انگيزههاى غيبت
انگيزههاى غيبت
ريشهيابى اين موضوع كه بدانيم چرا انسانها از يكديگر غيبت مىكنند؟ پرسشى است كه پاسخ آن راهگشا خواهد بود؟
گاهى ريشه غيبت آن است كه كسى با تخريب ديگران مىخواهد خود را رفعت و بلندى ببخشد. نقص ديگران را مىشمارد تا كمال خود را به اثبات برساند اين نوع از غيبت در بين اهل علم و دانش بيشتر رواج دارد. آنها گاهى محترمانه به غيبت يكديگر مىپردازند، مثلاً مىگويد فلانى اين مطلب را نفهميده است، و يا آنچه او در اين بحث گفته است بطلان آن روشن است و مانند آن، گاهى از گرفتارى شخصى غمگين است و غم و اندوه خود را آشكار مىكند اگر از او پرسيده شود چرا در غم فرو رفتهاى؟ مىگويد به خاطر اين كه فلانى برايش گرفتارى پيش آمده و يكى يكى آنها را بيان مىكند و اين شيوه برخى از اهل نفاق است كه به اين وسيله آبروى افراد را مىريزند و علامت سؤال فراوان در ذهن مخاطبان خود ايجاد مىكنند؟ و بالآخره على(ع) در يك كلام گويا و روشن فرمود:
«الغيبة جهد العاجز؛(4) غيبت تلاش انسانهاى ناتوان است».
اين كه انسان پشت سر كسى ميدان بگيرد و نقطه ضعفها و عيبهاى او را برشمارد اين شهامت و شجاعت و مردانگى نيست، اين نشاندهنده نوعى عقده حقارت و يا برون افكنى آن روحيه پست و همت كوتاه او بشمار مىرود. به جنگ كسى رفتن كه قدرت دفاع از خود را ندارد هنر نيست، مانند مشت زنى كه به ديوار مشت بزند و خود را قهرمان و پيروز ميدان به حساب آورد.
از اين رو امام على(علیه السلام) در اين باره مىفرمايد:
«لادين لمرتاب و لامروة لمغتاب؛ آدمى كه (در همه چيز شك مىكند) دين ندارد و كسيكه غيبت مىكند ناجوانمرد است.
برخى از آن جهت به غيبت آلوده مىشوند كه با عينك بدبينى همه كس را مىبينند، نگاهشان به افراد نگاه نادرستى است، داستان همان مورچه است كه آب در خانه او افتاد و گفت دنيا را آب برد.
بعضى با كوچكترين ضرر و يا حادثهاى به تمام عالم و آدم بد و بيراه مىگويند، همه مسؤولان را زير سؤال مىبرند، همه خوبىها و اقدامهاى مثبت را ناديده مىگيرند و مگس گونه روى نقطههاى آلوده مىنشينند. اين گونه كسان اگر با ديده انصاف بنگرند بسيارى از انتقادهاى انتقام گونه آنها وارد نيست و جز مسموميت فكرى و اجتماعى اثر و نتيجه ديگرى ندارد.
قرآن و غيبت
قرآن و غيبت
سوره «حجرات» كه سوره ادب و اخلاق است همه مسلمانان و مؤمنان را برادر ناميده است طرح (اخوّت) و برادرى در جامعه دينى زمينه ساز همدلى، مهربانى، دوستى، آبرودارى، يارى كردن، خيرخواهى، كمك مالى، دفاع از حيثيت اجتماعى و… مىباشد، اگر روحيه برادرى در جامعه اسلامى حاكم باشد همه به يكديگر احترام مىگذارند و حدود و حقوق را رعايت مىكنند و در نتيجه زمينه نزول رحمت پروردگار را فراهم مىسازند از اين رو قرآن مجيد مىفرمايد:
«انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوااللّه لعلكم ترحمون»
مؤمنان برادر يكديگرند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح برقرار سازيد و تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد.
در اين آيه شريفه چند نكته قابل توجه است:
1. اخوت و برادرى دينى
2. اهميت صلح و آشتى و مهربانى
3. تقوا و خداباورى در كارها
4. زمينه سازى جلب رحمت حق
اگر مؤمنان به راستى برادر يكديگر باشند در جهت گسترش مهر و دوستى و صلح و آشتى تلاش مىورزند و اين كار را فقط براى خدا انجام مىدهند، خداوند هم بر چنين مردمانى رحمت و رأفت خود را فرو خواهد فرستاد.
غيبتهاي مجاز!
غيبتهاي مجاز!
سه كس را شنيدم كه غيبت رواست
وزين درگذشتي، چهارم خطاست:
يكي پادشاهي ملامتپسند
كز او بر دل خلق بيني گزند
حلال است از او نقل كردن خبر
مگر خلق باشند از او برحذَر
دوم پرده بر بيحياتي متن
كه خود ميدَرَد پرده بر خويشتن
ز حوضش مدار اي برادر، نگاه
كه او ميدرافتد به گردن به چاه
سوم كژ ترازويِ ناراست خوي
ز فعلِ بدش هرچه داني بگوي(1).
با اينكه «غيبت» (پشت سركسي از او بدگويي كردن»ازگناهان بزرگِ اخلاقي و اجتماعي بوده و مفاسد و بيسامانيهاي مُهيبي بر آن مترتّب است و اساساً سرشتها و طبعهاي سالم و بيعيب از آن گريزانند،درموارد ويژهاي كه پاي مصلحت و خير انسانها درميان است و هدفي مشروع و عقلايي دارد كه مفاسد آن را جبران ميكند، يا اينكه مفسدهاي ندارد،به لحاظ شرعي، جايز و روا شمرده شده است-البته با رعايت اصول و حدودي كه در شريعت آمده است- كه در پايان اين بخش بدانها اشاره خواهد شد.
برخي از موارد غيبتهاي مجاز عبارتند از:
1-دادخواهي
كسيكه مورد ستم واقع شده و حقوقش پايمال گرديده،درمقام تظلّم و دادخواهي، مجاز است نزد هرمقامي يا نهادي كه صالح و سزامندِ داوري و بازستاندن حقوق پايمال شده است،به شكوا برخيزد و از ستمگر و متجاوز درباره ستمي كه بر او رفته، غيبت كند و ستمهاي او را بازگويد.
قرآنكريم در اينباره فرموده است:
«لا يحبُّ الله الجهر بالسُّوء من القول الاّ من ظلم و كان الله سميعاً عليماً»(2)؛
خداوند بلند گفتنِ سخن بد را دوست نميدارد، مگر از كسي كه بر او ستم رفته باشد. و خدا شنوا و دانا است.
پيامبرگرامي(ص) فرمود:
«انَّ لصاحب الحقّ مَقال»(3)؛
صاحب حق را سخني است كه بايد بگويد.
يعني حق قانوني و انساني او است كه درباره ستمي كه بر او رفته، سخن بگويد؛ چراكه تنها راهِ ستاندنِ حقِ پايمال شده همين فرياد و دادخواهي است.
نيز فرمودند:
«مطل الغنيْ ظلمُ»(4)؛
تسامح و تأخير ثروتمند [در پرداخت قرض]،نوعي ستم است.
همچنين ميفرمايند:
«ليْ الواجد يحلُّ عقوبته و عرضه»(5)؛
تساهل دارا و متمكّن در پرداخت وام، كيفر و شرف او را مباح ميكند.
بدينمعنا كه طلبكار اين حق را دارد از نهاد صالحي براي بدهكارِ متمكّن، كه از پرداخت بدهياش امتناع ميورزد، تقاضاي كيفر كند و با بازگفتن عيبهاي او، آبرويش را هدف قرار دهد.
البته درصورت تنگدستيِ بدهكار، شايسته است كه حتي نام بدهكار پنهان و آبرويش نگهداشته شود.
«و ان كان ذو عسرهْ فنطرهْ اليْ ميسرهْ»(6)؛
و اگر (وامدار) تنگدست بود، او را تا فراخدستي مهلتي بايد داد.
2-نهي از منكر
ازجمله واجبهاي مهم در اسلام، دو فريضه همگاني «امربهمعروف» و «نهيازمنكر» است كه درروايات رسيده از اهلبيت پيامبر(ص)،عاليترين و شريفترين تكاليفِ واجب ديني است؛«اسمي الفرائض و اشرفها»(7).
امامباقر(ع) فرمود:
«انَّ الأمر بالمعروف والنّهيٍْ عن المنكر سبيل الأنبياء و منهاج الصّلحا، فريضهْ عظيمهْ بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلُّ المكاسب و تردُّ المظالم و تعمر الأرضُ و ينتصف منالأعداء و يستقيم الأمر»(8)؛
امربهمعروف و نهيازمنكر، روش پيامبران و شيوه صالحان و (دو) فريضه بزرگ الهياند كه ديگر واجبات به وسيله آنها برپا ميشوند و در پرتو اين دو، راهها امن ميگردند و كسبوكار مردم حلال ميشود و حقوق آنها تأمين ميگردد و زمينها آباد و از دشمنان انتقام گرفته ميشود و كارها راست و روبهراه ميگردند.
علي(ع) فرمودند:
«وما اعمال البرِّكلُّها والجهاد فيٍْ سبيلالله عندالأمر بالمعروف والنّهيْ عن المنكر الاّ كنفثهْ فيْ بحرٍ لجِّيّْ»(9)؛
همه اعمال نيكو و جهاد در راه خدا در كنارِ «امربهمعروف و نهيازمنكر»
همچون انداختن آب دهاني است بر درياي پهناور.
