لبخند معتمدآریا و درمیشیان به دوربین تجزیهطلبان
همه افراد و گروهها از چند سینماگری که به بهانه سینما کنار تجزیهطلبان ایستادهاند تا همیشه ناراحت و غصهدار خواهند بود؛ سینماگرانی که مردمشان را رها کرده و با طرف مقابل عکس یادگاری گرفتهاند.
به گزارش جهان نيوز؛ یک هفته بعد از غائله کردستان عراق اتفاقی در بخش سینما همه را شوکه کرد. دیروز عکس معتمد آریا و پرتوی و اسدی در رسانه ها پخش شد که جشنواره سلیمانیه را افتتاح میکردند.ظاهرا درمیشیان هم داور این جشنواره است.
بعضی ها معتقدند این یک اتفاق فرهنگی است و ربطی به ماجراهای سیاسی این منطقه ندارد. اعتقاد دارند معتمد آریا و پرتوی صرفا رفته اند تا یک رویداد سینمایی را افتتاح کنند. سینما هم لابد به صلح کمک میکند و این کار آنها می تواند مانع بروز جنگ شود.
اما واقعیت این است که چنین استدلالی پایه اش سفسطه گری و آسمان ریسمان به هم بافتن برای نیل به هدف است و بس. یکبار دیگر شرایط را مرور کنیم. در قرن بیست و یکم منطقه کردستان عراق که سلیمانیه هم بخش مهمی از آن است تصمیم میگیرند همه پرسی برگزار کنند و آن منطقه را جدا کنند. ایران موضعی کاملا متضاد با آنها میگیرد و به صراحت اعلام میکند حاضر نیست تجزیه طلبی را بپذیرد و با این کار دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. گارد ایران دربرابر این تجزیه طلبی کاملا معلوم است. آنقدر که فرماندهان نظامی به تندی درباره آن حرف میزنند و بعد هم نشان میدهند که دربرابر هر تجزیه طلبی با قدرت خواهند ایستاد.
در همین حیص و بیص سه چهار نفر از سینماگران رویشان را آنطرف میکنند و سوت زنان راهی سلیمانیه میشوند. طوری هم خودشان را نشان می دهند که انگار از همه چیز بیخبرند. یکی از اینها معتمدآریاست..بازیگری که در حوزه تخصصش از بازیگران خوب و قابل است اما در حوزه رفتار و نگاه ، خیلی وقتها اشتباه کرده و مقابل مردم ایستاده است و پشت بندش هنوز آن یکی جبران نشده اشتباه دیگر و …
معتمد آریا در طول همه این سالها، نه تنها با انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و ارزشهای برخاسته از آن همسو نبوده ، که به ارزشهای دینی و هویت اسلامی خود نیز اهمیت نمیدهد.
آن یکی هم رضا درمیشیان که وقتی نتوانست وجهه هنری کسب کند، برای دیدهشدن آویزان سیاست شد. هنوز فیلم او با موضوع فتنه در زمره توقیفی هاست و دارد تلاش میکند با لطایف الحیل از توقیف در آوردش. او با این حال و اوضاع و در شرایطی که با پروپاگاند توانست موقعیت اجتماعی و مالی خوبی به واسطه حمایت از فتنه کسب کند حالا داور جشنواره ای شده است در سلیمانیه. جشنواره ای که ظاهرا قرار است نقش تسهیل کننده فرهنگی تجزیه طلبی را ایفا کند . اسراییل و صهیونیستها هم به جد پشت این تجزیه طلبی هستند.. و او داور این جشنواره است .
عجیب تر این است که این نقدها یحتمل برای درمیشیان و معتمدآریا و …لابد مهم نیست. این حرفها و نقدها چه اهمیتی دارد. مثلا درمیشیان فردا روز با حمایت رفقای سینماییش به کشور بر میگردد و فیلمهای بعدیش را میسازد و موفقیت آنها را جشن میگیرد. اصلا هم به روی خودش نمی آورد که وقتی ایران مقابل تجزیه طلبان ایستاده بود او در لشکر تجزیه طلبان قرار داشت و داشت به دوربین ها لبخند میزد. درست مثل زمان جنگ که وقتی مردم با دشمنانشان میجنگیدند عده اندکی دیگراز مردم این کشور با صدام عکس یادگاری میگرفتند و با او دست میدادند.
نفر بعدی هم کامپوزیا پرتوی است که در اوج ممنوعیت جعفر پناهی در حرکتی لجوجانه با او همکاری کرد و حتی به واسطه همکاری با او عازم برلین شد و برایش صندلی خالی کردند و …پرتوی هم نشان داده است که با وجود محتاط تر بودنش آدمی نیست که نادانسته وارد این معرکه شود.
اما با این حرکت زشت چه برخوردی باید کرد؟ البته که برخورد قهری با سینماگران پسندیده نیست و منش نظام در حوزه فرهنگ هم برخوردهایی از این دست نیست. اما با جماعتی که در اوج درگیری کنار طرف مقابل قرار میگیرند و با او عکس یادگاری میگیرند باید چه کرد؟
آیا این جماعت مردمی و میهن دوستند؟ جماعتی که در شرایط بحران و درگیری باید پشت کشورشان بایستند و در کنار مردم سرزمینشان باشند، حالا طرف مقابل را ترجیح داده اند و در کنار افرادی ایستاده اند که صهیونیستها تاییدشان کرده و از آنها حمایت میکنند. شاید آنها بعدها ژست مردمی بودن بگیرند و خود را حامی وطنشان نشان دهند و از این دست بازیهای بی نمک، اما باید بدانند که مردم هیچوقت این کارشان را فراموش نخواهند کرد. مردم هیچوقت افرادی را که در بحران کنارشان نایستند و طرف مقابل را انتخاب کنند نمیبخشند. ممکن است هر گروه نظری متفاوت درباره آنها داشته باشند. بعضی ها از این حرکتشان متنفر شوند. بعضی عصبانی و بعضی ناراحت. بعضی هم حتی ممکن است بگویند: حالا اشتباهی کرده اند و رفته اند. باید به خاطر هنرشان آنها را بخشید…اما همه این افراد و همه گروهها از این چند نفر تا همیشه ناراحت و غصه دار خواهند بود. از افرادی که رهایشان کرده اند و با طرف مقابل عکس یادگاری گرفته اند.
