هجرت بسوي پيروزي
هجرت بسوي پيروزي
در اوايل بهمن 57 خبر تصميم امام براي بازگشت به كشور موجي از شادي ملت ايران را بوجود آورد. اما در عين حال مردم و دوستان امام نگران جان ايشان بودند چرا كه هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حكومت نظامي بر قرار بود. اما آن حضرت تصميم خويش را گرفته و طي پيامهايي به مردم ايران گفته بود مي خواهد در اين روزهاي سرنوشت ساز و خطير در كنار مردمش باشد. امام خميني (رحمت الله علیه) در ديماه 57 شوراي انقلاب را تشكيل داد. شاه نيز پس از تشكيل شوراي سلطنت و اخذ راي اعتماد براي كابينه بختيار در روز 26 ديماه از كشور فرار كرد. خبر در شهر تهران و سپس ايران پيچيد و مردم در خيابانها به جشن و شادي پرداختند . دولت بختيار با هماهنگي ژنرال هايزر فرودگاههاي كشور را به روي پروازهاي خارجي بست. اما پس از چند روز تاب مقاومت نياورد و ناگزير از پذيرفتن خواست ملت شد. سرانجام امام خميني(رحمت الله علیه) بامداد 12 بهمن 1357 پس از 14 سال دوري از وطن وارد كشور شد . استقبال بي سابقه مردم ايران چنان عظيم و غير قابل انكار بود كه خبرگزاريهاي غربي نيز ناگزير از اعتراف شده وتعداد استقبال كنندگان را 4 تا 6 ميليون نفر برآورد كردند .
جنبش و هجرت
جنبش و هجرت
افشاگري امام عليه تصويب لايحه كاپيتولاسيون، ايران را در آبان سال 43 در آستانه قيامي دوباره قرار داد . سحرگاه 13 آبان دوباره كماندوهاي مسلح اعزامي از تهران، منزل امام خميني (رحمت الله علیه) در قم را محاصره كردند و ايشان را با يك فروند هواپيماي نظامي كه از قبل آماده شده بود، به آنكارا تبعيد كردند. عصر آن روز ساواك خبر تبعيد امام را به اتهام اقدام عليه امنيت كشور در روزنامه ها منتشر ساخت. باوجود فضاي خفقان، موجي از اعتراضها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطيلي طولاني مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامه ها به سازمانهاي بين المللي و مراجع تقليد جلوه گر شد.اقامت امام در تركيه يازده ماه به درازا كشيد. در اين مدت، رژيم شاه در غياب امام خميني به سرعت دست به اصلاحات آمريكايي پسند زد. در عين حال، اقامت اجباري در تركيه فرصتي مغتنم براي امام بود تا تدوين كتاب بزرگ تحرير الوسيله را آغاز كند.
روز 13 مهرماه 44 حضرت امام به همراه فرزندشان آية الله حاج آقا مصطفي از تركيه به كشور عراق منتقل شدند . دوران اقامت طولاني و 13 ساله امام در نجف در شرايطي آغاز شد مخالفتها، كارشكني ها و زخم زبان ها نه از جبهه دشمن رويارو بلكه از ناحيه روحاني نماها و دنيا خواهان مخفي شده در لباس دين آنچنان گسترده و آزاردهنده شود كه امام با همه صبر و بردباري معروفش بارها از سختي شرايط مبارزه در اين سالها به تلخي تمام ياد كند.
اوايل سال 1348 تا نيمه دوم سال 1350اختلافات بين رژيم شاه و حزب بعث عراق بر سر مرز آبي دو كشورچنان شدت گرفت. كه رژيم عراق جمع زيادي از ايرانيان مقيم اين كشور را در بدترين شرايط اخراج كرد. حضرت امام در اعتراض به شرايط پيش آمده تصميم به خروج از عراق گرفت اما حكام بغداد با آگاهي از پيامدهاي هجرت امام در آن شرايط اجازه خروج ندادند . سال 1354 در سالگرد قيام 15 خرداد، مدرسه فيضيه قم بار ديگر شاهد قيام طلاب انقلابي بود. فريادهاي درود بر خميني و مرگ بر سلسله پهلوي به مدت دو روز ادامه داشت .
شاه در ادامه سياستهاي مذهب ستيز خود در اسفند 1354 وقيحانه تاريخ رسمي كشور را به شاهنشاهي تغيير داد. درپي اين اقدام، امام در واكنشي سخت، فتوا به تحريم استفاده از تاريخ بي پايه شاهنشاهي داد. تحريم استفاده از اين مبدا موهوم تاريخي همانند تحريم حزب رستاخيز از سوي مردم ايران استقبال شد و هر دو مورد افتضاحي براي رژيم شاه شد تا در سال 1357 ناگزير از عقب نشيني و لغو تاريخ شاهنشاهي باشد .
امام در مرداد 1356 طي پيامي اعلام كرد: اكنون به واسطه اوضاع داخلي و خارجي و انعكاس جنايات رژيم در مجامع و مطبوعات خارجي فرصتي است كه بايد مجامع علمي و فرهنگي و رجال وطنخواه و دانشجويان خارج و داخل و انجمنهاي اسلامي در هر جايي بي درنگ از آن استفاده كنند و بي پرده بپا خيزند .
شهادت آية الله حاج آقا مصطفي خميني در اول آبان 1356 نقطه آغازي بر خيزش دوباره حوزه هاي علميه و قيام جامعه مذهبي ايران بود. امام خميني(رحمت الله علیه) در همان زمان به گونه اي شگفت اين واقعه را از الطاف خفيه الهي ناميده بود. رژيم شاه با درج مقاله اي توهين آميز عليه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض به اين مقاله، به قيام 19 دي ماه قم در سال 56 منجر شد كه طي آن جمعي از طلاب انقلابي به خاك و خون كشيده شدند .
در ديدار وزراي خارجه ايران و عراق در نيويورك تصميم به اخراج امام از عراق گرفته شد. روز دوم مهر 1357 منزل امام در نجف بوسيله قواي بعثي محاصره گرديد، انعكاس اين خبر با خشم گسترده مسلمانان در ايران، عراق و ديگر كشورها مواجه شد .روز 12 مهر، امام خميني (رحمت الله علیه) نجف را به قصد مرز كويت ترك گفت. دولت كويت با اشاره رژيم ايران از ورود امام به اين كشور جلوگيري كرد. قبلا صحبت از هجرت امام به لبنان و يا سوريه بود اما ايشان پس از مشورت با فرزندشان (حجه الاسلام حاج سيد احمد خميني) در روز 14 مهر تصميم به هجرت به پاريس گرفت و دو روز بعد در منزل يكي از ايرانيان در نوفل لوشاتو مستقر شد. مامورين كاخ اليزه نظر رئيس جمهور فرانسه را مبني بر اجتناب از هرگونه فعاليت سياسي به امام ابلاغ كردند. ايشان نيز در واكنشي تند تصريح كرده بود كه اينگونه محدوديتها خلاف ادعاي دمكراسي است و اگر او ناگزير شود تا از اين فرودگاه به آن فرودگاه و از اين كشور به آن كشور برود باز دست از هدفهايش نخواهد كشيد .
تعالي براي جنبش
تعالي براي جنبش
بي پروا بودن امام خميني (رحمت الله علیه) در بيان مواضع ملت و انتقاد صريح از شخص شاه به عنوان عامل اصلي جنايات و هم پيمانش اسرائيل مردم را به قيام فرا خواند. ايشان در روز دوازدهم فروردين 1342 ضمن سخنراني خود شديدا از سكوت علماي قم و نجف و ديگر بلاد اسلامي در مقابل جنايهاي تازه رژيم انتقاد كرد و فرمود: «… امروز سكوت، همراهي با دستگاه جبار است…» حضرت امام روز بعد (13 فروردين 42) اعلاميه معروف خود را تحت عنوان «شاه دوستي يعني غارتگري» منتشر ساخت .راز تاثير شگفت پيام امام و كلام امام در روان مخاطبينش را كه تا مرز جانبازي پيش مي رفت، بايد در اصالت انديشه، صلابت رأي و صداقت بي شائبه اش با مردم جستجو كرد .
