سینمای دینی از نگاه امام خامنهای
هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. کسى که قریحه هنرى دارد، نباید به سطح پایین اکتفا کند. این یک تعهّد است. هنرمند تنبل و بىتلاش، هنرمندى که براى تعالى کار هنرىِ خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمىکند، در حقیقت به مسؤولیتِ هنرى خودش در قبال قالب عمل نکرده است. هنرمند باید دائم تلاش کند. البته ممکن است انسان یک وقت به جایى برسد که بیش از آن نمىتواند تلاش کند - بحثى نیست - اما تا آنجایى که مىتواند، باید براى اعتلاى قالب هنرى تلاش کند. این تعهّد در قبال قالب، بدون یک احساس شور و عشق و مسؤولیت - البته این شور و عشق هم مسؤولیت است؛ آن هم یک دست قوى است که انسان را وادار به کارى مىکند و نمىگذارد که احساس تنبلى و تنآسایى، او را از کار باز بدارد - به دست نمىآید.
علاوه بر این، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه مىخواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فکر او هم عزیز و محترم است. نمىشود هر چیزى را به مخاطب داد، فقط به صرف اینکه او نشسته و به حرفهاى ما گوش مىدهد. باید ببینیم به او چه مىخواهیم بدهیم. البته بحث اینکه ما وارد کدام دستهبندىِ سیاسى بشویم یا نشویم - این حرفهایى که بعضى از دوستان مىزنند - مسائلى است که شما باید از اینها عبور کرده باشید. اینها محلِّ کلام نیست؛ محلِّ کلام، اخلاق و فضیلت است. من مطلبى را - به گمانم - از قول «رومن رولان» خواندم که گفته بود در یک کار هنرى، یک درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ یا احتیاطاً اینگونه بگوییم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقى نیست. اگر از من سؤال کنند، من مىگویم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد کار را با خلاّقیت هنرى ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالى و تعالىبخش و پیشبرنده و فضیلتساز پُر کرد و انباشت. آن چیزى که دغدغه برخى آدمهاى دلسوز در زمینه مسائل هنرى است، این است که ما به بهانه آزادى تخیّل یا آزادى هنرى، فضیلتسوزى و هتک اخلاق نکنیم. این بسیار مهمّ است. بنابراین هنرِ متعهّد یک واژه درست است.
هنرمند باید خود را به حقیقتى متعهّد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینکه هنرمند در چه سطحى از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشى از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگرى است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانى بالاتر باشد، مىتواند به آن درک ظریف هنرى کیفیّت بیشترى بدهد. حافظ شیرازى صرفاً یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندى نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمىآید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفى و فکرى لازم دارد. باید متّکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهى از اندیشه والا، این درک هنرى و سپس تبیین هنرى را پشتیبانى کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقّع هم نیست که چنین باشند. این در مورد همهى رشتههاى هنرى صادق است. شما از معمارى بگیرید تا نقاشى و طرّاحى و مجسمهسازى و تا کارهاى سینما و تئاتر و شعر و موسیقى و بقیه رشتههاى هنرى؛ همین معنا در آنها وجود دارد. یک وقت شما معمارى را مىبینید که اندیشهاى دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بىهویّت است و متّکى به فکرى نیست. اینها اگر بخواهند بنایى را ایجاد کنند، دو گونه طرّاحى مىکنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدمِ اینطورى بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر بهکلّى متفاوت خواهد بود. بههرحال این تعهّد، لازم است.
