مهربانی جزء لاینفک همه این زنان است، که در عین حال پایههای رابطه را مستحکم میکند. به همین دلیل زنان خودخواه و مشهور که تصویرشان با آن همه نقش ونگار روی جلد مجلهها نقش بسته، برای اکثر مردان جذاب نیستند. واقعیت این است که زنی که خودش را دوست بدارد، بیش از دیگران لایق دوست داشته شدن از سوی دیگران و دوست داشتن دیگران است. این همان زیبایی حقیقی است که می توان به آن بالید و البته از اعماق وجود یک زن نشآت میگیرد. عشق ورزیدن و راه و رسم عاشقی، ارزش یک زن را تعیین میکند، نه مضایقه آن از دیگران!
۳. خرد و اندیشمندی
افسانه ای در فرهنگ غربی میگوید: زنان زیبا، باهوش نیستند. در واقع، این پندار غالب، حکمی دوپهلوست، چون اشارهای ضمنی به نازیبا بودن زنان باهوش است. این یک سناریوی دو سر باخت است. اگر زنی تمام وقت خود را صرف جذابیت و زیبایی خود کند، پیشرفتی حاصل نخواهد کرد و اگر فقط خود را وقف تحصیل علم کند، از زیبایی و جذابیت غافل میشود. زنی که وقتی را به پرورش ذهنش اختصاص ندهد، همچون نویسندهای است که وقتی برای خواندن کتاب ندارد. هر انسانی بدون خرد و اندیشه، همچون فریادی است که میگوید: “نیازی نیست که من جهان را درک کنم، جهان باید من را درک کند!” اما کار دنیا به همین سادگیها نیست. گرچه جذابیت و زیبایی فقط در کسب دانش و حقیقت خلاصه نمیشود اما برای ادامه هستی، ضروریست. معرفت کلید اختیار و قدرت است و اختیار و قدرت کلید جاذبه!
۴. حس سرزندگی و نشاط
هیچکس به افراد افسرده علاقهای ندارد. البته منظور این نیست که همیشه باید سادهلوحانه خوشبین بود. لحظاتی در زندگی هست که زنان هم درست مانند مردان، حس ناامیدی را تجربه میکنند. اما نکته اینجاست که حس ماجراجویی و قدرشناسی برای همه نعمتهایی که به ما ارزانی شده، بسیار جذابتر از گرفتار روزمرگی شدن و زندگی را باری تحمیلی بر دوش تصور کردن است. اگر یک زن به اندازه کافی سرزنده نباشد که با فرزندش بیرون رفته و تفریح کند یا آهنگ مورد علاقهاش را زیر دوش زمزمه کند، چه کسی رغبت میکند که او را همراهی کند؟ فرزندانش حتی جرات حرف زدن با او را نخواهند داشت و همسرش هم جرات نزدیک شدن به او را ندارد، متوجه منظورم که شدید؟
۵. غلبه بر شکستها و خستگیناپذیری
برای یک زن هیچ چیز زیباتر از غلبه برمشکلات و شانه خالینکردن از زیر بار سختیها نیست. تفاوتی ندارد که این سختی در زمینه شغلی، ازدواج و یا سلامت جسمانی زن باشد! جهان عاشق زنان مبارز است. سوء تفاهم نشود.این به معنای درگیری دائم با دیگران و یا باورهای فمنیستی مطلق نیست. درگیری درباره شام مورد علاقه یا فیلم محبوبتان نه تنها زیبا نیست، که ابدا در شان شما نیست. خیلی هم بچهگانه است. غلبه بر شکستها به معنی کنترل کردن دیگران یا از کف دادن اختیار نیست. بدین معناست که زندگی هیچگاه قادر به شکست یک زن نخواهد بود مگر اینکه خودش مغلوب شدن را بپذیرد. زیبایی واقعی برای یک زن آن است که، هیچ شکستی او را از پای درنیاورد و مغلوبش نکند.
