منشور نسل جوان در سيره امام صادق (علیه السلام)
منشور نسل جوان در سيره امام صادق (علیه السلام)
جوانان و نوجوانان در هر جامعهاى گنجينههاى سرشارى هستند كه اگر مربيان و متوليان براى اين قشر عظيم سرمايه گذارى شايسته انجام داده و اين گروه فعال و پرشور را با رفتار حكيمانه و تكريم شخصيت و احترام به نيازها، به اهداف مطلوب و ايدهآل خود هدايت نمايند، علاوه بر اين كه آنان را از خطر انحراف و ترديد در هويت و آسيبهاى اجتماعى مصونيتبخشيدهاند، قلبهاى پاك و زلال آنان را به سوى خوبىها، زيبايىها و اخلاق پسنديده رهنمون شدهاند، و جامعه آينده را از نظر سلامتى و حفظ ارزشها و فرهنگ، بيمه نمودهاند. امام صادقعليه السلام در مورد سرمايه گذارى معنوى براى نسل نو و حفاظت نوجوانان از گروههاى منحرف و كج انديش، مىفرمايد: «با درو احداثكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليهم المرجعة (1) ; نوجوانان خود را با احاديث ما آشنا كنيد قبل از اين كه مرجعه (يكى از گروههاى منحرف) بر شما پيشى گيرند.
ارتباط با نسل جوان
هدايت و تربيت نسل جوان به لحاظ اهميتى كه دارد امروزه بيش از گذشته مورد توجه انديشمندان و دل سوزان جوامع مختلف قرار گرفته است. جوان داراى خصوصيات عاطفى، اجتماعى و جسمانى است. حساسيت، تنوع خصلتهاى رفتارى، هيجانهاى درونى، علاقه شديد به دوستى با همسالان، عدم كنترل رفتار، حب ذات، الگو پذيرى و تقليد، افتخار به شخصيت و تشخصطلبى و ميل به آزادى، شمهاى از ويژگىهاى اوست.
با توجه به اين ويژگىها، شيوه رفتارى امام صادقعليه السلام با جوانان، و همچنين سخنان و دستور العملهاى آن حضرت براى جوانان و برخورد با آنان، بهترين نسخه شفا بخش و راهگشاست. نگاههاى مهربان، بزرگداشتشخصيت، توجه به استعداد و صلاحيت آنان، احترام به نيازهاى فردى و اجتماعى، رفتار محبتآميز و حكيمانه و سرشار از عاطفه و خلوص، موجب جذب جوانان به سوى آن حضرت بود و شيفتگى آنان به رهبر خويش، ريشه در شيوه رفتار و گفتار آن حضرت نسبتبه مخاطبين و شاگردان خويش دارد.
آن حضرت به سرعت پذيرش سجاياى اخلاقى در نوجوانان توجه كرده و به ابوجعفر; مؤمن طاق مىفرمايد:
«عليك بالاحداث فانهم اسرع الى كل خير; (2) بر تو باد تربيت نوجوانان، زيرا آنان زودتر از ديگران خوبىها را مىپذيرند.»