سال 1342 با تحريم مراسم عيد نوروز آغازي متفاوت داشت و خون مظلومان فيضيه، انقلاب را رنگ پيروزي بخشيد. شاه بر انجام اصلاحات مورد نظر آمريكا اصرار مي ورزيد و امام خميني(ره) بر آگاه كردن مردم و قيام آنان در برابر دخالتهاي آمريكا و خيانتهاي شاه پافشاري داشت. در چهارده فروردين 1342 آية ا… العظمي حكيم از نجف طي تلگرافهايي به علما و مراجع ايران خواستار آن شد كه براي حفظ جان علما و كيان حوزه ها، همگي به طور دسته جمعي به نجف هجرت كنند. حضرت امام بدون اعتنا به اين تهديدها، پاسخ تلگراف آية ا… العظمي حكيم را ارسال و در آن تأكيد كرده بود كه هجرت دسته جمعي علما و خالي كردن حوزه علميه قم، مصلحت نيست .
در 12 ارديبهشت 42 امام خميني در پيامي به مناسبت چهلم فاجعه فيضيه، بر همراهي علما و ملت ايران در رويارويي سران ممالك اسلامي و دول عربي با اسرائيل غاصب تأكيد ورزيد و پيمانهاي شاه و اسرائيل را محكوم كرد.
امام خميني در 13 خرداد 1342شمسي (عصر عاشوراي سال 1383 هجري قمري) در مدرسه فيضيه نطق تاريخي خويش را كه آغازي بر قيام 15 خرداد بود، ايراد كرد .در همين سخنراني، با صداي بلند خطاب به شاه فرمود: «آقا، من به شما نصيحت مي كنم، اي آقاي شاه! اي جناب شاه! من به تو نصيحت مي كنم دست بردار از اين كارها، آقا اغفال مي كنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي، همه شكر كنند … اگر ديكته مي دهند دستت و مي گويند بخوان، در اطرافش فكر كن …. نصيحت مرا بشنو … ربط ما بين شاه و اسرائيل چيست؟ كه سازمان امنيت مي گويد از اسرائيل حرف نزنيد … مگر شاه ايران، اسرائيلي است ؟»
جمع زيادي از ياران امام در شامگاه 14 خرداد دستگيرشدند ودر پي آن و ساعت سه نيمه شب (سحرگاه پانزده خرداد 42) صدها كماندوي اعزامي از تهران منزل ايشان را محاصره كردند و در حالي كه مشغول نماز شب بود، دستگير و سراسيمه به تهران برده و در بازداشتگاه باشگاه افسران زنداني كردند و غروب آن روز به زندان قصر منتقل نمودند . صبحگاه پانزده خرداد خبر دستگيري رهبر انقلاب به تهران، مشهد، شيراز، خرم آباد وديگر شهرها رسيد و وضعيتي مشابه قم پديد آورد .
ده ماه بعد، در شامگاه 18 فروردين سال 1343، بدون اطلاع قبلي امام آزاد و به قم منتقل مي شود. به محض اطلاع مردم، شادماني سراسر شهر را فرا مي گيرد وجشنهاي باشكوهي در مدرسه فيضيه و شهر به مدت چند روز بر پا مي شود . اولين سالگرد قيام 15خرداد در سال 1343 با صدور بيانيه مشترك امام خميني (ره) و ديگر مراجع تقليد و بيانيه هاي جداگانه حوزه هاي علميه گرامي داشته شد و به عنوان روز عزاي عمومي معرفي گرديد.
جهادي براي تعالي
جهادي براي تعالي
امام خميني (رحمت الله علیه) آغازگر جنبشي بود كه مسير تعالي اسلام به تاراج رفته و تحت هجوم بيگانگان را به درستي تشخيص داد و با گذشتن از جان و مال خويش انقلابي را بنيان نهاد كه تاريخ ايران و اسلام را حياتي ديگر داد. ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي فرصتي پديد آورد تا در سال 1340 و 41 ايشان در رهبريت قيام و روحانيت ايفاي نقش كند و بدين ترتيب قيام سراسري روحانيت و ملت ايران در 15 خرداد سال 1342 شكل گرفت.
لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه به موجب آن شرط مسلمان بودن سوگند به قرآن كريم حذف مي شد و مرد بودن انتخاب كنندگان و كانديداها تغيير مي يافت، در كنارحذف و تغيير دو شرط نخست كه دقيقاً به منظور قانوني كردن حضور عناصر بهايي در مصادر كشور انتخاب شده بود و پشتيباني شاه از رژيم صهيونيستي در توسعه مناسبات ايران و اسرائيل، نفوذ پيروان مسلك استعماري بهائيت در قواي سه گانه ايران باعث گرديد بزرگ مرد دوران، خميني كبيرجهادي را براي تعالي ملت آزاده و خدا جوي ايران رقم بزند. امام خميني(ره) كه با دقت نظر ويژه اي شرايط سياسي جامعه را زير نظر داشت، دريافته بود كه تنها نقطه اميد به رهايي و نجات از شرايط ذلت باري كه پس از شكست مشروطيت و بخصوص پس از روي كار آوردن رضا خان پديد آمده است، بيداري حوزه هاي علميه و پيش از آن تضمين حيات حوزه ها و ارتباط معنوي مردم با روحانيت مي باشد و در اين رابطه در جهت دفاع از حقوق اسلامي مردم، گوشزد كردن رسالت خطير علما و حوزه هاي علميه به آنها و دادن تلگرافها و ارسال نامه هاي سرگشاده اعتراض آميز به شاه و اسد ا… علم را در دستور كار قرار داد و بدين صورت موجي از حمايت را در اقشار مختلف مردم برانگيخت. ايشان در يكي از اين تلگرافها فرمود: اين جانب مجددا به شما نصيحت مي كنم به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسي گردن نهيد و از عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماي ملت و زعماي مسلمين و تخلف از قانون اساسي بترسيد وعمداً و بدون موجب، مملكت را به خطر نيندازيد و الا علماي اسلام درباره شما از اظهار عقيده خودداري نخواهند كرد .
شكوه يك تكامل
شكوه يك تكامل
در نوروز 1300 هجري شمسي، بعد از هجرت آية الله العظمي حاج شيخ عبد الكريم حايري يزدي به قم، نوجواني كه معرفت رسول ا…در سينه داشت و پيشاني اش روشن از علوم و معارف ديني و طلوعي ديگر بود در پاي منبرهاي بزرگان ديني آن زمان حضور پيدا كرد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلي علوم حوزوي را با فرا گرفتن تتمه مباحث كتاب مطول (در علم معاني و بيان) نزد مرحوم آقا ميرزا محمد علي اديب تهراني و تكميل دروس سطح، نزد مرحوم آية الله سيد محمد تقي خوانساري و بيشتر نزد مرحوم آية الله سيد علي يثربي كاشاني و دروس فقه و اصول نزد زعيم حوزه قم آية الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي (رحمت الله علیه) طي كرد.
پس از رحلت آية الله العظمي حايري در دهم بهمن 1315 (ه ش) حوزه علميه قم با خطر انحلال تهديد مي شد، اما علماي متعهد به چاره جويي برخاستند و مدت هشت سال سرپرستي حوزه علميه قم را آيات عظام سيد محمد حجت، سيد صدر الدين صدر و سيد محمد تقي خوانساري(رحمت الله علیه) بر عهده گرفتند. در اين فاصله و بخصوص پس از سقوط رضاخان، شرايط براي تحقق مرجعيت عظمي فراهم گرديد و با تلاش امام خميني(رحمت الله علیه) به همراه جمعي ديگر از مجتهدان حوزه علميه قم، آية الله العظمي بروجردي به عنوان شخصيت علمي برجسته اي كه مي توانست جانشين مناسبي براي مرحوم آية الله حايري و حفظ كيان حوزه باشد، مسؤوليت خطير زعامت حوزه علميه قم را پذيرفت. در اين زمان امام خميني(رحمت الله علیه) به عنوان يكي از مدرسان و مجتهدان صاحب رأي در فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق شناخته مي شد.
شروع يك شكوه
شروع يك شكوه
در بيستم جمادي الثاني 1320 هجري قمري مطابق با 30 شهريور 1281 هجري شمسي (24 سپتامبر 1902 ميلادي) همزمان با زاد روز بانوي پاكي و معرفت؛ زهراي اطهر، خمين از توابع استان مركزي حلول ماه تاباني از سلاله پاك نبوي وعلوي را به تماشا نشست و سيد روح الله الموسوي الخميني پاي بر خاكدان طبيعت نهاد تا تاريخ مردي را به خود ببيند كه وارث سجاياي آباء و اجدادي و چراغ روشنگر مسيرهاي تاريكي باشد كه هزاران انسان با ضميري روشن اما بي راهنما را به هدف اصلي خلقت كه همان معارف الهي و شكوه معرفت ديني مي باشد، نزديك و نزديكتر كند.