هنرِ ملتزم و متعهّد، یک حقیقت است و ما باید به آن اقرار کنیم. نمىتوان رها و یله و بىهوا و با انگیزههاى روزبهروز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجى که در هنرمند وجود دارد - هنرمند بهجت ویژهاى دارد که با شادیهاى معمولى فرق دارد و در غیرهنرمند اصلاً دیده نمىشود - در صورتى حقیقتاً به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چیزى مىرود و چه کار مىخواهد بکند، تا با هنرمندىِ خودش احساس رضایت و بهجت کند که آن کار را انجام مىدهد. در این صورت باید اخلاق انسانى، فضیلتها و معارف والاى دینى و الهى مورد توجّه باشند.1
نکته دیگرى که آن را یادداشت کردهام و در بیانات آقایان هم مطرح شده بود، بحث هنر دینى است. من مىخواهم این را عرض کنم که هنر دینى بههیچوجه به معناى قشریگرى و تظاهر ریاکارانهى دینى نیست و این هنر لزوماً با واژگان دینى به وجود نمىآید. اى بسا هنرى صددرصد دینى باشد، اما در آن از واژگان عرفى و غیردینى استفاده شده باشد. نباید تصوّر کرد که هنر دینى آن است که حتماً یک داستان دینى را به تصویر بکشد یا از یک مقوله دینى - مثلاً روحانیت و غیره - صحبت کند. هنر دینى آن است که بتواند معارفى را که همه ادیان - و بیش از همه، دین مبین اسلام - به نشر آن در بین انسانها همت گماشتهاند و جانهاى پاکى در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینى است. اینها حقایقى است که همه پیامبران الهى براى آوردن آنها به میان زندگى بشر، بارهاى سنگینى را تحمّل کردند. نمىشود ما اینجا بنشینیم و تلاشهاى زبدهترین انسانهاى عالم را - که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند - تخطئه کنیم و نسبت به آن بىتفاوت بگذریم. هنر دینى این معارف را منتشر مىکند؛ هنر دینى عدالت را در جامعه به صورت یک ارزش معرفى مىکند؛ ولو شما هیچ اسمى از دین و هیچ آیهاى از قرآن و هیچ حدیثى در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومى ندارد که در محاورات سینمایى یا در تئاتر، نام و یا شکلى که نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتماً دینى باشد؛ نه. شما مىتوانید در باب عدالت، رساترین سخن را در هنرهاى نمایشى بیاورید. در این صورت به هنر دینى توجّه کردهاید.
آن چیزى که در هنر دینى بهشدّت مورد توجّه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویّت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه ما بعد از پیروزى انقلاب اسلامى احساس هویّت کرد؛ یعنى شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حرکات جهانى، غرق و گم بودیم. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت مىتواند در اساسىترین مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به اینکه قدرتمندان و قلدرهاى عالم چه مىخواهند، ابراز کند و پاى آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بینالملل به این چیزهاست، نه به دنبالهروى کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهاى خوب، بلکه از نقاط منفى. براى یک ملت، بلهقربانگوى دولتهاى گردن کلفتتر و قویتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به برکت اسلام به ما رسید. امروز هم با قدرتِ تمام، نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران در صحنه جهانى به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسائل گوناگون صاحب ایدهاند، مطرحند. درعینحال ما بیاییم با کمک هنر خود، دائماً از کنار این معنا بساییم، یا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته کنیم. این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار گیرد.2
اهمیت این هنر، مسئولیت شما را هم بالا مىبرد. من این را مىخواهم عرض بکنم؛ یعنى شماها یک مسئولیت سنگینى دارید. همانطور که دوستان گفتند، هیچکس به شماها دستور نداده که بروید کارگردان یا سینماگر بشوید، این میل، استعداد و شوق شما بوده که وارد این میدان شدهاید؛ اما حالا که وارد شدهاید، این مسئولیت را بپذیرید. شما مىتوانید خیلى اثر بگذارید. ببینید! من وقتى به یک واعظ، یک روحانى و یک نویسندهى کتاب دینى - که او هم یک روایتگر حقایق و معارف محسوب مىشود - خطاب مىکنم و مىگویم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتى که به کار مىبرى و مطلبى که متناسب با زمان انتخاب مىکنى، باش؛ اگر حرفى را که اینجا نباید بزنى، زدى، یا باید بزنى، نزدى، و به خاطر حرف تو یک جوانى به دین بىاعتقاد شد یا یک حقیقتى از حقایق دینى را به خاطر گفتار تو کج فهمید؛ تو پیش خداى متعال مسئولى؛ من مىخواهم به شما بگویم، این تذکر به شما که برادر و خواهر عزیز ما هستید و این ابزار هنرى بسیار کارآمد در اختیار شماست، طبعاً با یک ضریب خیلى بالایى مضاعف مىشود؛ بگویم ده برابر؛ یقیناً بیشتر؛ یعنى شما ببینید تأثیر یک فیلم هنرىِ کارآمد در مقایسهى با یک منبر چقدر فاصله دارد!3
پینوشتها:
1. بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر، 1380/05/01
2. همان.