۶.جرات و اعتماد به نفس
حال که صحبت از زیبایی شد، باید از افتخارات شما صحبت کنیم. البته بین فخر فروشی و اعتماد به نفس از زمین تا آسمان تفاوت است. فخرفروشی، عامدانه از خود تعریف بیجا کردن واز خود متشکربودن است، تا جایی که دیگران او را از خودراضی مینامند. تعریف و تمجید از خود برای جلب توجه دیگران، فقط خودخواهی نیست بلکه امری ناپسند است. اما اعتماد به نفس، چیزی فراتر از تعریف و تمجید از خود و جلب توجه دیگران به چهره، نوع صحبت و افکار و اعمال ما است. اعتماد به نفس، مایه افتخار یک زن است. زنی که افتخاراتش و اعتماد به نفسش وابسته به تعریف و تمجید و جلب توجه دیگران نیست، بسیار جذابتر از زنی است که دست به هر کاری میزند که تاییدش کنند.
۷. نیرو و انرژی
در نهایت، مهمترین خصوصیت یک زن زیبا که به طور خلاصه متاثر از تمام عوامل بالاست، انرژی است. زنی که سرزندگی بینظیری برای زندگی دارد، همچون بت، باید پرستیده شود. باید مجسمهاش را از سنگ یا حتی از برنز که دوام طولانیتری دارد، ساخت. زنی که با تلاش بسیارآرزوهایش را تحقق میبخشد، دلسوز و مهربان است، عاقل و فهیم است و در عین حال دلیر و قوی، شکستها مانعی برای پیشرفت او نخواهد بود و ارزش وجودی خود را میشناسد، در نهایت نیرو و انرژی درونش روح حیات را به اطرافیانش و چیزهای اطرافش میدمد، زیبای حقیقی است.
قانونهایی که والدین باید بدانند
هم کودک و هم پدرومادر باید این نکته را بدانند که کودکان با بزرگترها فرق میکنند و با بزرگشدن این تفاوتها کم میشود. زیرا پایه رشد در نابرابری است.
دو فاکتور در کاهش این فاصله دخیل است: ۱- افزایش سن کودک ۲- مسئولیتپذیری کودک. یعنی کودک با افزایش سن، مسئولیتهایش بیشتر شده و به تناسب بالارفتن مسئولیت، آزادیهای او نیز افزایش مییابد و فاصلهاش با والدین کم و کمتر میشود. زمانیکه صددرصد مسئولیت به دوش او محول شد با والدین برابر میشود.
کودک شما نباید نفر اول خانواده باشد. کودک دایما تلاش میکند افسار زندگی را از شما برباید. هیچگاه به او چنین اجازهای را ندهید. در عوض در بازی به او اجازه دهید تصمیم گیرنده اصلی باشد.
«هماهنگی پدر و مادر»، لازمه تربیت کودک است.
به یاد داشته باشید که کودک شما «آینه» تمام نمای رفتار شماست. کودکان آنگونه رفتار میکنند که میآموزند. درواقع فرزندان ما همانگونه میشوند که ما هستیم.
سه قانون بسیار مهم که باید کودک آنها را رعایت کند:
۱. «زدن»، «گازگرفتن» و «پرتابکردن» در هر حالتی ممنوع است
۲. زمان مشخص خواب
۳. بستن کمربند در خودرو(فرقی نمیکند جلو یا عقب)
این قوانین را بارها و بارها برای کودک توضیح دهید
به یاد داشته باشید وظیفه پدر و مادر، پرورش کودک است نه فرمان صادر کردن و دستور دادن!
پدرومادر در طول روز فقط تعداد محدودی کارت «نه» در اختیار دارند. موقعیتی را در خانه بهوجود آورید که دایما مجبور نباشید به کودک «نه» یا «نکن» بگویید.
کودکان موجودات فراموشکاری هستند، قوانین را هر از چند گاهی برایشان مرور کنید.
اجرای قانون از خود قانون مهمتر است در ضمن قوانین مربوط به خانه مادربزرگ و پدربزرگ ارتباطی با خانه ما ندارد.
