يهود در قرآن
يهود در قرآن
آياتي نيز دربار گمراه کردن انسانها توسّط قوم يهود در قرآن کريم ميباشد که به بعضي از آنها اشاره ميشود.
«يهود گفتند دست خدا بسته است [ديگر تغييري در خلقت نميدهد وچيزي از عدم به وجود نخواهد آورد] به واسط اين گفتار دروغ، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلکه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است هر گونه بخواهد انفاق ميکند. و همانا قرآني که به تو نازل گشت بر کفر و طغيان بسياري از اهل کتاب بيفزود و ما به کيفر آن تا قيامت آتش کينه و دشمني را در ميان آنها برافروختيم، هرگاه براي جنگ با مسلمانان آتشي برافروزند خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روي زمين به ترويج فساد ميکوشند [ظالم بر ناتوان و پيرو شهوت و غضبند] و خدا هرگز مردم مفسد را دوست نميدارد.» سوره مبارکه مائده: آيه 64
«همانا دشمنترين مردم نسبت به مسلمانان، يهود و مشرکان را خواهي يافت. و با محبتتر از همه کسي با اهل ايمان، آنانند که گويند ما نصراني هستيم، اين دوستي نصاري با مسلمانان بدين سبب است که برخي از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حکم خدا تکبّر و گردنکشي نميکنند.» سوره مبارکه مائده، آيه82
«گروهي از اهل کتاب انتظار و آرزوي آن دارند که شما را گمراه کنند به آرزو نخواهند رسيد و اين را نميدانند.»سوره مبارکه آلعمران، آيه69
يکي از دلايل مخالفت و دشمني يهود با پيامبر اعظم صليالله عليه و آله و سلم و دين اسلام همين خاتميت آن بوده است و اينکه اسلام قدرت عالمان ديني يهود را منحل کرده و چارچوب ديگري براي دين تعريف نمود و يهوديان بخاطر منافع دنيوي خود با اين روند مبارزه کردند و اين يکي از مباني مبارزه با مهدويت در اسلام گرديد. با اينکه پيامبر به صراحت عنوان کرده بود، که مهدي آخرالزمان از نسل اوست و همنام او ميباشد و در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و عدل جهاني را با حکومت جهاني همراه خواهد نمود، مغرضان و منفعت طلبان از همان ابتدا تلاش نمودند حکومت و امامت با هم در خاندان علي و پيامبر عليها السلام جمع نشود تا جلوي شکلگيري اين پيشگويي پيامبر را گرفته باشند.
«آيا طمع داريد که يهوديان به دين شما بگروند، در صورتي که گروهي از آنان کلام خدا را شنيده و به دلخواه خود آن را تحريف ميکنند با آنکه در کلام خدا تعقّل کرده معني آن را دريافتهاند.» سوره مبارکه بقره، آيه 75
«اي پيامبر، از بنياسرائيل سؤال کن که ما چقدر آيات و ادّل روشن بر آنها آورديم و هر کس نعمتي را که خداوند به او داد مبدّل کند پس عقاب خداوند بسيار سخت است.» سوره مبارکه بقره، آيه 211:
اين ستيز با خاندان پيامبر در دورههاي مختلف در زمان پيامبر و پس از آن خود را با عناوين گوناگون نشان داد. ابتدا بر سر تصاحب خلافت و حکومت، بعد براي بيعتگيري و تبعيت امامان از خلفاي اموي و معاويه پس از رسيدن به قدرت با مخالفان متعدد، که انگيزهها و اهداف يکساني نداشتند، روبرو شد، اما براي او روشن بود که تمامي اين مخالفان از مقبوليت يکساني برخوردار نيستند. از اين جهت بودکه سمت و سوي اصلي مبارزه را با آن دسته مخالفاني که خطر آنها فراگير و مبتني بر تمايلات مذهبي و عاطفي تودههاي مردم بود، استوار کرد، وي مانع اصلي تحقق اهداف خود را در مرحله اول وجود سايه بلند پايه شخصيت علي عليه السلام و حضور ملموس پيروان شيعي آن حضرت ديد. و براساس شواهد و گزارشهاي تاريخي هيچ يک از خلفاي بعد از وي نيز، از سياست و روشن او عدول نکردند. پرسش اصلي اين است که معاويه و خلفاي بعدي براي رفع اين دو مانع بزرگ به چه ساز و کارهايي دست زدند؟ حزب اموي کانون اصلي سقوط حکومت و مانع قدرت خود را علي و پيروان مکتب اهل بيت تشخيص داد و البته در تشخيص خود به خطا نبود. از اين جهت است که وي مواجهه را با اين دو محور آغاز کرد.
