حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


معاشرت و درک محضر عقلا و حکما:
توفيق درک محضرانسان هاي خردمند، موجب رشد خرد در آدمي مي شود. آن چه از انسان عاقل سر مي زند، براي بيننده قابل فهم و پذيرش است. به عبارت ديگر رفتار عاقلانه
افراد عاقل برانسان معمولي اثر مي گذارد، زيرا اولاً زمينه ي خردمندي در همه وجود دارد و ثانياً آدمي معمولاً از اسوه ها پيروي مي کند. قرآن مجيد نيز با اين شيوه آموزش مي دهد و گاهي با طرح سؤالاتي انسان را حساس و کنجکاو مي کند. خداوند در قرآن مي فرمايد: « هل يستوي الأعمي و البصير» ( الانعام/ 50)، « آيا کور و بينا يکسانند؟» در اين آيه آدم دانا تشبيه به بينا و آدم نادان تشبيه به کور شده است. (طبرسي، 470/4).
معاشرت با دانشمندان و عقلا به علوم و اطلاعات انسان مي افزايد و عقل او را کامل تر مي گرداند. چون سخنان دانشمندان و عقلاغالباً علمي، منطقي و عاقلانه خواهد بود، و اخلاق و رفتارعاقلانه ي آن ها بدون شک در معاشرينشان تأثير خواهد گذاشت. و برعکس، معاشرت و گفت و گو با افراد جاهل و کم عقل نه تنها به عقل انسان نمي افزايد بلکه رفته رفته او را به سوي نقصان و سقوط خواهد کشيد، به طوري که ممکن است چراغ عقل خاموش گردد. اصولاً در نظر امام (ع) هر کس با مشورت و کمک گرفتن از ديگران رشد مي کند. آن جا که مي فرمايد:« من استبد برأيه هلک و من شاور الرجال شارکها في عقولها»، (نهج البلاغه، حکمت 161) « هرکس که خودرأيي را انتخاب کرد، هلاک گشت و هر کس که با مردم مشورت کرد، با عقول آنان شريک شد. مخصوصاً اگر اين هم انديشي با صاحبان خرد انجام گيرد سودمندتر است. بنابراين معاشرت و همنشيني با عقلا و علما باعث مي شود که انسان با مشورت گرفتن از آنان موجب تقويت عقل خويش گردد و کمتر دچار اشتباه شود.
کنجکاوي و سوال یکی از راه های تقویت عقل:
دقت و سوال کردن يکي از بهترين عوامل تقويت نيروي عقل است. انساني که در شناخت امور، کنجکاوي مي نمايد، اگر به واقع نرسيد باز هم نبايد آن را رها کند، بايد از دانشمندان و اهل آن سوال کند، آن قدر به کار خويش ادامه دهد تا به مطلوب برسد، چنين انساني کم کم عقل خويش را تقويت کرده و براي فهم و درک امور بسيار مهم و دشوار آماده مي شود. امام صادق (ع) دراين باره مي فرمايد: «أن هذا العلم عليه قفل و مفتاحه السؤال» (مجلسي، 198/1)، « بر اين علم قفلي نهاده شده و کليد آن سؤال کردن است.» انسان هر چقدر عالم و عاقل باشد، باز هم از علوم و اطلاعات ديگران بي نياز نيست و نبايد به درجه و مرتبه اي از علم قانع باشد، بلکه همواره و هميشه در صدد تحصيل علم و دانش باشد.
سيره امام علي (ع) نيز بر اين بوده است که مردم را به سؤال کردن تشويق مي کرد، به عنوان مثال در يکي از سخنراني هاي خود در مسجد کوفه خطاب به مردم مي گويد: « أيها الناس سلوني قبل أن تفقدوني … قبل أن تشغر برجلها فتنه تطأ في خطامها و تذهب بأحلام قومها» ( نهج البلاغه، خطبه 189) « اي مردم از من بپرسيد پيش از آن که مرا از دست بدهيد… پيش از آن که فتنه اي مانند شتر بي صاحب پاي خود را بلند نموده مهارخود را زير پا بگذارد و عقول قوم خود را تباه سازد.» اميرالمؤمنين (ع) به عنوان مربي بزرگ عالم بشريت در امر تربيت ديني به سؤالات متربان پاسخ مي داد و به بحث و گفتگو مي پرداخت تا شبهه اي در ذهن آن ها وجود نداشته باشد و اين باعث مي شد که دين گريزي در جامعه رخ ندهد.
تدبر یکی از راه های تقویت عقل
«تدبر» به معناي نظر در عواقب امور و عاقبت انديشي است. (طريحي، 289/3) در تربيت ديني، تدبر بدين معناست که انسان در ظواهر امور توقف نکند و در فرجام امور بينديشد و پايان کار را بنگرد زيرا يکي از راه هايي که مي توان با آن نيروي عقل را تقويت کرد اين است که انسان در مورد انجام هر کاري،اطراف و جوانب آن را خوب بررسي کرده و در آثار و نتايج خوب يا بد آن، انديشه و تأمل کند، چرا که توقف در ظواهر و غفلت از عواقب و نينديشيدن در فرجام کارها، انسان را از سير به سوي کمال باز مي دارد.