هنوز بيش از 5 ماه از ولادت روح الله نمي گذشت كه طاغوتيان زمان نداي حق طلبي پدر روح الله را تحمل نكردند و هادي مردمان آن دوران سياه را در مسير خمين به اراك، با گلوله به شهادت رساندند.
روح الله دوران كودكي و نوجواني را تحت حمايت بانو هاجر(مادرمحترمه اش) كه خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مرحوم آية الله خوانساري (صاحب زبده التصانيف) بوده است و همچنين نزد صاحبه خانم (عمه مومنه اش) كه بانويي شجاع و حق جو بود سپري كرد، امام از نوجواني روحيه اي انتقادي و انقلابي را در خود پرورش مي داد و بدون ترس و واهمه در مقابل مسايل مختلف اجتماعي و سياسي موضعگيري مي كرد، به گونه اي كه حتي در حالي كه سنشان كم بود، در رابطه با حركتهاي ضد طاغوت زمان فعاليتهاي خودجوشي را به نمايش مي گذاشتند. ايشان در رابطه با اين گونه اقدامهاي صورت گرفته مي فرمايد: «…. من از بچگي در جنگ بودم … مورد هجوم رجبعليها بوديم و خودمان تفنگ داشتيم و من در عين حالي كه تقريبا شايد اوايل بلوغم بود، بچه بودم، دور اين سنگرهايي كه بسته بود ند در محل ما و اينها مي خواستند هجوم كنند و غارت كنند، آنجا مي رفتيم سنگرها را سركشي مي كرديم.»
اما در 15 سالگي از نعمت وجود آن دو بزرگوار نيز محروم گرديد و براي تعالي روحي و تحصيل دروس تكميلي و تدريس علوم اسلامي به قم هجرت نمود.
يادداشتي درباره 15 خرداد 42
امام خشمگين از اين وضعيت، بيانيه «شاهدوستي؛ يعني غارتگري» را صادر کرد. ماجرا به محرم، که مصادف با خرداد بود، کشيده شد. سخنراني شگفت امام در عصر عاشورا در فيضيه با حضور صدها هزار نفر، آغازي بر مخالفتهاي عمومي بود. دستگيري امام در شب 5 خرداد، دامنه مخالفتها را بيشتر کرد و تظاهرات بر ضد رژيم و اين بار شخص شاه در بيشتر شهرها بر پا شد که طي آن، صدها نفر به شهادت رسيدند. در تهران، بازار مرکز اين تظاهرات و شعارهاي اصلي ضدسلطنت و در دفاع از امام بود…
وقتي امام توبه روحانيت را شکست- شرح کوتاه 15 خرداد و نکاتي درباره آن
داستان 15 خرداد از آنجا آغاز شد که شاه، پس از بيرون کردن علي اميني از ميدان، به آمريکاييها تعهد داد که خود اصلاحات مورد نظر آنان را انجام دهد. درگذشت آيتالله العظمي بروجردي در فروردين ماه 40 راه را براي اين حرکت آغاز کرد.
نخستين اقدام آن بود که در مهر 41 در تعطيلي طولاني مجلس شوراي ملي و سنا، هيأت دولت، مصوبه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را تصويب کرد که ضمن آن، اولا شرط اسلام از انتخاب کنندگان برداشته شده و ثانيا قسم خوردن به کتاب مقدس، جاي قسم خوردن به قرآن را گرفته بود.
مرجعيت قم، که اين زمان، ميان چند نفر تقسيم شده و بخشي هم به نجف منتقل شده بود، وضعيت روشني نداشت. در اين زمان، امام خميني با جمع کردن مراجع و توضيح مشکل، زمينه را براي تلگرافهاي مخالفت آغاز و جو عمومي هم زمينه را فراهم کرد تا آن که اسدالله علم در پاسخ مراجع – بدون ياد از امام – خواستههاي آنان را پذيرفت.
اما براي اين که اين عقب نشيني به معناي شکست نباشد، بحث لوايح ششگانه در دي ماه همان سال 41 مطرح شد و به دنبال آن، طرح رفراندم. اين بار امام، علماي بيشتري را جمع کرد و مخالفتها عمومي تر شد. رژيم که يک بار عقب نشيني کرده بود، مقاومت کرد. رفراندم برگزار شد و شاه براي اهانت به علما در 4 بهمن 41 به قم آمد و در حرم اعلام کرد که تنفر او از ارتجاع سياه، بيش از ارتجاع سرخ است.
اين توهين مقاومتهاي قم را بيشتر کرد. نوروز عزاي عمومي اعلام شد و رژيم که مصمم به سرکوبي بود در 2 فروردين، به مجلس عزاي امام صادق (علیه السلام) با حضور آيتالله گلپايگاني در مدرسه فيضيه حمله کرد.
امام خشمگين از اين وضعيت، بيانيه «شاهدوستي؛ يعني غارتگري» را صادر کرد. ماجرا به محرم، که مصادف با خرداد بود، کشيده شد. سخنراني شگفت امام در عصر عاشورا در فيضيه با حضور صدها هزار نفر، آغازي بر مخالفتهاي عمومي بود. دستگيري امام در شب 15 خرداد، دامنه مخالفتها را بيشتر کرد و تظاهرات بر ضد رژيم و اين بار شخص شاه در بيشتر شهرها بر پا شد که طي آن، صدها نفر به شهادت رسيدند. در تهران، بازار مرکز اين تظاهرات و شعارهاي اصلي ضدسلطنت و در دفاع از امام بود.
امام تا مرداد ماه در زندان بود و سپس در منزلي تحت نظر، تا آن که در فروردين 43 آزاد شد. به مناسبت ورود امام به قم، جشن بزرگي برگزار شد.
در مهر ماه 43 بار ديگر لايحه کاپيتولاسيون مطرح شد که امام به مخالفت با آن برخاست و به دنبال آن، در آبان 43 به ترکيه تبعيد و يازده ماه بعد به نجف منتقل شد.
درباره 15 خرداد چند نکته مهم و قابل اشاره است:
1. در هشت سال که از نهضت ملي شدن صنعت نفت گذشته بود، مبارزه با شاه، به طور کامل، براي کمونيستها، مليها، و ملي ـ مذهبيها با بن بست رو به رو شد. در هشت سال ، از کودتاي 28 مرداد سال 32 تا سال 41، استبداد، چنان استوار شده بود که گويي، شکست دادن آن، امري محال مي نمود. جبش خرداد اين جو را شکست و نه تنها با دولت، که با شخص شاه آن هم بدون واهمه در افتاد.
2. مبارزه در قالب ادبيات مشروطه و مجلس آزاد بي نتيجه مانده بود. سه سال مبارزات ملي شدن صنعت نفت که اوج قدرت ملي گرايان بود، در حالي که آنان، و همه چيز، حتي ارتش و نيروي انتظامي را در اختيار داشتند، شکست خورده و مردم را هم سرخورده کرده بود. اين سرخوردگي، معلول آن هم بود که آن جناح؛ يعني رهبران ملي، طي مدتها، متدينان را به بازي گرفته بودند و پس از استفاده از آنان، ايشان را به بيرون از دايره قدرت پرتاب و حتي بدنام هم کردند.
3. در اين دوره، مبارزه سياسي بدون اعتقاد مذهبي، امري بي محتوا شده بود. البته براي کمونيستها، همان باورهاي خودشان کارساز بود، اما ديگر اقشار جامعه، نمي توانستند مبارزه سياسي طولاني مدت با چنين استبدادي را بدون پشتوانه فکري ـ ديني انجام دهند؛ بنابراين، خلأ فکري بزرگي وجود داشت که تنها پر کردن آن، مي توانست راه را براي تودهاي کردن مبارزه با شاه هموار کند. جنبش اسلامي خرداد، اين خلأ را پر کرد و اسلام، دوباره مبناي سياست شد. از آن پس هم سازمانهاي اسلامي متعددي پديد آمد.
