زن ، امانتدارحق الله
آیت الله جوادی آملی :
شبهه ای که در ذهنیت بعضی از افراد هست، این است که خیال می کنند حجاب برای زن محدودیت و حصاری است که خانواده و وابستگی به شوهر برای او ایجاد نموده و بنابراین حجاب، نشانه ضعف و محدودیت زن است.
زن باید کاملا درک کند، حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم
حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم
حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند
حجاب زن، حق الهی است
لذا کسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم
از این که قرآن کریم می گوید هر گروهی، اگر راضی هم باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید، معلوم می شود عصمت زن، حق الله است و به هیچ کسی ارتباطی ندارد.
همه اعضای خانواده و اعضای جامعه و خصوصاً خود زن امین امانت الهی هستند
زن به عنوان امین حق الله از نظر قرآن کریم مطرح است یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده: این حق مرا به تو به عنوان امانت حفظ کن
جامعه ای که قرآن کریم در او حاکم است، جامعه عاطفه است و سرّش این است که نیمی از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند
قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن می گوید می فرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند لذا نظر کردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهی، جایز می داند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بی بهره اند.
حال اگر کسی از تشخیص اصول ارزشی عاجز باشد، ممکن است-معاذالله-حجاب را یک بند بداند و حال این که قرآن کریم وقتی مسئله لزوم ضرورت حجاب را بازگو می کند، علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنین بیان می کند:"… ذالک ادنی ان یعرفن فلا یوذین"(سوره احزاب آیه 59) یعنی برای این که شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند.
چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.
یتیم نوازی
عبدالله بن جعفر میگوید: به یاد دارم هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر مادرم وارد شد تا خبر شهادت پدرم را به وی بدهد در حالی که به او مینگریستم او بر سر من و برادرم دست میکشید و اشکها به گونهای از چشمانش جاری بود که ازمحاسنش میچکید. سپس گفت: خدایا! جعفر به پاداشی نیکو رسیده است. تو در میان فرزندانش جانشین او باش؛ نیکوتر از جانشینی تو در میان فرزندان هر یک از بندگانت. سپس فرمود:ای اسماء! آیا به تو بشارت ندهم؟ گفت: آری، پدر و مادرم فدایت. فرمود: خدای عزیز برای جعفر دو بال قرار داد تا با آنها، در بهشت پرواز کند.
یتیمنوازی علی (علیه السلام)
امیرالمومنین (علیه السلام) شبی از کنار خانه زن تهیدستی گذشت که فرزندانی خردسال داشت و آنان از گرسنگی میگریستند و مادرشان آنان را سرگرم میکرد تا بخوابند. آن زن دیگی بر اجاق نهاده بود که در آن جز آب چیزی نبود، تا آنها بپندارند که در دیگ غذایی در حال پختن است.
علی (علیه السلام) از حال آن زن باخبر شد و با قنبر به سوی خانه خود رفت و ظرف کوچکی خرما و کیسهای آرد و کمی روغن و برنج و نان برداشت و بر دوش کشید. قنبر از حضرت خواست تا وی آن را بر دوش گیرد. امام (علیه السلام) نپذیرفت. با رسیدن به خانه آن زن از او اجازه خواست و وارد شد، پس مقداری برنج و روغن در دیگ ریخت و پس از پختن آن، برای کودکان در ظرف غذا ریخت و به آنان فرمود: بخورید.
پس از سیر شدن آنان، امام (علیه السلام) بر دست و پای خود گرد اتاق میگشت و بعبع (تقلید صدای حیوان) میکرد. کودکان با مشاهده این حالت، خندیدند. پس از خروج از خانه، قنبر پرسید: سرورم! امشب رفتاری شگفتآور از تو دیدم و راز برخی از آن را دانستم؛ ولی سبب گردش تو در خانه بر روی دست و پا و تقلید صدای بعبع حیوان را نفهمیدم! امام (علیه السلام) فرمود:ای قنبر! چون وارد خانه شدم، کودکان از شدت گرسنگی میگریستند. دوست میداشتم وقتی از نزد آنان خارج میشوم، آنها در حال سیری بخندند و دلیل دیگری نداشت.
تربیت یتیم
امام علی (علیه السلام) فرمود: یتیم را همانند کودک خود به ادب وادار.
سرپناه برای یتیم
????از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که میفرمود: چهار چیز در هر کس باشد خداوند متعال برای او خانهای در بهشت بنا میکند: کسی که به یتیمی پناه دهد، به ضعیفی رحم کند، با پدر و مادرش مهربان باشد و با برده و زیردست خود مدارا کند.
