چرا مرگ را در ظاهر قبول داریم ولی در باطن خیر
شرح یکی از احادیث اخلاقی مقام معظم رهبری که در ابتدای درس خارج معظمله مطرح میشود
حدیث:
فى الكافی، عن الباقر (علیه السلام): سَمعتُ جابرَ بنَ عبدالله یقوِل: انّ رسولَ الله (صلیالله علیه و آله) مرّ بِنا ذِاتَ یوم و نحن فی نادینا و هو علی ناقَته و ذلک حینَ رجَع مِن حَجّة الوداع فَوَقَف علینا فسَلٍّم فرَدَدنا علیه سلامَه ثمّ قال: ما لی أری حُبَّ الدنیا قد غَلب علی کثیر من الناس حتیّ کأنّ الموتَ فی هذه الدنیا علی غیرهِم کُتبِ و کأنّ الحقَّ فی هذه الدنیا علی غیرهِم وَجب و حتیّ کأن لمیسَمَعوا و یرَوا منِ خَبرِ الامواتِ قبلَهم سبیلُهم سبیلُ قوم سَفرٍ عَمّا قلیلٍ إلیهم راجعون یبُوَّئونهَم اجداثهَم و یأکُلون ترُاثهَم فیظُنوّن أنهّم مَخلَّدون بعدَهم هیهاتَ هیهات أ ما یتَعَّظُ آخِرُهم بأوّلهٍم! لقد جَهلِوا و نسُوا کلَّ واعظٍ فِیِ کتاب الله و أمنِوا شَرَّ کلِّ عاقبةِ سَوء و لمیخَافوا نزُولَ فادحةٍ و بوَائق حادثةَ.
ترجمه:
امام باقر علیه السلام فرمودند: از جابر بن عبد اللَّه شنیدم كه میگفت: روزى رسول خدا (ص) هم چنان كه سوار شتر بود از كنار انجمن ما گذر كرد و این جریان وقتى بود كه از سفر حجة الوداع باز میگشت پس در نزد ما كه رسید توقف كرده بر ما سلام كرد آنگاه فرمود: چه شده كه مىبینم دوستى دنیا بر بیشتر مردم چیره شده بحدى كه گویا مرگ در این دنیا بنام دیگران ثبت شده؟ و گویا حق و حقیقت در این جهان بر جز اینها واجب گشته، و تا اینكه گویا سرگذشت مردگان پیش از خود را نشنیده و ندیدهاند، (با اینكه) راه ایشان همان راه مردم مسافر است و بزودى بسوى آنان (یعنى مردگان) بازگردند، خانههاى آن مردگان گورشان باشد و اینان میراث آنان را خورند، اینها پندارند پس از آن مردگان همیشه خواهند ماند! هیهات هیهات! [آیا] دنبالان از جلو رفتگان پند نگیرند؟ براستى كه از یاد برده و فراموش كردند هر پند دهندهاى را در كتاب خدا و از شر هر سرانجام بدى ایمن و آسوده خاطر گشته و از نزول بلاهاى سخت و پیش آمدهاى ناگوار ترس ندارند.
شرح:
حِضرت باقر (علیه السلام) روایت می کنند از جابر بن عبدالله، سند روایت سند معتبری است. می گوید جمع شده بودیم، مشغول گفتگو بودیم، حضرت رسول (صلیالله علیه و آله) سوار شترشان بودند، از کنار ما عبور کردند ـ فرمایش پیغمبر اکرم(صلیالله علیه و آله) ، خطاب به ماهاست، دربارۀ ما این حرف گفته شده ـ میفرمایند: چگونه است که میبینم محبتّ دنیا بر بسیاری از مردم غالب شده! گویا مرگ برای آنها نیست و فقط برای دیگران مرگ مقدّر و معینّ شده است، اینها بنا نیست بمیرند! اینطور مکِبّ بر دنیا و محبتّ دنیایند، کأنهّ بنا نیست از دنیا جدا بشوند. این حقوقی که مردم دارند، مسلمانها دارند، گویا این حقوق بر اینها واجب نشده است و بر دیگران این حقوق واجب شده است! گویا اصلاً اطلاعی ندارند از مردمی که قبل از اینها وارد عالمَ اموات شدند و مرُدند. کلمۀ سَفر جمع سافرِ است.
حدیثگویا اینها خیال می کنند که این مرُده هایی که رفتند، این مرُده ها مسافرانی هستند که به زودی به طرف اینها برمی گردند. کأنهّ اصلاً مرگ به معنای واقعی اش برای اینها جا نیفتاده! مرُدهها را در قبرها جا می دهند، میراث آنها را می خورند، خیال می کنند که خودشان بعد از این مرُده ها تا ابد بناست در دنیا بمانند! کأنهّ باورشان این است.
ممکن است ما بگوییم: ما که مرگ را قبول داریم. بله، در ذهنمان قبول داریم ،اماّ در باطنِ دلمان کأنهّ قبول نداریم که روزی باید از این عالم به عالمَ برزخ برویم و وارد در یک عالمَ عجیب ناشناخته ای شویم که انسان قادر بر کوچکترین عملی برای نجات خودش نیست.
در اینجا هزار کار می توانیم برای نجات خودمان انجام بدهیم؛ توسّل کنیم، خدمت کنیم، تلاش کنیم، مجاهدت کنیم، همه کار میتوانیم بکنیم اماّ آنجا که رفتیم، دستها بسته است، برای نجات خودمان از مشکلاتی که آنجا ممکن است پیش بیاید، راهی وجود ندارد. این را باید از عُمق جان باور کرد، صِرف باورِ عقلی و ذهنی کافی نیست (فادِحَة به معنای حوادث سخت و دشوار است).
«لذّت» نبریم به سرنوشت شیطان دچار میشویم
جت الاسلام پناهیان: «لذّت» نبریم به سرنوشت شیطان دچار میشویم
لذّت و شهوت همیشه بی ارزش نیست و همیشه به انسان ضربه نمی زند، ما به هیچ وجه بنا نیست همهی لذّت ها را در خودمان کور کنیم بلکه لذّات را باید در خودمان بیدار کنیم.
تقرب به خداوند متعال تنها از طریق تحمّل رنج نیست برخی اوقات به دلیل اینکه برخی لذّت ها را می توانیم ببریم به خداوند مقرب می شویم؛ مثلاً خصلت «سخاوت» برای انسان کریم، لذّت فوق العاده ای در پی دارد. کسی که از این سخاوت لذّت برد و برای دیگران سفره پهن کرد و دیگران از آن خوردند و او از اینکه دیگران مال او را کم کرده اند لذّت برد، با همین لذّت به درگاه خداوند مقرب می شود و با همین لذّت، «تعالی روح» پیدا می کند؛ اینجا لازم نیست انسان با هر لذّتی مبارزه کند. یا مثلاً کسی کودک خودش را ببوسد و او را نوازش کند، این محبّت که زجرآور نیست، بلکه لذّت دارد؛ خب هم لذّت می برد و هم طبق روایات با هر بوسه، خداوند یک درجه در بهشت به او می دهد.
