ضرورت بهرهگیری از «لحظه»ها
*محمدمهدی رشادتی
امام هفتم(ع) فرمود: یا هشام اصبر علی طاعهًْ واصبر عن عاصی الله، فانما الدنیا ساعهًْ فما مقضی منها فلیس تجد له سرورا و لاحزنا و مالم تأت منها فلیس تعرفه فاصبر علی تلک الساعهًْ التی انت فیها فکانک فد اغتبطت.
ای هشام بر طاعت خدا پایدار باش و در مقابل گناهان مقاومت کن.
زیرا دنیا همان ساعت (و لحظهای) است که در آن هستی، آن مقدار که گذشت (زمان گذشته) نه شادی دارد و نه غم. آن مقدار که هنوز نیامده (زمان آینده)، از آن بیخبر هستی، پس به همان لحظه و ساعتی که در آن قرار داری صبر کن (تلاش بنما) آن چنان که گویی مورد غبطه دیگران قرار گرفتهای. (تحفالعقول ص 417)
فرصتها، سرمایه انسانی
فرصتها و لحظهها در واقع همان جهانی است که در آن زندگی میکنیم. این فرصتها سرمایه هر انسانی محسوب میشود. نیل به کمال انسانی و طی مراتب قرب خداوندی منحصرا در همین جهان و لحظهها و نیز استفاده بهینه از این سرمایه عظیم میسر است. به عبارت دیگر عمر انسان و جهان او همان لحظه است و نه گذشته و نه آینده. این لحظه اگر با گناه و بطالت توأم باشد خسران است و اگر با اطاعت و عمل صالح همراه باشد، عین بهرهوری و سودمندی است.
فخررازی یکی از علمای معروف اهل تسنن میگوید: یکی از بزرگان را دیدم میگفت: شخصی را دیدم که یخ میفروخت و مکرر فریاد میزد: به کسی که سرمایهاش دارد ذوب میشود رحم کنید. پیش خود گفتم این است معنای آیه - والعصر ان الانسان لفی خسر - آری انسانی که از عمرش روز به روز کاسته میشود و در آن، فضائلی کسب نمیکند مانند یخی است که آب میشود و هیچ میگردد. (داستان دوستان ج 1 ص 57)
علی(ع) فرمود: فرصتها چون ابرها میگذرند، پس فرصتهای نیک را غنیمت شمارید. (حکمت 21)
هماکنون در دنیائی زندگی میکنید که میتوانید رضایت خدا را بدست آورد. اکنون نامه عمل، گشاده و قلم فرشتگان نویسنده در حرکت و بدنها سالم و زبانها گویاست. توبه مورد قبول واقع میشود و اعمال نیکو را میپذیرند. (خطبه 94) و در فرازی دیگر میفرماید: گذشته که از دست رفت، آینده هم که هنوز نیامده و معلوم نیست که چه بشود، پس همین وقتی را که در آن هستی غنیمت بشمار و عمل کن.
این کلام نورانی مضمون همان شعری است که به آن حضرت منسوب است. (غررالحکم ج 2 ص 276)
مافات مضی و ما سیاتیک فاین
قم فاغتنم الفرصهًْ بین العدمین
امام صادق(ع) فرمود: وقتی روز میشود، روز به انسان میگوید: من روزی جدید و گواه اعمال تو میباشم. در من کار خیر انجام بده که روز قیامت به نفع تو شهادت دهم و بدان که بعد از گذشت من هرگز مرا نخواهی دید.
وقتی شب فرا میرسد او میگوید: ای پسر آدم، من آفریدهای جدیدم و بر آنچه در من هست گواهی میدهم. از وجود من بهره بگیر، چرا که اگر خورشید طلوع کند دیگر به دنیا برنمیگردم. (اصول کافی ج 4 ص 194)
ضرورت بهرهگیری از لحظهها
انسان زیرک هر لحظه را برای خود غنیمت میشمارد. زیرا جهان خویش را همان لحظه میداند. چه بسا لحظه بعد اصلا زنده نباشد. اگر کاری هست، اگر تکلیفی هست، اگر توبه و استغفاری هست، اگر طلب رضایتی هست، اگر عمل صالحی و خدمتی و احسانی هست، اگر عبادتی و ذکری هست، نباید منتظر بعد ماند و همین الان باید انجام داد، شاید همین اندک زمان را نیز از کف بدهیم زیرا ذات زمان و لحظه، گذر کردن و رفتن است و نه ماندن. امام صادق(ع) میفرماید: به هرکس فرصتی دست دهد و او به انتظار بدست آوردن فرصت کامل، آن را به تأخیر اندازد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید. زیرا کار روزگاران بردن است و روش زمان از دست رفتن. (میزان الحکمه ج 2 ص 797)
گفتهاند: حضرت عیسی(ع) با یاران خود از قبرستانی عبور میکردند. به قبری اشاره کرد و فرمود قسم باذن الله - به اذن الهی برخیز - و او زنده شد و پس از صحبتهایی از وی پرسید. تو برای این افراد چه توصیهای داری؟ گفت: من صد سال است که اینجا هستم. آرزو دارم کاش یک لحظه حیات مجدد داشتم و یک عمل صالح انجام میدادم و صد سال توشه میگرفتم. (نسیم حیات ج 8 ص 864)
راهکاری برای برآورده شدن حوائج مهم
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) می فرمود: اگر حاجت مهمی دارید برای برآورده شدن آن، با حضور قلب، حضرت رضا (ع) را سه مرتبه به حضرت جوادالائمه (ع) قسم بدهید ان شاءالله برآورده می شود.البته حواسمان باشد که اگر هم برخی اوقات بعضی حاجات ما با وجود توسلات جدّی و رعایت آداب توسلات برآورده نشد و ناامید شدیم، بدانیم که:
1- در روایت آمده «شما مثل مریض و پروردگار بزرگ مثل طبیب است». چون او ما را آفریده و او میداند که چه چیز به صلاح ما و چه چیز به ضرر ماست. پس اگر برخی حاجات ما هم برآورده نشد بدانیم که مصلحت ما نبوده و همین که پروردگار مهربان این حاجت ما را برآورده ننموده بر ما منت گذاشته و بما لطف نموده است.
2- بدانیم که همانطور که در روایت آمده که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «من و علی دو پدر این امتیم»، اهل بیت (ع) هم مثل پدران ما هستند و بارها دیدیم که پدر عاقل هر چیزی را که فرزندش بخواهد، برای او فراهم نمیکند چون به خاطر تجربه و علمی که دارد میداند که این خواسته فرزندش برای او مثلا ضرر دارد یا به نفع او نیست و چند سال بعد همان فرزند وقتی بزرگتر شد متوجه میشود که این پدر لطف کرده به او که آن مطلب را برای او فراهم نکرده است.