در اينجا چند نمونه از رفتار آن حضرت را در برخورد با نسل جوان مىخوانيم:
1 - آن روز يكى از شلوغترين ايام حجبود. امام صادق عليه السلام با گروهى از يارانش گفت و گو مىكرد. در اين هنگام هشام بن حكم كه تازه به دوران جوانى گام نهاده بود، خدمت امام رسيد. پيشواى شيعيان از ديدن اين جوان شادمان شد، او را در صدر مجلس و كنار خويش نشاند و گرامى داشت. اين رفتار امام، حاضران را كه از شخصيتهاى علمى شمرده مىشدند، شگفت زده ساخت. وقتى امام عليه السلام آثار شگفتى را در چهره حاضران مشاهده كرد فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده; اين جوان با دل و زبان و دستش (با تمام وجود) ياور ماست.» سپس براى اثبات مقام علمى هشام براى حاضرين، درباره نامهاى خداوند متعال و فروعات آنها از وى پرسيد و هشام همه را به نيكى پاسخ گفت. آن گاه حضرت فرمود: «هشام! آيا چنان فهم دارى كه با منطق و استدلال دشمنان ما را دفع كنى، هشام گفت: آرى. امام فرمود: «نفعك الله به و ثبتك; خداوند تو را از آن بهرهمند سازد و [در اين راه] ثابت قدم بدارد.» هشام مىگويد: بعد از اين دعا هرگز در بحثهاى خداشناسى و توحيد شكست نخوردم. (3)
2 - مفضل بن عمرو نماينده امام صادق عليه السلام در شهر كوفه بود. او از طرف امام موظف بود به مشكلات دينى، مالى و اجتماعى مردم كوفه رسيدگى كند و در اين رابطه با جوانان شهر ارتباط صميمانه و مستحكمى برقرار كرده بود، براى همين عدهاى اين دوستى را نتواستند تحمل كنند، ناچار به شايعه و افتراء روى آوردند و مفضل و يارانش را به شرابخوارى، ترك نماز، كبوتر بازى و حتى به سرقت و راهزنى متهم كردند. اين گروه، كه ابوالخطاب معزول و طرفدارانش از فعالان آن شمرده مىشدند، شايع كردند كه مفضل افراد بى مبالات و لاابالى را پيرامونش گرد آورده است. وقتى اين شايعات به اوج رسيد، گروهى از مومنان و مقدسان كوفه به محضر امام صادقعليه السلام چنين نوشتند: «مفضل با افراد رذل و شرابخوار و كبوتر باز همنشين است، شايسته است دستور دهيد اين افراد را از خود دور سازد.»
امام صادق عليه السلام بدون اين كه با آنان در اين باره سخن بگويد، نامهاى براى مفضل نوشته، مهر كرد و به آنان سپرد تا به مفضل برسانند. حضرت تصريح كرد كه نامه را خودشان شخصا به مفضل تحويل دهند. آنان به كوفه برگشتند و دسته جمعى به خانه مفضل شتافتند و نامه امام صادق عليه السلام را به دست مفضل دادند. وى نامه را گشود و متن آن را قرائت كرد. امامعليه السلام به مفضل دستور داده بود كه: چيزهايى بخرد و به محضر امام عليه السلام ارسال كند. در اين نامه اصلا اشارهاى به شايعات نشده بود. مفضل نامه راخواند و آن را به دست همه حاضران داد تا بخوانند. سپس از آنان پرسيد: اكنون چه بايد كرد؟ گفتند: اين اشياء خيلى هزينه دارد. بايد بنشينيم، تبادل نظر كنيم و از شيعيان يارى جوييم.در واقع هدفشان اين بود كه فعلا خانه مفضل را ترك كنند. مفضل گفت: تقاضا مىكنم براى صرف غذا در اينجا بمانيد. آنان به انتظار غذا نشستند. مفضل افرادى را به سراغ همان جوانانى كه از آنها بدگويى شده و به كارهاى ناروا متهم شده بودند فرستاد و آنان را احضار كرد. وقتى نزد مفضل آمدند، نامه حضرت صادقعليه السلام را براى آنان خواند. آنان، با شنيدن كلام امام صادقعليه السلام براى انجام فرمان حضرت از خانه خارج شدند و پس از مدت كوتاهى بازگشتند. هر كدام به اندازه وسع خويش روى هم نهاده و در مجموع 2 هزار دينار و ده هزار درهم در برابر مفضل نهادند. آن گاه مفضل به شكايت كنندگان كه هنوز از صرف غذا فارغ نشده بودند نگريست و گفت: شما مىگوئيد اين جوانان را از خودم برانم و گمان مىكنيد خدا به نماز و روزه شما نيازمند است؟! (4)
در اينجا به بخشى از شيوهها و راه كارهاى عملى برخورد و هدايت جوانان در پرتو گفتار و رفتار صادق آل محمدعليهم السلام مىپردازيم:
1 - رفتار نيكو و ملايم
نوجوان قلبى پاك و روحى حساس و دلى نازك و عاطفى دارد. در برخورد با او بايد راه نرمى و ملايمت پيش گرفت. نگاه مهربان، ارزش دادن به شخصيت و رفتار خوش، بهترين شيوه ارتباط با اوست. محبت، اظهار علاقه، صدا كردن با القاب، عناوين و نامهاى زيبا او را به سوى مبلغ و مربى جذب مىكند و در اين حال مىتوان ارتباط قلبى و عاطفى با او ايجاد كرد، سخنانش را شنيد، راهنمايى كرد، لغزشها را متذكر شد و بالاخره درعالم دوستى كه يك ارتباط شديد روحى و عاطفى برقرار است، مىتوان صفات زيبا را به او القاء نمود، نيازهاى بسيارى را از او برطرف كرد و از آلودگىها او را بر حذر داشت، زيرا گرايش جوان به خوبىها و زيبايىها از ديگران بهتر و سريعتر انجام مىپذيرد.
