چرا لقب مسیح به عیسی بن مریم (علیه السلام) داده شده است؟
عیسی (علیه السلام) به این دلیل مسیح نامیده شد که او زمین را مسح (طی) می کرد. واژه ی مسیح، کلمه ای است بر وزن فعیل و مشتق از مصدر مسح است.
در آیه ی: «إِنَّمَا المَسِیحُ عِیسَی ابنُ مَریَمَ رَسُولُ الله؛ (1) مسیح عیسی بن مریم فقط پیامبر خداست.» اصلی واژه ی مسیح به معنای ممسوح (پاک شده) است. یعنی واژه ی مفعول به فعیل صرف شده و خداوند وی را بدین نام نامیده تا وی را از گناهان پاک کند و مجاهد گفته از گناهان و پلیدی هایی که در انسان ها وجود دارد، پاک شده است؛ همان گونه که چیزی که باعث آزار و اذیّت است از چیزی زدوده می شود.
ابوعبیده می گوید:
این کلمه عبری یا سریانی و در اصل مسیح بوده که به عربی درآمده و مسیح خوانده شده است؛ همان گونه که نام سایر پیامبران چون اسماعیل، اسحاق، موسی و عیسی در «قرآن» به عربی درآمده اند.
برخی گفته اند:
این همانند آن نیست؛ زیرا اسماعیل، اسحاق و امثال آنها، اسمند نه صفت و مسیح، صفت است و جایز نیست که عرب ها و دیگر اقوام در توصیف چیزی، مورد خطاب سخنی قرار گیرند که آن وصف را درک نمی کنند. بنابراین این کلمه عربی است.
و گفته شده:
عیسی، مَسیح نامیده شد، چون با برکت، مَسح و لمس شده است.
ابوالعبّاس گفت:
او مسیح نامیده شد؛ چون زمین را می پیمود.
و از ابن عبّاس روایت شده است:
او (مسیح) هرگز بر معیوب یا معلولی دست نمی کشید؛ مگر شفا می یافت و گفته شده: مسیح نامیده شده است؛ چون کف پایش صاف بوده و فرورفتگی نداشته است.
و گفته شد، بدین علّت او مسیح نامیده شده که هنگام تولّد، بدنش روغن مالی شده بود و در مورد فرموده ی خداوند متعال: «بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ؛ (2) به کلمه ای از جانب خود که نامش مسیح، عیسی بن مریم است»، ابومنصور گفت:
خداوند آغاز کارش را کلمه نامید؛ چون خداوند، کلمه را به او القا کرد و سپس کلمه را به صورت بشر درآورد و کلمه به معنای فرزند است و معنایش این است خداوند به تو ای مریم! بشارت فرزندی به نام مسیح را می دهد. عیسی (علیه السلام) به دلیل گشت و گذارش در زمین برای پند آموزی و عبرت، مسیح نامیده شده است. بنابراین عیسی (علیه السلام)، مسیح هدایت و دجّال، مسیح ضلالت و گمراهی است. (3)
شهید حجت الاسلام نواب صفوی از منظر ولایت
پیام مقام معظم رهبری به همایش پنجاهمین سالگرد شهادت سیدمجتبی نواب صفوی و یارانش
بسمالله الرحمن الرحیم
كار بسیار به جا و بر حقی انجام میگیرد كه از شخصیت شهید نواب و فداییان اسلام تجلیل میشود. فرق آنها با شهدای زمان ما این است كه آنها در دوران غربت محض قیام كردند و نام حكومت اسلامی و حاكمیت احكام قرآنی را كه كمتر به گوش كسی رسیده بود بلند كردند.
مرحوم نواب در زمانی حكومت اسلامی را مطرح كرد كه هیچ یك از بزرگان، علما و دیگران یا به فكر نبودند یا اگر بودند ابراز نمیكردند ولی مبارزینی بودند كه با رضاخان بر سر قضیه كشف حجاب و در قضایای دیگر مبارزه كردند اما هیچكدام از اینها شعارشان و مكتبشان و هدفشان ایجاد حكومت اسلامی نبود، این مرد بینظیر كه در آن دوران یك جوان بیست و چند ساله بود مساله حاكمیت اسلام را مطرح كرد و آنچنان با حرارت و شور این قضیه را به میان آورد كه توانست جمعی را به دور خود جمع كند.
با همه اختناقی كه وجود داشت و با همع ترسی كه بود چه قبل از كودتا و چه بعد از آن، این علم را برافراشته نگاه داشت و عدهای از جوانها از روحانیون از طلاب، از فضلا حتی فضلای حوزه قم و بعضی از علما را به خودش جذب كرد، من یادم نمیرود سال 23 بود كه ایشان به مشهد آمد من آنوقت 14 یا 15 ساله بودم اسم ایشان را شنیده بودم حتی از اسم ایشان احساس هیجان می كردم رفتم دیدن ایشان، ایشان در مهدیه مرحوم عابدزاده (ره) وارد شد مردم و طلاب به دیدنش میرفتند از علمای مشهد آقا شیخ غلامحسین تبریزی رفت دیدن مرحوم نواب ایشان خودش هم جزو مبارزین دوره مشروطیت بود و در تبریز هم مبارزه كرده بود و درمشهد تبعید بود.
مردم، طلاب و جوانها اصلاً مثل آهنربا جذب نواب میشدند، من خودم یكی از اینها بودم، من طلبه مدرسه سلیمان خان بودم نواب مدرسه به مدرسه به بازدید طلاب میرفت، آمد بازدید مدرسه سلیمان خان.
من آن روز را یادم نمیرود هیجانی در بین طلبهها بود كه یك مدرس كوچكی داشتیم ریختند این مدرس را جارو كردند بعد ایشان وارد مدرسه شدند.
این جوانهای فداییان اسلام دور و برش با آن كلاههای مخصوص برای ما بچهها و نوجوانها خیلی جذاب بودند، اینها چنان داغ بودند در اهدافشان كه آدم مبهوت میماند كه اینها چه میگویند، چه هستند؟ مثل اینكه از یك دنیای دیگری آمدهاند طوفانی در عالم طلاب در دل افراد از جمله دل خود بنده به پا كردند و رفتند.
یعنی نواب احساس مبارزه و آن میل به مبارزه را و فهم اینكه باید مبارزه كرد را در دل من زنده كرد یعنی اولین كسی كه در ذهن من تاثیر گذاشت ایشان بود بعد او آمد به مدرسه از كلمات آن سخنرانی هنوز یادم است نه اینكه همهاش هم درباره سیاست حرف بزند نه، نصیحت میكرد، همه را به یاد خدا به یاد قیامت و به یاد مواخذه الهی میخواند، من این منظره را فراموش نمیكنم از مهدیه راه افتاده بود میآمد به طرف مدرسه نواب، دو طرفش یك صفی بسته شده بود كه چون همه میخواستند او را ببینند این صف به طور طبیعی به صورت نیمدایره درست شده بود. پشت سرش هم شاید صدنفر جمعیت حركت میكرد.
