دیدار با خورشید در انتهای شب
دیدار با خورشید در انتهای شب
آیتالله خامنهای که مسئول کمیتهی تبلیغات ستاد استقبال بود، همزمان با رفتن امام به بهشت زهرا راهی ستاد استقبال میشوند تا مسائل مربوط به تبلیغات و انتشار نشریه را پیگیری کنند. حضرت امام نیز پس از سخنرانی بهشت زهرا به منزلی رفته بودند تا کمی استراحت کنند. ساعت ۱۰ شب اما… : «ما در ستاد استقبال، در دبستان علوى نشسته بودیم. داشتم [برای] یک روزنامهاى که آن روزها بهمناسبت ورود امام منتشر مىکردیم… سر مقاله و صفحهبندى و این کارها را انجام مىدادیم، ساعت ۱۰ شب بود که ناگهان گفتند که امام دارند تشریف مىآورند اینجا. ما هیچ انتظار نداشتیم که اینجور امام را به این آسانى در یک مترى، دو مترى خودمان مشاهده کنیم. یک وقت امام از در پشت دبستان علوى وارد دبستان شدند. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود. چند ساعتى ایشان در منزل یکى از بستگانشان استراحت کرده بودند و برگشته بودند به اینجا و شب را در آنجا گذراند. من با اینکه در فرودگاه امام را زیارت کرده بودم، اما نزدیک نرفته بودم، چون خیلى شلوغ بود و ایشان هم خسته بودند، نمىخواستم کمک به مزاحمت ایشان کرده باشم. آنجا از نزدیک امام رحمةاللهعلیه را زیارت کردیم.»(۱۳۶۶/۱۱/۱۲)
اضطراب و خستگی در برابر آرامش امام رنگ میبازد
اضطراب و خستگی در برابر آرامش امام رنگ میبازد
مقاومت مردم اما کار خود را کرد. ۱۲ بهمنماه بهعنوان روز ورود حضرت امام اعلام شد. اعضای شورای انقلاب از مسجد دانشگاه راهی فرودگاه شدند. احتمال هر اتفاقی میرفت و شایعاتی مبنی بر زدن هواپیما در آسمان ایران نیز شنیده میشد. اضطراب و دلواپسی در چهرهی همه موج میزد؛ اما ورود شکوهمندانهی امام و پایین آمدن از پلههای هواپیما خیال همه را راحت کرد. «توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مىخندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بىاختیار اشک مىریختم و نمىدانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت. بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد، نگرانیها و اضطراب ما بهکلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلىهاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. وقتى که بعد از سالهاى متمادى امام را من زیارت مىکردم آنجا، ناگهان خستگى این چندساله مثل اینکه از تن آدم خارج مىشد. احساس مىشد که همهى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه اینجا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده.»(۱۳۶۲/۱۰/۲۴) با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، همه گرداگرد ایشان حلقه میزنند. آیتالله خامنهای اما کمی دورتر از امام جای میگیرد، چرا که نمیخواهد بر شلوغی اطراف ایشان افزوده و باعث اذیت شدن ایشان شود. «احساس خطر کردیم و با صدای بلند از مردم خواستیم که از امام دور شوند؛ بر احساسات خود غلبه کنند. من و شماری از نزدیکان امام خود را عقب کشیدیم. جز آقای مطهری که داخل هواپیما رفته و هنگام خروج امام را همراهی کرده بود، کسی از خواص، کنار ایشان نبود. آقای بهشتی هم جای معینی نداشت و در آن محیط در حرکت بود.»
تحصن در قلب تهران
تحصن در قلب تهران
قرار بود امام زودتر از دوازدهم بازگردند، «امام قرار بود بیایند، نیامدند و ما رفتیم در بهشت زهرا و شهید بهشتى سخنرانى کردند و بنده قطعنامه را خواندم، آن روز بهشت زهرا این جورى بود دیگر. یک سخنرانى شهید بهشتى کردند بعد هم یک قطعنامهاى تهیه کرده بودیم. من هم رفتم قطعنامه را خواندم و برگشتیم.» بازگشت امام خمینی به میهن مانعی نهچندان بزرگ اما آزاردهنده داشت: بختیار، آخرین نخستوزیر تاریخ سلطنت. پابه پای مردم که خیابانها را به جهنمی برای او تبدیل کرده بودند، روحانیت در دانشگاه تهران متحصن شده بودند. آیتالله خامنهای بههمراه دیگر روحانیون مبارز شاخص، دانشگاه تهران را -به پیشنهاد شهید مطهری- سنگری کردند برای برداشتن آخرین مانع. «ما رفتیم داخل مسجد و فوراً آن اطاقک سر مسجد را ستاد کارها قرار دادیم و بلافاصله یک اعلامیه منتشر کردیم؛ یعنى اولین کارى که کردیم یک اعلامیه نوشتیم… لذا چند تا برنامه در دانشگاه بود یکى سخنرانیهایى که مستمراً در مسجد دانشگاه انجام مىگرفت که همهى ماها هر کدام یک برنامهى سخنرانى را اینجا گذاشتیم و دیگران سخنرانى مىکردند، یکى اعلامیهها بود، یکى هم یک نشریه، یک بولتن روزانه ما منتشر مىکردیم، الان درست یادم نیست، دو تا بولتن ما منتشر کردیم یکى در دانشگاه، گمانم اسمش تحصن بود.»(۱۳۶۳/۱۱/۱۱)
