حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


…حاج احمد! تا بهشت هم دنبال تان خواهيم آمد
حاج حسن تهراني مقدم همه سعي اش را كرد كه نشان مان دهد حاج احمد يك مدير بود. او شروع كرد براي مان از صفات حاج احمد در كار گفت و خواست كه صاحب نظرها بيايند و تحقيق كنند شايد يك كتاب ناطق، قدري اين نظام خسته مديريتي كشور را تكان بدهد، حتي بعد از شهادتش.
او براي مان توضيح داد كه حاجي يك نقطه نبوده، بلكه يك جريان بوده، يعني در غيابش توانسته كارهايش را به ثمر برساند.
گفت كه حتي بعد از شهادتش درست مثل وقتي كه بود، هر روز كار را با ابلاغ او شروع مي كند. اگر اشتباه كند حاجي به او گوشزد مي كند، انگار كه هميشه هست و ما فهميديم كه مدير بايد يك جريان باشد، نه يك نقطه.
نكته بعدي كه اشاره كرد اين بود كه، جاهايي در جنگ كه حاجي حضور داشت نقطه پيروزي ما و يأس دشمن بود.
مثلاً در عمليات محرم، دست منافقان را به كلي قطع كرد و يا در كردستان عراق، ناآرامي ها را خواباند. مسائل در مرام او بايد ريشه اي حل مي شدند. ولو اين كه هر درد را موقتاً بايد با مسكن آرام كرد، ولي درد نيازمند يك درمان واقعي است، يعني در مديريت بحران كه جنگ يكي از بزرگ ترين بحران ها است، بايد علاوه بر مقطعي و ضربتي عمل كردن، ترتيباتي به طور موازي چيده شود تا همراه با رشد آرامش، پايه محكم آن تدابير بتواند اصل مرض را درمان كند. اين ترتيبات نياز به مطالعه، شناخت محيط و دانستن راهكارهاي مشابه دارد و شايد در مواقع بحران خيلي ها اينقدرها طاقت درازمدت فكر كردن را نداشته باشند و اين، يعني عين تدبير. پس مدير بايد مدبر هم باشد.
يكي از آفت هاي مديريتي، سكون مديران است. مدير وقتي بخواهد مجموعه را آن طور كه هست حفظ كند، ديگر جايي براي ايده هاي نو، پيشرفت و تحول باقي نمي ماند.
آقاي «تهراني مقدم» به ما گفت كه سردار كاظمي در هر مجموعه اي كه وارد مي شد، به تحول فكر مي كرد. تعريف مي كرد كه سردار كاظمي به من گفته بود: «مي روم شده، پادگان وليعصر(عج) را مي فروشم، پول برايت مي آورم فقط تو برو سلاحي كه جنگ ما با دشمن را نامتقارن مي كند، بساز.»
مي گفت: نتيجه آن طرز تفكر هم اين شد كه امروز نيروي هوايي سپاه، اولين هلي كوپتر تك سرنشين را كاملاً موفق ساخته، آن هم از طراحي تا توليد. در بخش هواپيماي بدون سرنشين سه مدل هواپيما ساخته است كه هركدامش در محيط رزم خود نوآوري جديدي است. در بخش پدافند موشكي زمين به هوا، ساماندهي پدافند موشكي، سيستم هاي هوشمندي طراحي و ساخته شده است و همه اينها ثمره مديريت شهيد كاظمي است؛ ثمره روح آزاديخواه و تسليم نشدني اش.
اين گونه فكر كردن خلاقيت مي خواهد و البته جرئت، آن هم جرئتي كه از يك اعتقاد مقدس سرچشمه بگيرد و در وجودت يقيني شده باشد. تنها ققنوس مي تواند در دامنه آتشفشان مسكن كند. پس مدير بايد آزاده باشد و به يك زندگي عادي تن درندهد.
سردار مقدم براي مان يك داستان تعريف كرد و گفت: در يكي از عمليات ها كه عليه منافقين بود، قرار شد منطقه اي را با موشك هدف قرار بدهيم. مي گفت، من موشك ها را آماده كرده بودم، سوخت زده با سيستم برنامه ريزي شده. موشك ها هم از آن موشك هاي مدرن نقطه زني بود. ايشان از عمق عراق تماس گرفت كه مقدم آماده اي؟ گفتم: بله. گفت: موشك ها چقدر مي ارزد؟ گفتم مگر مي خواهي بخري؟! گفت بگو چقدر مي ارزد؟ گفتم مثلاً شش هزار دلار. گفت: «مقدم نزن اينها اينقدر نمي ارزند.»
