منشور نسل جوان در سيره امام صادق (علیه السلام)
منشور نسل جوان در سيره امام صادق (علیه السلام)
جوانان و نوجوانان در هر جامعهاى گنجينههاى سرشارى هستند كه اگر مربيان و متوليان براى اين قشر عظيم سرمايه گذارى شايسته انجام داده و اين گروه فعال و پرشور را با رفتار حكيمانه و تكريم شخصيت و احترام به نيازها، به اهداف مطلوب و ايدهآل خود هدايت نمايند، علاوه بر اين كه آنان را از خطر انحراف و ترديد در هويت و آسيبهاى اجتماعى مصونيتبخشيدهاند، قلبهاى پاك و زلال آنان را به سوى خوبىها، زيبايىها و اخلاق پسنديده رهنمون شدهاند، و جامعه آينده را از نظر سلامتى و حفظ ارزشها و فرهنگ، بيمه نمودهاند. امام صادقعليه السلام در مورد سرمايه گذارى معنوى براى نسل نو و حفاظت نوجوانان از گروههاى منحرف و كج انديش، مىفرمايد: «با درو احداثكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليهم المرجعة (1) ; نوجوانان خود را با احاديث ما آشنا كنيد قبل از اين كه مرجعه (يكى از گروههاى منحرف) بر شما پيشى گيرند.
ارتباط با نسل جوان
هدايت و تربيت نسل جوان به لحاظ اهميتى كه دارد امروزه بيش از گذشته مورد توجه انديشمندان و دل سوزان جوامع مختلف قرار گرفته است. جوان داراى خصوصيات عاطفى، اجتماعى و جسمانى است. حساسيت، تنوع خصلتهاى رفتارى، هيجانهاى درونى، علاقه شديد به دوستى با همسالان، عدم كنترل رفتار، حب ذات، الگو پذيرى و تقليد، افتخار به شخصيت و تشخصطلبى و ميل به آزادى، شمهاى از ويژگىهاى اوست.
با توجه به اين ويژگىها، شيوه رفتارى امام صادقعليه السلام با جوانان، و همچنين سخنان و دستور العملهاى آن حضرت براى جوانان و برخورد با آنان، بهترين نسخه شفا بخش و راهگشاست. نگاههاى مهربان، بزرگداشتشخصيت، توجه به استعداد و صلاحيت آنان، احترام به نيازهاى فردى و اجتماعى، رفتار محبتآميز و حكيمانه و سرشار از عاطفه و خلوص، موجب جذب جوانان به سوى آن حضرت بود و شيفتگى آنان به رهبر خويش، ريشه در شيوه رفتار و گفتار آن حضرت نسبتبه مخاطبين و شاگردان خويش دارد.
آن حضرت به سرعت پذيرش سجاياى اخلاقى در نوجوانان توجه كرده و به ابوجعفر; مؤمن طاق مىفرمايد:
«عليك بالاحداث فانهم اسرع الى كل خير; (2) بر تو باد تربيت نوجوانان، زيرا آنان زودتر از ديگران خوبىها را مىپذيرند.»
در اينجا چند نمونه از رفتار آن حضرت را در برخورد با نسل جوان مىخوانيم:
1 - آن روز يكى از شلوغترين ايام حجبود. امام صادق عليه السلام با گروهى از يارانش گفت و گو مىكرد. در اين هنگام هشام بن حكم كه تازه به دوران جوانى گام نهاده بود، خدمت امام رسيد. پيشواى شيعيان از ديدن اين جوان شادمان شد، او را در صدر مجلس و كنار خويش نشاند و گرامى داشت. اين رفتار امام، حاضران را كه از شخصيتهاى علمى شمرده مىشدند، شگفت زده ساخت. وقتى امام عليه السلام آثار شگفتى را در چهره حاضران مشاهده كرد فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده; اين جوان با دل و زبان و دستش (با تمام وجود) ياور ماست.» سپس براى اثبات مقام علمى هشام براى حاضرين، درباره نامهاى خداوند متعال و فروعات آنها از وى پرسيد و هشام همه را به نيكى پاسخ گفت. آن گاه حضرت فرمود: «هشام! آيا چنان فهم دارى كه با منطق و استدلال دشمنان ما را دفع كنى، هشام گفت: آرى. امام فرمود: «نفعك الله به و ثبتك; خداوند تو را از آن بهرهمند سازد و [در اين راه] ثابت قدم بدارد.» هشام مىگويد: بعد از اين دعا هرگز در بحثهاى خداشناسى و توحيد شكست نخوردم. (3)
2 - مفضل بن عمرو نماينده امام صادق عليه السلام در شهر كوفه بود. او از طرف امام موظف بود به مشكلات دينى، مالى و اجتماعى مردم كوفه رسيدگى كند و در اين رابطه با جوانان شهر ارتباط صميمانه و مستحكمى برقرار كرده بود، براى همين عدهاى اين دوستى را نتواستند تحمل كنند، ناچار به شايعه و افتراء روى آوردند و مفضل و يارانش را به شرابخوارى، ترك نماز، كبوتر بازى و حتى به سرقت و راهزنى متهم كردند. اين گروه، كه ابوالخطاب معزول و طرفدارانش از فعالان آن شمرده مىشدند، شايع كردند كه مفضل افراد بى مبالات و لاابالى را پيرامونش گرد آورده است. وقتى اين شايعات به اوج رسيد، گروهى از مومنان و مقدسان كوفه به محضر امام صادقعليه السلام چنين نوشتند: «مفضل با افراد رذل و شرابخوار و كبوتر باز همنشين است، شايسته است دستور دهيد اين افراد را از خود دور سازد.»