همین طور كه راه میرفت سخنرانی میكرد، یك لحظه ساكت نبود دائم در حال حركت به افراد خطاب میكرد بعضیها كراوات داشتند میگفت: این بند اجانب را از گردنت بازكن بعضی كلاه شاپو داشتند میگفت: این كلاهی كه اجانب به سرت گذاشتند از سرت بردار نواب از لحاظ انگیزش و احساس درونی یك كانون جوشان بینهایت بود مثل آتشفشان دائم در حال انفجار بود حرفی كه میزد حرف خدا بود، حرف دین بود و حرف اسلام و حرف حاكمیت اسلام بود.
جزوهای هم كه منتشر كرد انسان امروز هم كه به آن نگاه میكند میبیند همین مبانی حكومت اسلامی است منتهی در سطحی كه بعداً در طول زمان به دست متفكرین مذهبی و اسلامی عمق پیدا كرده است.
مرحوم نواب یك چنین شخصیتی بود یارانش هم انصافاً یاران صادق و خوبی بودند مثل سید عبدالحسین واحدی، مرحوم سیدمحمد واحدی و دیگرانی كه با ایشان بودند، اینها شخصیتهای برجستهای بودند، انسانهای بزرگی بودند و بعد هم با غربت شهید شدند یعنی شهادتی كه آنها داشتند با شهادت در میدان جنگ فرق میكند در دوران اختناق محض زن و بچه در تحقیر و در سفرند همه زندگیش در سفر است آرامش ندارد هر شب یك جا میخوابد او را گرفتند و بردند.
ماهها او را شكنجه كردند و با بدترین شكنجهها خودش و نزدیكترین یارانش را بردند و اعدام كردند و او در تمام این مدت كه زیر شكنجه بود همان هیجان و همان روحیه را حفظ كرد.
رهبر معظم انقلاب در ادامه این بیانات به خانواده شهید نواب می فرمایند: این شخصیت نباید فراموش شود البته نواب دشمنان زیادی داشت هم كسانی كه وابسته به آن رژیم بودند دشمن او بودند هم كسانی كه تحت نام ملیگرایی با اصل اسلام و اسم قرآن و حاكمیت اسلام مخالف بودند با یك عنصر تنها و بدون تجهیزات و بدون ساز و برگ مخالفت داشتند بعد از شهادتش هم مخالفت كردند برایش موانع گذاشتند، جنبههای مثبت و برجسته و تحسینبرانگیزش را به كلی پوشاندند لذا هر چه از نواب تجلیل شود انصافاً جا دارد منتهی سعی كنید كارهای مبالغه آمیز بیمحتوا و بیعمق انجام نگیرد و كارهای واقعی همان كه بود.
آن اخلاص آن صفا آن شجاعت بینظیر آن اثرگذاری باز هم بینظیر روی دلها و روی جانها و ابعاد مختلف قضیه را صاحبان اطلاع اطلاعاتشان گرفته شود و روی اینها كار شود، مقاله نوشته شود و الا جلسه درست كردن بدون اینكه یك عمق و محتوایی داشته باشد این اثر مطلوب را نخواهد بخشید. ما در این مقطع تاریخ خودمان این شخصیت را داریم این را بایسیتی همانگونه كه بود در جایگاه خودش زنده كنیم.
سلام و صلوات خدا بر روح آن بزرگوار و بزرگوارانی كه با او شهید شدند و بركات خدا بر دوستان و یاران او و شماها كه در این زمینه فعالیت میكنید.
نگاهى به فعاليتها و مبارزات فدائيان اسلام
نگاهى به فعاليتها و مبارزات فدائيان اسلام
1. همپيمانى با آيةالله كاشانى و آزاد كردن او
در اواسط سال 1324 ه . ش آيةالله كاشانى كه مدت 18 ماه بود در زندان انگليسيها به سر مىبرد، به تهران آمد. نواب صفوى كه ايشان را فردى با عظمت و اسلام شناس مىديد، ارتباط با وى را راه رسيدن به مقاصد خود تشخيص داد.
از اين رو، به ديدار ايشان رفت و گفت: «در راه اجراء احكام اسلام و رسيدن به هدف دينى خود، با نقشه و تدبير كافى، با مشورت و همكارى شما حاضرم تا آخرين نفس استقامت كنم و از آزار دشمن نهراسم.»
اين ارتباط زمينه وقايعى گرديد؛ در سال 1325 ه . ش آيةالله كاشانى از سوى حكومت، در حالى كه به زيارت مشهد مقدس عازم بود، دستگير و به قزوين تبعيد شد. نواب كه در آن هنگام براى شركت در مراسم چهلم «آيةالله قمى رحمهالله » عازم نجف شده بود، پس از پايان منبر ختم، به خطيب گفت كه منبر را خاتمه ندهد تا او سخنان ضرورى خودش را عنوان كند. آنگاه چنين گفت: «دولت ايران به نام اينكه يك روحانى بزرگ از دنيا رفته است، تسليت مىگويد؛ ولى در همين ايام يك روحانى بزرگ ديگر را بازداشت و تبعيد نموده است و اهانت به روحانيت كرده. بازداشت آيةالله كاشانى و عرض تسليت متناقض است و منافات دارد. يا بايستى اين عمل حمل بر اغراض شود و يا هر چه زودتر آقاى كاشانى آزاد شوند.»اعضاى هيئت دولت كه به نمايندگى رژيم از ايران آمده بودند، به پاسخ گويى پرداخته و در نهايت مجاب شده، مجبور شدند آيةالله كاشانى را پس از بازگشت به ايران آزاد نمايند.
2. مبارزه با بىحجابى
در پاييز سال 1326 ه . ش زمزمههايى در مجلس مبنى بر تغيير قانون اساسى در راستاى افزايش قدرت شاه به گوش رسيد كه سعى در نشان دادن وجهه اسلامى براى نظام حاكم داشت. اين خبر، حساسيت محافل مذهبى و به ويژه فدائيان اسلام را برانگيخت. آنان براى مقابله با اين حركت رژيم، اقداماتى از قبيل: مبارزه با فرهنگ بىحجابى و بىبندوبارى را آغاز كردند و جلوى درب «مسجد سلطانى» پردهاى آويختند كه بر آن نوشته شده بود: «ورود زنان بىحجاب به مسجد اكيدا ممنوع!» اين طرح در مسجد شاه و بازار نيز اجرا شد و تأثير ژرفى بر بازار گذاشت. بيشتر مغازهها، آگهيهايى زده بودند مبنى بر اينكه از فروختن اجناس و ارائه خدمات به زنان بىحجاب معذورند و از سويى به زنان با حجاب تخفيف ده درصدى مىدهند. اين موضوع، سبب شد تا زنان براى رفتن به بازار چادر به سركنند. رژيم به اين مسئله حساسيت نشان داد، اما با مقاومت مردم روبهرو شد.