راه و رسم اولياي خدا بر اين اساس بود که همگان را به تدبر و عاقبت انديشي در کارها فراخواند و آنجا که اميرالمؤمنين علي (ص) مي فرمايد: « تفکر قبل أن تعزم و شاور قبل أن تقدم و تدبر قبل أن تهجم» (تميمي آمدي، 353/1)، «قبل از آن که عزم نمائي، انديشه نما، و پيش از آن که اقدام کني، مشورت کن و پيش از آن که وارد شوي تدبر کن.»
امام علي (ع) که خود برترين نمونه تربيت ديني در مکتب رسول خدا (ص) بود بيش از هر کس به عاقبت انديشي اهتمام داشت حتي در دستورالعمل هاي مديريتي به کارگزاران خود سفارش مي فرمود که در انتخاب اشخاص، از جمله ملک هاي اصلي شان در گزينش، آينده نگري و عاقبت انديشي اشخاص باشد، چنانکه در عهدنامه مالک اشتر به وي چنين مي نويسد: « و توخ منهم … و أبلغ في عواقب الأمور» (همان، نامه 53)، « از ميان مردم کساني را براي کارگزاري انتخاب کن که … داراي نظر رساتر در عواقب کارها باشند.»
اميرالمؤمنين علي (ع) فهميدن و رسيدن به لب دين و خرد ديني را ثمره ي تدبر مي داند که بدون آن، دينداري راه به جايي نمي برد و دراين باره مي فرمايد که: « الحمد لله الذي شرع الإسلام فسهل شرائعه لمن ورده … فجعله أمنا لمن عقله و سلماً لمن دخله و برهانا لمن تکلم به و شاهداً لمن خاصم عنه و نوراً لمن استضاء به و فهماً لمن عقل و لبا لمن تدبر» (همان، خطبه 106) سپاس خداي راست که شرع اسلام را بنا نهاد، و قوانين آن را براي کسي که وارد آن شود، تسهيل نمود… اسلام را نوري براي کسي که طلب روشنايي از آن نمود، قرار داد و فهمي براي کسي که تعقل ورزيد و مغزي براي آن کس که انديشيد.»
تفکر یکی از راه های تقویت عقل:
تفکر نوعي تعقل است، و به وسيله ي تفکر مي توان به تقويت عقل پرداخت و عقل را به فطرت الهي انسان متصل نگه داشت. همان طور که قرآن هم مي خواهد اين انديشه هاي نظري را با روح در آميزد، تا روح به جنبش آيد و در تمام عالم، احساس حيات کند و در نتيجه دل هم به حرکت درآيد و به خدا بپيوندد. خداوند در قرآن در آيات متعددي اين حقيقت را يادآوري مي کند. آنجا که مي فرمايد: « و هو الذي مد الأرض و جعل فيها رواسي و أنهاراً و من کل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي الليل النهار إن في ذلک لايات لقوم يتفکرون» (الرعد/3)،
« و اوست که زمين را بگستراند و در آن کوه هاي استوار و رودها پديد آورد، و در آن از هرگونه ميوه اي جفت جفت آفريد. و شب را بر روز مي پوشاند. قطعا در اين ها آياتي است براي مردمي که تفکر مي کنند.»
با توجه به اين آيه، دلايل آشکاري است بر يکتاي خداوند تا متفکران براي اثبات صانع، به آنها استدلال کنند. (طبرسي، 424/6) تفکر درست، کليد هدايت انسان وسيله ي کسب علوم و معارف ديني و نيل به مقام قرب الهي است. اهميت تفکر از منظراميرالمؤمنين علي (ع) تا اندازه اي است که به فرزندش امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد: « لا عباده کالتفکر في صنعه الله عزوجل» (فلسفي، 100/2)، « هيچ عبادتي همانند تفکر و مطالعه در مصنوعات الهي نيست.» زيرا تفکر و انديشه، انسان را به حقيقت رهنمون مي کند و انسان وجود خدا را در همه جا مي بيند.
تربيت يافتگان نظام تربيتي دين، اهل انديشه اند و همه چيز را انديشه بنا مي کنند چنانچه اميرالمؤمنين (ع) در صفت مؤمن فرموده است:«المؤمن مغمور بفکرته» (نهج البلاغه، حکمت 333)، « مؤمن فرورفته در تفکر خويش است.»
