غيبتهاي مجاز!
غيبتهاي مجاز!
سه كس را شنيدم كه غيبت رواست
وزين درگذشتي، چهارم خطاست:
يكي پادشاهي ملامتپسند
كز او بر دل خلق بيني گزند
حلال است از او نقل كردن خبر
مگر خلق باشند از او برحذَر
دوم پرده بر بيحياتي متن
كه خود ميدَرَد پرده بر خويشتن
ز حوضش مدار اي برادر، نگاه
كه او ميدرافتد به گردن به چاه
سوم كژ ترازويِ ناراست خوي
ز فعلِ بدش هرچه داني بگوي(1).
با اينكه «غيبت» (پشت سركسي از او بدگويي كردن»ازگناهان بزرگِ اخلاقي و اجتماعي بوده و مفاسد و بيسامانيهاي مُهيبي بر آن مترتّب است و اساساً سرشتها و طبعهاي سالم و بيعيب از آن گريزانند،درموارد ويژهاي كه پاي مصلحت و خير انسانها درميان است و هدفي مشروع و عقلايي دارد كه مفاسد آن را جبران ميكند، يا اينكه مفسدهاي ندارد،به لحاظ شرعي، جايز و روا شمرده شده است-البته با رعايت اصول و حدودي كه در شريعت آمده است- كه در پايان اين بخش بدانها اشاره خواهد شد.
برخي از موارد غيبتهاي مجاز عبارتند از:
1-دادخواهي
كسيكه مورد ستم واقع شده و حقوقش پايمال گرديده،درمقام تظلّم و دادخواهي، مجاز است نزد هرمقامي يا نهادي كه صالح و سزامندِ داوري و بازستاندن حقوق پايمال شده است،به شكوا برخيزد و از ستمگر و متجاوز درباره ستمي كه بر او رفته، غيبت كند و ستمهاي او را بازگويد.
قرآنكريم در اينباره فرموده است:
«لا يحبُّ الله الجهر بالسُّوء من القول الاّ من ظلم و كان الله سميعاً عليماً»(2)؛
خداوند بلند گفتنِ سخن بد را دوست نميدارد، مگر از كسي كه بر او ستم رفته باشد. و خدا شنوا و دانا است.
پيامبرگرامي(ص) فرمود:
«انَّ لصاحب الحقّ مَقال»(3)؛
صاحب حق را سخني است كه بايد بگويد.
يعني حق قانوني و انساني او است كه درباره ستمي كه بر او رفته، سخن بگويد؛ چراكه تنها راهِ ستاندنِ حقِ پايمال شده همين فرياد و دادخواهي است.
نيز فرمودند:
«مطل الغنيْ ظلمُ»(4)؛
تسامح و تأخير ثروتمند [در پرداخت قرض]،نوعي ستم است.
همچنين ميفرمايند:
«ليْ الواجد يحلُّ عقوبته و عرضه»(5)؛
تساهل دارا و متمكّن در پرداخت وام، كيفر و شرف او را مباح ميكند.
بدينمعنا كه طلبكار اين حق را دارد از نهاد صالحي براي بدهكارِ متمكّن، كه از پرداخت بدهياش امتناع ميورزد، تقاضاي كيفر كند و با بازگفتن عيبهاي او، آبرويش را هدف قرار دهد.
البته درصورت تنگدستيِ بدهكار، شايسته است كه حتي نام بدهكار پنهان و آبرويش نگهداشته شود.
«و ان كان ذو عسرهْ فنطرهْ اليْ ميسرهْ»(6)؛
و اگر (وامدار) تنگدست بود، او را تا فراخدستي مهلتي بايد داد.
2-نهي از منكر
ازجمله واجبهاي مهم در اسلام، دو فريضه همگاني «امربهمعروف» و «نهيازمنكر» است كه درروايات رسيده از اهلبيت پيامبر(ص)،عاليترين و شريفترين تكاليفِ واجب ديني است؛«اسمي الفرائض و اشرفها»(7).