امام صادق عليه السلام فرمود: «من لم تكن فيه ثلاث خصال لم ينفعه الايمان: حلم يرد به جهل الجاهل. و ورع يحجزه عن طلب المحارم. و خلق يدارى به الناس; (5) هر كس سه خصلت را دارا نباشد از ايمان خود سودى نخواهد برد: اول - بردبارى، كه جهل نادان را برطرف كند. دوم - پارسائى، كه او را از حرام باز دارد. سوم - رفتار نيكو كه با مردم مدارا نمايد.»
2 - آگاهى دادن در مسائل دينى
يكى از علل دين گريزى برخى جوانان و نوجوانان عدم آگاهى به مسائل دينى است. زيرا انسان طبيعتا هر چه را نشناسد به سويش نمىرود و افكار واحساسات و حواس خود را به سوى آن معطوف نمىدارد. اما شناخت و آگاهى از خوبىها و زيبائىها به ويژه اطلاع از منافع آن، سريعا انسان نفع طلب را به آن جذب كرده و آن را در نزد شخص، دوست داشتنى مىكند. براى همين اگر جوانان با آثار و بركات و احكام و معارف دين آشنا شوند، فاصله آنان با حقايق دينى كم خواهد شد. افزون بر اين، نسل جديدى كه معمولا از مسائل و حقايق دينى بى اطلاع يا كم اطلاع است و بصيرت و معرفت كافى از دين ندارد، تحت تاثير تبليغات و هجمههاى فرهنگى دشمنان قرار مىگيرد.
امام صادق عليه السلام به بشير دهان (روغن فروش) فرمود: «لا خير فى من لا يتفقة من اصحابنا يا بشير ان الرجل منهم اذا لم يستغن بفقهه احتاج اليهم فاذا احتاج اليهم ادخلوه فى باب ضلالتهم و هو لا يعلم; (6) از دوستان ما كسى كه در دين خود انديشه و تفقه نكند ارزش ندارد. اى بشير! اگر يكى از دوستان ما در دين خود تفقه نكند و به مسائل و احكام آن آشنا نباشد، به ديگران (مخالفين ما) محتاج مىشود، هر گاه به آنها نياز پيدا كرد آنان او را در خط انحراف و گمراهى قرار مىدهند در حالى كه خودش نمىداند.» ضرورت يادگيرى احكام دينى در منظر پيشواى ششم آنقدر مهم است كه مىفرمايد: «لو اتيتبشاب من شباب الشيعة لايتفقه لادبته; (7) اگر به جوانى از جوانان شيعه برخورد نمايم كه در دين تفقه نمىكند او را تاديب خواهم كرد.»
3 - شناساندن آسيبهاى اجتماعى
آشنا نبودن نسل جديد با آفتهاى اجتماعى موجب افت ارزشهاى اخلاقى و توفيق دشمنان فرهنگى و رواج خلاف و حرام در ميان آنان مىباشد. اگر جوانان مسلمان با اين آفتها آشنا باشند و از عواقب بد آن در ميان افراد جامعه اطلاع يابند، بنابر فطرت پاكى كه خداوند در نهاد آنها قرار داده از آن آفتها فاصله خواهند گرفت و دامن خويش را به چنين آفتهاى اجتماعى آلوده نخواهند كرد. صادق آل محمد عليه السلام مواردى از آفتهاى اجتماعى را چنين فهرست كرده است: الف) ستم كردن ب) فريبكارى ج) خيانت د) تحقير و خوار كردن ديگران ه) اف گفتن: (نق بزند، غرغر كند و به اين وسيله زحمات ديگران را ناديه گرفته و خود را چيزى پندارد.) و) دشمنى، كينه توزى و اظهار عداوت با برادران دينى ز)تهمت زدن ح )داد و فرياد و پرخاشگرى ط) طمع كارى و حرص به دنيا.