فرمان به نيكيها و بازداشتن از بديها تكليفي است عمومي؛يعني همگي مسلمانان بايد در موقعيت يك ناظر و مراقبِ مسئول، هركس و هر مقامي را،اگرچه در بالاترين منصب اجتماعي قرار دارد ولي در انجام تكاليف ديني و اجتماعياش سهلانگار است (وظيفه واجب را ترك ميكند يا كار حرامي مرتكب ميشود)، آگاه كنند و او را از فرجام نكبتبار ترك مسئوليت برحذر بدارند و حتي تهديدش كنند و درنهايت، با داشتنِ قدرت، اقدام عملي كرده،او را از انجام كارهاي ناپسند بازدارند و چنانچه ازطريق نهيازمنكر نتوانند او را از كردار نادرستش بازدارند، ميتوانند از راه غيبت و بازگو كردن گناهاني كه مرتكب ميشود، او را به راه درست بازگردانده، هم او و هم جامعه را از پلشتي و آلودگي به گناه پاك سازند.
3- پرسش و استفتا
شهيد ثاني، در اينباره ميگويد:
مانند آنكه بگويد: پدرم يا برادرم يا هركس ديگر به من ستم نموده و حقوق مرا تباه كردهاند؛ چگونه و از چه راهي، خود را از ستم آنان رها سازم؟ اگرچه نيكوتر است كه پرسش را با لحني تعريض گونه و كنايهآميز طرح كند؛ مانند آنكه بگويد: كسيكه از جانب پدر يا برادر؛ و يا… مورد ستم واقع شده است، چگونه و از چه راهي بايد خود را از ستم آنان برهاند؟
هند از پيامبرگرامي(ص) پرسيد: همسرم، ابوسفيان، مردي بخيل و
تنگنظر و آزمند است و در پرداخت هزينه زندگي من و فرزندم، اندازه كفاف و بسندگي را رعايت نميكند. آيا روا است بيآنكه بداند، از اموالش برگيرم؟ فرمودند:
«خذيْ ما يكفيك و ولدك»(10)؛
به اندازه كفاف و بسندگي خود و فرزندت برگير.
آن حضرت، هند را از اينكه از فرومايگي و آزمندي ابوسفيان سخن گفت، باز نداشتند؛ چراكه هند در مقام نظرخواهي و در جستوجوي گريزگاهي براي بيرون رفتن از مشكل خود و فرزندش بود.
4- دانشمند نمايان
ازجمله بلاهاي بزرگ اجتماعي، كه اغلب در بازارِآشفته رسالهنويسي در عرصه دانشِ دين و درايام كسادي علم، كه بازار تحقيق و تأمّل از رونق افتاده و سكّه آن بيقدر و قيمت گشته، سر برآوردنِ عالمنمايان «چسب و قيچي»است، كه بيدانش فتوا ميدهند و بر كرسي علم و تحقيق مينشينند و سخن از علم و حقيقت ميرانند و اين همه، در كنار عالمان خداباوري است كه بيهيچ ادعا، در گوشه و كنار، با رنج و مشقات فراوان به تحقيق و تعليم وتعلّم ميپردازند و همچون شمعي فروزان، مشعلدار قبيله علم ميباشند.
تعبير دردمندانه امامعلي(ع) را درباره عالم نمايان بنگريد:
«خود را دانشمند نامد و از دانش در او نشاني نيست؛مشتي افكار جاهلانه و گمراهيهايي ازگمراهان فراگرفته، بر سر راه مردم دامهاي فريبگسترده و سخنانِ باطل گويد و كتاب خدا را به رأي خود تفسير كند و حقيقت را به مقتضاي نفس خويش به اين سو و آن سو متمايل سازد»(11).
برحذر داشتن و آگاه كردن بندگان خداوند از خطر چنين عالمنماياني كه جامعه سالوس و فريب بر تن كرده و راه درستِ دينداري به روي مردمان بسته و عالمان درد آشنا و حقيقتشناس را بدنام كرده و به بدعتِ در دين خدا نشستهاند، كاري مجاز، بلكه واجب است و چنانچه راهي جز غيبت و آشكار ساختن زشتيها و بدعتگزاريهايشان نباشد، بدگويي در پشت سر آنان حرام نخواهد بود؛چراكه آنها، خود با اين فريبكاري و دروغپردازي، حريم حرمت خويش را شكسته و نفرين فرشتگانِ عذاب و رحمت را براي خود روا داشتهاند. پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«من افتيَْ بغير علمٍ لعنتهُ ملائكهًُْ السّماء والأرض»(12).
كسي كه بيدانش بر مردم فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را نفرين گويند.
نيز امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«به هركه بيهيچ دانش و رهيافتي فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب نفرين گويند، و نكبت و گرانباري هركس كه به فتواي او عمل كرده بر عهده او است»(13).
امامسجاد(ع) نيز فرمودند:
«اللهم انّيٍْ اعوذبك… ان نقول فيْ العلم بغير علم»(14)؛
خدايا،به تو پناه ميبرم… در آنچه كه در قلمروِ دانايي است (دانش و آگاهي ميطلبد)، از روي ناداني سخن بگويم.
5- درباره متجاهر به فسق
كسيكه آشكارا و بيپرواي از سرزنش مردم،گناه ميكند- مانند آنكه اموال مردم را ميدزدد،يا قمار ميبازد، يا ميگساري ميكند-و نه تنها از سرزنش مردم و رسوايي خويش نميهراسد، بلكه بدين بزهكاريها نيز مينازد و بر اين سلوك ناپسندش ميلافد،از آن جاكه چنين بزهكار فرومايهاي، خود پرده حيا و آزرم از چهره شخصيت خويش برافكنده و كرامت اخلاقي جامعه را نيز ناديده انگاشته،سزاوار هيچگونه تكريم و پردهپوشي نيست. از همينرو، پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«من القيَْ جلباب الحياء لاغيبهْ لَه»(15)؛
هركه پرده ي آزرم بيفكند، غيبت ندارد (و نكوهش او غيبت شمرده نميشود.)
غزّالي ميگويد:
سلف گفتندي كه سه كس را غيبت نباشد: سلطان ظالم را و مبتدِع (بدعتگزار) و آشكاركننده فسق را(16).
و نيزگويد:
حسن گفت:سه كس را غيبت نيست:1. صاحب هوا؛يعني عشقپيشه شهوتراني كه از سرزنش مردمان نميهراسد؛چنانكه سعدي ميگويد:
گو همه شهرم نگه كنند و ببينند
دست درآغوش ياركرده حمايل
2. فاسق كه فسق ظاهركند؛
3. سلطان جائر(17).
چند نكته
رعايت مرزهاي اخلاقي در انجام وظيفه ديني
هركاري در شريعت،بروفق مصلحت و حكمت و داراي اندازه و مرزي است كه يك مسلمان پايبند به دين ناگزيرازرعايت آن است، و كمترين انحراف-افراط يا تفريط- گذشته ازآنكه آثارتخريبي اخلاقي و اجتماعي دارد،تجاوزبه حدود و مقرّرات الهي به شمار ميرود.خدايتعالي در جايجاي قرآنكريم،پس از تأكيد بر پيروي از تكاليف شرعي، مسلمانان را از اينكه مبادا به بهانه انجام وظيفه ديني، از راه راست منحرف شده،نسبت به تكليف الهي زيادهروي كنند، يا اينكه از آن بكاهند و با اينكه بر نشاني آشكار ازسوي پروردگارند، خواهشهاي نفسانيشان را پي بگيرند و به تعبير قرآنكريم،«كردار زشتش درنظر آراسته شده، آن را نيكو بيند»(18)،برحذرداشته است؛ چراكه اگرحدود و مرزهاي تعيين شده ازجانب خداوند شكسته شود، حيات اجتماعي انسانها به خطر ميافتد:
«تلك حدودالله فلا تعتدوها و من يتعدَّ حدود الله فاولئك همالظّالمون»(19)؛
اينها مرزهاي خدايند،ازآنها فراتر نرويد، و هركه از مرزهاي خدا فراتر رود، چنين كسان ستمكارانند.
اساساً راه راستي كه در روايات توصيف شده كه از مو باريكتر و از شمشير برّندهتر و از شب تاريكتراست،همين رعايت همه جانبه حدود و مرزبنديهاي الهي است. پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«الصّراط ادقُّ من الشَّعر و احدُّ من السَّيف و اظلم من اللَّيل»(20).
به ويژه آنجاكه جان و مال و آبروي انسانها درميان است.و در حديث آمده است كه مردمِ روزگارپيامبرگرامي(ص) عبادت كامل و تمام را نه در روزه و نه در نماز، بلكه درخودداري از تجاوز به آبرو و شرف انسانها ميدانستند(21).