امام صادق عليه السلام بدون اين كه با آنان در اين باره سخن بگويد، نامهاى براى مفضل نوشته، مهر كرد و به آنان سپرد تا به مفضل برسانند. حضرت تصريح كرد كه نامه را خودشان شخصا به مفضل تحويل دهند. آنان به كوفه برگشتند و دسته جمعى به خانه مفضل شتافتند و نامه امام صادق عليه السلام را به دست مفضل دادند. وى نامه را گشود و متن آن را قرائت كرد. امامعليه السلام به مفضل دستور داده بود كه: چيزهايى بخرد و به محضر امام عليه السلام ارسال كند. در اين نامه اصلا اشارهاى به شايعات نشده بود. مفضل نامه راخواند و آن را به دست همه حاضران داد تا بخوانند. سپس از آنان پرسيد: اكنون چه بايد كرد؟ گفتند: اين اشياء خيلى هزينه دارد. بايد بنشينيم، تبادل نظر كنيم و از شيعيان يارى جوييم.در واقع هدفشان اين بود كه فعلا خانه مفضل را ترك كنند. مفضل گفت: تقاضا مىكنم براى صرف غذا در اينجا بمانيد. آنان به انتظار غذا نشستند. مفضل افرادى را به سراغ همان جوانانى كه از آنها بدگويى شده و به كارهاى ناروا متهم شده بودند فرستاد و آنان را احضار كرد. وقتى نزد مفضل آمدند، نامه حضرت صادقعليه السلام را براى آنان خواند. آنان، با شنيدن كلام امام صادقعليه السلام براى انجام فرمان حضرت از خانه خارج شدند و پس از مدت كوتاهى بازگشتند. هر كدام به اندازه وسع خويش روى هم نهاده و در مجموع 2 هزار دينار و ده هزار درهم در برابر مفضل نهادند. آن گاه مفضل به شكايت كنندگان كه هنوز از صرف غذا فارغ نشده بودند نگريست و گفت: شما مىگوئيد اين جوانان را از خودم برانم و گمان مىكنيد خدا به نماز و روزه شما نيازمند است؟! (4)
در اينجا به بخشى از شيوهها و راه كارهاى عملى برخورد و هدايت جوانان در پرتو گفتار و رفتار صادق آل محمدعليهم السلام مىپردازيم:
1 - رفتار نيكو و ملايم
نوجوان قلبى پاك و روحى حساس و دلى نازك و عاطفى دارد. در برخورد با او بايد راه نرمى و ملايمت پيش گرفت. نگاه مهربان، ارزش دادن به شخصيت و رفتار خوش، بهترين شيوه ارتباط با اوست. محبت، اظهار علاقه، صدا كردن با القاب، عناوين و نامهاى زيبا او را به سوى مبلغ و مربى جذب مىكند و در اين حال مىتوان ارتباط قلبى و عاطفى با او ايجاد كرد، سخنانش را شنيد، راهنمايى كرد، لغزشها را متذكر شد و بالاخره درعالم دوستى كه يك ارتباط شديد روحى و عاطفى برقرار است، مىتوان صفات زيبا را به او القاء نمود، نيازهاى بسيارى را از او برطرف كرد و از آلودگىها او را بر حذر داشت، زيرا گرايش جوان به خوبىها و زيبايىها از ديگران بهتر و سريعتر انجام مىپذيرد.
امام صادق عليه السلام فرمود: «من لم تكن فيه ثلاث خصال لم ينفعه الايمان: حلم يرد به جهل الجاهل. و ورع يحجزه عن طلب المحارم. و خلق يدارى به الناس; (5) هر كس سه خصلت را دارا نباشد از ايمان خود سودى نخواهد برد: اول - بردبارى، كه جهل نادان را برطرف كند. دوم - پارسائى، كه او را از حرام باز دارد. سوم - رفتار نيكو كه با مردم مدارا نمايد.»
2 - آگاهى دادن در مسائل دينى
يكى از علل دين گريزى برخى جوانان و نوجوانان عدم آگاهى به مسائل دينى است. زيرا انسان طبيعتا هر چه را نشناسد به سويش نمىرود و افكار واحساسات و حواس خود را به سوى آن معطوف نمىدارد. اما شناخت و آگاهى از خوبىها و زيبائىها به ويژه اطلاع از منافع آن، سريعا انسان نفع طلب را به آن جذب كرده و آن را در نزد شخص، دوست داشتنى مىكند. براى همين اگر جوانان با آثار و بركات و احكام و معارف دين آشنا شوند، فاصله آنان با حقايق دينى كم خواهد شد. افزون بر اين، نسل جديدى كه معمولا از مسائل و حقايق دينى بى اطلاع يا كم اطلاع است و بصيرت و معرفت كافى از دين ندارد، تحت تاثير تبليغات و هجمههاى فرهنگى دشمنان قرار مىگيرد.
امام صادق عليه السلام به بشير دهان (روغن فروش) فرمود: «لا خير فى من لا يتفقة من اصحابنا يا بشير ان الرجل منهم اذا لم يستغن بفقهه احتاج اليهم فاذا احتاج اليهم ادخلوه فى باب ضلالتهم و هو لا يعلم; (6) از دوستان ما كسى كه در دين خود انديشه و تفقه نكند ارزش ندارد. اى بشير! اگر يكى از دوستان ما در دين خود تفقه نكند و به مسائل و احكام آن آشنا نباشد، به ديگران (مخالفين ما) محتاج مىشود، هر گاه به آنها نياز پيدا كرد آنان او را در خط انحراف و گمراهى قرار مىدهند در حالى كه خودش نمىداند.» ضرورت يادگيرى احكام دينى در منظر پيشواى ششم آنقدر مهم است كه مىفرمايد: «لو اتيتبشاب من شباب الشيعة لايتفقه لادبته; (7) اگر به جوانى از جوانان شيعه برخورد نمايم كه در دين تفقه نمىكند او را تاديب خواهم كرد.»
