مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست5
توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله در عرصه هاى قیامت
اما در مورد توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله در روز قیامت، آنقدر روایات شفاعت فراوان است که به حدّ تواتر رسیده و نیازى به اطاله کلام نیست.
نصوص صریح دلالت بر این دارد که در قیامت هنگامى که سختىها به اوج و شدت مىرسد، مردم براى گشایش گرفتارى خویش به انبیا، استغاثه مىجویند، به آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و همگى آنها را، به سید مرسلین حضرت محمد صلى الله علیه و آله احاله مىکنند و هنگامى که مردم به پیامبر صلى الله علیه و آله روى مىآورند حضرت به فریادرسى آنها مىشتابد و آنها را نصرت مىکند و مىفرماید: من عهدهدار چنین امرى هستم؛ سپس به سجده مىافتد و برنمىخیزد تا ندا داده شود که سر بردار و شفاعت کن که پذیرفته مىشود.
بنابراین در این مورد، اجماع انبیا، مرسلین، مؤمنین و تأیید الهى است که استغاثه به بزرگان مقرّب، در شدائد از بزرگترین کلیدهاى گشایش و از اسباب رضایت پروردگار جهانیان است.
شوکانى در مورد روایت مرد نابینایى که نزد پیامبر آمد- و ذکر آن گذشت- مىگوید مردم در این زمینه دو قول دارند:
اول: اینکه توسل، آن چیزى است که عمر بن خطاب ذکر کرده است و گفته که هنگامى که خشکسالى مىشد، ما بهواسطه پیامبر صلى الله علیه و آله به خدا توسل مىجستیم و الان بهوسیله عموى پیامبر صلى الله علیه و آله توسل مىجوییم. این روایت در صحیح بخارى و کتب دیگر آمده است. عمر نقل نموده که آنها به پیامبر صلى الله علیه و آله در زمان حیاتش جهت طلب باران توسل مىجستند و پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله به عمویش جهت استسقا، متوسل مىشدند بدین معنى که او دعا کند و آنها هم به همراه او دعا کنند و بدینگونه او وسیله آنها نزد خدا باشد و در این زمینه پیامبر شافع و دعاکننده مىباشد.
دوم: اینکه توسل به حضرت در زمان حیات و پس از وفات و در حال حضور و غیبت حضرت مىباشد.
توسل در زمان حیات حضرت که ثابت و غیرقابل انکار است و همچنین توسل به غیر آن حضرت پس از وفات حضرت- به دلیل اجماع سکوتى صحابه و انکار نکردن آنها توسلعمر را بهعباس عموى پیامبر صلى الله علیه و آله- ثابت مىگردد.
اما از نظر بنده، دلیلى وجود ندارد که توسل را اختصاص به پیامبر صلى الله علیه و آله بدهیم آنگونه که شیخ «عزالدین بن عبدالسلام» آورده است، بر این ادعا دو دلیل داریم:
۱- آنچه از اجماع صحابه بر توسل به غیر پیامبر صلى الله علیه و آله ذکر شد.
۲- اینکه توسل به اهل فضل و علم، درحقیقت توسل به اعمال صالح و برترى و فضل آنان است؛ زیرا افضلیت جز به عمل نمىباشد؛ بنابراین اگر کسى بگوید خدایا من بهواسطه فلانعالم به تو توسل مىجویم، به اعتبار مقام علمى عالم است و در صحیح مسلم و بخارى و کتب دیگر آمده است که پیامبر صلى الله علیه و آله از سه نفرى که زیر صخره بزرگى گرفتار شده بودند نقل نموده که هریک از آنها به بزرگترین عملى که انجام داده بود توسل جست و نجات یافت؛ بنابراین اگر توسل به اعمال نیک جایز نباشد یا شرک محسوب شود وآنگونه کهمتعصبانى مانند «ابن عبدالسلام» و پیروانش قائلند، نباید دعایشان اجابت شود و نباید پیامبر بعد از نقل حکایت آنها سکوت کند.