3- برخی اوقات هم امتحان است. خداوند در قرآن می فرماید: «آیا مردم گمان کرده اند که همین که به زبان گفتند ما ایمان آوردیم رها میشوند و امتحان نمیشوند؟!» نه! زهی خیال باطل. یکی از امتحانات خداوند عالم هم این است که حاجات مردم را گاهی نگه میدارد تا ببیند که این فرد چه میکند. آیا در اعتراض به این که خدا این حاجت او را نداده هرچه میخواهد میکند یا هرچه میخواهد به خدا و یا به خلق خدا میگوید یا نه تحمل میکند و صبر میکند؟!
4- برخی اوقات هم به خاطر اعمال بد و گناهان انسان است که روایت دارد که کار انسان به جایی میرسد که خداوند تبارک و تعالی اراده می فرماید که دیگر دعای او را نشنود و می فرماید به عزت و جلال خودم دیگر تو را نمی آمرزم.
منبع: تسنیم
منشأ ششگانه گناهان
رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ (عَلَيهِ السَّلَامُ) قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِيَ اللَّهُ بِهِ سِتٌّ ؛ حُبُّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الطَّعَامِ وَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ النَّوْمِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ.[1]
شرح حدیث:
درروايتی از امام صادق(ع) منقول است كه حضرت فرمودند: سرآمد اموري كه موجب ميشود انسان از فرمان الهي سرپيچي كند و نسبت به خداوند گناه و عصيان كند، شش مورد است. يعني اين شش مورد سرآمد هستند؛ نه اينكه موارد ديگر موجبِ گناه نميشود. اينها غالباً سرآمد هستند. گناهانی كه از انسان سر ميزند، منشأش غالباً يكي از اينها است.
اول: حبّ الدنيا؛
پولدوستي موجب ميشود كه نه حرام سرش بشود نه حلال. لذا موجب عصيان مي شود. دو نوع گناه داريم كه يكي از آنها ترك واجب است؛ خودِ ترك واجب هم گناه است. پولدوستي منشأ گناه ميشود.
دوم: حبّ الرئاسهًْ؛
جاهطلبي، رياستطلبي. اين هم منشأ گناهان و معاصی دیگر ميشود.
سوم: حبّ الطعام؛
«ابنالبطن»، یعنی كساني كه به اسارت شكم ميروند. این هم منشأ گناهان بعدی میشود.
چهارم: حبّ النساء؛
منظور «ابن الفرج» است. مراد از حبّ النساء ؛ شهوت جنسي است.
از آن طرف، حبّ الطعام به تعبير ما شهوت بطني و شكمپرستي است، از اين طرف هم شهوت جنسي را مطرح میفرماید كه از اين دو تعبير ميشود به «ابن البطن و الفرج». اينها اسيرند و به اسارت شكم و شهوت جنسيشان درآمدهاند و اين خود منشأ گناه میشود.
پنجم: حبّ النوم؛
يعني كساني كه خيلي مقيّدند به خوابيدن. اينها هم به معصيت ميافتند. يك سنخ معاصي هست كه منشأش حبّ نوم و خواب است. صبح نماز صبحش قضا ميشود، براي چه؟ چون ميخواهد بخوابد.
ششم: حب الراحهًْ؛
یعنی راحتطلبي. این هم منشأ یک سنخ از معاصی است.
يك رشتهای وجود دارد كه همه اين شش مورد را به هم پيوسته ميكند و آن «حُبّ» است. همه اینها مثل دانههاي تسبيحی در یک نخ هستند و آن نخ تسبیح، همین «حبّ دنيا و امور مادّي» است. لذا همه اینها مربوط به هم هستند. متعلّق به اين عالم مادّه است كه انسان را به گناه ميكشاند که اگر این نباشد، هيچ وقت گناه سر نميزند و واجب هم ترك نميشود.
____________________
[1]. بحارالانوار، ج70، ص 60
کیهان
راهکارهای خودسازی سالک(سلوک عارفانه)
راهکارهای خودسازی سالک(سلوک عارفانه)
(بدان ای سالک عزیز!) دستور ریاضت و خودسازی عبارت از این است که از سخنان بیفایده بلکه از غیر ذکر خدا خودداری کند… از معاشرت با غیر اولیای خدا دوری جوید. از خواب زیاد اجتناب نماید و ذکر خدا را با مراقبت کامل ادامه دهد. اولیای خدا تداوم بر ذکر «یا حی یا قیوم یا من لا اله الا انت» را تجربه کرده و نتیجه گرفتهاند. من نیز همین ذکر را تجربه کردهام. لکن ذکر من بیشتر «یا الله» است. با خارج ساختن غیرخدا از قلب و با توجه کامل به جناب خدای متعال. البته، آنچه بسیار مهم است ذکر خدا با مراقبت کامل میباشد و دیگر امور به پای ذکر نمیرسد. اگر این عمل به مدت چهل شبانهروز ادامه یابد، درهایی از انوار حکمت و معرفت و محبت بر سالک گشوده میشود. آنگاه به مقام فنای فیالله و بقاءالله ترقی میکند.
___________________
1- روضهًْالمتقین، علامه مجلسی، ج13، ص 127
از گذشتگان عبرت بگیرید!
از گذشتگان عبرت بگیرید!
امامحسین(ع) فرمود: ای فرزند آدم! تفکر و اندیشه نما و با خود بگو، سلاطین و پادشاهان و صاحبان و مالکین دنیا کجا رفتند. آنان که خرابههای دنیا را آباد کرده و نهرها حفر و جاری نموده و شهرها بنا کردند، و از دنیا گذشتند و رفتند، در حالی که از رفتن دنیا سخت بیمیل بودند. و گروه دیگر به جای آنها نشستند و از آنان ارث بردند، و ما هم به زودی به آنها ملحق خواهیم شد. (1)
امامحسین(ع) در حال عبور به قصر اوس رسیدند و پرسیدند: این کاخ از کیست؟
عرض کردند: از «اوس» است.
حضرت فرمود: اگر حال و روز و سرانجام دنیا را میدید و میشناخت، مایل بود که در سرای آخرت برای او به جای این کاخ (که در دنیا از خود به جا گذاشته) قرص نانی که بهرهاش در سرای آخرت نصیب او گردد باشد. (2)
_________________________________
1- ارشادالقلوب، ج1، ص 29
2- مجموعه ورام، ج 1، ص 70
تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
همۀ خوبیها بدون «زیرپا گذاشتن نفس» سرانجام از دست میروند!/ چه شد که در کربلا عدهای نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!/ اگر یک مذهبی مبارزه با نفس نکند، ممکن است جنایتهایی بکند که از کفار هم برنمیآید / مبارزه با نفس برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند.