در اينجا،به چند نكته مهم، كه آگاهي از آنها ضروري مينمايد،به اجمال اشاره ميشود:
نخست اينكه بايد انديشيد كه انگيزه غيبتكننده در غيبت مجاز يا لازم
چيست؟ آيا به انگيزه اصلاح شخص غيبتشونده،زبان به بدگويي گشوده است يا به انگيزه انتقام و عقدهگشايي، و از اينطريق ميخواهد خاطر خويش را تسكين داده، زخمهاي روحياش را التيام بخشد؟ شيطان دروني آدمي كارهاي زشت او را درنظرش ميآرايد،تا آنجا كه بپندارد هرچه انجام ميدهد نيكو است:
«الَّذين ضلَّ سعيهم فيالحيوهْ الدُّنيا وهم يحسبون انَّهم يحسنون صنعاً»(22)؛
آنهايند كه كوشششان در زندگي اين جهان گم و تباه شده است،ولي خود ميپندارند كه كار نيكو ميكنند.
امامخميني(ره) ميفرمايد:
آنچه لازم است در اينمورد ذكر كنيم اين است كه انسان بايد در همه موارد، از مكائد نفس ايمن نباشد و باكمال دقت و احتياط تام، مشي كند ودرصدد عذرتراشي نباشد كه يكي از موارد استثناء را بدست آورده،به عيبجويي و بذلهگويي سرگرم شود.
مكائد نفس بسيار دقيق است. ممكن است انسان را از راه شرع مموَّه [نموده](حقيقت را وارونه جلوه دهد)،گول زند و وارد در مهالك كند؛مثلاً،غيبت متجاهر به فسق گرچه جايز است،بلكه در بعض موارد،كه موجب ردع او شود،واجب است و از مراتب نهيازمنكر به شمار ميآيد، ولي انسان بايد ملاحظه كند كه داعي نفساني او دراين غيبت،آيا همين داعي شرعي است يا داعي شيطاني و محرّك نفساني درآن مدخليت دارد.اگر داعي الهي دارد، از عبادات به شمار ميآيد، بلكه غيبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصي از اوضح مصاديق احسان و انعام به او است، گرچه خودش نفهمد. ولي اگر مشوب به فساد و هواهاي نفساني است،درصدد تخليص نيت برآيد و از اعراض مردم بدون قصد صحيح اِعراض كند، بلكه عادت دادن نفس را به غيبت، درمورد جايز نيز مضر به حال آن است(23).
مرحوم آقانجفي اصفهاني در راه تختفولاد، ظرف شرابِ ميرزاحسين دودي را ميشكند و او در پاسخ رفتار آن مرحوم اين بيتها را ميسرايد:
شيخ نجفي شكست از ما خم مي
آوازه شهرتش شد از فارس به ري
گر بهر خدا شكست، صد واي به من
ور بهر ريا شكست، صد واي به وي
دوم اينكه در مقام نهيازمنكر، اگر كار غيبت و بدگويي به جايي رسد كه باعث پراكندن زشتيها و ناپسنديها گردد، اگرچه اين كار به لحاظ غيبتِ متجاهر، امري مباح و جايزاست، ولي به لحاظ اينكه نقل و بازگو كردنِ زشتيها، خود از مصداقهاي بارزِ اشاعه فحشا و پراكندن بديها است، جايز نميباشد؛چراكه بسياري از انسانها درميان خود و گناهان، ديواري از رعب و وحشت و حيا ميبينند كه با برپا بودن اين ديوار، از گناه دوري ميكنند،و نميسزد كه اين ديوار فرو ريزد و هيمنه ي گناه ازميان برود. از اينرو، اگر بازگو كردنِ گناه موجب گردد كه اين ديوار فرو ريزد و آدميان دربرابر گناهان و بديها احساس رعب و آزرم نكنند،بازگو كردن و پراكندن بديها از حرامهايي است كه به خاطرحفظ سلامت جامعه، نبايد انجام گيرد:
«إنَّ الَّذين يحبُّون ان تشيع الفاحشهًُْ فيالَّذين آمنوا لهم عذابُ اليمُ فِيالدُّنيا والآخرهْ والله يعلم و انتم لا تعلَمُونَ»(24)؛
همانا كسانيكه دوست دارند زشتكاري درميان آنان كه ايمان آوردهاند فاش شود، آنها را دراين جهان و آن جهان عذابي است دردناك،و خدا ميداند و شما نميدانيد.
سوم اينكه غيبت در موارد مجاز آن، همانند تكاليف ديگر، برپايه مصلحت و حكمت و به منظور بازداشتن گناهكار و اصلاح او است و درحقيقت، مرتبهاي از مراتب نهيازمنكر است. بدينروي، نبايد بيمقدّمه به عرصه غيبت گام نهاد و بيهيچ دليلي، كوس رسوايي شخص غيبتشونده را به صدا درآورد و آبرو و كرامت انساني او را مخدوش نموده،شخصيت اجتماعياش را تباه كرد؛ چراكه اينگونه برخوردها ستمي بزرگ و گناهي آشكاراست و از مصداقهاي بارزِغيبت؛چراكه بسيارند انسانهايي كه با برخوردهاي مشفقانه و در خلوت، از كارهاي ناشايسته خود باز ميايستند.برخوردهاي خصوصي و محرمانه، كه در
حدود اخلاق و ادب انجام ميگيرند،اغلب به نتيجه ي مثبت ميرسند و افراد را به عيبهايي كه دارند،آگاه ميسازند. حضرت علي(ع) فرمودند:
«تلويح زلَّهًْ العاقل له امضُّ من عتابه»(25)؛
لغزش و خطاي خردمند را كنايهآميز گفتن از نكوهش صريح دردناكتراست. بنابراين،مسلمان حق ندارد به عنوان نهيازمنكريا انتقاد از عيبهاي اخلاقي، بيدليل پرده مردم را بدرد و آبروي آنها را ببرد، و نبايد از مرز حقّ و مصلحت گام فراتر نهد و به بهانه بازداشتن غيبتشونده از گناه،موجب هتك و تحقير او شود. از همينرو است كه امامخميني(ره) در موارد «غيبتهاي مجاز»، ترك آن را نيكوتر دانستهاند:
بلي،درمواردي كه غيبت واجب ميشود- مثل مورد سابق و بعضي موارد ديگر كه علما ذكر فرمودهاند-البته بايد اقدام نمود، ولي نيت را از هواي نفس و متابعت شيطان بايد تخليص نمود. ولي درموارد جواز،ترك آن اولي و احسن است. هرامرجايزي را انسان نبايد مرتكب شود و خصوصاً اينطور از اموركه مكائد نفس و شيطان در آن خيلي كارگراست(26).
پينوشتها:
1-بوستان.
2-نساء: 149.
3-المصنّفات الأربعهًْ، ص31.
4-همان.
5-همان.
6-بقره: 280.
7-الكافي، ج5، ص55.
8-وسائلالشيعه، ج16، ص119.
9-نهجالبلاغه، حكمت374.
10-الخلاف، الشيخالطوسي، ج4، ص160.
11-نهجالبلاغه، خطبه87.
12-تحفالعقول، ص41.
13-الكافي، ج1، ص42.
14-صحيفه سجاديه، دعاي8.
15-تحفالعقول، ص45.
16-احياءالعلوم، ج3، ص313.
17-همان.
18-فاطر: 8.
19-بقره: 229.
20-علماليقين، ص1181.
21-مجموعه ورّام، ص116.
22-كهف: 104.
23-شرح چهلحديث، ص313-314.
24-نور: 19.
24-غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص348.
25-شرح چهلحديث، ص314.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.
غيبت چه كساني حرام است؟
غيبت چه كساني حرام است؟
همچنان كه خدايتعالي به اقتضاي حكمت و قدرت خويش،جامه هستي برانسانها پوشانده،حق حيات را نيز به آنان عطا كرده است.ناديده انگاشتنِ اصل حيات انسانها است.ازاينرو،همه انسانها درفراگيري رحمت و محبت و لطف و عدالت در جامعه ديني برابرند؛ بدينمعناكه نوع انسان- به طور عام- از هر نژاد و قبيله،ازهرجامعهاي كه باشد و با هر زباني كه سخن بگويد؛ به تعبير خلاصهتر،با هرگونه ويژگي كه دارد، محترم و از حقوق و مزاياي انساني به لحاظِ «انسان بودنش» برخوردار است.
حضرت علي(ع) فرمودند:
«مهرباني و شفقت به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف و مهر درحق ايشان را در دل خود جاي ده؛ مانند حيواني درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمري؛ زيرا آنان دو گروهند: يا همكيشان تو هستند يا انسانهايي مانند تو»(1).
انسان درست از همانلحظهاي كه در رحم مادر جاي ميگيرد، تا آنگاه كه نَفَسهاي پاياني زندگياش را ميزند،تا زمانيكه وجودش حيات ديگران را به خطر نيفكند، حق حيات براي او به عنوان يك حق طبيعي و ترديدناپذير، مورد تأكيد اسلام است و هيچكس را نرسد كه اين حق طبيعي و خدادادي را از او سلب كند.
«ولا تقتلوا النَّفس الَّتي حرَّم الله الاّ بالحقِّ»(2)؛
و كسي را كه خداوند كشتن او را حرام كرده است،مكشيد، مگربه حق.
«من قتل نفساً بغير نفسٍ أو فسادٍ فيالأرض فكأنَّما قتل النّاس جميعاً و من أحياها فكأنَّما أحيا النّاس جميعاً»(3)؛
هركه كسي را بكشد بيآنكه كسي را كشته يا تباهي در زمين كرده باشد،چنان است كه همه مردم را كشته باشد. و هركه كسي را زنده كند (از مرگ برهاند) چنان است كه همه مردم را زنده كرده است.
