اضطراب و خستگی در برابر آرامش امام رنگ میبازد
اضطراب و خستگی در برابر آرامش امام رنگ میبازد
مقاومت مردم اما کار خود را کرد. ۱۲ بهمنماه بهعنوان روز ورود حضرت امام اعلام شد. اعضای شورای انقلاب از مسجد دانشگاه راهی فرودگاه شدند. احتمال هر اتفاقی میرفت و شایعاتی مبنی بر زدن هواپیما در آسمان ایران نیز شنیده میشد. اضطراب و دلواپسی در چهرهی همه موج میزد؛ اما ورود شکوهمندانهی امام و پایین آمدن از پلههای هواپیما خیال همه را راحت کرد. «توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مىخندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بىاختیار اشک مىریختم و نمىدانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت. بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد، نگرانیها و اضطراب ما بهکلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلىهاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. وقتى که بعد از سالهاى متمادى امام را من زیارت مىکردم آنجا، ناگهان خستگى این چندساله مثل اینکه از تن آدم خارج مىشد. احساس مىشد که همهى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه اینجا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده.»(۱۳۶۲/۱۰/۲۴) با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، همه گرداگرد ایشان حلقه میزنند. آیتالله خامنهای اما کمی دورتر از امام جای میگیرد، چرا که نمیخواهد بر شلوغی اطراف ایشان افزوده و باعث اذیت شدن ایشان شود. «احساس خطر کردیم و با صدای بلند از مردم خواستیم که از امام دور شوند؛ بر احساسات خود غلبه کنند. من و شماری از نزدیکان امام خود را عقب کشیدیم. جز آقای مطهری که داخل هواپیما رفته و هنگام خروج امام را همراهی کرده بود، کسی از خواص، کنار ایشان نبود. آقای بهشتی هم جای معینی نداشت و در آن محیط در حرکت بود.»