امامباقر(ع) فرمود:
«انَّ الأمر بالمعروف والنّهيٍْ عن المنكر سبيل الأنبياء و منهاج الصّلحا، فريضهْ عظيمهْ بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلُّ المكاسب و تردُّ المظالم و تعمر الأرضُ و ينتصف منالأعداء و يستقيم الأمر»(8)؛
امربهمعروف و نهيازمنكر، روش پيامبران و شيوه صالحان و (دو) فريضه بزرگ الهياند كه ديگر واجبات به وسيله آنها برپا ميشوند و در پرتو اين دو، راهها امن ميگردند و كسبوكار مردم حلال ميشود و حقوق آنها تأمين ميگردد و زمينها آباد و از دشمنان انتقام گرفته ميشود و كارها راست و روبهراه ميگردند.
علي(ع) فرمودند:
«وما اعمال البرِّكلُّها والجهاد فيٍْ سبيلالله عندالأمر بالمعروف والنّهيْ عن المنكر الاّ كنفثهْ فيْ بحرٍ لجِّيّْ»(9)؛
همه اعمال نيكو و جهاد در راه خدا در كنارِ «امربهمعروف و نهيازمنكر»
همچون انداختن آب دهاني است بر درياي پهناور.
فرمان به نيكيها و بازداشتن از بديها تكليفي است عمومي؛يعني همگي مسلمانان بايد در موقعيت يك ناظر و مراقبِ مسئول، هركس و هر مقامي را،اگرچه در بالاترين منصب اجتماعي قرار دارد ولي در انجام تكاليف ديني و اجتماعياش سهلانگار است (وظيفه واجب را ترك ميكند يا كار حرامي مرتكب ميشود)، آگاه كنند و او را از فرجام نكبتبار ترك مسئوليت برحذر بدارند و حتي تهديدش كنند و درنهايت، با داشتنِ قدرت، اقدام عملي كرده،او را از انجام كارهاي ناپسند بازدارند و چنانچه ازطريق نهيازمنكر نتوانند او را از كردار نادرستش بازدارند، ميتوانند از راه غيبت و بازگو كردن گناهاني كه مرتكب ميشود، او را به راه درست بازگردانده، هم او و هم جامعه را از پلشتي و آلودگي به گناه پاك سازند.
3- پرسش و استفتا
شهيد ثاني، در اينباره ميگويد:
مانند آنكه بگويد: پدرم يا برادرم يا هركس ديگر به من ستم نموده و حقوق مرا تباه كردهاند؛ چگونه و از چه راهي، خود را از ستم آنان رها سازم؟ اگرچه نيكوتر است كه پرسش را با لحني تعريض گونه و كنايهآميز طرح كند؛ مانند آنكه بگويد: كسيكه از جانب پدر يا برادر؛ و يا… مورد ستم واقع شده است، چگونه و از چه راهي بايد خود را از ستم آنان برهاند؟
هند از پيامبرگرامي(ص) پرسيد: همسرم، ابوسفيان، مردي بخيل و
تنگنظر و آزمند است و در پرداخت هزينه زندگي من و فرزندم، اندازه كفاف و بسندگي را رعايت نميكند. آيا روا است بيآنكه بداند، از اموالش برگيرم؟ فرمودند:
«خذيْ ما يكفيك و ولدك»(10)؛
به اندازه كفاف و بسندگي خود و فرزندت برگير.
آن حضرت، هند را از اينكه از فرومايگي و آزمندي ابوسفيان سخن گفت، باز نداشتند؛ چراكه هند در مقام نظرخواهي و در جستوجوي گريزگاهي براي بيرون رفتن از مشكل خود و فرزندش بود.
4- دانشمند نمايان
ازجمله بلاهاي بزرگ اجتماعي، كه اغلب در بازارِآشفته رسالهنويسي در عرصه دانشِ دين و درايام كسادي علم، كه بازار تحقيق و تأمّل از رونق افتاده و سكّه آن بيقدر و قيمت گشته، سر برآوردنِ عالمنمايان «چسب و قيچي»است، كه بيدانش فتوا ميدهند و بر كرسي علم و تحقيق مينشينند و سخن از علم و حقيقت ميرانند و اين همه، در كنار عالمان خداباوري است كه بيهيچ ادعا، در گوشه و كنار، با رنج و مشقات فراوان به تحقيق و تعليم وتعلّم ميپردازند و همچون شمعي فروزان، مشعلدار قبيله علم ميباشند.
تعبير دردمندانه امامعلي(ع) را درباره عالم نمايان بنگريد:
«خود را دانشمند نامد و از دانش در او نشاني نيست؛مشتي افكار جاهلانه و گمراهيهايي ازگمراهان فراگرفته، بر سر راه مردم دامهاي فريبگسترده و سخنانِ باطل گويد و كتاب خدا را به رأي خود تفسير كند و حقيقت را به مقتضاي نفس خويش به اين سو و آن سو متمايل سازد»(11).