3 - شناساندن آسيبهاى اجتماعى
آشنا نبودن نسل جديد با آفتهاى اجتماعى موجب افت ارزشهاى اخلاقى و توفيق دشمنان فرهنگى و رواج خلاف و حرام در ميان آنان مىباشد. اگر جوانان مسلمان با اين آفتها آشنا باشند و از عواقب بد آن در ميان افراد جامعه اطلاع يابند، بنابر فطرت پاكى كه خداوند در نهاد آنها قرار داده از آن آفتها فاصله خواهند گرفت و دامن خويش را به چنين آفتهاى اجتماعى آلوده نخواهند كرد. صادق آل محمد عليه السلام مواردى از آفتهاى اجتماعى را چنين فهرست كرده است: الف) ستم كردن ب) فريبكارى ج) خيانت د) تحقير و خوار كردن ديگران ه) اف گفتن: (نق بزند، غرغر كند و به اين وسيله زحمات ديگران را ناديه گرفته و خود را چيزى پندارد.) و) دشمنى، كينه توزى و اظهار عداوت با برادران دينى ز)تهمت زدن ح )داد و فرياد و پرخاشگرى ط) طمع كارى و حرص به دنيا.
«و ان لايظلمه و ان لايغشه و ان لايخونه و ان لايخذله و ان لايكذبه و ان لايقول له اف و اذ قال له اف فليس بينهما ولاية و اذ قال له انت عدوى فقد كفر احدهما و اذا اتهمه انماث الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء; (8) به برادر ايمانى خود ستم ننمايد، او را فريب ندهد، به او خيانت نكند، او را كوچك نشمارد، او را دروغگو نخواند، به او اف نگويد و اگر به او اف بگويد (غرغر كند) ولايتبين آن دو قطع مىشود و اگر به برادر ايمانىاش بگويد تو دشمن من هستى، يكى از آن دو كافر [باطنى ]مىشود و اگر برادرش را متهم نمايد، ايمان در قلب او ذوب مىشود مانند ذوب شدن نمك در آب.» (9)
4 - ترغيب به دانش افزايى
يك جوان مسلمان بايد از علوم روز آگاهى كافى داشته باشد. تخصص در كنار تعهد يك اصل مسلم و ترديد ناپذير در فرهنگ ما است. كسانى در عرصه زندگى به اهداف دلخواه خود مىرسند كه با شناخت دانشها و مهارتهاى عصر خود به قلههاى سعادت نائل شده و با تعهد و ايمان خويش، اعتماد افراد جامعه را به خود جلب مىكنند. از منظر حضرت صادقعليه السلام كسب دانش و مهارتهاى فنى براى يك جوان ضرورى است، آن حضرت مىفرمايد: «لست احب ان ارى الشاب منكم الا غاديا فى حالين، اما عالما او متعلما; (10) هيچوقت دوست ندارم يكى از جوانان شما (شيعه) را ببينم مگر اينكه در يكى از دو حال، شب و روز خود را سپرى كند: يا دانا باشد يا ياد گيرنده.»
5 - عادت دادن به حسابرسى
يك تاجر زمانى در كار خود پيشرفت مىكند كه در هر شبانه روز به حساب خود رسيدگى كرده و سود و زيان معاملات خويش را بداند و گرنه بعد از مدت كوتاهى سرمايه و هستى خود را از دستخواهد داد. جوانى، يك سرمايه و فرصتبسيار عالى براى هر شخص مىباشد. اگر يك جوان به حساب عمر خود رسيدگى نكند و نداند كه آيا در مقابل عمر خويش چه چيزى به دست آورده است، در آيندهاى نه چندان دور سرمايه معنوى خويش را به باد فنا خواهد داد. اما اگر به حساب روزانهاش برسد و ببيند كه در مقابل هر روز از دست رفته، يك قدم به سوى كمال برداشته، خوشحال شده و آن را تكرار كند و در مقابل انحطاط فكرى و اخلاقى غمگين گشته و سعى در جبران آن داشته باشد، بديهى است كه رو به سوى رشد و ترقى خواهد نهاد. امام صادقعليه السلام به ابن جندب كه يك جوان فعال و پرشور و باايمان بود مىفرمايد: «يا بن جندب! حق على كل مسلم يعرفنا ان يعرض عمله فى كل يوم و ليلة على نفسه فيكون محاسب نفسه فان راى حسنة استزاد منها و ان راى سيئة استغفر منها و لئلا يخزى يوم القيامة; (11) اى پسر جندب! هر مسلمانى كه ما را مىشناسد شايسته است كه رفتار و كردار خود را در هر شبانه روز برخود عرضه دارد و حسابگر نفس خويش باشد تا اگر كار نيكى در آنها ديد، بر آن بيفزايد و اگر كار بدى در اعمال خود مشاهده نمود، از آنها توبه كند، تا در روز قيامت دچار ذلت و حقارت نشود.»
6 - تعديل حس دوستخواهى
انسان با انس به دوستانش احساس مسرت و لذت مىكند. او در همنشينى با رفيق شفيق، نشاط و نيرو مىگيرد و اين يك نياز طبيعى اوست و بايد ارضاء شود. يك جوان در اثر اين حس به سمت دوستان و همفكران خود كشيده مىشود، او عاشق رفاقت است و دنبال ارتباط با هم سن و سالان خود مىباشد. از طرف ديگر بر اثر غلبه احساسات و شور و شوق جوانى و نپختگى نگرش عقلانى، ممكن است در دام دوستان ناباب و يا صيادان و شيادان بيفتد. از اين رو در انتخاب يك دوست ممكن است دچار مشكلات گردد. امام جعفر صادق عليه السلام دقيقا روى همين نكته انگشت اشارت نهاده و به جوانان چنين رهنمود مىدهد: «الاخوان ثلاثة: فواحد كالغذاء الذى يحتاج اليه كل وقت فهو العاقل. و الثانى فى معنى الداء و هو الحق. و الثالث فى معنى الدواء فهو اللبيب; (12) دوستان سه دسته هستند. اول: كسى كه مانند غذا در هر زمان به او نياز هست و او دوست عاقل است. دوم:كسى كه [براى انسان] مانند بيمارى و درد [رنج آور] است، و او دوست احمق [و نادان] است و سوم: كسى كه وجودش براى فرد همانند داروى حيات بخش است، و آن رفيق روشن بين [و اهل تفكر] است.»