ثمرات تفکر:
تفکراساس حيات انساني است، زيرا انسانيت انسان و ادراک او از عالم و آدم و پروردگار عالميان و اتصالي که با حق برقرار مي کند به نحوه ي تفکر اوست. با تفکر است که استعدادهاي پنهان انسان از قوه به فعل در مي آيد و زمينه ي حرکت کمالي او فراهم مي شود به بيان امام خميني (ره): « تفکر مفتاح ابواب معارف و کليد خزائن کمالات و علوم است و مقدمه ي لازمه ي حتميه ي سلوک انسانيت است» (موسوي خميني، 191)
« بي ترديد زندگي انسان يک زندگي فکري است و جز با ادراک که فکر مي ناميم قوام يابد، و از لوازم فکري بودن زندگي بشر يکي اين است که هر قدر فکر صحيح تر و کامل تر باشد، زندگي انسان استوارتر خواهد بود و زندگي استوار مبتني و مشروط به داشتن فکر استوار است.» (طباطبايي، 254/5)
انسان جز با تفکر، به بينايي و راهيابي دست نمي يابد و جز انديشه ي صحيح از فرو رفتن در دام هاي گمراهي در امان نمي ماند. اميرالمؤمنين (ع) در وصيت به فرزندش امام حسين (ع) مي فرمايد: « من تفکر أبصر» (نهج البلاغه، نامه 31)، « کسي که بينديشد، بينا گردد.» از نظرامام (ع) تفکر باعث پندگرفتن، و پند گرفتن سبب بصيرت مي شود. و همچنين امام (ع) يکي از راه هاي خداشناسي را تفکر مي داند، چه اين تفکر در صفات الهي باشد، آن جا که مي فرمايد: « و لو فکروا في عظيم القدره و حسيم النعمه لرجعوا إلي الطريق» (همان، خطبه 185)، « اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگي نعمت او مي انديشيدند قطعاً به راه راست بر مي گشتند.»
اين ميثم در ذيل اين خطبه بيان مي دارد که علت اين که مردم از گمراهي و ناداني به طرف حقيقت برنگشتند و از کيفر آخرت نترسيدند آن است که در عظمت آفرينش وآفريده هاي حيرت انگيز و نعمت هاي فراوان حق تعالي نينديشيدند، بنابر اين از عدم علت استدلال بر عدم معلوم شده است، زيرا تفکر در اين امور، سبب توجه انسان به دين خدا و پيمودن راه ديانت و شريعت مي شود. (بحراني، 132/4) امام علي (ع) در جايي ديگر در رابطه با تفکر در مخلوقات و ساير موجودات جهان مي فرمايد: « لولو ضربت في مذاهب فکرک لتبلغ غاياته ما دلتک الدلاله إلا علي أن فاطر النمله هوا فاطرالنخله لدقيق تفصيل کل شيء و غامض اختلاف کل حي … فانظر إلي الشمس و القمر و النبات و الشجر و الماء و الحجر… فالويل لمن أنکر المقدر» (نهج البلاغه، خطبه 185) « اگر در همه طريق انديشه خود، تلاش کني تا به اهداف و غايات خلقت آن جاندار برسي، دليل تو را راهنمايي نخواهد کرد مگر به اينکه آفريننده مورچه همان خالق است که نخل را آفريده است، زيرا تفصيل دقيق همه ي اشياء و مشکلات و دشواري هاي اختلاف ساختمان هرجانداري با جاندار ديگر، … پس بنگر به آفتاب و ماه و نباتات و درخت و سنگ … پس واي بر کسي که خداوند تقديرکننده و خالق حکيم را انکار کند.» با توجه به اين سخنان امام (ع)،انسان مي تواند با نظر در آفريده هاي گوناگون و دقايق و ظرايفي که در آن ها به کار رفته، و با تفکر در قدرت عظيم الهي و نعمت هاي بي پايان او، و با چيدن مقدمات و استدلالات عقلي به وجود خدا پي ببرد و او را بشناسد.
بنابراين مي توان ثمرات تفکر را اين گونه دسته بندي کنيم که تفکرباعث :
1-باز شدن درهاي شناخت و رسيدن انسان به کمالات مي شود.
2-سلامت و درستي و قوام زندگي مي شود.
3-بصيرت و بينايي مي شود.
4-پند گرفتن مي شود که از بالاترين رحمت هاي الهي است.
5-خداشناسي مي شود و خداشناسي، انسان را از گمراهي و ناداني نجات مي دهد.
پيامدهاي اجتماعي حسد
شايد کم ترکسي به اهميت نقش اساسي و تعيين کننده شرايط رواني افراد،درمسائل بنيادي جامعه وقوف کامل داشته باشد؛اما آنچه مسلم است، بخش مهمي از نابساماني ها و مشکلات اجتماعي عصر ما از خصوصيات تربيتي و رواني افراد جامعه مايه مي گيرند و چه بسا که سهل انگاري و عدم توجه کافي در اين باره،جامعه را به ورطه فساد و تباهي سوق دهد.