علیرضا پناهیان: چرا قابیل که اهل عبادت بود یکباره دست به جنایت زد؟! چرا اولین جنگ بشریت بین دو خداپرست بود؟ چه شد که در کربلا عدهای نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!.. همۀ خوبیها بدون «زیرپا گذاشتن نفس» سرانجام از دست میروند! اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد؛ در واقع «نفس امارۀ بالسوء» سوار ماست و دارد از همۀ خوبیهای ما به نفع خودش استفاده میکند … دشمن تو بدیهای تو نیست! دشمن تو رفتارهای بدِ تو هم نیست، دشمن تو نفس تو است! همان نفسی که برخی اوقات از تو کارهای خوب میخواهد، و با همان کارهای خوب تو را به جهنم میبرد! همانطور که 6000 سال عبادتِ ابلیس، او را از جهنم نجات نداد. لذا انسانی که وجوه مثبت و خوبیهایی دارد، اگر نفس خود را زیر پا نگذاشته باشد، خوبیها و زیباییهایش سرانجام تبدیل به بدی و زشتی خواهند شد.
اینکه نفس را دشمن تلقی کنیم، کار دشواری است و نیاز به تلقین دارد/ متاسفانه ابلیس و هوای نفس ما ادارۀ تلقین ما را به عهده گرفتهاند
در جلسه قبل عرض شد که بعد از آگاهی از ضرورت مبارزه با نفس، قدم اول این است که نفس خود را دشمنِ خودمان تلقی کنیم و از نفس خود نفرت داشته باشیم. یعنی نگرش ما به نفس باید نگرشی باشد که نسبت به «بدترین دشمن» خود داریم. اینکه نفس را دشمن تلقی کنیم، کار بسیار دشواری است و نیاز به تلقین، تفکر و تأمل دارد و با اکتفا کردن به آگاهی حل نمیشود. حضرت امام(ره) در خصوص اهمیت و نقش تلقین در رشد معنوی تاکیدهای ویژهای داشتند. (… و بعضیها خیال میکنند که این تکرار چرا؟ و حال آنکه لازم است. یکی از چیزهایی که برای ساختن انسان مفید است تلقین است. انسان خودش هم اگر بخواهد ساخته بشود، باید آن مسائلی که مربوط به ساختن خودش است تلقین کند به خودش، تکرار کند. یک مطلبی که تأثیر در نفس انسان باید بکند، با تلقینات و تکرارها بیشتر در نفس انسان نقش پیدا میکند» صحیفه امام، ج13، ص: 397)
انسان باید خودش قدرت تلقین کردن به خود را داشته باشد و وقتی را برای تلقین به نفس قرار دهد. ولی متأسفانه زندگی روزمره ما اینگونه شده است که تلقینها را دیگران برای ما انجام میدهند و رسانهها، فیلمها و سخنان اطرافیان عواملی هستند که موجب تلقین از بیرون میشوند.
اگر هم خودمان چیزی را به خودمان تلقین میکنیم غالباً سخنان منفی و ناشکرانه و غیرخداپسندانه، حسادتها، حسرت از گذشته و نگرانی بیجا از آینده است. همهاش تلقین منفی است، و خبر چندانی از تلقین مثبت نیست. این یعنی ابلیس و هوای نفسِ ما ادارۀ تلقین ما را به عهده گرفتهاند. باید یک مدتی تلقین کردن به خود را به عهده بگیریم و امور خوب را به خود تلقین کنیم و وقتی از عهدۀ تلقین به خود برآمدیم، در رأس امور، این را به خودمان تلقین کنیم که «بدترین دشمن ما نفس ماست و باید با او مبارزه کنیم.»
«دشمنی با نفس» همۀ خوبیها را میآورد/ همۀ خوببها و زیباییها بدون «زیرپا گذاشتن نفس»، سرانجام از دست میروند!
یقیناً اولیاء خدا مثل حضرت امام(ره)، آیت الله بهجت(ره)، و امثال آیت الله حقشناس (ره) و آیت الله خوشوقت(ره) ابتدا همینگونه قدمها را برداشتهاند که به جایی رسیدهاند.
فرزند آیت الله العظمی بهجت (ره) نقل میکند که از ایشان پرسیدیم حضرت امام (ره) در عرفان عملی هم کار کرده بود؟ پدرم میفرمود: بله. بعد گفتم شما از ایشان چیزی بگویید. پدرم فرمود: یک دفعه منزل ایشان مهمان بودیم و خورشت قورمه سبزی آورده بود و خودش نخورد. من پرسیدم برای چه نمیخوری؟ گفت: خیلی دوست دارم، میخواهم نخورم. چون خیلی این غذا را دوست دارم، میخواهم نخورم. (گفتگوی حجت الاسلام علی بهجت با خبرگزاری فارس؛06/03/92)
وقتی آیت الله بهجت میخواهند از مراتب عرفان عملی امام(ره) یک مثال یا خاطره ذکر کنند، از غذایی که دوست دارد، اما نمیخورد حرف میزند. آیت الله بهجت میتوانستند از میزان معرفت امام(ره) به خدا، یا از محبتشان به اهلبیت، یا حتی از تقیدشان به نماز اول بگویند، اما چرا از مخالفت با یک دوستداشتنی مثال میزنند؟ برای اینکه کسی که نفسش را زیر پایش بگذارد، هم معرفت به خدا پیدا میکند، هم علاقۀ به اهلبیت و هم تقید به نماز اول پیدا میکند. ضمن اینکه شما هر وجه مثبت دیگری را دربارۀ یک آدمی بگویید، اگر اهل این نباشد که نفسش را زیر پایش بگذارد، آن زیباییها و خوبیهایش سرانجام از دست میروند و چه بسا روزی تبدیل به زشتی شوند.
بسیاری از متدینین نفس خود را دشمن خود نمیدانند و این یک خطر بزرگ است!/ اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد
قدم اول بعد از فهمیدن اینکه برای رسیدن به قرب پروردگار «تنها مسیر، جهاد با نفس است» و نه بسیاری از کارهای خوب دیگر(که تمام اقدامات و قدمهای دیگر همه از لوازم، مقدمات و یا شعبات جهاد با نفس است)، این است که از نفس خودت نفرت داشته باشی، ازش بترسی، مراقبش باشی، و او را زمین بزنی. یعنی نگرش شما نسبت به نفس منفی باشد و از آن به عنوان دشمن تنفر داشته باشی. (امیرالمؤمنین(ع): زمانى که به نفْس خود بیشترین اعتماد را دارى، از فریب او بیشتر برحذر باش؛ غررالحکم/530)
با وجود تأکیدهای مکرر دین بر اینکه شدیدترین دشمن انسان نفس اوست؛ میزان الحکمة/12182)، اما شاید بشود گفت اغلب متدیننین، با نفسشان دشمن نیستند و حتی نفسشان را دشمن خودشان هم نمیدانند؛ و این یک خطر بزرگ است! کسی که با نفس خود دشمن است، هر روز در حال مراقبه، مبارزه و جنگ و جهاد با نفس خود است.
باید ببینیم آیا در دلِ ما نسبت به دشمنی به نام «نفس»، کینه و نفرت وجود دارد یا نه؟ متاسفانه کینه و نفرتی که باید نسبت به نفس خود داشته باشیم، در اغلب ما نیست.