برحذر داشتن و آگاه كردن بندگان خداوند از خطر چنين عالمنماياني كه جامعه سالوس و فريب بر تن كرده و راه درستِ دينداري به روي مردمان بسته و عالمان درد آشنا و حقيقتشناس را بدنام كرده و به بدعتِ در دين خدا نشستهاند، كاري مجاز، بلكه واجب است و چنانچه راهي جز غيبت و آشكار ساختن زشتيها و بدعتگزاريهايشان نباشد، بدگويي در پشت سر آنان حرام نخواهد بود؛چراكه آنها، خود با اين فريبكاري و دروغپردازي، حريم حرمت خويش را شكسته و نفرين فرشتگانِ عذاب و رحمت را براي خود روا داشتهاند. پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«من افتيَْ بغير علمٍ لعنتهُ ملائكهًُْ السّماء والأرض»(12).
كسي كه بيدانش بر مردم فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را نفرين گويند.
نيز امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«به هركه بيهيچ دانش و رهيافتي فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب نفرين گويند، و نكبت و گرانباري هركس كه به فتواي او عمل كرده بر عهده او است»(13).
امامسجاد(ع) نيز فرمودند:
«اللهم انّيٍْ اعوذبك… ان نقول فيْ العلم بغير علم»(14)؛
خدايا،به تو پناه ميبرم… در آنچه كه در قلمروِ دانايي است (دانش و آگاهي ميطلبد)، از روي ناداني سخن بگويم.
5- درباره متجاهر به فسق
كسيكه آشكارا و بيپرواي از سرزنش مردم،گناه ميكند- مانند آنكه اموال مردم را ميدزدد،يا قمار ميبازد، يا ميگساري ميكند-و نه تنها از سرزنش مردم و رسوايي خويش نميهراسد، بلكه بدين بزهكاريها نيز مينازد و بر اين سلوك ناپسندش ميلافد،از آن جاكه چنين بزهكار فرومايهاي، خود پرده حيا و آزرم از چهره شخصيت خويش برافكنده و كرامت اخلاقي جامعه را نيز ناديده انگاشته،سزاوار هيچگونه تكريم و پردهپوشي نيست. از همينرو، پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«من القيَْ جلباب الحياء لاغيبهْ لَه»(15)؛
هركه پرده ي آزرم بيفكند، غيبت ندارد (و نكوهش او غيبت شمرده نميشود.)
غزّالي ميگويد:
سلف گفتندي كه سه كس را غيبت نباشد: سلطان ظالم را و مبتدِع (بدعتگزار) و آشكاركننده فسق را(16).
و نيزگويد:
حسن گفت:سه كس را غيبت نيست:1. صاحب هوا؛يعني عشقپيشه شهوتراني كه از سرزنش مردمان نميهراسد؛چنانكه سعدي ميگويد:
گو همه شهرم نگه كنند و ببينند
دست درآغوش ياركرده حمايل
2. فاسق كه فسق ظاهركند؛
3. سلطان جائر(17).
چند نكته
رعايت مرزهاي اخلاقي در انجام وظيفه ديني
هركاري در شريعت،بروفق مصلحت و حكمت و داراي اندازه و مرزي است كه يك مسلمان پايبند به دين ناگزيرازرعايت آن است، و كمترين انحراف-افراط يا تفريط- گذشته ازآنكه آثارتخريبي اخلاقي و اجتماعي دارد،تجاوزبه حدود و مقرّرات الهي به شمار ميرود.خدايتعالي در جايجاي قرآنكريم،پس از تأكيد بر پيروي از تكاليف شرعي، مسلمانان را از اينكه مبادا به بهانه انجام وظيفه ديني، از راه راست منحرف شده،نسبت به تكليف الهي زيادهروي كنند، يا اينكه از آن بكاهند و با اينكه بر نشاني آشكار ازسوي پروردگارند، خواهشهاي نفسانيشان را پي بگيرند و به تعبير قرآنكريم،«كردار زشتش درنظر آراسته شده، آن را نيكو بيند»(18)،برحذرداشته است؛ چراكه اگرحدود و مرزهاي تعيين شده ازجانب خداوند شكسته شود، حيات اجتماعي انسانها به خطر ميافتد:
«تلك حدودالله فلا تعتدوها و من يتعدَّ حدود الله فاولئك همالظّالمون»(19)؛
اينها مرزهاي خدايند،ازآنها فراتر نرويد، و هركه از مرزهاي خدا فراتر رود، چنين كسان ستمكارانند.