چشم به داشته هاي ديگران دوختن و احساس ناراحتي از برخورداري ديگران و آرزوي نابودي آن ها،عواقبي فردي دارد که در صفحات گذشته يادآور شديم. اکنون از زاويه اي ديگر آثار حسد را در جامعه مرور مي کنيم.جامعه اي که در آن حسد امري رايج باشد،چه خصوصياتي خواهد داشت؟
1. ناامني
در ميان جمعي که فضاي زندگي شان پر است از کينه ها،عقده ها و غيبت ها و تهمت ها و.. هيچ کس قابل اعتماد نيست. هر لحظه تهمتي تازه و توطئه اي جديد احتمال مي رود و امنيت و آسايش به کلي از افراد سلب مي شود؛چرا که حسودان دست بردار نيستند.
به قول امام علي (ع)
«لا يرضي الحسود عمّن يحسده الّا بالموت او بزوال النعمه»؛ حسود راضي نمي شود، مگربا مردنش و يا با زوال نعمت از محسود.تصور چنين جامعه اي مرا به ياد گله گرگ هاي گرسنه مي اندازد.شب هنگام است، شدت گرسنگي از يک سو و خستگي و خواب آلودگي از سوي ديگر فشار مي آورد و لکن مشکل اصلي آن است که بستن چشم همان و تکه پاره شدن همان.بلي اولين گرگي که بخوابد،توسط همنوعان خود دريده خواهد شد.
اعتراف مي کنم که تشبيه ناقصي بيان کردم؛ چرا که گرگ ها هميشه در چنين حال دشواري نيستند،اما جامعه انساني حسد ورز، مادام که اين بيماري را از خود دور نکرده است، در نگراني و اضطراب به سر خواهد برد. در چنين جامعه اي، گاه چندين نسل در همان حالت ناامني،به دنيا مي آيند و از دنيا مي روند.
به طوري که اضطراب امري عادلانه و لازمه زندگي تلقي مي شود و افراد، زندگي را مساوي با همين دغدغه ها مي دانند و نمي توانند جامعه اي سالم و بدون آلودگي تصور کنند، لذا اولين گام براي معالجه- که همان احساس بيماري و درد است- از اين افراد گرفته مي شود، مگر اين که انسان الهي بيابد و با دم مسيحايي، ناآگاهان را آگاهي بخشد.
وقتي صحبت از بهشت مي شود، سريع خوردني ها،حورالعين و باغ و بستان بهشت را تصور مي کنيم و از نعمت هاي ديگر غفلت مي کنيم و آن اين که جامعه بهشتي، جامعه اي خالي از هرگونه کينه ها و حقدها است.بهشتيان با هم رفت و آمد دارند و گفت و گو مي کنند،اما اين روابط گفت و گوها در سلامت کامل است. صحبت ها از انواع گوشه و کنايه و تحقيرو شماتت خالي است؛ چرا که انسان ها تا از هر گونه بيماري و آلودگي پاک نشوند، وارد بهشت نمي شوند.
«و قال لهم خزنتها سلام عليکم طبتم فادخلوها خالدين»؛ نگهبانان بهشت بر تقوا پيشگان گويند:سلام بر شما، پاک شديد؛ پس داخل شويد و جاودانه بمانيد.اين که خداوند درباره بهشتيان مي فرمايد: آنان جز سلام چيز ديگري نمي شنوند، به همين معنا است.آن ها در جامعه اي زندگي مي کنند که افراد آن از انواع حقد و کينه و حسد ودروغ و فريب و نيرنگ و صدها بيماري و آلودگي پاک شده اند.
آيا مي توانيد لذت آرامش و آسايش در چنين جامعه اي را تصورکنيد؟ ديگر در پس سلام دادن و هديه دادن و دعوت کردن ها، طمع و فريب و کلاهبرداري نيست و شما مطمئن هستيد که اظهارعلاقه ها و محبت ها واقعي است.دراين دنيا شايد نتوانيم جامعه اي همچون بهشت درست کنيم و لکن مي توانيم به سوي آن حرکت نماييم؛ اگرچه به آن نرسيم.
خلاصه اين که جامعه آلوده به مرض هاي روحي- از جمله حسد- زندگي همراه با ناراحتي هميشگي براي شهروندان درست خواهد کرد.
2. عقب ماندگي
مي دانيم که حسد اگر کنترل نشود، در رفتار و گفتار شخص حسود،
خود را نشان خواهد داد.حال مجموعه اي از انسان هاي حسود را در نظر بگيريد که در يک جا زندگي مي کنند. هرکدام شغلي براي خود دارند. يکي از لحاظ مال و ثروت و ديگري در مقام و موقعيت و سومي در علم و آگاهي و چهارمي از جهتي ديگر به پيشرفت هايي نايل مي شود. چه بسا کساني که درآن،درجا مي زنند و در هيچ بعدي از ابعاد گامي فراتر نمي نهند.