پیش از انجام هر کاری ابتدا کودک را برای آن کار آماده کنید. کودکان تحمل تغییرات آنی را ندارند.
آینده کودک، امروز است. خوشبختی و سلامت روانی کودک در آینده بستگی به رفتار درست و خوب امروز ما دارد.
تفاوت پاداش و رشوه را همیشه به یاد داشته باشید:
پاداش، هدیه ایست که بعد از انجام عمل مثبت کودک به او داده میشود. (سازنده)
رشوه، هدیه ایست که قبل از عمل انجام نشده به کودک داده میشود. (مخرب)
این جملهها را روزانه دهها بار به کودک خود بگویید: «به تو افتخار میکنم»، «دوستت دارم»، «تو پسر یا دختر خوبی هستی» و «من همیشه مراقب تو هستم».
این جملات را در هفته حداقل یکبار (در موقعیتهای پیش آمده) به کودک خود بگویید: «معذرت میخواهم»، «من بلد نیستم»، «اشتباه کردم»، «نمیدانم» و همچنین سوالات کودک را به سرعت پاسخ ندهید. سعی کنید آنها را به چالش بکشید: «نظر تو چیه؟…»، «توچی فکر میکنی؟…» و…
این جملهها را هیچگاه به زبان نیاورید: «دوستت ندارم»، «تو پسر یا دختر بدی هستی»، «من دیگرمامان یا بابای تو نیستم»، «من تو را ترک میکنم»، «وای به حالت!» و «دیگه بزرگ شدی این کارها زشته!»
کودک درک درستی از مفهوم مرگ ندارد از بهکار بردن جملههایی که تکیه کلام بزرگترها هستند و مفهوم مرگ در آنها بهکار رفته، بپرهیزید.
مثلا: «برات میمیرم»، «الهی بمیرم»، «تو منو کشتی»، «آخرش از دستت دق میکنم و میمیرم» و… این جملات را جلو کودک برای دیگران هم بهکار نبرید. کودک فرق بین شوخی، جدی و اصطلاحات غلو شده را نمیداند. مادری که به همسر خود میگوید «تو آخر با این کارهات منو میکشی» کودک احساس میکند پدر قصد کشتن مادر را دارد و احساس ناامنی او را به مادر میچسباند و از ترس اینکه نکند پدرش، مادر را بکشد حاضر به جدا شدن از مادر نیست
دوستداشتن تنها و تنها «سه» ابزار بیشتر ندارد:
۱. گفتن جمله دوستت دارم
۲. نگاه چشم در چشم
۳. نوازش با دست
سعی نکنید با استفاده از ابزارهایی مانند خریدن اسباببازی یا خوراکی پیام دوستداشتن را به کودک بدهید. برای دوستداشتن، شرط نگذارید. هیچگاه به کودک نگویید به شرط فلان دوستت دارم. دوست داشتن پدر و مادر به فرزندشان بیقیدوشرط باید باشد.
اگر به خاطر رفتار نامناسب کودکتان واقعا عصبانی شوید، خودتان را به سن آن کودک تنزل دادهاید.
«کار بدکردن» با «بد بودن» متفاوت است. هنگامیکه کودکتان عمل بدی را انجام میدهد باید به او بگویید که تو پسر یا دختر خوبی هستی ولی این کار تو کار بدی بود.
به یاد داشته باشید پاداشی که به کودک میدهید حق پس گرفتن آن را ندارید.
در دستور دادن صرفهجویی کنیم. از دستورهای کلی مانند: مواظبباش، عجلهکن، مراقبباش و… بپرهیزیم. دستورها نباید بهصورت پشت سرهم، بدون اینکه به کودک فرصت انجام آن را بدهیم، باشند. همچنین در فرماندادن به کودک از جملههای امری استفاده کنید نه جملات سوالی. بهتر است ایستاده به کودک فرمان ندهید. بنشینید، همسطح کودک شوید و به او پیغام دهید.