«سارا و آیدا» چگونه بر سر تماشاگر کلاه میگذارند!
فیلمساز روشنفکر وطنی ما تحت تاثیر فضای حاکم فراموش میکند که سینما کلاس درس اخلاق نیست، سینما محفلی برای سرگرمی است و مخاطب ضمن تماشای لحظات هیجانآور سینمایی باید اخلاقگرایی را تجربه کنند.
درباره «پیام اخلاقی» مبتنی بر پذیرفتن مسئولیت اجتماعی، صدها اثر سینمایی در طول تاریخ صنعت فیلمسازی، بیشمار فیلمهای متفاوت ساخته شده و تاکید بر اخلاقیگرایی، وجه مشترک اغلب آثار سینمایی با تعاریف مختلفی عرفی یا مذهبی است. این مفهوم آنقدر دستآویز روایتهای سینمای مختلف قرار گرفته است که تکرار آن در قالب درام سینمایی باید پرداخت سینمایی اعجاب آوری داشته باشد تا مخاطب را سرگرم کند.
فیلمساز روشنفکر وطنی ما تحت تاثیر فضای حاکم فراموش میکند که سینما کلاس درس اخلاق نیست، سینما محفلی برای سرگرمی است و مخاطب ضمن تماشای لحظات هیجانآور سینمایی باید اخلاقگرایی را تجربه کنند. فیلم «سارا و آیدا» از آن دست فیلمهایی است که یک کلاس اخلاق فوق العاده باکلاس است، اما از زاویه پرداخت سینمایی و دراماتیک فیلم بسیار بیکلاسی است.فیلمساز دقیقا مثل فیلم «سعادت آباد» هیچکدام از اعضای طبقه متوسط را بینصیب از عیوب اجتماعی و اخلاقی نمیگذارد و پرسوناژهای اصلی و حتی غایب فیلم به یک اخلاق گریزی جمعی دچارند. میثاق برادر سارا، مقدار زیادی از اطرافیانش کلاهبرداری کرده است و پس از آنکه کلی بدهی و مقروض شدن به افراد مختلف، از کشور گریخته است. سارا برای بازپرداخت بدهی برادرش، برای اینکه مادرش در زندان نماند، در همآوایی اجباری یا اختیاری تصمیم میگیرد که دست به سرقت اسناد مناقصه شرکت بزند. علیرضا نامزد سارا از او میخواهد در آخرین بازجویی دروغ بگوید و آیدا(پگاه آهنگرانی) دختری است که برای لذتجویی فردی روابط متعددی را تجربه میکند.
*فقط به مردهها راست بگو!
هر کدام از شخصیتهای فیلم با یک عمل غیر اخلاقی دست به گریبانند و در شرایطی که سارا آنقدر شجاعت گفتن حقیقت را با شریک زندگیاش را ندارد، ناگهان در بازجویی پایانی پس از دو مرحله بازجویی و دوبار دروغ گفتن، استحاله ناگهانی دراماتیک از راه میرسد و سارا که در سراسر فیلم یک روده راست در شکمش را نتوانسته حفظ کند، ناگهان هوس راست گفتن میکند تا نام دوست مردهاش لکه دارد نشود.کاراکتری که در سراسر فیلم به تمام افراد زنده فیلم از جمله نامزدش که ارتقاء شغلیاش را به مدیون اوست، دروغ میگوید، ناگهان به خاطر آبروی دوست مردهاش راستگو میشود. این مسئله نشان میدهد که فیلمساز و فیلمنامه نویس اخلاق را به شکل زیگراگی و سینوسی میشناسند و با همین پارامتر فیلمنامه را روی مرداب ناآگاهی بنا کردهاند.این مدل استحاله به خاطر یک رفاقت زنانه، بر اساس خواندن یک موزیک مشترک و ساختن یک دابسمش ساده، بدون عمیق نشان دادن این رابطه، پایانبندی نه چندان معقولانهای را برای فیلم «سارا و آیدا» رقم میزند. اگر سارا مسئولیت سرقت اسناد را نپذیرفته بود و کارگردان مثلا در نمای پایانی، صحنه مواجه سارا با مزار طاهره نیاکان (نام اصای آیدا) را نشان میداد، گافهای فیلمنامه از میرفت و کلیت اثر از هر حیث مثل فیلم «سعادت آباد» اثر قابل تاملتری میشد. این پایان به هیچ عنوان شبیه فیلمنامههای امیر عربی نیست یا اگر هم هست وفادار و منطبق به نگرش و جهانی بینی فیلمنامه نویس نیست. مضاف بر اینکه در اثری مثل سعادت آباد (از امیر عربی) ما به دنبال دریافتی تازه از سرشت افراد هستیم و چهارچوبهای روایی عربی در مقام مولف، به گونهای است که سرنوشت افراد در فیلمنامههای امیر عربی تاثیری در جهت دهی دراماتیک نخواهد داشت، در فیلمنامههای عربی ما میخواهیم آزمونی را تجربه کنیم، برای درک سرشت افراد.
حکایت سینماتوگراف
روایتی دیگر از تاریخ سینمای ایران در «حکایت سینماتوگراف»
تازه ترین کتاب دفتر پژوهشهای موسسه کیهان به عنوان شصت و دومین جلد از مجموعه «نیمه پنهان»، به نام «حکایت سینماتوگراف» انتشار یافت. «حکایت سینماتوگراف» که دفتر اول «واکاوی تاریخ سینمای ایران» محسوب شده، به قلم «سعید مستغاثی» کارگردان و مستندساز نام آشنای جبهه فرهنگی انقلاب، روایاتی ناگفته از سالهای ابتدایی ورود سینما به ایران تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی است.