حضرت علي(ع) نيز فرمودند:
«إيّاك والدِّماء بغير حلِّها؛ فإنّه ليس شي ء ُ ادعي لنقمته ولا اعظم لتبعهًْ ولا احريَْ بزوال نعمهًٍْ وانقطاع مُدَّهًٍْ من سفلك الدّماء بغير حقِّها»(4)؛
از ريختن خون به ناحق بپرهيز؛زيرا چيزي بيش از ريختن خون به ناحق موجب كيفر خدايي نشود و بازخواستن را سبب نگردد و مايه زوال نعمت او نشود و رشته عمر را نبرد.
درباره قاتل خود نيز فرمودند:
«مبادا اعضاي او را ببريد؛كه من از رسولخدا(ص) شنيدم ميفرمود: بپرهيزيد از مُثله كردن، حتي اگر سگ گازگيرنده باشد»(5).
همين حق حيات است كه منشأ و اساس حقوقي ديگر ازجمله حق كرامت انسان گرديده است.
قرآنكريم كرامت را ذاتي انسان و موهبتي از جانب خداوند ميداند:
«و لقد كرَّمنا بني آدم و حملناهم في البرِّ والبحر و رزقناهم من الطَّيبات و فضَّلناهم عليَْ كثيرٍممَّن خلقنا تفضيلاً»(6)؛
هر آينه ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم و در خشكي و دريا (بر مركبها و كشتي) بر نشانديم و از چيزهاي پاكيزه روزيشان داديم و آنان را بر بسياري از آفريدگان خويش برتري كامل بخشيديم.
خداوند آدم را آفريد و به دو دليل، فرشتگان را به كرنش دربرابر او واداشت:
1. تجليل و تكريم از اين آفريده كه وجودش گنجينهاي از عناصر بالنده است كه او را در طريق كمال پيش ميبرند؛
2. خضوع دربرابر آفريدگاري كه آدم را تجلّيگاه قدرت (خليفه) خويش قرار داده و به مدد عقل و آگاهي و قابليتهايي كه دارد، زمين و آسمان و آنچه را در آنها است به تسخيرش درآورده(7).
«بنيآدم» بيانگر آن است كه آدم- به تنهايي-سزاوار چنين تجليل و تكريمي نيست،بلكه آدمِ نوعي (انسان) در همه مظاهر نوعي و ويژگيهاي انسانياش- ازقبيل نيروي تعقل،احساس و اراده كه او را آقاي زمين و حامل رسالت و جايگاه علم و قدرت خدايي كرده-شايسته تجليل و تكريم است.
جالب اينكه حق كرامت بسان حق حيات مطلق است و برخورداري از آن در منطق سياسي و اخلاقي و چگونگي رفتار پيشوايان دين، مشروط به پذيرش مكتب و نظري نيست، بلكه انسانها به لحاظ اينكه «انسان»اند و در گوهر انسانيت مشترك، از اين حق، كه لازمهاش نگاه داشت حريم جان و مال و آبروي آنها است،برخوردارند و به خاطر همين يگانگي و نقطه اشتراك والا است كه اسلام همه افراد انسانها را «خانواده خداوند» «الخلقُ عيالُ الله»(8) و آنها را درخوشيها و رنجها شريك هم ميداند.
بنيآدم اعضاي يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگرعضوها را نماند قرار(197)
روشن است كه نبايد به سروده سلطان سريرِ شعرتنها به عنوان يك مضمون ذوقي و ادبي شاعرانه نگاه كرد؛طبيعي است افراد و گروههايي كه جامعه را تشكيل ميدهند و به زندگي مشترك ميپردازند، حيات انساني خود را وابسته به يكديگر تلقّي ميكنند؛همچنان كه فرمود:
«بعضكم من بعضٍ»(9)ازهمينرو است كه حضرت علي(ع) دردفاع از دو زنِ ستمديده؛يكي مسلمان و ديگري از اهل ذمّه،چنان برميآشوبند كه گويي همه حيثيت و هويت انسان يكباره مورد تجاوزقرار گرفته است:
«و اكنون اين مرد غامدي(10)است كه با همراهان خود به شهرانبار وارد شده و حسّانبن حسّان البكري را كشته ومرزدارانتان را رانده است و كار را به آن جا رسانيدهاند كه شنيدهام يكي از آنها بر زن مسلماني داخل شده و ديگري بر زني از اهل ذمّه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارهاش را كنده است.و آن زن جز آنكه «انا لله…»گويد و از او ترحّم جويد، چارهاي نداشته است.آنها پيروزمندانه با غنايم،بي آنكه جراحتي بردارند يا قطرهاي از خونشان ريخته شود،بازگشتهاند.اگر مرد مسلماني پس از اين رسوايي،ازاندوه بميرد،نه تنها نبايد وي را نكوهيد،بلكه مرگ را سزاوار است»(11).
آيا ميتوان براي اثبات كرامت ذاتي انسان، سخني عميقترازآنچه بر زبانِ اين فريادگرِ دردمند با دلي آكنده از اندوه جاري گشته است،سراغ گرفت(12)؟!
چكيده ي كلام اينكه انسان-ازآنجهت كه انسان است-علاوه برحق حيات،داراي حق كرامت ذاتي نيزهست،و مادامي كه با خيانت برخويش اين موهبت الهي را تباه نسازد،رعايت آن همچون رعايت حق حيات امري لازم و ضروري است:
«خداوند شما را ازنيكي كردن و دادگري نمودن با كساني كه در دين با شما كارزار نكردند و شما را ازخانمانتان بيرون نراندند، بازنميدارند.همانا خداوند دادگران را دوست دارد»(13).
اكنون پرسشي را كه درآغازاين بحث آورديم،دوباره طرح ميكنيم:
چه كساني غيبتشان حرام است؛آيا همه مؤمنان مسلماني كه خدا و رستاخيز را باور دارند و به اسلام پايبندند،يا تنها گروه خاصي از مسلمانان(شيعيان)؟ و آيا غيرمسلماناني كه به دين خود پايبندي دارند و با رفتاري مسالمتآميز با مسلمانان،در كنارشان زندگي ميكنند، اينان چون مذهب تشيّع ندارند،يا اينكه مسلمان نيستند، غيبت و بدگويي در پشت سرشان جايز است؟
اين پرسش ذهن بسياري از مسلمانان، به ويژه روشنفكران مؤمن را،خاصه در اين عصر، كه مباحثي همچون حقوق بشر و كرامت انسان مطرح است،به خود مشغول داشته.بسياري از عالمان و فقيهان ما در پاسخ بدين پرسش،با استناد به آيات و رواياتي كه درباره غيبت آمده است، ميگويند:اساس و مناط در حرام بودنِ غيبت و بدگويي در پشت سر ديگران، احترامي است كه انسانها ازجانب ايمانشان به دست آوردهاند.ازاينرو،كسانيكه مؤمن (شيعه) نيستند،ازآنجاكه خود به خواست خويش وارد حريم ايمان نشدهاند، احترامي ندارند.بنابراين،غيبت اينان روا، دانسته شده است.
دقت و تأمّل درگوهرديانت اسلام و ظهور آيات و رواياتي كه درباره غيبت و بدگويي ديگران آمده است،سستي اين پاسخ و ناتمامي آن را روشن ميسازد:
1. به اعتقاد و باور ما،آيين اسلام حقيقتي جمعي و گروهي اجتماعي دارد، و رسالتش متوجه جمع است؛يعني علاوه بر بُعد فردي، داراي بُعد جمعي است؛علاوه برتجلّي باطني و دروني،جلوهاي ظاهري و بيروني نيز دارد؛ و به گواهي آيات و روايات، علاوه بر رسالت احياي انساني و كرامت او- همچنان كه ياد شده- داراي رسالت اجتماعي و جهاني است:
-«و ما ارسلناك الاّ كافَّهًًْ للنّاس بشيراً و نذيراً»(14)؛
و تو را نفرستاديم،مگر براي همه مردم، مژده دهنده و بيمكننده.
-«و ما هي الاّ ذكريَْ للبشر»(15)؛
براي آدمي جز ياد و پندي نيست.
-«نذيراً للبشر»(16)؛
بيمكننده آدميان است.
اساساً يكي از محورهاي اصلي دربعثت جهاني حضرت محمد(ص) بازستاندن كرامت ازدست رفته انسان و احياي ارزشهاي پايمالشده او است: «يا ايُّها الَّذين آمنوا استجيبوا لله و للرَّسول اذا دعاكم لما يحييكُم»(17)؛
اي مؤمنان،به نداي خدا و پيامبر پاسخ دهيد، هنگاميكه شما را به چيزي خوانند كه زندهتان ميسازد.
پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«بُعثتُ لاُتَمِّمَ مكارم الأخلاق»(18)؛
مبعوث شدهام تا آزادگيهاي انساني و كرامتهاي اخلاقي را به تمام و كمال بياموزم و بشريت را به سرمنزل اعلاي فضيلت و اخلاق برسانم.
و همين باعث گشت تا بسياري از خطابهاي خود را،كه جنبه تعليمي و آموزشي دارند و زمينه عمل و عينيت را فراهم ميآورند،با تعبير جهاني «يا ايها النّاس» بياورد و رسالت خويش را هشدار تودههاي انساني به اين كرامتِ تباه شده قرار دهد تا ازاينطريق،بارهاي گراني را كه بر دوششان نهادهاند و بندهايي كه بر دست و پاشان است، فرو نهد:
«يضعُ عنهُم اصرهم والأغلال الَّتي كانت عَلَيهِم»(19).