3. طرح اتحاد ملل اسلامى
در واپسين ماههاى سال 1326 ه . ش شهيد نواب صفوى به همراه سيد حسين امامى و سيد عبد الحسين واحدى براى ديدار با سران ايل هزاره در افغانستان، راهى مرز خراسان شد. ايل هزاره در نواحى مرزى ايران و افغانستان واقع شده و نواب صفوى شنيده بود كه اكثريت افراد اين ايل را شيعيان متعهد تشكيل مىدهد. بدين منظور، جهت پارهاى مذاكرات با سران ايل، در راستاى وحدت و همدلى عازم آن منطقه گرديد؛ چرا كه بين اين ايل دو دستگى و درگيرى وجود داشت و اين درگيرى سبب از بين رفتن اتحاد بين شيعيان آن منطقه شده بود. او توانست در ديدار با سران ايل به مخاصمات و درگيريهاى آنان خاتمه دهد. اين موفقيت، او را بر آن داشت تا طرح خود را به صورت طرح جامعى براى اتحاد مسلمانان اعم از شيعه و سنى تعميم دهد. از اين رو، با سفيران كشورهاى اسلامى به رايزنى پرداخت و طرح مكتوب خود را مبنى بر وحدت ملل اسلامى تسليم آنان كرد. «فريد خانى» سفير سوريه و «رحيمالله خان» سفير افغانستان از طرح او استقبال شايانى كردند، اما برخى حوادث بعدى مانع پىگيرى آن گرديد.
4. حمايت از مردم فلسطين
هنگامى كه جنگ فلسطين بين اعراب و يهود به خطرناكترين مراحل خود رسيده بود، اجتماع عظيمى با برنامهريزى نواب صفوى در منزل آيةالله كاشانى رحمهالله تشكيل شد. و سپس به همت اين دو بزرگوار روز جمعه، سى و يكم ارديبهشت 1327 ه . ش مسجد سلطانى شاهد پرشكوهترين اجتماع مردمى به منظور حمايت از آوارگان فلسطينى گرديد و از آنجا تظاهرات پرشورى در خيابانها عليه رژيم اشغالگر قدس صورت پذيرفت و در پايان نيز قطعنامهاى مبنى بر اظهار همدردى با مردم زخم ديده فلسطين قرائت گرديد. پس از آن، محلهايى جهت ثبت نام داوطلبين جنگ با صهيونيستهاى اشغالگر در نظر گرفته شد و جمعيتى بالغ بر پنج هزار نفر آمادگى خود را اعلام نمودند. آنگاه اعلاميهاى از سوى جمعيت فدائيان اسلام منتشر شد كه خواستار اعزام داوطلبين توسط دولت به فلسطين شده بودند.
شهيد نواب صفوى در اعلاميه خود كه به همراه نام او درج شده بود، نگاشت: «نصر منالله و فتح قريب. خونهاى پاك فدائيان اسلام در حمايت از برادران فلسطين مىجوشد. پنج هزار نفر از فدائيان رشيد اسلام عازم كمك به برادران فلسطينى هستند و با كمال شتاب از دولت ايران اجازه حركت سريع به سوى فلسطين را مىخواهند و منتظر پاسخ سريع دولت مىباشند.»
دولت دست نشانده، با اعزام آنان مخالفت كرد؛ اما نواب ساكت ننشست و خود به اراضى اشغالى سفر كرد. او به نوار مرزى اردن و فلسطين رفت و از «ملك حسين» خواست تا به يارى مظلومان فلسطينى بشتابد. او روزى در كنار سيم خاردارى كه بين اردن و اسرائيل كشيده شده بود، ايستاد و پس از نگاهى عميق به افق، از سيم خاردار گذشت و وارد خاك اسرائيل شد و فرياد كشيد: «اين ننگآور نيست كه جز با اجازه اسرائيل ما مسلمانان نتوانيم قدم به خاك فلسطين بگذاريم؟»
5. مخالفت با مجلس فرمايشى
در 19 اسفند 1327 ه . ش دربار، فرمان تشكيل مجلس مؤسسان را صادر كرد و فرمان سركوبى هرگونه حركت مخالف با آن را نيز داد. اين دستور براى پارهاى تغييرات در قانون اساسى صادر شد كه مهمترين مفاد آن عبارت بود از: سپردن فرماندهى كل قوا به شاه، تشكيل مجلس سنا و سپردن قدرت قانونى انحلال مجلسين به شاه.
در اين زمان، نواب صفوى پانزده نامه را با جوهر قرمز به پانزده وكيل انتصابى مجلس نوشت كه در آن مخالفت صريح خود را با لوايح و مفاد مذكور اعلام مىداشت و وكلاى انتصابى را كه نمايندگان مجلس مؤسسان بودند، در صورت رأى مثبت دادن، تهديد به مرگ مىكرد.
6. اعدام انقلابى هژير
پس از برگزارى انتخابات مجلس مؤسسان، شاه دستور برگزارى انتخابات دوره شانزدهم مجلس ملى را صادر كرد و احزاب شروع به فعاليت كردند. فدائيان اسلام نيز نامزدهاى انتخاباتى خود را معرّفى كردند؛ اما به دليل ترس رژيم از نتيجه انتخابات، به ربودن برخى صندوقها اقدام كردند و به مغشوش نمودن آراء و دستكارى نتيجه همه پرسى پرداختند؛ به نحوى كه نام همگى نامزدهاى جمعيت فدائيان اسلام در شمار آخرين افراد قرار گرفت. از اين رو، فدائيان به همراه مردم به واكنش پرداختند و در برابر كاخ شاه تجمع كردند.
در هر حال، انتخابات به سود مليون و با برنده شدن آنان و كنار رفتن مذهبيون خاتمه يافت و انگشت اتهام به سوى «عبدالحسين هژير» نخست وزير وقت و وزير دربار نشانه رفت. او از مهرههاى بنام انگليس بود. فدائيان اسلام و آيةالله كاشانى خواستار بركنارى او و باطل اعلام كردن انتخابات شدند؛اما مخالفت هژير و اقتدار او مانع مىشد.