يک. مقابله با شخصيت علي عليهالسلام:
معاويه و امويانِ پس از او و بعد از فقدان حضور فيزيکي و محوريت عليعليه السلام ابتدا چاره را در اين ديدند که شخصيت و قداست او را در هم شکنند. آنان پس از پيروزي، مظلوميت عثمان را بهانه قرار داده، ادعاي جانشيني شرعي و قانوني وي را داشتند. هواخواهان معاويه در جريان جنگ جمل و صفين، شعار «دين عثمان» را در مقابل «دين علي» مطرح کردند و تفکر عثماني را در مقابل تفکر علوي شکل دادند. بعدها نيز واژ «عثماني» با هواخواهي بنياميه قرين شد. هدف اصلي آنها دلسوزي براي شخصي نبود که خود، اسباب قتلش را فراهم کرده بودند، انگيزه اصلي آنان وجود کينهاي ديرينه با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خاندانش و گرفتن انتقام تاريخي بود. صدور بخشنام دولتي براي سب و لعن امام علي عليه السلام. جعل احاديث بر ضد ايشان و به نفع رقباي آن حضرت را ميتوان در راستاي رسيدن به اين مقصود دانست. البته اين سياست با توجه به محبوبيت علي عليه السلام و فضايل فراوان او که معاويه و ديگر امويان از کار پافشاري ميکردند. بنابر سخن خوارزمي سياست و هدف اصلي امويان و کارگزاران آنها، نه فقط کشتار شيعيان، بلکه نابودي بنيهاشم و آثار خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود.
دو.مقابله با شيعيان
با توجه به نظريه سياسي شيعيان در غاصب دانستن خلافت اموي و مشروعيت حکومت علويان و از طرفي رقابت ديرينه حزبي و قبيلهاي امويان با هاشميان، تفکر شيعي براي آنان حسايت بيشتري پيدا کرد. امويان با توجه به شناختي که از شيعه داشتند، آنان را به عنوان عنصرهاي مقاومتي که داراي پشتوانه مکتبي و مردمي هستند، مينگريستند. وحشت ويژهاي که امويان از علي عليه السلام و پيروانش داشتند. آنان را واداشت تا مقاومت و نيروي اين عناصر را با ابزارهايي چون قتل، حبس، اخراج و تحقير تحليل برند.سپس به شکل قتل عام سادات و علويان و زندان کردن شيعيان علوي که در نهايت با قيامهاي شيعيان همراه شد. در عصر امويان قيامهاي زيد، يحيي بن زيد از بزرگترين قيامها بود که در مقابل دشمني امويان با علويان شکل گرفت. اين قيامها به تضعيف امويان انجاميد و با قيام عباسيان به همراهي ديگر قيامها توانست عباسيان را به جاي امويان بر سر کار آورد.
عباسيان در ابتدا با تشيع بطور علني و رسمي مبارزه نميکردند و سعي ميکردند از قدرت و نفوذ امامان شيعه بهره ببرند. عباسيان بر پايه گزارشهاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعدههاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعدههاي خود مبني بر سپردن قدرت به دست فردي نامشخص از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حرکت خود را شروع کردند.اساساً در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. در زمان اوج عباسيان در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. دو شاخه هاشمي (عباسي و علوي) اهداف سياسي خود را بر محور مشترکي به نام مبارزه با امويان سامان داده بودند. البته حرکت و دعوتي که در اواخر روزگار امويان شروع شد و موجبات سقوط اين حزب را فراهم کرد به نام عباسيان گره خورده است. با اين حال ترديدي نيست که زمينهسازي و قيامهاي قبلي علويان به ويژه زيد بن علي عليه السلام در کوفه و فرزندش در خراسان (دو مرکز مهم دعوت عباسيان) و جايگاه و مظلوميت ويژ اهل بيت در مناطق دعوت عباسي بود که توانست امر دعوت آنان را سرعت بخشيده، پيروزي آنان را استوار کند.