3. بیانات بیانات در دیدار جمعى از کارگردانان سینما و تلویزیون، 1385/03/23
ذبح عظيم
ذبح عظيم، لغتاً يعني ذبيح يا مذبوح بزرگ و بزرگوار. اين تركيب وصفي يك بار در قرآن مجيد به كار رفته است: وفديناه بذبح عظيم؛ «به عوض او، ذبح عظيمي را پذيرفتيم.»1 در داستان حضرت ابراهيم كه در خواب ديد بايد فرزندش اسماعيل ـ و به قول مفسران اهلسنت: اسحاق ـ را قرباني كند، در قرآن مجيد در سوره صافّات گفته شده است: «اي پسركم! من به خواب ديدم كه ترا ذبح ميكنم، بنگر رأي تو چيست؟ گفت:اي پدر آنچه را فرمانت دادهاند، عمل كن كه اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهي يافت. و چون تسليم شدند و او را به پيشاني در انداخت، وي را ندا داديم كه اي ابراهيم حقا كه رؤياي خويش راست كردي و ما نيكوكاران را چنين پاداش دهيم كه اين امتحاني آشكار بود، و او را به ذبيحهاي بزرگ فدا داديم.»2
غالب مفسّران شيعه و اهلسنّت در اين جا گفتهاند كه مراد از «ذبح عظيم»، «كبش» (قوچ) است و به گفته علاّمه طباطبايي چون اين ذبح به امر الهي است «عظيم» ناميده شده است؛ وگرنه خود ذبح، في نفسه عظيم نبوده است.
بعضي از مفسران شيعه از جمله ملا محسن فيض كاشاني در تفسير صافي، سيد هاشم بحراني در تفسير برهان، حويزي در تفسير نور الثقلين، و مرحوم مجلسي در بحار الانوار، طبق حديثي كه در عيون اخبار الرّض روايت شده است، نقل كردهاند كه در اين جا مراد از «ذبح عظيم» حضرت امام حسين است كه از ذريه ابراهيم است و او قرباني عظيمي بود كه جانشين ذبح اسماعيل قرار گرفت. ترجمه حديث از اين قرار است: «عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري كه در نيشابور عطار بود، در سال 352 نقل كرد كه گفت اين حديث را از محمد بن علي بن قتيبه نيشابوري شنيدم كه او نيز از فضل بن شاذان شنيده بود كه گفت شنيدم از حضرت رض كه ميفرمود: چون خداوند به حضرت ابراهيم دستور داد كه به جاي ذبح اسماعيل قوچي كه فرستاده بود، ذبح كند، ابراهيم در دل آرزو كرد كه كاش فرزندش اسماعيل را به دست خود قربان كرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدري كه فرزندش را ذبح كرده به درد آيد و سزاوار والاترين درجات اهل ثواب كه در مصائب صبر ميكنند، بگردد. خداوند ـ عزّوجلّ ـ به او وحي كرد كه اي ابراهيم محبوبترين خلق من نزد تو كيست؟ گفت: يا رب هيچ آفريدهاي از آفريدگانت براي من محبوبتر از حبيبت محمّد نيست. خداوند وحي كرد كه يا ابراهيم آيا او عزيزتر است يا خودت؟ پاسخ داد:او عزيزتر است. خداوند پرسيد: فرزند او براي تو عزيزتر است يا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود: قرباني شدن فرزند او بهظلم و ناحق به دست دشمنانش بيش تر دل تو را به درد ميآورد يا كشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قرباني شدن او به دست دشمنانش برايم دلازارتر است. خداوند فرمود: اي ابراهيم گروهي كه گمان ميكنند كه از امّت محمّد هستند، فرزندش حسين را بعد از او از سر ظلم و عدوات ميكشند؛ همچنان كه گوسفندي را بكشند و با اين كار، مستوجب غضب من ميشوند. ابراهيم از اين سخن بيتاب شد و دلش به درد آمد و اشك به ديدگان آورد. خداوند بار ديگر به او وحي كرد كه اي ابراهيم، جزعِ تو را بر فرزندت ـ اگر او را كشته بودي ـ با جزعت برحسين و قتل او، فديه و معاوضه ميكنم، و براي تو رفيعترين درجاتي كه ثواب صبر بر مصائب است، قرار ميدهم، و اين همان است كه فرمود: وفديناه بذبح عظيم3.
پي نوشت :
1. سوره صافات، آيه 107.
2. سوره صافات، آيات 107 ـ 102، ترجمهابوالقاسم پاينده.