آقاي مقدم مي گفت، خيلي بعيد است شما فرمانده اي وسط عمليات گير بياوري كه اين قدر با حساب و مدبرانه عمل كند. هر كسي دوست دارد اگر كارش تمام است تير خلاص را بزند و بيايد با اين موفقيت عكس بگيرد، ولي سردار كاظمي در كوران عمليات، بيت المال و رضاي خدا را در نظر داشت. مي دانيد چرا؟ چون مولايش اميرالمومنين(ع) بود كه وقتي مي خواست كار دشمن را تمام كند، كمي صبر كرد نكند هواي نفس، حتي كمي غالب باشد و بعد براي رضاي خدا قربه الي الله دشمن را نابود كرد.
همه اين خصوصيات را كه گفتيم، شايد كم و بيش با شرح و تفسير بشود توي كتاب هاي مديريتي پيدا كرد. هر چند كه بررسي رفتارهاي مديراني چون شهيد كاظمي اين صفات را به صورت بومي براي ما ترسيم مي كند و فكر مي كنم بعضي از اين دكتر ين ها با ظرافت هاي خاص، عملياتي كردن شان را بايد در نوع ايدئولوژي و رفتارهاي چنين مديران موفقي پيدا كرد، اما هيچ كجا نمي نويسند؛ مدير بايد براي رضاي خدا كار كند، نمي نويسند مدير بايد گروه را طوري رهبري كند كه سر خط، خدا باشد و آخرش هم خدا، طوري رهبري كند كه همه يادشان باشد كه بنده خدا هستند، اما فكر مي كنم شاه كليد موفقيت مديريت شهيد كاظمي درست همين نقطه باشد، رنگ خدايي اش. كه سردار مقدم هم با آن همه صفات ريز و درشت كه گفت مبهوت همين يكي مانده بود.
اما نكته آخر اين كه شيفتگي حاج حسن به شهادت و ديدار با همرزمان شهيدش شايد بيت الغزل صحبت هاي همرزمان ديروز او باشد، اما شنيدن اين شيفتگي از زبان خود سردار، قطعاً حلاوت ديگري دارد. تك جمله اي كه به نظر مي رسد در هياهوي وداع با او نشنيده باقي ماند. روزي كه سردار مقدم در مراسم توديع همرزم شهيدش حاج احمد كاظمي از فرماندهي نيروي هوايي سپاه، پشت تريبون گفت:«حاج احمد! ما شما را رها نخواهيم كرد و حتي تا بهشت هم دنبال تان خواهيم آمد.»
منبع:پايگاه تخصصي شهيد احمد كاظمي
خواستگاري با وضو شهيد مرتضي بصيري
شهيد «مرتضي بصيري» از جمله شهداي عرفه است كه همراه با شهيد حاج احمد كاظمي به شهادت رسيد. وي خدمه هواپيمايي بود كه مركب رستگاري شهداي عرفه شد. او مسئول تجهيزات زميني فرودگاهي، مهندس پرواز هواپيماي فاكلن و چند مسئوليت ديگر بوده است. در آستانه سالگرد شهادت شهداي عرفه به برخي از خصوصيات اخلاقي اين شهيد كه توسط خانواده ايشان ذكر شده اشاره مي كنيم:
همسر شهيد مي گويد: «بسيار بزله گو و خوش خنده بود، خيلي مهربان ، مودب و صبور بود. خيلي آرام و فعال بود و هيچ وقت شاكي نمي شد كه خسته شده ام.»
وي در ادامه مي افزايد: «مرتضي فردي خستگي ناپذير بود و بسيار پركار و هميشه شاكر خداوند بود. به كارش خيلي عشق مي ورزيد. ايشان بسيار كم حرف بود. به كارهاي فني علاقه زيادي داشت. بسيار هنرمند بود و از لحظه لحظه فرصت هايش استفاده مي كرد. ايشان هيچ وقت لب به گلايه باز نمي كرد. بسيار خوش خلق بود با وجود اينكه مشغله كاري داشت، ولي در كارهاي منزل خيلي كمك مي كرد. مي گفت از ياد خدا غافل نشو، در برابر مشكلات زندگي استقامت كن، چون در قرآن هم به صبر و بردباري بسياري اشاره و تأكيد شده است.
همسر شهيد مي گويد: «زندگي ما با توكل بر خدا و با وضو و طهارت الهي آغاز شد. ايشان مراسم خواستگاري را با وضو آغاز كرد و اعتقاد داشت مراسم خواستگاري بايد با وضو باشد.»
وي مي افزايد: «مرتضي برايم تعريف كرد كه طي سفري به مشهد مقدس از آقا امام رضا(ع) خواستم كه همسري به من بدهد از خانواده خودشان باشد. چون علاقه وافري به امام رضا(ع) داشت، دوست داشت كه همسري از سادات برگزيند.
در مورد تاريخ ازدواج مان ايشان تأكيد داشت، با ميلاد ائمه اطهار(عليهم السلام) مصادف باشد و براي همين مراسم ازدواج ما در روز عيد غديرخم برگزار شد.
زندگي مان را بسيار ساده و عاري از تجملات شروع كرديم. من نيز از اين زندگي راضي بودم.»