4. در جنبش خرداد، فقط مذهبيها آمدند و مليها از حرکت بازماندند. جبهه ملي که اصلا قابل ذکر نبود. اين جبهه آن قدر گرفتار اختلافات داخلي و در طمع رياست و خواب ديدنهاي پنبه دانهاي بود که ذرهاي اميد به آن نبود، اما ملي ـ مذهبيها که همان نهضت آزاديها بودند، قدري با تأمل به ميدان آمدند و البته مورد استقبال روحانيت قرار گرفتند. اما مهم اين بود که جنبش خرداد، اين بار، روي پاي خود ايستاد و حرکت کرد و آنان را هم به دنبال خود کشاند. براي نخستين بار، دانشجويان دانشگاه تهران به قم آمده و به ديدن آيتالله خميني رفتند. زان پس، جنبش دانشجويي، راهي براي پيوستن به روحانيت پيدا کرد و امام با هدايت اين جريان، آنان را در کنار نهضت نگاه داشت (حيف که در سالهاي اخير، بخشي از جنبش دانشجويي، که مدعي هم هست، نه تنها از مرجعيت، که راه خود را از تدين هم جدا کرده است).
5 . راستش آن که روحانيت و جناح متدين جامعه، تا اين زمان، دو بار کلاه سرش رفته بود؛ بار نخست در مشروطه که روحانيت، آن هم در حد مرجعيت، با تمام قوا به ميدان آمد و دست خالي که سهل است، لت و پار ميدان را ترک کرد يا به زور ترکش داد. روحانيت در مشروطه به ميدان مبارزه آمد تا شريعت را زنده کند. استبداد را محدود سازد و استعمار را از ميان ببرد، اما با کمال شگفتي ديد، هم استبداد ماند، هم استعمار بازگشت و هم شريعت و روحانيت به نام تجدد، مورد حمله قرار گرفت.
بار دومي که در نهضت ملي کلاه به سرش رفت؛ اين بار خوشبختانه با تمام قوا نيامد و آيتالله بروجردي به مصدق اعتماد نکرد و روحانيت همه چيز خود را فداي نهضت ملي نساخت، اما همان چند نفري هم که در تهران و اصفهان به مليها اعتماد کردند، ناظر بودند که چگونه کنار گذاشته شدند. اين جماعت هم توبه کار شدند. اکنون روحانيت جنبش جديدي را آغاز کرده و اين بار، تا انقلاب 57 حتي يک زمينه ساده هم براي حضور مليها در صحنه جنبش اسلامي نوين فراهم نشد. البته يک اشتباه کوچک رخ داد که ميداني براي ملي ـ مذهبيها فراهم شد که آن هم خيلي زود جبران شد.
6. رهبري اين جنبش در اختيار يک مرجع تقليد قرار گرفت و اين يک استثنا در حرکتهايي بود که پس از مشروطه ايجاد شده بود. مرجعيت در قم که در زمان مرحوم آيتالله حائري يزدي با چراغ کاملا خاموش حرکت کرد و در زمان مرحوم بروجردي، با چراغ فتيلهاي ـ و اين از روي اجبار و سياستمداري بود ـ اين بار در جنبش خرداد، با نورافکن به ميدان آمد. آيتالله خميني درک مي کرد که دوران سياست مرحوم حائري و بروجردي گذشته است و اين بار، بايد روحانيت با تمام قوا به ميدان بيايد، براي همين، اعلام کرد «تقيه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». و بدين ترتيب همه روحانيت را خواسته و ناخواسته به ميدان کشاند. سالها بود که حوزه علميه، جايش در صحنه رهبري جامعه خالي مانده بود و اين بار با چنان قوت و قدرتي آمد که کسي تصورش را نمي کرد. زماني که آيتالله خميني در مدرسه فيضيه «آقاي شاه را نصيحت مي کرد»، شاه گمان نمي کرد که به دست همين مرد و در اثر نشنيدن نصايح او، اين چنين مفتضحانه از کشور خارج شود. به طور مسلم، هيچ کس جز امام نمي توانست اين حرکت را ايجاد و رهبري کند. چنان که هيچ کسي هم جز او سهم اساسي ندارد. اگر کساني سهم دارند، شاگردان او هستند که با تمام قوا در آن سالها در کنارش بودند.
7. اگر انقلاب اسلامي در سال 57 رخ نداده بود، گمان مي شد که نهضت خرداد به هدر رفته است، اما نهضت اسلامي در همان سه سال، چندان استوار شده بود که نابود کردن آن کار سادهاي نبود که هيچ، روشن بود به زودي، دوباره شعله ور شده و آتش به خرمن سلطنت پهلوي، که همه ميراث مشروطه و نهضت ملي را نابود کرده بود، خواهد افتاد. پهلويها چندان به نابود کردن دستاوردهاي نهضتهاي ملي و اسلامي پرداختند که کمترين مدافعي در ميان ملت نداشتند و همان اندازه که مردم از رفتن رضا شاه خوشحال شدند، اين بار از رفتن فرزندش خشنود شدند. مرجعيت ديني و در رأس آن امام خميني، سرافراز از اين مبارزه بيرون آمد و با شجاعت تمام، دولت نوين اسلامي را تأسيس کرد.
اما يک سند شگفت هم در باره 15 خرداد بخوانيد:
موضوع: ابراهيم فخاري ، پديده اي شگفت در قيام پانزده خرداد قم
عنوان:
تظاهرات مردمي ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در قم
تاريخ:25 خرداد 1342
توضيحات:
[متن سند:]
وزارت کشور
شهرباني کل کشور
پرونده ۹۵۷/۵
به پيوست سه برگ پرونده ابراهيم فخاري نيز همراه است
به تاريخ ۲۵/۳/۱۳۴۲
گزارش
محترمآ به عرض مي رساند گزارش مامورين حاکي است که در روز ۱۵/۳/۴۲ شخصي به نام شيخ ابراهيم بزاز ( به اين نام معروف است )در حالي که گل به صورت خود ماليده و کفن به گردن انداخته در خيابان آذر همچنين دروازه کاشان اظهار نموده که[:]
من امام زمان را به خواب ديده و [ايشان] گفته است من خودم کار را تمام کرده ام و آقاي خميني را جانشين خودم قرار داده ام [،]
و [شيخ ابراهيم ] جمعيت را تحريک به اغتشاش و تظاهر نموده و چندين هزار نفر را با خود به صحن مطهر برده و در راه نيز در جلو[ي] جمعيت با شعار يا مرگ يا خميني حرکت مي نموده سپس در صحن مطهر خود را به بلندگو رسانده و جريان خواب خود را با اظهارات تحريک کننده بيان [کرده] و گفته است[:]
مادري دارم نابينا [،] صبح رفتم به مادرم وصيت کرده ام و اين کفن را مادرم به من پوشانده و من با او و پدر پيرم وداع کرده ام و اکنون آماده فداکاري هستم [.]
و ضمنآ در خيابان به مردم گفته است [:] امروز روز جهاد است و روز غيرت است[.]
و در ضمن نيز مردم را به قيام و مقاومت و حمله به مامورين تحريک مي نموده است[،] لزومآ براي دستگيري شخص مزبور اقدام [گرديد] در ساعت ۱۸ روز ۲۴/۳/۴۲ [ به ] وسيله مامورين دستگير [شد] از ابراهيم فرزند اصغر شهرت فخاري اهل و ساکن قم [،] گذر يعقوب بيگ [،] منزل شخصي [،] شغل کارگر کوره پزخانه [،] معروف به شيخ ابراهيم بزاز [،] دارنده شناسنامه شماره ۲۹۷۱۷ [،] سن درحدود ۳۵ سال [،] داراي عيال و اولاد [،] داراي سواد جزئي [،] بازجوئي [شد] اظهار مي دارد [:]
عصر روز ۱۴/۳/۴۲ به مسجد جمکران رفته شب را آنجا بوده خواب ديدم که سيدي به من گفت ما کار آقا (منظورش خميني است) [را] اصلاح مي کنيم [.] صبح براي نماز مي خواستم چائي بخورم از طرف آبادي سروصدا بلند بود و فرياد مي زدند که آقا را بردند [،] من با دوچرخه فوري آمدم [،] جمعيت هم زياد بود از زن و مرد از جمکران به طرف قم مي آمدند [،] آمدم دم دروازه کاشان که رسيدم ديدم جمعيت زياد است و آنها هم مي گفتند آقا را گرفته اند [،] همانطور که روي دوچرخه سوار بودم با صداي بلند گفتم [:] من امام زمان را به خواب ديدم که گفت کار آقا [=امام خميني] را درست مي کنم [.] با دوچرخه آمدم منزل [،] خريت مرا گرفت [،] سر و صورت خود را گل ماليدم يک تکه چلوار در حدود سه چارک به گردنم انداختم [،] مادرم گفت نمي خواهد بروي [،] با او خداحافظي کردم و بيرون منزل هم با پدرم خداحافظي نمودم [.] در خيابان آذر نزديک حسين آباد با صداي بلند خوابم را به مردم گفتم [،] آمدم صحن ديدم پسر حاجي وکيلي پشت بلندگو صحبت مي کند [،] من هم رفتم پشت بلندگو چون دهانم خشک بود با اشاره آب خواستم و گفتم من از مسجد جمکران مي آيم و خواب ديدم که سيدي به من گفت خودم کار آقا را اصلاح مي کنم [،] و موضوع مادرم را هم گفتم[.]