اساساً راه راستي كه در روايات توصيف شده كه از مو باريكتر و از شمشير برّندهتر و از شب تاريكتراست،همين رعايت همه جانبه حدود و مرزبنديهاي الهي است. پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«الصّراط ادقُّ من الشَّعر و احدُّ من السَّيف و اظلم من اللَّيل»(20).
به ويژه آنجاكه جان و مال و آبروي انسانها درميان است.و در حديث آمده است كه مردمِ روزگارپيامبرگرامي(ص) عبادت كامل و تمام را نه در روزه و نه در نماز، بلكه درخودداري از تجاوز به آبرو و شرف انسانها ميدانستند(21).
در اينجا،به چند نكته مهم، كه آگاهي از آنها ضروري مينمايد،به اجمال اشاره ميشود:
نخست اينكه بايد انديشيد كه انگيزه غيبتكننده در غيبت مجاز يا لازم
چيست؟ آيا به انگيزه اصلاح شخص غيبتشونده،زبان به بدگويي گشوده است يا به انگيزه انتقام و عقدهگشايي، و از اينطريق ميخواهد خاطر خويش را تسكين داده، زخمهاي روحياش را التيام بخشد؟ شيطان دروني آدمي كارهاي زشت او را درنظرش ميآرايد،تا آنجا كه بپندارد هرچه انجام ميدهد نيكو است:
«الَّذين ضلَّ سعيهم فيالحيوهْ الدُّنيا وهم يحسبون انَّهم يحسنون صنعاً»(22)؛
آنهايند كه كوشششان در زندگي اين جهان گم و تباه شده است،ولي خود ميپندارند كه كار نيكو ميكنند.
امامخميني(ره) ميفرمايد:
آنچه لازم است در اينمورد ذكر كنيم اين است كه انسان بايد در همه موارد، از مكائد نفس ايمن نباشد و باكمال دقت و احتياط تام، مشي كند ودرصدد عذرتراشي نباشد كه يكي از موارد استثناء را بدست آورده،به عيبجويي و بذلهگويي سرگرم شود.
مكائد نفس بسيار دقيق است. ممكن است انسان را از راه شرع مموَّه [نموده](حقيقت را وارونه جلوه دهد)،گول زند و وارد در مهالك كند؛مثلاً،غيبت متجاهر به فسق گرچه جايز است،بلكه در بعض موارد،كه موجب ردع او شود،واجب است و از مراتب نهيازمنكر به شمار ميآيد، ولي انسان بايد ملاحظه كند كه داعي نفساني او دراين غيبت،آيا همين داعي شرعي است يا داعي شيطاني و محرّك نفساني درآن مدخليت دارد.اگر داعي الهي دارد، از عبادات به شمار ميآيد، بلكه غيبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصي از اوضح مصاديق احسان و انعام به او است، گرچه خودش نفهمد. ولي اگر مشوب به فساد و هواهاي نفساني است،درصدد تخليص نيت برآيد و از اعراض مردم بدون قصد صحيح اِعراض كند، بلكه عادت دادن نفس را به غيبت، درمورد جايز نيز مضر به حال آن است(23).