با توجه به چنين جايگاهي بود که آنان حتي قبل از شروع حرکت رسمي قيام در جلسهاي که با همکاران هاشمي خود ترتيب داده بودند هيچ سخني از فرع عباسي به ميان نياورده، بلکه با محمد نفس زکيه به عنوان خليفه برگزيده بعد از پيروزي بيعت کردند. اما پس از مدتي خطر تفکر شيعي را براي خود احساس کردند و بطور رسمي به ضديّت با علويان پرداختند. با علم به اينکه مهدي عليهالسلام از خاندان پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به دنيا خواهد آمد و از نسل امامان شيعه است از زمان امام نهم برنام تحت نظر داشتن امامان شيعه را پياده کردند تا بتوانند رهبران شيعي را کنترل کنند و از قدرت شيعيان در مقابل خود بکاهند و در عين حال تولّد مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را در خاندان آل محمد تحت کنترل خود داشته باشند. جالب توجه است در اکثر دورههايي که شيعيان در زمان امويان يا مروانيان، يا عباسيان تحت آزار و شکنجه و قتل عام بودهاند، ردپايي از مشاوران و کارگزاران و عاملان يهودي در دستگاه حاکم ديده ميشود و اين دشمني يهود از زمان پيامبر ادامه داشته و به عصر امامان شيعه نيز منتقل شده است. فشارها و مراقبتهاي دستگاه خلافت به ويژه در دوره عباسي بر امامان شيعه و پيروان آنها از يک طرف و سياست تقيه امامان به علاوه عدم بسط يد و اشراف کامل بر شيعيان که در مناطق مختلف نيز پراکنده بودند، پيامدهاي زيانباري را در عرصههاي فکري و سياسي در پي داشت. پيامدهاي ناخواسته و احياناًً مستمري که در عصر امامان به وقوع پيوست و نيازمند گزارش و بررسي بيشتر است، عبارتند از:
1ـ انشعاب سادات علوي به دو شاخه حسني و حسيني
2ـ سر درگمي اصحاب امامان در ويژگيها و مصاديق واقعي امام
3ـ طرح دعاوي مهدويت و انديشه ناميرايي براي امامان
از اين رو ميتوان گفت آنچه که از همه بيشتر، اسباب آغازين انشعاب علويان را به دو شاخه بني الحسني و بني الحسيني فراهم ساخت و به شکلگيري رسمي و رواج تفکر زيديه نيز کمک کرد، ادعاهاي خارج از ظرفيت عبدالله محض بود. وي که نزد برخي شيعيان داناترين فرد از اهل بيت و صاحب سيف رسول به حساب ميآمد. براي فرزندش محمد بن عبدالله معروف به «نفس زکيه» با عنوان قائم آل محمد بيعت گرفت و ادعاي مهديت وي را مطرح ساخت. قيام نفس زکيه در سال 145 هجري با زمينهسازيهاي قبلي پدرش موجب شد که برخي از شيعيان به او بپيوندند و با او به عنوان قائم و منجي موعود بيعت کنند. انتظار قائم و نجاتبخشي نفس زکيه به گونهاي در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرده بود که حتي برخي بعد از کشتهشدن وي معتقد بودند که او نمرده و به زودي ظهور خواهد کرد. در جريان همين قيام بود که امام صادق عليه السلام هيچ اقبالي به دعوت آنها نکرد.تفاوت روشهاي سياسي و مباني عقيدتي اين گروه با امامان شيعه به گونهاي رقم خورد که برخي از آنها نه تنها امامان شيعه را آماج حملات و اتهامات قرار ميدادند و آن بزرگان را متهم به حسادت، سازشکاري و همکاري با خلفاي ستمکار ميکردند. بلکه احياناًً از جاسوسي نزد دستگاه خلافت و زمينهسازي براي حبس و تعقيب آنان پرهيزي نداشتند. به علاوه اين که بنا بر برخي گزارشها، خلفاي عباسي نيز گاهي ترجيح ميدادند به اين دسته از رقباي سرسخت ائمه نزديک شوند و آنان را به همکاري بگيرند.
بارزترين دور مهدي ستيزي در آن عصر هنگام تولد خود حضرت مهديعليهالسلام ميباشد.
حاکمان عباسي با علم به اينکه مهدي آل محمد صليالله عليه و آله و سلم از نسل امام حسن عسکريعليه السلام خواهد بود، آن امام را از ابتدا در سامراء تحت نظر گرفته و همراه خانواده زنداني نمودند. کنترل شديد خانواد امام و جلوگيري از ارتباط با شيعيان به قصد آگاهي از تولّد امام مهدي عليه السلام شکل گرفت. شدت دشمني و نظارت دستگاه حاکم به حدي بود که انتخاب مادر امام زمان مخفيانه شکل گرفت و ايشان به عنوان کنيز به خان امام حسن عليه السلام وارد شد. دوران حمل ايشان و تولّد حضرت مهدي عليه السلام به دليل همين دشمني به شکل مخفيانه و پنهاني اتفاق افتاد تا دشمنان مهدويت از تولد او اطلاع نيابند و قصد جان آن حضرت را ننمايند.
پنهان بودن آن حضرت تا زمان شهادت پدرگراميشان، به همين دليل بوده است و هنگامي که ايشان بر امام قبل از خود نماز خواندند بر همگان وجود ايشان ثابت گرديد و شکل جديدي از مهديستيزي شروع گرديد که باعث آغاز دوران غيبت صغري شد.