ولي [وي] از گفتن بقيه اظهارات خود خودداري مي نمايد و اظهار مي دارد[:] من اشخاصي که در صحن بودند نشناختم ولي [مردم] مي گفتند از پائين شهر جمعيت دارد مي آيد مسلح است -
چون با اعتراف خود شخص مزبور که به جمعيت اظهار نموده من امام زمان را خواب ديده ام و همچنين گزارش مامورين که در باره وي داده اند و نحوه رفتار و حرکات وي مسلم است که در تحريک جمعيت و مردم بسيار موء ثر بوده و گرچه در مقابل سئوالي که در باره محرک وي شده اظهار مي دارد خريت خودم[،] ولي قدر مسلم اين است که با اعمال وي جمعيت در صحن مطهر و همچنين در خيابان آذر به شدت تحريک شده اند [،] چون براي تحقيق از وي وقت بيشتري لازم است [،] پرونده کار با خود متهم تقديم [مي شود] در صورتي که اجازه فرمايند به سازمان محترم اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد -
رئيس شعبه اطلاعات [امضاء]
[پي نوشت در حاشيه بالاي سمت چپ :]
پرونده و متهم به سازمان اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد - رئيس شهرباني قم - سرهنگ سيد حسين پرتو [امضاء و مهر]
ریشه ها و دستاورد های قيام 15 خرداد ۴۲
ریشه ها و دستاورد های قيام 15 خرداد ۴۲
«… 15 خرداد را متن مردم با انگيزه اسلامي و با انگيزه عشق به روحانيت و با انگيزه عشق و ايمان به امام خودشان به وجود آوردند و ستون فقرات حادثه 15 خرداد علاقه به اسلام و امام بود و مردم بودند كه اين حركت را ميدان دادند و به وجود آوردند. پس آنچه در 15 خرداد به وجود آمد، عبارت بود از پيوند مستحكم ملت و امام آن هم به بركت اسلام…»
از سخنان حضرت آيتالله خامنهاي امام جمعه موقت تهران ـ در خطبههاي نماز جمعه 18 خرداد 1363.
در تاريخچه زندگي سراسر حماسه و مبارزه امام خميني عليه رژيم پهلوي و حاميان امريكايي و صهيونيستي آن، نهضت 15 خرداد 1342 يك نقطه عطف محسوب ميشود، به طوري كه انقلاب اسلامي ايران را تداوم نهضت 15 خرداد ميدانند. قيام 15 خرداد، مبارزهاي بود كه سه عنصر اسلام، امام خميني و مردم، پايهها و عوامل اصلي تشكيل آن بودند.
ريشههاي شكلگيري
انتخابات رياست جمهوري سال 1960 امريكا كه به روي كارآمدن دمكراتها به رهبري كندي منجر شد، با تغييراتي در سياست خارجي آن كشور همراه شد. كندي بر خلاف پيشينيانش معتقد به سياست انعطاف پذيرتر در رويارويي با بحرانها به ويژه كشورهاي جهان سوم بود. او معتقد به پيمانهاي اقتصادي به جاي نظامي، فعال سازي قواي امنيتي و اطلاعاتي به جاي استفاده از ارتش و تقويت برنامههاي فرهنگي از قبيل سپاه صلح، ترويج انتخابات كنترل شده و دمكراسيهاي هدايت شده و… بود.
روي كارآوردن دولتهاي غيرنظامي دست نشانده از جمله ابزارهاي دولت كندي براي رسيدن به اين هدف بود. در بعد اقتصادي نيز ايجاد طبقه متوسط، به راه انداختن صنايع وابسته و مونتاژ و گسترش اقتصاد مصرفي از برنامههاي اصلي بود. لازمه رونق اقتصاد سرمايهداري، داشتن بازار مصرف گسترده و قدرت خريد بيشتر مردم است و براي رسيدن به اهداف اقتصادي ميبايست ساختار سياسي ـ اجتماعي مناسبي فراهم شود. در اين ميان در ايران كه شاه ـ پس از كودتاي 28 مرداد ـ خود را مديون امريكا ميدانست براي ادامه سلطنت، عليرغم ميل باطني خود از سياستهاي جديد كندي راه گريزي نداشت.
محصول اين سياست روي كار آوردن دولت شريف امامي و طرح شعارهاي آزادي احزاب و فضاي باز سياسي و اصلاحات اداري بود. اما وي چندان مورد تاييد كندي نبود و هيأت حاكمه جديد امريكا بر روي علي اميني حساب ويژهاي باز كرده بود.
اميني در 17 ارديبهشت 1340 به نخست وزيري منصوب شد و شعار مبارزه با فساد و همچنين انحلال مجلس، اولين ژست وي براي ايجاد اصلاحات مورد نظر امريكا بود. در اين راستا قانون موسوم به «اصلاحات ارضي» در دي 1340 مورد حمايت مقامات امريكايي قرار گرفت و سپس براي تأمين هزينه اين «انقلاب» كنسرسيوم نفت، با اشاره امريكا توليد نفت را افزايش داد و ايران را به سومين صادركننده نفت جهان رساند.1
با اين حال اميني با توجه به تجارب دوران حكومت مصدق، بر كنترل ارتش نيز اصرار داشت، چيزي كه مخالف خواست شاه بود. اين اختلاف به تدريج عميق تر شد. در پي سفر فروردين 1341 شاه به امريكا و اطمينان دادن وي به كندي در مورد اجراي برنامههاي مورد نظر واشنگتن، باعث شد كندي با تغيير دولت در ايران به عنوان راه تضمين حكومت شاه موافقت نمايد. در نتيجه شاه در بازگشت دولت اميني را بركنار و در 28 تير 1341 اسدالله علم را جايگزين وي كرد. از اين رو دوران حكومت علم سرآغاز يكپارچگي در ساختار حكومت شاه و شروعي بر ديكتاتوري مطلق وي در كشور بود.
در 16 مهر 1341، اولين اقدام دولت علم در جهت اجراي سياستهاي جديد اعلام شد و لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در هيأت دولت به تصويب رسيد. اين لايحه در غياب مجلس، حكم قانون را داشت و در واقع، زمينه سازي براي لوايح و قوانين ديگر بود.
اين لايحه كه درآن به لزوم حذف اسلام از شرائط نمايندگي مجلس و لزوم سوگند به «كتاب آسماني» به جاي قرآن و همچنين به ضرورت آزادي زنان در فعاليتهاي اجتماعي اشاره شده بود، مقدمهاي براي اسلامزدائي و محو ارزشهاي اسلامي در جامعه ايران بود. لايحه با مخالفت قاطع و سرنوشت ساز حضرت امام به همراه اعتراضات مكرر علماء، وعاظ و مراجع، ارسال نامههاي سرگشاده به شاه و مقاومت مستمر در برابر توطئه «حذف اسلام» و تضعيف دين و روحانيت به شكست انجاميد و علم به ناچار در آذر 1341 طرح خود را پس گرفت.
علم در مرحله بعد وعده تحقق «انقلاب سفيد» را داد و تصميم گرفت تا نقشههاي امريكا را در قالب ديگري احيا كند. شاه در بهمن 1341 با سفر به قم تلاش كرد تا طرح «انقلاب سفيد» را براي مردم توجيه كند و اگر بتواند ميان علما و مراجع حوزه علميه راجع به نقشههاي ضداسلامي خود تفرقه ايجاد نمايد. اما تحريم شاه توسط مردم و روحانيون و تعطيل شدن شهر قم، خشم شاه را برانگيخت به طوري كه وي از روحانيت به عنوان «ارتجاع سياه» ياد كرد. با اين همه، رژيم شاه مبادرت به برگزاري يك رفراندوم صوري براي نشان دادن حمايت مردم از طرح «انقلاب سفيد» كرد.