مرحوم آقانجفي اصفهاني در راه تختفولاد، ظرف شرابِ ميرزاحسين دودي را ميشكند و او در پاسخ رفتار آن مرحوم اين بيتها را ميسرايد:
شيخ نجفي شكست از ما خم مي
آوازه شهرتش شد از فارس به ري
گر بهر خدا شكست، صد واي به من
ور بهر ريا شكست، صد واي به وي
دوم اينكه در مقام نهيازمنكر، اگر كار غيبت و بدگويي به جايي رسد كه باعث پراكندن زشتيها و ناپسنديها گردد، اگرچه اين كار به لحاظ غيبتِ متجاهر، امري مباح و جايزاست، ولي به لحاظ اينكه نقل و بازگو كردنِ زشتيها، خود از مصداقهاي بارزِ اشاعه فحشا و پراكندن بديها است، جايز نميباشد؛چراكه بسياري از انسانها درميان خود و گناهان، ديواري از رعب و وحشت و حيا ميبينند كه با برپا بودن اين ديوار، از گناه دوري ميكنند،و نميسزد كه اين ديوار فرو ريزد و هيمنه ي گناه ازميان برود. از اينرو، اگر بازگو كردنِ گناه موجب گردد كه اين ديوار فرو ريزد و آدميان دربرابر گناهان و بديها احساس رعب و آزرم نكنند،بازگو كردن و پراكندن بديها از حرامهايي است كه به خاطرحفظ سلامت جامعه، نبايد انجام گيرد:
«إنَّ الَّذين يحبُّون ان تشيع الفاحشهًُْ فيالَّذين آمنوا لهم عذابُ اليمُ فِيالدُّنيا والآخرهْ والله يعلم و انتم لا تعلَمُونَ»(24)؛
همانا كسانيكه دوست دارند زشتكاري درميان آنان كه ايمان آوردهاند فاش شود، آنها را دراين جهان و آن جهان عذابي است دردناك،و خدا ميداند و شما نميدانيد.
سوم اينكه غيبت در موارد مجاز آن، همانند تكاليف ديگر، برپايه مصلحت و حكمت و به منظور بازداشتن گناهكار و اصلاح او است و درحقيقت، مرتبهاي از مراتب نهيازمنكر است. بدينروي، نبايد بيمقدّمه به عرصه غيبت گام نهاد و بيهيچ دليلي، كوس رسوايي شخص غيبتشونده را به صدا درآورد و آبرو و كرامت انساني او را مخدوش نموده،شخصيت اجتماعياش را تباه كرد؛ چراكه اينگونه برخوردها ستمي بزرگ و گناهي آشكاراست و از مصداقهاي بارزِغيبت؛چراكه بسيارند انسانهايي كه با برخوردهاي مشفقانه و در خلوت، از كارهاي ناشايسته خود باز ميايستند.برخوردهاي خصوصي و محرمانه، كه در
حدود اخلاق و ادب انجام ميگيرند،اغلب به نتيجه ي مثبت ميرسند و افراد را به عيبهايي كه دارند،آگاه ميسازند. حضرت علي(ع) فرمودند:
«تلويح زلَّهًْ العاقل له امضُّ من عتابه»(25)؛
لغزش و خطاي خردمند را كنايهآميز گفتن از نكوهش صريح دردناكتراست. بنابراين،مسلمان حق ندارد به عنوان نهيازمنكريا انتقاد از عيبهاي اخلاقي، بيدليل پرده مردم را بدرد و آبروي آنها را ببرد، و نبايد از مرز حقّ و مصلحت گام فراتر نهد و به بهانه بازداشتن غيبتشونده از گناه،موجب هتك و تحقير او شود. از همينرو است كه امامخميني(ره) در موارد «غيبتهاي مجاز»، ترك آن را نيكوتر دانستهاند:
بلي،درمواردي كه غيبت واجب ميشود- مثل مورد سابق و بعضي موارد ديگر كه علما ذكر فرمودهاند-البته بايد اقدام نمود، ولي نيت را از هواي نفس و متابعت شيطان بايد تخليص نمود. ولي درموارد جواز،ترك آن اولي و احسن است. هرامرجايزي را انسان نبايد مرتكب شود و خصوصاً اينطور از اموركه مكائد نفس و شيطان در آن خيلي كارگراست(26).
پينوشتها:
1-بوستان.
2-نساء: 149.
3-المصنّفات الأربعهًْ، ص31.
4-همان.
5-همان.
6-بقره: 280.
7-الكافي، ج5، ص55.
8-وسائلالشيعه، ج16، ص119.
9-نهجالبلاغه، حكمت374.
10-الخلاف، الشيخالطوسي، ج4، ص160.
11-نهجالبلاغه، خطبه87.
12-تحفالعقول، ص41.
13-الكافي، ج1، ص42.
14-صحيفه سجاديه، دعاي8.
15-تحفالعقول، ص45.
16-احياءالعلوم، ج3، ص313.
17-همان.
18-فاطر: 8.
19-بقره: 229.
20-علماليقين، ص1181.
21-مجموعه ورّام، ص116.
22-كهف: 104.
23-شرح چهلحديث، ص313-314.
24-نور: 19.
24-غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص348.
25-شرح چهلحديث، ص314.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.