مأمور به هجرت
* مأمور به هجرت
حضرت امام خمینی رحمةاللهعلیه، آیتالله خامنهای را برای عضویت در شورای انقلاب امر به هجرت کرده بودند. شورایی که قرار بود در نبود قوهی حاکمه در مملکت، کار مملکتداری را موقتا در دست بگیرد. مدرسهی رفاه اقامتگاه ایشان شد. «من دوستان مشهد را راضى کردم که بیایم تهران و آمدم، که آن کار مهم هم عبارت از این بود که امام من را بهعنوان عضو شوراى انقلاب معین کرده بودند و من خبر نداشتم از این قضیه و اینها مىخواستند به من ابلاغ کنند و این طبعاً ایجاب مىکرد که من در تهران بمانم، تا اینکه آمدم تهران…» (۱۳۶۳/۱۱/۱۱)
در کنار همه این تکاپوها و مبارزه با دولت بختیار و تصمیمگیری برای امور انقلاب؛ قرار بود امام بازگردند. مأموریت تشکیل «ستاد استقبال از امام» برعهدهی شورای انقلاب بود. آیتالله خامنهای هم مسئولیت «کمیتهی تبلیغات ستاد استقبال» را بر عهده گرفت. «گفتیم که امام، دو سه روز دیگر یا مثلاً فردا وارد تهران مىشوند و ما آمادگى لازم را نداریم. بیاییم سازماندهى کنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد و کارها از همه طرف به اینجا ارجاع گردید، معطل نمانیم.»(۱۳۶۵/۰۵/۱۸) «کمیتهی تبلیغات ستاد استقبال» بلافاصله نشریهای منتشر کرد تا رابط امام و مردم باشد. این نشریه بیش از همه حاصل ایدههای آیتالله خامنهای بود. «آن روزها یک نشریهاى ما در مىآوردیم که بعضى از اخبار و مثل اینها در آن نشریه چاپ مىشد، از همان رفاه این نشریه بیرون مىآمد.»(۱۳۶۲/۱۰/۲۴)
وجه اشتراک میوه و حجاب
تا ميوه اى، پوست بر تن دارد، مدت هاى زيادى دوام خواهد داشت. ولى وقتى پوست ميوه اى گرفته شد بيش از دقايقى دوام نخواهد داشت.
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری حوزه، امروزه شاهد برخی حرکت های ناهنجار اجتماعی چه در فضای فیزیکی جامعه و چه در فضای مجازی دربارۀ حجاب هستیم و متاسفانه برخی تصاویرخود را در شبکه های اجتماعی منتشر می کنند؛ آثار و عواقب این گونه رفتارهای هنجارشکنانه علاوه بر آثار فردی مخرّب، آثار اجتماعی زیان باری به همراه دارد.
آنچه در پی می خوانید نمایه ای از پیامدهای مخرب و آثار شوم بی توجهی به عفاف و حجاب است که بیش از هر تهدیدی کانون خانواده و جامعه را از هم می پاشد.
* حجاب و آرامش
كساني كه زنان را به بى حجابى یا بدحجابی دعوت مى كنند، در حقيقت آنان را به تبهكارى خوانده و به قربانگاه مى كشانند و مى خواهند شرافت و عفّت را از آنان سلب كرده، به اسم شعارهاى پوچ و سخنان باطل، عظمت و احترام را از آنها بگيرند.
اگر بخواهیم به درستى به این سخن پى ببريم، از بزرگسالان خود، از پدران و بزرگترهای خود، كه گذشته را به خاطر دارند، بپرسيم: آيا اين جنايات و حوادث، دخترربائى و تجاوز، در آن زمان ها وجود داشته يا نه؟.
طبعا پاسخ اين سؤال منفى خواهد بود.
اين جنايات و حوادث از كجا به وجود آمده؟ مى گويند: در اثر عوامل گوناگونى كه مهم ترين آنها بى حجابى و بدحجابى و بى بندوبارى است به وجود آمده؛ پاسخ صحيح همين است.
*به اسم پیشرفت، مردم را به گناه می کشانند
دشمنان اسلام پس از بررسي هاى طولانى، راه و نقشه و روش هاى گوناگونى براى نابود كردن تدريجى اسلام و مسلمانان ترسيم نموده اند.
يكى از مهم ترين راه هاى شيطانى دشمن برای نابودی تدریجی اسلام به كار گرفته : دعوت به فساد و بى حجابى است كه زير پوشش شعارهاى جلوه دار، و ماسك هاى قلّابى و تبليغات باطل، از آن ترويج مى كنند.
مثلا: به نام هنر از فساد تبليغ مى كنند، و به اسم پيشرفت، مردم را به گناه مى كشانند، و به عنوان تمدّن و با اسم آزادى خواهى، آنان را به هرزگى و بى بندوبارى و اعمال زشت دعوت مى نمايند.
متأسفانه بسيارى از زنان و مردان مسلمان، در برابر اين شعارها، فريب خورده و به دنبال اين سخنان مسموم كه ذلّت و بدبختى براى آنان به بار مى آورد، راه افتاده اند.
این افراد با لباس ارزنده اسلامى (يعنى حجاب) مخالفت نموده و از آشيانه ايمان و شرف بيرون آمده و لباس هاى بيگانگان را كه از كشورهاى بى دين شرق و غرب وارد مى شود به تن كرده اند.