همسر شهيد مي افزايد: «سال ها منتظر چنين لحظه اي بود. هميشه تعريف مي كرد خواب شهادت خود را ديده و هميشه قبل از پرواز هم غسل شهادت را انجام مي داد.
ما در سال 1374 ازدواج كرديم و ثمره ازدواج ما دو پسر به نام سينا و مبين است. نزديك دهمين سالگرد ازدواج مان بود كه به فيض شهادت نائل آمد. مرتضي در ماجراي زلزله بم بسيار زحمت كشيد.»
سينا فرزند شهيد نيز مي گويد: «من از دو سه سالگي با پدرم به مسجد مي رفتم و هركاري كه پدرم انجام مي داد من هم انجام مي دادم و همين شد كه من اشتياق و علاقه زيادي به نماز پيدا كردم.
پدرم به من ياد داد كه زمان خواندن نماز فقط و فقط بايد به ياد خدا باشيم. هميشه به من مي گفت: بايد خوب درس بخواني و در آينده فرد مفيدي براي كشور باشي. او مي گفت هر كدام از شما بايد جاي يك شهيد را براي اين انقلاب و كشور پر كنيد و ان شاءالله شما هم شهداي آينده باشيد.»
منبع:صبح صادق
زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع)
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به آمدن به کوفه
8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین«ع» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه
شناسنامه مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنیهاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.
چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد. اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.
نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بيش از بيست و دو هزار امضا از طرف کوفيان به دست امام حسين عليه السلام رسيد، آن حضرت تصميم گرفت به نامه های ايشان پاسخ دهد. از اين رو، نماينده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحيه مردم به کوفه فرستاد. به اين منظور، نامه ای برای ايشان نوشت و مسلم بن عقيل، عموزاده و شوهرخواهر خويش را به عنوان سفير و نماينده به کوفه فرستاد.
مأموريت خطير مسلم در سفر به کوفه، تحقيق درباره اين بود که آيا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتيبانی از امام حسين عليه السلام و عمل به نامه هايی که نوشته اند هستند يا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل يکی از شيعيان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنين انداز گرديد و شيعيان نزد او رفت و آمد و با امام عليه السلام بيعت می کردند. در تاريخ آمده که دوازده، هجده و يا به نقل از ابن کثير، چهل هزار نفر با مسلم بيعت نمودند.
نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه ای به اين مضمون به امام حسين عليه السلام نوشت: «آنچه می گويم حقيقت است. اکثريت قريب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتيبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنيد». امام که از احساسات عميق کوفيان با خبر شده بود، تصميم گرفت به سوی اين شهر حرکت کند.
ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زياد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشيده وارد کوفه شد. مردم که شنيده بودند امام عليه السلام به سوی آنان حرکت کرده، با ديدن عبيداللّه گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خير مقدم گفتند. پسر زياد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پيش می رفت تا به آنجا رسيد. نعمان بن بشير(حاکم کوفه) که گمان می کرد او امام حسين عليه السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اينجا دور شو.
من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نيز با تو ندارم. ابن زياد جواب داد: در را باز کن. در اين لحظه مردی که پشت سر او بود صدايش را شنيد و به مردم گفت: او حسين عليه السلام نيست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبيداللّه به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نيز پراکنده گشتند.
هانی بن عروه
مسلم می دانست دير يا زود عبيداللّه کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگيری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصميم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نيروی بيشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همين منظور خانه هانی بن عروه را برگزيد و هانی نيز به رسم جوانمردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعيان شيعه بوده، از اصحاب پيامبر (ص) به شمار می آيد.
دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زياد از مخفیگاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزوير، ميزبان او، هانی را دستگير کرده، زمينه را برای دستگيری مسلم و ديگر بزرگان فراهم سازد. هانی که ميزبان مسلم بود، می دانست عبيداللّه قصد دستگيری او را دارد. لذا بيماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زياد چند نفر را طلبيد و نزد هانی فرستاد.
آنان سرانجام هانی را نزد ابن زياد بردند. ابن زياد با ديدن هانی به او گفت که با پای خويش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسيد. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در اين هنگام عبيداللّه معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با ديدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبيداللّه با تازيانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگين نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.
طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غريب و تنها در کوچه های کوفه می گشت. نمی دانست کجا برود. افزون بر تنهايی، هر لحظه بيم آن می رفت او را دستگير کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ای، زنی را ديد که بر درِ خانه ايستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبيد. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشاميدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و ديد که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخيز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه اش حلال ندانست.
مسلم از جای خويش برخاست و چنين گفت: من در اين شهر کسی را ندارم که ياری ام کند. طوعه پرسيد: مگر تو کيستی؟ و پاسخ شنيد: من مسلم بن عقيل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پيامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذيرايی کرد.
