مواضع سياسي امام
مواضع سياسي امام
پس از رحلت پيامبر اسلام، گروهي از صحابه در سقيفه بني ساعد گرد هم جمع شدند. و درباره جانشيني آن حضرت به گفت وگو پرداختند. مهم ترين محور اين گفت و گو، انتخاب جانشين پيامبر بود که پس از گفت و گو، سرانجام مهاجران با انتخاب ابوبکر، نشان خلافت را براي هميشه به نام خود ثبت کردند.
دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان از ربيع الاول سال يازدهم تا ذي الحجه سال 35 هـ .ق به مدت 26 سال، طول کشيد. در اين زمان، امام حسين (عليه السلام) دوران نوجواني و جواني خود را پشت سر مي گذاشت. در ادامه، موضع گيري هاي امام حسين (عليه السلام) با خلفا و برخورد آنها با حضرت را بررسي مي کنيم.
الف) در زمان عمر
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و با وصيت مستقيم او و بدون توجه به آراي عمومي مردم به خلافت رسيد. روزي وي در مسجد النبي به ايراد خطبه پرداخت. جمعيت بسياري از مردم مدينه در اين مراسم بودند. حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان او (امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نيز در آن جمع حضور داشتند. چون عمر به ايراد خطبه پرداخت، يک باره امام حسين (عليه السلام) از جا برخاست و نزديک منبر آمد و به عمر فرمود: «از منبر پدرم فرود آي!» و به نقلي فرمود: «از منبر پدرم فرود آي و برو به منبر پدرت بنشين!» عمر از شيوه اعتراض امام حسين (عليه السلام) بهت زده شده بود، ولي به دليل جايگاه مستحکم نواده رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان مردم، چاره اي جز خويشتن داري نديد از اين رو، براي جلب نمازگزاران گفت: «راست گفتي، اين منبر پدر تو است، نه منبر پدر من» و از بالاي منبر، منتظر واکنش حضرت علي (عليه السلام) بود و به آن حضرت مي نگريست. حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «او، از طرف من نگفت. آنچه گفت، نظر خودش بود». اي اباالحسن! راست گفتي من تو را به چيزي متهم نمي کنم.» و چاره اي نديد جز اينکه تسليم خواسته اعتراض آميز سبط پيامبر شود. آن گاه به حالت انفعال از منبر پايين آمد و دست حسين (عليه السلام) را گرفت و کنار خود در نزديکي منبر نشاند و خود نشسته براي مردم خطبه خواند.
عمر در سخنانش اين گونه اعتراف کرد: اي مردم! شما گفتار پيامبرتان حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را به خاطر داريد که فرمود: «حقوق مرا با پاس داشتن حريم و حرمت عترت و نسلم حفظ کنيد. پس هر کسي که حريم مرا حفظ کند، خدا او را از گزندها حفظ خواهد کرد. آگاه باش که لعنت خدا بر کساني خواهد بود که مرا «با آزار عترت و اهل بيتم» بيازارند «و اين جمله را سه بار تکرار فرمود».
عمر بن خطاب براي حسن و حسين (عليهما السلام) احترام ويژه اي قائل بود و در تقسيم بيت المال، آن دو را جزو صحابه اهل بدر به شمار آورد و مقدار سهميه آن دو را به اندازه سهميه افراد اين گروه قرار داد. افزون بر آن از عامل خويش در يمن خواست تا دو مجموعه از زيورآلات را به حسنين (عليهما السلام) دهد. وي همچنين، براي تکريم از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) حقوق آنان را برابر با حقوق حضرت علي (عليه السلام) قرار داد.
ب) در زمان عثمان
عثمان، سومين خليفه اي بود که زمام امور مسلمانان را به دست گرفت و به سبب انحراف از مسير خلافت و اعمال تبعيض و بخشش هاي ناروا به اطرافيان و وابستگان خود، خشم و اعتراض مسلمانان اصيل و حقيقت جويان را برانگيخت، چنان که مسلمانان شهرهاي گوناگون از شدت ستم کاري هاي عمال عثمان به ستوه آمدند و براي شکايت به خليفه، در مدينه جمع شدند.