و جالب اينكه درحج بِدرود (حجّهًْ الوداع)، همه عناصري را كه هويّت جهاني بعثت را مخدوش و قلمرو تعاليم و آموزههاي والاي او را محدود ميساخت-ازقبيل عنصر نژاد،خون،جغرافيا،وحدت تاريخ و زبان و عنصر اراده زندگي مشترك-را از ساحت اين دعوت عالمگير دور كرده،فرمودند:
«اي مردم، پروردگار شما يكي است و پدرتان يكي؛ شما جملگي از آدميد و آدم از خاك. «گراميترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شما است»(20).و هيچ عربي را به غيرعربي برتري نيست،جزبه پرهيزگاري»(21).
و درهمين پيام جهاني بود كه فرمودند:
«اي مردم،ريختن خون و آبرويتان بر شما حرام است تا به پروردگارتان برسيد؛همانند حرمت اين روزِشما دراين سرزمين شما»(22).
آيا آييني كه بدينگونه به بشريت روي آورده و بانك يگانگي خانواده بشري را سر داده است،دستورهاي اخلاقي آن،كه بسان روح در همه ابعاد آن جاري است،صِرفاً براي نگاهداشت حرمتِ گروه خاصي از پيروان آن است؟!
2. بيترديد،جامعه فاضلهاي كه اسلام در پرتو تعاليم راقي وحي الهي بنا مينهد، جامعهاي است مؤدَّب و متين و سرفراز،و هريك از افراد آن،به تنهايي از كرامت ذاتي- كه بدان اشاره شد-و كرامت ارزشي برخوردارند،حتي كسانيكه ادعاي مسلماني ندارند،ولي داراي اخلاق عالي انساني و شخصيتي آراسته به زيبايي معقولند و به تعبيربسيارزيبا و انساني سرورِ شهيدان و پيشواي بزرگِ آزادگان، «اگر هم دين ندارند و به رستاخيز بيباورند، ولي درسلوكِ دنياييشان،ارزش الهي آزادي و آزادگي را حرمت ميگذارند.»
كرامت جمعي مردمي كه در جامعه فاضله اسلامي با همديگر زيست مسالمتآميز دارند،برپايه همين كرامت ذاتي و ارزشي تكتك آنها است. از همينرو، مخدوش ساختن كرامت هريك مخدوش كردن كرامت جامعه است؛چراكه-همانگونه كه در پيش اشاره شد-جامعه بسان پيكري واحد است كه هريك ازافراد آن عضوي ازآن پيكرند؛ اگر يك عضو به درد و رنج افتد،ديگر عضوها و درنهايت،همه پيكر به رنج افتاده و قرار و ثبات خود را ازدست ميدهد.و اين تنها شعارنيست،بلكه در عمل نيزعواطف و احساسات انسانها را به سود يكديگر برانگيخته و همه انسانها را از گوهري يگانه دانسته است.
«يا ايُّها النّاس اتقوا ربَّكم الّذي خلقكم من نفسٍ واحده»(23)؛
اي مردم،پروا كنيد از پروردگارتان كه شما را از يك تن آفريد.
اين تا جايي است كه عيبجويي از يك فرد، عيبجويي ازجامعه است و كسي كه فردي را به ريشخند و مسخره بگيرد،گويي همه مردم جامعه را به مسخره گرفته است و همينطوراگرفردي را با غيبت و بدگويي مورد تجاوز قرار دهد، به جامعه تجاوز كرده است.امامخميني(ره) ميفرمايد:
مسلمين به حسب دستورخداي تبارك و تعالي،«يد واحده»[اند]، نه دوتا دست، «يدُ واحدهًُْ علي مَن سِواهُم» [يك دست هستند دربرابرديگران]،همه مثل اينكه يك دست. باز دو دست هم نفرموده است؛براي اينكه دو دست هم ممكن است اين ازاين طرف برود، آن از آن طرف؛نه،دست واحد، همهشان مثل دست واحد ميمانند.مسلم اينطوري است، و اگر مسلمين اينطور باشند كه آنطور وحدت باهم داشته باشند، كه مثل يك دست باشند، يد واحده باشند،اين ديگر آسيببردار نيست(24).
در جاي ديگر فرمود:
ما همه برادر هستيم، همه ملت باهم برادرند. به گفته خدا،مؤمنين برادر هستند: «إنَّما المؤمنون إخوهْ»(25).
نيزفرمود:
مسلم برادرمسلم است:«انَّما المؤمنون إخوهًُْ» قرآنكريم عقد اخوت بين مسلمانها انداخته است.برادر كه به برادر ضرر نميزند(26)!
روشن است كه غيبت و بدگويي در پشت سر انسانها،كسانيكه در يك جامعه و در كنار يكديگر زيست مسالمتآميز دارند، بيشترين آسيب را به يگانگي و درنهايت، به كرامت آنان وارد ميسازد و به يقين، چنين پلشتي اخلاقي نسبت به هرانساني كه انسانيت خويش را به دست خويش تباه نكرده است،روا نخواهد بود.
مسلمين مأمورند به دوستي و مواصلت و نيكويي به يكديگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آنچه موجب ازدياد اين معاني شود،محبوب و مرغوب است.آنچه اين عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه دربين جمعيت اندازد،مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ او است. و پر واضح است كه اين كبيره موبقه اگر رايج شود دربين جمعيتي،موجب كينه و حسد و بغض و عداوت شده و ريشه فساد در جمعيت بدواند،درخت نفاق و دورويي در آنها ايجاد كند و برومند نمايد و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته كند و پايه ديانت را سست كند و ازاينجهت،برفساد و قبح آن افزوده كند(27).
3. آيات و روايات كه درباره «غيبت» آمده است،ظهور در غيبت هر مسلماني دارند؛ مانند آنكه فرمود:
«مَن اغتابَ مسلماً بَطلَ صومُه»(28)؛
هركس مسلماني را پيامبرگرامي(ص) براي ما سخنراني كردند و با صداي بلند، كه زنها درخانهها شنيدند، فرمودند:
«يا معشر من آمن بلسانه ولم يؤمن بقلبه، لا تغتابوا المسلمين ولا تتّبعوا عوراتهم؛ فاِنّه من تتَّبع عورهْ اخيه تتّبع الله عورته،و من تتّبع الله عورته يفضحه في جوف بيته»(29)؛
اي گروهي كه به زبان ايمان آوردهاند و دلشان مؤمن نيست،مسلمانان را غيبت نكنيد و در جستوجوي عيبهايشان نباشيد؛ چراكه هركس در جستوجوي عيبهاي برادرش باشد، خداوند در مقام آشكارساختن عيبها و اسرار او برميآيد، و هركه را خداوند در مقام آشكارساختن عيبهايش باشد، او را در اندرون خانهاش رسوا خواهد ساخت.
محقق اردبيلي،عالم ژرفانديشي كه به قدس و پاكي شهره آفاق است، پس از بررسي آيات و روايات، بر آن است كه:
عموميت و شمول دليل غيبت و آمدن واژه «مسلمان» در روايات، حرام بودن غيبت هر مسلماني را ميفهماند؛ يعني غيبت و بدگويي هر مسلماني، خواه شيعه و خواه سنّي، حرام است و عرض و آبروي پيروان مذاهب ديگر نيز چون خون و مالشان محترم است.بنابراين،همانگونه كه كشتن آنان و تجاوز به مالشان جايز نيست، ريختن آبروشان نيز ناروا است. پيامبرگرامي(ص) فرمود:
«كلُّ المسلم علي المسلم حرامُ؛ دمه و ماله و عرضه»(30).
همه چيز مسلمان- خون و مال و آبروي او- مسلمان ديگر حرام است.
غيبت گناهي است كه آبرو را ميبرد، و اينكه آن بزرگوارخون و مال آبروي مسلمان را در كنارِ يكديگر آورده، براي آن است كه ريختن آبروي مسلمان، همچون ريختن خون او و بردن مالش، حرام است.
علاوه بر اين، ملاك درحرام بودن غيبت، تنها حرمتي كه انسانِ غيبتشونده ازجانب ايمان بدست آورده نيست،بلكه نگهداري زبان از هرزهسرايي و نريختن آبروي مردم و تباه نساختن شخصيت آنان، امري پسنديده است. و حيف است كه آدمي زبانش را، كه پردهدارِ روح و ترجمان خردِ او است، با پردهدري و يادِ بديهاي مردم بيالايد و شايد «لا يحبُّ اللهُ الجهر بالسُّوء منالقولِ»(31) اشاره باشد به اينكه خدايتعالي پردهدري و فاش نمودنِ عيبها و كاستيهاي مردم و بدگويي آشكار بندگانش را دوست نميدارد. و از همينرو است كه امامصادق(ع) فرمودند:
«الغيبهْ حرامُ علي كلِّ مسلم»(32)؛
غيبت بر هر مسلماني حرام است.