وقتی درباره اهلبیت عصمت و طهارت خبر خوبی می شنویم و در فضای میلاد یک امام قرار می گیریم، لذّت می بریم. وقتی در فضای عید غدیر قرار می گیریم و قصه غدیر را برایمان تکرار می کنند، احساس لذّت و خرسندی به ما دست می دهد و «یفرحون لفرحنا» تحقق پیدا می کند. یقیناً این «فرح» و شادی که اینجا ذکر شده، لذت است؛ رنج که نیست. قطعاً این فرح، انسان را مقرب خداوند می کند. قیمت این فرح، لااقل بیشتر از قیمت گریه های برخی ها است؛ نمی خواهم بگویم این شادی ارزشش بیشتر از گریه برای اهلبیت است؛ از گریه برخی ها باارزش تر است. اتفاقاً گریه برای اهلبیت خیلی آسان تر از خوشحال شدن برای آن بزرگواران بدست می آید. برای اهلبیت خوشحال که شدی و لذّت هم بردی، به مقامات عالیه هم دست پیدا می کنی. این لذّتی است که کم پیدا می شود و واقعاً لذّت عمیقی هم دارد؛ آنقدر عمیق که در فقدان این لذّت، انسان حقّ دارد زار زار گریه کند؛ خود آن گریه هم لذّتبخش است. مثل لذّت «فرج» که همان تصور و تخیّلش، در انسان شادی ایجاد می کند، فرج که به تأخیر می افتد او گریه می کند.
برخی لذّت ها را حتماً باید ببریم و برخی لذّت های دیگر را باید در خودمان بیدار کنیم و مصداق برخی های دیگر را در خارج از خود جستجو کنیم و آن ها را ببریماصلاً بنا نیست «مبارزه با هوای نفس» مساوی با «مبارزه با لذّت» تلقی شود. منظور از «هوا»، لذّات و دوست داشتنی هایی هستند که انسان را ساقط می کنند، وگرنه از برخی دوست داشتنی ها اگر لذّت ببریم باعث رشد ما می شود و تازه ما باید بگردیم آنها را پیدا کنیم.
مؤمنین باید به گونه ای از دین خودشان حرف بزنند و آن را به گونه ای معرفی کنند که در جامعه این تلقی ایجاد شود که افراد با ایمان زندگی خوش تری دارند و انسان معنوی، از زندگی لذّت بیشتری می برد. تصور دیگران از دینداران و مؤمنین این است که آنها کم تر لذّت می برند. این تصور، یک اتهام نابجا است که باید آن را شکست.
شکلگيري تفکر صهيونيست:
شکلگيري تفکر صهيونيست:
با شکلگيري تفکر پروتستاني در مسيحيت و دامن زدن به آميزههاي يهود مقدمات شکلگيري مکتب صهيونيزم فراهم شد و صهيونيزم فرزند نامشروع دو تفکر يهوديت افراطي و مسيحيت تفريطي شد. اين جذبها هنگامي که با جهان اسلام روبرو شدند با استفاده از ابزارهاي تبليغ خود مثل فراماسونرها، روشنفکران غربگرا، ماديگرايان غرب زده، رسانه، سينما، صنعت، تصوير و هزاران راه ديگر به ذهن مردم کشورهاي اسلامي اين باور را القا کنند که انسان آمريکايي، اروپايي، انسان برتر است، انسان متفکر است، راه او روش او، برتر و کارآمدتر است، او منجي و نجات دهند جوامع ديگر از فقر و بدبختي و عقبافتادگي است و راه نجات کشورهاي ديگر تنها و تنها کمک گرفتن از اين انسان است و با القائات خود، تفکر اروپايي آمريکايي را تفکر برتر و منجي جهان معرفي نمودند.
سيطر صهيونيسم بر رسانههاي جهان، اکنون بيش از پيش نمايان شده است. صهيونيستها با بهرهگيري از اين سلاح خطرناک، به اجراي ترفندهاي مهلک، بر ضدّ اسلام و مسلمانان ميپردازند. اگر چه در گوشه کنار جهان اسلام، همواره از گردهماييها، کنفرانسها و ميزگردها تصميمهاي قاطع و… در برابر اين ترفندها سخن گفته ميشود، متأسفانه هم آنها صوري و ظاهري بوده است.
در اين جا بايد افزود که اگر کاري از پي نميبريم به اين سبب است که از عمق کار دشمن آگاه نيستيم يا حدّاکثر کلياتي ميدانيم که حتّي با آن نميتوانيم برابري کنيم. وقتي ميگوييم از جزئيات نبرد تبلغاتي دشمن ضدّ خود آگاه نيستيم، منظور اين است که پژوهشهاي مستند همراه با نام و نشان و آمار و ارقام را در زمين حقايق چنگاندازي صهيونيسم بر اين رسانهها در دست نداريم. وقتي چنين اطلّاعاتي در دست نباشد، به طور مسلّم هيچ گونه مقابل جدّي هم صورت نخواهد گرفت.
براي شناختن دشمنان، به قرآن کريم متوسّل ميشويم خداوند متعال در کتاب خود، آنان را با اين دو آيه شناسانده است:
وَلن تَرضي عَنکَ اليَهودَ وَ لَاالنَصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم.
«هرگز يهود و نصارا از تو راضي نخواهند شد تا (به طور کامل، تسليم خواستههاي آنان شوي، و) از آيين(تحريف يافته) آنان، پيروي کني».
لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسَ عَداوً لِلَّذينَ آمَنُوا اليَهودَ وَ الَّذينَ اَشرَکُوا.
«به طور مسلّم، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشرکان خواهي يافت».
در واقع، منظور از يهوديان، جنبشهاي صهيونيستي و فراماسونري و باشگاههاي روتاري و لاينز و نامهاي ديگر است که بيشتر رسانههاي جهاني را حتّي در کشورهاي بزرگي مانند آمريکا، انگليس و فرانسه در اختيار دارند. اين در حالي است که کمونيستها در زمان قدرت، پيش از فروپاشي بلوک شرق فقط رسانههاي کشورهايي را در چنگ داشتند که به طور مستقيم زير نفوذ کمونيسم بودند و غير از اينها فقط نشرياتي را که احزاب کمونيست منتشر ميکردند، در اختيار داشتند؛ اما مسأله شگفتانگيز در اين ميان، اين است که حتّي رسانههاي مسيحي و کمونيستي هم از چنگ اندازي مستقيم و غير مستقيم صهيونيستها در امان نماندهاند.