منبع:سلامت نیوز
در مهد کودک، مربیان وظیفه بسیار مهمی به عهده دارند زیرا نقش جانشین مادر را برای کودک ایفا میکنند و با توجه به این تعریف، مربی باید بتواند اضطراب کودک را تخفیف بدهد و به او امنیت بدهد و او را کنترل کند. اگر مهد کودکی دارای ویژگیهای لازم باشد و تنها از کودک نگهداری نکند بلکه به نیازهای او نیز توجه داشته باشد و رشد کودک و شرایط فردی او را در نظر بگیرد و درباره برنامه خواب، بازی، تغذیه، استراحت کافی و فعالیتهایی که مناسب سن کودک باشد
ویژگی های یک مربی مناسب برای کودکان:
علاقه مندی به کار با کودکان
داشتن سلامت روانی و جسمانی
صبوری و شکیبایی
داشتن تجربه و احساس مادری برای کودکان
سرحال و با نشاط بودن
احساس تعهد ایمانی و اخلاقی در کار با کودکان
آگاهی از مسایل و نیازهای کودکان
توجه به رشد کودکان در ابعاد مختلف جسمانی، حرکتی، عاطفی، روانی،ذ هنی، اجتماعی و زبان آموزی
داشتن ظاهری آراسته و مرتب
با محبت و دلسوز بودن
داشتن توانایی و صلاحیت لازم در نگهداری از کودکان
داشتن نگاه برابر به همه کودکان
به عبارت ساده تر، مربی این گروه سنی باید فردی متعهد، کاردان، آگاه و سازمان دهنده در امور مربوط به کودکان باشد.
لبخند بزن امام
برخاست و رسالتش را تکمیل کرد؛ میدانست باغ فردا را چه گلهایی روشن میکند. غمگین علفهای هرزه بود؛ و سرمست از عطر گلهایی که در راه بودند.
آهای، مردم! این، آخرین ودیعتی است که عشق بر شانههای خسته ولی صبور من گذاشته؛ مژده میدهم شما را به پیوند خدا و ملکوت با زمین، به پیوند بیوقفه نور و رنگین کمان، به بارانی که ریشه در خاک دارد و آسمان به شستن سر و روی خودش با آن، مباهات میکند.
خورشید نورش را از چشمهای صبور این مرد میگیرد. ستارهها تلالؤ آسمانی خندههای او هستند. هر چند این مرد غمگین کم میخندد؛ امّا باور کنید وقتی بخندد، دنیا را بهاری میکند!
بخند علی!
تو میدانی که امید تمام پیامبران قبل از منی.
تو معنی دهنده تمام گریههای شبانه نوحی.
تو هیبت موسا داری.
تو نفس عیسا داری.
تو از خون ابراهیمی، از تبار اسماعیل، از سلاله عشق.
تو محمدی!
تو، من هستی و من، توام؛ در آیینه وحدت ازلی. تو ادامه همه دلتنگیهای من و حرا هستی.
بخند علی و دستی را که بالا میبرم، ایستاده نگه دار! تا تاریخ زیر سایه آن بخندد، تا فردا از سر انگشتهای تو اجازه ورود بگیرد، تا عشق حق داشته باشد از این همه باران بیوقفهای که بر این دلهای خسته باریدیم، بگوید.
حالا رنگین کمان چشمهای تو معنای همه بارانهاست.
حالا منم و دستهای تو و تویی دست نیاز این خاکِ مشتاق.
آن سوتر از برکه، در صحرا غلغله برپاست. شادباش گویان از راه میرسند؛ امّا کائنات به تهنیت مردی میآید که صبوری سالهای سخت فردا از چشمهایش هویداست و به همه دشنههایی که در راهند با لبخندی به وسعت این کویر مینگرد…
بگذار سکوت علی پایانی باشد بر همه زخمهای تاریخ؛ امّا فریاد آسمان از همین دقایق جاری برمیخیزد. لبخند بزن علی!
عید لبخند است، هر چند دلت اندوه کوهها را بکشد..