و اينك از باب «ختامه مسكُ»، اين رساله را با حديثي از امامصادق(ع) به پايان ميبريم،«تاكه قبول افتد و چه درنظر آيد»:
«مَن عامل النّاس فلم يظلمهم، وحدَّثهم فلم يكذبهم،و وعدهم فلم يخلفهم، كان ممَّن حرمت غيبته»(33)؛
هركه درتعامل و همكاري با مردم ستم نميكند و در گفتههايش به آنان دروغ نميگويد و وعده ميدهد و خلاف وعدههايش عمل نميكند،ازكساني است كه غيبت و بدگويي در پشت سر او حرام و ناروا است.
«اللّهمَّ سَدَّد اَلسِنَتَنا بالصّوابِ والحكمهْ».
پينوشتها:
1-بوستان.
2-نساء: 149.
3-المصنّفات الأربعهًْ، ص31.
4-همان.
5-همان.
6-بقره: 280.
7-الكافي، ج5، ص55.
8-وسائلالشيعه، ج16، ص119.
9-نهجالبلاغه، حكمت374.
10-الخلاف، الشيخالطوسي، ج4، ص160.
11-نهجالبلاغه، خطبه87.
12-تحفالعقول، ص41.
13-الكافي، ج1، ص42.
14-صحيفه سجاديه، دعاي8.
15-تحفالعقول، ص45.
16-احياءالعلوم، ج3، ص313.
17-همان.
18-فاطر: 8.
19-بقره: 229.
20-علماليقين، ص1181.
21-مجموعه ورّام، ص116.
22-كهف: 104.
23-شرح چهلحديث، ص313-314.
24-نور: 19.
25-غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص348.
26-شرح چهلحديث، ص314.
27-نهجالبلاغه، نامه53.
28-انعام: 151.
29-مائده: 32.
30-نهجالبلاغه، نامه53.
31-همان، نامه47.
32-اسراء: 70.
33-بقره: 30-31؛ جاثيه: 12-13.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.
دولت و دولتمردان در کلام امام راحل
دولت و دولتمردان در کلام امام راحل
بدبختي و خوشبختي ملتها بسته به اموري است كه يكي از مهمات آن، صلاحيت داشتن هيأت حاكمه است.
حكومت و زمامداري در دست فرد يا افراد، وسيله فخر و بزرگي بر ديگران نيست كه از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتي را پايمال كند.
دولت و اتباع دولت خدمتگزار به ملت هستند نه آقاي ملت، خدمتگزارند اينها.
دولتها خدمتگزار مردمند.
اسلام حكومت به آن معنا ندارد، اسلام خدمتگزار دارد.
شكر اين نعمت به اين است كه ما مردم را شريك بزرگ بدانيم.در اين حكومت، «حكومت» نيست بايد همه خدمتگزار باشيم.
اسلام مي خواهد كه دولت ها خدمتگزار ملت ها باشند.
دولتها يك اقليتي هستند كه بايد براي خدمت اين ملت باشند؛ و اينها نمي فهمند كه دولت خدمتگزار ملت بايد باشد، نه حاكم بر ملت.
ما بايد ببينيم كه اين ملتي كه ماها را به اين مقامها رسانده اند از ما چه مي خواهند، و ما بايد براي آنها چه بكنيم.
همه فكر اين باشيد كه خدمتگزار پيدا كنيد، خدمتگزار به كشور و اسلام پيدا كنيد، نه خدمتگزار به خودتان.
هر عملي كه ارزشش بيشتر باشد مسئوليتش سنگين تر است.
دولت واقعاً بايد با تمام قدرت آن طوري كه علي _عليه السلام_ براي محرومين دل مي سوزاند، اين هم با تمام قدرت دل بسوزاند براي محرومين.
خدمت به خلق خدمت به خداست .
شرافت همه ما به اين است كه خدمت به خلق خدا بكنيم.
به وزراي كشور در طول تاريخ آينده، توصيه مي كنم كه در انتخاب استاندارها دقت كنند، اشخاص لايق، متدين، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند تا آرامش در كشور هر چه بيشتر حكمفرما باشد.
شما به پشتيباني ملت احتياج داريد.با پشتيباني مردم، خصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد و دست [رژيم] ستمشاهي از كشور و ذخاير آن كوتاه گرديد.اگر روزي ازپشتيباني آنان محروم شويد، شماها كنار گذاشته مي شويد و همچون رژيم شاهنشاهي ستمكار، به جاي شما ستم پيشه گان پُستها را اشغال مي نمايند.
اكيداً از مقامات رسمي خواستارم تا به كمك يكديگر مشكلات كشور را حل نمايند، و برادرانه با يكديگر همكاري نمايند.
براي بازرسها امانت از امور بسيار لازم است؛ آنهايي كه در شغل بازرسي هستند آنها بايد امين باشند.
هر كس خود را مدير و مدبر و خدمتگزار براي خلق خدا مي داند، كناره گيري اودر اين زمان، پشت[كردن] به خلق و خداي خلق است.
هر كس در هر شغلي كه به او پيشنهاد مي شود، اگر شايستگي ندارد براي آن شغل، براي او صحيح نيست و جايز نيست كه در آن شغل وارد بشود، و اگرشايستگي دارد براي آن، براي او صحيح نيست كه شانه خالي كند.
همه مردم ، همه انسانها دولت اسلامي را تقويت كنند تا بتواند اقامه عدل بكند.
الله الله در انتخاب اصحاب خود؛ الله الله در تعجيل تصميم گيري، خصوصاً در امور مهمّه.
تضعيف هر قشر از اقشار و هر شخص ازاشخاص كه امروز مشغول به كار هستند و [مشغول] يك خدمتي هستند، كمك كردن به دشمنهاي اسلام است.
اگر به واسطه سوء مديريت و ضعف فكر و عمل شما، به اسلام و مسلمين ضرري و خللي واقع شود _ و خود مي دانيد و به تصدي ادامه مي دهيد _ مرتكب گناه عظيمي و كبيره مهلكي شده ايد كه [به واسطه آن] “عذاب بزرگ” دامنگيرتان خواهد شد.
اگر چنانچه هيأت حاكمه، كساني كه مقدرات يك كشور در دست آنهاست، اينها فاسد باشند مملكت را به فساد مي كشند.
گاهي ممكن است كه قوانين مترقي و مفيد به حال جامعه، از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را تنفيذ كند و وزير مسئول هم ابلاغ نمايد، لكن به دست مجريان غير صالح كه افتاد آن را مسخ كنند.
خيال نكنند كه ما دولت هستيم و بايد مسأله اي را كه ما مطرح مي كنيم ملت بپذيرند، چه روي مصالحش باشد چه نباشد.
اگر يأس از حكومت اسلامي باشد و انفجار پيدا بشود، هيچ چيز نمي تواند جلويش را بگيرد.
هر فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند، و او بايد جواب قانع كننده دهد، و در غير اين صورت ، اگر بر خلاف وظايف اسلامي خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامداري معزول است.
اي دولتها! فتح كشور مهم نيست، فتح قلوب مهم است.
در رفتار عدالت داشته باشد، در گفتار عدالت داشته باشيد، تشريفات را كم كنيد و اين ملت را خدمتگزار باشيد.
اينهايي كه قدرت دارند بايد حفظ جهات انسانيت را، جهات اسلاميت را بيشتراز ديگران بكنند.
شكر نعمت اين است كه ما به جاي صحبت عمل كنيم.
اگر ملت مي خواهد كه اين پيروزي تا آخر برسد و به منتهاي پيروزي _ كه آمال همه است _ برسد، بايد مواظب آنهايي كه دولت را تشكيل مي دهند، آن كه رئيس جمهور است، آن مجلسي كه هست ،[در] مجلس هست، همه اينها را توجه بكنند كه مبادا يك وقتي از طبقه متوسط به طبقه بالا، و به اصطلاح خودشان مرفه، به آن طبقه برسد.
آن روزي كه هر يك از شماها را ملت ديد كه از مرتبه متوسط مي غلطيد به طرف «مرفه»، و دنبال اين هستيد كه يا قدرت پيدا بكنيد يا تمكن پيدا كنيد، مردم بايد توجه داشته باشند و اين طور افرادي كه به تدريج ممكن است يك وقتي _ خداي نخواسته _ پيدا بشوند، آنها را سر جاي خودشان بنشانند.
دولت حق مهدوی
دولت حق مهدوی
اداره سرزمينى به گستردگى دنيا، كار دشوارى است كه تنها با برخوردارى از رهبرى الهى و كارگزارانى دلسوز ومعتقد به نظام الهى و حاكميت اسلام امكانپذير است. امام زمان(علیه السلام) براى اداره سرزمينها وزيرانى را مىگمارد كه پيشينه مبارزاتى داشته، در تجربه و عمل، پايدارى و قاطعيت از خود نشان دادهاند.
استاندارانى با شخصيتى قوى، اداره روش امور استانها را به عهده مىگيرند كه جز مصالح كشور اسلامى و خشنودى خداوند، به چيز ديگرى نمىانديشند. روشن است، كشورى كه مسؤولانش داراى اين ويژگىها باشند، بر دشوارىها پيروز مىشود و ويرانىهاى حكومتهاى پيشين با موفقيّت به آبادانى تبديل مىگردد و وضع به گونهاى دگرگون مىشود كه زندگان آرزوى زندگى دوباره مردگان را مىنمايند.