تاکنون کتابها و فرهنگنامه های متعددی درباره تاریخ سینمای ایران منتشر شده و به چاپ رسیده است اما آنچه «حکایت سینماتوگراف» را از آن کتاب ها متمایز می نماید، پرداختن به لایه های پنهان و ناگفته های این تاریخ است که برای نخستین بار براساس اسناد و شواهد معتبر مورد بررسی و بازخوانی قرار گرفته است.
نویسنده که خود دستی در تهیه آثار مستند تصویری داشته است با رویکردی محققانه علاوه بر ارائه روایتی از فراز و فرود تاریخی سینمای ایران در کتاب «حکایت سینماتوگراف»، شناخت و آشنایی با ماهیت و پسزمینه فرهنگی، سیاسی و تاریخی اشخاص و جریانات مختلف سینمای ایران را از لحظه پاگیری تا دوران رشد و گسترش مد نظر داشته است. اشخاص و جریاناتی که بیش از همه بر محتوی و ساختار این سینما تاثیر گذارده و بخش مهمی از آنچه به نام «سینمای ایران» معروف شد را پایه ریزی کردند.
از جمله بخش های این کتاب می توان به سرفصل های زیر اشاره کرد:
«هشدار شهید مدرس درباره ورود سینما به ایران»، «دوره اول سینمای ایران و مهاجری از روسیه»، «فعالیت اداره اطلاعات آمریکا برای سینمای ایران»، «سانسور اشغالگران بر سینما و هنر ایران»، «پرونده باز نشده دکتر کوشان»، «تولید انبوه فیلمفارسی»، «عاملان کودتای 28 مرداد در راس سینمای پس از کودتا»، «کانون انحراف فکری کودکان و نوجوانان»، «سینمای موج نو یا شبه روشنفکری»، «استودیو گلستان با سرمایه کنسرسیوم نفتی»، «کانون سینمایی اشرف پهلوی»، «بحران و ورشکستگی سینمای طاغوت» و …
برخی از اسناد و تصاویر منحصر به فرد و همچنین شواهد مکتوب مورد اشاره در متن کتاب نیز در فصل پایانی آن ضمیمه شده است. کتاب «حکایت سینماتوگراف» در 300 صفحه و شمارگان 1100 نسخه در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
ضمنا علاقمندان به مجموعه کتاب های «نیمه پنهان» برای تهیه این کتاب و دیگر مجلدات مجموعه فوق می توانند با شماره تلفن های 33110709 و 33110201 تماس حاصل نمایند.
محمدرضا محقق انعکاس واقعیت حجاب یا تصویری مخدوش از شبه حجابی الکن
سینما و تلویزیون ما چه تصویری از حجاب و مهم تر از آن، عفاف به مخاطبانش ارائه می دهد؟ این تصویر تا چه اندازه ملهم از آموزه های دینی و تا چه اندازه قابل اعتنا و اعتماد است؟
این تصویر را چه کسانی می سازند؟ برنامه سازان تلویزیونی و فیلم سازان سینماگر یا کارشناسان امور دینی؟ آیا یک اتاق فکر متمرکز و دانشی این ایده ها و افکار و قالب ها و محتوای آنها را ساخته و پرداخته می کند؟ یا نه نظام خاصی بر این روند حاکم نیست؟
خروجی برنامه های تلویزیون و فیلم های سینمایی ما در باب حجاب و عفاف چیست؟ مخاطب عادی و عمومی با مواجهه ای که در برابر این خروجی ها دارد چه برداشت و ماحصلی از این برنامه ها خواهد داشت؟
وقتی موضوع عفاف و حجاب مطرح باشد و پای رسانه هایی مثل سینما و تلویزیون هم در میان باشد، اینها نکات و سوالات مهمی است که به ذهن انسان خطور می کند.
بگذارید از اینجا شروع کنیم: تکراری ترین و آشناترین تصویر یک زن چادری در سینما و تلویزیون ما کدام است؟ قدری به خاطرات و آرشیو ذهنتان فشار بیاورید. خب! پاسخ چیست؟
درست است! شما هم مثل نگارنده یک تصویر آشنا به ذهنتان خطور کرد: تصویر زن بذهکار یا متهمی که برای ادای توضیحات وارد دادگاه می شود. این زن یک مشخصه ظاهری دارد: چادری بدرنگ و کریه بر سر! بله درست است. البته با تأسف و تأثر!
این تصویر آشنا و پربسامد زن چادری در سینما و سیمای ماست، از زن و چادر! البته نمونه های عجیب و غریب دیگری هم هستند که نمی دانیم باید به دیده تردید به آنها بنگریم یا موضوع دیگری در کار است. به بررسی این نمونه ها در ادامه مطلب خواهیم رسید.
تصویری که اما از زن در سینما- نه تنها سینمای ایران و بلکه سینمای جهان- ارائه می شود با همه تفاوت های نسبی و تضادهای گاه و بی گاهی که دارد، از یک مدل معمولی و همیشگی پیروی می کند: تصویری نه مبتنی بر ارزش های والای انسانی و اسلامی که در زن مستتر و فطری است، بلکه نمایه ای الکن و ابتر از چیزهایی که سال هاست به خورد مخاطب داده می شود.
اوج بی عفتی و بی حجابی در سینمای ایران اسلامی .....
بایدگفت عدم تماشای آثار سینمایی توسط دلسوزان فرهنگی و متعهد سبب ایجاد و ادامه حیات سینمای سخیف و مبتذل شده . و بیشتر سایت های بیدار به نقد فیم ها روی می آورندکه توجه شان بیشتر معطوف به فیلم های قوی با محتوای بد می باشد و ازآثار سخیف غافل مانده اند.