7 - ضرورت ازدواج
هر جوانى فطرتا نيازمند ازدواج است و بايد به اين نياز خدادادى و طبيعى از طريق مشروع جواب داد. اما بعضى جوانان با بهانه قرار دادن بعضى مشكلات و سختىها از اين سنت الهى روى بر تافته و خود را در دام نفس شيطانى گرفتار مىكنند. به آنان بايد توجه داده شود كه اين پيمان مقدس در ميان تمام ملتها وجود داشته و محبوبترين بنيان نزد خداوند متعال است. با ازدواج، شخصيت و ايمان دو جوان كامل مىشود. صادق آل محمد عليه السلام فرمود: «من تزوج احرز نصف دينه فليتق الله فى النصف الآخر; (13) كسى كه ازدواج كند نصف دينش را حفظ كرده است پس بايد در نصف ديگرش تقواى الهى پيشه كند.»
و در حديث ديگرى آن حضرت به جوانان چنين پيام داد: «ركعتان يصليهما المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها اعزب; (14) دو ركعت نماز كه فرد ازدواج كرده مىخواند بر 70 ركعت نماز يك فرد مجرد برترى دارد.»
8 - تشويق به نماز
بر اساس متون دينى ما نماز عامل كمال انسان و حافظ او از آلودگىها و صفات مذموم و ناپسند است. همچنين اين رفتار معنوى تاثير بسزايى در بيدار كردن روح نظم و حفظ نظام انسان دارد. نماز تسلى بخش و آرامش بخش دلهاى مضطرب در انسانهاى خسته و نگران است. نماز شاخص رهروان راه خدا و بهترين وسيله ارتباط صميمانه رب العالمين است. تجربه و آمار گواهى مىدهد كه درصد بالايى از خلافكاران و هنجارشكنان در جامعه اسلامى در خانوادههايى بزرگ شدهاند كه يا نماز نمىخوانند و يا آن را سبك مىشمارند. پيشواى ششم جايگاه مهم نماز را در زندگى و رفتار روزانه يك مسلمان براى اقشار مختلف به ويژه جوانان تبيين نموده و فرمود: «اول ما يحاسب به العبد على الصلوة فاذا قبلت قبل منه سائر عمله و اذا ردت عليه رد عليه سائر عمله; (15) [روز قيامت] اولين چيزى كه از بنده محاسبه مىشود نماز است. اگر از او نماز پذيرفته شد، سائر اعمالش پذيرفته مىشود اما اگر نماز او رد شد ساير اعمال [نيك] او نيز رد خواهد شد.»
آن حضرت در مورد زيانهايى كه در اثر دورى از نماز براى انسان رخ مىدهد به ابن جندب فرمود: «ويل للساهين عن الصلوات، النائمين فى الخلوات، المستهزئين بالله و آياته فى الفترات اولئك الذين لاخلاق لهم فى الآخرة و لا يكلمهم الله يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم; (16) واى بر آنها كه از نماز غفلت كنند و در خلوت بخوابند و خدا و آياتش را در دوران ضعف دين استهزاء كنند، آنان كسانى هستند كه در آخرت بهره ندارند و خدا در روز قيامتبا آنان سخن نخواهد گفت و آنان را تبرئه نخواهد كرد و عذاب دردناك براى آنهاست.»
9 - تقويت انديشههاى مثبت
با تقويت تفكر مثبت در جوانان مىتوان صفات نيك و خصلتهاى زيبا را در وجود آنها ايجاد كرد. آن گاه با فضاسازى مناسب و به وجود آوردن بسترهاى لازم، آنها را به تكرار رفتارهاى مثبت متمايل كرده و آن رفتارها را به صورت عادات پايدار در وجود آنان در آورد. بخشى از انديشههاى مثبت در كلام امام جعفر صادق عليه السلام عبارتند از:
الف) زيارت دوستان و تقويت حس هميارى: آن حضرت نيكى به دوستان و ديدار آنان را برترين عبادت برشمرده و فرمود: «ما يعبد الله بمثل نقل الاقدام الى بر الاخوان و زيارتهم; خداوند به چيزى همانندگام برداشتن در راه نيكى به برادران دينى و ديدار و زيارت آنها عبادت نشده است.»
ب) انس با خدا: چه زيباست كه جوانان پاك هميشه خدا را بهترين انيس خود بدانند و در سختىها او را همدم و پناهگاه خويش بر گزينند. آن حضرت فرمود: «آنسو بالله واستوحشوا مما به استانس المترفون; (17) [انسانهاى با ايمان] با خدا انس گرفتهاند و از آنچه كه مال اندوزان و دنيا پرستان به آن انس گرفتهاند، در هراسند.» آرى آنان از نعمتهاى خداوندى بهره مىبرند، اما به آنها دل نمىدهند. آنان دلبسته خدا بوده و با ياد او آرام مىشوند.
ج) پايدارى در راه هدف پايدارى در راه ايمان و عقيده از عوامل توفيق و پيروزى است. يك جوان آن گاه به آرزوهاى مشروع و دلخواه دست مىيابد كه پشتكار و استقامت داشته باشد. مهمترين آرزوى هر جوان نيل به سعادت حقيقى و قرب پروردگار - كه جلوه تمام كمالات، زيبائىها و خوبىهاست - مىباشد. پيشواى صادق شيعيان فرمود: «لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكة و لا ظلهم الغمام و لاشرقوا نهارا و لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سالوا الله شيئا الا اعطاهم; (18) اگر شيعيان ما در راه حق استقامت ورزند، فرشتگان با آنان دست مىدهند. ابرهاى رحمتبر آنها سايه مىافكند. مانند روز مىدرخشند، از زمين و آسمان روزى مىخورند و آنچه از خدا بخواهند، به آنها عطا مىكند.»