اکنون اين سؤال مطرح ميشود که هدف از سيطره بر اين رسانهها چيست؟
يهود در قرآن
يهود در قرآن
آياتي نيز دربار گمراه کردن انسانها توسّط قوم يهود در قرآن کريم ميباشد که به بعضي از آنها اشاره ميشود.
«يهود گفتند دست خدا بسته است [ديگر تغييري در خلقت نميدهد وچيزي از عدم به وجود نخواهد آورد] به واسط اين گفتار دروغ، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلکه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است هر گونه بخواهد انفاق ميکند. و همانا قرآني که به تو نازل گشت بر کفر و طغيان بسياري از اهل کتاب بيفزود و ما به کيفر آن تا قيامت آتش کينه و دشمني را در ميان آنها برافروختيم، هرگاه براي جنگ با مسلمانان آتشي برافروزند خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روي زمين به ترويج فساد ميکوشند [ظالم بر ناتوان و پيرو شهوت و غضبند] و خدا هرگز مردم مفسد را دوست نميدارد.» سوره مبارکه مائده: آيه 64
«همانا دشمنترين مردم نسبت به مسلمانان، يهود و مشرکان را خواهي يافت. و با محبتتر از همه کسي با اهل ايمان، آنانند که گويند ما نصراني هستيم، اين دوستي نصاري با مسلمانان بدين سبب است که برخي از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حکم خدا تکبّر و گردنکشي نميکنند.» سوره مبارکه مائده، آيه82
«گروهي از اهل کتاب انتظار و آرزوي آن دارند که شما را گمراه کنند به آرزو نخواهند رسيد و اين را نميدانند.»سوره مبارکه آلعمران، آيه69
يکي از دلايل مخالفت و دشمني يهود با پيامبر اعظم صليالله عليه و آله و سلم و دين اسلام همين خاتميت آن بوده است و اينکه اسلام قدرت عالمان ديني يهود را منحل کرده و چارچوب ديگري براي دين تعريف نمود و يهوديان بخاطر منافع دنيوي خود با اين روند مبارزه کردند و اين يکي از مباني مبارزه با مهدويت در اسلام گرديد. با اينکه پيامبر به صراحت عنوان کرده بود، که مهدي آخرالزمان از نسل اوست و همنام او ميباشد و در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و عدل جهاني را با حکومت جهاني همراه خواهد نمود، مغرضان و منفعت طلبان از همان ابتدا تلاش نمودند حکومت و امامت با هم در خاندان علي و پيامبر عليها السلام جمع نشود تا جلوي شکلگيري اين پيشگويي پيامبر را گرفته باشند.
«آيا طمع داريد که يهوديان به دين شما بگروند، در صورتي که گروهي از آنان کلام خدا را شنيده و به دلخواه خود آن را تحريف ميکنند با آنکه در کلام خدا تعقّل کرده معني آن را دريافتهاند.» سوره مبارکه بقره، آيه 75
«اي پيامبر، از بنياسرائيل سؤال کن که ما چقدر آيات و ادّل روشن بر آنها آورديم و هر کس نعمتي را که خداوند به او داد مبدّل کند پس عقاب خداوند بسيار سخت است.» سوره مبارکه بقره، آيه 211:
اين ستيز با خاندان پيامبر در دورههاي مختلف در زمان پيامبر و پس از آن خود را با عناوين گوناگون نشان داد. ابتدا بر سر تصاحب خلافت و حکومت، بعد براي بيعتگيري و تبعيت امامان از خلفاي اموي و معاويه پس از رسيدن به قدرت با مخالفان متعدد، که انگيزهها و اهداف يکساني نداشتند، روبرو شد، اما براي او روشن بود که تمامي اين مخالفان از مقبوليت يکساني برخوردار نيستند. از اين جهت بودکه سمت و سوي اصلي مبارزه را با آن دسته مخالفاني که خطر آنها فراگير و مبتني بر تمايلات مذهبي و عاطفي تودههاي مردم بود، استوار کرد، وي مانع اصلي تحقق اهداف خود را در مرحله اول وجود سايه بلند پايه شخصيت علي عليه السلام و حضور ملموس پيروان شيعي آن حضرت ديد. و براساس شواهد و گزارشهاي تاريخي هيچ يک از خلفاي بعد از وي نيز، از سياست و روشن او عدول نکردند. پرسش اصلي اين است که معاويه و خلفاي بعدي براي رفع اين دو مانع بزرگ به چه ساز و کارهايي دست زدند؟ حزب اموي کانون اصلي سقوط حکومت و مانع قدرت خود را علي و پيروان مکتب اهل بيت تشخيص داد و البته در تشخيص خود به خطا نبود. از اين جهت است که وي مواجهه را با اين دو محور آغاز کرد.
يک. مقابله با شخصيت علي عليهالسلام:
معاويه و امويانِ پس از او و بعد از فقدان حضور فيزيکي و محوريت عليعليه السلام ابتدا چاره را در اين ديدند که شخصيت و قداست او را در هم شکنند. آنان پس از پيروزي، مظلوميت عثمان را بهانه قرار داده، ادعاي جانشيني شرعي و قانوني وي را داشتند. هواخواهان معاويه در جريان جنگ جمل و صفين، شعار «دين عثمان» را در مقابل «دين علي» مطرح کردند و تفکر عثماني را در مقابل تفکر علوي شکل دادند. بعدها نيز واژ «عثماني» با هواخواهي بنياميه قرين شد. هدف اصلي آنها دلسوزي براي شخصي نبود که خود، اسباب قتلش را فراهم کرده بودند، انگيزه اصلي آنان وجود کينهاي ديرينه با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خاندانش و گرفتن انتقام تاريخي بود. صدور بخشنام دولتي براي سب و لعن امام علي عليه السلام. جعل احاديث بر ضد ايشان و به نفع رقباي آن حضرت را ميتوان در راستاي رسيدن به اين مقصود دانست. البته اين سياست با توجه به محبوبيت علي عليه السلام و فضايل فراوان او که معاويه و ديگر امويان از کار پافشاري ميکردند. بنابر سخن خوارزمي سياست و هدف اصلي امويان و کارگزاران آنها، نه فقط کشتار شيعيان، بلکه نابودي بنيهاشم و آثار خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود.