حتى عده اى از مردم مسلمان هم با اين تبليغات سوء و زهرآلود فریب خورده اند، تا حدّى كه زنان خويش را به بى حجابى وادار نموده اند كه طبعاً اين عمل، خطرات وحشتناكى به همراه دارد.
آرى اينها متوجه نیستند، آن كساني كه در غرب يا شرق، به اشاعه بى حجابى دامن مي زنند، خواهان فساد و تباهى در جامعه پاك مسلمانان هستند.
آنها مى خواهند كشورهاى جهان به ويژه كشورهاى اسلامى عزيز را به بدبختى، گرفتارى و بى عفتى بكشانند آنها مى خواهند با دود تمدّن جديد، چشم ملّت هاى مسلمان را كور كنند، و آنها را به لجن بكشانند.
به همین منوال هدف استعمار و دشمنان اسلام تحقق مى يابد و جامعه اسلامى در گودال پستى و انحطاط سقوط مى كند؛ اجتماع پس از آن كه پاك بود به صورت اجتماعى فاسد و متلاشى در مى آيد و جناياتى از قبيل زنا، تجاوز، سقط جنين و كورتاژ رواج مى يابد.
*بدحجابى باعث بيمارى هاى خطرناك
يكى از مفاسد بى حجابى، فساد اخلاق جوانان و گرايش آن ها به انحراف جنسى است. زنى كه با بى حجابى و خودنمائى به بازار و خيابان مى آيد، اگر جوانى او را ببيند، چه بر سر او خواهد آمد؟.
طبعاً غريزه جنسى در او تحريك مى شود، و در صدد برمي آيد به هر وسيله اى غريزه خود را اشباع كند. او اگر متدين و معتقد به اسلام نباشد، به استمناء، لواط، زنا، تجاوز به ناموس ديگران پناه مى برد و اين جنايات، گذشته از آن كه مخالف دين خدا و حكم خداست، باعث بيماري هاى خطرناك و پيش آمدهاى ناگوار خواهد شد.
شكّى نيست كه آن زن بدحجاب كه باعث انحراف جوانان مى شود، در جرم، كيفر و عذاب آنها شريك است، زيرا او به خاطر خودنمائى و هرزگى خود، غريزه جوانان را تحريك كرده و آنان را به سمت فساد سوق داده است.
اين در صورتى است كه جوان، متدّين نباشد، ولى اگر متّدين و معتقد به اسلام باشد، غريزه جنسى را در درون خود فرو مى نشاند، با تمايلات خود مبارزه مى كند، به خدا پناه مى برد، و هرگونه رنجى را در اين زمينه متحّمل مى شود. و چه بسا به ناراحتي هاى روانى مبتلا مى شود.
در اين صورت نيز زن بى حجاب مسئول است، زيرا او باعث آزار اين جوان شده، و گناه كيفر آن را به عهده گرفته است.
* بدحجابى عامل خودكشى ها
در كشورهايى كه قانون حجاب رعايت نمى شود، افزايش روزافزون بيماري هاى روانى به خوبى مشهود است.
پرفسور سيمورهالك مدير قسمت روانى دانشگاه ويسكونيسن مى گويد: فقط در اين دانشگاه سالانه بيش از 800 دانشجو به كلينيك بيماري هاى روانى مراجعه مى كنند. نه تنها من و همكارانم بلكه اكثر روان شناسان دانشگاه هاى آمريكا از وضع روحى نسل جديد آمريكا دچار وحشت شده اند.
توماس اكمبس مى گويد: لذت هاى جسمانى در اوّل كار به ما لبخند مى زند، ولى عاقبت نيش زهرآلود خود را در روح ما فرو برده و هلاكمان مى كند.
آمار وحشتناك خودكشى ها در غرب نيز نشان دهنده ميزان اختلالات روانى موجود در غرب مى باشد. بنابر نوشته ديل كارنگى روان شناس مشهور آمريكا، در آلمان سالانه ده هزار نفر خودكشى كرده اند.
البته اين رقم جدا از 13000 نفرى هستند كه نجات يافته اند.
بنابراين به نمايش گذاشتن اندام يا زيورهاى خويش در زنان نه تنها علامت يك بيمارى روانى محسوب مى گردد، بلكه بيمارى زا نيز بوده و امراض روانى را در ديگران ايجاد خواهد نمود. اينها نشان دهندۀ گوشه اى از مسائل روانى فساد است.
* تفکری نادرست
بعضى از كوته فكران خيال مى كنند كه اگر فرهنگ برهنگى رواج پيدا كند كم كم به صورت عادى در مى آيد و ديگر، افراد تحريك نمى شوند. از نظر جنسى شايد چنين باشد، ولى عطش روحى با افزايش مناظر تحريك آميز نه تنها كاهش نمى يابد، بلكه به طور مدام افزايش خواهد يافت؛ اگر چنين بود، در غرب آزادانه تجاوزات جنسى تحقق نمى يافت، ولى بنابه نوشتهPlaintruth تجاوز به عنف از هر 34 دقيقه يك فقره، به 14 دقيقه رسيد و طبق نوشته مجلّه آمريكایى نيوزويك هر سال ده ها هزار كودك در اروپا مورد تجاوز جنسى و سوء استفادهاى ديگر قرار مى گيرند.
* بدحجابى و قتل
جوانى را كه متهم به قتل بود دستگير كردند و از او سؤال كردند؛ چرا چنين عمل شنيع را انجام دادی؟.