منبع:جرعه ای از کتاب « مفاتیح الحیات » نوشتۀ عالم بزرگوارآیت الله جوادی آملی
سخنرانی مکتوب / حجت الاسلام رفیعی؛ شب دوم ماه محرم ۱۳۹۴
«بسم الله الرحمن الرحیم»
شعار گویای هدف یک گروه یا یک فرد است
دیشب عرض شد بحث امسال ما تحلیل شعار های عاشورا است، یعنی رجز ها و شعر هایی که اصحاب امام حسین(علیه السلام)، خود امام حسین(علیه السلام)، بنی هاشم در صحرای کربلا خواندند، منتهی من یک نکته ای را امشب عرض می کنم، خواهش می کنم دقت کنید.
شعار گویای هدف یک گروه یا یک فرد است، ما اولین شعاری که در اسلام داشتیم چه بوده است؟ «قولوا لااله الاّ الله تفلحوا» ، پیامبر خدا (صل الله علیه و آله) از روی کوه صفا اولین شعاری که شروع کرد این بود «قولوا لااله الاّ الله تفلحوا».
که به معنای نشانه و علامت است، گاهی تابلو است، گاهی پرچم است و گاهی نه یک شعری، یک مطلبی، یک کلامی است که هم باید کوتاه باشد، نمی شود یک صفحه ای باشد، هم باید گویا باشد، مبهم نباشد، همه بفهمند، هم باید محرک باشد تحریک کند، هم باید هدف را بیان کند که ما برای چه آمدیم؟ یعنی یک شعار خوب کوتاه است، گویا است، محرک است، معرف هدف است، هم یک شعار خوب موزون باید باشد، وزن داشته باشد که همه بتوانند راحت آن را حفظ و تکرار کنند.
وقتی پیامبر خدا(صل الله علیه و آله) مسجد مدینه را می ساخت، یک شعاری را گفت همه بگویند، خب چند ماه طول کشید ساختن مسجد، خیلی هم سخت بود، این چوب های سنگین را می آوردند اولا با چوب ساخته شد، با چوب های نخل، شعاری که در حین کار می دادند این بود «اللَّهُمَّ لا خَیْرَ إِلا خَیْرُ الآخره فَاغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَه» یعنی هرچه خیر است در آخرت است، خدایا این هایی هم که دارند کمک می کنند حالا از انصار هستند (مردم مدینه) یا مهاجر هستند(مردم مکه) ببخششان، به آن ها لطف کن، در طول این چند ماهی که می ساختند، این شعار را تکرار می کردند در کارشان. این یک شعار است.
در جنگ بدر امام صادق(علیه السلام) فرمود (این روایت در کافی است) شعار مسلمان ها این بود «یا نصر الله اقترب یا نصر الله اقترب» یعنی پیروزی بیا. این یک شعار است.
در احد شعار بوده. در خندق شعار بوده؛ چون خود شعار گویای هدف است. در احد مشرکین شروع کردند شعار دادن «اُعلُ هُبَل» «جاوید هُبُل» “هبل” بت شان بود، درود بر هبل؛ پیامبر فرمود شما هم بگویید «الله أعلى وأجل» این شعار در مقابل آن شعار. آن ها گفتند «ان لنا عُزا و لا عُزا لکم» ما بت عُزا داریم شما بت عُزا ندارید، پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمود بگویید « اَلّلهُ مَولانا وَلا مَولی لَکُم» بر وزنش فورا سرود.
انسان نباید در شعار کم بیاورد. شعار گویا، محرک و خیلی هم مهم است. شما در همین جنگ ایران و عراق عزیزان ما من یادم است یک وقتی در جبهه به یک جوانی گفتم که چه انگیزه ای باعث شد شما بیای جبهه؟ (دبیرستانی بود) گفت شعارهای آقای آهنگران. این حرف هایی که ایشان می زد مثلا فرض کنید “ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش” بهر نبرد بی امان آماده باش آماده باش".
شعار نشانه ی شعور است، نشانه ی هدف است، نشانه ی مرام است. چرا الان کشورها سرود دارند؟ ما سرود جمهوری اسلامی، تمام اهداف جمهوری اسلامی در همین سرود از شهدا، از امام، از استقلال، از آزادی، از قرآن، همه در همین نهفته است. پس مسئله ی شعار خیلی مهم است، البته گاهی استفاده ی منفی هم از شعار می شود، مثلا با یک شعار خوارج با امیرالمومنین(علیه السلام) جنگیدند، علی(علیه السلام) را به شهادت رساندند، شعارشان چه بود؟«لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» یعنی حکم، حکم خدا است بر منکرش لعنت، حرف قشنگی است حکم، حکم خدا است. امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود شعارش قشنگ است «کلمت الحق» اما استفاده ای که از آن می شود باطل است، یعنی این «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ» دارند با علی بن ابی طالب(علیه السلام) با این شعار می جنگند.