«و ان لايظلمه و ان لايغشه و ان لايخونه و ان لايخذله و ان لايكذبه و ان لايقول له اف و اذ قال له اف فليس بينهما ولاية و اذ قال له انت عدوى فقد كفر احدهما و اذا اتهمه انماث الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء; (8) به برادر ايمانى خود ستم ننمايد، او را فريب ندهد، به او خيانت نكند، او را كوچك نشمارد، او را دروغگو نخواند، به او اف نگويد و اگر به او اف بگويد (غرغر كند) ولايتبين آن دو قطع مىشود و اگر به برادر ايمانىاش بگويد تو دشمن من هستى، يكى از آن دو كافر [باطنى ]مىشود و اگر برادرش را متهم نمايد، ايمان در قلب او ذوب مىشود مانند ذوب شدن نمك در آب.» (9)
4 - ترغيب به دانش افزايى
يك جوان مسلمان بايد از علوم روز آگاهى كافى داشته باشد. تخصص در كنار تعهد يك اصل مسلم و ترديد ناپذير در فرهنگ ما است. كسانى در عرصه زندگى به اهداف دلخواه خود مىرسند كه با شناخت دانشها و مهارتهاى عصر خود به قلههاى سعادت نائل شده و با تعهد و ايمان خويش، اعتماد افراد جامعه را به خود جلب مىكنند. از منظر حضرت صادقعليه السلام كسب دانش و مهارتهاى فنى براى يك جوان ضرورى است، آن حضرت مىفرمايد: «لست احب ان ارى الشاب منكم الا غاديا فى حالين، اما عالما او متعلما; (10) هيچوقت دوست ندارم يكى از جوانان شما (شيعه) را ببينم مگر اينكه در يكى از دو حال، شب و روز خود را سپرى كند: يا دانا باشد يا ياد گيرنده.»
5 - عادت دادن به حسابرسى
يك تاجر زمانى در كار خود پيشرفت مىكند كه در هر شبانه روز به حساب خود رسيدگى كرده و سود و زيان معاملات خويش را بداند و گرنه بعد از مدت كوتاهى سرمايه و هستى خود را از دستخواهد داد. جوانى، يك سرمايه و فرصتبسيار عالى براى هر شخص مىباشد. اگر يك جوان به حساب عمر خود رسيدگى نكند و نداند كه آيا در مقابل عمر خويش چه چيزى به دست آورده است، در آيندهاى نه چندان دور سرمايه معنوى خويش را به باد فنا خواهد داد. اما اگر به حساب روزانهاش برسد و ببيند كه در مقابل هر روز از دست رفته، يك قدم به سوى كمال برداشته، خوشحال شده و آن را تكرار كند و در مقابل انحطاط فكرى و اخلاقى غمگين گشته و سعى در جبران آن داشته باشد، بديهى است كه رو به سوى رشد و ترقى خواهد نهاد. امام صادقعليه السلام به ابن جندب كه يك جوان فعال و پرشور و باايمان بود مىفرمايد: «يا بن جندب! حق على كل مسلم يعرفنا ان يعرض عمله فى كل يوم و ليلة على نفسه فيكون محاسب نفسه فان راى حسنة استزاد منها و ان راى سيئة استغفر منها و لئلا يخزى يوم القيامة; (11) اى پسر جندب! هر مسلمانى كه ما را مىشناسد شايسته است كه رفتار و كردار خود را در هر شبانه روز برخود عرضه دارد و حسابگر نفس خويش باشد تا اگر كار نيكى در آنها ديد، بر آن بيفزايد و اگر كار بدى در اعمال خود مشاهده نمود، از آنها توبه كند، تا در روز قيامت دچار ذلت و حقارت نشود.»