سخنان عبيداللّه برای دستگيری مسلم
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبيداللّه از ترس او و يارانش از قصر بيرون نمی آمد. لذا به افراد خويش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نيز همه مسجد را زير و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و يارانش آنجا نيستند. سپس عبيداللّه وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پيدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر ديگران حلال است و هر کس او را نزد ما بياورد، به اندازه ديه اش پول خواهد گرفت».
تهديد و تطميع عبيداللّه کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دليل ترس و به طمع رسيدن به جايزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفیگاه مسلم را لو داد. عبيداللّه با شنيدن اين خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگير کنند.
امان دادن به مسلم و دستگيری او
مسلم در درگيری با سربازان عبيداللّه، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشيری صورتش را دريد. با اينکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی يارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بامها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ريختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها يورش می برد.
وقتی ابن اشعث به آسانی نمی تواند مسلم را دستگير کند، دست به نيرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهيم و ابن زياد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار ديگر امان دادنش را تکرار کرد و اين بار مسلم به دليل زخمهايی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چيره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبيداللّه بردند.
شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری» سپردند، کسی که در درگيريها از ناحيه سر و شانه با شمشير مسلم بن عقيل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره» ببرد و گردنش را بزند و پيکرش را بر زمين اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبير می گفت، خدا را تسبيح می کرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبکاران نيرنگ باز که دست از ياری ما کشيدند، حکم کن!
جمعيتی فراوان، بيرون کاخ، در انتظار فرجام اين برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشير، سر از بدنش جدا کردند، و… پيکر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سروصدای زيادی به پا کردند.
گلهای باغ رسالت
«خداوندا! تو خود میدانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند.»
سلاحهای شیمیایی، جزء سلاحهای کشتار جمعی است. رژیم عراق در مناطق جنگی بارها از آنها علیه سربازان ایرانی استفاده کرد. در این میان، هولناکترین مورد استفاده از این سلاح، در منطقه کردنشین «حلبچه» بود. عمق این فاجعه به حدی بود که بسیاری از محافل رسمی و غیر رسمی بیگانه، رژیم بعث عراق را محکوم کردند. با استفاده مکرر عراق از گازهای خردل، اعصاب و سیانور، هزاران نفر از مردم مظلوم حلبچه کشته و زخمی شدند و زنان، مردان و کودکان این منطقه به ایران و ترکیه آواره شدند.
ناله های گمشده
با گذشت یازده سال از پایان جنگ تحمیلی، هنوز آثار گازهای شیمیایی را در تن رنجور جانبازان سرفراز مشاهده میکنیم؛ قهرمانانی که صبح روشن پیروزی را برای مردم خوب ایران به ارمغان آوردند.
روح بزرگ
«حتی آن بچههای کوچلو قلکهایشان را میآورند و میدهند.»
هنگامی که کمکهای مردمی را جمع آوری میکردیم، به قلک پلاستیکی کوچکی بر خوردم. با تعجّب آن را تکان دادم. میاندیشیدم که چقدر پول در آن جا میگیرد؟ 100 تومان، 200 تومان؟ یا…
قلک را شکافتم، در لابهلای سکهها برگهای را یافتم. در آن، چنین نوشته بود:
« بسم الله الرحمن الرحیم.
من کودکی هشت ساله هستم. پدر و مادرم به من قول دادهاند در ازای هر نمره 20، بیست تومان به من جایزه بدهند من هم تصمیم گرفتم بهتر درس بخوانم تا نمره 20 بگیرم و تمام جایزههایم را به شما رزمندگان هدیه کنم.»
با خواندن نامه، اشک در چشمانم حلقه زد. به خاطر روح بزرگ که در کالبد کوچک این کودک هشت ساله یافتم، از خودم خجالت کشیدم.
انتظار شهادت
انقلاب اسلامی ایران، نعمتی الهی است که به بهای ایثار و پایمردیِ شیرزنان و دلیرمردانِ بسیاری به دست آمد و حفظ شد. پزشکی که پس از شش بار اعزام به جبهه و خدمت در درمانگاه، برای هفتمین بار به سوی جبهه نبرد شتافت، اما این بار به عنوان جوشکار؛ زیرا میخواست با کارهای سخت و طاقتفرسای رزمندگان آشنا شود. پیرمرد هفتاد سالهای که با هدیه دادن چهار فرزندش خود نیز به جبهه میرود و طلبهای بیسیمچی که در زیر آتش شدید دشمن، خود را روی دستگاه بیسیم میاندازد؛ چون معتقد است اگر او ترکش بخورد، یک نفر دیگر بیسیمچی خواهد شد، اما اگر بیسیم از کار بیفتد، همه بچهها شهید میشوند.
احیای خودباوری
هر ملتی که به خودباوری نرسد، به شکوفایی نخواهد رسید و هر جامعهای که به فکر شکوفایی نباشد؛ لاجرم به دریوزگی و وابستگی تن خواهد داد.