د) دستگيرى از افتادگان: معلى بن خنيس مىگويد: «امام صادق عليه السلام در شبى بارانى از خانه به سوى ظله بنى ساعده رفت. به دنبال او رفتم، گويى چيزى از دست او بر زمين افتاد. حضرت گفت:
به نام خدا، خداوندا آن را به ما بازگردان. به نزديك رفته سلام كردم. فرمود: معلى تو هستى؟ عرض كردم! آرى فدايتشوم! فرمود: با دستخود زمين را جست وجو كن، هر چه يافتى آن را به من بازگردان.
معلى مىگويد: نانهاى زيادى روى زمين افتاده بود. يكى يكى، دوتا دوتا پيدا مىكردم و به آن حضرت مىدادم. كيسهاى پر از نان همراه آن حضرت بود و از سنگينى آن را به زحمتحمل مىكرد. عرض كردم: اجازه دهيد آن را من بياورم؟ فرمود: من از تو شايسته ترم، ولى با من بيا. به ظله بنى ساعده رسيديم. گروهى را ديدم كه در خواب بودند. آن حضرت يك يا دو قرص نان را در زير سر آنان مىگذاشت. توزيع نان به آخرين نفر كه تمام شد، بازگشتيم. عرض كردم: فدايتشوم! آيا اينها شيعه هستند. فرمود: اگر شيعه بودند حتى در نمك طعام نيز با آنان مواسات و از خود گذشتگى مىكردم.» (19)
ه) توجه به غذا: يك جوان مسلمان همچنان كه به سلامت روح خود مىانديشد، در پرورش جسم نيز كوشا است او فردى ضعيف البنيه، كسل و منزوى نيستبلكه به بهداشت غذاى خويش در كنار بهداشت روانش توجه دارد. از راه تغذيه صحيح و ورزش جسم خود را تقويت مىكند و از راههاى مختلف نشاط خويش را به دست مىآورد، اما در عين حال به حلال و حرام بودن غذايى كه مىخورد توجه كامل دارد و آثار مخرب غذاى حرام و غير مشروع را در وجودش در نظر دارد. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «شيعتنا لا ياكلون الجرى…و لايشربون مسكرا; (20) شيعيان ما مارماهى نمىخورند … و شراب و مسكرات نمىنوشند.»
و) نيك رفتارى با اهل معصيت: در اصلاح رفتار غلط و ناپسند ديگران و كسانى كه به نوعى مرتكب گناه مىشوند، بايد شيوهاى كارآمد در پيش گرفت و ترس و ياس آنان را در پيوستن به رديف خوبان از ميان برداشت و با نيك رفتارى و اميد دادن، روحيه شكستخورده آنان را تقويت نموده و بازسازى كرد.
امام صادق عليه السلام فرمود: «لا تقل فى المذنبين من اهل دعوتكم الا خيرا، واستكينوا الى الله فى توفيقهم; (21) در مورد همكيشان گنه كار خود جز خوبى و نيكى چيزى نگو و از خداوند توفيق هدايت آنان را بخواهيد.»
ز) در انديشه شغل حلال: عبدالاعلى بن اعين در يك روز تابستانى بسيار گرم در يكى از كوچههاى مدينه امام صادق عليه السلام را ملاقات كرده و به آن بزرگوار عرضه داشت: «فدايتشوم! با اين مقام و منزلت و رتبهاى كه نزد خداوند داريد و خويشاوندى كه با پيامبر براى شماست، باز هم براى دنياى خويش تلاش مىكنيد و در چنين روز گرمى خود را در فشار و سختى قرار مىدهيد؟! امام در پاسخ فرمود: اى عبدالاعلى! جهتيافتن روزى و درآمد حلال بيرون آمدهام تا از افرادى همانند تو بى نياز شوم.» (22)
ح) برنامه ريزى صحيح در زندگى: امام صادق عليه السلام مىفرمود: «فان الله يعلم انى واجد ان اطعمهم الحنطة على وجهها و لكنى احب ان يرانى الله قد احسنت تقدير المعيشة; (23) خدا مىداند كه مىتوانم به بهترين صورت نان گندم خانوادهام را تهيه كنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزى صحيح زندگى ببيند.»
پي نوشت :
1) التهذيب، ج 8، ص 111.
2) الكافى، ج 8، ص 93.
3) بحار الانوار، ج 10، ص 295.
4) معجم رجال الحديث، ج 19، ص 325.
5) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
6) منية المريد، ص 375; اصول كافى ج 1، ص 25.
7) بحار الانوار، ج 1، ص 214.
8) وسائل الشيعه، ج 12، ص 208.
9) و در حديث ديگرى آن حضرت طمع نورزيدن و پرخاش نكردن را از نشانههاى يك شيعه كامل شمردند: شيعتنا لا يهرون هرير الكلب و لايطمعون طمع الغراب (مستدرك، ج 12، ص 69.)
10) امالى طوسى، ص 303.
11) تحف العقول، ص 301.
12) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
13) همان، ج 100، ص 219.
14) روضة الواعظين، ج 2، ص 374.
15) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 208.
16) تحف العقول، ص 302.
17) همان، 301.
18) همان، ص 302.
19) تفيسر عياشى، ج 2، ص 107. با استفاده از عبارات شهيد مطهرى.
20) تحف العقول، ص 303.
21) همان.
22) الكافى، ج 5، ص 74.
23) همان، ص 166، و اعيان الشيعه، ج 1، ص 59.
محبت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
روزى رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته بود و يكى از فرزندانشان را روى زانوى خود نشانده و مى بوسيد و به او محبّت مى كرد.