لبخند بزن مولا! لبخند بزن امام! لبخند…
درظهر غدیر تا كه موسای نبی
درظهر غدیر تا كه موسای نبی
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخیلان عرب
از شدت غم ، از حدقه بیرون زد
از مشرق دستهای پر مهر نبی
خورشید ولایت و امامت تابید
با شوق ملائك همه فریاد زدند
« تا كور شود هر آنكه نتواند دید»
درظهر غدیر تا كه موسای نبی
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخیلان عرب
از شدت غم ، از حدقه بیرون زد
از مشرق دستهای پر مهر نبی
خورشید ولایت و امامت تابید
با شوق ملائك همه فریاد زدند
« تا كور شود هر آنكه نتواند دید»
فرمود نبی به امر معبود ودود
بر امت من علی امام است امام
این مژده ی من به شیعیانش، دوزخ
بر شیعه ی مرتضی حرام است حرام
گُل كرد سپیده ی تبسم به لبش
تا آیه ی «اكملتُ لكُم» نازل شد
فرمود: خوشا به حالتان ای مردم
با حُب علی دین شما كامل شد
فرمود خدا ولایت حیدر را
بر آدم ونسل بعد او واجب كرد
در روز ازل كلید فردوسش را
تقدیم ِ علی بن ابیطالب كرد
فرمود: برادرم علی مَحرم ماست
از عالم غیب مثل من آگاه است
قرآن چقدر مدح و ثنایش را گفت!!!
او نقطه ی زیر باء بسم الله است
فرمود كه یادگار من بین شما
تا روز حساب، عترت و قرآن است
باید كه به هر دوشان تمسك جویید
این راه نجات اصلی انسان است
ذكر صلوات عرشیان می آمد
تا رفت به سوی آسمان دست ِ علی
از عرش بلند و یك صدا می گفتند:
اَلحَق كه امیرمومنان است علی
جبریل به خدمت علی آمد و گفت
تبریك؛ كه این مقام زیبنده ی توست
ای حضرت بوتراب درهر دو جهان
هارونی ِ این قوم برازنده ی توست
جبریل به جانشین پیغمبر گفت
ای مظهر افتادگی و آقایی
مردم اگر امروز امامت خوانند
عمریست امام عالم بالایی
این قوم تو را هنوز نشناخته اند
ای مرد غیور صاحب تیغ دو سر
از خانه نشینی شما می ترسم
لعنت به سقیفه و ابوبكر و عمر
از فتنه ی بین كوچه ها می ترسم
از سیلی و بغض یك پسر می ترسم
دلواپس غربت تو هستم آقا
از آتش و میخ پشت ِ در می ترسم
با دیدن این بركه و گودال غدیر
یكباره به یاد كربلا افتادم
در گودی قتلگاه خود را دیدم
بر پای حسین سر جدا افتادم
همین دستها...
.. و صدا در گوشها به نجوا درآمد:
« هر کس من مولا و سرورش هستم، پس از من پسر عمو و جانشینم وصی و ولی الامر مسلمین علی ابن ابیطالب مولا و سرورش است »
و صدا در هالهای از صوت بلند صلوات به محمد و آل محمد، به سمت آسمانها و عرش بال گشود تا بشارت ولی امری امیر المؤمنین در ملائک نیز ولولهای آسمانی به پا کند.
صدا در عرش، به طنین مبارک باد مبدل شد و بر خاک نازل گردید. در کنار برکه غدیر، مردم موج برمیداشتند تا دست علی را بفشارند به نشانه بیعت و چشمه چشمه، چشمها به اشک مینشستند از اشتیاق.
عطر دلانگیز وحدت در هوا پراکنده شده است و دستها یکی یکی دست علی را میفشرند؛ دستی را که پیامبر بارها و بارها فشرده است.
صورت علی غرق بوسه میشود؛ صورتی را که رسول اللّه بسیار در آن با تبسم به نظاره نشسته است؛ جلوه لایزال خداوندی را.
دست علی، گرمای دستان مردم را حس میکند و در چشمانشان میبیند برقی را که به ظاهر از شوق است، اما دریغ که همین چشمها و همین برق شوق، روزی …