ويروس حسد با اين جامعه چه خواهد کرد؟ آن ها به جاي کمک کردن به يکديگر در پيشرفت و رشد،تا آن جا که بتوانند مانع تکامل همديگرخواهند شد. چنين جامعه اي محکوم به ضعف و عقب ماندگي است. امام علي (ع) مي فرمايد:
«اذا امطر التحاسد نبت التفاسد» ؛ زماني که باران حسدورزي به همديگر شروع به باريدن کرد، فسادها رويش خواهند کرد. افراد اين جامعه چون چشم ديدن پيشرفت همديگر را ندارند و مدام برعليه هم توطئه مي کنند،سروري و آقايي غير را بر خود مي پذيرند و حسادت، آن ها را از استقلال و بزرگي ساقط مي کند.
ناکامي حسود
حسد يکي از عوامل شکست در زندگي است و انسان را همواره ناکام مي گذارد. حسود به جاي اينکه در مورد راه هاي رسيدن به مراتب والاتر فکر
کند و موانع و نکات ضعف خود را پيدا و برطرف کند،ذهنش مشغول رقيب مي شود.تلخ کامي و ناراحتي حاصل از حسادت، تعقل و تفکرصحيح و منطقي را از حسود مي گيرد و گاه مرض حسادت آنچنان در او ريشه مي دواند که حاضرمي شود ضرر و صدمه اي- ولو به قيمت نابود شدن خودش- به رقيب بزند. مرحوم حاج ملا احمد نراقي و شيخ عباس قمي نقل کرده اند:
در زمان خلافت هادي عباسي مرد نيکوکار ثروتمندي در بغداد زندگي مي کرد. در همسايگي او شخصي سکونت داشت که نسبت به مال او حسد مي ورزيد. آن قدر درباره او حرف زد تا دامن او را لکه دار کند، نشد.تصميم گرفت غلامي بخرد و او را تربيت کند و بعد مقصد خود را به او بگويد.
روزي بعد از يک سال به غلام گفت: چقدر مطيع مولاي خود هستي؟ گفت: اگر بگويي خودت را به آتش بينداز انجام مي دهم. مولاي حسود خوشحال شد؛ گفت که همسايه ام ثروتمند است و او را دشمن دارم، مي خواهم دستورم را انجام دهي. گفت: شب با هم بالاي پشت بام همسايه ثروتمند مي رويم و تو مرا بکش تا قتلم به گردن او بيفتد و حاکم او را به خاطر قتلم قصاص کند و از بين ببرد. هرچه غلام اصرار در انجام ندادن اين کار کرد تأثيري نداشت.نيمه شب به دستور مولاي حسود،گردن مولايش را بالاي بام همسايه محسود ثروتمند زد و زود به رختخوب خود آمد.فردا قتل حسود بربام همسايه کشف شد. هادي عباسي دستوربازداشت مرد ثروتمند را داد و از او بازپرسي کرد. بعد غلام را خواست و از او جويا شد. غلام ديد که مرد ثروتمند گناهي ندارد؛جريان حسادت و کشتن را تعريف کرد. خليفه سر به زير انداخت و فکر کرد و بعد سر را برداشت و به غلام گفت :هرچند قتل نفس کرده اي،ولي چون جوانمردي نمودي و بي گناهي را از اتهام نجات دادي،تو را آزاد مي کنم و او را آزاد کرد و زيان حسادت به خود حسود بازگشت.
آري حسادت هر مقدار که در جان آدمي نفوذ کرده باشد، به همان مقدار از رشد و شکوفايي انسان جلوگيري مي کند. درون ذهن انسان،همچون حافظه رايانه،ظرفيتي محدود دارد، هرگونه اطلاعات و هر نوع دغدغه فکري که در اين فضا به وجود بيايد، عرصه بر فکرها و دغدغه هاي ديگر تنگ خواهد شد. ناراحتي هاي دروني حسود، فضاي ذهن او را پر مي کند و نظام فکري او را در هم مي ريزد.اين حالت هر قدر شديدتر باشد، قدرت تجزيه و تحليل درست و برنامه ريزي صحيح را بيش ترازانسان مي گيرد. آيا به نظر شما، چنين آدمي با اين حال، مي تواند مصلحت هاي خود را تشخيص دهد؟ شايد آن فرمايش امام علي که فرمود: «الحسود لا يسود» به همين سخن دلالت مي کند. آري حسود به بزرگي و بزرگواري نمي رسد؛ چرا که پيشرفت ديگران چنان آفتي بر جان او مي شود که فرصتي براي فکر و حرکت صحيح باقي نمي گذارد.
دوري از رحمت خدا
خداوند دو خصوصيت شخص حسود براي حضرت موسي (ع) را اين گونه بيان کرده است: يکي خشم و غضب او نسبت به نعمت هاي خداوند است. و ديگري اعراض و روي برگرداندن از قسمت خدايي. در آخر مي فرمايد.
«و من يک کذلک فلست منه و ليس منّي»؛ هرکس که اين دو خصوصيت را داشته باشد،من از او نيستم و او از من نيست.