در اين هنگام مردى از اشراف جاهليت خدمت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله رسيد و به آن حضرت عرض كرد:
من ده تا پسر دارم و تا حال هنوز هيچكدامشان را براى يك بار هم نبوسيده ام . پيامبر صلى اللّه عليه و آله از اين سخن چنان عصبانى و ناراحت شدند كه صورت مباركشان برافروخته و قرمز گرديد، آنگاه فرمود:
من لا يَرحم لا يُرحم ، آن كس كه نسبت به ديگرى رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نخواهد كرد. و بعد اضافه نمود:
من چه كنم اگر خدا رحمت را از دل تو كنده است
انسان كامل ، ص 168
اندازه مهر و محبّت خداي عالم به بندگانش
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
زيارت رسول اكرم حضرت محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم آرزوی او بود. برای ابن کار تصميم گرفت به «مدينه» برود. در راه، چند جوجه ی پرنده ديد. آن ها را برداشت تا به عنوان هديه براي پيامبر خدا رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم ببرد. مادرِ جوجه ها پرواز كنان از راه رسيد. جوجه هايش را در دستِ مرد، اسير ديد. به دنبالِ مرد به راه افتاد. پرنده، پرواز کنان او را دنبال مي كرد.
مرد به مدينه رسيد. يك سره به مسجد رفت. پس از زيارت رسول خدا نبيّ اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم، جوجه ها را نزد ايشان گذاشت. پرنده ي مادر كه به دنبالِ جوجه هايش پرواز كرده بود، به سرعت فرود آمد. غذايي را كه به منقار گرفته بود، در دهانِ يكي از جوجه ها گذاشت و دور شد.
رسول خدا نبی اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم و اصحاب ايشان، اين صحنه را مي نگريستند. ساعتي گذشت. جوجه ها در وسط مسجد قرار داشتند. مسلمانان دورِ آن ها را گرفته بودند. در همين لحظه، دوباره پرنده ي مادر رسيد. فرود آمد. غذايي را تهيّه كرده بود. آن را دهانِ جوجه ي ديگر گذاشت. پرواز كرد و دور شد.
در اين هنگام، رسول گرامي اسلام رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم جوجه ها را آزاد فرمود.
آن گاه رو به اصحاب كرده و فرمود: « … مهر و محبّتِ اين مادر را نسبتِ به جوجه هايش چگونه ديديد؟!».
اصحاب عرض كردند:« بسيار عجيب و شگفت انگيز بود ».
پيامبر خدا رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: « … قسم به خداوندي كه مرا به پيامبري برگزيد، مهر و محبّت خداي عالم به بندگانش، هزارانِ مرتبه از چيزي كه ديديد، بيشتر است ».
منبع:توحيد و نبوّت/شهيد دستغيب/ ص 133-132
شب میلاد
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
يوسف، در مكّه زندگى مي كرد. او يهودي بود. شبى مشاهده كرد ستارگان، وضع طبيعى خود را از دست داده اند. با خود گفت: بايد در اين شب پيغمبرى متولد شده باشد. در كتابي خواندهام؛ هر گاه پيغمبر آخر الزمان متولد شود، شياطين از رفتن به آسمانها ممنوع مي شوند.
يوسف، صبح هنگام در اجتماع قريش حاضر شد و پرسيد: آيا در خانوادههاى شما فرزندى متولد شده است؟!.
گفتند: آرى ديشب براى عبد اللَّه بن عبد المطلب پسرى متولّد شده است.
پرسيد: او را به من نشانمي دهيد؟!.
وى را به در منزل آمنه بردند. به او گفتند: فرزندت را بيرون آور … .
آمنه كودك خود را در قماط (1) پيچيده بود. با احتياط فرزندش را بيرون آورد.
يوسف همواره به چشمهاى مولود نگاه مي كرد. پس از آن كتف طفل را باز كرد. خال سياهى كه چند دانه موى ريز در آن ديده مي شد، بين دو كتف حضرت(ص) ديد. يوسف يهودي، هنگامى كه چشمش به خال افتاد، بي هوش نقش روى زمين گرديد.
قريش، خيلي از اين جريان تعجب كردند. به مرد يهودى خنديدند.
يوسف، پس از اين كه به هوش آمد، گفت: اى جماعت قريش، اين مولود در آينده نزديكى شما را به هلاكت خواهد رسانيد. نبوت بنى اسرائيل براى هميشه از بين خواهد رفت. مردم با ناباوري از اطراف او پراكنده شدند. گفتههاى او را در محافل و مجالس نقل مي كردند.(2)
پی نوشت ها:
1 . پای بند کودک گهوارگی. (منتهی الارب ). قنداق. قنداقه. خرقة عریضه تلف علی الصغیر اذ اشد فی المهد. ج ، قُمُط. (اقرب الموارد).
2 . زندگانى چهارده معصوم عليهم السّلام /عزيزالله عطاردى /ناشر اسلاميه /تهران /1390 ق /چاپ اول /ص
ماجرای معراج پیامبر صلی الله علیه و اله و دیدن قصری از یاقوت سرخ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
در کتاب امالی شیخ طوسی از امام صادق و ایشان از پدرانشان علیهم السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هنگامي كه (در شب معراج) مرا به آسمان بردند، وارد بهشت شدم و در آن قصري از ياقوت سرخ ديدم كه بر اثر درخشش، از بيرون داخل آن ديده مي شد و در آن بنايي از درّ و زبرجد بود. گفتم: اي جبرئيل! اين قصر براي كيست؟ جبرییل گفت: اين براي كسي است كه سخن نيكو بگويد و روزه دائمي بگيرد و غذا بدهد و در شب در حالی كه مردم خوابند، به مناجات بپردازد.