امام در مراحل بعد با سخنرانيها و اقدامات خود از جمله با اعلام عزاي عمومي در نوروز 1342 و تحريم جشنهاي نوروزي، نقشههاي ضداسلامي شاه و توطئه ايجاد اختلاف در حوزه علميه را خنثي كرد.
اين مقاومت و هشياري زمينهساز فاجعه حمله به فيضيه در فروردين 1342 و يورش مأموران رژيم شاه به مجلس سوگواري شهادت امام جعفرصادق(ع) گرديد. در پي اين فاجعه كه در آن دهها تن شهيد و مجروح شدند، امام پيام مفصلي براي علما نوشتند كه در واقع از عوامل زمينه ساز قيام مردم در 15 خرداد 1342 و روند جديدي در مبارزه با رژيم بود2.
همچنين امام در چهلمين روز فاجعه فيضيه، پيامي خطاب به ملت صادر كردند. با صدور و انتشار پيام امام و حركت علما در نجف رژيم متوجه شد كه برنامه اجرا شده در فيضيه، آثار منفي براي رژيم دربر داشته و بنابر اين نياز به حركت ديگري است. چون اقدامات انجام شده نتوانسته بود اهداف مورد نظر را تأمين كند، لازم بود عمليات در مقياس وسيعتر و با شدت بيشتري به مرحله اجرا درآيد. شاه در سخنراني 28 ارديبهشت 1342 تهديد كرد كه اگر اين گونه كارها متوقف نشود، دست به كشتار وسيعي خواهد زد و كليه علمايي كه به نحوي در راهاندازي اين حركتها سهيم باشند، دستگير خواهند شد. او گفت:
«اگر متأسفانه لازم باشد كه انقلاب بزرگ با خون يك عده بي گناه، يعني مأموران دولت و يك عده بدبخت گمراه متأسفانه آغشته شود، اين كاري است كه چارهاي نيست و خواهد شد. 3
ماه محرم از راه ميرسيد و رژيم ترديد نداشت كه در اين ماه سخنگويان مذهبي پيرو امام از جنايتهاي دستگاه سلطنت سخن خواهند راند. ساواك براي پيشگيري از آنچه در وقوعش شكي نبود، جمعي از گويندگان مذهبي را احضار كرد و با تهديد و ارعاب به آنان يادآور شد كه در سخنان خود سه مطلب را رعايت كنند:
1ـ بر ضد شخص شاه مطلبي نگويند.
2ـ از اسرائيل و آنچه مربوط به اسرائيل است، مطلبي گفته نشود.
3ـ نگويند اسلام و قرآن درخطر است و دستگاه را ضداسلامي نخوانند.
زماني كه امام از اين امر مطلع شدند، با صدور بيانيهاي خطاب به وعاظ و گويندگان ديني چنين هشدار دادند: «اين التزامات علاوه بر اين كه ارزش قانوني نداشته و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد، التزام گيرندگان مجرم و قابل تعقيب هستند… سكوت در اين ايام، تأييد دستگاه جبار و كمك به دشمنان اسلام است. 4
با صدور اين بيانيه، تحرك تازهاي در بين وعاظ و روحانيون پديد آمد تا در شهرها و روستاها، جنايتهاي رژيم را افشا كنند.
راهپيماييهاي مذهبي و شعارهاي تند انقلابي عليه رژيم و در طرفداري از مواضع امام در تهران و شهرستانها هر روز گسترش مييافت و اين موج به ويژه پس از سخنراني پرشور امام در روز عاشورا در فيضيه شتاب بيشتري به جريان جاري در قم، تهران و ساير شهرستانها داد. چنانكه به رغم دستگيري روحانيون انقلابي و ايجاد محيط رعب و وحشت، شب يازدهم محرم، تظاهرات باشكوهي از طرف دانشجويان دانشگاه تهران برگزار شد.
همچنين روز يازدهم محرم در مسجد شاه (مسجد امام خميني) نيز مجلس باشكوهي ترتيب يافت و شعارهايي چون «خميني، تو فرزند حسيني» در فضاي مسجد طنين افكند و تظاهركنندگان سپس به حركت درآمدند و با گذشتن از خيابان ناصرخسرو، وارد خيابان فردوسي شدند و در مقابل سفارت انگليس اجتماع كردند و سخنرانان به افشاگري عليه رژيم پرداختند. در اين شرايط و با همه گير شدن تدريجي مخالفت با حكومت شاه و برنامههاي ضد اسلامي آن، رژيم تنها چاره كار را دستگيري امام دانست.
15 خرداد
ساعت چهار صبح روز 12 محرم (15 خرداد 1342) نيروهاي امنيتي و انتظامي، پس از محاصره منزل امام در قم و ورود به منزل از طريق ديوار، ايشان را دستگير و به تهران منتقل نمودند و در يكي از بازداشتگاهها نگه داشته و پس از مدتي به پادگان عشرتآباد بردند. قبل از طلوع آفتاب خبر دستگيري امام در قم و سپس در ساير شهرها منتشر و موجب تشديد هيجان مردم گرديد. وضعيت فوقالعادهاي بر قم، تهران و ديگر شهرها حاكم گرديدو درگيريهاي گسترده به تدريج از ساعت ده صبح در تهران و قم آغاز شد و كشتار در خيابانهاي اطراف صحن مطهر حضرت معصومه(س) تا ساعت 5 بعد از ظهر ادامه يافت. تعداد زيادي از مردم در روز پانزده و شانزده خرداد بازداشت و بعضي از آنها پس از مدتي مرخص و عدهاي نيز به حبسهاي طولاني مدت محكوم شدند وحكومت نظامي اعلام شد. دستگيري، زندان، حصر و آزادي امام تا نيمه دوم فروردين 1343 ادامه يافت و طي اين 10 ماه ايران دستخوش رويدادهاي فراواني بود. رژيم با وجود امكانات تبليغاتي وسيع و به رغم مصرف ميليونها تومان توسط سفارتخانههاي خود در كشورهاي خارجي به منظور خريد صفحات جرايدو سانسور شديد مطبوعات داخلي، نتوانست بر اراده مردم مسلمان ايران فايق آيد و دستگيري علما، روحانيون و ديگر قشرهاي ملت نتيجهاي نبخشيد.
رژيم كه گمان ميكرد با دستگيري امام و يارانش، سركوب خونين قيام 15 خرداد و دستگيري و تبعيد ياران امام، به رويارويي خاتمه داده شد، به تدريج متوجه شد هيچ تغييري نه در مواضع امام صورت گرفته، نه از محبوبيت ايشان كاسته شده و نه مردم صحنه را خالي كردهاند؛ به ويژه اين كه بار ديگر سخنرانيهاي افشاگرانه امام كه اينك در جايگاه رهبري نهضت كاملاً مورد قبول عامه بودند، ادامه يافته بود.
ويژگيهاي قيام 15 خرداد
نهضتي كه به رهبري امام خميني در مقام مرجعيت در 1341 از درون حوزه علميه قم آغاز شد، هرچند در پانزدهم خرداد 1342 به صورت بيرحمانهاي توسط رژيم سركوب شد، اما نابود نشد، بلكه بذري شد كه در خاك سرزمين افشانده گشت و پس از پانزده سال كه مردم مسلمان ايران با تحمل سختيها و مرارتها آن را با اشك و خون آبياري كردند، سرانجام در بيست و دوم بهمن 1357 سر از خاك برآورد و سبز گشت و شكوفه كرد و ثمر داد.