جواب داد: جوانى مجرد بودم كه با هزار زحمت وارد دانشگاه شدم در آنجا چشمم به دختران بدحجاب زيادى بر مى خورد كه با آن زيبايى در حياط و كلاس دانشگاه قدم مى زدند با هم مى خنديدند و اصلاً رعايت هيچ چيزى را نمی کردند.
من هم كم كم با آنها طرح دوستى ريختم و با نیرنگ يكى از آنها را فريب دادم كه مى خواهم با تو ازدواج كنم؛ بعد از مدت ها كه با هم دوست بوديم، يك روز او گفت؛ من حامله هستم و بايد با من ازدواج کنی.
من كه وضعم مناسب نبود به او قول امروز و فردا مى دادم تا اينكه يك روز كارمان به مشاجره و آبروريزى كشيد با او گلاويز شده وقتى كه به خود آمدم متوجه شدم او را خفه كرده ام و او مُرده است.
* تمثيلات حجاب
* غنچه و حجاب
غنچه تا غنچه بوده و در حجاب است، هيچ كس هوس چيدن آن را نمى كند. اما همين كه حجاب را كنار نهاد و باز شد، آن را خواهند چيد. وقتى كه چيدند چند روزى هم ممكن است در جاى مناسب قرارش دهند. اما ديرى نمى پايد كه پژمرده و پرپر مى شود و آن را در سطل زباله مى ريزند.
زنان باحجاب هم همچون غنچه اند، تا زمانی که در حجاب هستند هيچ كس دست طمع و تصرف، به سمت آنها دراز نمى كند. اماّ همين كه اين حجاب را كنار بگذارند مورد طمع ديگران واقع خواهند شد.
* رمز زيبايى
تا زماني كه سرشيشه عطر بسته است، عطر داخل آن هم محفوظ خواهد بود، ولى به محض اين كه چند ساعتى سر شيشه عطر برداشته شود عطر داخل آن مى پَرد و تنها شيشه خالى بدون عطر مى ماند و كسى بدان ميلى ندارد.
حجاب همانند سر شيشه عطر است كه بوى خوش آن، زيبايى، حلاوت و طراوت زن ها را حفظ مى كند و با برداشتن حجاب، آن زيبايى و حلاوت از بين مى رود. رمز زيبايى زنان مسلمان هم همين حجاب است.
* حجاب و سلامتى
تا ميوه اى، پوست بر تن دارد، مدت هاى زيادى دوام خواهد داشت. ولى وقتى پوست ميوه اى گرفته شد بيش از دقايقى دوام نخواهد داشت.
حجاب همانند پوست ميوه است كه حافظ تازگى و سلامت زنان است و تا زمانى كه زن ها اين حجاب و عفّت را دارند از طراوت، زيبايى، تازگى و سلامت بهره مندند، ولى با برداشتن حجاب، سلامتی و زيبايى زن از بین می رود.
بهترين حياها
بهترين حياها:
1-حيا از وجود خداوند:
اگر انسان عظمت خداوند را درک کند و توجه به حضور او داشته باشد و يا به عبارتي او را حاضر و ناظر اعمال خود بداند، از کارهاي زشت و از گناهانش بيشتر خجالت مي کشد و اين يکي از بالاترين نوع استغفار است. استغفار از روي حيا يکي از بهترين انواع استغفارهاست و لذا بهترين حيا، حيا از خداست. در حديث قدسي آمده است که: (اي فرزند آدم، هيچ روز جديدي نيست مگر اين که از ناحيه من روزي جديدي به تو مي رسد و هيچ شبي نيست مگر اين که ملائکه من عمل قبيحي از ناحيه تو به من گزارش مي کنند، رزق مرا مي خوري و نافرماني مرا مي کني و هر وقت مرا بخواني درخواست تو را اجابت مي کنم. خير من به سوي تو سرازير است و حال آن که شر تو به سوي من بالا مي آيد. چه خوب مولائي هستم من، و چه بد، بنده اي هستي تو. هرگاه از من خواسته اي داشتي به تو عطا کردم و بدي هاي تو را يکي پس از ديگري مي پوشانم، من از توخجالت مي کشم ولي تو از من حيا نمي کني).
2-حيا از ملائکه:
مومن به وجود ملائکه ايمان دارد و به خصوص از ملائکه اي که مُوکل انسان هستند، حيا مي کند.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند: (هر کس در خلوت زمينه گناه برايش فراهم گرديد و خداوند را مراقب خود بداند و از فرشتگان نگهبان حيا کند، خداوند همه گناهان او را مي آمرزد. هرچند به اندازه ي گناهان جن و انس باشد. اصلاً از فلسفه هاي وجود اين ملائکه حياي بندگان از گناه است. حضرت مي فرمايند: (بدان که همراه تو فرشته اي گرامي است که بر تو گماشته شده است تا آنچه را انجام مي دهي، ثبت کند و بر سري هم که از مردم پنهان مي داري، آگاه است، پس شرم کن).
3-حيا در حضور ائمه اطهار (عليهم السلام):
ما ائمه را شاهد و ناظر بر اعمال مي دانيم. آن ها شاهدان و گواهان دنياي فاني هستند و کسي که متوجه باشد در هر حال در حضور ائمه است، ديگر از هر گونه گناه و خطا و کم کاري و ترک وظيفه حيا مي کند. در روايت داريم آن گاه که فرشتگان بخواهند عملي را به سوي خداوند بالا ببرند، نخست بر امام زمان (عج) عرضه مي کنند و سپس بر تک تک ائمه اطهار تا اين که بر رسول خدا (ص) عرضه مي شود و پس از آن بر خدا عرضه مي گردد.