*****************************
گفتم اینجا فیلم «مردان مریخی، زنان ونوسی» که چندی پیش در سینماهای کشور اکران شدرا به عنوان نمونه بیان کنم که از داستان ضعیف، ایده تکراری، بازیهای ضعیف برخوردار است علاوه براین ها نگاه ما بیشتر معطوف به محتوای فیلم است که می توان نکات زیر را ناظر به آن ذکر کرد.
در این اثر، شاهد صحنه های فراوان از زنانی با آرایش غلیظ و حجابی نامناسب هستیم. کلوزآپ های فراوان از صورت زنان با آرایش غلیظ، بر حریم شکنی بیشتر این فیلم اذعان دارد. نیز صحنهای که زنان به ترتیب در مقابل تور لیدر نشستهاند و دوربین با طمأنینه یک یک آنان را در حالتی که آرایش غلیظ و رفتارهای زنندهای دارند، نشان میدهد.تعمد بیش از حد سازنده فیلم بر پوشش نامناسب زنان به کرات مشاهده میشود. اکثر مواقع، خانمهایی را میبینیم که گرچه پوششی بر روی سر خود دارند، اما این پوشش به گونهای است که گردن و حتی گوش آنان نمایش داده میشود. اعطای مجوز به فیلمی با چنین سطح بی حجابی، البته بیانگر حقایقی در مورد صلاحیت وزارت ارشاد در دعواهای اخیر می باشد. حتی در صحنهای، یکی از دوستان سیمین، آرزو و عقده پوشیدن لباس نامناسب بر سر مزار پدر خود را با بیان نوع لباس (دکلته) به زبان می آورد.از حجاب زنان که بگذریم، رفتارهای سبک و همراه با ناز و عشوهشان هم پرده عفاف را میدرد. فی الواقع نوعی تعمد کارگردان برای به تصویر کشیدن این ناز و اداها قابل فهم است.. نمایش صحنه اسکی زنان با لباسهای کوتاه و حتی همراه با آهنگ هم از نکات دیگر است. واقعا حذف این صحنهها چه لطمهای به ساختار ضعیف فیلم وارد میکرد و از آنطرف چه هدفی برای قرار دادن آنها در فیلم می توان متصور شد؟روابط آزاد محرم و نامحرم در این فیلم به راحتی به تصویر کشیده می شود. گویی اصلاً مقولهای به نام «حریم زن و مرد» وجود ندارد. رفتار زنان در سفر اروپا با تورلیدر، نمونه ای از این حریم شکنی است. چند زن به همراه یک مرد به عنوان تورلیدر به سفر اروپا میروند و کاملاً آزاد و صمیمی با وی تعامل میکنند.در صحنهای از فیلم به بهانه مراسم عروسی (که مختلط هم می باشد) شاهد پخش آهنگ تند به همراه اشعار نامناسب و رقص هستیم. حتی در صحنهای، عروس در کنار مردان ایستاده و با تماشای رقص آنان کف میزند. زن و مرد نامحرم در کنار یکدیگر به رقص و آواز مشغول هستند. البته خوشبختانه سازنده فیلم، تنها اجازه نمایش رقص مردان را داشته است که معلوم نیست بر مبنای حکم کدام مجتهد توسط مسئولین ارشاد حلال دانسته شده؟نکته دیگر در این فیلم، تضعیف بنیان خانواده می باشد. نمایش زورگویی های سیمین و القاء این مطلب که تمام زندگیها همین است، بر تضعیف بنیان خانواده موثر است. این گونه نمایشها بی تردید از شوق و علاقه به ازدواج و تشکیل خانواده خواهد کاست. کارگردان بجای آنکه روابط صحیح خانوادگی را نشان دهد و به این وسیله به اصلاح رفتارهای غلط خانوادگی کمک کند، با نمایش زنی زورگو و سلطهجو و عمومیت دادن این خلق و خو به تمام زنان، سعی در القای این مطلب دارد که ازدواج و تشکیل خانواده، جز دردسر چیزی برای مردان ندارد. بی تردید این گونه فیلمها بیش از هر چیز به ضرر خود زنان است.در بخش دیگری از فیلم، شاهد مخالفت سیمین با بچه دار شدن هستیم. وی بچه دار شدن را در تنافی با فعالیت مستمر اجتماعی میداند. جالب این است که سیمین فعالیت اجتماعیای جز مهمانی و سفر به اروپا ندارد. حقیقتاً این شکل، الگوسازی از زن مسلمان ایرانی و تخریب نقش مادری و همسری وی به سود چه کسانی است؟در طول فیلم دو مرد با یکدیگر مقایسه می شوند، دو دوست که یکی مجرد است و بر تجرد خود تاکید و تشویق دارد و هیچ مشکلی در زندگی ندارد و دیگری متاهل است و دائماً با مشکلات گریبانگیر. مشکلات وی هم همگی ناشی از زندگی متأهلی است. تحمل زنانی که هر کاری انجام میدهند تا دل همسر خود را بدست آورند هم مشکل نشان داده میشود و این یعنی هر چند هم همسرانت تو را بخواهند، باز تجرد به مراتب بهتر و عالیتر است. در نهایت، مرد متاهل از دست هر دو زن خود فرار میکند و به آغوش دوست مجردش باز میگردد.