دو.مقابله با شيعيان
با توجه به نظريه سياسي شيعيان در غاصب دانستن خلافت اموي و مشروعيت حکومت علويان و از طرفي رقابت ديرينه حزبي و قبيلهاي امويان با هاشميان، تفکر شيعي براي آنان حسايت بيشتري پيدا کرد. امويان با توجه به شناختي که از شيعه داشتند، آنان را به عنوان عنصرهاي مقاومتي که داراي پشتوانه مکتبي و مردمي هستند، مينگريستند. وحشت ويژهاي که امويان از علي عليه السلام و پيروانش داشتند. آنان را واداشت تا مقاومت و نيروي اين عناصر را با ابزارهايي چون قتل، حبس، اخراج و تحقير تحليل برند.سپس به شکل قتل عام سادات و علويان و زندان کردن شيعيان علوي که در نهايت با قيامهاي شيعيان همراه شد. در عصر امويان قيامهاي زيد، يحيي بن زيد از بزرگترين قيامها بود که در مقابل دشمني امويان با علويان شکل گرفت. اين قيامها به تضعيف امويان انجاميد و با قيام عباسيان به همراهي ديگر قيامها توانست عباسيان را به جاي امويان بر سر کار آورد.
عباسيان در ابتدا با تشيع بطور علني و رسمي مبارزه نميکردند و سعي ميکردند از قدرت و نفوذ امامان شيعه بهره ببرند. عباسيان بر پايه گزارشهاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعدههاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعدههاي خود مبني بر سپردن قدرت به دست فردي نامشخص از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حرکت خود را شروع کردند.اساساً در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. در زمان اوج عباسيان در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. دو شاخه هاشمي (عباسي و علوي) اهداف سياسي خود را بر محور مشترکي به نام مبارزه با امويان سامان داده بودند. البته حرکت و دعوتي که در اواخر روزگار امويان شروع شد و موجبات سقوط اين حزب را فراهم کرد به نام عباسيان گره خورده است. با اين حال ترديدي نيست که زمينهسازي و قيامهاي قبلي علويان به ويژه زيد بن علي عليه السلام در کوفه و فرزندش در خراسان (دو مرکز مهم دعوت عباسيان) و جايگاه و مظلوميت ويژ اهل بيت در مناطق دعوت عباسي بود که توانست امر دعوت آنان را سرعت بخشيده، پيروزي آنان را استوار کند.
با توجه به چنين جايگاهي بود که آنان حتي قبل از شروع حرکت رسمي قيام در جلسهاي که با همکاران هاشمي خود ترتيب داده بودند هيچ سخني از فرع عباسي به ميان نياورده، بلکه با محمد نفس زکيه به عنوان خليفه برگزيده بعد از پيروزي بيعت کردند. اما پس از مدتي خطر تفکر شيعي را براي خود احساس کردند و بطور رسمي به ضديّت با علويان پرداختند. با علم به اينکه مهدي عليهالسلام از خاندان پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به دنيا خواهد آمد و از نسل امامان شيعه است از زمان امام نهم برنام تحت نظر داشتن امامان شيعه را پياده کردند تا بتوانند رهبران شيعي را کنترل کنند و از قدرت شيعيان در مقابل خود بکاهند و در عين حال تولّد مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را در خاندان آل محمد تحت کنترل خود داشته باشند. جالب توجه است در اکثر دورههايي که شيعيان در زمان امويان يا مروانيان، يا عباسيان تحت آزار و شکنجه و قتل عام بودهاند، ردپايي از مشاوران و کارگزاران و عاملان يهودي در دستگاه حاکم ديده ميشود و اين دشمني يهود از زمان پيامبر ادامه داشته و به عصر امامان شيعه نيز منتقل شده است. فشارها و مراقبتهاي دستگاه خلافت به ويژه در دوره عباسي بر امامان شيعه و پيروان آنها از يک طرف و سياست تقيه امامان به علاوه عدم بسط يد و اشراف کامل بر شيعيان که در مناطق مختلف نيز پراکنده بودند، پيامدهاي زيانباري را در عرصههاي فکري و سياسي در پي داشت. پيامدهاي ناخواسته و احياناًً مستمري که در عصر امامان به وقوع پيوست و نيازمند گزارش و بررسي بيشتر است، عبارتند از:
1ـ انشعاب سادات علوي به دو شاخه حسني و حسيني
2ـ سر درگمي اصحاب امامان در ويژگيها و مصاديق واقعي امام
3ـ طرح دعاوي مهدويت و انديشه ناميرايي براي امامان
از اين رو ميتوان گفت آنچه که از همه بيشتر، اسباب آغازين انشعاب علويان را به دو شاخه بني الحسني و بني الحسيني فراهم ساخت و به شکلگيري رسمي و رواج تفکر زيديه نيز کمک کرد، ادعاهاي خارج از ظرفيت عبدالله محض بود. وي که نزد برخي شيعيان داناترين فرد از اهل بيت و صاحب سيف رسول به حساب ميآمد. براي فرزندش محمد بن عبدالله معروف به «نفس زکيه» با عنوان قائم آل محمد بيعت گرفت و ادعاي مهديت وي را مطرح ساخت. قيام نفس زکيه در سال 145 هجري با زمينهسازيهاي قبلي پدرش موجب شد که برخي از شيعيان به او بپيوندند و با او به عنوان قائم و منجي موعود بيعت کنند. انتظار قائم و نجاتبخشي نفس زکيه به گونهاي در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرده بود که حتي برخي بعد از کشتهشدن وي معتقد بودند که او نمرده و به زودي ظهور خواهد کرد. در جريان همين قيام بود که امام صادق عليه السلام هيچ اقبالي به دعوت آنها نکرد.تفاوت روشهاي سياسي و مباني عقيدتي اين گروه با امامان شيعه به گونهاي رقم خورد که برخي از آنها نه تنها امامان شيعه را آماج حملات و اتهامات قرار ميدادند و آن بزرگان را متهم به حسادت، سازشکاري و همکاري با خلفاي ستمکار ميکردند. بلکه احياناًً از جاسوسي نزد دستگاه خلافت و زمينهسازي براي حبس و تعقيب آنان پرهيزي نداشتند. به علاوه اين که بنا بر برخي گزارشها، خلفاي عباسي نيز گاهي ترجيح ميدادند به اين دسته از رقباي سرسخت ائمه نزديک شوند و آنان را به همکاري بگيرند.
بارزترين دور مهدي ستيزي در آن عصر هنگام تولد خود حضرت مهديعليهالسلام ميباشد.