دستاوردهاي حيا
دستاوردهاي حيا:
در حديثي از وجود مقدس رسول خدا (ص) آمده است که دستاوردهاي حيا: (نرمخويي، مهرباني، خدا را ناظر ديدن در نهان و عيان، سلامت (روحي و جسمي)، دوري کردن از بدي، خويش رويي، بخشندگي، پيروزي و خوشنامي در ميان مردم، اين ها فوايدي است که خردمندان از حيا مي برند، پس خوشا به حال کسي که اندرز خدا را بپذيرد و از رسواگري او بيم مي کند).
حياي نابجا
حياي نابجا:
گاهي اوقات مسائلي براي انسان رخ مي دهد که ممکن به علت عدم آگاهي و شناخت، نداند که آيا بايد حيا پيشه کند يا واقعاً جاي حيا کردن نيست. اين که کجا صفت حيا ممدوح است نمونه هايي از آن را که در قرآن و فرمايشات حضرات معصومين (عليهم السلام) آمده است. اما اين که در چه مواردي حيا مذموم است و يا به عبارتي حياي منفي چه مواردي هستند، جاي تأمل و بررسي است. در مجموع حيا بستگي به اهداف عاليه اخلاقي انسان دارد و رعايت اعتدال در آن عقلاني است يعني نبايد به مرحله ي افراط کشيده شود و نه مرحله ي تفريط ، به طوري که بعضي از اوقات انسان چيزي را عيب مي داند که زشت نيست و کمبودي براي آن محسوب نمي گردد و يا خيال مي کند که ضعفي دارد اما در واقع ضعف نيست. رسول گرانقدر اسلام (ص) فرمود: (حيا بر دو قسم است: حياي عقل و حياي حمق، حياي عقل علم است و حياي حمق جهل است).در ذيل به نمونه هاي حياي منفي و نابجا مي پردازيم.
الف) حيا در کسب علم: اولين موردي که حيا در آن روا نيست، کسب علم است. اگر لازم شد براي يادگيري مطلبي از کسي سؤال بپرسيد، ديگر حيا معنايي ندارد چرا که حيا در کسب علم محروميت به دنبال مي آورد.
ذکر مثال: گاهي لازم است، انسان براي بيان حرف حقي از مثالي در سطح پائين استفاده کند که براي همه ملموس باشد، اما حيا مي کند و آن را دون شأن خود مي داند. مثال رکيک و زشت نيست، اما در سطح مردم کوچه و بازار است اين هم حياي حمق است.
*1) اقرار به جهل: مورد ديگري که از حيا نسبت به آن نهي شده، مربوط به اساتيد، معلمان و روحانيون است که اگر چيزي را نمي دانستند، قاطعانه بگويند (نمي دانم) و از گفتن اين کلمه شرم نکنند
*2) مشورت: آگاهي انسان در کاري که مي خواهد انجام دهد، دچار شبهه يا مشکلاتي مي گردد ولي به خاطر آن که ديگران او را بي عرضه و نالايق نخوانند، حيا مي کند مشکش را با کسي در ميان بگذارد و چه بسا اين امر باعث خسارت و مشکلات بزرگتري مي گردد.
*3) خطابه: انسان گاهي براي ارشاد يا دفاع از حق يا تبيين مطلبي بايد در جمعي سخنراني کند و چه بسا با عکس العمل هاي مختلفي در جمع روبه رو شود که اينجا بايد با تسلط سخن بگويد و از اين که در حضور جمعي سخن مي گويد حيا نکند.
*4) مخالفت با رسم غلط: گاهي آداب و رسوم غلطي در جامعه جا افتاده است که خلاف حکم خداست و اينجا انسان بايد با آن آداب مخالفت کند و اين که بگويد حيا کردم و مجبور شدم اين آداب غلط را بپذيرم، پذيرفته نيست.
*5) صدقه دادن: بعضي به خاطر آن که پول اندکي دارند از صدقه دادن حيا مي کنند. در روايات چنين حيايي هم نفي شده است. در روايتي از اميرالمؤمنين علي (ع) مي خوانيم (که از بخشش کم شرم نکن، چرا که محروم کردن سائل کمتر از آن خواهد بود).
*6) کار خير: مورد ديگري که حيا کردن در آن ممنوع است حيا در انجام دادن عمل خير است. روايت زيبايي است که هم از اميرالمؤمنين و هم از امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده که فرمودند: (مومن عمل خير را از روي ريا انجام نمي دهد و به خاطر حيا آن را ترک نمي کند).
*7) اشتغال هاي معمولي: مورد بعدي که حيا نسبت به آن نکوهش شده است، در مورد کارهايي است که به غلط و از روي تکبر آن را دون شأن خود مي دانيم. مثلاً يک پزشک بر خود عار مي بيند که در يک روستا در مناطق دور افتاده به طبابت بپردازد. اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايند: (حياي بي مورد، مانع رزق مي شود).
*8) همنشيني با مستضعفان: برخي در شأن خود نمي بينند با انسان هاي محروم هم صحبت شوند و از اين کار حيا مي کنند. (که اين همان حياي حمق و نشأت گرفته از کبر و غرور است).
*9) ساده زيستي: مردان الهي از پوشيدن لباس هاي ساده و معمولي شرم نمي کردند.