بی شک نمایش رفتارهای زناشویی هر چند به صورت ناقص، نوعی … پنهان تلقی می شود و در این فیلم، به کرات چنین رفتارهایی به تصویر کشیده می شوند.نهایتاً اگر هم بپذیریم سازندگان این فیلم قصد داشتند روابط خوب خانوادگی را به نمایش بگذارند، از کارکردهای پنهان فیلم که همان عادی سازی روابط محرم و نامحرم و … است، غفلت شده است. در ضمن اگر تمایل داریم روابط صمیمی زن و شوهر را به بهانه اینکه در متن فیلم محرم هستند نشان دهیم، چرا رفتارهای دیگرشان را نمایش ندهیم؟ آیا روابط صمیمی، تنها منحصر در روابط جنسی است؟با نیم نگاهی به سینما، تلویزیون و رسانه های ایران، شاهد افول گام به گام از اصول و ارزش ها هستیم. اگر سابقا در فیلمها شاهد مهمانی مختلط بودیم، امروز به راحتی عروسی مختلط به تصویر کشیده می شود. اگر سالیان گذشته، نمایش رقص مردان و حتی پخش آهنگهای تند روا نبود، امروزه این نوع رفتارها را به کرات مشاهده میکنیم، آنقدر که دیگر برایمان عادی شده، تا آنجا که رسانههای جمهوری اسلامی خود نیمچه ماهوارههایی شدهاند که به قول آن بنده خدا «مردم را از فارسی وان بی نیاز کرده اند!»نکته مهم دیگری که باید به آن توجه داشت اینکه اقدامات با دقت و منسجم جوانان انقلابی و نیروهای متدین قطعا بر روال کنونی سینما و تلویزیون تاثیرگذار است. نگاهی به اخبار چندین ماه گذشته در حوزه سینما و تلویزیون، این حقیقت را ثابت میکند. از توقف سریال تا ثریا تا عدم اکران فیلم گشت ارشاد در بسیاری سالنها و اخیرا نیز تغییر رویه برنامه هفت. هفته قبل ما شنونده حرف هایی از هفت بودیم که سالها از تریبون رسمی جمهوری اسلامی نشنیده بودیم. حرفهایی از جنس فرهنگ اصیل اسلامی ایرانی. دیشب شاهد حضور مهمانانی با سبک و سیاق جدید بودیم و این تغییر نیست مگر حاصل استقامت و تحرک به موقع نیروهای ارزشی.
مسخره بازی های سینمای ما
سامان مقدم می گوید: چیزی که میبینید، لاشه نهنگ عنبر ۲ است. اما به نظر می رسد این فیلم، در بهترین حالت خود نیز، از نهمت حیات و بعثت، محروم بوده است. در فرهنگ لغت در توضیح «نهنگ عنبر» نوشته شده است «بزرگترین نهنگ دندان دار دریاها». اما نهنگ عنبر سینمای ما، نه دندان دارد، نه نهنگ است و نه بزرگترین موجود دریا!
حاشیه ای بر ماجرای عشق رضا عطاران و مهناز افشار در «نهنگ عنبر»
گروه جامعه جهان نيوز، سید مهدی سیدی: فروش سینمایی «نهنگ عنبر 2» از مرز 15میلیارد تومان رد کرده است. گرچه این عدد به نسبت اقتصاد فرهنگ در عرصه جهانی، چندان چشمگیر نیست، ولی در شرایطی که اکران مجموع فیلم ها در سه ماهه نخست سال، حدود 60میلیارد تومان بوده است، این میزان فروش برای ساخته «سامان مقدم»، رکورد فوق العاده ای به حساب می آید.
«نهنگ عنبر» فیلم خوبی نیست؛ نه قصه خوبی دارد، نه بازی های درخشان و نه شرایط فنی مناسب؛ حتی به نظر می رسد سامان مقدم در مقام نویسنده کارگردان این فیلم، در نوشتن سناریو و داستان آن، هول بوده و کم حوصلگی کرده است، آنچنان که حفره ها و نقص های فاحشی در متن داستانش، خودنمایی می کند.
البته اصلی ترین هنر او شاید این بوده که «رضا عطاران» را به عنوان پولسازترین بازیگر سینمای ایران، در نقش خود، «یله و رها» وارد ساخته و به او اجازه داده است بدون کمترین تغییر در تیپ همیشگی اش، ظاهر شود. رضا عطاران در این سال ها به تیپ خاصی دست پیدا کرده است که در سینمای ایران، کمتر نظیر داشته و البته به خوبی از عهده دلبری مخاطب برآمده است. عطاران در عموم فیلم هایش، ترکیبی است از یک شخصیت ساده، خوش ذات اما پر خطا، بی خیال و راحت، با تیکه پرانی های بامزه، شوخی های منشوری، عرف شکنی های فراوان و سادگی های بسیار؛ که البته می تواند این امتزاج را با بازی روان، هنرمندانه، صمیمی و حتی گاه زیادتر از حد انتظار، «چرک و پلشت» به خوبی نمایش دهد.
چرا جیب مخاطب را می زنند؟
از سوی دیگر جریان برخی فیلم های گیشه ای در سال های اخیر دوباره ذائقه مخاطب را تنزل داده و مثل یک چیپس و پفک کودکانه، هاضمه او را از درک و هضم غذاهای مقوی، عاجز ساخته است. شاید برای همین است که برخی فیلم های عمیق، به رغم حرف های جدی، کمتر دیده شده و کمتر توسط بینندگان به این و آن توصیه می شود.