وابستگی آغاز اسارت انسانها و فرجام حیاتِ ملتی است که از پس از آن میتواند بزرگی کند.
دفاع مقدس احیا کننده خودباوری مردمی بودو که سالیان دراز این تحفه الهی را رژیم ستمشاهی از آنها ستاینده بود و آنان بار دیگر با اعتماد به نفس، تار و پود اسارت وابستگی را گسستند تا برای عزّت و عظمت دینشان، جامعهای خود شکوفا داشته باشند.
نقش آفرینی در توسعه سیاسی
یکی از نتایج مهم دفاع مقدس، نقش آن در توسعه سیاسی بود؛ چه آنکه بنا به گفته کار آ گاهان سیاسی، ضرورت اجتنابناپذیر هر توسعهای، عبور را از بحرانها است و جنگ، با شرایط دشوارش، یکی از بحرانهایی بود که نظام ما با عبور از آن، زمینه توسعه همهگیر اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی را فراهم آورد.
جلوههای دفاع در فرهنگ
تأثیر جلوههای دفاع مقدس در فرهنگ ایران اسلامی نمودی آشکار دارد؛ به طوری که میتوان آن را، «ادبیات دفاع مقدس» نام نهاد. به تصویر کشاندن حماسه آفرینیها و ایثارگریهای مردان غیور ایران اسلامی، در قالبهای گوناگون ادبی، از داستان و شعر گرفته تا رمان و فیلمنامه، جملگی سبب ایجاد سبکی نو در تاریخ ادبی و نیز باعث تحوّل و تکامل در فرهنگ حماسی این مرز و بوم گردید.
دشمن در خانه
دوم مهرماه 1359 شمسی صدای مخوفی مردم اهواز را به وحشت انداخت. زمین میلرزید، گویی از هر طرف هیولای آهنین، ما را دنبال میکرد. پس از لحظهای انفجار و سقفی از آتش، صحنهای دلخراش از فریاد زنان و مردان و گریه کودکان پدیدار شد. چهارده روز پس از حمله عراق به اهواز، در شانزدهم مهر، شهر دزفول مورد حمله میگهای عراقی قرار گرفت و بسیاری از مردم بیدفاع کشته و زخمی شدند. علاوه بر این؛ بسیاری از شهرهای ایران، از جمله قصر شیرین، ارومیه، باختران، خرم آباد، مهران، اندیمشک، بهبهان، خرمشهر، سنندج، تهران و قم مورد حملات هواپیماهای عراقی قرار گرفت.
پیام هایی به مناسبت هفته دفاع مقدس
دفاع مقدس
دفاع مقدس، نامآشناترین واژه در قاموس حماسههای عزت آفرین ایران است که خاطرات دلاوریهای آن، در تاریخ شکوهمند این دیار به یادگار خواهد ماند.
زیباترین فصل این فرهنگ، خالقان این حماهس عظیماند که با صلابت اراده و نور ایمان، رهنورد راه مقدّسی شدند که پاداش آن، جاودانگی و بقا بود.
نماد استقامت
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، تنها جنگ دو کشور نبود، بلکه جنگ ابرقدرتهای دنیا با ایران بود و اگر همان از این جنگ به عنوان حماسه بزرگ و دفاع مقدس یاد میشود، از آن جهت است که فرزندان رشید ایران اسلامی با بضاعتی ناچیز به مصاف کسانی رفتند که ماشینهای جنگی برخوردار بودند. از این رو دفاع مقدس نماد استقامت و سمبل پیروزی از پیچیدهترین عرصه رقابتهای جهانی به شمار میرود.
تسلیم ناپذیری
ایران هرگز به منظور فزونخواهی و قدرتطلبی وارد عرصه جنگ نشد، بلکه روحیه حمیت و غیرت فرزندان این آب خاک بود که به تأسی از مولا و سالارشان حضرت حسین بن علی(ع) در تحقق شعار «هیات منّا الذله» کوشیدند تا هرگز تسلیم ننگ و ذلّت و زبونی نشوند و از کیان و حیثیت اعتقادی خود دفاع کنند.
دستاوردهای دفاع مقدس
دفاع مقدس دستاوردهای بزرگ و فراوانی به دنبال داشت. یکی از مهمترین آنها، دستاوردهای سیاسی است. بسیج همگانی مردم دلاور ایران بیش از هر چیز نشان از وحدت ملی و التزام جمعیِ ایرانیان به حفظ منابع و مرزها و سرمایههای ملی بود و به دنبال مدارانی چشم طمع به گنجینههای کشور داشتند فهمانید که نمیتوانند با زر و زور و تزویر ملتی را به استشمار خود در آورند.