حضرت علي عليه السلام عرضه داشت: اي پيامبر خدا! در ميان امت شما چه كسي طاقت انجام اين كارها را دارد؟
ايشان فرمودند: اي علي نزدیک بیا؛ و آن حضرت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزديك شد. آن حضرت به او فرمود: آيا مي داني نيكو سخن راندن چيست؟ آن حضرت عرض كرد: خداوند و رسولش داناترند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسي كه بگويد: سبحان الله، و الحمد لله و لا إله إلا الله، و الله اكبر. سپس فرمودند: آيا مي داني روزه دائمي گرفتن يعني چه؟
آن حضرت عرض كرد: خدا و رسولش داناترند. ايشان فرمودند: هر كس ماه رمضان را روزه بگيرد و يك روز آن را هم نخورد.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: مي داني كه غذا دادن يعني چه؟ آن حضرت عرض كرد: خدا و رسولش داناترند. ايشان فرمودند: منظور از آن كسي است كه به دنبال كسب روزي خانواده برآيد و آبروي آنان را در برابر مردم حفظ كند.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: آيا مي داني كه مناجات در شب و در هنگامي كه مردم خوابند يعني چه؟ آن حضرت عرض كرد: خدا و رسولش داناترند. ايشان فرمودند: منظور از آن كسي است كه نمي خوابد تا اين كه نماز عشاء را ادا كند و منظور از اين كه مردم خوابند، يهود و مسيحيانند، چرا که آنان ما بين اين فاصله را مي خوابند.
منبع: امالي طوسي ج 2 ص 73
ابن اللبيه و جمع آورى زكات
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
حضرت رسول اكرم صلىالله عليه و آله مردى به نام ابن اللبيه را از طايفه (ازد) براى جمع آورى زكات فرستاد و چون آن مرد از ماموريت خود بازگشت مبلغى از اموال را كه همراه آورده بود تسليم پيغمبر اكرم صلىالله عليه و آله كرد و مبلغى را براى خود برداشت و گفت: آن قسمت مال شما و اين قسمت هديهاى است كه مردم به من اهداء كردهاند رسول اكرم صلىالله عليه و آله فرمود: چرا در خانه پدر و مادر ننشستى تا ببينى هديه برايت مىآورند يا نه بعد به سخن برخاست و در طى بيان موثرى فرمود: چگونه است كه ما مردمان را مامور جمع آورى زكات مىسازيم پس مىگويند اين قسمت مال شما و اين قسمت هديه است كه بما اهداء شده چرا چنين مامور در خانه پدر و مادرش نمىنشيند تا ببينند هديه برايش مىبرند يا نه(1)
روى عن رسول الله صلىالله عليه و آله قال: خصله من لزمها اطاعته الدنيا و الاخره و ربح الفوز بالجنه، قيل و ما هى يا رسول الله صلىالله عليه و آله؟ قال: التقوى(2)
فرمود: هركس داراى يك خصلت باشد و مدام ملازم او باشد دنيا و آخرت از او اطاعت مىكند، گفته: شد كدام آن خصلت؟ فرمودند: تقوى است.
يعنى: اگر كسى داراى زهد باشد همه چيز در اختيار او است اما اگر تقوى نباشد زندگى كردن براى انسان مشكل مىشود.
عدم تقواى يا براى رسيدن به مقام است يا رسيدن به دنيا والا سزاوار نيست آدم در خانه خداوند تبارك و تعالى را رها كند متوسل بشود بغير كه مورد سرزنش او قرار بگيرد يا خداى نكرده امام زمان (عليه السلام) را فراموش كند دامن ديگرى را بگيرد.
و هرچه بطرف دنيا برويم بقول حضرت على (عليه السلام) او از ما فرار مىكند اگر نرفتيم به طرف دنيا او خود بخود بطرف ما يقينا خواهد آمد حالا در اين زمينه از قول على (عليه السلام) من يك شاهدى دارم توجه شما خواننده عزيز محترم را به او جلب مىنمايم.
پیامبر(ص ) اینگونه بود
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
پیراهن پیغمبر(ص ) کهنه شده بود شخصی دوازده درهم بایشان هدیه کرد، آنجناب پول را به علی علیه السلام دادند تا از بازار پیراهنی بخرد، امیرالمؤ منین علیه السلام جامه ای بهمان مبلغ خرید وقتیکه خدمت پیغمبر (ص ) آورد، فرمودند این جامه پربهاست پیراهنی پست تر از این مرا بهتر است ، آیا گمان داری که صاحب جامه پس بگیرد؟ عرضکرد نمیدانم فرمود به او رجوع کن شاید راضی شود.