اما مسأله این یادداشت، نه میزان بالای فروش نهنگ عنبر است، نه بازی عطاران، نه ذائقه مخاطب، نه عملکرد ارشاد. مسأله و پرسش اصلی این است که چرا سینمای ایران به رسالت زندگی ساز و اندیشه آفرین خود بی تفاوت شده؟ چرا برخی کارگردانان میهنی، با عمیق ترین موضوعات زندگی، نازل و مبتذل برخورد کرده و با به دست آوردن رگ خواب مخاطب، جیب او را می زنند؟
نهنگ عنبر، مثل خیلی از فیلم های هم نژاد خود، به موسیقی های تند رو آورده و با غلظت فراوان و ساختار شکنانه ای صحنه های رقص و پایکوبی زنان و مردان را نشان می دهد و در سرتاسر فیلم 4 جوان ایرانی دهه شصت را کنار هم و در یک خانه نشان می دهد، بدون آنکه هیچ نسبت خانوادگی با هم داشته باشند و سعی می کند ماجرای عشق یکی (رضا عطاران) به دیگری (مهناز افشار) را نمایش دهد. اعتراض دقیقا در همین نقطه است که چرا با مسأله عشق و عاشقی، اینچنین بی مایه و مبتذل پرداخته می شود. آیا مسائل دختر و پسر روزگار ما، همین قدر ساده و کم اهمیت است که «سلکشن رؤیا» به آن پرداخته است؟
ادعا می شود در این فیلم ممیزی های بسیاری صورت گرفته است، آنچنان که سامان مقدم می گوید: چیزی که میبینید، لاشه نهنگ عنبر ۲ است. اما به نظر می رسد این فیلم، در بهترین حالت خود نیز، از نهمت حیات و بعثت، محروم بوده است. در فرهنگ لغت در توضیح «نهنگ عنبر» نوشته شده است «بزرگترین نهنگ دندان دار دریاها». اما نهنگ عنبر سینمای ما، نه دندان دارد، نه نهنگ است و نه بزرگترین موجود دریا!
«ویلاییها»، روایتی عاطفی و زنانه از دفاع مقدس بر پرده سینما/حس خوب «شیار 143» تکرار میشود؟
گروه فرهنگی سراج24: فیلم سینمایی ویلاییها از هفته گذشته مهمان شبکه اکران سراسر کشور شده است. این فیلم خاطره خوب تماشای «شیار143» را برای مخاطبان زنده می کند چراکه دوباره با روایتی زنانه از دفاع مقدس روبرو هستیم.
منیر قیدی این فیلم را بعنوان اولین فیلم سینماییاش کارگردانی کرده است. ویلایی ها توانست جوایز نه چندان مهمی از جشنواره فجر دریافت کند،بهمین دلیل هیچ نام و اثری از سیمرغ های جشنواره روی پوستر فیلم دیده نمی شود. سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در زمستان سال گذشته برگزار شد اما داوری های این جشنواره صدای بسیاری از هنرمندان را درآورد. منیر قیدی کارگردان ویلایی ها یکی از آن هنرمندان بود.
قرار بود ویلایی ها جایزه بهترین فیلم از نگاه ملی را دریافت کند اما تهیه کننده و کارگردان آن پیش از شروع مراسم اختتامیه، جایزه را رد کردند. آنها به روند داوری جشنواره اعتراض داشتند و معتقد بودند فیلمی که نتوانسته در بخش های اصلی مثل کارگردانی،منشی صحنه و … حتی نامزد دریافت جایزه شود، چطور می تواند بهترین فیلم از نگاه ملی شود؟
نقد «ماجرای نیمروز»/چرا شهیدلاجوردی را نمایش ندادند؟هدف چه بوده؟
به گزارش عمارنامه، «ماجرای نیمروز» به جریانی میپردازد که سالهاست مردم آنها را طرد کردهاند؛ منافقینی که تاکنون بیش از ۱۷۰۰۰ نفر را در کشور ترور کردهاند؛ ۱۷۰۰۰ نفری که بیشترشان مردم عادی بودهاند؛ مردم عادیای که اغلب بدون داشتن هیچ گناهی کشته شدهاند. این فیلم به کشتهشدن مرکزیت سازمان در داخل کشور در بهمن ۱۳۶۰ میپردازد و به صورت بسیار هنرمندانهای این وقایع را به نمایش میگذارد.
برای شناخت دقیقتر جریان منافقین و اطلاع از جزییات این حادثه به سراغ دکتر محمدصادق کوشکی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، رفتیم. دکتر کوشکی کتابی با نام «تبار ترور» نوشتهاند که به سوابق و کارنامه تروریستی این سازمان پرداخته است.
**بهعنوان اولین سؤال، بفرمایید که آیا در کشورهای دیگر نیز فیلمهای تاریخی ساخته و جدی گرفته میشود؟
دانستن تاریخ برای هر ملتی ضروری است. هر ملتی تاریخش را نداند، شناسنامه و هویتش را گم کرده است و این ملت نمی تواند اقتصاد، تمدن و رفاه داشته باشد و ملتی بی همه چیز خواهد بود. برای همین است که هر ملتی اصرار داشته و دارد که تاریخش ثبت و منتقل شود.
از سوی دیگر همه مردم مورخ نیستند و خواندن کتابهای تاریخی هم برای همه امکانپذیر نیست و برای همین از سینما و تصویر برای روایت تاریخ استفاده می شود.
یکی از اولین فیلم هایی که در هالیوود ساخته شد، فیلم «تولد یک ملت» بود. اگر سهم تاریخ را در سینمای جهان بررسی کنیم شاید بدون اغراق ۳۰ درصد از سینمای جهان، سینمای تاریخی است. این نشان می دهد کسانی که فرهنگ سازی می کنند چقدر به اهمیت تغذیه تاریخی مردم واقف هستند. حتی گاهی اوقات، تاریخ در قالب یک داستان ملودرام ارائه می شود. مثلا برشی از تاریخ آمریکا در جنگ های شمال و جنوب این کشور در قالب فیلم بر باد رفته که اقتباس از یک رمان است، خودش را نشان می دهد. فیلم ساز نمی گوید من تاریخ می گویم اما عملا دارد تاریخ نبرد شمال و جنوب و منطق این جنگ را در قالب یک فیلم سینمایی بیان می کند که ادعای تاریخی بودن هم ندارد. عملا اگر تاریخ را از سینما بگیریم، شاید بخش زیادی از سینما را حذف کرده ایم.