حماسه سرنوشتساز
سرنوشت هر ملتی به دست خود اوست. این سرنوشت ـ هر چه باشد ـ بر آینده آن ملت تأثیر خواهد گذاشت. یکی از مقاطع سرنوشتسازی که ملت رشید ایران هوشمندانه در آن حضور یافت و سهم مهمّی در رسالت تاریخی خود ایفا نمود، دوران «دفاع مقدس» بود. بی تردید این اراده خللناپذیر به عنوان یکی از افتخارات ماندگار تاریخ حماسه آفرینهای ملّت ایران به ثبت خواهد رسید.
آزمون الهی
انسجام نیروهای بسیجی و بی توقّعی و انگیزه الهی فرزندان این مرز و بوم نشان از رشد بینش سیاسی، درایت و آگاهی و نیز شعور الهی آنان بود که علیرغم هم سختیها و فشارهای ناجوانمردانه و نابرابر دشمنان دین خدا، ایستادگی و مقاومت را پیش خویش ساختند تا از این آزمون بزرگ الهی نیز سربلند بیرون آیند.
فرهنگ سازی دفاع مقدس
یکی از ثمرات بزرگ دفاع مقدس، فرهنگ سازی است. در دفاع مقدس جوانان و رزمندگان اسلام با از خودگذشتیها و ایثارگریهای خود، آیین و مرامی را بنیان نهادند که ایثار و شهادت به عنوان فرهنگی ارزشی و ارزشی فرهنگی همه جریانها و مسائل دیگر را تحت الشعاع قرار داده.
دفاع مقدس زمینه ساز فرهنگ مقدسّی شد که طریق اتّصال به ملکوت را هموار کرد.
تبلور دوباره اسلام
دفاع مقدس، اسلام را احیا کرد؛ اسلامی که در گذر زمان هماره مورد بیمهرهای ظلمتپیشگان واقع شده بود و به جای حق و حقیقت، کفر و ضلال حکمرانی میکرد؛ یکباره از مظلومیّت رهایی یافت و با حرکتی انقلابی، اسلام انقلابی و اصیل تبلوّر دوباره یافت.
ثمره جهانی
حماسه دفاع مقدس، با سختیها و نثار خونهای پاک جوانانش به ثمر نشست و از حرکت باز نایستاد. از مهمترین دستاوردهای بین المللی این حماسه، شناساندن انقلاب اسلامی است؛ انقلابی نوپا که به یکبار ره صد ساله پیمود و با ایستادگی در برابر قدرتهای بزرگ، خود را به عنوان نظامی مردمی و قدرتمند، شناساند و دفاع جانانه رزمندگان اسلام در مقابل امپریالیسم بر جدیّت و قطعیت آن، افزود.
درس عبرت
اگر چه انهدام سرمایههای ملی، آواره شدن صدها انسان بی گناه و به شهادت رسیدن رشیدترین جوانان ایران اسلامی، از نتایج تلخ جنگِ نابرابر ایران و عراق بود، امّا افشای چهره کریه دشمنان اسلام را در پی داشت. آنان با حرکات خباثتبار خود، نشان دادند که «حمایت از حقوق بشر» تنها ادعا و شعاری بیش نیست که با مستمسک قرار دادن آن، به دنبال قدرتطلبی و فزون خواهی خود میباشند.
آزمون پر تجریت
دفاع مقدس، آزمونی بزرگ بود؛ آزمونی همراه با صدها تجربت و هزاران کشف و شهود که هرگز نمیتوانست در فضای روزمره زندگی به دست آید.
رزمندگان اسلام با توکل به خدا و توسل به اهل بیت، در کارزاری وارد شدند که جز لطف و هدایت الهی نمیتوانست آنان را به پیروزی نزدیک کند و زمینه ساز این هدایت، تحوّل باطنی بود که آنها را به «انسانیت» و «خویشتن خویش» رهنمون ساخت.
فریاد بیدادگری
وجدانهای بیدار جامعه، زندگی را از بیمارزدگی و آفتهای مهلک نجات میدهند. بیهویتی و بیاهمیتی به آنچه در متن جامعه میگذرد؛ بستر را برای ورود هر نوع آلودگی فراهم میآورد و جامعهای که به بیهویّتی دچار شود؛ از مقام انسانیت خارج میشود و به جایگاه حیوانیت تنزل میکند.
حماسه دفاع مقدس، فریاد بیدادگری بود که وجدانهای آگاه و بیدار را راسختر و دلهای غبار گرفته و زنگار زده را متنبّه و جانهای پژمرده را بیدار کرد تا به حراست از کیانشان برخیزند.
چکیده هایی از اندیشه های آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه)
15-ائمه اطهار(علیه السلام) هم ترس از جهنم داشتند و هم طمع به بهشت؛ ولی عبادت را برای خوف و طمع نمی کردند.
16- اگر مساله امام شناسی بالا رود، خداشناسی هم بالا می رود؛ زیرا چه آیتی بالاتر از امام (علیه السلام)؟! امام آینه ای است که حقیقت تمام عالم را نشان می دهد.
17- ائمه (علیه السلام) از حال ما غافل نیستند؛ اگرچه ما ازآنها غافل باشیم.