3. برگرفته از منابع زير: ملامحسن فيض كاشاني، تفسير صافي. حويزي، نور الثقلين. بحراني،البرهان في علوم القرآن. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 12، ص 5ـ 124.
حج اکبر
قربان عيد همه مسلمين
قربان عيد همه مسلمين
عيد قربان يكي از اعياد مهم مسلمين است كه برخلاف بسياري از اعياد، مورد اختلاف نيست؛ چراكه همه فرق مسلمين اين روز را عيد محسوب مي كنند؛ لذا در دعاي مخصوص قنوت نماز عيد مي خوانيم: «اللهم اني اسألك بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمد صلي الله عليه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزيدا…؛ بارالها! به حق اين روزي كه آن را براي مسلمانان عيد و براي محمد(صلی الله علیه واله) ذخيره و شرافت و كرامت و فضيلت قراردادي…» و بدين گونه عيد را فقط مخصوص مؤمنين ندانسته، همه مسلمين را در آن سهيم مي دانيم و اعتقاد داريم اين گردهمايي عظيم رهيافتي براي رسيدن به اعتصام به حبل الله است كه يكي از مهم ترين دستورات اجتماعي اسلام است.
بنا بر اين با توجه به مباحث مطرح شده، مناسك حج كه در اوج عظمت آن عيد قربان قرار دارد، علاوه بر رسيدن به توحيد عاملي است مؤثر براي نيل به انسجام و همبستگي هر چه بيشتر مسلمانان. لذا بزرگان ديني ما به اين مسأله بارها تأكيد كرده اند كه بهترين عمل در اين روز برائت از مشركين و شياطين حقيقي عالم است و اين مهم ميسر نمي شود مگر با انسجام و همدلي تمامي مسلمين با هر فكر و عقيده و مسلكي كه باشند.
حلق، زدودن آلايش ظاهري و باطني
حلق، زدودن آلايش ظاهري و باطني
سومين و آخرين عملي كه حاجيان بايد در روز دهم ذي الحجه به انجام رسانند، عمل «حَلق» يا تراشيدن موهاي سر براي مردان و كوتاه كردن قدري از مو و ناخن براي زنان است. قرآن مي فرمايد: « ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُم وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُم و ليطوفوا بالبيت العتيق؛ سپس، بايد آلودگي هايشان را برطرف سازند و به نذرهاي خود وفا كنند و بر گرد خانه كهن كعبه، طواف كنند » زائران خانه خدا، در روز عيد قربان، شكوهمندترين و آرماني ترين گامها را براي رام كردن نفْس خويش برمي دارند و كمال تسليم و رضا را در تصويري زيبا از عبوديت و بندگي به نمايش مي گذارند و از تمام مظاهر فخر و زيبايي دل كنده و با تراشيدن سر، همرنگ و شكل به همراه ديگران آماده حضور دوباره در مسجدالحرام و خانه دوست شده، روحشان را از پليدي رذايل اخلاقي تطهير مي كنند و آخرين نشان و اثر هواپرستي و خود خواهي را از دامان دل دور مي ريزند. امام صادق(علیه السلام) در اين مورد مي فرمايد: «با تراشيدن موي خود، تمام عيب هاي ظاهري و باطني ات را دور ريز!»
قرباني، نماد وارستگي و مساوات
قرباني، نماد وارستگي و مساوات
حجاج در ادامه اعمال روز عيد با كوله باري از عقيده و جهاد، رو به سنّت قرباني مي آورند و آن را به پيشگاه پروردگار هديه مي كنند و به دستور الهي جامه عمل مي پوشانند كه فرمود: «فـَمَنْ تَمَتَّعَ بِالعُمْرة اِلَي الحَجِّ فـََمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ.» آن كسي كه به قربانگاه مي رود و گوسفندي را ذبح مي كند، در حقيقت با حركتي نمادين عزم از ميان بردن هوس ها و وابستگي هايش را مي كند و آماده ايثار و فداكاري مي شود. اين عمل را از آن جهت كه عبادت و وسيله تقرّب به خداست، قربان گويند. چنان كه امام سجاد(علیه السلام) ضمن پرسشي از شبلي پرسيدند: «آيا به هنگام سربريدن قرباني، نيت كردي كه با تمسك به حقيقت تقوي و ورع حلقوم طمع را قطع كني … »
بخشش و قرباني و تقسيم آن در ميان مردم بويژه تنگ دستان به معناي دستگيري و تعاون است. وقتي حاجي در روز عيد به شكرانه انجام مناسك حج، موظف مي شود تا حيواني سالم و كامل را بكشد و گوشت آن را به نيازمندان بدهد، اين عمل خود عامل نزديك شدن به خدا مي گردد و انسان را مشمول عنايت الهي مي سازد و هم بر حسب مصرف، عامل ايجاد محبّت بين انسان و افراد جامعه مي شود. اين گونه است كه بين مسلمانان رابطه اي صميمي به وجود مي آيد كه خود يكي از عوامل و زمينه هاي انسجام است و بدين صورت تعاون و همبستگي اجتماعي در اعمال خير و نيكوكاري در ميان مردمان افزايش مي يابد. از طرف ديگر، اگر تقسيم قرباني صحيح انجام گيرد، ميليون ها گرسنه سير مي شوند و بدينوسيله بين غني و فقير، ارتباط برقرار مي گردد. اين همان انسجام و همدلي مورد توجه شارع است.