6 - تعديل حس دوستخواهى
انسان با انس به دوستانش احساس مسرت و لذت مىكند. او در همنشينى با رفيق شفيق، نشاط و نيرو مىگيرد و اين يك نياز طبيعى اوست و بايد ارضاء شود. يك جوان در اثر اين حس به سمت دوستان و همفكران خود كشيده مىشود، او عاشق رفاقت است و دنبال ارتباط با هم سن و سالان خود مىباشد. از طرف ديگر بر اثر غلبه احساسات و شور و شوق جوانى و نپختگى نگرش عقلانى، ممكن است در دام دوستان ناباب و يا صيادان و شيادان بيفتد. از اين رو در انتخاب يك دوست ممكن است دچار مشكلات گردد. امام جعفر صادق عليه السلام دقيقا روى همين نكته انگشت اشارت نهاده و به جوانان چنين رهنمود مىدهد: «الاخوان ثلاثة: فواحد كالغذاء الذى يحتاج اليه كل وقت فهو العاقل. و الثانى فى معنى الداء و هو الحق. و الثالث فى معنى الدواء فهو اللبيب; (12) دوستان سه دسته هستند. اول: كسى كه مانند غذا در هر زمان به او نياز هست و او دوست عاقل است. دوم:كسى كه [براى انسان] مانند بيمارى و درد [رنج آور] است، و او دوست احمق [و نادان] است و سوم: كسى كه وجودش براى فرد همانند داروى حيات بخش است، و آن رفيق روشن بين [و اهل تفكر] است.»
7 - ضرورت ازدواج
هر جوانى فطرتا نيازمند ازدواج است و بايد به اين نياز خدادادى و طبيعى از طريق مشروع جواب داد. اما بعضى جوانان با بهانه قرار دادن بعضى مشكلات و سختىها از اين سنت الهى روى بر تافته و خود را در دام نفس شيطانى گرفتار مىكنند. به آنان بايد توجه داده شود كه اين پيمان مقدس در ميان تمام ملتها وجود داشته و محبوبترين بنيان نزد خداوند متعال است. با ازدواج، شخصيت و ايمان دو جوان كامل مىشود. صادق آل محمد عليه السلام فرمود: «من تزوج احرز نصف دينه فليتق الله فى النصف الآخر; (13) كسى كه ازدواج كند نصف دينش را حفظ كرده است پس بايد در نصف ديگرش تقواى الهى پيشه كند.»
و در حديث ديگرى آن حضرت به جوانان چنين پيام داد: «ركعتان يصليهما المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها اعزب; (14) دو ركعت نماز كه فرد ازدواج كرده مىخواند بر 70 ركعت نماز يك فرد مجرد برترى دارد.»
8 - تشويق به نماز
بر اساس متون دينى ما نماز عامل كمال انسان و حافظ او از آلودگىها و صفات مذموم و ناپسند است. همچنين اين رفتار معنوى تاثير بسزايى در بيدار كردن روح نظم و حفظ نظام انسان دارد. نماز تسلى بخش و آرامش بخش دلهاى مضطرب در انسانهاى خسته و نگران است. نماز شاخص رهروان راه خدا و بهترين وسيله ارتباط صميمانه رب العالمين است. تجربه و آمار گواهى مىدهد كه درصد بالايى از خلافكاران و هنجارشكنان در جامعه اسلامى در خانوادههايى بزرگ شدهاند كه يا نماز نمىخوانند و يا آن را سبك مىشمارند. پيشواى ششم جايگاه مهم نماز را در زندگى و رفتار روزانه يك مسلمان براى اقشار مختلف به ويژه جوانان تبيين نموده و فرمود: «اول ما يحاسب به العبد على الصلوة فاذا قبلت قبل منه سائر عمله و اذا ردت عليه رد عليه سائر عمله; (15) [روز قيامت] اولين چيزى كه از بنده محاسبه مىشود نماز است. اگر از او نماز پذيرفته شد، سائر اعمالش پذيرفته مىشود اما اگر نماز او رد شد ساير اعمال [نيك] او نيز رد خواهد شد.»