18- هربلائی که به ما می رسد، در اثر دوری از اهل بیت (علیه السلام) و روایات ماثوره از ایشان است.
19- نجات برای کسی است که اهل بیت (علیه السلام) را در همه جا مورد تخاطب و حاضر ببیند.
20- پا جای پای معصومین (علیه السلام) بگذارید نه جای پای دیگران! ملازم علما باشید! وهمیشه روشن باشید؛ و با مطالب مفید، حیات بخش و آموزنده سروکار داشته باشید!
21- حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) نعمت بزرگ و گرانقدری است که در اختیار ایرانی هاست؛ عظمتش را خدا می داند!
22- توفیق زیارت، ربطی به داشتن پول ندارد.
23- ایرانی ها باید حرم امام رضا(علیه السلام) را که زیارت آن برایشان فراهم است، مغتنم بشمارند!
24- خدا کند این توجه و ارادت وَ محبت به اهل بیت (علیه السلام) در دلهای ما باقی بماند و با محبت آنها از دنیا برویم.
25- چرا ما شیعیان هر روز به پای منبر امیرالمومنین و ائمه هُدی و رسول الله (ص) نمی رویم و به حِکَم، آداب و معارفی که الی ماشاء الله در اخبار آنها نهفته است گوش فرا نمی دهیم؟!
26- انسان اگر هریک از مشاهد مشرّفه را طواف کند، همه مشاهد را در همه جا زیارت کرده است و برای او مفید است.
27- توسلات، خیلی نافع است.به این امام زاده ها زیاد سر بزنید! این بزرگواران همچون میوه ها که هرکدام یک ویتامین خاصی دارند، هرکدامشان خواص و آثاری دارند.
28- از محبت اهل بیت (علیه السلام) نباید دست برداشت؛ همه چیز توی محبت است، اگر چیزی داریم از محبت است.
29- در شب عید غدیر و شب های مثل آن…باید فضیلت این شب ها و روزها و صاحب آنها و مطاعن دشمنان ایشان و احادیث وارده در زمینه ولایت، با اقامه دلیل و برهان ذکر شود تا موجب تقویت عقاید مذهبی مستمعین گردد، نه اینکه اینگونه مجالس، به خنده و لهو و لعب گذرانده شود.
30- یکی از کرامت های شیعه، قبور و مزارهای امامزادگان است؛ لذا نباید از زیارت آنها غافل باشیم و خود را اختیارآ محروم سازیم!
31- خدا می داند رحمت اهل بیت (علیه السلام) و خاندان رسالت چفدر وسیع است! رحمت اینها، تابع رحمت واسعه الهی است!
32- اهّم آداب زیارت این است که بدانیم: بین حیات معصومین (علیه السلام) و مماتشان، هیچ فرقی وجود ندارد!
33- اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیدار آنها [معصومین] را در وجود خود تخفیف دهد، زیارت مشاهده مشرّفه، به منزله ی ملاقات آنه و دیدار حضرت غایب(عج) است.آنها در هرجا حاضر و ناظرند.
34- دیده و شنیده است که اشخاصی در مشاهده مشرّفه به امامی که صاحب ضریح است سلام کرده و جواب سلام را شنیده اند!
35- بُکاء بر مصائب اهل البیت(علیه السلام) و به خصوص سیّدالشهدا(علیه السلام) شاید ازآن فبیل مستحباتی باشد که مستحبّی افضل از آن نیست! بکاء مِن خَشیَةِ الله “گریه ازترس از خداوند"، آن همم همین جور است؛شاید افضل از آن نباشد!
36- محبت صادقانه این است که محبت مخالف در آن نباشد.هرکس به هرکدام از این چهارده معصوم(علیه السلام) محبت داشته باشد، کارش تمام است.فقط شرطش این است که محبتش راست باشد.
37- به هر اندازه از بیانات اهل بیت(علیه السلام) دور باشیم از خود ایشان دوریم.
38- یک دست شما قرآن، و دست دیگر عترت باشد! عترت، معارفش در مثل “نهج البلاغه” است؛ اعمالش در مثل “صحیفه سجادیه” است؛اعمال تکلیفیّه اش در مثل همین “رساله های علمیه ” است.
39- مگر ثواب زیارت سیدالشهداء را ما می دانیم چه خبر است؟! مگر می دانیم روایاتی که درباره زیارت سیدالشهداء وارد شده، به کجا رسیده؟!
هیچ می توانیم بگوییم: کان کمن زار الله فی عرشه"زیارت امام حسین (ع) در شب جمعه مانند کسی است که خدا را در عرشش زیارت کند"یعنی چه؟
آیا ما از این ها می فهمیم؟!