و بدینوسیله معلوم مىشود که استدلال افرادى که با استناد به آیات زیر از توسل به انبیا و صالحین ممانعت مىکنند، وارد نیست:
«ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى»؛
«فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»؛
«لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ»؛
که استناد به این آیات از باب استدلال به مورد اختلاف بر چیزى که بیگانه و بىربط به نزاع است مىباشد؛ زیرا آیه اول اشعار دارد به اینکه آنها مورد پرستش واقع مىشدند در حالىکه شخص توسل جوینده به عالم، او را عبادت نمىکند بلکه معتقد است او بهواسطه علمش نزد خداوند مزیتى دارد که این امر، موجب توسل گردیده است. در آیه دوم نیز خواندن همراه با خدا مطرح گردیده است در حالىکه متوسل به عالم فقط خدا را مىخواند و توسل او درواقع به عمل صالحى است که برخى بندگان انجام مىدهند مشابه توسل آن سه تن که زیر صخره گرفتار آمده بودند به عمل صالحشان. و در پاسخ به استنادکنندگان به آیه سوم نیز باید گفت اشخاص مذکور در آیه، کسانى را مىخواندند که آنها را اجابت نمىکردند و خداى استجابتکننده را صدا نمىزدند، در حالى که متوسل به عالم، به جز خدا را نمىخواند و نه غیر خدا را مىخواند. و نه کسى را در درخواست خود با خدا شریک مىگیرد.
بنابراین اگر این مفهوم روشن شود به وضوح ادله ممانعتکنندگان از توسل، مردود مىشود؛ چراکه استدلال به ادلهاى دارند که خارج از محلّ نزاع است.
گروهى دیگر، براى منع توسل استدلال به این آیات نمودهاند:
«لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ»؛
«قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا»؛
این دو آیه، تصریح دارد که پیامبر صلى الله علیه و آله چیزى از امر الهى را دراختیار ندارد و نمىتواند ضرر و نفعى را نیز متوجه خود کند؛ پس چگونه ممکن است براى دیگران مالک ضرر و نفع باشد؟ باید توجه داشت که در این دو آیه دلیلى براى منع توسل به آن حضرت یا دیگر انبیا، اولیا و علما وجود ندارد؛ زیرا خداوند براى پیامبر، مقام محمود قرارداده است که همان مقام شفاعت عظمى است و از مردم خواسته است که از او سؤال و طلب نمایند و به او گفته است: درخواست کن تا به تو عطا شود و شفاعت کن تا مورد قبول قرار گیرد؛ البته در کتاب خداوند عزیز، ذکر گردیده که شفاعت به اذن خداوند است و جز براى افراد مورد رضایت خداوند عملى نمىباشد.
از دلایل دیگرى که استدلال به منع توسل کردهاند سخن پیامبر صلى الله علیه و آله است که وقتى آیه:
«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اْلأَقْرَبِینَ»
نازل شد فرمود: «یا فلان بن فلان، لا أملک لک من اللَّه شیئاً ویا فلانه بنت فلان لا أملک لک من اللَّه شیئاً»؛ که البته در این سخن به این مطلب تصریح شده است که پیامبر نمىتواند به کسى که خداوند نسبت به او اراده ضرر کرد، نفعى برساند همچنانکه نمىتواند ضررى به فردى رساند که خداوند نفع او را اراده کرده است و اینکه حتّى حضرت نمىتواند دربرابر اراده خداوند، به خویشاوندانش کمک کند. و این مسأله براى هر مسلمانى واضح است و این مسأله بهمعنى عدم توسل به او در درخواست از خداوند نیست؛ زیرا در توسل، طلب کردن از کسى مطرح است که امر و نهى بهعهده اوست جز اینکه سائل با سؤال خویش چیزى را که سبب اجابت مىگردد پیش مىفرستاد و سؤال تنها از خداوند، صاحب منع و عطا که خود مالک روز جزاست، مىباشد.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست4
توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله در حیات و پس از وفات ایشان
از «عثمان بن حنیف» نقل شده که مردى نابینا خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله رسید و از نابینایى خویش شکایت کرده گفت: کسى را ندارم که مرا راهبرى کند لذا زندگى برایم دشوار گردیده است، حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: «ائت المیضاه فتوضأ ثمّ صلّ رکعتین ثمّ قل: اللّهم إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد صلى الله علیه و آله نبیّ الرحمه یا محمّد إنّی أتوجّه بک إلى ربّک فیجلی لی عن بصری، اللّهم شفعه فیّ وشفّعنی فی نفسی».عثمان بن حنیف مىگوید: به خدا سوگند که ما هنوز متفرق نشده بودیم و زمان زیادى نگذشته بود که آن مرد بازگشت و گویا که مشکلى نداشته است.