رژيم شاه و حاميان امريكايي او گمان ميكردند ميتوانند با اعمال خشونت و افزايش كنترلهاي پليسي و امنيتي، نهضت پانزدهم خرداد را ريشهكن سازند و به فراموشي بسپارند. پس از پانزدهم خرداد رژيم در دادگاههاي نظامي خود، گروهي از كساني را كه مانند ساير مردم مسلمان در مبارزه شركت داشتند به محاكمه كشيد و با اعدام دوتن از بارفروشان تهران به نامهاي «طيب حاج رضايي» و «حاج اسمعيل رضايي» كه از پيروان امام خميني بودند، اولاً كوشيد تا آنان را عامل اصلي حركت پانزده خرداد قلمداد كرده، و ذهن مردم را از عظمت و اهميت نهضت و رهبري آن منحرف سازد و ثانياً با نشان دادن آشكار و وسيع واقعة اعدام آنان به توده مردم، قدرت نمايي كرده و مردم را بترساند. اما نهضت اسلامي امام(ره) كه از فرهنگ الهي چهارده قرن اسلام تغذيه ميشد و بر تجربه لااقل يكصدساله ملت ايران از مبارزه مستقيم با استبداد و استعمار استوار بود خاموش نشد و با نفوذ در عمق جامعه و گسترش در سراسر ايران، سرانجام دوباره شعلهور گرديد و موجب انفجاري عظيم گشت كه به عمر دوهزار و پانصدساله نظام شاهنشاهي در ايران خاتمه داد. براي آشنايي بيشتر با تحولي كه در فاصلة سالهاي 42 تا 57 در ايران روي داد، لازم است به ويژگيهاي قيام پانزده خرداد كه به انقلاب اسلامي ايران منتهي شد اشاره كنيم.
الف: اسلامي شدن مبارزه: پانزده خرداد سرآغاز جنبشي در ميان مردم ايران شد كه صد در صد اسلامي بود. اسلامي بودن اين جنبش به صورت كاملاً مشخص در شخصيت رهبر آن كه مرجع تقليد و فقيه و زعيم حوزه علميه قم بود جلوهگر شده بود. با رهبري امام خميني افسانه جدايي دين از سياست كه دهها سال توسط رژيم و دشمنان اسلام تبليغ شده بود، عملاً باطل شد و مردم مسلمان ايران در مبارزهاي قدم نهادند كه ادامه آن براي آنها مانند نماز و روزه، شرعاً واجب بود. ايدئولوژي و مكتب اين مبارزه، اسلام بود و اصول و مباني و انگيزههاي آن از قرآن و سنت پيامبر و معصومين به دست آمده بود.
ب: اخلاص و قاطعيت در رهبري: رهبري امام خميني يكي از ويژگيهاي مهم نهضت اسلامي ايران بود. رهبري امام، اگرچه براي هميشه به جدايي دين از سياست خاتمه داد، اما انگيزة آن هيچ گونه شباهتي با انگيزههاي سياستمداران حرفهاي دنيا نداشت. بلكه قيامي الهي بود كه از سر اخلاص و براي انجام وظيفه و تكليف شرعي صورت گرفته بود و به قصد قربت به پروردگار آغاز شده بود. امام در طول اين نهضت بارها فرمودهاند كه ما همانند رسول خدا(ص) و ساير انبياي الهي موظف به اداي تكليف هستيم، آنچه براي ما در درجه اول اهميت قرار دارد، همين اداي تكليف است نه پيروزي. در حقيقت پيروزي واقعي ما در اين است كه توانسته باشيم به وظيفه ديني خود عمل كنيم. اين اخلاص به نوبة خود در رهبري امام خميني قاطعيتي پديد آورد كه از عوامل مهم پيروزي نهضت بوده است. از آنجا كه امام مبارزه را يك تكليف شرعي ميدانند در راه آن هرگز سازش ومماشاتي نشان ندادهاند، همچنان كه سازش در انجام عبادات معني ندارد.
ج: مردمي شدن مبارزه: نهضت پانزده خرداد نهضتي كاملاً مردمي بود. اين نهضت به هيچ قشر خاصي تعلق نداشت. بلكه همه قشرها از شهري و روستايي و بازاري و دانشگاهي، و زن و مرد و پير و جوان در آن شركت داشتند. آنچه همه اقشار را به ميدان مبارزه كشاند و آنها را به هم پيوند داده بود، اسلام بود. مردمي بودن نهضت نتيجه عمومي بودن و ريشهدار بودن مكتب آن بود. رابطه رهبري و تودههاي مردم از طريق روحانيون برقرار ميشد كه همه جا بودند و در عمق زندگي تودههاي مردم با آنان حشر و نشر داشتند. پايگاه اصلي برقراري اين ارتباط نيز مساجد، مجالس ديني و ساير اماكن مذهبي از قبيل زيارتگاهها و حسينيهها بود.
د: مخالف با اصل سلطنت: خصوصيت مهم ديگر نهضت پانزده خرداد اين بود كه برخلاف عموم حركتها و مبارزههاي قبل، هدف اصلي را نشانه گرفته بود و شاه را مقصر اصلي ميدانست. پيش از اين نهضت، سياستمداران و مبارزان سياسي يا جرأت مخالفت با اصل رژيم سلطنتي را نداشتند و يا اصولاً به براندازي آن معتقد نبودند و يا احياناً با مطرح كردن شعار «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت» به وجود شاه مشروعيت ميدادند. آنان درصدد بودند تا با انتقاد از دولت و با قوانين انتظامي، آزادي هايي كسب كنند و روزنامه و نشريهاي داشته باشند و بتوانند نمايندگاني به مجلس بفرستند. آنان ميخواستند با بودن ريشه، با شاخه مبارزه كنند. اما ويژگي حركتي كه به رهبري امام خميني آغاز شد اين بود كه حرف دل مردم را كه شاه و دربار را عامل فسادهاي داخلي و خيانتهاي بيگانگان ميدانستند، شعار خود قرار داده بود و تيشه بر ريشه رژيم پوسيده وكهن و فاسد سلطنتي ميزد.
هـ: بيگانه ستيزي: ويژگي چهارم نهضت اسلامي پانزده خرداد اين بود كه هيچ نوع گرايشي، نه در مكتب و نه در عمل، به بيگانه نداشت. اين نهضت به دليل اسلامي بودنش از بطن مردم جوشيده بود. از آنجا كه در انديشه اسلامي نهضت، انحرافي از صراط مستقيم الهي وجود نداشت، در خط مشي سياسي و مبارزاتي آن نيز انحرافي به سوي شرق و غرب در كار نبود. امام خميني از همان آغاز امريكا، انگليس و شوروي را عامل بيچارگي مردم ايران معرفي كردند و مبارزه با بيگانگان را آغاز نمودند. مردم ايران عاليترين جلوه استقلال سياسي را كه ناشي از استقلال مكتبي بود در نهضت امام خميني مشاهده ميكردند.
و: حضور روحانيت در صحنه مبارزات: خصوصيت ديگر اين نهضت حضور بسياري از روحانيون در صحنه مبارزه بود. اين ويژگي نتيجه مستقيم اسلامي بودن مبارزه بود كه در درجه اول در شخصيت رهبري نهضت جلوهگر شده بود و به همين دليل بسياري از روحانيون را به صحنه مبارزه آورده بود. حضور اين روحانيون در نهضت سبب گستردگي و فراگيري نهضت بود، زيرا آنان با همه قشرهاي مردم ارتباط داشتند و در سراسر كشور، از شهرهاي بزرگ تا بسياري از روستاهاي دورافتاده در كنار مردم زندگي ميكردند و به دليل اخلاق اسلامي و تقواي خود نزد مردم مورد احترام و اعتماد بودند. روحانيون به اين ترتيب در برقراري ارتباط ميان تودة مردم و رهبري نهضت تأثير بزرگي داشتند.
تأثيرات سياسي و اجتماعي قيام 15 خرداد
نهضت اسلامي پانزده خرداد در جامعه ايران آثار عميقي به جاي گذاشت و در حقيقت سرنوشت سياسي و اجتماعي آينده ايران را ترسيم كرد. پنج تأثير مهم اين نهضت به شرح زير است:
1ـ محو شدن جاذبه گروههاي سياسي: پس از پانزده خرداد، بازار فعاليتهاي سياسي و غيراسلامي و مخصوصاً جريان چپ و ملي گرايي از رونق افتاد. امام خميني در مبارزه، آخرين كلام راكه همانا سرنگوني رژيم بود، آشكارا اعلام كرده بود، بنابر اين همه گروههاي سياسي كه به كمتر از اين حد قانع بودند جاذبه سياسي خود را از دست دادند. كمونيسم نيز كه ميرفت تا با گذشت ده سال از حوادث 28 مرداد و قبل از آن، دوباره در ايران نفسي تازه كند با قيام امام خميني، با مانع پرقدرتي مواجه شد كه نيروي آن برخاسته از ملت مسلمان بود و برخلاف كمونيستها به هيچ نيروي خارجي تكيه نداشت.