رها شدن حسود به حال خود و بيرون رفتن او از ولايت و رحمت خداوندي، بدبختي بزرگي است که تصور آن در فهم نمي گنجد. حضرت امام مي فرمايد:
کسي که خارج شد از ولايت حق و بيرونش کردند از زير پرچم رحمت ارحم الراحمين، ديگراميد نجات براي او نيست، شفاعت شافعان نصيب او نخواهد شد. کسي شفاعت مي کند کسي را [که] سخطناک به خدا است و از حرز ولايت او خارج است و ريسمان مودت ما بين او و مالک رقابش پاره شد؟!
سخن اين معلم متخلق به اخلاق الهي،زنگ خطري است در گوش ما.آنچه که به عنوان شفاعت شنيده و خوانده ايم شرايطي دارد. شفاعت مجوز جولان خواسته هاي پست و حيواني نيست، بلکه کمکي است به کساني که تا حدي در جهت جبران تقصيرات خود تلاش کرده باشند و کسي که قلبش آلوده به زنگار حسادت باشد، از شفاعت محروم خواهد بود.
گرچه نااميدي از رحمت حق تعالي خود گناه بزرگي است و انسان هر قدر هم گناه کار باشد،نبايد از رحمت بي کران خداوندي مأيوس گردد، اما اين جا مسأله تنها گناه حسد نيست،بلکه گناهي است که دل انسان را بيمار کرده و روح را زير زنگار حقد و حسد فرسوده است. دل و قلب مکدر شده و از بين رفته است، ديگر چه مي توان کرد؟
شفاعت شفيعان ممکن است گناه حسود را نزد خداوند مورد عفو قرار دهد، اما دل مرده و ايمان از دست داده را چه کند؟ بر فرض گناه حسادت با شفاعت شافعين بخشوده شود، ناکام ماندن حسود در رسيدن به قلبي سالم و روحي پاک جبران ناپذير است. مگر در همين دنيا با توبه اي واقعي، روح و قلب خود را از انواع آلودگي ها پاک کند.
خودآزاري و افسردگي
حسود اولين ضربه حسادت را بر خود وارد مي کند. روح او در فشار و تنگنا قرار گرفته و يادآوري نعمت، موقعيت و برخورداري ديگران او را آزار مي دهد و هميشه دستخوش حسرت و اندوه و ناراحتي مي شود واين حالت همچون خوره وجودش را از درون مي خورد. او قبل از آن که بخواهد کاري عليه ديگري بکند به خود ضربه مي زند. نکته بالا در روايتي
از امام صادق (ع) نقل شده است که مي فرمايد:
«الحاسد مضرّ بنفسه قبل أن يضرّ بالمحسود» حسود قبل از آنکه به ديگران ضرر بزند،به خودش ضرر و زيان مي رساند.
حسود بدترين و تلخ ترين زندگي را در دروان حسادت براي خود واطرافيان به بار مي آورد. در جهنمي از حقد و کينه و تلخ کامي و اندوه و سرخوردگي و نفرت و رنج وافسردگي دست و پا مي زند. آيا با دروني پر از غم و حسرت،مي توان شاداب و سرزنده بود؟ پيامبر گرامي اسلام (ص) با عبارتي کوتاه به اين معنا اشاره کرده است:
«اقل الناس لذه،الحسود»؛ حسود در دوران زندگي اش از کم ترين لذت ها برخوردار مي شود.
حضرت امام در اين باره مي فرمايد:
اين صفت خبيث و زشت (حسادت) چنان قلب را گرفته و تنگ مي کند که آثار آن در تمام مملکت باطن و ظاهر پيدا شود. قلب محزون و افسرده، سينه گرفته و تنگ، چهره عبوس و چين در چين شود… حسود خوف و حزنش در اطراف محسود چرخ مي زند. مومن گشاده جبين (گشاده رو) است و بشراي او (شادابي او) در صورت او است، حسود جبينش (پيشاني اش) درهم و عبوس است.
اين نکته آن قدر مهم و جدي است که امام علي (ع) صحت و سلامت جسم را ازآثارکمي حسد بيان مي کند. و در جايي ديگر با عبارتي شيوا و جالب مي فرمايد:آفرين بر حسد، چه عدالت پيشه است؛ چرا که قبل از هرکس ديگر، صاحبش را به قتل مي رساند.
پس يکي ديگرازعواقب شوم حسد،زندگي توأم با رنج و شکنجه دروني است،اما کاش ماجرا به همين جا ختم مي شد. کاش تلخي زندگي دنيا، تنها مجازات حسودان بود. حضرت امام (ره) مطلب ظريفي را از زندگي در آخرت نقل مي کند که طبق آن فشارهاي روحي و کدورت قلب در اين دنيا به صورت فشار و ظلمت قبر در عالم برزخ بروز مي کند. و اين گونه است که حسد هم در دنيا و هم در آخرت انسان را مي سوزاند. همان که امام علي (ع) فرمود: «حسد بدبختي دنيا و آخرت است».