حاکم گفته است که این حدیث داراى اسناد صحیح است، ولى مسلم و بخارى آن را نیاوردهاند.
و اینگونه توسل اختصاص به زمان حیات حضرت نداشته و بعضى از صحابه آن را در زمان وفات حضرت نیز اعمالمىکردند، چنانکه «طبرانى» اینحدیث را نقل مىکند و قبل از آن قصهاى را با این مضمون بیان مىدارد: مردى براى انجام کارى نزد «عثمان بن عفّان» آمد و شد مىکرد، اما عثمان به او توجه نمىکرد و به برآوردن حاجتِ او اهمیت نمىداد، آن مرد عثمان بن حنیف را دید و به او گله کرد، عثمان به او گفت: به وضوخانه برو و وضو بگیر و پس از آن به مسجد آمده دورکعت نماز بخوان و بگو: «اللّهم إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّنا محمد صلى الله علیه و آله نبیّ الرحمه، یا محمد، إنی أتوجّه بک إلى ربّک فیقضی حاجتی و تذکر حاجتک». سپس آن مرد رهسپار شد و بدانگونه عمل کرد، سپس نزد «عثمان بن عفان» رفت. دربان دست او را گرفت و نزد عثمان برد و روى قالى نشاند، عثمان گفت:حاجتت چیست؟ او حاجت خود را بیان نمود و عثمان خواست او را برآورده نمود و گفت: چرا تاکنون حاجت خود را نگفته بودى و تأکید کرد: هرگاه نیازى داشتى نزد ما بیا. سپس آن مرد از نزد «عثمان بن عفان» خارج شد و در راه «عثمان بن حنیف» را دید و گفت: خدا تو را خیر بدهد، «عثمان بن عفان» به حاجت من هیچ توجهى نمىکرد تا زمانى که تو با او صحبت کردى.
«عثمان بن حنیف» گفت: به خدا سوگند که من با او سخن نگفتهام؛ اما شاهد بودم که مرد نابینایى خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله آمد و از کورى خود شکایت کرد، حضرت فرمود: بهتر نیست تحمل کنى؟ عرض کرد: اى رسول خدا! من هیچ فردى که راهبریم کند ندارم لذا زندگى برایم دشوار شده است؛ سپس حضرت فرمود: پس وضو بگیر و دو رکعت نماز بجاى آور و بدین دعا خدا را بخوان. عثمان بن حنیف مىگوید به خدا قسم که ما متفرق نشده بودیم و چندان طولى نکشید که دیدیم آن مرد آمد و گویا که اصلًا بیمارى نداشته است. حاصل قصه چنین است که «عثمان بن حنیف» که راوى و شاهد ماجراست به مردى که از سستى خلیفه در برآوردن حاجتش گلهمند بود این دعا را آموزش داد و در این دعا توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله و استغاثه به او بعد از وفات حضرت آمده است و وقتى عثمان دید که آن مرد گمان کرده که برآوردن حاجتش بهسبب صحبت عثمان بن حنیف با خلیفه است، این گمان را نفى نموده و جریانى را که در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله شاهد بوده نقل کرد تا ثابت کند که برآورده شدن حاجتش بهواسطه توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله و صدا زدن آن حضرت و استغاثه به ایشان بوده است و با سوگند خوردن تأکید کرد که با خلیفه در مورد حاجت او سخن نگفته است.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست3
مسأله مورد اختلاف در توسّل
مورد اختلاف بین مسلمانان آن است که توسلجوینده بهوسیلهاى غیر از عمل خویش متوسل به خدا شود؛ مانند توسل به افراد و اشخاص مثل اینکه بگوید: خدایا! من بهوسیله پیامبرت به تو متوسل مىشوم یا بهوسیله ابوبکر یا عمر بن خطاب یا عثمان یا على به تو توسل مىجویم که چنین امرى را برخى ممنوع دانستهاند.