2ـ تكامل مبارزات سياسي و رشد تودة مردم: نهضت پانزده خرداد موجب تكامل مبارزه سياسي مردم شد و رشد و بينش آنان رادر تشخيص هدف اصلي مبارزه افزايش داد. در اثر همين تكامل بود كه پس از پانزده خرداد شعار براندازي رژيم، شعار كليه گروههايي شد كه قصد مبارزه سياسي داشتند و اگر گروهي پيدا ميشد كه ميخواست درچارچوب قانون اساسي و از طريق آزاديهاي سياسي مبارزه كند در نظر ملت محافظه كار و سازشكار تلقي ميشد. شعار براندازي رژيم، پس از پانزده خرداد هدف كليه حركتهايي شد كه ميخواستند براي خود پايگاهي مردمي پيدا كنند.
3ـ مذهب، مكتب و اسلام به عنوان يك سيستم حكومتي: پيش از پانزده خرداد مذهب درميان بسياري از دانشجويان و تحصيلكردهها و روشنفكران به عنوان مكتبي كه اساس و راهنماي مبارزه محسوب ميشد، مورد توجه نبود. تبليغات چند ده ساله استعمار به دست رضاخان و فرزند او و تبليغات كمونيستها كه مذهب را افيون ملتها ميدانستند از يك سو و كوتاهي بعضي از روحانيون از سوي ديگر، در ذهن جوانان تصوير غلطي از اسلام به وجود آورده بود. آنان اسلام را مكتبي جامع كه بتواند همه نيازهاي فردي و اجتماعي انسان را برآورده سازد، نميدانستند و حداكثر تصور ميكردند دين مجموعهاي از آداب و عبادتهاي فردي است كه ارتباطي با مسايل اجتماعي و حوادث جديد روزگار ندارد. وقتي با قيام پانزده خرداد عاليترين مقام مذهبي اسلامي ـ مرجع تقليد ـ عاليترين هدف يعني براندازي رژيم و تأسيس حكومت اسلامي را وجهه همت خود قرار داد و عملاً با تحمل زندان و تبعيد، قدم در ميدان مبارزه نهاد، تبليغات ديرينه استعمارگران وكمونيستها باطل شد و مذهب مانند آتشي كه در زير خاكستر خرافات و اتهامات پنهان مانده باشد، شعلهور گرديد و توجه بسياري از جوانان دبيرستاني و دانشگاهي و بسياري از نويسندگان و روشنفكران را به خود جلب كرد. وحدت مقدس روحاني و دانشگاهي و فيضيه و دانشگاه كه از آرمانهاي اصلي انقلاب اسلامي و از اصول اجتماعي مبارزه امام خميني است، در حقيقت با قيام پانزده خرداد پايه گذاري شد.
4ـ برملا شدن چهره منافقانه شاه: با نهضت پانزده خرداد پرده رياكاري از چهره شاه و حكومت او برافتاد و شاه ناچار شد ماهيت ضدديني و ضداسلامي خود را آشكار كند و همين امر يكي از عوامل مهم آگاهي مردم و يكي ازموجبات سقوط وي شد. پيش از پانزده خرداد، از آنجا كه تضاد ميان اسلام و سلطنت به صراحت اعلام نشده بود شاه و ايادي او ميتوانستند در فرصتهاي مناسب خود را طرفدار اسلام و مرجعيت و روحانيت وانمود كنند و با تظاهر به مذهبي بودن، براي خود در ميان توده مردم مسلمان، كم و بيش پايگاهي دست و پا كنند. اما پس از پانزده خرداد براي رژيم شاه دو راه بيش باقي نمانده بود؛ يا قبول شكست در برابر نهضت اسلامي و يا مبارزه صريح با اسلام و روحانيت و مرجعيت، و شاه ناچار براي نجات خود راه دوم را انتخاب كرد. هرچند كه اين راه، با آنكه در ابتدا براي او پيروزيهاي زودگذري فراهم آورد، ولي وي رابه صورت قطعي در سراشيب سقوط قرار داد زيرا ماهيت منافقانه وي را برملا ساخت و دشمني وي را با اسلام علني كرد.
5ـ افزايش رشد سياسي در روحانيت و حوزههاي علميه و مردم: با قيام امام خميني، روحانيون به سرعت و به مراتب بيش از گذشته وارد صحنه مسايل سياسي ـ اجتماعي شدند و با مسايل مبارزاتي و اجتماعي آشنا گشتند. قبل از آن، به دلايل گوناگون، مسايل سياسي و اجتماعي براي بسياري از طلاب و روحانيون حوزهها، اولويت نداشت، اما وقتي امام، با آن سابقه طولاني علم و تقوي و ايمان و تسلط بر معارف اسلامي و فقاهت، با استناد به قرآن و سنت، چهره سياسي ـ اجتماعي اسلام را معرفي كرد، انديشه و عمل وي همچون چراغي فرا راه حوزههاي علميه و روحانيوني كه بسياري از آنها از شاگردان خود ايشان بودند قرار گرفت و اين روحانيون به نوبه خود رشد سياسي خود را در ارتباط وسيعي كه بامردم داشتند در مراسم و فضاهاي مذهبي به توده مردم مسلمان انتقال دادند و از اين طريق حساسيت و آگاهي سياسي هم در حوزههاي علميه و هم در ميان توده مردم مسلمان اندك اندك افزايش يافت و تكامل پيدا كرد.
پی نوشت:
1ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، جلد اول، صفحه 16
2ـ صحيفه نور ـ جلد اول.
3ـ سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372، ص 426.
4ـ كوثر، مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني، جلد اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثا امام خميني، 1371، ص 84. * براي اطلاعات بيشتر دربارة قيام پانزده خرداد رجوع كنيد به:
1ـ خاطرات 15 خرداد؛ به كوشش علي باقري؛ 4 جلد، از انتشارات دفتر ادبيات انقلاب اسلامي.
2ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك؛ 6 جلد؛ از انتشارات مركز بررسي اسنادتاريخي .
3ـ نهضت امام خميني؛ جلد اول؛ سيد حميد روحاني.
چرا ما هرکاری میکنیم، کارمان اصلاح نمی شود؟!
ما به تجربه دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها راضی بوده اند ، دست به هرچه زده اند طلا شده و همچنین دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند ، حالا به هر دری که میزنند کارشان درست نمیشود.
بعد پیش ما می آیند و می پرسند: «چرا ما هرکاری میکنیم ، کارمان اصلاح نمی شود؟» خبر هم ندارند که به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند.
امکان دارد که پدر و مادر در زمان حیات از فرزندشان راضی باشند، ولی حالا که مردهاند ناراضیاند که چرا یادشان نمیکنند. قدیم چه قدر مردم در ماه رجب و شعبان برای پدر و مادرهایشان ختم قرآن میدادهاند.
من یادم هست هفتاد سال پیش، کنار چهار راه مولوی کسی داد میزد؛ «خیر مردهها» مردم هم یک کیلو سیب میخریدند و خیرات میدادند.
پس برای پدر و مادرهایتان ختم قرآن بکنید، سر قبرشان بروید، قرآن برایشان بخوانید و کار خیر برایشان بکنید.
در روایت آمده است که «ارواح مؤمنین شبهای جمعه به پشت بام خانهها میآیند و میگویند: آن لقمهای که جلوی سگهایتان میاندازید، خیر ما کنید!»
«آیت الله مجتهدی تهرانی»
زندانی بدون دیوار !!
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرارمیداد:
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما…
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان
در این اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت.
اما زندانیان فرار نمیکردند.
بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت.
و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که:
— با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
— با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
— با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
نتيجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم …
دلار گران شده …
طلا گران شده …
کار نیست …
مدرسه ای آتش گرفت …
دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند…
زورگیری در ملاءعام…
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ …
ما ایرانیها دزدیم! …
ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است..
ما ایرانیها هیچی نیستیم! …
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! …
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!…
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! …
توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را ! …
بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان جنگ نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار، دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
استاد علامه حسن زاده آملى مثالی میزدند ، میفرمودند:اگر به صحرایی بروی که مار افعی آنجا باشد ،فرار میکنی تا افعی تو را نزند، حالا اگر کسی نامردانه پای تو را ببندد ، نمیتوانی فرارکنی، افعی تو را میزند و میکشد ، ایشان میفرمودند: وقتی گناه میکنی ، جوری گناه نکن که گناه پای شما را ببندد، نتوانی فرارکنی، حداقل دورکعت نماز شب بخوان ، مناجاتی بخوان ، سعی کن در بن بست گیر نکنی که نتوانی فرار کنی . .