شخصيت هاي معتبر و معروف حجاز، از جمله حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان گرامي اش، عمار ياسر، اويس قرني، مالک اشتر نخعي، محمد بن ابي بکر، طلحه، زبير، عايشه و عبدالله بن مسعود از مخالفان عثمان پشتيباني کردند و اعتراض آنان را بجا و شايسته دانستند.
حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، از جمله امام حسن مجتبي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) با مردم ستم ديده هم صدا شدند و در انتقال اعتراض و انتقادهاي آنان به خليفه، نقش ميانجي را بر عهده داشتند.
عثمان به جاي تقدير از حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، براي بيان واقعيت هاي موجود در ميان امت اسلامي، از آنان دلگير و رنجيده خاطر شد و حتي در اواخر عمرش دستور داد حضرت علي (عليه السلام) مدينه را ترک کند و به ينبع کوچ کند. حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، بدون توجه به اين فرمان و به منظور حفظ وحدت اسلامي و احترام به مقام خلافت، عثمان را تحمل کردند و از خود واکنشي نشان ندادند. آنان با بزرگواري کوشيدند خليفه را اصلاح کنند تا به خير و صلاح امت بينديشد و از انحراف و افساد، دست بردارد. سرانجام، خودکامگي و استبداد عثمان در امور حکومتي و برخوردار نبودن از حمايت مردمي، او را به آتش خشم انقلابيان مدينه و ديگر مناطق اسلامي گرفتار کرد، چنان که وي در يک يورش شبانه به قتل رسيد.
جندب بن جناده، معروف به ابوذر غفاري، از پيش گامان و از ياران نزديک پيامبر اسلام بود که پس از رحلت پيامبر به اهل بيت (عليهم السلام) و شخص حضرت علي (عليه السلام) ارادت ويژه داشت و از پيروان ولايت و امامت بود. وي در برابر تبعيض هاي بي حد خليفه سوم؛ عثمان بن عفان و رفتار غير اسلامي عاملان وي در شهرها و مناطق اسلامي، انتقاد و اعتراض مي کرد. از اين رو، از جانب عثمان و کارگزارانش آزارها و خستگي هاي روحي و جسمي فراواني ديد. وي يک بار به شام و بار ديگر به سرزمين خشک و بي حاصل ربذه در منطقه دور از مدينه تبعيد شد و در تبعيد دوم، دارايي و همسر وفادارش را از دست داد و در نهايت غربت و تنگ دستي، در آن بيابان وحشت زا، مظلومانه جان به جان آفرين تسليم کرد. و همان جا دفن شد. هنگامي که مي خواستند ابوذر را از مدينه به ربذه تبعيد کنند، خليفه فرمان داد کسي به وي توجه و او را بدرقه نکند. حضرت علي (عليه السلام) و دو فرزندش حسن و حسين (عليهما السلام)، برادرش عقيل، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس و عمار ياسر، با وجود تهديدهاي خليفه و سخت گيري هاي دامادش مروان بن حکم که مأمور اخراج و تبعيد ابوذر به ربذه بود، وي را همراهي کردند.
امام حسين (عليه السلام) که در آن زمان جواني برومند و مبارز بود، به ابوذر نزديک شد و به او فرمود: «عمو جان! خداوند متعال قادر است آنچه را تو مي بيني، تغيير دهد و ممکن است اين وضعيت را دگرگون کند؛ ]زيرا] او در هر روزي [با قدرت و حکمت خود] در جايگاه ويژه اي است. همانا اين مردم [خليفه و هوادارانش] دنيا را از تو دريغ کردند و تو دين را از گزند آنان حفظ کردي و تو چقدر از دنياي آنان بي نيازي و آنان چه قدر نيازمند دين تو هستند! بر تو باد شکيبايي؛ تمام خير در شکيبايي است و شکيبايي، از کرامت نفس است و بي تابي را رها کن؛ زيرا بي تابي، تو را [به هدف نمي رساند و ] بي نياز نمي کند».