اصل موضوع مهديت و ظهور و قيام فردي از خاندان پيامبر با عنوان و لقب «مهدي» از ديرباز و قبل از شکلگيري فرقههاي شيعي در ميان مسلمانان مطرح بوده است. چنين باوري برخاسته از احاديث فراوان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در باب ظهور مهدي موعود، در ميان بيشتر فرقههاي اسلامي استوار شده بود. امامان شيعه نيز اگر چه در طول زمان با بيان ويژگيهاي زمان ظهور تا حدود زيادي آن را روشنتر ساخته بودند، اما اين روشنايي به گونهاي نبود که راه را براي هر گونه شبهه و ادعايي ببندد. از اين رو همواره اختلاف بر سر تعيين مصداق آن در قرون نخست ادامه داشت و با توجه به آن گاه و بيگاه افرادي با بهرهبرداري از اين انديشه، مدعي آن ميشدند و يا آن را بر فردي از خاندان اهل بيت تطبيق ميکردند. از ويژگيها و رسالتهاي بارز و مورد اتفاقي که در احاديث نبوي براي اين منجي ذکر شده و امامان نيز به ترويج و تبيين آن پرداخته بودند، قيام و تشکيل دولت اسلامي و نجات مردم از ظلم و جور ستمکاران است.
در همين دوران، ظهور فرقههاي انحرافي، و ضاله نيز شروع شد و مدعياني با معرفي خود به عنوان نايب خاص امام و گاه معرفي خود به عنوان خود امام، ادعاي مهدويّت نمودند که با معرفي افراد خاص توسط امام به عنوان نايبان حضرت و تکذيب هرگونه نيابت ديگر ورود هر گونه ادعاي کذب روبرو شدند.
با شروع دوران غيبت کبري مهديستيزي خود را بيشتر به شکل دشمني با علويان و شيعيان نشان داد و چون شيعيان غالباً در اقليت قرار گرفتند و قدرت حاکمه را در دست نداشتند تحت آزار و اذيت حاکمان قرار ميگرفتند.
در قرنهاي چهارم وپنجم هجري بدليل گسترش مرزهاي جهان اسلام، مسلمانان بيشتر مشغول گسترش فرهنگ اسلام و تقابل فرهنگي با ديگر فرهنگها بودند و اين زمينه رشد فرهنگ اسلامي را از غرب آفريقا تا شرق چين مهيا نمود و در اين دوران کمتر تقابلي ميان فرهنگ شيعي و ديگر تفکرات فرق اسلامي صورت گرفت. تا جايي که پس از گذشت قرنها و بيدار شدن اروپا پس از رنسانس کمکم تقابل ميان جهان اسلام و مسيحيت شکل گرفت و اين دو تفکر به تقابل نظامي وفرهنگي پرداختند. جداي از جنگهاي صليبي که چند قرن ميان جهان اسلام و اروپا ادامه داشت، شروع اصلي اين رويارويي پس از بازپسگيري اندلس توسط اروپائيان از مسلمانان شروع شد. اروپائيان پس از بازپسگيري اندلس به علوم مسلمانان که در کتابخانهها و مراکز فرهنگي و دانشگاهي اندلس ذخيره شده بود دست يافتند و شروع به انتقال آنها به مراکز اروپا نمودند و دريافتند براي مقابله با اسلام بايد از راه تفکر و فرهنگ خودش وارد شوند. اين تفکر باعث شد اروپا از سياهي قرون وسطي بيرون آيد و تحولات اقتصادي، صنعتي، فرهنگي و ديني در جامعه اروپا شکل گيرد. در پيشبرد اين تحولات يهوديان اروپا نقش مهمي را ايفا نمودند.
با رسيدن اروپا در دو قرن اخير به پيشرفتهاي صنعتي و کهنهشدن روش استعماري پيشين، دنياي غرب به فکر شکلدهي امپراطوري جديدي افتاد، که بر مبناي عقايد ديني و مذهبي باشد تا بتواند براساس آن چتر استعماري خود را بر کشورهاي اسلامي دوباره مسلط نمايد.
براي اين منظور به بازخواني پيشگوييهاي کتاب عهدين يهود و مسيحيت پرداختند که در آن به شرايط و علائم آخرالزمان و چگونگي وقوع جنگ آخرالزمان اشاره ميکرد و اينکه جهان توسط يک منجي نجات خواهد يافت.اين پيشگويي آرمان و آميزهاي بود که در تمام اديان الهي ديده ميشد و چه روشي بهتر از اين ميتوان يافت تا با عقايد مردم همراه شد و آن را معرفي نمود که مردم آرزو دارند.