شماها که فضاهای مجازی در اختیارتان است، برای هم گاهی پیام می فرستید، حافظه تان را پر می کنید از حفظ مطالب، بیایید شعار های قرآنی. من یک وقتی به یکی از مسئولین آموزش و پرورش گفتم، گفتم حدود صد و شصت دعا در قرآن است، همه آن ها هم اولش یا “رب” است یا “ربنا"، قالبا همه یکی از آن ها را بلد هستند «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی» چون در قنوت می خوانند ولی صد و پنجاه نه مورد از آن ها را بلد نیستند؛ این را بیاورید شعارش کنید در مدارس، شعار هفته، سر صف یک هفته «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا»، یک هفته «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا»، یک هفته «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا»، یعنی صد و شصت رب و ربنا شعار قرآنی آدم یاد می گیرد؛ دعای قرآنی آدم یاد می گیرد.
شعار نشان دهنده ی اهداف است، نشان دهنده ی شخص و شخصیت است، نشان دهنده ی جایگاه است، نشان دهنده ی آن هدفی است که انسان دارد برای آن حرکت می کند. لذا بنده امسال این بحث را انتخاب کردم، چون خیلی از شعار های کربلا را شما نشنیده اید.
من خودم این حدیث را امروز دیدم، با اینکه مطالعاتم کم نیست ولی امروز این روایت را دیدم که از امام صادق(علیه السلام) معاویه بن عمار روایت می کند که گفتند آقا شعار امام حسین(علیه السلام) به اصحابش روز عاشورا چه بود؟ شعاری که مرتب تکرار می کردند. شعر های جداگانه هر کسی خوانده، برای تان می گویم، و شعار شما اهل بیت چیست؟ (خیلی روایت جالب است، در کافی است) امام صادق(علیه السلام) فرمود «شعار الحسین و شعارنا» شعار امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا و شعار ما اهل بیت می دانید چه است، فرمود «یا محمد یا محمد»؛ یعنی نام رسول خدا. فرمود شعار ما این بوده، لذا زینب کبری(سلام الله علیها) هم روی بلندی فریاد زد نام رسول خدا، در گودی قتلگاه هم نام رسول خدا را. فرمود این شعار اباعبدالله (علیه السلام) روز عاشورا بوده و شعار ما اهل بیت هم این است.
شعار های کربلا از اصحاب من شروع می کنم از اول، بعد شب های آخر می روم سراغ بنی هاشم و اباعبدالله(علیه السلام).
«ذَکَّرْتَ الصَّلاهَ، جَعَلَکَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّین»
یکی از شعار هایی که امشب می خواهم بگویم و خیلی قشنگ است، شعار ابو ثُمامه ی صیداوی یا صاعدی است. ابو ثُمامه یک آقایی است که از اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) بود، در صفین، در جمل، جزء اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) با دشمن جنگید؛ یک شخصیت دلاور، شجاع، با ذکاوت، مسلم بن عقیل که آمد کوفه رفت با او بیعت کرد. وقتی دید مسلم را گرفتند و به شهادت رساندند با یک سختی از کوفه آمد بیرون خودش را به کربلا رساند خدمت اباعبدالله (علیه السلام). این ابو ثمامه که اسم اصلی اش هم اَمر است منتهی کنیه اش ابو ثمامه است. ابو ثمامه همان کسی است که ظهر عاشورا موقعه ی اذان آمد خدمت اباعبدالله، (خوب عبارت را دقت کنید، ادبش را، ذکاوت و فهمش را) گفت «یا اباعبدالله نفسی لک الفدا» آقا جان جانم فدایت، قربانت شوم «لا واللهِ لا تُقتَل حتّى أُقتَل» به آن خدایی که بهش اعتقاد دارم تا من کشته نشوم نخواهم گذاشت کشته شدن شما اتفاق بیفتد، من باید قبل از شما کشته شوم، یعنی چه؟ یعنی این حرفی که می زنم دنیا بدانید از روی ترس نیست، نمی خواهم شهادت را عقب بی اندازم، نمی خواهم بگویم مثلا نروم جبهه، نه «لا والله» به خدا قسم «لا تُقتَل حتّى أُقتَل» شما کشته نمی شوید مگر اینکه من قبل از شما شهید شوم. (فکر می کنید چه می خواهد بگوید که آمده است با این قشنگی با این زبان دارد حرف می زند)، گفت آقا جان فقط یک خواهشی دارم، یک آرزو دارم، دلم می خواهد این آرزویم بر آورده شود، آقا موقع اذان ظهر شده، دلم می خواهد یک نماز دیگر بخوانم. این ها حرف دارد،
امروز یک آقایی آمده بود پیش من می گفت پسر ما خیلی به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه دارد، گفتم خب الحمدالله، گفت اربعین پیاده می رود، گفتم الحمدالله، گفت پای منبر شما می آید گفتم الحمدالله و…، فقط حاج آقا نماز نمی خواند، گفتم خرابش کردی که! این خیلی مهم است جوان ها این آدمی که عاشق شهادت است آمد گفت آقا من یک چیز دوست دارم، آخرین آرزوی من این است.