علی علیه السلام پیش آنمرد رفت و گفت پیغمبر(ص ) میفرماید این پیراهن برای من پربها است و جامه ای ارزان تر از این می خواهم ، صاحب جامه راضی شد و دوازده درهم را رد کرد. فرمود وقتی پول را آوردم حضرت با من ببازار آمد تا پیراهنی بگیرد. در بین راه بکنیزی برخورد که در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد، جلو رفته و سبب گریه اش را پرسید. گفت یا رسول الله مرا برای خریداری ببازار فرستادند و چهار درهم همراه داشتم ، آن پول را گم کرده ام . پیغبر(ص ) چهار درهم از پول جامه را به او داد و پیراهنی نیز بچهار درهم خریداری کرد در بازگشت مرد مستمندی از ایشان تقاضای لباس کرد همان پیراهن را باو دادند، باز ببازار برگشته و با چهار درهم باقیمانده پیراهن دیگری خریدند وقتی که بحمل کنیز رسید او را هنوز گریان مشاهده کرد، پیش رفته فرمود دیگر برای چه گریه می کنی ؟ گفت دیر شده میترسم مرا بیازارند، فرمود تو جلو برو ما را بخانه راهنمائی کن همینکه بدر خانه رسیدند. بصاحب خانه سلام کردند، ولی آنها تا مرتبه سوم جواب ندادند. پیغمبر(ص ) از جواب ندادن سؤ ال نمود صاحب خانه عرضکرد خواستیم سلام شما بر ما زیاد شود تا باعث زیادی نعمت و سلامتی گردد، حضرت داستان کنیز را شرح داده و تقاضای بخشش او را کردند. صاحب کنیز گفت چون شما تشریف آوردید او را آزاد کردم آنگاه پیغمبر(ص ) فرمود دوازده درهمی ندیدم که اینقدر خیر و برکت داشته باشد دو نفر برهنه را پوشانید و کنیزی را آزاد کرد
ج 2 ناسخ حضرت رسول ص 338 تا 341
ﻣﺴﺘﻤﻨﺪ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ﺭﺳﻮﻝ ﺍﮐﺮﻡ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ، ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻳﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﺩﺍﮔﺮﺩ ﺣﻀﺮﺗﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﮕﻴﻦ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻦ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﮊﻧﺪﻩ ﭘﻮﺷﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺭﺳﻴﺪ. ﻭ ﻃﺒﻖ ﺳﻨﺖ ﺍﺳﻠﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻫﺴﺖ، ﻫﻤﻴﻦ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﺴﺖ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ ﻭ ﻳﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺷﺄﻥ ﻣﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻗﺘﻀﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﻧﮕﻴﺮﺩ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﺟﺎﻳﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﻳﺎﻓﺖ، ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺖ. ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﻣﺘﻌﻴﻦ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺟﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﮐﺸﻴﺪ،
ﺭﺳﻮﻝ ﺍﮐﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: (ﺗﺮﺳﻴﺪﯼ ﮐﻪ ﭼﻴﺰﯼ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﭽﺴﺒﺪ؟! ). ﻧﻪ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻞ! (ﺗﺮﺳﻴﺪﯼ ﮐﻪ ﭼﻴﺰﯼ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﺮﺍﻳﺖ ﮐﻨﺪ؟ ). ﻧﻪ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻞ! (ﺗﺮﺳﻴﺪﯼ ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻪ ﻫﺎﻳﺖ ﮐﺜﻴﻒ ﻭ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺷﻮﺩ؟ ). ﻧﻪ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻞ! (ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﭘﻬﻠﻮ ﺗﻬﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﮐﺸﻴﺪﯼ؟ ). ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺍﻳﻦ ﺧﻄﺎ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺍﻳﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﻧﻴﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﺭﺍﻳﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺷﺪﻡ ﺑﺒﺨﺸﻢ؟ ﻣﺮﺩ ﮊﻧﺪﻩ ﭘﻮﺵ: ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺑﭙﺬﻳﺮﻡ. ﺟﻤﻌﻴﺖ: ﭼﺮﺍ؟! ﭼﻮﻥ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﺭ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻳﮏ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ.
ﺍﺻﻮﻝ ﮐﺎﻓﯽ، ﺝ 2 (ﺑﺎﺏ ﻓﻀﻞ ﻓﻘﺮﺍﺀ ﺍﻟﻤﺴﻠﻤﻴﻦ) ﺹ 260.
-داستان راستان
مسؤولیت پدران
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روزی عده ای از کودکان در کوچه مشغول بازی بودند .
پیامبر(ص )در حین عبور, چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسیار بزرگ پدران و مسؤولیت سنگین آنها را در رشد کودک به همراهانشان گوشزدکند .
فرمود : وای بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان .
اطـرافـیـان پیامبر با شنیدن این جمله به فکر فرو رفتند .
لحظه ای فکرکردند شاید منظور پیامبر, فرزندان مشرکان است که در تربیت فرزندانشان کوتاهی می کنند .
عرض کردند : یا رسول اللّه , آیا منظورتان مشرکین است ؟ - نـه , بلکه پدران مسلمانی را می گویم که چیزی از فرایض دینی رابه فرزندان خود نمی آموزند و اگـر فـرزنـدانشان پاره ای از مسائل دینی رافراگیرند, پدران آنها,ایشان را از ادای این وظیفه باز می دارند .
اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن , تعجب کردند که آیا چنین پدران بی مسؤولیتی نیز هستند .
پـیامبر که تعجب آنها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد : تنهابه این قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزی را به دست آورند . . . . آنگاه فرمود : من از این قبیل پدران بیزار و آنان نیز از من بیزارند .
((1))
بـیـان : در عـصـر حاضر, دلیل دور بودن و ناآگاهی قشر عظیمی ازکودکان و نوجوانان از مسائل مذهبی , بی توجهی والدینشان به این مساله مهم است
1 - مستدرک الوسائل , ج2 , ص 625
از حرف تا عمل
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
در زمـان پـیـغمبر اکرم (ص ), طفلی بسیار خرما می خورد .
هر چه اورا نصیحت می کردند که زیاد خوردن خرما ضرر دارد, فایده نداشت .
مادرش تصمیم گرفت او را به نزد پیغمبر(ص ) بیاورد تا او را نـصـیـحت کند .
وقتی او را به حضور پیغمبر آورد, از پیغمبر خواست تا به طفل بفرماید که خرما نخورد, اما آن حضرت فرمود : امروز بروید و او رافردا دوباره بیاورید .
روز دیـگر زن به همراه فرزندش خدمت پیغمبر(ص ) حاضر شد .
حضرت به کودک فرمود که خرما نـخورد .
در این هنگام زن , که نتوانست کنجکاوی و تعجب خود را مخفی کند, از ایشان سؤال کرد : یارسول اللّه , چرا دیروز به او نفرمودید خرما نخورد ؟ حـضـرت فـرمـود : دیـروز وقتی این کودک را حاضر کردید, خودم خرما خورده بودم و اگر او را نصیحت می کردم , تاثیری نداشت .
امـام صـادق (ع ) فـرمود : به راستی هنگامی که عالم به علم خودعمل نکرد, موعظه او در دل های مردم اثر نمی کند, همان طور که باران از روی سنگ صاف می لغزد و در آن نفوذ نمی کند
حمیری قمی , عبداللّه بن جعفر : قرب الاسناد, مکتبة النینوی الحدیثه