پس با کمي دقت متوجه مي شويم که حسادت خودسوزي و خودآزاري است؛ يعني دنيا حسود تاريک و پر از غم و اندوه و آخرتش در ظلمت و فشار قبر است.
روايتي از امام صادق (ع) درباره نتيجه حسادت در آخرت، زنگ بيدار باشي براي همه ما است تا از خواب غفلت برخيزيم و در پالايش نفس خود بيش تر بينديشيم و تلاش کنيم. ايشان مي فرمايد:اگر سرزميني پر از طلا در راه خدا بدهي و آن گاه بر مومني حسادت بورزي با همان طلاها تو را مي سوزانند.
از طرفي بر طبق روايات امامان معصوم (ع) کسي که مورد حسادت قرار گرفته است، از بي مهري و حسادت حسودان در آخرت بهره مند خواهد شد. عبارتي از امام نکته سنج را در اين زمينه مي بينيم.
گرفتاري تو که حسود و دشمن اويي و عذاب و حزن تو براي او خود منفعتي است؛ مي بيند خود متنعم است و تو از تنعم او معذبي؛ اين خود نعمتي براي او مي شود… درآخرت نيز حسد تو براي او نفع بخشد؛خصوصاً اگر به غيبت و تهمت و ساير موذيات منجر شود که حسنات تو را به او دهند و تو بي چاره و مفلس شوي و او داراي نعمت و عظمت .
علاوه برآنچه گفته شد، حسد آثار ديگري نيز دارد که هرکدام براي خود داستاني و ماجرايي مفصّل دارد.
روشن است که معمولاً حسد به دنبال حسادتش،گرفتار امراض و مفاسد ديگري نيز خواهد شد. او به نداي درون آلوده خويش که لانه وسوسه شيطان است، پاسخ مثبت داده است و از کبر و تهمت و غيبت و تحقير و سخن چيني و فحش و ناسزا خودداري نخواهد کرد و اين گونه حسادت همچون سلول هاي سرطاني، تمام وجود مادي و معنوي را هدف فرسايش قرار مي دهد و ازانسان جز جنبه حيواني اش باقي نمي گذارد.حضرت امام (ره) به نکته بالا اشاره کرده و مي فرمايد:
و کم اتفاق افتد که آن (حسد) سبب فساد ديگر نشود،بلکه از او سيئات اخلاقي واعمال ديگري زاييده شود؛ مثل کبر در بعضي موارد… و غيبت و نميمه و فحش و ايذا و غير آن که هريک از موبقات و مهلکات است.
گفتني است که در کنار مشکلات روحي و رواني، گاه عضب الهي در همين دنيا به شکلي ديگر دامنگيرحسود مي شود. مرحوم فيض کاشاني در اين زمينه داستاني نقل مي کند:
در ايام خلافت معتصم عباسي، شخصي از ادبا وارد مجلس او شد. از صحبت هاي او معتصم خوشوقت گرديد و دستور داد در هر چند روزي به مجلس او حاضر شود و عاقبت از جمله نديمان هم صحبت خليفه محسوب شد. يکي از نديمان خليفه در حق اين اديب حسد ورزيد که مبادا جاي وزارت او را بگيرد؛ در نتيجه او را به طرقي از بين ببرد.
روزي وقت ظهر با اديب از حضور خليفه بيرون آمدند و از او خواهش کرد به منزلش بيايد تا کمي صحبت کنند و ناهار مهمان او شود؛ او هم قبول کرد. موقع ناهار سير گذاشته بود و اديب از آن خوراک سير زياد خورد. وقت عصر صاحبخانه به حضور خليفه رفت. صحبت از اديب کرد و گفت من نمک پرورده نعمت هاي شما هستم. نمي توانستم اين سرّ را پنهان کنم که اين اديب که نديم شما شده،درپنهاني به مردم مي گويد:بوي دهان خليفه دارد مرا اذيت مي کند؛ درحالي که پيوسته مرا نزد خود احضار مي کند. خليفه بي اندازه آشفته گرديد و او را احضار کرد. اديب چون سير خورده بود،کمي با فاصله نشست و با دستمال دهان خود را گرفته بود. خليفه يقين کرد که حرف وزير درست است. نامه اي نوشت به يکي از کارگزارانش که حامل نامه را گردن بزند.
نديم حسود درخارج اتاق خليفه منتظربود که ديد اديب از حضورخليفه بيرون آمد و مکتوبي در دست دارد؛خيال کرد در نامه خليفه نوشته مال زيادي به او بدهند.حسدش زيادتر شد و گفت: من تو را از زحمت خلاص مي دهم و دو هزار درهم اين نامه را خريد و گفت: چند روز خودت را به خليفه نشان مده؛او هم قبول کرد. نديم حسود نامه را به عامل خليفه داد و او گردن او را زد.مدتي بعد خليفه پرسيد: اديب ما کجاست پيدا نمي شود؛ آيا به سفر رفته است؟ گفتند: چرا ما او را ديده ايم.