من یک وقتی یک آقایی یک کتابی می خواست بنویسد، تحت عنوان آخرین نماز ها، آخرین کسانی که نماز را خواندند بعدش شهید شدند؛ موارد زیادی جمع کرده بود، مثل حُجر بن عدی، وقتی خواستند اعدامش کنند گفتند آرزو نداری، گفت چرا بگذارید دو رکعت نماز بخوانم، نماز را خواند و شهید شد. خُبَید از اصحاب پیامبر(صل الله علیه و آله) است چوبه دار را آماده کردند ابوسفیان او را مکه اعدام کرد، خواستند اعدامش کنند گفت صبر کنید دو رکعت نماز، نماز خواند به شهادت رسید. این ها را جمع آوری کرده بود، تعدادش هم کم نیست، گفت آقا دلم می خواهد، امام حسین(علیه السلام) فرمود «ذَکَّرْتَ الصَّلاهَ، جَعَلَکَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّین» نماز را گفتی، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد، باشه خودت برو به دشمن بگو آتش بس بدهند ما نماز بخوانیم، آمد و به یکی از نیروهای دشمن گفت اباعبدالله تقاضای آتش بس کرده است به اندازه ی نماز، می دانید نماز جنگ، نماز خوف است، نماز خوف دو رکعت است یعنی شکسته است، یعنی در کربلا اباعبدالله(علیه السلام) نماز خوف خواند، اگر هم به جماعت بخوانند امام می ایستد جلو، یک رکعت را یک گروه اقتدا می کنند یک گروه پاسداری می دهند، آن گروهی که یک رکعت را اقتدا کردند رکعت دوم را خودشان می خوانند می روند جای آن ها، آن ها می آیند رکعت دوم به امام اقتدا می کنند، یعنی در واقع هر گروهی یک رکعت نماز امام را می خواند یک رکعت نماز خودشان، نماز خوف با این سرعت خوانده می شود، وقتی نمی گرفت؛ آمد و یکی از آن افراد بی دین دشمن آمد به عمر سعد و پیغام داد و گفت نه ما اجازه نمی دهیم، به اباعبدالله(علیه السلام) بگویید نماز شما قبول نیست. حبیب بن مظاهر وارد جنگ شد و اباعبدالله(علیه السلام) نماز را خواند، بعد از نماز ابو ثمامه، اجازه گرفت برود میدان، شروع کرد سه بیت شعار دادن، در این شعارش اول این مصیبت را به پیامبر(صل الله علیه و آله) تسلیت گفت، بعد این مصیبت را به حضرت زهرا(سلام الله علیها) تسلیت گفت، بعد این مصیبت را به همه ی عالم تسلیت گفت، بعد در این رجز گفت مردم کسی را دارید می کشید که الان بهترین آدم روی کره ی زمین است، یعنی ما از او دیگر بهتر روی زمین نداریم؛ پسر پیامبر(صل الله علیه و آله) است، تنها نوه ی پیامبر(صل الله علیه و آله) هم است، چون بقیه محمد بن حنفیه و دیگران، فرزندان امیرالمومنین(علیه السلام) نوه ی پیامبر (صل الله علیه و آله) نبودند، تنها فرزند دختر پیامبر(صل الله علیه و آله) است و این شخصیت دارنده ی علم الهی است، یعنی در سه رجز تسلیتش را گفت، محبتش را گفت، امام حسین(علیه السلام) را معرفی کرد، صفات اباعبدالله (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) را گفت. حالا من شعر هایش را بخوانم بعد آن برداشتی که عنوان بحث ما است را خدمت شما می گویم، گفت «عزاء لال المصطفی و بناته» تسلیت به آل مصطفی و فرزندانشان، «علی حبس خیر الناس سبط محمد» تسلیت برای کشتن بهترین مردم، یعنی دو معرفی از امام حسین(علیه السلام) کرد، نوه ی پیامبر(صل الله علیه و آله) است و بهترین مردم است. «عزاء لزهرا نبی و زوجها» تسلیت دوم به زهرای مرضیه(سلام الله علیها) و همسرش امیرالمومنین(علیه السلام) «خزانت علم الله من بعد احمد» خزانه ی علم الهی، دارنده ی علم الهی « عزا لاهل الشرق و الغرب کلهم» نباید به مسلمان ها تسلیت گفت، به همه باید گفت. دیشب گفتم آنتوان بارا دیشب گفتم در این کتاب «الحسین فی الفکر المسیحی» می گوید چه کسی گفته اباعبدالله(علیه السلام) متعلق به مسلمان ها است؟ اباعبدالله(علیه السلام) متعلق به تمام آزادگان عالم است. گاندی هم از او تعریف می کند. آنتوان بارا هم از او تعریف می کند. یک هندو یک شعری گفته است درباره ی اباعبدالله(علیه السلام)، یک وقتی این شاعر آمده بود قم این شعر را خواند در یک جلسه ای من بودم، که مضمون شعرش این است گفت حسین جان ما هندو ها را بدنمان را آتش می زنند بدنمان را وقتی مردیم دفن نمی کنند، رسم است آتش می زنند و خاکسترش را به باد می دهند، من وصیّت می کنم اگر من مردم و خاکستر من را بعد از آتش زدن خواستند جایی بریزند بیایند کربلا و این را در کنار مزار تو قرار بدهند که محبت من به تو روشن شود. خب ببینید این تسلیت سوم «عزاء لاهل الشرق والغرب کلهم وحزناً على حبس الحسـین المسدّد» وا مصیبت حبس اباعبدالله (علیه السلام).
این سه بیت شعر را شاید کمتر مطرح شده است، سه تسلیت، دو معرفی از امام حسین(علیه السلام) و بیان آن محبتی که به اباعبدالله (علیه السلام) دارد. یک چند نفری را کشت و بعد هم شهید شد. ظاهرا اباعبدالله(علیه السلام) هم بالای سرش نیامده، چون این حرف درست نیست که اباعبدالله(علیه السلام) بالای سر همه ی شهدا آمده است، اصلا نشد، امکانش نبود. مرحوم سماوی در اِبصار العین می گوید نه یا هشت شهید را اباعبدالله(علیه السلام) آمده بالای سرشان.
ابو ثمامه کشته شد.
شعار پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بر در خانه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
جوانان، آقایان، خواهران برداشتی که من از این شعار می خواهم بکنم این است، ما باید نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) وظایف مان را انجام دهیم؛ وظایف ما چیست؟ پیامبرخدا(صل الله علیه و آله) فرمود شما نسبت به اهل بیت من چهار وظیفه دارید، هر کسی این چهار وظیفه را انجام داد من پیامبر روز قیامت او را شفاعت می کنم، من پیامبر روز قیامت دست او را می گیرم. اهل بیت که می گویم دو آدرس به شما بدهم، قرآن سوره ی ۳۳ آیه ی ۳۳، سوره ی ۳۳ سوره ی احزاب است، آیه ی ۳۳ آیه ی تطهیر است، در این سوره آیه ی ۳۳ حدود بیست ضمیر جمع مونث آمده است یعنی خطاب به زن های پیامبر(صل الله علیه و آله) است، کُنّ، هُنّ، کنتن، وسط این بیست ضمیر یک مرتبه می گوید «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» می شود ضمیر مذکر، معلوم است این اهل بیت(علیهم السلام) زن های پیامبر(صل الله علیه و آله) نیستند، معلوم است این آیه اصلا به قول علامه طباطبایی مثل یک دُرّی وسط این آیه. در واقع بعضی ها اشکال می کنند می گویند این آیه چرا این جا آمده است؟! اتفاقا دقیق است، وسط خطاب های مونث یک مرتبه خطاب مذکر است «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» این آیه ی شریفه (شیعه و سنی نوشتند) شش ماه تمام پیامبر(صل الله علیه و آله) می آمد در خانه ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) این آیه را می خواند، صبح به صبح. این آیه شش ماه شعار پیامبر(صل الله علیه و آله) درِ خانه ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.