بايد توجّه داشت كه حضرت(علیه السلام) هنگامى زمام امور را به دست مىگيرد كه دنيا وارث انبوهى از نابسامانىهاست و ميليونها معلول و بيمار جسمى و روانى وجود دارد. هالهاى از ويرانىها بر دنيا سايه افكنده است و ناامنى همهجا را فرا گرفته است. شهرها در اثر جنگ و نبرد به ويرانهاى تبديل گشته است و نابودى كشتزارها در اثر آلودگى محيط زيست، كمبود ارزاق را به دنبال داشته است.
از سويى، مردم جهان، دولتها، احزاب و سازمانهاى بسيارى را ديدهاند كه مدّعى بودهاند، اگر زمام امور را به دست گيرند، مىتوانند به جهان و جهانيان خدمت كنند و آرامش و امنيّت و بهبودى وضع اقتصادى را به ارمغان آورند؛ ولى در عمل هر كدام از ديگرى بدتر رفتار كردند و جز فساد وكشتار و ويرانى چيزى به ارمغان نياورند.
كمونيسم متلاشى شد، مائوئيسم مغضوب سران خود قرار گرفت و دمكراسى غربى جز شعارى مردم فريب چيزى بيش نبود.
سرانجام روزگارى فرا مىرسد كه عدل و عدالت به دست تواناى مرد الهى در روى زمين مرده از ستم پياده مىشود. او آنچنان در اجراى اين شعار «يملاء الأرض قسطاً و عدلاً؛ زمين را پر از عدل و قسط مىكند». جدّى و مصمّم است كه آثار آن در همهجا نمايانمىشود.
حضرت، حكومت را به گونهاى سازماندهى مىكند و مردم را به گونهاى تربيت مىنمايد كه ديگر واژه ستم از ذهنها رخت بر مىبندد و به تعبير روايات، ديگر كسى به ديگرى ستم نمىكند؛ حتى حيوانات نيز دست از تعدّى و ستم بر مىدارند و گوسفند همنشين گرگ مىگردد.
امّ سلمه مىگويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)چنان عدالتى در جامعه برپا مىكند كه زندگان آرزو مىكنند، كاش مردگانشان زنده مىبودند و از آن عدالت بهرهمند مىگرديدند».(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه شريفه (واعلموا أنّ اللَّه يحيى الأرض بعد موتها(2)؛ بدانيد وآگاه باشيد كه خداوند، زمين را پس از مرگش زنده مىكند)، مىفرمايد: «خداوند زمين را با حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)زنده مىگرداند. آن حضرت در زمين به عدالت رفتار مىكند و زمين را با گسترش عدالت زنده مىنمايد؛ پس از آن كه در اثر گسترش ستم مرده بود».(3)
نيز امام صادق(علیه السلام) مىفرمايد: «به خدا سوگند، بهطور حتم عدالت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)به درون خانهها و اتاقهاىشان نفوذ مىكند؛ همچنانكه سرما و گرما در آن وارد مىشود».(4)
از اين روايت استفاده مىشود كه با وجود خواسته گروهى و حتى مخالفت آنان، عدالت همه جهان را بدون استثنا در بر مىگيرد.
امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه شريفه (الّذين إن مكّنّاهم فى الأرضِ أقاموا الصلوةَ…؛(5) آنان كه وقتى در زمين حاكميتشان بخشيم نماز را بپا مىدارند و …) مىفرمايد: «اين آيه در شأن مهدى و يارانش فرود آمده است. خداوند به وسيله آنان، دين خود را آشكار مىكند و حاكم مىگرداند؛ به گونهاى كه اثرى از ستم و بدعت ديده نمىشود».(6)
امام رضا(علیه السلام) در اين باره مىفرمايد: «آنگاه كه حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)ظهور كند، ترازوى عدالت را در جامعه برقرار مىكند و از آن پس، كسى به ديگرى ستم نمىكند».(7)
نيز اميرمؤمنان(علیه السلام) مىفرمايد: «حضرتش در ميان كشاورزان و مردم به عدالت رفتارمىكند».(8)
جابر بن عبداللَّه انصارى مىگويد: شخصى خدمت امام باقر(علیه السلام) رسيد و عرض كرد: اين پانصد درهم زكات اموالم را از من تحويل بگير! امام(علیه السلام) فرمود: «خودت آن را داشته باش و به همسايگان و بيچارگان و نيازمندان مسلمان بده». پس فرمود: «هنگامى كه مهدى ما اهل بيت قيام كند، اموال را يكسان تقسيم مىكند و به عدالت با آنان رفتار مىنمايد. پس هر كس كه از او پيروى كند، از خدا پيروى كرده است و كسى كه نافرمانى او كند، خدا را سركشى نموده است و بدين سبب نام حضرتش را مهدى گذاردهاند كه به امور و مسائلى پنهان هدايت مىشود».(9)
عدالت در روزگار مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)چنان فراگير مىشود كه حتى اولويتهاى شرعى رعايت مىگردد و كسانى كه مىخواهند واجبات خود را انجام دهند، بر كسانىكه درصدد انجام مستحبات هستند، در بهرهگيرى از امكاناتى كه براى آن منظور است، مقدّم هستند. مثلاً در روزگار حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)كه اسلام و حكومت الهى در سراسر جهان برقرار مىشود، طبيعى است كه شعاير الهى نيز با شكوهى وصف ناشدنى برگزارمىشود.
حج ابراهيمى يكى از شعاير الهى است كه بر اثر گسترش حكومت اسلامى، ديگر مانعى براى رهسپارى به سوى حج بر جاى نمىماند و مردم براى انجام حج، مانند سيلى خروشان به سوى كعبه مىشتابند و در نتيجه گرداگرد كعبه شلوغ شده، براى همه حج گزاران كفايت نمىكند. امام(علیه السلام) دستور مىدهد كه اولويت را به كسانى دهند كه حج واجب بر عهده دارند و به سخن امام صادق(علیه السلام) اين نخستين جلوهگاه عدالت مهدى موعود است.
امام صادق(علیه السلام) مىفرمايد: «نخستين چيزى كه از عدالت حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)آشكارمىشود، اين است كه اعلام مىكند، كسانى كه حج يا مناسك مستحب بهجامىآورند و حجر الاسود را استلام مىكنند و طواف مستحبى انجام مىدهند، آن را به كسانىكه حج واجب دارند واگذار كنند».(10)
الف) حكومت بردلها
ثواب نشستن در مسجد
همسرداري برترين بانو
يکي از عوامل بسيار مهم و اساسي در زمينهي تحکيم خانواده ، تدبير در حسن سلوک با همسر است. اين مفهوم از مفاهيم پيچيدهاي است که چندين مفهوم ديگر در تشکّل ساختار آن نقشآفريني ميکنند.
فراست و کارداني در تدبير منزل و رفتار با همسر، ميتواند از تعيينکنندهترين عوامل موفقيت در آيين همسرداري به حساب آيد.
در اين مقاله و مقاله ي بعد نمونه هايي از ظرايف و لطايف جلوههاي رفتاري و گفتاري فاطمه (س) در برخورد با همسر بزرگوارشان ـ حضرت اميرالمؤمنين (ع) ـ بيان ميشود تا در تحليل جوانب و جزئيات اين رفتار، گامي به سوي درک کاربردي مفهوم «فراست و تدبير در حسن سلوک با همسر»، برداشته شود.
1 ـ توجه به ظرايف روحيات همسر
يکي از عوامل استحکام بخش پيوندهاي مودّت ميان زن و شوهر اين است که طرفين بتوانند حالات و روحيات يکديگر را درک کنند. شايد هيچ عاملي به اندازهي درک متقابل روحيات در زندگي خانوادگي، نميتواند آرامشبخش و سازنده باشد. مهمترين عامل و سبب محبت نيز معرفت است و درک روحيه و شناخت ابعاد وجودي همسر، از تجلّيات معرفت به اوست.
فاطمه (س)، علي(ع) را خوب ميشناخت و بر روحيات او مشرف بود. در شرايطي که ديگران علي(ع) را درک نميکردند و از جلوههاي رفتاري وي سوء برداشت مينمودند ، اين همسر گرامي وي بود که او را ميشناخت و براي ديگران رفع ابهام ميکرد.
2ـ پرهيز از تقاضاي نامقدور
در زندگي مشترک، توجه به ظرايف روانشناختي که مربوط به روحيهي مردانه يا زنانه است، در رأس مهمترين عوامل مؤثر در استحکام خانواده قرار دارد. علي(ع) هرچند يک انسان کامل و بود ، لکن در قالب آيتي مذکر، در اين عالم ظهور کرد و در يکي از شئون امکاني خود، حائز مقام رياست اقتصادي خانواده گرديد. وجود فاطمه (س) نيز هر چند حاصل همهي عظمتهاي لاهوتي بود ، لکن در قالب آيتي مؤنث و تحت تکفل اقتصادي علي(ع) بهسر ميبرد و يکي از جهات کماليهي زندگي مشترک اين دو وجود مقدس، اين بود که به ويژگيهاي زنانه يا مردانه يکديگر توجه و دقت ميفرمودند.
در زندگي مشترک معمولاً اگر تقاضايي از سوي زني در برابر همسرش مطرح شود و شوهر قادر بر پاسخ نباشد ، نوع خاصي از احساس سرشکستگي را در خود خواهد يافت و اين واقعيت روح او را خواهد آزرد.