*10) خدمت به ميهمان: آدمي هر چند هم منزلتش بالا باشد، نبايد نسبت به خدمت کردن به ميهمان خود حيا کند. امام علي (ع) مي فرمايند: (در سه چيز نبايد حيا کرد، اول خدمت به ميهمان).
*11) احترام به پدر و مادر و معلم: انسان نبايد به خاطر اين که بزرگ شده و به جايي رسيده و از نظر علمي و اجتماعي، وزانتي پيدا کرده، از احترام گذاشتن به پدر و معلم حيا کند. اميرالمؤمنين علي (ع) يکي ديگر از موارد که نبايد از آن حيا کرد را برخاستن پيش پاي پدر و معلم مي دانند.
*12) دفاع از حق: گاهي انسان حقي دارد و به آن هم نيازمند است، ولي کم روئي او، نه گذشت و ايثار، باعث مي شود حق خود را مطالبه نکند. اين باز از مواردي که نبايد حيا کرد.
*13) درخواست از خدا و اوليايش: از ديگر جاهايي که حيا جايز نيست، درخواست از خداوند و واسطه هاي فيض يعني معصومين (عليهم السلام) است. انسان در درخواست از همنوعان خودش بايد حيا را رعايت کند اما در مورد منابع فيض و رحمت ديگر حيا جايگاهي ندارد.
حيا در زندگي خانوادگي
حيا در زندگي خانوادگي:
وجود مقدس پيامبر (ص) مي فرمايد: (همانا من براي اتمام مکارم اخلاقي مبعوث شدم) بديهي است که يکي از مهم ترين مکارم اخلاقي پايبندي به صفت حيا و شرم است. اين صفت به طرق مختلف در زندگي انسان بروز مي يابد و انسان بايستي بر اساس (حيا) در ابعاد مختلف زندگي، رفتارهاي اجتماعي و خانوادگي خود را تنظيم نمايد.
يکي از مهم ترين کانون هاي ارزشمند، کانون خانواده است. اگر بخواهيم اين کانون در راستاي رضا و خوشنودي الهي و دستورات او انجام گيرد، لزوماً بايستي حيا را در آن کانون رعايت کنيم. مسائلي از قبيل روابط جنسي ميان پدر و مادر در کانون خانواده بايستي در زمان هاي معيني و در يک خلوتگاه خاص صورت پذيرد و فرزندان به هيچ وجه به خلوتگاه آنان وارد نشوند و از روابط زوجين مطلع نگردند. در کلام مقدس الهي در آيه 58 سوره نور به اين مسئله اشاره شده است که بدون اجازه به خلوتگاه وارد نشويد. فرزندان بالغ در خانواده نيز موظفند در هر وقت بدون اجازه در اطاقي که دو همسر قرار دارند، وارد نشوند، حتي کودکان نابالغ که مرتباً نزد پدر و مادر هستند، نيز آموزش داده شوند که لااقل درسه وقت (قبل از نماز صبح و بعد از نماز عشاء و هنگام ظهر که پدران و مادران به استراحت مي پردازند) بدون اجازه وارد نشوند. بر خلاف آن چه بعضي از ساده انديشان فکر مي کنند که کودکان سر از اين مسائل در نمي آورند، ثابت شده است که کودکان (تا چه رسد به بزرگسالان) روي اين مسئله فوق العاده حساسيت دارند و گاه مي شود سهل انگاري پدران و مادران و برخورد کودکان به منظره هائي که نمي بايست آن را ببينند، سرچشمه ي انحرافات اخلاقي و گاه بيماري هاي رواني شده.
لذا به پدران و مادران توصيه شده که اين مسئله را جدي بگيرند، و فرزندان خود را عادت به گرفتن اجازه ورود بدهند، و همچنين از کارهاي ديگري که سبب تحريک فرزندان مي گردد از جمله خوابيدن زن و مرد در اطاقي که بچه هاي مميز مي خوابند تا آن جا که امکان دارد پرهيز کنند و بدانند اين امور از نظر تربيتي فوق العاده در سرنوشت آن ها مؤثر است.
پيامبر (ص) در حديثي فرمود: (مبادا در حالي که کودکي در گهواره به شما مي نگرد آميزش جنسي نکنيد). شايان ذکر است که صفت شرم و حيا و رعايت آن خصوصاً در کانون خانواده، از جانب پدر و مادر و همچنين به فرزندان توصيه شده است تا جايي که در حديثي از وجود مطهررسول خدا (ص) آمده است: (پسر از پسر، پسراز دختر، و دختر از دختر، وقتي به ده سالگي رسيدند، حتماً بايد خوابگاهشان از هم جدا شوند).
در خصوص بوسيدن، وجود منّور رسول الله (ص) فرمود: (دختربچه شش ساله را، پسربچه نبوسد و همچنين زن ها ازبوسيدن پسربچه اي که سنش از هفت سالگي تجاوز کرده است، خودداري کنند).
اميرالمؤمنين علي (ع) نيز مي فرمايد: (وقتي دختربچه، شش ساله شد مرد نامحرم حق ندارد او را ببوسد و همچنين نمي تواند او را در آغوش بگيرد).
امام صادق (ع) نيز يادآور مي شوند که: (وقتي دختربچه به سن شش سالگي رسيد براي تو شايسته نيست او را ببوسي).
امام محمد باقر (ع) در خصوص خواب فرزندان فرمود: (بايستي بستر خواب پسربچه ده ساله را از زن ها جدا کنيد).