آن حضرت در مورد زيانهايى كه در اثر دورى از نماز براى انسان رخ مىدهد به ابن جندب فرمود: «ويل للساهين عن الصلوات، النائمين فى الخلوات، المستهزئين بالله و آياته فى الفترات اولئك الذين لاخلاق لهم فى الآخرة و لا يكلمهم الله يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم; (16) واى بر آنها كه از نماز غفلت كنند و در خلوت بخوابند و خدا و آياتش را در دوران ضعف دين استهزاء كنند، آنان كسانى هستند كه در آخرت بهره ندارند و خدا در روز قيامتبا آنان سخن نخواهد گفت و آنان را تبرئه نخواهد كرد و عذاب دردناك براى آنهاست.»
9 - تقويت انديشههاى مثبت
با تقويت تفكر مثبت در جوانان مىتوان صفات نيك و خصلتهاى زيبا را در وجود آنها ايجاد كرد. آن گاه با فضاسازى مناسب و به وجود آوردن بسترهاى لازم، آنها را به تكرار رفتارهاى مثبت متمايل كرده و آن رفتارها را به صورت عادات پايدار در وجود آنان در آورد. بخشى از انديشههاى مثبت در كلام امام جعفر صادق عليه السلام عبارتند از:
الف) زيارت دوستان و تقويت حس هميارى: آن حضرت نيكى به دوستان و ديدار آنان را برترين عبادت برشمرده و فرمود: «ما يعبد الله بمثل نقل الاقدام الى بر الاخوان و زيارتهم; خداوند به چيزى همانندگام برداشتن در راه نيكى به برادران دينى و ديدار و زيارت آنها عبادت نشده است.»
ب) انس با خدا: چه زيباست كه جوانان پاك هميشه خدا را بهترين انيس خود بدانند و در سختىها او را همدم و پناهگاه خويش بر گزينند. آن حضرت فرمود: «آنسو بالله واستوحشوا مما به استانس المترفون; (17) [انسانهاى با ايمان] با خدا انس گرفتهاند و از آنچه كه مال اندوزان و دنيا پرستان به آن انس گرفتهاند، در هراسند.» آرى آنان از نعمتهاى خداوندى بهره مىبرند، اما به آنها دل نمىدهند. آنان دلبسته خدا بوده و با ياد او آرام مىشوند.
ج) پايدارى در راه هدف پايدارى در راه ايمان و عقيده از عوامل توفيق و پيروزى است. يك جوان آن گاه به آرزوهاى مشروع و دلخواه دست مىيابد كه پشتكار و استقامت داشته باشد. مهمترين آرزوى هر جوان نيل به سعادت حقيقى و قرب پروردگار - كه جلوه تمام كمالات، زيبائىها و خوبىهاست - مىباشد. پيشواى صادق شيعيان فرمود: «لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكة و لا ظلهم الغمام و لاشرقوا نهارا و لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سالوا الله شيئا الا اعطاهم; (18) اگر شيعيان ما در راه حق استقامت ورزند، فرشتگان با آنان دست مىدهند. ابرهاى رحمتبر آنها سايه مىافكند. مانند روز مىدرخشند، از زمين و آسمان روزى مىخورند و آنچه از خدا بخواهند، به آنها عطا مىكند.»
د) دستگيرى از افتادگان: معلى بن خنيس مىگويد: «امام صادق عليه السلام در شبى بارانى از خانه به سوى ظله بنى ساعده رفت. به دنبال او رفتم، گويى چيزى از دست او بر زمين افتاد. حضرت گفت:
به نام خدا، خداوندا آن را به ما بازگردان. به نزديك رفته سلام كردم. فرمود: معلى تو هستى؟ عرض كردم! آرى فدايتشوم! فرمود: با دستخود زمين را جست وجو كن، هر چه يافتى آن را به من بازگردان.