** آیا در کشور ما هم به موضوعات تاریخی توجه میشود؟
متاسفانه در کشور ما سینمای تاریخی خیلی ضعیف بوده و هست. جز مقطع کوتاهی در اوایل انقلاب، تقریبا سینمای ما به تاریخ نپرداخته یا این پرداختن به تاریخ ایران و اسلام و تاریخ انقلاب خیلی کم و محدود بوده است.
اصلا تاریخ در کشور ما و در سینما مهجور است. سینمای ما سینمای امروز است یعنی زندگی های مردم را به خودشان نشان می دهد و به همین خاطر هویت ساز نیست و شناسنامه مردم نمی شود و نشده است.
مردم آمریکا از سینما، شناسنامه خودشان را گرفته و فهمیده اند که آمریکا چگونه آمریکا و غرب چگونه غرب شده است.
مردم آمریکا و اروپا جنگ جهانی دوم را از خلال سینما خوب می شناسند. هنوز سینما گریبان جنگ جهانی دوم را رها نکرده و ما در سی امین سال جنگ تحمیلی تقریبا فاتحه سینمای دفاع مقدس را خوانده ایم. سالی یک فیلم ضعیف یا متوسط داریم؛ سینمای تاریخی هم که هیچ.
ما درباره تاریخ اسلام اصلا ورود نکرده ایم. می شود گفت یک فیلم قابل اعتنا داشته ایم که آن هم «سفیر» بوده و بعد از آن درباره تاریخ اسلام، هیچ فیلم مطرحی ساخته نشده است. مثلا فیلم آقای درویش (رستاخیز) هم هست که هنوز اکران نشده. دیگر چند تا فیلم درباره تاریخ اسلام داریم که ارزش دیدن داشته باشد؟ درباره تاریخ انقلاب و دفاع مقدس هم همین طور…
در دهه هفتاد البته فیلم هایی درباره جنگ بود اما ما اگر به نسبت اروپایی ها و موضوع جنگ جهانی دوم مقایسه کنیم، یک دهم آن ها هم فیلم نساخته ایم، در حالی که از جنگ جهانی دوم بیش از ۷۵ سال می گذرد و از جنگ ما کمتر از ۳۰ سال گذشته است با این حال برخی می گویند نباید درباره دفاع مقدس دیگر فیلمی ساخت.
** به نظر میرسد تلویزیون در زمینه تاریخ اسلامی تاحدی موفق بوده است و فیلمهای خوبی ساخته است. نظر شما در این باره چیست؟
تلویزیون در محتواها ضعیف است مثلا سریال و تله فیلم تاریخی ساخته ولی ضعیف بوده است. استثنائا در تاریخ اسلام مختارنامه را داریم که شاخص است و با فاصله زیاد از مختارنامه، کار امام علی(ع) را داریم و با فاصله زیاد از آن، سریال ولایت عشق. سریالی که درباره امام حسن(ع) ساخته شد هم مثل همان امام عزیز، مظلوم واقع شد و آن قدر ضعیف بود که دون شأن امام حسن مجتبی بود.
سریال یوسف هم بود که البته من آن را سریال تاریخی نمی دانم چون نه نویسنده و نه سازنده آن، دنبال گفتن تاریخ نبوده اند. البته می شود تاریخ با آن قدمت را گفت اما این مجموعه دنبال گفتن یک قصه قرآنی بوده و کار قرآن هم گفتن تاریخ به این معنی نیست.
سینمای ضدجنگ، پُز روشنفکری و ظرفیتهایی که از دست میرود
به گزارش دیدبان، قریب به سه دهه پس از پایان جنگ تحمیلی، هنوز فیلمهایی در ارتباط با فضای دفاع مقدس تولید میشود که برخی از آنها، مخاطبان بسیاری نیز دارد. با این وجود در میانه فیلمهای مشهور به ژانر دفاع مقدس، هستند آثاری که تلاش میکنند بر درونمایه ضدجنگ تاکید کرده و بهنوعی – آگاهانه یا ناآگاهانه حماسه رزمندگان در جبهههای جنگ را کمرنگ جلوه دهند.
به نظر برخی تحلیلگران، هدف اصلی از طرح موضوعات ضدجنگ در سینمای ایران، اولا قرار گرفتن در زمره سینماگرانی است که برخی رسانهها از آنان بهعنوان روشنفکر یاد میکنند و افزون بر آن، جوایز وسوسهانگیز جشنوارههای خارجی است که برخی از اهالی سینما در داخل کشور را وادار میکند، به راهی بروند که سرانجامش جز نفی ارزشهای دفاع مقدس نیست.
سینما جنگ؛ از حماسه تا شعار
برای بررسی موج سینمای ضدجنگ که نه فقط در ایران، بلکه ریشه در موج نوی سینما در اروپا و آمریکا دارد، باید به آسیبشناسی فیلمهای قرار گرفته در ژانر دفاع مقدس پرداخت.
تکرار در موضوعات، غلبه کلیشهها بر واقعیتهای دفاع مقدس، فقدان مطالعات مستند در حوزه جنگ تحمیلی، به فراموشی سپردن برجستهسازی زندگی فرماندهان دفاع مقدس، تکیه بر اغراق و دور شدن از محتوای هنری، توقف در گذشته و عدم بهروزرسانی موضوعات، روی آوردن به ادبیاتی شعاری که مورد پسند مخاطب نیست و مسائلی از این دست باعث شد تا از دهه هفتاد، اندک اندک سینمای دفاع مقدس رو به تضعیف گذاشته و با وجود آنکه در همین سالها فیلمهای ارزشمندی در این حوزه تولید شد که نقدهای مطرح شده درباره آنها صادق نیست، اما ذائقه مخاطبان بیشتر به سمت آثاری رفت که چندان نسبتی با ارزشهای دفاع مقدس نداشتند.