از ديگر نمادهاي قرباني «مساوات » است؛ به طوري كه تقسيم گوشت قرباني به سه قسمت و استفاده شخص حاجي از آنشاهد گويايي بر اين مساوات است. و در اين صورت يكي از مصاديق تفرقه (امتيازاتي كه انسان براي خود قائل شده است) از بين مي رود و همه به اين قول پيامبر اعظم(صلی الله علیه واله) رجوع مي كنند كه درخطبه حجةالوداع فرمود: «مردم! پروردگار همه شما يكي است و پدر همه شما يكي است؛ همه از آدم هستيد و آدم از خاك است؛ عرب را بر عجم فضيلتي نيست، مگر به تقوا.»اين عمل در حجّ، عدالت اجتماعي اسلام را منعكس مي كند و خود عاملي است بر انسجام و اتحاد بين همه مسلمين جهان.
رمي جمرات، تبري از عامل تفرقه
رمي جمرات، تبري از عامل تفرقه
حاجيان در روز عيد ابتدا با پرتاب هفت سنگ ريزه براي هفت بار به ستونهاي برهم چيده شده ـ كه نماد ابليس رجيم است ـ تنفّر خود را از همه شيطانهاي درون و برون ابراز مي كنند. اين عمل را «رَمْيِ جَمَره» گويند. وقتي حكمت اين عمل را از امام كاظم(علیه السلام) پرسيدند، امام فرمودند: «چون ابليس در محل جمرات بر ابراهيم(ع) ظاهر گشت و آن حضرت، آن پليد را سنگسار نمود. از اين رو همين سنت جاريه اي شد و باقي ماند.» اين عمل، طرد شيطان و تثبيت عبوديّت و اطاعت خداوند متعال است. يكي از كارهاي اصلي شيطان اين است كه بين افراد انسان تفرقه بيندازد و عداوت و بغض بين آنها ايجاد نمايد: «إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَ ة َ وَ الْبَغْضاءَ؛ شيطان مي خواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار دشمني ايجاد كند.» و انسان با تفرقه و اختلاف خود را در اختيار شيطان مي گذارد؛ همانگونه كه امام علي(علیه السلام) فرمودند: «ايّاكم و الفرقة فانّ الشاذ من الناس للشيطان كما انّ الشاذ ّ من الغنم للذئب؛از جدايي و پراكندگي بپرهيزيد؛ زيرا انساني كه از مردم جدا شود در اختيار فرمان شيطان است همچنانكه گوسفند دور از گله نصيب گرگ مي شود.»
آري، حاجي با اين عمل نمادين بر شيطان رجيم سنگ زده، آن را از خود رمي مي كند و خود را در صف منسجم مسلماناني مي يابد كه همگي تنفر خود را از شيطان اعلام مي دارند.