هر یک از ما باید هر روز در احوال خود نگاه کند و ببیند در طول روز چند بار نفس خود را زمین زده و چند بار از نفس خود شکست خورده. مثلاً امروز برای خواندن نماز اول وقت تنبلی میکردی ولی برخلاف هوای نفست، بلند شدی و نماز خواندی؛ این یعنی یکبار نفست را زمین زدی. اما بعد پای تلویزیون نشستی و فیلمی را که لازم نبوده ببینی و میتوانستی به جای آن کار مفیدتری انجام بدهی، دیدی. و وقتی تصمیم گرفتی بلند شوی، نتوانستی و تنبلی کردی، پس از نفست شکست خوردی.
هر روز بررسی کن ببین چندبار نفس را زمین زدی؟ و چندبار نفست تو را زمین زد؟ مسئلۀ اصلی این است. اینکه که من این چندتا خوبی را دارم، من آدم مهربانی هستم، اهل بخشش هستم، … اینها را بگذار کنار و خیلی به اینها غرّه نشو، اینها بدون مبارزه با نفس، دردی را از روح انسان دوا نمیکند و انسان را به سرانجام نمیرساند. زیرا اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد؛ در واقع «نفس امارۀ بالسوء» سوار ماست و دارد از همۀ خوبیهای ما به نفع خودش استفاده میکند. مثلاً نفسمان به ما میگوید: «تو آدم بخشندهای هستی، اینجا یک بخشش از خودت نشان بده تا لذتی ببرم و اعتباری پیدا بکنم!» یعنی در جهت هوای نفس خودمان بخشش میکنیم نه در جهت مخالفت با نفس!
مسئله و دعوای اصلی بر سر نفس است. دشمن تو بدیهای تو نیست! دشمن تو رفتارهای بدِ تو هم نیست، دشمن تو نفس تو است! همان نفسی که برخی اوقات از تو کارهای خوب میخواهد، و با همان کارهای خوب تو را به جهنم میبرد! همانطور که 6000 سال عبادتِ ابلیس، او را از جهنم نجات نداد. لذا انسانی که وجوه مثبت و خوبیهایی دارد، اگر نفس خود را زیر پا نگذاشته باشد، خوبیها و زیباییهایش سرانجام تبدیل به بدی و زشتی خواهند شد.
باید دشمنی نفس با خودمان را لمس کنیم و بفهمیم که این دشمن خطرناک ما را رها نمیکند
باید دشمنی نفس با خودمان را لمس کنیم و بفهمیم که این دشمن خطرناک ما را رها نمیکند و قطعاً به ما ضربه میزند. تا وقتی که این دشمن را از بین نبری، از او در امان نخواهی بود. اگر بتوانیم این نگرش را پیدا کنیم که نفسمان بدترین دشمن ماست، آنوقت میتوانیم با او مقاتله و جنگ کنیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «به کمک عقلت، با هوای نفست مقاتله کن و بجنگ تا رشد کنی؛ قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِکَ تَمْلِکْ رُشْدَک»(غررالحکم/حدیث818) مجاهده به معنای کوشش بسیار و مبارزه است، اما مقاتله صریحاً به معنای جنگیدن است؛ جنگی که در آن قصد کشتن وجود دارد. لذا حضرت دربارۀ کسانی که در مبارزه با هوای نفس پیروز شدهاند، میفرماید: «شهوت و هوای نفس خود را کشتهاند؛ مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ» (نهج البلاغه/خطبۀ 193)
حضرت در روایت قبلی نفرمودند: «از هوای نفست تبعیت نکن»، فرمودند: «قاتل نفسک»، یعنی بجنگ به قصد کشت؛ چرا؟ چون این نفس با تبعیت نکردن کنار نمینشیند، اگر یک دفعه تبعیت نکنی، مرتبۀ دیگر میآید، تا … بالاخره ضربۀ خودش را بزند. لذا باید آنقدر با نفست بجنگی تا مرگش اعلام شود: «مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ»
رسول خدا(ص) هم خطر نفس را به گونهای دیگر اعلام میفرمایند: «اِستَعیذوا باللّهِ مِن الرَّغَبِ»(کنز العمال/حدیث6160) یعنی به خدا پناه ببر از اینکه میل شدیدی به یک چیزی پیدا کنی. زیرا همین میل شدید، تو را نابود میکند. مردم چه چیزی را خیلی بد میدانند و از آن به خدا پناه میبرند؟! شاید بگویند: از سرطان یا از تصادف به خدا پناه میبریم. اما رسول خدا(ص) میفرماید: از رغبت پیدا کردن، و از شدیداً متمایل شدن به چیزی، به خدا پناه ببر! بگو: «خدایا! دل ما را حفظ کن یکوقت یک چیزی را زیاد دوست نداشته باشی.» ما باید چنین نگاهی به تمایلات نفسانی پیدا کنیم.
اهمیت مجاهده با نفس در حالات پنجگانه / نگرش ما به نفس با نگرش آیات و روایات به نفس خیلی فاصله دارد
امام صادق(ع) میفرماید:(من لا یحضره الفقیه/4/400) امام صادق(ع) میفرمایند کسی که در چهار لحظه بتواند مالک نفس خودش باشد، خداوند آتش جهنم را بر او حرام میکند. وقتی که میبیند این نفسش مایل به چیزی شده یا از چیزی ترسیده، در این دوتا لحظه بتواند مالک نفس خودش باشد. اگر نفسَت مایل به چیزی شد، باید بهش بگویی «چه خبر است؟ با چه منطق و ملاکی ناگهان عاشق شدی؟ بیخود میکنی اینقدر اصرار میکنی.» مالکش بشو! اگر از چیزی ترسیدی یا نفرت پیدا کردی، به حرف نفست گوش نکن؛ به نفسَت بگو: «چه خبر است اینقدر شلوغش کردی؟»
بعد میفرماید: وقتی که نفس شهوتی پیدا میکند یا غضبناک میشود، و وقتی که راضی میشود و آرامش بیجا پیدا میکند، در این مواقع، باید بتوانی مالک نفس خودت باشی. انسان اصلاً نباید به خودش حق بدهد عصبانی بشود؛ به نفست بگو: «چه خبر است عصبانی شدی؟ چه چیزی را خیلی دوست داشتی و اصرار داشتی که به تو برسد که نرسیده؟ اصلاً بیخود دوست داری و اصرار داری، که حالا چون بهش نرسیدی، اعصابت بههم ریخته. تو حق نداری عصبانی بشوی.» با نفست بجنگ، بهش بگو: «چرا ناراحت شدی؟ چرا دلت رفت؟ چرا زیادی خوشحال شدی؟ چه خبر است؟ پسفردا میخواهی چه بلایی سر من دربیاوری؟» بگیر یقۀ نفس خودت را.