و همچنين فرمود: (بپرهيز از روابط جنسي در جايي که کودک مميزي تو را مي بيند و رفتارت را آنچنان درک مي کند که قادر است به خوبي براي ديگران توصيف و تشريح نمايد).
امام صادق (ع) نيز فرمود: (موقعي که در اتاق، کودکي حضور دارد، مرد با همسر خود نياميزند، زيرا اين عمل، طفل را به راه بي عفتي و زناکاري سوق مي دهد).
در تحقيقي که براساس چهارصد نامه ارسالي از نوجوانان و جوانان به راديو (به عنوان برنامه آينده سازان) به عمل آمده است، در موارد متعددي نوجوانان و جوانان، علت اصلي خودارضائي را در جريان قرار گرفتن مسائل خاص والدين يا مشاهده اين عمل ذکر کرده اند، به گونه اي که ضربات جبران ناپذيري بر سلامت رواني و اخلاقي آن ها از اين طريق وارد شده است).
نوجواني از تهران بدون ذکر سن و مقطع تحصيلي خود نوشته است: (دختري شاد و شاگردي ممتاز بودم، اما با رسيدن سنين بلوغ بدبختي هاي من آغاز شد …(در اين قسمت از نامه او به نحوه اطلاع يافتن از آميزش پدر و مادر خود اشاره مي کند که در اثر بي مبالاتي و بي احتياطي آنان در اين امر صورت گرفته بود و اين عمل آنان، فشار روحي و رواني شديدي به او وارد ساخت و سپس ادامه مي دهد که … به مرور زمان تاب و تحمل خود را از دست داده بودم و به طور کلي حالم دگرگون شده بود. احساس مي کردم که تمايلات خفته اي در من بيدار شده است که نمي توانستم با کوشش فراواني که در قبال آن انجام مي دادم، جلوي آن ها را بگيرم و همين مسئله باعث شده که من مبتلا به (خودارضايي) شوم و بعدها بر اثر اين عمل زشت به بيماري هاي گوناگون مبتلا شدم که نمي دانستم اثرات آن خودارضائي مي باشد. اما بعدها با پي بردن به اثرات شوم آن و اين که اين عمل از گناهان کبيره است آن را ترک کردم و در مقابل خداوند توبه کردم اما هرگز تصور نمي کنم که خداوند مرا ببخشد).
نامه فوق، نمونه اي از موارد متعددي است که به دليل بي بند و باري والدين و عدم حساسيت نسبت به مسئله بلوغ؛ انحراف خودارضايي را در نوجوان به وجود آورده است. خانواده آسيب زا، از سويي با عدم محافظت اخلاقي از روابط زناشويي بين خود، به احساسات ملتهب و پرقدرت بلوغ دامن مي زنند و آن ها را بر حسب تحريک غريزه جنسي، به خودارضايي و ساير انحرافات سوق مي دهند و از سوي ديگر با عدم رعايت وظايف اخلاقي و الهي خود، در قبال فرزندان، به رابطه معيوب و نامطلوب شکل مي دهند.
با توجه به آنچه در خصوص حيا در زندگي خانوادگي ارائه شد، مسائلي در ذهن متبادر مي گردد که به شرح ذيل است:
1- پدر و مادر در کانون خانواده، نقش بسيار سرنوشت سازي دارند که اگر به درستي به وظايف الهي و شرعي خود عمل نمايند، مي توانند موجبات رشد و اعتلاي خانواده را مهيا نمايند و اگر خداي ناکرده از وظايف الهي و شرعي غفلت نمايند موجبات تزلزل و سستي ارکان خانواده را فراهم نموده و قطعاً در پيشگاه خداوند و فرزندانشان مسوولند.
2- پدر و مادر در کانون خانواده، بايستي مکارم اخلاقي و تربيتي را با توجه به دستورات قرآن و سيره حضرات معصومين (ع) و سخنان ارزنده ي آنان، به فرزندان خود آموزش داده و هر کدام به عنوان يک الگو براي فرزندانشان باشند. بديهي است رفتارهاي غلط و نابجا و دور از ادب پدر و مادر، تأثيرات منفي و ناهنجاري روي فرزندان بجاي مي گذارد و موجبات بي حيايي آن ها را فراهم مي نمايد.
3- عمل به دستورات خداوند و حضرات معصومين (عليهم السلام) به ويژه در راستاي مسائل خانواده، از يک سو موجب تحکيم خانواده و مباني آن و از دوم سو پايبندي به ارزش ها و فزوني حيا و از سوم سو موجب تحکيم جامعه و سلامت آن مي گردد. زيرا جامعه تشکيل شده از خانواده هاي متعدد است، پس سلامت خانواده به سلامت اجتماع کمک بسياري مي نمايد.
4- پدر و مادر بايد در خصوص تعليم و تربيت فرزندان مطابق دستورات الهي و حضرات معصومين (عليهم السلام) عمل نمايند که در اين صورت پاداش عظيمي در پيشگاه خداوند متعال دارند. حضرت رسول اعظم (ص) فرمود: (کسي که دختري داشته باشد و او را نيک تربيت نمايد و از نظر علم خوب تعليمش دهد، همانا چنين دختري مانع رسيدن آتش جهنم به والدين خود خواهد بود).