اتفاقا روز عاشورا، وجود مقدس اباعبدالله (علیه السلام) اول صبح بود تازه هنوز جنگ شروع نشده بود، ایستاده بود، خب یک گودال هایی کنده بودند از یک طرفی که پشت خیمه بود دشمن نتواند حمله کند، داخل آن هم هیزم ریختند آتش هم زده بودند که بالاخره دشمن نتواند از اینجا نفوذ کند، یکی از این خبیث های دشمن به نام عبدالله بن حوزه و با یک نفر دیگر محمد بن اشعث، محمد بن اشعث همان کسی است که دیشب گفتم مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و او را تحویل ابن زیاد داد که خواهرش هم قاتل امام حسن مجتبی(علیه السلام) است. محمد بن اشعث و عبدالله بن حوزه آمدند جلو، عبدالله بن حوزه رو کرد به امام حسین (علیه السلام) گفت هان آقا برای خودتان آتش درست کردید! عجله نکنید، ما شما را می کشیم شما به آتش ملحق می شوید. جسارت کرد. اباعبدالله(علیه السلام) یک نگاهی کرد و او را نفرین کرد، عرضه داشت «اللّهُمَّ حُزْهُ إِلَى النّارِ» خدایا این را با همین آتش بسوزان که حرمت ما را منکر شده است. اتفاقا همان لحظه پای اسبش لغزید و افتاد در این آتش و به درک واصل شد. محمد بن اشعث این صحنه را دید، رو کرد به امام حسین(علیه السلام)، حالا به جای اینکه درس بگیرد، گفت یا اباعبدالله این تصادفی بود دیگه! فکر نکنید شما نزد خدا حرمتی دارید، شما پیش خدا احترامی نداری، امام حسین (علیه السلام) فرمود چرا احترام نداریم؟ مگر تو این آیه را نشنیده ای «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» این “أَهْلَ الْبَیْتِ” ما هستیم وقتی پیامبر گرامی اسلام، امیرالمومنین(علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام)، فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها)، پنج نفری دور هم جمع شدند جبرئیل هم آمد، ام سلمه آن جا بود گفت یا رسول الله من هم بیایم در کنار شما، فرمود ام سلمه تو همسر من هستی، تو زن خوبی هستی اما نه، اجازه نداری، اهل البیت منحصر در پنج تن است و سرایت پیدا می کند به سایر ائمه، یعنی بعد از آن امام سجاد(علیه السلام)، امام باقر(علیه السلام) تا امام زمان (ارواحنا فداه)، تا این حرف را محمد بن اشعث زد، امام حسین(علیه السلام) او را هم نفرین کرد و در نقل ها دارد که عقربی آمد در همان جا پایش را گزید، زخم شدیدی شد و آخرش هم با همین زخم به درک واصل شد و نتوانست کربلا بجنگد. حرمت اهل بیت (علیهم السلام)؛ من فقط دو آدرس دارم، یکی سوره ی احزاب آیه ی ۳۳، یکی هم حدیث ثقلین، حدیث ثقلین حدیثی است که شیعه و سنی نقل کردند، قرآن و اهل بیت. جوان ها رسول خدا از من و شما راجع به اهل بیت (علیهم السلام) چهار وظیفه خواست، فرمود منِ پیغمبر ضمانت می کنم اگر کسی این چهار وظیفه را انجام دهد من روز قیامت او را شفاعت می کنم. «أربَعَهٌ أنَا شَفیعٌ لَهُم یَومَ القِیامَهِ»،
۱- «مُعینُ أَهْلِ بَیْتى» اهل بیت من را یاری کند؛ چطور یاری کنیم؟ همین، همین الان یاری است، شب دوم محرم است، من یادم است سابق مثل بیست سال بیست و پنج سال پیش یک وقت ما منبر می رفتیم تبلیغ می گفتیم که از شب ششم هفتم مجلس ها رونق می گیرد، من خودم یادم است، از شب ششم هفتم آرام آرام راه می افتد، آقا شب دوم این جلسه است و جا نیست، چه است؟ همه هم جوان، همه ی شما هم یا محصّل هستید یا دانشجو هستید، ایام بی کاری که نیست سال تحصیلی است، خود این حضور، خود اینکه آقا این مداح می آید می خواند و شما ناله می زنید، همراهی می کنید، اشک می ریزید، مجلسش را گرم می کنی. امشب خدمت حضرت آیت الله عظمی زنجانی بودم در حرم، ایشان یک جمله ای فرمود، فرمود آیت الله آقای سید عبدالهادی شیرازی یک شب خواب دید، دید اباعبدالله (علیه السلام) نشسته است، یک دفتری هم جلوی او باز است، یک آقایی هم آنجا است، اباعبدالله (علیه السلام) به آن شخص فرمود اسم فلانی را خط بزن، ایشان روضه خوان ما نیست، خط زدند، آقای سید عبدالهادی می گوید من می شناختم این آقا روضه خوان بود، منبر می رفت، بعد فرمودند اسم سید جعفر شیرازی را بنویس ایشان روضه خوان ما است، باز آقای عبدالهادی می گوید اتفاقا این سید جعفر روضه خوان نبود درس می گفت، تدریس می کرد هیچ وقت منبر نمی رفت، تعجب کردم، آیت الله شُبیری اسم آن اولی را نفرمود، فرمود از خواب که بلند شدم رفتم پیش سید جعفر شیرازی گفتم مگر شما روضه برای اباعبدالله (علیه السلام) می خوانی؟ گفت بله من سالی دو سه مرتبه گاهی خانواده خودم را جمع می کنم، گاهی در جلسات درسم بالاخره یک یادی از اباعبدالله(علیه السلام) می کنم. گفتم من یک همچنین خوابی دیدم. رفتم آن آقا را هم پیدا کردم، دیدم آن آقا هم از روضه خوانی اباعبدالله(علیه السلام) آمده بیرون به یک کار اداری آن زمان مشغول شده بود و دیگر منبر و روضه نمی رفت، ایشان وقتی این جمله را فرمودند اشکشان گرفت، بعد من به ایشان گفتم، گفتم حضرت آیت الله عظمی گلپایگانی نوارهایشان است، خب ایشان مرجع بود، صاحب رساله بود، روز عاشورا که می شد سه چهار ساعت پای روضه می نشست تمام که می شد می رفت داخل اتاق زن و بچه اش را جمع می کرد می فرمود می خواهم روضه بخوانم. یکی از رفقا نوارشان را آورد برای من، هنوز هست، ایشان خودش روز عاشورا روضه خوان اباعبدالله (علیه السلام) می شود؛ این مقام، مقام کمی نیست. شما مقام معظم رهبری که روضه هایشان جمع آوری شده آن را هم من در نواری دارم گاهی گوش می دهم، ببینید در نماز جمعه ی تهران در جاهای متعدد مقید هستند در ایام محرم روضه ی برای اباعبدالله (علیه السلام)؛ این افتخار است. معین اهل بیت(علیهم السلام) با اشکتان، با حضور در مجلس، با نماز اول وقت تان، با زینت اهل بیت (علیهم السلام) بودن، با اخلاق نیکوتان، بگویند به به ببین این ها از مجلس امام حسین(علیه السلام) می آیند بیرون چه خوش اخلاق هستند، چقدر خوش برخورد هستند، چقدر نیکو هستند، چقدر مودب هستند، ادب حسینی، تربیت حسینی.
۲- فرمود «الْقَاضِی لَهُمْ حَوَائِجَهُمْ» دومین ویژگی که راجع به اهل بیت من دارید حاجات آن ها را بر آورده کنید. خب الان من و شما چه حاجتی از اهل بیت (علیهم السلام) می توانیم بر آورده کنیم؟ یاری کردن دین. کمک به حرمشان، کمک به زائرشان، خمسمان را بپردازیم، کسانی که در مسیر اهل بیت (علیهم السلام) کار می کنند « من احبنا احب شیعتنا» هر کسی ما را دوست دارد شیعه های ما را باید دوست داشته باشد.
۳- رسول خدا در این روایت نورانی فرمود «الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ» اهل بیت من را دوست داشته باشید، نشینین پای شبهه هایی که می کنند می خواهند اعتقادات ما را سست کنند، یعنی چه عزاداری می کنید! نه آقا توجه نکنید، این مکتب باید گرم بماند. دشمن ها می خواهند جای این محبت، محبت حرام بیاورند. جای این محبت کاذب بیاورند. جای این عشق، عشق مجازی بیاورند، نگذارید.
۴- «وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ» با دستتان از ما حمایت کنید، حضور پیدا کنید در صحنه باشید، ولیّ زمان را تنها نگذارید، علما را تنها نگذارید، از دین حمایت کنید، این می شود در واقع محبت و ویژگی اهل بیت (علیهم السلام).