فدائيان او را خائن به دين و ملت دانسته، با اعتقاد به اينكه دفاع از ضروريات دين واجب است، توسط يكى از اعضاى پركار و فعال جمعيت، به نام «سيد حسين امامى» او را اعدام انقلابى كردند. انتخابات نيز باطل اعلام شد، ولى رژيم براى انتقام، در يك دادگاه نظامى سيد حسين امامى را محكوم به مرگ نمود و به شهادت رسانيد؛ اما كانديداهاى جمعيت، آيةالله كاشانى رحمهالله و دكتر مصدق، به عنوان نماينده به مجلس راه يافتند.
7. مخالفت با دفن رضا خان در ايران
رضا خان در شهريور 1320 به جزيره «موريس» تبعيد شد و پسرش محمد رضا به قدرت رسيد. پس از گذشت نه سال، محمد رضا كه به تدريج بر اوضاع داخلى تسلط يافته و جاى پاى خود را تا حدى محكم كرده بود، براى اعاده حيثيت از خاندان خود و به منظور ارتقاء دادن شأن خانوادگى خويش، مقبرهاى براى پدرش در شهر رى ساخت و در 9 ارديبهشت سال 1329 تصميم گرفت جنازه پدرش را كه در مصر به امانت گذارده بود، به ايران انتقال دهد. فدائيان اسلام با شنيدن اين خبر، به مقابله پرداختند تا هيچگونه تجليلى از او به عمل نيايد. بدين منظور، شهيد نواب در تهران، عبد الحسين واحدى در قم و شيخ محمد رضا نيكنام در رى مسئوليت بسيج نيروها را بر عهده گرفتند تا كوچكترين احترامى به عمل نيايد؛ زيرا قرار بود ابتدا جنازه را به قم آورده، در حرم حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام طواف دهند و سپس به رى برده، در جوار حضرت عبد العظيم حسنى به خاك سپارند.07خ-00
نواب صفوى به قم نيز رفت و در سخنرانىاى پرشور پس از درس آيةالله بروجردى رحمهالله گفت: «ارواح مطهر شهداى ما منتظر آن روزى هستند كه ما بتوانيم انتقام خون آنها را حداقل از بازمانده او بگيريم. اين كار را نكرديم هيچ، حال ناظر آوردن جنازه او هم باشيم و ادعا كنيم كه سرباز امام زمان عليهالسلام هم هستيم. بر شما طلاب جوان فرض است كه حداكثر فعاليت را بكنيد و آن امكاناتى كه در اختيار داريد، به كار ببنديد و جلوگيرى كنيد از آوردن جنازه به قم.»
در نتيجه تلاشهاى آنان بر خلاف انتظار رژيم، جنازه با سردى و بدون حضور مردم دفن شد و حتى يك نفر واعظ هم پيدا نشد كه در اين مراسم سخنرانى كند. واعظان دربارى هم از ترس فدائيان اسلام جرأت چنين كارى نيافتند.
8. اعدام انقلابى دكتر برجيس
پزشكى يهودى در كاشان به نام دكتر برجيس بود كه بهائى شده بود و تبليغ بهائيت مىكرد. او حتى به مسلمانانى كه بر ضد بهائيت اقدام مىكردند، داروى اشتباهى تجويز مىكرد، تا آنان را از ميان بردارد. او فساد داخلى شديدى نيز داشت و به عنوان طبابت به ناموس مردم تعدى مىكرد. هشت تن از فدائيان اسلام كاشان از جمله «رسولزاده» و «رضا گلسرخى» به رهبرى «تربتى واعظ» به مطب او رفته، او را كشتند و سپس خود را به شهربانى كاشان معرّفى كردند. گروههاى مختلف مردم و علماى كاشان نيز در حمايت از عمل آنان، خود را شريك جرم معرّفى كردند و آزادىشان را خواستار شدند. پرونده به تهران رفت و آيةالله كاشانى و آيةالله بروجردى رحمهماالله نيز در اين جريان دخالت كردند. دادگاه تشكيل شد و شهيد نواب به همراه واحدى در دادگاه حضور يافت. با ورود اعضاى گرداننده جمعيت به داخل دادگاه، جلسه به هم ريخت و دادگاه به تعطيلى كشيده شد. فرداى آن روز، دادگاه با حضور جمع عظيمى از اعضاى جمعيت فدائيان اسلام تشكيل شد و در پايان، دادگاه رأى به تبرئه آن هشت نفر داد.
9. تلاش براى ملى كردن صنعت نفت
از مهمترين اقدامات جمعيت فدائيان اسلام، تلاش براى ملى كردن صنعت نفت بود. مصدق كه نمايندهاى اقتدار يافته از تلاشهاى فدائيان اسلام بود، طرح ملى شدن صنعت نفت را عنوان كرد؛ اما با مخالفت جدى «رزم آرا» نخست وزير وقت روبهرو شد. او براى جلوگيرى از تصويب اين لايحه در مجلس گفت: «هنوز ما لياقت لولهنگسازى را نداريم. پنجاه سال است كه فرم لولهنگ كه داريم مىسازيم، هيچ فرقى نكرده، چطور ما مىتوانيم خودمان صنعت نفتمان را اداره كنيم.» او حتى براى جلوگيرى از تصويب لايحه به شاه نيز فشار آورد و تهديد به تعطيلى مجلس نمود و گفت اگر لازم باشد، مسجد شاه، دفتر آيةالله كاشانى رحمهالله و مجلس را بر سر اقليت خراب مىكند.
در اين دوره، فدائيان اسلام به فعاليت خود شدت بخشيدند. آنان به رزمآرا اخطار دادند و در مسجد شاه سخنرانى كردند؛ عبدالحسين واحدى، طى يك سخنرانى 3 ساعته مواضع آشكار فدائيان اسلام را مبنى بر لزوم ملى شدن صنعت نفت بيان كرد و در پايان، قطعنامه تنظيم شده توسط جمعيت را قرائت كرد و چنين اخطار داد: «اگر يك نفر از شما در مواقعى كه لايحه ملى شدن صنعت نفت در مجلس مطرح مىشود، يك رأى مخالف بدهيد، با يك رأى ملت از بين خواهيد رفت.» و بعد هم رئيس دولت را تهديد كرد كه «اگر بيشتر از اين بخواهى پافشارى كنى و جلوگيرى نمايى، مصون از دست انتقام فرزندان اسلام نخواهى ماند.»
اما روز بعد، رزمآرا در مجلس با لحنى تند خطاب به نمايندگان گفت: «ما به آنجايى رسيدهايم كه حرفهايى كه ديروز زدهايم، امروز عملى كنيم (درب مجلس را خواهيم بست).» تهديد رزمآرا، سبب وحشت اقليت طرفدار لايحه شد و باعث اندكى درنگ در روند كار گرديد.