از عيد خون تا عيد خدا
از عيد خون تا عيد خدا
عيد خون همان «عيد اضحى»، به معنى قربانى كردن است. در سرزمين مِنا با قربانى گوسفند، «مَنْ» به «ما» تبديل مىشود؛ زيرا فلسفه عمل حجگزار و قربانى كننده اين است كه او با تمسك به حقيقت «ورع» گلوى ديوِ طمع را مىبرد و آنچه از قربانى به خداى سبحان مىرسد، گوشت و خون نيست، بلكه روح كردار و جان عمل (تقوا) است و حاجى وارث ابراهيم خليل الرحمن عليهالسلام است كه اسماعيل نفسش را به قربانگاه مىبرد و آن را ذبح مىكند و به لقاءالله مىرسد. اين سخن رهبر فقيدمان است كه فرموده است:
«عيد سعيد قربان، عيدى است كه انسانهاى آگاه را به ياد قربانگاه ابراهيمى مىاندازد. قربانگاهى كه درس فداكارى و جهاد در راه خداى بزرگ را به فرزندانِ آدم و اصفياء و اولياء مىدهد.»(1)
قربانى در مِنا مقدمه رسيدن به غدير است؛ چرا كه اگر هواى نفس در مِنا قربانى نشود، در غديرخم تسليم حق شدن مشكل است و حضرت ابراهيم عليهالسلام با ذبح اسماعيل مسلمانان را بيمه كرد كه به جاى فرزندانشان، گوسفند قربانى كنند و حضرت محمد صلى الله عليه و آله بشريت را بيمه كرد كه به جاى پيروى از ناحق از حق؛ كه همان على است،(2) تبعيت كنند. و اين چنين از پيوند قربان با غدير، دين كامل شد.
عيد سعيد قربان، عيدى است كه انسانهاى آگاه را به ياد قربانگاه ابراهيمى مىاندازد. قربانگاهى كه درس فداكارى و جهاد در راه خداى بزرگ را به فرزندانِ آدم و اصفياء و اولياء مىدهد.
و در فضيلت اين ايام همين بس كه امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا عليهالسلام فرموده است:
«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قيلَ ما هذِهِ الاْيّامُ قالَ: يَوْمُ الاَْضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَالاَْضْحى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِى نَجَافِيهِ اِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْرا للهِ وَ هُوَ الْيَومُ الَّذِى اَكْمَلَ اللهُ بِهِ الدِّينَ فِى اِقَامَةِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا اَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عَلَما وَ اَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وَصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ اِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تَقَبُّلِ اَعْمَالِ الشِّيعَةِ وَ مُحِبِّى آلِ مُحَمَّدٍ.(3)
در هنگام قيامت، چهار روز را آرايش كرده نزد خداى سبحان مىآورند؛ چنان كه عروس را به حجله مىبرند. از حضرت پرسيده شد: اين ايام كداماند؟ فرمود: روز قربان، روز فطر، روز جمعه و روز غدير است. و روز «غدير» بين روزِ فطر و روز جمعه مثل ماه است در ميان ستارگان. آن روزى است كه حضرت ابراهيم خليل عليه السلام از آتش نجات پيدا كرد و روزه گرفت و از خدا تشكر كرد. روز غدير روزى است كه خداوند به وسيله آن دين را كامل كرد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به عنوان اميرالمؤمنين معرفى كرد و فضائل وى را برشمرد و جانشين بودن وى را [از طرف خداى سبحان به همگان] اعلام كرد و به ميمنت اين روز، روزه گرفت؛ چرا كه روز كمال است و روز نااميدى شيطان و روز قبولى اعمال شيعيان و دوستداران آل محمد صلى الله عليه و آله است.»
پي نوشت:
1- صحيفه نور، ج 18، ص 87.
2- رسول اكرم صلى الله عليه و آله: «عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ؛ على با حق است و حق با على.»
3- مسند الامام الرضا عليهالسلام، ج 2، صص 17 ـ 1.
منبع: مجله مبلغان
رهيافتهايي از دعاي عرفه امام حسين (ع)
رهيافتهايي از دعاي عرفه امام حسين (ع)
1ـ ستايش حق تعالي:
ستايش سزاوار خداوندي است كه كس نتواند از فرمان قضايش سرپيچد و مانعي نيست كه وي را از اعطاي عطايا، باز دارد. و صنعت هيچ صنعتگري بپاي صنعت او نرسد. بخشنده بيدريغ است. اوست كه بدايع خلقت را بسرشت و صنايع گوناگون وجود را با حكمت خويش استوار ساخت…….
2ـ تجديد عهد و ميثاق با خدا:
پروردگارا بسوي تو روي آورم. و به ربوبيت تو گواهي دهم. و اعتراف كنم كه تو تربيت كننده و پرورنده مني. و بازگشتم بسوي توست. مرا با نعمت آغاز فرمودي قبل از اينكه چيز قابل ذكري باشم…….