آنچه از سطور نوراني زندگي خانوادگي فاطمه(س) به دست ما رسيده است، نشان دهندهي اين حقيقت است که فاطمه (س) به اين معني توجه وافر داشته و اين نکتهي ظريف را همواره رعايت ميفرموده است چنانکه در تاريخ زندگي معصومانهاش آمده است:
«در يکي از روزها، صبحگاهان امام علي(ع) فرمود: فاطمه جان آيا غذايي داري تا از گرسنگي بيرون آيم؟ آن بانو(س) فرمود: نه، سوگند به خدايي که پدرم را به نبوت و شما را به امامت برگزيد، دو روز است که در منزل غذاي کافي نداريم؛ امام علي(ع) با تأسف فرمود: فاطمه جان چرا به من اطلاع ندادي تا به دنبال غذا بروم؟ فاطمه (س) فرمود: ، «اي ابالحسن، من از پروردگار خود حيا ميکنم که چيزي را که تو بر آن توان و قدرت نداري از تو درخواست کنم.»(اربلي، 1381: ج2، ص26)
3 ـ سازگاري با همسر
يکي ديگر از عواملي که سبب تحکيم خانواده ميشود ، اين است که زوجين با يکديگر توافق و سازش اخلاقي داشته باشند. مسلم است که وقتي زن و شوهر در کنار يکديگر قرار ميگيرند و در جميع شئون زندگي، با يکديگر شريک ميشوند ، گاه اختلاف سليقههايي پيدا ميکنند. براي آنکه اين اختلافها، اساس زندگي مشترک را خدشهدار نسازد و قلب همسران را از هم نرنجاند ، بايد به فرآيندي جهت سازش و توافق توسل کرد. در طي اين فرآيند ، هر يک از زن و شوهر از بعضي اميال، خواستها و سليقههايشان براي احترام به نظر همسر خود، چشمپوشي ميکنند. البته اين امر، دربارهي وجود دو معصوم(س) با عامهي مردم متفاوت است. با اين وصف، علي(ع) در اين زمينه دربارهي همسرش فاطمه (س) ميفرمايد: «فاطمه(س) مرا به خشم نياورد و مخالفتي با امر من نکرد و هر وقت نگاهش ميکردم، تمام غمهايم زايل ميشد.»(اخطب خوارزم، 1374: ص256)،
4 ـ محبت و احترام نسبت به همسر
يکي از رموز موفقيت در زندگي مشترک اين است که در پارهاي از مسائل جزئي، فراست و دقت نظر اعمال شود. چنانکه صدا کردن همسر، يک امر بسيار روزمره در زندگي خانوادگي است .
در صورتيکه خطاب به همسر، احترامآميز باشد، پژواکي از محبت و صميميت را درپيخواهد داشت.
وجود مبارک علي(ع) و فاطمه(س) در رعايت اين نکته نيز، الگو و سرمشق بودهاند. آن بانوي بزرگوار، نام همسر خود را با احترام ياد ميکرد. گاهي وي را با کنيه «ابالحسن» ميخواند و گاهي با ياد قرابت نسبي (يا ابن عم) وي را ندا ميداد و گاه با لقب شريف « يا اميرالمؤمنين» او را فرا ميخواند و در گاه مؤانست و بعضي از موارد ديگر نيز از سر حکمت، وي را با نام مبارکش ميخواند و گاه نيز با ساير القاب شريفه از او ياد مينمود.
هرچند که در ميان انبوه ارتباطات وسيع و گستردهي زن و شوهر، خطاب نمودن همسر از سادهترين جلوههاي رفتاري و بسيطترين فرمولهاي ارتباطي است ولکن از اهميت ويژهاي برخوردار است. نحوه، نوع و لحن خطاب و آميزههاي احساسي انعکاس يافته در خطاب و بکارگيري اسماء و القاب مناسب براي مخاطب قراردادن افراد ، تأثير عميقي در واکنشهاي عاطفي افراد بر جاي ميگذارد و زن و شوهر نيز جهت تحصيل خرسندي و رضايتمندي خاطر از يکديگر ، بيش از هر چيز به کنشها و واکنشهاي عاطفي مثبت و مناسب نيازمندند؛ لذا بايد به همين مسائل به ظاهر ساده ، ولي مهم نيز توجه نمايند. به عنوان نمونه، فاطمه(س) هنگام شکايت مرگ پدر و مشکلات سياسي همسرش را اينگونه خطاب ميفرمايد: « يا ابن ابيطالب » (مجلسي، 1404ق، ج8، ص125) و با اين خطاب، متذکر نسبت علي (ع) با پيامبر (ص) ميشود و هنگاميکه ميخواهد خبر رحلت خود را به علي (ع) بدهد، ايشان را با خطاب «يا ابنعم» فراميخواند تا متذکر نسبت خود و علي (ع) شود. (همان، ج43، ص191)
در مقاله ي بعد جلوه هايي ديگر از رفتارهاي حضرت زهرا را بررسي مي کنيم.
حجاب، مایه تشخّص و آزادی زن!
مقام معظم رهبری(دامت ظله العالی ):
- امروز شما زنان، سنگربان ارزش های اسلامی در مقابل وضع جاهلی دنیای غرب هستید. شما هستید که دارید از این حصار مستحکم فرهنگ اسلامی محافظت می کنید. در علم، در فرهنگ، در سیاست و در همه چیز، زن باید پرورش اسلامی پیدا کند؛ در میدانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و همه جا برود و پیشتاز باشد؛ اما در مسائل شهوانی و جنسی، ملعبه ی دست این و آن نشود؛ این حرف ماست.
- زن، در جامعه ی خودباخته ی نظام پلید پادشاهی، حقیقتاً و از همه ی جوانب مظلوم بود. اگر زن می خواست وارد مقوله ی علم بشود، باید قید دین و تقوا و عفاف را می زد. مگر یک خانم مسلمان، در دانشگاهها و محیط های آموزشی و مراکز علمی و فرهنگی می توانست به آسانی حجاب و متانت و وقار خود را حفظ کند؟ مگر ممکن بود؟ مگر می شد یک زن مسلمان، در خیابآنهای تهران و بعضی از شهرهای دیگر، با متانت و وقار اسلامی یا حتّی با حجاب نیمه کاره، راحت راه برود و از گزند زبان و حرکت هرزگان و دل باختگانِ به فساد و فحشای سوغات غرب، مصون بماند؟ کاری کرده بودند که در این مملکت، کسب علم برای زن ها غالباً ممکن نمی شد. موارد استثنایی را کاری ندارم. به طور غالب، رفتن زنان به وادی علم میسر نمی شد؛ مگر با برداشتن حجاب و منصرف شدن از تقوا و وقار اسلامی!
در میدان سیاست و در زمینه ی فعالیت های اجتماعی هم همین طور بود. اگر زنی می خواست منصبی از مناصب اجتماعی و سیاسی را در ایرانِ دوران پادشاهی دارا باشد، باید قید حجاب و عفاف و وقار و متانت زن اسلامی را می زد. البته، بسته به این بود که خود این زن، جوهر و استعدادش چگونه باشد. اگر خیلی سست عنصر بود، باید تا آن اعماق می لغزید. اگر خوددار و خویشتن دار بود، تا حدودی خود را حفظ می کرد؛ اما دائماً با فشارهای روزافزون از سوی محیط اجتماعی روبه رو بود. جامعه ی ما، این گونه بود.
اسلام و انقلاب و امام آمد و در این کشور، زن را در مرکز فعالیت های سیاسی قرار دادند و پرچم انقلاب را به دست زنان سپرد؛ در حالی که زن در همان حال توانست حجاب و وقار و متانت اسلامی و عفاف و دین و تقوای خود را حفظ کند. کسی حقی از این بزرگتر بر گردن زن ایرانی و مسلمان ندارد.
گسترش و شناخت معروف در سطح جامعه!
ایت الله جوادی آملی :
امنيّت جامعه را فراهم كردن، امانت عمومي را عملاً نشان دادن، شغلهاي مناسب توليد كردن، اقتصاد معتدل و معقول و مقبول را ترويج كردن، بيكاري را برطرف كردن، اينها از معروفهايي است كه همه ما به آن موظّفيم. معاصي الهي را ترك كردن و زشتی آن را درك كردن از رسالتهاي اصلي همه ماست
مطلب بعدي آن كه اين وظيفه مشترك میان مردم و دستگاه حكومت است. هم هيأت حاكم موظّف است، هم امّت و جامعه؛ منتها بخشي مربوط به جامعه است و بخشي مخصوص به هيأت حاكم و دستگاه حكومت. آنكه مشترك است، گفتن زباني و انزجار قلبي است؛ بنابراین، بر همگان لازم است كه نسبت به منكر و كسي كه مبتلا به منكر است، انزجار قلبي داشته باشند.
بر همگان لازم است، چه مسئولان حكومت چه افراد عادي وقتي كار زشتي را ميبينند با چهره معترض و متنفّر نگاه بكنند، نگاه معترضانه و نگاه متنفّرانه داشته باشند. در صورتي كه ميدانند اين شخص مبتلا به اين گناه عالماً عامداً دارد پردهدري ميكند، اگر براي آنها روشن نشد كه اين عالم عامد است، احتمال جهل، سهو، نسيان، غفلت، اضطرار، الجاء، اجبار و مانند آن ميدهند ديگر جا براي امر به معروف نيست بايد مقدمتاً آن امور را گذراند تا به امر به معروف رسيد.