حاکمان عباسي با علم به اينکه مهدي آل محمد صليالله عليه و آله و سلم از نسل امام حسن عسکريعليه السلام خواهد بود، آن امام را از ابتدا در سامراء تحت نظر گرفته و همراه خانواده زنداني نمودند. کنترل شديد خانواد امام و جلوگيري از ارتباط با شيعيان به قصد آگاهي از تولّد امام مهدي عليه السلام شکل گرفت. شدت دشمني و نظارت دستگاه حاکم به حدي بود که انتخاب مادر امام زمان مخفيانه شکل گرفت و ايشان به عنوان کنيز به خان امام حسن عليه السلام وارد شد. دوران حمل ايشان و تولّد حضرت مهدي عليه السلام به دليل همين دشمني به شکل مخفيانه و پنهاني اتفاق افتاد تا دشمنان مهدويت از تولد او اطلاع نيابند و قصد جان آن حضرت را ننمايند.
پنهان بودن آن حضرت تا زمان شهادت پدرگراميشان، به همين دليل بوده است و هنگامي که ايشان بر امام قبل از خود نماز خواندند بر همگان وجود ايشان ثابت گرديد و شکل جديدي از مهديستيزي شروع گرديد که باعث آغاز دوران غيبت صغري شد.
اصل موضوع مهديت و ظهور و قيام فردي از خاندان پيامبر با عنوان و لقب «مهدي» از ديرباز و قبل از شکلگيري فرقههاي شيعي در ميان مسلمانان مطرح بوده است. چنين باوري برخاسته از احاديث فراوان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در باب ظهور مهدي موعود، در ميان بيشتر فرقههاي اسلامي استوار شده بود. امامان شيعه نيز اگر چه در طول زمان با بيان ويژگيهاي زمان ظهور تا حدود زيادي آن را روشنتر ساخته بودند، اما اين روشنايي به گونهاي نبود که راه را براي هر گونه شبهه و ادعايي ببندد. از اين رو همواره اختلاف بر سر تعيين مصداق آن در قرون نخست ادامه داشت و با توجه به آن گاه و بيگاه افرادي با بهرهبرداري از اين انديشه، مدعي آن ميشدند و يا آن را بر فردي از خاندان اهل بيت تطبيق ميکردند. از ويژگيها و رسالتهاي بارز و مورد اتفاقي که در احاديث نبوي براي اين منجي ذکر شده و امامان نيز به ترويج و تبيين آن پرداخته بودند، قيام و تشکيل دولت اسلامي و نجات مردم از ظلم و جور ستمکاران است.
در همين دوران، ظهور فرقههاي انحرافي، و ضاله نيز شروع شد و مدعياني با معرفي خود به عنوان نايب خاص امام و گاه معرفي خود به عنوان خود امام، ادعاي مهدويّت نمودند که با معرفي افراد خاص توسط امام به عنوان نايبان حضرت و تکذيب هرگونه نيابت ديگر ورود هر گونه ادعاي کذب روبرو شدند.
با شروع دوران غيبت کبري مهديستيزي خود را بيشتر به شکل دشمني با علويان و شيعيان نشان داد و چون شيعيان غالباً در اقليت قرار گرفتند و قدرت حاکمه را در دست نداشتند تحت آزار و اذيت حاکمان قرار ميگرفتند.
در قرنهاي چهارم وپنجم هجري بدليل گسترش مرزهاي جهان اسلام، مسلمانان بيشتر مشغول گسترش فرهنگ اسلام و تقابل فرهنگي با ديگر فرهنگها بودند و اين زمينه رشد فرهنگ اسلامي را از غرب آفريقا تا شرق چين مهيا نمود و در اين دوران کمتر تقابلي ميان فرهنگ شيعي و ديگر تفکرات فرق اسلامي صورت گرفت. تا جايي که پس از گذشت قرنها و بيدار شدن اروپا پس از رنسانس کمکم تقابل ميان جهان اسلام و مسيحيت شکل گرفت و اين دو تفکر به تقابل نظامي وفرهنگي پرداختند. جداي از جنگهاي صليبي که چند قرن ميان جهان اسلام و اروپا ادامه داشت، شروع اصلي اين رويارويي پس از بازپسگيري اندلس توسط اروپائيان از مسلمانان شروع شد. اروپائيان پس از بازپسگيري اندلس به علوم مسلمانان که در کتابخانهها و مراکز فرهنگي و دانشگاهي اندلس ذخيره شده بود دست يافتند و شروع به انتقال آنها به مراکز اروپا نمودند و دريافتند براي مقابله با اسلام بايد از راه تفکر و فرهنگ خودش وارد شوند. اين تفکر باعث شد اروپا از سياهي قرون وسطي بيرون آيد و تحولات اقتصادي، صنعتي، فرهنگي و ديني در جامعه اروپا شکل گيرد. در پيشبرد اين تحولات يهوديان اروپا نقش مهمي را ايفا نمودند.
با رسيدن اروپا در دو قرن اخير به پيشرفتهاي صنعتي و کهنهشدن روش استعماري پيشين، دنياي غرب به فکر شکلدهي امپراطوري جديدي افتاد، که بر مبناي عقايد ديني و مذهبي باشد تا بتواند براساس آن چتر استعماري خود را بر کشورهاي اسلامي دوباره مسلط نمايد.
براي اين منظور به بازخواني پيشگوييهاي کتاب عهدين يهود و مسيحيت پرداختند که در آن به شرايط و علائم آخرالزمان و چگونگي وقوع جنگ آخرالزمان اشاره ميکرد و اينکه جهان توسط يک منجي نجات خواهد يافت.اين پيشگويي آرمان و آميزهاي بود که در تمام اديان الهي ديده ميشد و چه روشي بهتر از اين ميتوان يافت تا با عقايد مردم همراه شد و آن را معرفي نمود که مردم آرزو دارند.
