حياي نابجا
حياي نابجا:
گاهي اوقات مسائلي براي انسان رخ مي دهد که ممکن به علت عدم آگاهي و شناخت، نداند که آيا بايد حيا پيشه کند يا واقعاً جاي حيا کردن نيست. اين که کجا صفت حيا ممدوح است نمونه هايي از آن را که در قرآن و فرمايشات حضرات معصومين (عليهم السلام) آمده است. اما اين که در چه مواردي حيا مذموم است و يا به عبارتي حياي منفي چه مواردي هستند، جاي تأمل و بررسي است. در مجموع حيا بستگي به اهداف عاليه اخلاقي انسان دارد و رعايت اعتدال در آن عقلاني است يعني نبايد به مرحله ي افراط کشيده شود و نه مرحله ي تفريط ، به طوري که بعضي از اوقات انسان چيزي را عيب مي داند که زشت نيست و کمبودي براي آن محسوب نمي گردد و يا خيال مي کند که ضعفي دارد اما در واقع ضعف نيست. رسول گرانقدر اسلام (ص) فرمود: (حيا بر دو قسم است: حياي عقل و حياي حمق، حياي عقل علم است و حياي حمق جهل است).در ذيل به نمونه هاي حياي منفي و نابجا مي پردازيم.
الف) حيا در کسب علم: اولين موردي که حيا در آن روا نيست، کسب علم است. اگر لازم شد براي يادگيري مطلبي از کسي سؤال بپرسيد، ديگر حيا معنايي ندارد چرا که حيا در کسب علم محروميت به دنبال مي آورد.
ذکر مثال: گاهي لازم است، انسان براي بيان حرف حقي از مثالي در سطح پائين استفاده کند که براي همه ملموس باشد، اما حيا مي کند و آن را دون شأن خود مي داند. مثال رکيک و زشت نيست، اما در سطح مردم کوچه و بازار است اين هم حياي حمق است.
*1) اقرار به جهل: مورد ديگري که از حيا نسبت به آن نهي شده، مربوط به اساتيد، معلمان و روحانيون است که اگر چيزي را نمي دانستند، قاطعانه بگويند (نمي دانم) و از گفتن اين کلمه شرم نکنند
*2) مشورت: آگاهي انسان در کاري که مي خواهد انجام دهد، دچار شبهه يا مشکلاتي مي گردد ولي به خاطر آن که ديگران او را بي عرضه و نالايق نخوانند، حيا مي کند مشکش را با کسي در ميان بگذارد و چه بسا اين امر باعث خسارت و مشکلات بزرگتري مي گردد.
*3) خطابه: انسان گاهي براي ارشاد يا دفاع از حق يا تبيين مطلبي بايد در جمعي سخنراني کند و چه بسا با عکس العمل هاي مختلفي در جمع روبه رو شود که اينجا بايد با تسلط سخن بگويد و از اين که در حضور جمعي سخن مي گويد حيا نکند.
*4) مخالفت با رسم غلط: گاهي آداب و رسوم غلطي در جامعه جا افتاده است که خلاف حکم خداست و اينجا انسان بايد با آن آداب مخالفت کند و اين که بگويد حيا کردم و مجبور شدم اين آداب غلط را بپذيرم، پذيرفته نيست.
*5) صدقه دادن: بعضي به خاطر آن که پول اندکي دارند از صدقه دادن حيا مي کنند. در روايات چنين حيايي هم نفي شده است. در روايتي از اميرالمؤمنين علي (ع) مي خوانيم (که از بخشش کم شرم نکن، چرا که محروم کردن سائل کمتر از آن خواهد بود).
*6) کار خير: مورد ديگري که حيا کردن در آن ممنوع است حيا در انجام دادن عمل خير است. روايت زيبايي است که هم از اميرالمؤمنين و هم از امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده که فرمودند: (مومن عمل خير را از روي ريا انجام نمي دهد و به خاطر حيا آن را ترک نمي کند).
*7) اشتغال هاي معمولي: مورد بعدي که حيا نسبت به آن نکوهش شده است، در مورد کارهايي است که به غلط و از روي تکبر آن را دون شأن خود مي دانيم. مثلاً يک پزشک بر خود عار مي بيند که در يک روستا در مناطق دور افتاده به طبابت بپردازد. اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايند: (حياي بي مورد، مانع رزق مي شود).
*8) همنشيني با مستضعفان: برخي در شأن خود نمي بينند با انسان هاي محروم هم صحبت شوند و از اين کار حيا مي کنند. (که اين همان حياي حمق و نشأت گرفته از کبر و غرور است).
*9) ساده زيستي: مردان الهي از پوشيدن لباس هاي ساده و معمولي شرم نمي کردند.
*10) خدمت به ميهمان: آدمي هر چند هم منزلتش بالا باشد، نبايد نسبت به خدمت کردن به ميهمان خود حيا کند. امام علي (ع) مي فرمايند: (در سه چيز نبايد حيا کرد، اول خدمت به ميهمان).
*11) احترام به پدر و مادر و معلم: انسان نبايد به خاطر اين که بزرگ شده و به جايي رسيده و از نظر علمي و اجتماعي، وزانتي پيدا کرده، از احترام گذاشتن به پدر و معلم حيا کند. اميرالمؤمنين علي (ع) يکي ديگر از موارد که نبايد از آن حيا کرد را برخاستن پيش پاي پدر و معلم مي دانند.
*12) دفاع از حق: گاهي انسان حقي دارد و به آن هم نيازمند است، ولي کم روئي او، نه گذشت و ايثار، باعث مي شود حق خود را مطالبه نکند. اين باز از مواردي که نبايد حيا کرد.
*13) درخواست از خدا و اوليايش: از ديگر جاهايي که حيا جايز نيست، درخواست از خداوند و واسطه هاي فيض يعني معصومين (عليهم السلام) است. انسان در درخواست از همنوعان خودش بايد حيا را رعايت کند اما در مورد منابع فيض و رحمت ديگر حيا جايگاهي ندارد.