معلى مىگويد: نانهاى زيادى روى زمين افتاده بود. يكى يكى، دوتا دوتا پيدا مىكردم و به آن حضرت مىدادم. كيسهاى پر از نان همراه آن حضرت بود و از سنگينى آن را به زحمتحمل مىكرد. عرض كردم: اجازه دهيد آن را من بياورم؟ فرمود: من از تو شايسته ترم، ولى با من بيا. به ظله بنى ساعده رسيديم. گروهى را ديدم كه در خواب بودند. آن حضرت يك يا دو قرص نان را در زير سر آنان مىگذاشت. توزيع نان به آخرين نفر كه تمام شد، بازگشتيم. عرض كردم: فدايتشوم! آيا اينها شيعه هستند. فرمود: اگر شيعه بودند حتى در نمك طعام نيز با آنان مواسات و از خود گذشتگى مىكردم.» (19)
ه) توجه به غذا: يك جوان مسلمان همچنان كه به سلامت روح خود مىانديشد، در پرورش جسم نيز كوشا است او فردى ضعيف البنيه، كسل و منزوى نيستبلكه به بهداشت غذاى خويش در كنار بهداشت روانش توجه دارد. از راه تغذيه صحيح و ورزش جسم خود را تقويت مىكند و از راههاى مختلف نشاط خويش را به دست مىآورد، اما در عين حال به حلال و حرام بودن غذايى كه مىخورد توجه كامل دارد و آثار مخرب غذاى حرام و غير مشروع را در وجودش در نظر دارد. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «شيعتنا لا ياكلون الجرى…و لايشربون مسكرا; (20) شيعيان ما مارماهى نمىخورند … و شراب و مسكرات نمىنوشند.»
و) نيك رفتارى با اهل معصيت: در اصلاح رفتار غلط و ناپسند ديگران و كسانى كه به نوعى مرتكب گناه مىشوند، بايد شيوهاى كارآمد در پيش گرفت و ترس و ياس آنان را در پيوستن به رديف خوبان از ميان برداشت و با نيك رفتارى و اميد دادن، روحيه شكستخورده آنان را تقويت نموده و بازسازى كرد.
امام صادق عليه السلام فرمود: «لا تقل فى المذنبين من اهل دعوتكم الا خيرا، واستكينوا الى الله فى توفيقهم; (21) در مورد همكيشان گنه كار خود جز خوبى و نيكى چيزى نگو و از خداوند توفيق هدايت آنان را بخواهيد.»
ز) در انديشه شغل حلال: عبدالاعلى بن اعين در يك روز تابستانى بسيار گرم در يكى از كوچههاى مدينه امام صادق عليه السلام را ملاقات كرده و به آن بزرگوار عرضه داشت: «فدايتشوم! با اين مقام و منزلت و رتبهاى كه نزد خداوند داريد و خويشاوندى كه با پيامبر براى شماست، باز هم براى دنياى خويش تلاش مىكنيد و در چنين روز گرمى خود را در فشار و سختى قرار مىدهيد؟! امام در پاسخ فرمود: اى عبدالاعلى! جهتيافتن روزى و درآمد حلال بيرون آمدهام تا از افرادى همانند تو بى نياز شوم.» (22)
ح) برنامه ريزى صحيح در زندگى: امام صادق عليه السلام مىفرمود: «فان الله يعلم انى واجد ان اطعمهم الحنطة على وجهها و لكنى احب ان يرانى الله قد احسنت تقدير المعيشة; (23) خدا مىداند كه مىتوانم به بهترين صورت نان گندم خانوادهام را تهيه كنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزى صحيح زندگى ببيند.»
پي نوشت :
1) التهذيب، ج 8، ص 111.
2) الكافى، ج 8، ص 93.
3) بحار الانوار، ج 10، ص 295.
4) معجم رجال الحديث، ج 19، ص 325.
5) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
6) منية المريد، ص 375; اصول كافى ج 1، ص 25.
7) بحار الانوار، ج 1، ص 214.
8) وسائل الشيعه، ج 12، ص 208.
9) و در حديث ديگرى آن حضرت طمع نورزيدن و پرخاش نكردن را از نشانههاى يك شيعه كامل شمردند: شيعتنا لا يهرون هرير الكلب و لايطمعون طمع الغراب (مستدرك، ج 12، ص 69.)
10) امالى طوسى، ص 303.
11) تحف العقول، ص 301.
12) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
13) همان، ج 100، ص 219.
14) روضة الواعظين، ج 2، ص 374.
15) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 208.
16) تحف العقول، ص 302.
17) همان، 301.
18) همان، ص 302.
19) تفيسر عياشى، ج 2، ص 107. با استفاده از عبارات شهيد مطهرى.
20) تحف العقول، ص 303.
21) همان.
22) الكافى، ج 5، ص 74.
23) همان، ص 166، و اعيان الشيعه، ج 1، ص 59.