رزمآرا، نوكر سرسپرده اجانب شناخته شد و جمعيت فدائيان تصميم به قتل او گرفت. در اسفند ماه 1329، «خليل طهماسبى» عمليات اعدام انقلابى رزمآرا را بر عهده گرفت. او جوانى 26 ساله، مؤمن، متعهد، كم حرف و محجوب به حياء بود.
به مناسبت درگذشت آيةالله العظمى فيض رحمهالله ، از مراجع عالىقدر قم، مراسم ختمى در 16 اسفند در مسجد شاه منعقد گرديد. رزمآرا در حالى كه چهار دژبان از او حراست مىكردند، از اتومبيلش پياده شد و وارد حياط مسجد گرديد و خليل طهماسبى با شليك 3 گلوله او را به قتل رسانيد. طهماسبى دستگير شد و خود را «فداى اسلام، نابود كننده دشمنان اسلام و ايران، عبدالله، موحد و رستگار» معرّفى كرد. در روز 20 اسفند «حسين علاء» نخست وزير شد و در روز 29 اسفند دولت مجبور به تصويب لايحه ملّى شدن نفت گرديد. خليل طهماسبى نيز با تصويب لايحهاى كه از مجلس گذشت، از زندان آزاد شد؛ زيرا نمايندگان اقدام او را خواست ملت قلمداد كرده بودند.
بىگمان جمعيت فدائيان اسلام و به خصوص شهيد نواب صفوى در تصويب ملى شدن صنعت نفت، نقش اساسى داشتند و اگر فداكارى و جانفشانى آنان نبود، اين لايحه تصويب نمىشد.
10. انتشار كتاب «راهنماى حقايق»
شهيد نواب صفوى در اواخر سال 1328 ه . ش براى نشر انديشههاى جمعيت فدائيان اسلام به فكر چاپ و نشر كتابى درباره حكومت اسلامى افتاد. «نواب احتشام رضوى» برادر زن شهيد نواب، در اين باره مىگويد: «من يك دفعه به آقاى نواب پيشنهاد كردم كه مردم خيال مىكنند شما تروريست هستيد و اين ريشههاى فاسدى را كه شما بر مىداريد، اينها به حساب ديگرى مىآورند و گمانشان اين است كه شما فقط برنامهتان اين است كه اشخاص را از بين ببريد. شما بايست در كنار اين كارها، هدفتان را ارائه بدهيد كه مردم بدانند در كنار اين كارها، شما چه مىخواهيد و شهيد نواب به فكر افتادند.»
او شروع به نوشتن كتاب كرد، اما به دليل محدوديتهاى مالى، چاپ كتاب يك سال به تأخير افتاد. وى پس از چاپ، كتابها را به مخفيگاهى انتقال داد و چند نفر از دوستان او كه صحافى بلد بودند، آنها را صحافى كردند و مخفيانه آن را در دسترس مردم قرار دادند.اين كتاب داراى بخشهاى گوناگونى است؛ در فصل اوّل آن، نگاهى به مسائل و آسيبهاى اخلاقى، فساد، فحشا و ابتذال دارد و در فصل بعد، به شيوه اصلاح طبقات گوناگون جامعه و بررسى برنامههاى حكومت اسلامى پرداخته و در فصلى ديگر، به جايگاه ويژه و مهم نهاد روحانيت و تقليد و مرجعيت اشاره كرده و به بيان راهكارهايى در شيوه اداره حكومت بر اساس ديدگاههاى حكومت دينى پرداخته است.
آیت بیداری (شهید نواب صفوی از زبان همسرش)
شهيد از زبان همسرش
خانم «نيرالسادات احتشام رضوي» چنين مي گويد:
«… خدا رحمت كند، مادرش مي فرمود: نواب يك استعداد خاصي داشت… اين قدر استعدادش فوق العاده بود كه سالي دو كلاس مي خواند.
بعد از اين كه دوران ابتدايي تمام مي شود در دبيرستان صنعتي «ايران – آلمان» شروع به درس خواندن مي كند… و در همان دوران تحصيل به نفع اسلام و عليه پهلوي مبارزه مي كند. او يك حالت مبارزه و يك روح با شهامتي داشت كه عجيب بود. در همان زمان، مجلس قانوني را تصويب مي كند كه نواب مخالفت مي كند و 1500 و 1600 نفر از دانش آموزان را جمع مي كند و تظاهراتي را جلوي مجلس راه مي اندازد كه رژيم را وا مي دارد تا درخواست فوق را بپذيرد. اما نواب و همراهانش پذيرش زباني را كافي ندانسته، درخواست پذيرش مكتوب موضوع را مي كنند. لكن عوامل رژيم به جاي پاسخ مثبت اقدام به تيراندازي مي كنند كه در نتيجه يك نفر به شهادت مي رسد…
بعد از اين كه ديپلم مي گيرد به آبادان مي رود وارد شركت نفت مي شود. آن جا كه كار مي كنند يكي از متخصصين انگليسي به يكي از كارگرها سيلي مي زند. آقاي نواب بسيار برانگيخته مي شود و مي گويد:
واي بر شما كه يك كارگر ايراني را يك انگليسي بزند و همه سكوت كنند، در حالي كه آنان در كشور ما هستند و از منافع ما استفاده مي كنند، و يك عده كارگر را عليه آنان جمع مي كند. آن متخصص انگليسي مي آيد و عذر خواهي مي كند، ولي شهيد نواب مي گويد، نه خير بايد قصاص بشود، كه اين امر منجر به شورش مي گردد. آن گاه تصميم مي گيرند نواب را از بين ببرند كه دوستان نواب او را مخفيانه از بصره به عراق مي فرستند.
آیت بیداری (نامه شهید نواب صفوی به دکتر مصدق)
نامه ي شهيد نواب صفوي به دكتر مصدق
شهيد قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، در نامه اي به دكتر مصدق او را از سقوط دولت با خبر و به وي جهت اجراي احكام الهي هشدار مي دهد.
«هو العزيز
آقاي دكتر محمد مصدق نخست وزير
پس از سلام،
شما و مملكت در سخت ترين سراشيب سقوط قرار گرفته ايد. چنانچه احساس كرده و معتقد شده باشيد كه نجاتبخش شما مملكت، اجراي برنامه ي مقدس پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله مي باشد و پس از تمام جريانات گذشته آماده ي اجراي احكام مقدس اسلام باشيد، قول مي دهم كه شما و مملكت را به ياري خداي توانا و به بركت اجراي احكام و تعاليم عاليه ي اسلام از هر بدبختي و سقوط و فسادي حفظ نموده، به منتهاي عزت و سعادت معنوي و اقتصادي برسانم.»