احضارش کرد و با تعجب گفت: تو را نامه اي داديم به عامل ندادي؟ اديب قضيه نامه و وزير را نقل کرد. خليفه گفت: آيا تو به نديم ما گفته بودي که بوي دهن خليفه مرا اذيت مي کند؟ گفت: نه. خليفه بيش تر تعجب کرد و گفت: چرا نزد ما آمدي دورتر نشستي و با دستمال دهان خود را گرفتي؟ عرض کرد: نديم شما مرا به خانه خود برد و سيربه من خورانيد.چون به حضور شما آمدم، ترسيدم بوي دهانم خليفه را آزار بدهد.
خليفه گفت: الله اکبر و قضيه حسادت نديم و قتل حاسد و زنده ماندن محسود را براي همه حضار نقل کرد و همگان در حيرت شدند.
دوري از ايمان
حضرت امام حسد را يکي از بيماري هاي قلبي معرفي مي کند.ايشان در جاي ديگر قلب را جايگاه ايمان مي نامد.
آيا قلب مبتلاي به حسد، مي تواند ايمان به خدا هم داشته باشد؟ آيا روحي که زنگ حسد آن را کدر کرده است، مي تواند جمال حقو را در خود ببيند؟ امام صادق (ع) فرمود:
حسد ايمان را مي خورد؛همان طور که آتش هيزم را مي خورد.
علي (ع) نيز فرمود:
ايمان از حسد دوري مي کند.
آيا ايمان به خدا با آرزوي از بين رفتن نعمتي که به خواست خدا به کسي داده شده است، سازگاري دارد؟ پس بايد دقيق بود و پشت سر حسادت اعتراض به خداوند و دشمني با او را ديد.
حضرت امام (ره) درباره ناسازگاري ايمان با حسد مي فرمايد:
بس است در زشتي اين رذيله (حسد) که ايمان را که سرمايه نجات آخرت و حيات قلوب است، از دست انسان بگيرد و او را مفلس و بي چاره کند.
آري تا ديو حسد از خانه دل بيرون نرود، فرشته ايمان هرگز به آن وارد نمي شود؛ به تعبيرحافظ شيرازي؛
خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد ديو چوبيرون رود فرشته در آيد.
ثمره حسد بدبختي در دنيا و آخرت است
به راستي که بهتر از اين نمي شود گفت؛ زيرا که حسود نه در دنيا و نه در آخرت خوشي و راحتي نخواهد داشت و ازاين نظر ترحم کردني است.حضرت در حديثي ديگر درباره حسادت مي فرمايد:
من هيچ ظالمي را که اين قدر به مظلوم شبيه باشد نديده ام.
و همين سخنان پرمغز و هشدار دهنده کافي است تا خواب غفلت را کنار بزنيم و با هشياري،هرگونه فکر حسد را از درون خود بيرون کنيم. باز هم تذکر اين نکته ضروري است که حسادت يک بيماري هولناک است و ايمان و سلامت جسم و روح را از بين مي برد. بيماري حسد از درون مابروز مي کند و شيطان و هواي نفس آن را گسترش مي دهند.اگرانسان متوجه ناراحتي روحي و قلبي خود شود، شيطان آن را توجيه مي کند. پس بايد به خدا پناه ببريم و مراقب و مواظب نفس خويش باشيم.
در وجود انسان حقيقتي به نام قلب قرار دارد که اين حقيقت غير از قلب جسماني است، اين قلب مربوط به روح انسان است. مي توان گفت که سعادت و خوشبختي يا شقاوت و بدبختي انسان در همين قلب رقم مي خورد. در اهميت قلب همين بس که خداوند در حديث قدسي فرموده است.
من در زمين و آسمان خود نمي گنجم، اما در قلب بنده مومنم مي گنجم.
طبق اين حديث، قلب انسان مي تواند جايگاه حضرت حق گردد.حال لازم است بدانيم که حسد يکي از بيماري هاي همين قلب است که آن را ويران مي کند و مي ميراند و اين بيماري نه تنها خود يک مرض است و مفاسدي به دنبال دارد، بلکه بيماري زا نيز هست؛ يعني بيماري هاي ديگري، همچون کبر- که خود به تنهايي براي ميراندن قلب الهي کافي است- با حسادت آشکار مي شود و قلب انسان را به لانه شيطان تبديل مي کند. حضرت امام (ره) در اين باره مي فرمايد:
بدان که حسد خودش يکي از امراض مهلکه قلبيه است و از او نيز زاييده شود امراض کثيره قلبيه و کبرو مفاسد. اعمالي که هريک از موبقات است و براي هلاک انسان سببي مستقل است.