امام صادق(ع) میفرماید اگر در همۀ این حالتهای پنجگانه «إذا رغب، إذا رهب، إذا اشتهی، إذا غضب، إذا رضی» و در همۀ این لحظهها مالک نفس خودت شدی و نگذاشتی این نفس راحت اسبدوانی کند، خدا بدنت را بر جهنّم حرام خواهد کرد. آیا این نتیجه کمی است؟! ببینید مجاهدۀ با نفس چه ارتباط مستقیمی پیدا میکند با رفع عذاب الهی! از آنطرف بهای بهشت هم جهاد با نفس است(امیرالمؤمنین(ع): جِهادُ الهوی ثَمَنُ الجَنّةِ؛ غررالحکم/4756)
این پنج حالت، شامل اغلب حالات انسان را شامل میشود؛ انسن یا راضی است، یا ناراحت و عصبانی، یا تمایل دارد به چیزی یا میترسد از چیزی. آنوقت اگر کسی بخواهد در این حالات مالک نفسش باشد، آیا فرصتی برای آرامش و بیخیالی برایش میماند؟
ببینید چقدر این نفس وحشتناک است، چه کارهایی میکند و چه نقشی در عالم هستی دارد که جهنم و بهشت ما بسته به جنگ با این نفس است.
دوستان من! نگرش ما به نفس با نگرشی که آیات و روایات به نفس دارند، خیلی فاصله دارد. ما نیاز داریم که این نگرش خودمان را اصلاح کنیم. یکی از راههای مهم که حضرت امام(ره) هم بعد از 60 سال سلوک معنوی، تاکید میفرمودند، تکرار و تلقین است. یکی از کارهایی که میتواند با مرور و تامل در روایات در جلسات معنوی صورت گیرد همین توصیۀ امام(ره) است. مرور و تامل در روایات مربوط به دشمنی و جهاد با نفس، بخش مهمی از عملیات تلقین است؛ تلقین برای اینکه نفرت از نفس پیدا کنیم، برای اینکه دشمنی نفس برایمان جا بیفتد، برای اینکه این نگرش که خدا و اولیاء خدا میخواهند در ما ایجاد شود.
یکی از پاسخهایی که حضرت آیت الله بهجت(ره) در پاسخ کسانی که از ایشان توصیه برای سلوک معنوی میخواستند، این بود که می فرمودند: «هر روز، یک روایت از کتاب (جهادُ النّفس) وسائل الشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان می بینید که سر یک سال، عوض شدهاید!»(نکته های ناب/143)
جایگاه مبارزه با هوای نفس در دعای تعلیمی رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع)/ «خدایا من را رها نکن که میل من مخالف میل تو باشد»
رسول خدا(ص) از قول خداوند متعال به علیبن ابیطالب(ع) دعایی را یاد دادند که باز هم در این دعا جایگاه محوری هوای نفس را میشود دید. رسول خدا(ص) بنابر این نقل فرمودند: «علیجانم! خداوند متعال به من فرموده است که: هرکس بین دو امری که نمیداند کدامش بهتر است مردّد شد، و میخواست نظر من(خدا) را بداند و مطابق آنچه من دوست دارم عمل کند و خلاصه اینکه دوست داشت من برایش انتخاب کنم، بگوید: «…خدایا! من به علم تو که همۀ کائنات را در بر گرفته قسمَت میدهم-که تو به هوای نفس و ظاهر و باطن من عالم هستی- که من را به همان سمتی که میپسندی بکشانی» تا اینکه میفرماید: «و من را رها نکن که میل من مخالف میل تو باشد، یا خواستۀ من غیر از خواستۀ تو باشد و با قدرت خودت، من را به سمت چیزی که دوست داری ببر و با قدرت خودت آنچه دوست داری را بر آنچه من دوست دارم غلبه بده، تا اینکه با هوای تو هوای من تنظیم بشود!
اهمیت عمل نکردن به میل نفس/ نفس انسان چگونه بزرگ و پُررو میشود؟ / راهکار ابلیس و راهبرد امیرالمؤمنین(ع)!
مگر چقدر اهمیت دارد که انسان مراقبت کند که به میل نفسش عمل کند؟ اهمیتش به این است که اگر در قدم اول به میل نفست -که گناه نباشد- عمل کنی، ممکن است برای یکی دوبار عیبی نداشته باشد؛ اما این نفس -وقتی که به میلش عمل کردی- قویتر میشود و بعد از چند قدم قطعاً تو را به گناه وادار میکند، و قطعا نمیتوانی مقاومت کنی. یعنی وقتی به میل نفست عمل کردی، نفست بزرگ و پُررو میشود، و وقتی که بزرگ شد، ایستادن در مقابل او و به حرفش گوش نکردن، خیلی سخت میشود. اگر یک هنرمند انیمیشنش را درست کند، میتواند این مفهوم مهم و مغفول را به سادگی برای مردم جابیندازد. وقتی دو جا در زمینههای معمولی، که گناه هم نیست، به حرف نفس گوش کردی، نفست بزرگ میشود. دیروز اگر میگفت گناه بکن، میگفتی «برو! خجالت بکش. من را میخواهد به گناه وادار کند.» اما دو جا که گناه نبود و به حرفش گوش کردی و گُنده شد، ایندفعه با صدای کلفت میگوید: «من دلم میخواهد باید این گناه انجام شود!» «میگویی: چشم چشم، چشم، زورم به تو نمیرسد»
ابلیس میگوید: من با «گناه» بندگان خدا را هلاک میکنم و به جهنّم میبرم، اما آنها توبه میکنند و حال من را میگیرند و من را هلاک میکنند. بعد من آنها را به هوای نفس-یعنی به چیزهایی که دوست دارند ولی گناه نیست- وادار میکنم، و اینها میگویند: ما که گناه نکردیم، و خیال میکنند که راهشان درست است، بعد انتهای این مسیرشان میروند به جهنّم، اما چون نمیفهمند که دارند به سوی جهنّم میروند، دیگر توبه هم نمیکنند.