8 شوال المكرم ه.ق 1372
30 خرداد ماه ه.ق 1332
آیت بیداری (پايان كار فداييان اسلام)
پايان كار فداييان اسلام
فداييان اسلام از راه تشكيل جلسات تفسير قرآن و اسلام شناسي بر اساس مكتب تشيع، به فعاليت خود ادامه مي دادند و پرچم سبز و سفيد خود را با كلمات زيباي «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله» آراسته بودند.
در آن موقع در دولت حسين علاء پيوستن ايران به پيمان بغداد مطرح بود كه در حقيقت ايران يكي از اقمار منطقه ي انگليس و امريكا مي شد. فداييان اسلام در 25 آبان كه علاء براي شركت در ختم مرحوم سيد مصطفي كاشاني وارد مسجد امام (شاه سابق) شد توسط مظفر ذوالقدر هدف قرار گرفت اما گلوله به او اصابت نكرد و جان سالم به در برد.
در اول آذر 1334، نواب و خليل طهماسبي و عبدالحسين واحدي و جمعي ديگر از فداييان اسلام دستگير شدند و در يك محاكمه ي فرمايشي نواب، سيد محمد واحدي و مظفر ذوالقدر محكوم به اعدام و همگي در حالي كه اذان مي گفتند، تيرباران شدند.
جمعيت فداييان اسلام و بخصوص رهبر آن، نواب صفوي و معاون او، سيد عبدالحسين واحدي در تقويت و روي كار آمدن جبهه ي ملي و تصويب ملي شدن صنعت نفت ايران و انتخاب اعضاي جبهه ي ملي به نمايندگي مجلس بازگشت آيت الله كاشاني از تبعيد، نقش اساسي داشتند و اگر قيام مسلحانه ي آن ها نمي بود و رژيم پهلوي از اين جمعيت حساب نمي برد، هيچ يك از موارد ياد شده عملي نمي شد.
آبت بیداری(اعدام انقلابي رزم آرا)
اعدام انقلابي رزم آرا
رزم آرا نخست وزير رژيم پهلوي و دست نشانده ي انگلستان، با ملي شدن صنعت نفت به شدت مخالفت مي كرد و مي گفت كه ملت ايران توانايي و لياقت اداره ي اين صنعت عظيم را ندارد و به عناوين مختلف در تصويب اين قانون در مجلس شوراي ملي كارشكني مي كرد.
در روز 16 اسفند 1329 زماني كه اتومبيل رزم آرا جلوي مسجد امام (شاه سابق) توقف كرد و نخست وزير جهت شركت در ختم آيت الله فيض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خليل طهماسبي بي درنگ از پشت سر با شليلك سه گلوله او را از پاي درآورد و خود نيز توسط مأموران دستگير شد.
او در بازجويي مي گويد:
من نمي گويم سمندر باش يا پروانه باش
چون به فكر سوختن افتاده اي مردانه باش
بلي من طهماسبي هستم و باكي از كشته شدن ندارم، براي اين كه خداي متعال مي فرمايد:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
پس شما اين را مسلم بدانيد كسي كه شخصيتي را تشخيص داد خائن به دين و مملكت است ترس از كشته شدن ندارد. آن ها زنده اند. ما معتقد به اين حقايق هستيم.»
قتل رزم آرا در دل رژيم چنان وحشتي انداخت كه دولت بعدي (حسين علاء) نتوانست با ملي شدن صنعت نفت مخالفتي نمايد و مجبور به استعفا گرديد و مجلس، مصدق را به نخست وزيري انتخاب كرد.
آيت الله كاشاني در مصاحبه اي در رابطه با قتل رزم آرا چنين اظهار نظر كرد:
«اين عمل (هلاكت رزم آرا) به نفع ملت ايران بود و آن گلوله و ضربه عاليترين و مفيدترين ضربه اي بود كه به پيكر استعمار و دشمنان ملت ايران وارد آمد»
و در مصاحبه اي ديگر اظهار مي دارد:
«… نخست وزير مقتول در زمان حيات خود از منافع شركت نفت جنوب و سياست استعماري انگلستان به شدت حمايت مي كرد. چون عموم طبقات مردم ايران با تصميم قطعي و خلل ناپذيري براي كوتاه كردن دست طمع سياست استعماري نفت جنوب قيام كرده بودند، پافشاري رزم آرا براي مقاوت در مقابل افكار عمومي ملت ايران و حمايت از شركت نفت باعث خشم شديد و عمومي مردم ايران گرديد و جواني غيور، وطن پرست و متدين از ميان مردم ايران برخاست و نخست وزير بيگانه پرست را به جزاي اعمال خود رسانيد…
در مرداد 1331، ماده ي واحدي به تصويب مجلس رسيد كه چون خيانت حاجي علي رزم آرا بر ملت ايران ثابت گرديده، هر گاه قاتل او استاد خليل طهماسبي باشد به موجب اين قانون مورد عفو قرار مي گيرد.
بدين ترتيب در 23 آبان همان سال، طهماسبي پس از دو سال و اندي از زندان آزاد گرديد.
آيت الله كاشاني در پي آزادي شهيد طهماسبي او را به عنوان «شمشير برّان اسلام» و «مجري اراده و افكار ملت ايران» مورد ستايش قرار داد.
آیت بیداری (اعلام موجودیت فداییان اسلام )
اعدام انقلابي كسروي و اعلام موجوديت فداييان اسلام
بعد از شهريور 1320 و فراگير شدن جنگ جهاني دوم، ايران نيز گرفتار شرايط دشواري شد، از يك طرف مورد تجاوز متفقين قرار گرفت، و از طرف ديگر سود جوياني قلم به مزد و اجير، از آزادي سوء استفاده مي كردند و از طريق ترويج فرهنگ غربي به جان مسلمانان افتاده بودند و درصدد بودند تا آنچه رضاخان از طريق زور قلدري نتوانسته بود انجام دهد، از طريق قلم و نگارش با مخدوش نمودن تاريخ اسلام انجام دهند.
«احمد كسروي» از جمله افرادي بود كه خط معارض و مهاجم عليه اسلام تشيع را دنبال مي كرد. او نه تنها در كتاب «شيعي گري» به روحانيت، مقدسات اسلامي، پيشوايان مذهب تشيع و امامان بحق و معصوم عليهم السلام حمله مي كرد، بلكه در كتاب هاي صوفي گري، بهاييگري، مادي گري و حتي تاريخ مشروطيت، مقدسات ديني و روحانيت را مورد حمله قرار داد.
نواب با كتاب هاي كسروي در نجف آشنا شد و موجي از احساسات مذهبي و ديني وجودش را فرا گرفت.