3ـ خود شناسي:
و قبل از هدايت مرا با صنع زيبايت مورد رأفت و نعمتهاي بيكرانت قرار دادي. آفرينشم را از قطره آبي روان پديد آوردي. و در تاريكيهاي سه گانه جنيني سكونتم دادي: ميان خون و گوشت و پوست. و مرا شاهد آفرينش خويش نگرداندي و هيچيك از امورم را بخودم وا نگذاشتي……..
4ـ راز آفرينش انسان:
ولي مرا براي هدفي عالي يعني هدايت (و رسيدن به كمال) موجودي كامل و سالم بدنيا آوردي. و در آن هنگام كه كودكي خردسال در گهواره بودم، از حوادث حفظ كردي. و مرا از شير شيرين و گوارا تغذيه نمودي. و دلهاي پرستاران را بجانب من معطوف داشتي. و با محبت مادران به من گرمي و فروغ بخشيدي……..
5ـ تربيت انسان در دانشگاه الهي:
تا اينكه با گوهر سخن مرا ناطق و گويا ساختي. و نعمتهاي بيكرانت را بر من تمام كردي. و سال به سال بر رشد و تربيت من افزودي. تا اينكه فطرت و سرنوشتم، به كمال انساني رسيد. و از نظر توان اعتدال يافت. حجتت را بر من تمام كردي كه معرفت و شناختت را به من الهام فرمودي…….
6ـ نعمتهاي خداوند:
آري اين لطف تو بود كه از خاك پاك عنصر مرا بيافريدي. و راضي نشدي اي خدايم كه نعمتي را از من دريغ داري. بلكه مرا از انواع وسائل زندگي برخوردار ساختي. با اقدام عظيم و مرحمت بيكرانت بر من. و باحسان عميم خود نسبت به من، تا اينكه همه نعماتت را درباره من تكميل فرمودي……
7ـ شهادت به بيكراني نعمت هاي الهي:
الهي! من به حقيقت ايمانم، گواهي دهم. و نيز به تصميمات متيقن خود و به توحيد صريح و خالصمو به باطن ناديدني نهادم. و پيوستهاي جريان نور ديده ام. و خطوط ترسيم شده بر صفحه پيشاني ام، و روزنه هاي تنفسي ام، و نرمه هاي تيغه بيني ام. و آوازگيرهاي پرده گوشم و آنچه در درون لبهاي من پنهان است……
8ـ ناتواني بشر از بجا آوردن شكر الهي:
گواهي مي دهم اي پروردگار كه اگر در طول قرون و اعصار زنده بمانم و بكوشم تا شكر يكي از نعمات تو بجا آورم، نتوانم مگر باز هم توفيق تو رفيقم شود، كه آن خود مزيد نعمت و مستوجب شكر ديگر، و ستايش جديد و ريشه دار باشد………..
9ـ ستايش خداي يگانه:
معهذا من با تمام جد و جهد و توش و توانم تا آنجا. كه وسعم مي رسد با ايمان و يقين قلبي گواهي مي دهم. و اظهار مي دارم:حمد و ستايش خدايي را كه فرزندي ندارد تا ميراث برش باشد. و در فرمانروايي نه شريكي دارد تا با وي در آفرينش بر ضديت برخيزد و نه دستياري دارد تا در ساختن جهان به وي كمك دهد…..
10ـ خواسته هاي يك انسان متعالي:
خداوندا، چنان كن كه از تو بيم داشته باشم، آنچنان كه گويي تو را مي بينم و مرا با تقوايت رستگار كن! اما بخاطر گناهانم مرا به شقاوت دچار مساز! مقدر كن كه سرنوشت من به خير و صلاح من باشد. و در تقديراتت خير و بركت بمن عطا فرما!
11ـ سپاس به تربيت هاي الهي:
خداوندا! ستايش از آن تست كه مرا آفريدي. و مرا شنوا و بينا گرداندي! و ستايش سزاوار تست كه مرا بيافريدي و خلقتم را نيكو بياراستي. بخاطر لطفي كه به من داشتي والا……
12ـ نيازهاي تربيتي از خدا:
و مرا بر مشكلات روزگار، و كشمكش شبها و روزها ياري فرماي! و مرا از رنجهاي اين جهان و محنتهاي آن جهان نجات بده و از شر بديهايي كه ستمكاران در زمين مي كنند نگاه بدار………….