یا همین بکاء بر سیدالشهداء ثوابش چه اندازه است؟
آیا می توانیم حدّی برایش بگوییم که دیگر از آن بالاتر نیست؟
آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه)
منبع : کتاب جرعه وصال
چکیده هایی از اندیشه های آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه)
1-ذکرُالله که حدی ندارد، اعم از ذکرقلبی و لسانی، بلکه اعم از ذکر بدنی است.چون تمام طاعات و همه ی آنچه مرضیّ خداست، ذکر الله است.
2- باید دستگیری وتوفیق از ناحیه ی خدا باشد، تا با اعمال اختیار و اراده ازناحیه ی بنده، کارهای اختیاری انجام گیرد.
3- خداوند در قرآن و غیرقرآن، به حدّی بهشت و بهشتیان را در توصیف بالا برده که اگر کسی ازشوق شنیدن آن وفات کند، استبعاد ندارد! آیات جهنم نیزاینگونه است…که اگر انسان معاصی خود را در نظر بگیرد و بمیرد، مستبعد نیست!
4- آیا خوبست به ذاتی که موت و حیات و مرض و صحّت و غنا و فقر به دست او است، مراجعه کنیم و رابطه دوستی داشته باشیم، یا کسی که خود محتاج و ناتوان و بیچاره است؟!
5- معرفة الله اعظمُ العبادات است و همه ی تکالیف، مقدمه ی معرفت خدا هستند.
6- منظور از اَسماء در آیه ی: وَعَلُّمَ آدَمَ الاَسمَاء کُلَّهَا [سوره بقره،آیه 31] “و تمامی اسماء را به حضرت آدم آموخت"علم به حقایق است که موجب امتیاز انسان از حیوانات بلکه فرشتگان می گردد.
7- نتیجه خلق و مخلوق درحدیث قدسی : خَلَقتُ الاَشیاءَلِاَجلِکَ وَخَلَقتُکَ لِاَجلی"تمام اشیاء را برای تو وتو را برای خودم آفریدم"، علم و معرفت است.
8- ما را شناخته اند، اعمال ما محفوظ است، و عکس برداری شده است…آیا شهادت دست و پا و دیگر اعضا و جوارح شوخی است؟
9- سبحان الله! خداوند آیات قهّاریتش را با خواب به ما نشان می دهد.موجودیّت ما، اختیارات ما بواسطه خواب باطل می شود.خواب، آیت تکوینیّه است برای لا اختیاریّتِ ما، بفرما: لاشیئیّتِ ما.
10- اگر قلم تکوین و اراده ی تکوینیه خدا نباشد، هیچ قدرتی ولوبُختُ النّصر[یکی از پادشاهان جبّار و ستمگر تاریخ] نمی تواند ضرری برساند.
11- آن عالم [عالم برزخ و ملکوت]، عالَم اَوسعی است، همه حضور است، مثل این جهان چهار دیواری نیست، ماضی و حال و آینده درآنجا یکی است.
12- ملائکه، صدای مارا ضبط می کنند، هم از گفتار ما، هم از اصل و نیّت گفتار ما که به داعی الهی صادر شده است، یا نفسانی و شیطانی، عکس برداری می کنند.
13- نسبت این دنیا و عالم آخرت، مثل شکم مادر و عالم رَحم با این عالم است وَالمَوتُ وِلادةُ الرّوح [مرگ، تولد روح است].
14- مراتب بهشت، مانند لباس های قامت های انسان هاست که هیچ تحاسدی [حسد ورزی] از کسی که کوتاه قد است، نسبت به لباس بلندِ انسان بلند قامت، پیدا نمی شود.
آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه)
منبع : کتاب جرعه وصال
مادیات و دنیا ووسایل راحتی ، راحتی نمی آورد بلکه : الا بذکر الله تطمن القلوب ((هان ، تنها با یاد خدا دل هاآرام می گیرند)) نه با داشتن ملک و ملکوت لذا باید سعی کنیم تزلزل هایمان برطرف شود و پرده های برداشته شود ،و بزرگ ترین پرده خود ما هستیم :
((تو خود حجاب خودی حافظ ،از میان بر خیز ))
آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه)
منبع : کتاب جرعه وصال
سوال از ولایت
ابو خالد کابلى گوید: به منزل امام باقر علیه السلام رفتم ، حضرت مرا به صبحانه دعوت کرد من هم با او صبحانه خوردم . غذاى حضرت بقدرى پاکیزه و گوارا بود که تا به حال چنین غذایى نخورده بودم .
وقتى از خوردن فارغ شدیم امام علیه السلام فرمود: اى ابا خالد! این غذا را چگونه دیدى ؟
عرض کردم : فدایت شوم من غذائى گواراتر و پاکیزه تر از این ندیده بودم اما به یاد این آیه درکتاب خدا افتادم :
ثم لتسالن یومئذعن النعیم آنگاه در روز قیامت از نعمتها سوال مى شوید.
امام علیه السلام فرمود: از اعتقاد حقى (ولایت ائمه علیهم السلام ) که بر آن هستید سوال مى شوید.