دشمني با اديان
دشمني با اديان
اگر مفهوم مهدويّت را از اين ديدگاه بررسي کنيم که رسالت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم بعنوان کاملترين دين، بر بقيه اديان تحريف شده مُهر باطل زده است و کليه پيروان ديگر اديان پس از ظهور اسلام ميبايست به اسلام روي آورند و گسترش اسلام در نهايت منجر به شکلگيري حکومت عدل جهاني و برپايي اسلام در سراسر جهان خواهد شد، بايد دانست که ستيز با تفکر مهدويّـت همراه با ضديّت با اسلام از همان ابتدا بوده است.درست مانند ادوار پيشين، يهوديان عقيده دارند که تمام پيغمبران از نژاد عبراني بوده و خارج از اين قوم، انساني که حائز شرايط والاي نبوّت باشد، زاده نشده است. به همين دليل پيغمبران اسلام و مسيحيت را قبول نمينمايند (کتاب موسي و يهوديگري). در بررسي زندگاني انبياء ملاحظه ميگردد که يهوديان رفتار بسيار خشن و ناملايمي را در مورد فرستادگان خدا، از خود نشان داده، حتّي بعضي از آنها، از جمله حضرت زکريا و حضرت يحيي عليهما السلام را به قتل رسانيدهاند. علّت اين امر، آيه 2 باب 13 سفر تثنيه تورات به شرح زير است:
تثنيه، باب 13، آيه:«اگر نبي، يا بينند خوابي از شما برخيزد و آيت يا معجزهاي براي شما ظاهر سازد و آن آيت يا معجزه واقع شود که از آن ترا خبر داده گفت که خدايان غير را که نميشناسي پيروي نمائيم و آنها را عبادت کنيم، سخنان آن نبي يا بينند خواب را مشنو زيرا که يهوه خداي شما، شَما را امتحان ميکند تا بداند که آيا يهوه خداي خود را به تمامي دل و به تمامي جان خود محبت مينمائيد. يهوه، خداي خود را پيروي نمائيدو از او بترسيد و اوامر او را نگاه داريد و قول او را بشنويد و آن نبي يا بينند خواب کشته شود زيرا سخنان فتنهانگيز بر يهوه خداي شما گفته است.»
خاخامها، دشمني با دين و پيغمبران را از سنين طفوليّت در مخيّله قوم يهود القا نموده و با اين کار، انتقال شريعت منحطّ و منحرفي را که توسّط خودشان نوشته شده، به نسلهاي بعدي، موجب شدهاند. امروزه يهوديان در حمله به ساير اديان و مذاهب شيوههاي مختلفي به کار ميبندند در زمانهاي گذشته نيز دشمني با دين و پيامبران نتايج متفاوتي به بار آورده است.
شهيد شدن زکريا
صحبت کردن حضرت عيسي عليهالسلام در گهواره، يهوديان را مُجاب کرد و افتراها و اتّهامات وارد شده به حضرت مريم از بين رفت، ولي پس از گذشت مدّت کمي، مجّدداً همان اتّهامات از سر گرفته شد. به ايشان نسبت زنازاگي ـ نعوذ بالله ـ داده ميگفتند: تاکنون فرزندي بدون پدر زاده نشده است. گفتند اينکار، کار زکريّاست، و اين چنين پيغمبر عالي مقامي مانند حضرت زکريّا را متّهم به انجام آن کار زشت نمودند. با پخش اين افکار مسموم کننده، مردم را بر عليه ايشان شوراندند. تا جائي که عدّهاي درصدد قتل حضرت زکريّا برآمدند، يهودياني که از طرف خاخامها تحريک شده بودند ظاهراً براي محافظت زکريا از دست مردم، او را داخل تنه درختي پنهان نموده و سپس درخت و حضرت زکريّا را يکجا بريده و آن حضرت را به قتل رساندند.
آيات قرآن کريم دربار قتل پيغمبران توسّط قوم يهود ميفرمايد:«و ما به موسي کتاب تورات عطا کرديم و از پي او پيامبران فرستاديم، و عيسي پسر مريم را به ادّل روشن حجّتها داديم و او را به واسطه روح القدس، اقتدار و توانائي بخشيديم، آيا هر پيامبري که بر خلاف هواي نفس ما اوامري از جانب خدا آورد، از امرش سرپيچي کرده، از راه حسد گروهي را تکذيب ميکنيد و گروهي را ميکُشيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 87
و يا در آيهاي ديگر ميفرمايد:
«چون به يهود گفته شد که ايمان آريد به قرآني که خدا براي [هدايت بشر] فرستاده، پاسخ دادند که تنها به تورات چون به ما نازل شده ايمان آوريم. و به غير تورات کافر شوند، در صورتي که قرآن حق است و کتاب آنها را تصديق ميکند. بگو اي پيغمبر اگر شما در دعوي ايمان به تورات راستگو بوديد به کدام حکم تورات پيغمبران را کُشتيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 91
«پس سبب آن پيمان شکنيشان، و کفرشان به آيتهاي خدا و پيغمبر کشيشان به ناحق، و اين سخنشان که دلهاي ما در پرده است ـ گرچه خدا بسبب کفرشان بدان مهر نهاد ـ پس جز اندکي ايمان نميآورند.»
سوره مبارکه نساء، آيه155
«راههاي نفوذ مهديستيزان و ابعاد فعاليتهاي آنها»
«راههاي نفوذ مهديستيزان و ابعاد فعاليتهاي آنها»
1ـ جهل و ناآگاهي مردم
2ـ نبودن روحيه و تفقّه در ميان علماء اسلام
3ـ ترويج دين به دور از عقلانيّت و شيوع خرافهپرستي و اوهام گرايي به جاي استدلال و منطق عقلي و شبهه افکني در مسائل اعتقادي
4ـ ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن آنها
5ـ روحيه سادهلوحي و قشريمابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان دين توسط مردم و علما
6ـ ترويج روحيه دنيا طلبي و منفعت گرايي در ميان مردم و ترويج فساد و بيبندباري و لغو گرايي و سرگرمي و سردرگمي.
7ـ کتب، رسانهها، بازيهاي کامپيوتري و اينترنت.
8ـ تلاش سطحي عوام جامعه براي پيشرفت و ترقي جامعه به سوي علم و تکنولوژي با اقتباس از جوامع غربي و به دور از درک عميق از دين.
9ـ تلاش براي اصلاحات اجتماعي و فرهنگي در بستر جوامع ديني به اسم رهايي از تحجر گرايي و خرافهزدگي و ارائه تفسيري نوار دين
10ـ ايجاد فاصله ميان عامه مردم و روحانيت محقق و آگاه به زمان
11ـ جلوگيري از اتحاد و همبستگي مسلمانان و شيعيان
12ـ ايجاد اتحاديههاي ضد اسلامي مانند ناصبيها، غُلّات، وهابيان، بهائيان، فراماسونها، و طالبانيزم، ماترياليزم، کومونيزم، سکولاريزم، ليبراليزم، ليبرال دموکراسي، صهيونيزم، گروههاي متال و شيطان پرستان.
13ـ تخريب شخصيت بزرگان دين و حکومت اسلامي مثل پيامبر و ائمه و رهبران حکومتي فعلي.
14ـ کارشکنيهاي اقتصادي در جوامع اسلامي براي تضعيف اقتصاد کشورهاي اسلامي و ايجاد بحرانهاي اقتصادي و رواج فرهنگ اقتصادي يهود مثل ربا.
15ـ ايجاد کُندي در ترويج و روند فعاليتهاي فرهنگي جوامع اسلامي در حيطه نشر مفاهيم اسلامي اصيل.