حياي پيامبر اکرم (ص)
حياي پيامبر اکرم (ص):
درونمايه جلسات و نُقل جلسات محافل، گاهي بيان کاستي ها، زشتي ها و عيوب ديگران است و به استناد از اين و آن سپري مي شود و حريم ها مراعات نمي گردد. به روايت اميرالمؤمنين (ع) مجلس پيامبر (ص) مجلس بردباري، شرم و حيا، صدق و امانت بود، سرو صدا و فرياد در آن مجلس شنيده نمي شد، حرمت افراد مورد هتک قرار نمي گرفت و در پي لغزش ديگران و عيب جويي از آنان نبودند، همه اهل پيوند و صفاو ارتباط بر محور تقوا بودند، بزرگان و سالخوردگان مورد تکريم و احترام قرار مي گرفتند، به خرد سالان، ترحم و شفقت مي شد و افراد نيازمند و مراجعاني را که کار داشتند، مراعات مي کردند و پناهگاه و مأمني براي غريبان بودند. بديهي است که چنين مجلسي، زمينه ساز تربيت روحي و ادب اجتماعي است.
اميرالمؤمنين علي (ع) به مردي از قبيله سعد فرمود: (… صبح يکي از روزها رسول خدا (ص) به سراغ من و فاطمه (س) آمد و ما هنوز در بستر خواب بوديم، فرمود: سلام بر شما. ما در آن شرايط حيا کرده، جواب نداديم. بار ديگر فرمود: سلام بر شما باز جواب نداديم بار سوم فرمود: سلام بر شما، ما ترسيديم که اگر جواب نگوئيم آن حضرت باز گردد، زيرا عادت حضرتش چنين بود که سه بار سلام مي کرد، اگر جواب مي شنيد داخل مي شد وگرنه باز مي گشت. پس گفتيم: و سلام بر شما اي رسول خدا (ص) بفرمائيد، و حضرت داخل شد…).
با توجه به اين که پيامبر اکرم (ص) مصداق حيا و مکارم عالي اخلاقي بودند، از ظلم ها و ستم ها و جسارت ها و بي ادبي هايي که مشرکان در حق حضرت روا داشتند، با بزرگواري تمام آنان را عفو و مورد بخشش قرار دادند. از جمله در جريان فتح مکه با نهايت بزرگ منشي، مشرکان را مورد عفو قرار داد و فرمود: (پس هم اکنون به شما چنان مي گويم که برادرم يوسف گفت: امروز سرزنش بر شما نيست … و سپس فرمود (فاذهبوا فانتم الطلقاء) برويد که شما آزادشدگانيد).
شايان ذکر است که اين برخورد عالي پيامبر (ص) زمينه را براي گرايش مشرکان به سمت اسلام مهيا نمود.
در خصوص حياي زيباي پيامبر (ص) آمده است، جابر گويد: هرگز نشد کسي از حضرت چيزي بخواهد و ايشان نه بگويد. ابن عتيبه گويد: اگر چيزي حاضر نداشت وعده آن را مي داد. رسول خدا (ص) فرمود: (هر که از ما چيزي بخواهد اگر آن را داشته باشيم از وي دريغ نمي کنيم).
*حياي حضرت زهرا (سلام الله عليها):
اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود نابينايي اجازه خواست و بر فاطمه وارد شد. فاطمه خود را پنهان کرد و رسول خدا (ص) به فاطمه فرمود: از چه رو در حجاب رفتي و حال آن که اين مرد نابينا تو را نمي بيند؟ عرض کرد: اگر او مرا نمي بيند من او را مي بينم و او مي بويد. سپس پيامبر (ص) فرمود گواهي مي دهم که تو پاره تني مني.حضرت زهرا (س) سمبل و نمونه يک همسر شايسته و يک همتاي بايسته و يک شريک زندگي برازنده و يک همراه و همراز آزاده و بزرگ در راه تقرب به خدا و طالب خشنودي او بود و در اين راه از هيچ مهر و ايثار دريغ نمي ورزيد و ديگران را بر خود مقدم مي داشت و با سختي هاي زندگي دليرانه رو به رو مي گرديد تا گرد و غبار اندوه و رنج زندگي بر دل مصفاي همتاي زندگي اش اميرالمؤمنان و فرزندان ارجمندش ننشيند. در جواب اميرالمؤمنان که پرسيد: فاطمه جان، چرا نگفتي چيزي در خانه نيست تا فراهم آورم؟ گفت: علي جان من از پروردگارم حيا مي کنم که چيزي را که تو بر فراهم آوردن آن توان نداري، آن را از تو بخواهم و فراهم آوردن آن را از شما درخواست کنم) در خصوص حيا و عفاف والاي حضرت زهرا (سلام الله عليها) آمده است: (هنگامي که ايشان در آستانه شهادت بود، دوست نداشت بعد از مرگ جسمش را در منظر ديگران قرار دهند و از اين که جنازه او را روي پاره تخته اي قرار دهند ناراحت بود و اين ناراحتي را براي اسماء دوست و پرستارش گفت، اسماء به حضرت فاطمه (س) عرض کرد: زماني که در حبشه بودم، ديدم آنان براي اين منظور چيزي مي ساختند، اگر خواستيد براي شما بسازم؟ حضرت فرمود آري، آنگاه اسماء تختي طلبيد و آن را واژگون کرد و سپس شاخه هاي خرما طلبيد و بر پايه هاي آن بست و جامه بر آن افکند و گفت: آن ها را اين طور ديدم که تابوت مي ساختند. فاطمه (س) فرمود: مانند اين براي من بساز، که مرا بپوشاند، خداوند تو را از آتش حفظ کند.