امیرالمؤمنین(ع) دقیقاً به همین راهبرد(عمل نکردن به میل نفس) در برخورد با نفس اشاره میفرمایند: «به نفْسهایتان رخصت ندهید که این رخصت دادنها شما را به راههای ستمکاران میبرد و با نفْسهایتان مماشات نکنید که مماشات کردن با آن شما را به گناه و معصیت میکشاند؛ لا تُرَخِّصوا لأنفُسِکُم فتَذهَبَ بکُمُ الرُّخَصُ مَذاهِبَ الظَّلَمَةِ، و لا تُداهِنوا فیَهجُمَ بکُمُ الإدهانُ علَی المَعصیَةِ(نهج البلاغه/خطبه86) و در جای دیگر میفرمایند: «به نفْس خود در پیروی از هوس و برگزیدن لذّت های دنیا رخصت مده که دین تو خراب میشود و درست نمی شود؛ لا تُرَخِّصْ لِنفسِکَ فی مُطاوَعَةِ الهَوی و إیثارِ لَذّاتِ الدُّنیا ؛ فیَفسُدَ دِینُکَ و لا یَصلُحَ» (غرر الحکم/حدیث10400)
امیرالمؤمنین(ع) به فرآیند بزرگ و پُررو شدن نفس هم اینگونه اشاره میفرمایند: «هر که در آنچه دوست دارد بر نفْس خود آسان گیرد، در آنچه دوست ندارد نفْسش او را به رنج و زحمت اندازد, مَن سامَحَ نفسَهُ فِیما یُحِبُّ أتعَبَتهُ فیما یَکرَهُ »(غررالحکم/حدیث8782) و یا میفرمایند: «این نفْسها را سرکوب کنید؛ زیرا که نفْسها گرایش شدید به شهوتهای خود دارند، اگر از آنها اطاعت کنید، شما را به سوی بدترین فرجام منحرف میکنند؛ اِقمَعوا هذهِ النُّفوسَ ؛ فإنّها طُلَعَةٌ إن تُطِیعُوها تَزِغْ بِکُم إلی شَرِّ غایَةٍ»(غررالحکم/حدیث2559) و «هر کس با نفس خود سازشکارى کند، نفسش او را به ارتکاب گناهان میکشاند؛ مَن داهَنَ نفسَهُ هَجَمَت بهِ على المعاصِی المُحَرَّمَةِ»(غررالحکم/9022)
امام صادق(ع): از نفسهای خودتان بترسید، همچنان که از دشمنانتان میترسید
امام صادق(ع) میفرماید: «احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُمْ»(کافی/2/335) بترسید از هوای نفستان، همانجوری که از دشمنانتان میترسید.
البته الان این حدیث را جوانانی میشنوند که دشمن را از نزدیک نچشیدهاند. حتی جوانهای دوران دفاع مقدس هم همیشه دشمن را از نزدیک تجربه نمیکردند، فقط برخی اوقات شرایطی پیش میآمد که دشمن را از نزدیک لمس میکردند. اما جوانی که اصلاً دفاع مقدس را ندیده، چگونه میخواهد دشمن را تصور کند و دشمنی او را لمس کند، تا بتواند به این فرمایش امام صادق(ع) عمل کند؟ کار راحتی نیست.
در ادامۀ روایت، حضرت میفرماید: «برای انسان، هیچ دشمنی، شدیدتر از «پیروی از هوای نفس» نیست؛ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَعْدَى لِلرِّجَالِ مِنِ اتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ»(کافی/2/335)
زشتی و پستی هوای نفس باید برای ما جا بیفتد/امیرالمؤمنین(ع): تابع هوای نفس ذلیلتر تر از بردۀ زرخرید
جمعبندی مباحث گذشته این شد که نسبت به هوای نفس خود باید دو احساس داشته باشیم. 1. هوای نفس را دشمن خود بدانیم 2-هوای نفس را زشت، کریه و پَست بدانیم. نگاه ما به نفس باید همان نگاهی باشد که به یک چیز متعفن داریم. ما باید به کمک مرور و تکرار و تفکر در آیات و روایات آنقدر این دو مطلب را به خودمان تلقین کنیم، که این دو احساس را نسبت به نفس خودمان پیدا کنیم. ائمه هدی(ع) سنگ تمام گذاشتند و همه حرفها را در این زمینه به ما زدند؛ تمام تلاششان را انجام دادند تا ما این مسائل برای ما جا بیفتد. ما هم باید تمام محبّتتمان به اهلبیت(ع) را به کار بگیریم برای اینکه کلمات نورانیشان در این زمینه برایمان جا بیفتد.
یکی از روایاتی که برای تلقین زشتی و پستی تبعیت از هوای نفس میتواند به ما کمک کند، این فرمایش امیرالمؤمنین(ع) است که میفرماید: «کسی که شهوات و دوستداشتنیهایش بر او غلبه پیدا میکند ذلیلتر از عبد و بردهای است که خرید و فروش میشود؛ مَغْلُوبُ الشَّهْوَةِ أَذَلُ مِنْ مَمْلُوکِ الرِّقِّ»(غررالحکم/ص709) حالا ببینید میتوانید نسبت به ذلت و بیچارگی یک بردهای که خرید و فروش میشود احساس دقیقی داشته باشید یا نه.
امام کاظم(ع): کسی که به نقایص نفس خود رسیدگی نکند، هوای نفس بر او غلبه میکند
امام موسی بن جعفر(ع) میفرماید: «کسی که به نقایص نفس خود رسیدگی نکند، هوای نفس بر او غلبه میکند و کسی که (به واسطۀ چیرگی مداوم هوای نفس) مدام در حال ناقص شدن و کم شدن است (و در نتیجه هر روز وضعش بدتر از دیروز است) مرگ برای او بهتر است؛ مَنْ لَمْ یَتَعَاهَدِ النَّقْصَ مِنْ نَفْسِهِ غَلَبَ عَلَیْهِ الْهَوَی وَ مَنْ کَانَ فِی نَقْصٍ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ»(من لا یحضره الفقیه/ج4/ص382) همانطور که میبینید در اینجا کاری به این ندارد که چقدر آدم خوبی هستی و چندتا خوبی یا بدی داری، بلکه میفرماید باید مدام به نفس خود رسیدگی کنی. یعنی در بیرون دنبال فهرست بدیها و خوبیهای خودت نباش، بلکه در درون خودت به دنبال این باش که چند بار بر نفس خود غلبه کردهای و چند بار از آن شکست خوردهای.
یک راز مهم در موضوع مبارزه با نفس/ چه میشود بعضیها -مثل تروریستهای سوریه- به جنایتهای وحشیانه دست میزنند؟
در موضوع مبارزه با نفس یک راز مهم وجود دارد که اگر به این راز پی ببریم، ریشۀ بسیاری از حوادث تاریخی و حتی حوادث کنونی منطقه را میفهمیم. مثلاً این روزها شما برخی از تصاویر مربوط به وحشیگری و جنایت تروریستها در سوریه را دیدهاید که چگونه آدمهای بیگناه را زنده زنده به آتش میکشند یا بچهها را سر میبُرند و تیرباران میکنند، اما چه میشود بعضیها به این حدّ از رذالت میرسند؟ آیا اینها صرفاً اشتباه کردهاند یا دچار سوء تفاهم شدهاند؟! قصه به این سادگیها نیست و باید رذالت اینها را ریشهیابی کرد.
چرا قابیل که اهل عبادت بود یکباره دست به جنایت زد؟! /چرا اولین جنگ بشریت بین دو خداپرست بود؟/ چه شد که در کربلا عدهای نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!