كتاب ها را نزد علما برد و از آن ها نظر خواست. همه حكم به مهدور الدم بودن نويسنده ي كتاب ها دادند.
سيد در اواخر 1323، وارد تهران شد و بدون درنگ به خانه ي كسروي رفت و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهين آميز به اسلام و ائمه ي شيعه عليهم السلام و روحانيت برحذر داشت و وقتي مطمئن گرديد كه وي اصلاح پذير نيست، آماده ي اجراي حكم الهي شد.
شهيد نواب در هشتم ارديبهشت 1324، در سر چهارراه حشمت الدوله به كسروي حمله كرد ولي توسط پليس دستگير و زنداني شد. بعد از آزادي از زندان، موجوديت فداييان اسلام را طي يك اعلاميه ي رسمي با جمله ي هوالعزيز و تيتر « دين و انتقام» اعلام كرد و اعدام كسروي را پيگيري نمود
نواب صفوي به تدريج با جاذبه ي خود، جواناني چون شهيد سيد حسين امامي را جذب نمود و امامي در 20 اسفند 1324، بر كسروي يورش برد و او را زير ضربات اسلحه ي سرد و گرم قرار داد و چون فرشته ي قهر جانش را گرفت.
فداييان اسلام و مجريان حكم الهي دستگير شدند و خبر اعدام انقلابي كسروي در همه جا منتشر شد و مردم مسلمان را غرق در شادي و سرور نمود.
بعد از سال 1327، كه جنبش ملي شدن صنعت نفت به اوج خود رسيد و فعاليت گروه هاي مخالف رژيم علني شد و اقليت موجود در مجلس مانع تصويب قرار داد «گس گلشاييان» گرديد، رژيم استبدادي شاه براي اين كه حتي اقليت مخالفي نيز وارد مجلس نشود، توسط «هژير» دست به تقلب در انتخابات زد و به بهانه ي ترور شاه و دست داشتن آيت الله كاشاني در اين ترور، ايشان را بازداشت و به لبنان تبعيد كرد.
فداييان اسلام «هژير» را اعدام انقلابي كردند و با نامزد نمودن آيت الله كاشاني و مصدق، گروه اقليت دوباره به مجلس راه يافت.
با وجود اين كه نواب ميانه ي خوبي با ملي گراها نداشت، اما با توجه به رهبريت آيت الله كاشاني و به منظور وحدت مبارزات اسلامي و ملي، از همگامي و همراهي با آن ها دريغ نورزيد.
آیت بیداری
27 دى 1334 شهادت حجت الاسلام نواب صفوي و یارانش
شهيد سيدمجتبي نواب صفوي در سال 1303ش در خانيآباد تهران به دنيا آمد و پس از اتمام دروس ابتدايي، به آبادان سفر كرد. سيد مجتبي سپس براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آنجا از محضر مدرسين حوزه علميه نجف اشرف بهرهمند گرديد. وي پس از چهار سال اقامت در نجف به دستور آيتاللَّه سيدابوالحسن اصفهاني جهت مبارزه با كجرويهاي كسروي به ايران آمد و با تشكيل “جمعيت فداييان اسلام” به مبارزه با بدخواهان و بدانديشان پرداخت. ترور وابستگان استعماري مانند احمد كسروي، عبدالحسين هژير، علي رزمآرا و حسين علاء از جمله فعاليتهاي سياسي اين جمعيت ميباشد. شهيد نواب صفوي همچنين با حكومت دكتر مصدق به خاطر عدم عمل به احكام اسلامي به مخالفت برخاست و به همين جهت در ايام نخست وزيري مصدّق، دستگير و به زندان افتاد و تا سقوط حكومت مصدق در زندان بود. سرانجام اين مجاهد خستگيناپذير به همراه سه تن از همرزمانش به نامهاي خليل طهماسبي، مظفر علي ذوالقدر و سيدمحمد واحدي در بيدادگاه رژيم پهلوي محكوم و در صبحگاه 27 دي 1334 شمسي تيرباران شده و به خيل شهدا پيوستند. بدين ترتيب پرونده ده سال فعاليت سياسي و اجتماعي جمعيت فداييان اسلام بسته شد و جنايت ديگري در پرونده سياه خاندان پهلوي ثبت گرديد.
زندگي نامه
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
سيد مجتبي تهراني معروف به نواب صفوي، در سال 1303 شمسي در خانواده اي روحاني و اصيل در خانه محقري در خاني آباد تهران قدم به عرصه ي وجود گذاشت. وي با علاقه و عشقي وصف ناشدني به روحانيت و به قصد ادامه راه آبا و اجداد خود، در اواخر سال 1320، پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه، رهسپار حوزه علميه نجف اشرف شد. شهيد از طرف مادر به سادات دُرچه اصفهان منتسب و از طرف پدر ميرلوحي است.
شهيد عنوان نواب صفوي را از خاندان مادر به ارث برده است. پدر او مرحوم سيد جواد ميرلوحي، دانشمندي روحاني بود كه در اثر فشار حكومت رضاخان مجبور به ترك لباس روحانيت شد، اما از طريق تصدي وكالت دادگستري همچنان به داد مظلومان مي رسيد.
مرحوم سيد جواد در سال 1314 يا 15 در اثر مشاجره و درگيري لفظي با (داور) وزير عدليه ي رضاخان، غيرت علويش به جوش آمد و يك سيلي نثار وي كرد كه در اثر آن سه سال به زندان افتاد.
شهيد پس از ورود به نجف اشرف، بدون كوچكترين درنگي به فراگيري مقدمات پرداخت و روابط تنگاتنگي با علماي دلسوز و بيدار و مبارز از جمله صاحب كتاب جهاني و كم نظير الغدير، آيت الله علامه اميني قدس سره برقرار كرد.
آيت الله العظمی خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره ي شهيد مي فرمايند:
بايد گفت كه اولين جرقه هاي انگيزش انقلابي اسلامي به وسيله ي نواب در من به وجود آمد و هيچ شكي ندارم كه اولين آتش را در دل ما نواب روشن كرد.
شهید احمدی روشن خط شکن عرصه هستهای
خانم صدیقه سالاریان مادر شهید مصطفی احمدی روشن از شهدای عرصه جهاد علمی، گفتوگویی خواندنی درباره مصطفای شهید با خبرگزاری برنا انجام دادهاند که متن کامل این مصاحبه در ادامه میآید.
نقش و تاثیر شهید احمدی روشن در عرصه هستهای چیست؟
این شهید بزرگوار از سال 83 وارد عرصه هستهای نطنز شد و دستگاههایی که از سوی آژانس بین المللی هستهای پلمپ شده بود و عملاً کسی نمیتوانست کار آنها را انجام دهد را راه اندازی کرد.