16ـ تقويت جبهههاي مخالف اسلام و مهدويت از نظر مالي، فکري و سياسي
17ـ بسترسازي تهاجم کفار و دشمنان به مسلمانان مثل جنگهاي صليبي و جنگهاي اول و دوم جهان
18ـ تضعيف روحيه مسلمانان با ايجاد فضاي عدم خودباوري و عقبماندگي آنها.
«علل ظهور مهدي ستيزي در طول تاريخ»
«علل ظهور مهدي ستيزي در طول تاريخ»
1ـ وجود تشکيلات حکومتي و قدرت حاکمه ميان علماي قوم يهود
2ـ کينهها و حسادتهاي قريش و اطرافيان پيامبر نسبت به او و حضرت علي عليه السلام
3ـ جهل و ناآگاهي مردم نسبت به معارف اهل بيت عليهم السلام و امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف
4ـ تحريف معارف و حقايق دين اسلام
5ـ قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي دشمنان، نفاق، عياشي و شهوتراني، حسادت و دنيا طلبي مخالفان و دشمنان.
6ـ لجاجت، عناد و تعصب بيجا نسبت به مقوله دين و مهدويت
7ـ پيشرفت علم و دانش در بين جوامع بشري به دور از ديانت واقعي و شناخت علمي از دين الهي
8ـ فقدان ايمان واقعي به جهان آخرت
9ـ وجود تفکرات نژادپرستانه در ميان مخالفان و دشمنان
10ـ برتري و پيشرفته بودن تمدن اسلام و مهدويت نسبت به ديگر تفکرات و تلاش مخالفان براي جلوگيري از رشد اين تمدن در سطح جهاني.
لزوم پرداختن به بخش دشمنشناسي در مقول مهدويّت
لزوم پرداختن به بخش دشمنشناسي در مقول مهدويّت
با تحقيق در طول تاريخ و بررسي حوادث گوناگون در بستر اديان الهي و آسيبشناسي علل تحريف، شکست و متروک ماندن اديان الهي به اين واقعيت پي ميبريم که همواره ميان هدايت بشر به سوي خداوند و گمراهي او کشمکشي هميشگي بوده است که گاه در ميان انسان و شيطان رخ مينموده و گاه ميان عقل و نفس و گاه ميان دنيا و آخرت که در نهايت هم اين ستيزها جنگ ميان حق و باطل بوده است که جبه باطل با تمام توان و قوايش سعي در دور نمودن انسان از حقيقت خود و هستي کرده است.
سنگ بناي اين ستيز تاريخي را ابتدا، شيطان در مقابل حضرت حق نهاد و براي اثبات خود، توانش را براي گمراهي گمارد تا بتواند هرچه بيشتر بر شمار همراهانش بيفزايد.
بشر در طول تاريخ همواره بر سر دو راهي حق و باطل بوده است و اين دو راهي پل امتحان و آزمايش نوع بشر در رسيدن به مراحل تکامل خود بوده است. اهل حق، اولياء و انبياء الهي، تلاش خود را در بيداري و رساندن انسان به حقيقت مبذول داشتهاند و همواره دشمن و مخالف آنها سپاه باطل و شيطان بوده است. مسير تکامل انسان پله پله از پيامبران مختلف طي شده و تکامل يافت و بشر را مرحله به مرحله به تکامل روح و عقل نزديک کرد تا کاملترين و جامعترين روش و مکتب را به بشر ارائه داد.
مکتبي که جامعيت و کامل بودن آن ابعاد گوناگون انسان را احاطه نموده و براي تکامل دنيا و آخرت بشر برنامهاي نوين و پويا ارائه نمود تا راهگشاي نسل بشر در ادام تاريخ باشد. جامعيت دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم پايان بخش کليه نيازها و درخواستهاي بشر بود و دين الهي از ابتداي ظهور انسان منتظر رسيدن اين مکتب کامل بشري بود و حال که به بشر اين عطيه داده شده نيازمند بستري بود تا بتواندکل جهان و کل بشريت را تحت پوشش قرار دهد و راه هدايت بندگان را به سوي حق هموار سازد. براي بستر سازي جامعه جهت پذيرش و اجراي دين خاتم، نيازمند جانشيناني بود که پس از پيامبر به امامت برسند و هريک در موقعيت زماني خويش مرحلهاي از اين بستر سازي را طي نمايد تا جهان و زمان آماد پذيرش اين دين الهي در کل جهان شود.
در راستاي اين بستر سازي صبر علي، حلم حسن، خون حسين، دعاي سجاد و….همه و همه پايههاي شکلگيري نهضت جهاني را بنا نهاد تا در نهايت در زمان منجي آخرالزمان بشر دست نياز به سمت ذخير الهي دراز نمايد و تقاضاي تشکيل حکومت عدل جهاني را داشته باشد. اين سير تکاملي بود که براي بشر از زمان آدم رقم خورده بود و همه انبياء الهي و اولياء حق تلاش نمودند تا بشر به اين درجه از عقل و فهم و شعور و نياز برسد که خواهان دين جامع و کامل در سطح جهان باشد و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف وارث حرکت انبياء الهي در طول تاريخ است.
همراه حرکت انبياء الهي و روند تکامل دين حق، سپاه باطل نيز مرحله به مرحله، قواي خود را تکميل و تدارک ديد تا بتواند با هر مرحله از دين حق به مقتضاي زمان خود مقابله کند.
صفحات: 1· 2
تخلّق به صفات الله
امام علی علیه السلام فرمودند:
یا کُمَیْلُ! سَمِّ کُلَّ یَوْم بِاسْمِ اللهِ، وَ قُلْ لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللهِ، وَ اذْکُرْنا وَ سَمِّ بِاَسْمائِنا وَصَلِّ عَلَیْنا، وَ اَدِرْ بِذلِکَ عَلى نَفْسِکَ وَ ما تَحُوطُهُ عِنایَتُکَ، وَ تُکَفُّ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ اِنْ شاءَ اللهِ؛
اى کمیل! هر روز را با یاد خدا آغاز کن و ذکر «لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ» را هر روز فراموش نکن، و توکّل بر خدا بکن (هر روز «تَوَکَّلت عَلَى الله» بگو) و همه روز یادى از ما کن (و صلوات بر ما بفرست). سپس به خودت و خانه ات و خانواده ات فوت کن. (با انجام این اعمال) به فضل خداوند از شرّ آن روز ایمن خواهى بود.
بحار الانوار، جلد 74، صفحه 412.
شرح حدیث:
انتخاب این جمله هاى چهارگانه و گذاردن آن ها در کنار هم، بى جهت و تصادفى نیست. بلکه به خاطر رابطه اى است که با یکدیگر دارند.