چرا خداوند اولین جنگ تاریخ حیات بشر را بین دو آدم خداپرست (هابیل و قابیل) قرار داده است؟ چون میدانید که قابیل آدم کافری نبود، حتی اهل عبادت بود و برای خدا قربانی داده بود و فقط قربانی او قبول نشد؛ مثل خیلی از کارهای خوبی که ما انجام میدهیم و قبول نمیشود. ولی چه شد که یکباره دست به جنایت زد؟ چرا اولین جنگ تاریخ بشر، بین یک حرامخور و یک حلالخور نبود؟ چرا بین یک بینماز و یک نمازخوان نبود؟
بالاترین جنایتی که در عالم رخ داده است، جنایت کربلا و قتل اباعبدالله الحسین(ع) است.(لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه؛ امالی صدوق/116) در کربلا هم دوباره میبینیم یک عده آدم نمازخوان دست به جنایت میزنند! چه شد یک عدۀ به ظاهر مسلمان یا نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!
شاید مارکسیستها به اندازۀ سازمان منافقین خلق که نماز میخواندند، جنایتکارانه آدم نکشتند/ دلیل جنایات وحشیانۀ تروریستهای سوریه که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟
در تاریخ انقلاب خودمان هم گروههای تروریستی مختلفی داشتیم؛ هم جنایت منافقین و هم مارکسیتها را دیدهایم ولی شاید مارکسیستها به اندازۀ منافقین سازمان مجاهدین خلق که نماز هم میخواندند، جنایتکارانه آدم نکشتند!
امروز هم در سوریه، تروریستهایی که به ظاهر مسلمان هستند، آنقدر وحشیانه آدم میکشند که بیسابقه است؛ از کافران و ملحدان کمتر چنین قساوتها و جنایتهایی میبینیم. دلیل این وحشیگری از سوی کسانی که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟ برخی از این تروریستهای سوریه آنقدر متشرّع هستند که اگر مفتی آنها به جهاد نکاح فتوا نداده بود، هرگز حاضر نمیشدند عمل منافی عفت انجام دهند. ولی با وجود این تشرّع، ببینید چقدر راحت آدمهای بیگناه را میکشند!
آیا کسی که یک مقدار اهل مذهب و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی میشود؟/ اگر یک آدم مذهبی مبارزه با نفس نکند، ممکن است جنایتهایی بکند که از کفار هم برنمیآید/ خوارج مذهبیترین گروهی که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند و شکم زن حامله را دریدند
آیا اینها نشان نمیدهد کسی که یک مقدار مذهبی شد و اهل دین و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی میشود؟ شواهد تاریخی نشان میدهد اولین جنایت تاریخ، یعنی قتل هابیل توسط قابیل از همین نوع بوده و بزرگترین جنایت تاریخ در کربلا هم از این نوع بوده است. وحشیگریهای امروز در سوریه و جاهای دیگر نیز از همین نوع است.
خوارج مذهبیترین گروهی بودند که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند. خوارج آنقدر متشرّع بودند که وقتی اشتباهاً در مزرعهای به یک چهارپا، تیر زدند و آن را کشتند، بلافاصله رفتند تا از صاحب آن حلالیت بطلبند! آنوقت همین خوارج مردی به نام عبدالله بن خباب را به جرم محبت امیرالمؤمنین(ع) یا کافر ندانستن علی(ع) در مقابل همسر باردارش سر بریدند و بچۀ او را هم مهدورالدم دانسته و شکم همسر باردارش را شکافته و بچه را هم کشتند(موسوعة التاریخ الاسلامی/5/237)
چطور یک انسان به چنین وحشیگری و جنایتی دست میزند؟ آیا این عادی است؟! هیچ کدام از اینها تصادفی نیست بلکه نشاندهندۀ یک واقعیت مهم است و از برخی قواعد عالم هستی حکایت میکند. همۀ اینها به ما میگوید که اگر یک آدم به ظاهر مذهبی و متشرع، مبارزه با نفس نکند و مطیع هوای نفسش باشد، میتواند از آدم کافر و ملحدی که همیشه مطیع هوای نفسش است، وحشیتر بشود؛ از این آدم مذهبی ممکن است جنایتهایی سر بزند که از کافران و ملحدان هم سر نمیزند!
گاهی اوقات از آدمی که ادعای دین و ایمان ندارد، انصافی دیده میشود که از آدمی که ادعای دین و ایمان دارد ولی مطیع هوای نفس خودش است، این انصاف را نمیبینیم. این آدم مدعیِ دیانت، جنایتها و خیانتهایی مرتکب میشود که حدّ و حساب ندارد.
اینطور نیست که حتماً جنایتکار بودن این مذهبیها را در آدمکشی ببینیم، بلکه هر کسی در هر عرصهای که هست به نوعی رذالت خود را نشان میدهد. مثلاً گاهی یک عنصری در عرصۀ رسانه میبینید که بچه مذهبی بوده ولی چون مطیع هوای نفسش است دروغهایی حاضر است ببندد و تخریبهایی حاضر است بکند که یک آدم ملحد حاضر نیست چنین کارهایی انجام دهد. یعنی یک آدم ملحد حاضر نبود کسی را اینطور تخریب کند. یک آدم مذهبی و نمازخوان که مطیع هوای نفس باشد، گاهی در رذالت غوغا میکند و کارهای زشتی انجام میدهد که از یک کافر ملحد هم برنمیآید.
بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند
بچهمذهبیای که مطیع هوای نفسش باشد، تبعیت خودش از هوای نفس را توجیه میکند. مثلاً اگر با شوهرش دعوا کند، شوهرش را تکفیر میکند و او را به لجن میکشد. یا آقای مذهبی اگر با خانمش دعوا کند، او را تکفیر میکند و به لجن میکشد و همۀ هواپرستیهای خود را پشت سر توجیهاتش مخفی میکند. ابلیس هم روز اول همین کار را کرد. ابلیس در توجیه سجده نکردنش گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک آفریدهای؛ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین»(اعراف/12)
بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار کردن از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند. مبارزه با هوای نفس اصلش برای ما مؤمنین و نمازخوانها است نه برای کافران. جهاد با نفس برای کسانی نیست که در اروپا و کشورهای دیگر هستند و از دین و ایمان چیزی نشنیدهاند. اگرچه آنها هم اگر مبارزه با نفس کنند سود میبرند.
مبارزه با نفس برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند/ مسأله صرف یک برداشت اشتباه نیست
مبارزه با نفس برای اصلاح کافران نیست، برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند. برای اینهایی که تعصبهای دینی قوی دارند ولی امروز دارند بچه سر میبرند، آدمها را زنده میسوزانند و جنایتهای وحشتناک انجام میدهند. وقتی هم دستگیرشان میکنند میگویند: «زود باشید مرا بکشید تا به ملاقات پیامبر(ص) بروم!»
تصور نکنید این افراد تنها دچار سوء تفاهم شدهاند یا اشتباه به عرضِ آنها رساندهاند! مگر یک آدم چقدر میتواند اشتباه کند؟ بالاخره هر آدمی عقل و شعور دارد و تا این حدّ نمیتواند دچار اشتباه بشود و از روی نفهمی جنایت کند. بالاخره انسان وجدان و فطرت دارد. پس مسأله صرف یک برداشت اشتباه نیست.