درست در شرایطی که به سبب بی تفاوتی گیشه به سینمای دفاع مقدس، فیلمهای جنگی در ایران کمتر مورد اقبال قرار میگرفت و بهجز چند اثر محدود، سایر این آثار مخاطبان زیادی پیدا نمیکردند، برخی فیلمسازان تحت تاثیر ادبیات ضدجنگ در غرب که محصول آشفتگیهای پس از جنگهای جهانی اول و دوم بود، به نفی جنگ روی آورده و با تقلید صرف و تکرار ادبیات غیراصیل در این حوزه، بهطور تلویحی به برجستهسازی مشکلات ناشی از جنگ تحمیلی و نفی حماسهسازی مردم ایران در جریان هشت سال دفاع مقدس پرداختند.
وقتی اهالی هنر، بنزین در دریا میریزند
این سبک فیلمسازی چنان در سالهای اخیر رواج پیدا کرده که اخیرا رهبر معظم انقلاب نسبت به آن واکنش نشان دادند. ایشان در دیدار مسئولان، دستاندرکاران، راویان، مبلغان و خادمان راهیان نور و جمعی از فرماندهان دوران دفاع مقدس فرمودند: «کسانی که شعر و فیلم ضدجنگ میسازند مثل کسانی هستند که نفت یک کشور را استخراج کنند و در دریا بریزند.»
واقعیت این است که سینمای دفاع مقدس از حیث ترویج ارزشهایی چون ایثار، فداکاری، مقاومت و ایستادگی، شهادتطلبی، دفاع از اسلام و ایران، آرمانگرایی، ولایتمداری، بیاعتمادی به بیگانه و مسائل دیگری از این دست میتوانست ظرفیت منحصر به فردی برای استفاده از فرهنگ غنی انقلاب باشد. درحالیکه پیروزی انقلاب اسلامی باعث شده بود، مردم مسیر تحقق آرمانهای خود را هموار ببینند، دفاع مقدس به آنها فضایی داده بود تا ظرفیتهای خود برای عملیاتی کردن ایدههایشان را آزاد کنند اما درست در چنین شرایطی، برخی اشتباهات سیاسی دولتهای پس از جنگ و نیز هجمههای فرهنگی که رهبر انقلاب همان زمان از آن به «شبیخون» یاد کردند، باعث شد تا فرصت ترویج این فرهنگ از دریچه سینما از دست رفته و اندک اندک فیلمهایی به نام دفاع مقدس ساخته و فروخته شود که کمتر نشانی از ارزشهای دفاع مقدس در خود داشت و بیشتر در لایههای پنهان معنایی به تخریب آرمان جهاد و شهادت میپرداخت.
فرصتسوزی سینما در این عرصه، البته به آن معنی نیست که در این بین نبودهاند هنرمندانی که فیلمهای فاخر و ماندگار در حوزه دفاع مقدس تولید کنند. با این وجود همان دسته از کارگردانان و فیلمنامهنویسانی که به تخریب ادبیات دفاع مقدس در سینما و سایر عرصههای هنری روی آوردند، چنان به اعتبار سینما و هنر انقلابی ضربه زدند که برای جبران آن، فیلمسازان انقلابی باید جهادگونه عمل کنند.
چگونه باید آب رفته را به جوی بازگرداند؟
در چنین شرایطی سوال اینجاست که برای احیای سینمای اصیل دفاع مقدس چه باید کرد و چطور باید از زیر سایه سنگین اطوار روشنفکری عدهای سینماگر که ترویج سینمای ضدجنگ میکنند، خارج شد؟
برای پاسخ به این سوال روشن است که ابتدا باید سینمای ایران تکلیف خود را با جشنوارههای خارجی که ترویج گفتمان مورد قبول خود را میکنند، روشن کرده و مانع از آن شود که داوران این جشنوارهها که در نهان، همان سرویسهای امنیتی غربی هستند، با جوایز پر زرق و برق خود به هنرمندان ایرانی الگو و سرمشق دهند. همچنین جامعه ایرانی که در هشت سال دفاع مقدس با تمام وجود خود از مرزهای این آب و خاک دفاع کرد، نباید بگذارد فیلمهایی در سینمای این کشور تبدیل به فیلم پرفروش شوند که درون میاه آنها نفی حماسهآفرینی رزمندگان در دفاع مقدس است.
این درست است که بخش عمده مخاطبان سینمای امروز را افرادی تشکیل میدهند که به دلیل سن و سال، تجربهای محسوس از دوران دفاع مقدس ندارند و ممکن است با تعصب کمتری، نقدها به جنگ و فرهنگ جهادی را پذیرا باشند. با این وجود، فیلمسازان متعهد و انقلابی میتوانند با ابزار هنر، آثاری تولید کنند که همین نسلجوان، نسبت به تحولات تاریخ معاصر خود و بهویژه اهمیت جنگ تحمیلی در دفاع از کیان ایران اسلامی آگاهی یافته و بهراحتی تحت تاثیر تفکراتی قرار نگیرند که میخواهند به نام صلح، هر نوع مقاومت و ایستادگی را نفی کرده و ترویج بیتفاوتی و انفعال کنند.
به عقیده بسیاری از تحلیلگران، مهلکترین سم برای یک کشور مستقل که قدرتهای بزرگ به فکر چپاول آن هستند، سم وادادگی و استحاله فرهنگی است و بنابراین اگر بپذیریم که سینماگرانی که از ادبیات ضدجنگ دفاع میکنند، مروج همین ادبیات و تولیدات هنری هستند، آنگاه باید اذعان کرد که هنرمندان انقلابی و فعالان مدنی که دغدغه دفاع از کشور را دارند، نباید بگذارند که این سم به نسل جوان ایران خورانده شود و بنابراین بهترین راه مقابله، روی آوردن به اقدامات خلاقانه و هنرمندانه متقابل و بسترسازی برای ترویج سینمایی است که مدافع ارزشهای دفاع مقدس باشد و نه منتقد حماسهآفرینیهای هشت ساله مردم ایران در جبهههای دفاع از دین و میهن.