امّا «بسم الله الرحمن الرحیم» به خاطر این که هر کارى در فرهنگ اسلامى باید با یاد و نام خداوند شروع گردد و هر کار باارزشى بدون آن آغاز شود به سرانجام نمى رسد.
و امّا تکرار «لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ» در هر روز بدین جهت است که باور کنیم تمام قوّت ها و قدرت ها از اوست، و حایل و مانع بین ما و ناملایمات نیز آن قادر مطلق مى باشد. ما بدون اتّکا بر او نه توان انجام کارى را داریم و نه نیروى دفع موانع.
و امّا واگذارى همه امور به خداوندِ عالمِ بر سرّ و آشکار و توکّل بر آن قدرت مطلق، بدین جهت است که با تمام وجود به درگاهش عرض کنیم: «خدایا! ما از خود چیزى نداریم و بدون تکیه بر لطف تو و توکّل بر قدرت و علم تو، قادر بر هیچ کارى نیستیم. هر چه هست از ناحیه تو و به دست توست».
و بالاخره در پایان با جمله اى کوتاه، به چهارده معصوم (علیهم السلام) متوسّل شویم. مثل این که گفته شود:
«اَللّهُمَّ صَلّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِه وَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ».
انسان با انجام این اعمال چهارگانه و اعتقاد به مضامین آن، هر روزه از شرّ آن در امان خواهد بود، از هر شرّى; هم شرّ نفس خویشتن و هم شرّ شیاطین جنّ و انس و هم آفات و بلاها و حوادث گوناگون و خلاصه از هر نوع شرّى در امان خواهد بود.
تخلّق به صفات الله
مسأله مهمّ در اذکار الله تخّلق به ذکرهاست؛ یعنى ذکر نباید صرفاً لقلقه زبان باشد، بلکه باید در روح و جان انسان نفوذ کند و اثر بگذارد و انسان را به رنگ خودش درآورد. یک قطعه آهن سیاه سرد وقتى که در درون آتش نهاده مى شود به رنگ آتش درمى آید و متخلّق به خُلق آتش مى گردد. بنابراین، ما هم که این ذکرها را تکرار مى کنیم باید همراه با تکرار آن، تدریجاً پلى از زبانمان به قلبمان بزنیم و مضامین آن را باور کنیم.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
اى کمیل!
امام علی علیه السلام به کمیل فرمودند:
یا کُمَیْلُ! اِنَّ ذُنُوبَکَ اکْثَرُ مِنْ حَسَناتِکَ، وَ غَفْلَتَکَ اَکْثَرُ مِنْ ذِکْرِکَ، وَ نِعَمَ اللهِ عَلَیْکَ اَکْثَرُ مِنْ عَمَلِکَ؛
اى کمیل! خطاهایت، از کارهاى خوبت بیش تر، و غفلتت از حضور قلبت فزون تر، و نعمت هاى پروردگار از قدرت شکرگزارى تو بیش تر است.
بحار الانوار، جلد 74، صفحه 415.
شرح حدیث:
در تفسیر جملات سه گانه فوق باید به این نکات توجّه کرد:
1ـ این که نعمت هاى پروردگار فزون تر از قدرت شکرگزارى انسان هاست مطلبى واضح و بدیهى است. به عنوان مثال، اگر نعمت بسیار ارزشمندِ چشم از انسان گرفته شود، چه مصیبت بزرگى رخ مى دهد! اگر انسان بخواهد تا آخر عمر تنها شکر همین یک نعمت را بجا آورد، آیا قادر خواهد بود؟ چشمه جوشانى که در چشم انسان ها وجود دارد و دائماً سطح چشم را مرطوب نگه مى دارد، و اگر نباشد پلک ها چشم را آزار خواهند داد و در مدّت زمان کوتاهى بینایى انسان را از بین خواهند برد، و چاه فاضلابى که اضافه آب چشم را جذب مى کند و اگر نباشد انسان دائماً گریان و صورتش خیس خواهد بود! آیا این ها نعمت هاى بزرگ الهى نیستند؟ اگر یکى از این ها نبود (چشمه جوشان، یا چاه فاضلاب) چه مى شد؟ گاهى از اوقات نعمت هایى داریم که در طول زندگى متوجّه آن نمى شویم! حقیقتاً که نعمت هاى پروردگار فزون تر از قدرت شکرگزارى ما انسان هاست.
2ـ امّا جمله دوم: «وَ غَفْلَتَکَ اَکْثَرُ مِنْ ذِکْرِکَ»، با یک محاسبه ساده آن را هم تصدیق خواهیم کرد. در طول شبانه روز چقدر به یاد خدا هستیم؟ تمام نمازهاى شبانه روزى ما چقدر طول مى کشد؟ در مدّتى که مشغول خواندن نماز هستیم، چقدر به یاد خدا هستیم؟ اگر به یاد خدا باشیم، همه گمشده ها را در نماز نمى یابیم! کیست که دائماً متوجّه خدا باشد؟ آیا در حال خواب و کار به یاد خدا هستیم؟ بله، اولیاء الله در حال خواب هم به یاد خدا هستند، ولى آن ها انگشت شمار هستند. نتیجه این که مدّت زمان غفلت از یاد خدا، بیش تر از زمان حضور قلب است.
3ـ امّا جمله سوم: «اِنَّ ذُنُوبَکَ اکْثَرُ مِنْ حَسَناتِکَ»، نیز با قدرى تفکّر روشن مى شود. متأسّفانه بسیارى از گناهان را گناه نمى شمریم! دروغ ها، تهمت ها غیبت ها، ناشکرى ها، شایعه سازى ها، نقل شایعات، تمسخر دیگران و مانند آن. یا برخى کارها شایسته شخصیّت انسان نیست، ولى انجام مى دهیم! مثل پرگویى، نماز بى حضور قلب، نمازى که شک بین 3 و 4 و 5 مى کنیم، اتلاف وقت و مانند آن. و گاهى حسناتى را انجام مى دهیم که به ظاهر حسنه است، ولى هنگامى که در آن دقیق مى شویم مى بینیم که عبادت نیست. بنابراین گناهان ما از حسنات ما بیش تر است.
سؤال: هدف حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) از این جملات سه گانه چیست؟
پاسخ: هدف حضرت این است که مبادا ما خود را از خداوند طلبکار بدانیم، بلکه باید همواره خویش را بدهکار پروردگار حساب کنیم و به فکر جبران باشیم. یکى از رموز تکامل همین است که خود را ناقص بدانیم. آن کس که خود را کامل مى داند، اوّل بدبختى و توقّف اوست.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.