ما معتقدیم که این اختلاف شکلى است و جوهرى نمىباشد؛ چراکه توسل به شخص و ذات درواقع به عمل انسان برمىگردد که جواز آن نیز مورد اتفاق همه مسلمانان است و اگر کسانى که با سرسختى ممانعت مىکنند با دیده بصیرت در این امر بنگرند مسأله برایشان روشن مىشود و اشکال مرتفع مىگردد و فتنهاى که در آن افتادهاند خاموش مىگردد، فتنهاى که بهواسطه آن حکم به شرک و ضلالت مسلمانان دادهاند.
اکنون بیان مىکنیم که چگونه مىشود که متوسل به شخص دیگر، درواقع متوسل به عمل خودش و متمسک به همان چیزى باشد که خود بهدست آورده است:
کسى متوسل به شخصى نمىشود، مگر بهخاطر اینکه دوستش دارد؛ زیرا معتقد است او شخص صالح، داراى فضل و مرتبه ولایت است؛ یا بهخاطر این است که آن شخص را دوستدار خدا و جهادگر در راه او مىداند یا معتقد است که خداوند او را دوست دارد
«یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ»
یا اینکه همه این مسایل را در فرد مورد توسل مىیابد.
و اگر به خوبى در مسأله دقت کنید، متوجه مىشوید که این محبت و اعتقاد، برخاسته از عمل توسلجوینده است؛ چراکه اعتقادى است که در قلبش شکل گرفته است و به او نسبت داده شده و در قیامت از آن سؤال مىشود و به آن پاداش داده مىشود و گویا او مىگوید:
خداوندا من فلانى را دوست دارم و فکر مىکنم او تو را دوست دارد و بنده مخلص و جهادگر راه توست و معتقدم که تو او را دوست دارى و از او راضى هستى؛ بنابراین با محبت و اعتقادى که به او دارم او را وسیلهاى بهسوى تو قرار مىدهم تا چنین و چنان دعاى مرا اجابت کنى.
ولى اکثر متوسلین در تصریح به این کلمات تسامح مىکنند و اکتفا مىکنند به علم خداوندى که هیچ چیز در آسمان و زمین از او پنهان نیست. او که حرکت چشمها و اسرار سینهها را مىداند.
«یَعْلَمُ خائِنَهَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ».
برخى مىگویند: «خدایا! من بهواسطه پیامبرت به تو توسل مىجویم» و برخى مىگویند: «خدایا! من بهواسطه محبتى که به پیامبرت دارم به تو توسل مىجویم». هردوى اینها از نظر حکم مساوى هستند؛ زیرا اولى هم بهواسطه محبت و ایمانى که به پیامبر صلى الله علیه و آله داشته است او را وسیله قرار داده و اگر این محبت و ایمان نبود او را وسیله قرار نمىداد.
همین مطلب در مورد اولیا صادق است. با این توضیحات معلوم مىشود که اختلاف در این حقیقت شکلى و ظاهرى است و این تفاوت صورى، نباید منجر به تکفیر متوسلین و حکم به خروج آنها از محدوده اسلام شود.
«سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ».
خداوند فرموده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ»؛
وسیله هر چیزى است که موجب تقرب به خداوند و واسطه برآوردن حاجت باشد و ملاک در انتخاب وسیله آن است که این وسیله داراى ارزش و حرمت، نزد کسى باشد که به او توسل مىشود.
لفظ وسیله در آیه عام است، هم شامل اشخاص با فضیلت؛ مانند پیامبران و صالحان در حیات و پس از وفات مىباشد و هم شامل اعمال صالحى که به آن مأمور هستیم و توسل به آن اعمال بعد از اتمام آن مىشود. در احادیث و اخبارى که خواهى دید این امر بهوضوح دیده مىشود؛ پس گوش بسپار و شاهد باش تا بنگرى که چگونه توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله قبل و بعد از وجود پیامبر صلى الله علیه و آله در دنیا و بعد از وفات حضرت در برزخ و روز قیامت، ثابت گردیده است.
مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست2
مسائل مورد اتفاق در توسل ^
هیچیک از مسلمانان در مشروعیت توسل به خداوند تعالى از طریق اعمال صالح، شک ندارد؛ بنابراین فردى که روزه مىگیرد، نماز مىخواند، قرآن تلاوت مىکند یا صدقه مىدهد، با این وسایل به خداوند توسل مىجوید و باید گفت این وسایل امید قبولى را افزایش مىدهند و در رسیدن به هدف کارسازتر مىباشند و در این مورد حتى دونفر از مسلمانان نیز با یکدیگر اختلاف نظر ندارند. و دلیل این مدعى نیز روایت معروف در مورد آن سه نفرى است که در غار محبوس شدند؛ یکى از آنها بهوسیله برّ والدین به خداوند توسل جست، دیگرى با دورى از فحشا و زشتى- در حالى که شرایط آن فراهم شده بود- و سومى از طریق حفظ امانت و اداى کامل اموال مودّعه به خداوند توسل پیدا کردند و خداوند آنها را از گرفتارى نجات داد.
این نوع از توسل را ابنتیمیه به تفصیل بیان نموده و ادله آن را در کتابهایش خصوصاً در «قاعده جلیله فی التوسل والوسیله» ذکر نموده است.
توسل ............مباحثی از کتابی که وهابیت را در هم شکست.
مفهوم توسل ^
بسیارى از مردم در فهم حقیقتِ توسل در اشتباهاند؛ لذا برآنیم که مفهوم توسل صحیح را روشن نماییم و قبل از آن لازم است به چند واقعیت توجه داشته باشیم:
۱- توسل یکى از راههاى دعا و درى از درهاى توجه به خداوند سبحان است؛ بنابراین مقصود اصلى و حقیقى، خداوند است و فردى که مورد توسل قرار گرفته است، تنها وسیله و واسطه تقرب به خداوند سبحان است و هرکس اعتقادى جز این داشته باشد، مشرک است.
۲- فرد توسلجوینده از آن جهت بهواسطه، متوسل مىشود که او را دوست دارد و معتقد است خداوند آن واسطه را دوست دارد و اگر خلاف این امر ظاهر شود، او دورترین افراد از آن واسطه خواهد شد و نسبت به آن واسطه اظهار بیزارى مىنماید.
۳- اگر توسلجوینده اعتقاد داشته باشد که فردى که به او توسل جسته مستقلًا و همانند خداوند نفع و ضررى مىرساند، این فرد شرک ورزیده است.
۴- توسل امرى لازم و ضرورى نمىباشد و استجابت متوقف بر آن نمىباشد؛ بلکه اصل خواندن خداوند است که فرمود:
«وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ»؛ «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى»
تا ما را غرق در نور ببینند!
ائمه ى ما ـ علیهم السّلام ـ دعاها را در اختیار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببینند، و انبیا ـ علیهم السّلام ـ آمده اند که ما را از دنیا و توجّه به آن دور سازند؛ ولى کفّار به ما مى گویند: دین را کنار بگذارید، ما به شما دنیا مى دهیم، و وسایل راحتى ظاهرى (نه راحتى درونى) شما را فراهم مى کنیم! البته این سخن هم دروغ است، زیرا اگر آنها براى ما راحتى دنیا را مى خواهند پس چرا این همه بر سر تسلّط بر ما با هم نزاع دارند؟! نقشه ى کفّار این بود و هست که قرآن را از دست مسلمانان بگیرند، و روحانیت را از منابع دینى و معنویّات و سرچشمه هاى معارف یعنى قرآن و سنّت(سنّت، شامل گفتار، کردار، و حتّى تقریر و امضاى معصومین ـ علیهم السّلام ـ مى شود.) جدا سازند، تا این دو سلاح مهم (قرآن و سنّت) از دست مسلمانان خارج گردد، و راه تسلّط آن ها بر بلاد و ثروت هاى مسلمانان باز شود. ولو به این که کسانى(روحانى نمایان دربارى و جیره خوار.) را در رأس قرار دهند که طبق مرام آنها کتاب و سنّت را توجیه کنند و دیگران(علماى مخالف.) نابود یا منزوى و یا کشته شوند. اى کاش مى دیدیم که گرگ ها به ما هجوم آورده و ما را مى خورند.با این وضع چه باید کرد؟ هر چه به ما فرمودند:«لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَـفِرِینَ أَوْلِیَآءَ» کافران را به عنوان دوست و سرپرست خود نگیرید. سوره ى نساء، آیه ى ۱۴۴٫
گوش نکردیم. حالا با این اوضاع و گرفتارى و بلاها که بر سر ما مسلمانان مى آید چه باید بکنیم؟ اگر تکلیف خود را بدانیم که چه باید بکنیم و به آن چه فهمیدیم عمل بکنیم، از جهت عمل به وظیفه فرداى قیامت راحتیم، هر چند وظیفه این باشد که با ناراحتى ها بسازیم و صبر کنیم، خداوند متعال مى فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْءَمْوَ لِ وَ الاْءَنفُسِ وَ الثَّمَرَ تِ وَبَشِّرِ الصَّـبِرِینَ» قطعا شما را به نوعى از ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود محصول، آزمایش مى کنیم، و صابران را نوید بده. سوره ى بقره، آیه ى ۱۵۵٫ یعنى صابران را به فرج و ظهور حضرت حجّت ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ بشارت ده.
منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد
صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی
علی را گرفتم بهش شیر بدهم، یک دفعه دیدم یک صدایی از گلویش بیرون آمد و رنگش سیاه شد. سیاهی چشمهایش رفت. هول برم داشت. جیغ کشیدم و توی صورتم زدم. گفتم: «یا امام هشتم، من به هوای تو اومدم اینجا. به امید تو اومدم. حاشا به غیرتت، اگه بچهام از دستم بِره.»
یک بار خواب دیدم حرم امام رضا است، میخواهم بروم تو، ولی درها را بسته اند. من هم هی میگویم چرا درها بسته است. نمیدانم چه شد که رفتم تو. دیدم ضریح نیست. امام رضا جای ضریح نشسته، دو سهتا زن با چادر مشکی هم ایستادهاند. صورتشان را هم نمیبینم. رفتم کنار بستر امام نشستم، گفتم: «یا امام رضا، تا نَگی پسرم برام میمونه، از اینجا بلند نمیشم.» یکی از آن خانمها آمد توی گوشم گفت: «برو بشین بالای سرش و بگو.» رفتم بالای سرِ امام و دوباره حرفهایم را تکرار کردم. امام دستم را گرفت. یک دعا خواند و یک تکه چوب صندل گذاشت کف دستم. گفت: «پاشو برو، خاطرت جمع.» از آن خواب به بعد مطمئن بودم که هر طوری هم که بشود، علی از دستم نمیرود. همیشه میگفتم: «این رو امام هشتم به من داده.»
چهل سال دعا براى یک حاجت....
استاد ما، مرحوم آقا سیّد على قاضى مى فرمود: « براى حاجتى چهل سال بعد از نماز دعا مى کردم، بعد معلوم شد که مصلحت نبوده است. »
منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد
امداد غیبی...
به مناسبتى، از خانه یا مسجد خواستند عده اى را با ماشین ببرند، من هم مایل شدم با آن ها بروم، ولى تا خواستم سوار ماشین شوم، حس کردم مَلَکى مانع است و نمى گذارد سوار شوم.
آرى، بیش از این ما احتیاج به دستگیرى ملک داریم، براى حفظ و نگهدارى ازمعاصى، بلایى که چه بسا تا روز قیامت گرفتار آن باشیم. دنیا، عبرت خانه است، ولى هر چه مى بینیم، مى گوییم شاید ما مستثنى باشیم و مانند این صحنه براى ما پیش نیاید.
منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد
تبلیغ نماز در مذاكرات هسته ای
نمازی كه سبب تبلیغ و ترویج آن شود از صدها هزار اذان ارزشش بیشتر است؛ چنان كه در مذاكرات 1+5 وزیر امور خارجه كشورمان وقت اذان جلسه با خانم اشتون را برای اقامه نماز ترك كردند؛ این نماز ارزشمند است. كه در فراسوی مرزها هم مبلغ نماز و دین خود باشیم.
امام راحل در سخنرانی از یك تریبون بین المللی كه میلیون ها نفر مخاطب هنگام نماز آن را بی مقدمه ترك كرد و به اقامه نماز پرداختند، به ایشان تذكر دادند كه میلیون ها نفر در كره زمین بیینده سخنرانی شما بودند ایشان فرمودند الله اكبر؛ خدا بزرگتر از میلیون ها نفر است. حاج آقا قرائتی