آیت بیداری (شهید نواب صفوی از زبان همسرش)
شهيد از زبان همسرش
خانم «نيرالسادات احتشام رضوي» چنين مي گويد:
«… خدا رحمت كند، مادرش مي فرمود: نواب يك استعداد خاصي داشت… اين قدر استعدادش فوق العاده بود كه سالي دو كلاس مي خواند.
بعد از اين كه دوران ابتدايي تمام مي شود در دبيرستان صنعتي «ايران – آلمان» شروع به درس خواندن مي كند… و در همان دوران تحصيل به نفع اسلام و عليه پهلوي مبارزه مي كند. او يك حالت مبارزه و يك روح با شهامتي داشت كه عجيب بود. در همان زمان، مجلس قانوني را تصويب مي كند كه نواب مخالفت مي كند و 1500 و 1600 نفر از دانش آموزان را جمع مي كند و تظاهراتي را جلوي مجلس راه مي اندازد كه رژيم را وا مي دارد تا درخواست فوق را بپذيرد. اما نواب و همراهانش پذيرش زباني را كافي ندانسته، درخواست پذيرش مكتوب موضوع را مي كنند. لكن عوامل رژيم به جاي پاسخ مثبت اقدام به تيراندازي مي كنند كه در نتيجه يك نفر به شهادت مي رسد…
بعد از اين كه ديپلم مي گيرد به آبادان مي رود وارد شركت نفت مي شود. آن جا كه كار مي كنند يكي از متخصصين انگليسي به يكي از كارگرها سيلي مي زند. آقاي نواب بسيار برانگيخته مي شود و مي گويد:
واي بر شما كه يك كارگر ايراني را يك انگليسي بزند و همه سكوت كنند، در حالي كه آنان در كشور ما هستند و از منافع ما استفاده مي كنند، و يك عده كارگر را عليه آنان جمع مي كند. آن متخصص انگليسي مي آيد و عذر خواهي مي كند، ولي شهيد نواب مي گويد، نه خير بايد قصاص بشود، كه اين امر منجر به شورش مي گردد. آن گاه تصميم مي گيرند نواب را از بين ببرند كه دوستان نواب او را مخفيانه از بصره به عراق مي فرستند.