13ـ شكايت به پيشگاه خداوند:
خدايا! مرا به كه وا مي گذاري؟ آيا به خويشاوندي كه پيوند خويشاوندي را خواهد گسست؟ يا به بيگانه كه بر من بر آشفتد؟ يا به كسانيكه مرا به استضعاف و استثمار كشانند؟ در صورتيكه تو پروردگار من و مالك سرنوشت مني؟
14ـ اي مربي پيامبران و فرستنده كتب آسماني:
اي خداي من و اي خداي پدران من! ابراهيم، اسماعيل، اسحق و يعقوب، و اي پروردگار جبرئيل، مكائيل و اسرائيل. و اي تربيت كننده محمد، خاتم پيامبران و فرزندان برگزيده اش. اي فرو فرستنده تورات، انجيل زبور و فرقان……
15ـ تو پناهگاه مني:
تو پناهگاه مني، بهنگامي كه راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخناي زمين بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اكنون جزء هلاك شدگان بودم. و تو مرا از خطاهايم باز مي داري. و اگر پرده پوشي تو نبود از رسوايان بودم.
عیدقربان ، عید فرصتهاست، فرصت بندگی و ...
مقام معظم رهبری(دامت ظله العالی ):
عید قربان، یکی از اعیاد بزرگ اسلامی است. این روز یادآور خاطره ای از زمان های بسیار دور است. در آن مبارک لحظه ای که پدر، فرزند خویش را برای لبیک به ندای ملکوتی حق به قربانگاه می برد تا فرمان الهی را با تمامی وجود به انجام برساند.
آنها به همه پیروان خویش این درس بزرگ را به یادگار می گذارند که برای عروج و رسیدن به حق، باید اسماعیلِ وجود را قربانی کرد و عاشق واقعی شد؛ عاشقی که همه هستی را در راه معشوق فدا می کند تا رضایت او را فراهم آورد.
عید قربان، عید فرصت هاست؛ فرصت تقرب به خداوند و پاکی نفس از آلودگی ها و تعلّقات دنیایی.
اگر به حكمت مندرج در عيد قربان توجه شود، خيلى از راه ها براى ما باز مي شود. در عيد قربان يك قدردانى بزرگ الهى نهفته است از پيامبر برگزيده حضرت حق، حضرت ابراهيم (عليهالسّلام) كه آن روز ايثار كرد. بالاتر از ايثار جان، در مواردى ايثار عزيزان است.
او در راه پروردگار، به دست خود عزيزى را قربان مي كرد؛ آن هم فرزند جوانى كه خداى متعال بعد از عمرى انتظار، در دوران پيرى به او داده بود كه فرمود: «الحمد للَّه الّذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق». خداى متعال اين دو پسر را در دوران پيرى، لابد بعد از يك عمر انتظار و اشتياق، به اين پدر داده بود؛ اميد فرزند هم ديگر بعد از آن نداشت.
سيد شهيدان همه عالم، حضرت اباعبداللَّهالحسين (عليه الصّلاة و السّلام) - كه خود مظهر ايثار و مظهر شهادت است - در دعاى شريف عرفه از اين حادثه ياد مي كند؛ «و ممسك يدى ابراهيم عن ذبح ابنه بعد كبر سنّه و فناء عمره»؛ اين در دعاى مبارك امام حسين در عرفه است.
اين ايثار و اين گذشت، يك نماد است براى مؤمنانى كه ميخواهند راه حقيقت را، راه تعالى را، راه عروج به مدارج عاليه را طى كنند. بدون گذشت، امكان ندارد. همهى امتحانهائى كه ما ميشويم، در واقع نقطهى اصلىاش همين است؛ پاى يك ايثار و يك گذشت به ميان مىآيد. گاهى گذشت از جان است، از مال است؛ گاهى گذشت از يك حرفى است كه كسى زده است، ميخواهد با اصرار و لجاجت پاى آن حرف بايستد؛ گاهى گذشت از عزيزان است؛ فرزندان، كسان. امتحان يعنى عبور از وادى محنت. يك محنتى را، يك شدتى را جلوى پاى يك انسانى يا يك ملتى مي گذارند؛ عبور از اين محنت، امتحان است. اگر توانست عبور كند، به آن منزل مقصود مي رسد؛ اگر نتوانست - نتوانست استعداد مندرج در وجود خود را بروز دهد، نتوانست بر هواى نفس غالب بيايد و عبور كند - ميماند؛ امتحان اين است.»