شهید احمدی روشن معتقد بود باید با تمام توان برای کشور و انقلاب کار کرد و بر همین اساس توانست دستگاههای پلمپ شده نیروگاه هستهای نطنز را راهاندازی کند و میگفت که برای کار کردن آمده نه پشت میز نشستن.
مادر شهید احمدی روشن به دیگر فعالیتهای این شهید اشاره کرد و گفت: دستگاههایی که دیگران از راهاندازی آن واهمه داشتند و نگران انفجار آن بودند را با همراهی و همکاری دوستانش راهاندازی کرد و به همین دلیل دوستان مصطفی به او خط شکن عرصه هستهای میگفتند.
ارزیابی شما از پیشرفت جوانان و دانشمندان ایرانی چیست؟
بعد از غنی سازی 5/3 درصدی این شهید به دنبال دست آوردهای بزرگتری در عرصه هستهای برای کشور بود و توانست با همراهی و همکاری دوستانش ظرفیت دستگاهها را بالا برده و وارد زنجیرههای جدیدی شوند.
آژانس هستهای برای ارایه و اجازه غنی سازی 20 درصدی اورانیوم ایران را معطل کرده بود در حالیکه اورانیوم غنی شده 20 درصدی برای مصرف دارویی در نظر گرفته شده بود و این موضوع به قدری برای شهید اهمیت داشت که حاضر شد به همراه تیمش شخصاً برای صحبت با آژانس اقدام کند.
برخی میگفتند این شهید دکتر هم نبوده چه رسد به دانشمند پس برای چه به او دانشمند میگویند و من در پاسخ این افراد میگویم که چون مصطفی از دانش خود برای کشور بهره گرفت و استفاده کرد و دستگاههایی را راه اندازی کرد که از ویروس جلوگیری کند.
آیا دشمنان توانستند با شهادت اندیشمندان ایرانی به اهداف خود برسند؟
دشمنان با شهادت مصطفی تصور میکردند که آدم تاثیرگذاری را هدف قرار داده اند و ایران از ادامه فعالیت هستهای بازخواهد ماند ولی آنها اشتباه میکردند.
درست که انتخاب دشمنان در ترور احمدی روشن به عنوان شخصیت اثرگذار درست بود ولی اگر ملت ایران ترسو بودند هرگز نمیتوانستند در برابر توطئهها و تهدیدها و تحریمهای دشمنان در طول پیروزی انقلاب اسلامی ایستادگی و مقاومت کنند.
امروز دوستان و روندگان راه مصطفی با شجاعت و پایداری راه این شهید بزرگوار را ادامه میدهند تا دشمنان بدانند با شهادت افراد بزرگ هرگز ایران از پیشرفت باز نخواهد ایستاد.
بینش و بصیرت ملت ایران بسیار بالاست و با توطئهها و شهادت افراد بزرگ هرگز ناامید نمیشوند بلکه راه خود را برای ادامه هدف بزرگ شهیدان با سرعت و جدیت بیشتری ادامه میدهند.
دشمنان بدانند که با شهادت دانشمندان و افراد بزرگ نه تنها تاثیری در روند پیشرفت علمی و هستهای ایران نداشتند بلکه با شکست مفتضحانهای مواجه شدند.
شجاعت احمدی روشن در فعالیتهایش برای نیروگاه نطنز باعث شد تا دیگران به همراه خانوادههایشان برای فعالیت در این نیروگاه حاضر شوند و همین مساله اثر مطلوبی در روند کار داشت.
بعد از شهادت مصطفی و دیگر اندیشمندان ایرانی نه تنها پیشرفت ایران متوقف نشد بلکه با سرعت بیشتری به سمت آینده حرکت کرد.
با توجه به اینکه یک سال و دو ماه از شهادت مصطفی میگذرد دستگاههای زیادی در زمینه هستهای ساخته شده و زنجیرههای گستردهای ایجاد شده است.
دشمنان انقلاب هرگز نمیتوانند ملت ما را در زمینههای علمی و فناوری عقب نگه دارند. جوانان ایران انقلابی بوده و در طول تاریخ نشان دادند که دست از تلاش خود برای پیشرفت و توسعه و همچنین آبادانی کشور بر نخواهند داشت.
امروز شهدا موجب پیشرفت و توسعه در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، ورزشی، اجتماعی و حتی هستهای شدند و دشمنان بدانند ملت ما هرگز در برابر توطئههای آنها خسته نمیشوند.
صحبت های شما برای نسل جوان انقلاب چیست؟
نسل جوان امروز باید باهوش تر و کوشاتر از گذشته راه شهدا را ادامه داده و هرگز فریب دشمنان را نخورند و بدانند که کشورهای آمریکا و انگلیس هرگز دلسوز ما نبوده و فقط برای رفع نیازها و مطامع خود به برخی از افراد باج میدهند.
وی با بیان اینکه مسلمانان در هر جای دنیا باید با آزادگی و آزادی و عزت زندگی کنند، گفت: شهدا رفتند تا به مردم نشان دهند برای رسیدن به اهداف عالی خود حتی تا پایان جان باید ایستاد.
مصطفی در کنار کار خود از فعالیتهای دیگر هرگز دست بر نمیداشت و علارغم فشارهای کاری به روستاهای اطراف کاشان و نطنز سرکشی میکرد تا اگر کسی مشکلی دارد برای رفع آن اقدام کند.
نگاه شهید احمدی روشن فقط به کار نبود بلکه او مردم دار بود و به مشکلات و خواستههای مردم اهمیت فراوانی میداد.
شخصیت سیاسی احمدی روشن چگونه بود؟
این شهید بزرگوار از بینش سیاسی بالایی برخوردار بود، به طوریکه در روز 9 دی ماه 88 علارغم فشار کاری زیاد به راهپیمایی رفت تا به دشمنان نشان دهد مردم ایران و حتی اندیشمندان برای حفظ انقلاب و نظام تا پایان جان ایستادهاند.
نماز جمعه یکی از اولویتهای زندگی او بود به طوریکه سعی میکرد در تمام نمازجمعهها به ویژه زمانیکه مقام معظم رهبری حضور داشتند حتماً شرکت کنند.
در کنار کار و فعالیت اجتماعی مطالعه زیاد از برنامههای کاری ایشان بود و بر همین اساس اطلاعات و معلومات بالایی داشت و معتقد بود که انسان هرگز نباید دست از مطالعه و تحقیق بردارد.
با توجه به اینکه این شهید بزرگوار از پشتکار بالایی برخوردار بود و رشته تحصیلی او مهندسی شیمی بوده است توانست دستگاه برق محافظ سانتی فیوچرها را در نیروگاه نطنز طراحی کند.