اگر نفس انسان پشت سر عبادتش بزرگ شود، یک جایی که فرصت پیدا کند جنایتی میکند که آدمهای معمولی انجام نمیدهند
وقتی یک آدم مومن و مذهبی، به هوای نفس خود رسیدگی نکرد و نفس خود را رصد نکرد (به نقایص نفس خود رسیدگی نکرد؛ لَمْ یَتَعَاهَدِ النَّقْصَ مِنْ نَفْسِهِ) نفس امارهاش بزرگ میشود و چون پشت سر عبادت قرار میگیرد، دیده نمیشود. یعنی نفسش پشت سر عبادت بزرگ میشود. لذا یک جایی که فرصت پیدا کند، جنایتی میکند که آدمهای معمولی انجام نمیدهند.
اغلب آدمهای متدین که خطاها و اشتباهات بزرگ میکنند، به خاطر نفسانیت آنهاست که آنها را به اشتباه میاندازد. اغلب آدمهایی که جاهل و نادان هستند، تبعیت از هوای نفس، آنها را به اینجا رسانده و اگر تبعیت از هوای نفس نکرده بودند به این جهالت نمیرسیدند.
گویا مؤمنِ هوای نفس پرست، تا قبل از ظهور نباید باقی بماند
همۀ ما در موضوع تبعیت از هوای نفس امتحان خواهیم شد. گویا مؤمنِ هوای نفس پرست تا قبل از ظهور نباید باقی بماند و باید غربال شود و به حسابش رسیده شود. از خدا میخواهیم هوای نفس را از دلِ ایمانی ما خارج کند و هوای نفس ما را پشت سر ایمان ما متورم و پنهان و جنایتکار نگه ندارد.
تنها جایی که میشود بر این نفس ذلیل کننده و ذلیل شده غلبه کرد، درِ خانۀ اباعبدالله(ع) و کنار گودی قتلگاه است …
منبع : بیان معنوی
سوالی از امام کاظم علیه السلام در مورد فرزندان شیطان...
هارونالرشید(لعن) از امام کاظم (ع) پرسید آیا ابلیس نژاد و فرزند دارد یا خیر؟و حضرت در جواب فرمود:
بله، آیا گفته خدا را نشنیدى (که فرماید) «إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً؛ [و [یاد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده کنید،»] پس [همه] جز ابلیس سجده کردند، که از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا [با این حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود میگیرید، و حال آنکه آنها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند.»
زیرا که آنان به زرق و برقها و دروغهایشان فرزندان آدم را گمراه میکنند و (به ظاهر) گویند: لا اله الّا اللَّه، همچنان که خداوند بدین گفته خود وصف فرموده است: «و لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ و اگر از ایشان پرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است گویند خداوند؛ بگو سپاس خداى را؛ ولى بیشتر آنان نمیدانند.» یعنى آنان این سخن را جز به تلقین و عادت و به زبان نگویند و هر که آگاهى (و عقیده) ندارد گر چه شهادت دهد شککننده و حسود و بدخواه است و از این روست که عرب گویند: «هر که چیزى را نداند با آن دشمنى ورزد و هر که دستش بدان نرسد بر آن عیب بندد و از آن روى گرداند» زیرا او نادان و ناآگاه است.
هشدار مژده است
پندی از نهج البلاغه: هشدار مژده است
«مَن حَذَّرَکَ كَمَن بَشَّرَکَ». (حکمت 59)
ترجمه:
كسى كه تو را هشدار می دهد، مانند كسى است كه به تو مژده مى دهد.
شرح:
گاهى پدر و مادرها و بزرگترها و دوستان خوب و دلسوز از روى خيرخواهى و براى آن كه ما را از انجام كارهاى بد باز دارند، مجبور مي شوند به جاى نرمش و ملايمت، با لحنى تند و درشت هشدار دهند و ما را از كارى كه مى خواهيم انجام دهيم بر حذر و بيمناك سازند.
ممكن است بعضى افراد اينگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند و از لحن تند و هشدار دهنده كسى كه با درشتى از انجام كار بد آنها جلوگيرى مي كند ناراحت شوند.
ولى فرزند عزيز اين را بدان كه: وقتى كسى با درشتى و تندى به تو هشدار مي دهد و از انجام كارهاى بد تو جلوگيرى مي كند، مثل كسى است كه بالحنى ملايم و مهرآميز به تو مژده اى را مي دهد.
به عنوان مثال: وقتى كسى تو را از تنبلى در مدرسه و بازيگوشى در خانه باز مي دارد و بالحنى تند مي گويد: در خواندن درسهايت تنبلى نكن چون بي سواد و بي كار بار مى آيى و بدبخت مي شوى، مثل كسى است كه به تو مژده مي دهد و مي گويد: شاگرد اول شده اى و بزرگترين جايزه نصيب تو شده است.
پس از هشدار و انتقاد سازنده ناراحت نشو، بلكه خوشحال و متشكر باش؛ زيرا انتقاد بجا انسان را متوجه اشتباه خود مي كند و باعث برطرف شدن عيب و ايراد او مي گردد.
منبع: پندهاى كوتاه از نهج البلاغه، هیئت تحريريه بنياد نهج البلاغه
با پنج کس همراه و هم صحبت مشو ...
امام سجاد عليه السلام به فرزند گرامي شان، امام باقر عليه السلام فرمودند:
« يا بني انظر خمسة فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم في طريق فقلت يا ابه من هم قال اياک و مصاحبة الکذاب فانه بمنزلة السراب يقرب لک البعيد و يباعد لک القريب و اياک و مصاحبة الفاسق فانه بايعک باکلة او اقل من ذلک و اياک و مصاحبة البخيل فانه يخذلک في ماله احوج ما تکون اليه و اياک و مصاحبة الاحمق فانه يريد ان ينفعک فيضرک و اياک و مصاحبة القاطع لرحمه فاني وجدته ملعونا في کتاب الله عز و جل في ثلاثة مواضع ؛
پنج کس را در نظر داشته باش و با آن ها همراه و هم صحبت و رفيق راه مشو. بپرهيز از همراهي و رفاقت با دروغگو؛ زيرا او به منزله سرابي است که دور را به تو نزديک و نزديک را از تو دور سازد؛و بپرهيز از رفاقت با فاسق؛ زيرا او تو را بفروشد به لقمه اي از خوراکي يا کمتر از آن؛و بپرهيز از رفاقت با بخيل؛ زيرا او تو را محروم مي کند از مالش در وقتي که تو نهايت احتياج را به او داري؛و بپرهيز از رفاقت با احمق؛ زيرا او مي خواهد به تو سود رساند (ولي به واسطه حماقتش) به تو زيان مي رساند؛و بپرهيز از رفاقت با کسي که قطع پيوند خويشاوندي کرده است زيرا من يافتم او را که در سه جاي قرآن از رحمت خداوند به دور شمرده شده است.» (الکافي، جلد 2، صفحه 376)