خدایا به آبروی این اصحاب؛ آقایان می دانید اباعبدالله(علیه السلام) سیدالشهدا است، شهدای کربلا سادات الشهدا هستند؛ حدیث داریم؛ پس همه ی این ها بزرگ هستند، به حق سیدالشهدا و به حق سادات الشهدا یعنی شهدای کربلا قسمت می دهیم ما را از این خاندان و از درب خانه شان و مکتبشان جدا مگردان.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
سلام ما به خــــاک کربلای تو سلام ما به صحن و بارگاه تو
سلام ما به تَلَّ زینیه ات سلام ما به نالۀ سکینه ات
نمی دانم این اسم حسین چرا انقدر قشنگ است، چرا انقدر زیبا است
سلام ما به نام دل ربای تو سلام ما به آخرین وداع تو
سلام ما به جسم پاره پاره ات سلام ما به طفل شیر خواره ات
مثل فردایی یک وقت خاک کربلا پیدا شد، سر زمین کربلا نمایان شد،
خاک شهیدان شد عیان ای ساربان محمل مران با ما سرود خون بخوان
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین
زینب آمد برادر غم دلم را گرفت، اندوه چهره ام را گرفت، این سرزمین چه سر زمینی است؟ فرمود «هاهُنا مَحَطُ رِحالِنا وَ مَسفَکُ دِمائِنا» همین جا محل شهادت ما است، همین جا خیمه ها را نصب کنید. یکی یکی خیمه ها نصب شد، اصحاب پیاده شدند، یکی فردا غم زینب را گرفت اشک جاری شد، آمد پیش اباعبدالله(علیه السلام) گفت برادر نمی شود از این سرزمین برویم؟ فرمود نه زینبم اینجا محل نشرنا و محشرنا» همین جا را پیامبر(صل الله علیه و آله) به من نشان داده، خاک کربلا محل شهادت ما است، یکی دوم محرم بود، یکی هم شب عاشورا بود وقتی اباعبدالله(علیه السلام) خبر از شهادت داد؛ آنجا آمد جلو، برادر نمی شود برگردانی ما را، برادر نمی شود امشب زیر خاک برود اما این حرف ها را نشنود، با این تفاوت که شب عاشورا گریبان چاک داد، دست ها را به صورت زد، برادرم حسینم. هر کجا نشستید یا حسین.
سخنرانی مکتوب / حجت الاسلام رفیعی؛ شب دوم ماه محرم ۱۳۹۴
«بسم الله الرحمن الرحیم»
شعار گویای هدف یک گروه یا یک فرد است
دیشب عرض شد بحث امسال ما تحلیل شعار های عاشورا است، یعنی رجز ها و شعر هایی که اصحاب امام حسین(علیه السلام)، خود امام حسین(علیه السلام)، بنی هاشم در صحرای کربلا خواندند، منتهی من یک نکته ای را امشب عرض می کنم، خواهش می کنم دقت کنید.
شعار گویای هدف یک گروه یا یک فرد است، ما اولین شعاری که در اسلام داشتیم چه بوده است؟ «قولوا لااله الاّ الله تفلحوا» ، پیامبر خدا (صل الله علیه و آله) از روی کوه صفا اولین شعاری که شروع کرد این بود «قولوا لااله الاّ الله تفلحوا».
که به معنای نشانه و علامت است، گاهی تابلو است، گاهی پرچم است و گاهی نه یک شعری، یک مطلبی، یک کلامی است که هم باید کوتاه باشد، نمی شود یک صفحه ای باشد، هم باید گویا باشد، مبهم نباشد، همه بفهمند، هم باید محرک باشد تحریک کند، هم باید هدف را بیان کند که ما برای چه آمدیم؟ یعنی یک شعار خوب کوتاه است، گویا است، محرک است، معرف هدف است، هم یک شعار خوب موزون باید باشد، وزن داشته باشد که همه بتوانند راحت آن را حفظ و تکرار کنند.
وقتی پیامبر خدا(صل الله علیه و آله) مسجد مدینه را می ساخت، یک شعاری را گفت همه بگویند، خب چند ماه طول کشید ساختن مسجد، خیلی هم سخت بود، این چوب های سنگین را می آوردند اولا با چوب ساخته شد، با چوب های نخل، شعاری که در حین کار می دادند این بود «اللَّهُمَّ لا خَیْرَ إِلا خَیْرُ الآخره فَاغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَه» یعنی هرچه خیر است در آخرت است، خدایا این هایی هم که دارند کمک می کنند حالا از انصار هستند (مردم مدینه) یا مهاجر هستند(مردم مکه) ببخششان، به آن ها لطف کن، در طول این چند ماهی که می ساختند، این شعار را تکرار می کردند در کارشان. این یک شعار است.
در جنگ بدر امام صادق(علیه السلام) فرمود (این روایت در کافی است) شعار مسلمان ها این بود «یا نصر الله اقترب یا نصر الله اقترب» یعنی پیروزی بیا. این یک شعار است.
در احد شعار بوده. در خندق شعار بوده؛ چون خود شعار گویای هدف است. در احد مشرکین شروع کردند شعار دادن «اُعلُ هُبَل» «جاوید هُبُل» “هبل” بت شان بود، درود بر هبل؛ پیامبر فرمود شما هم بگویید «الله أعلى وأجل» این شعار در مقابل آن شعار. آن ها گفتند «ان لنا عُزا و لا عُزا لکم» ما بت عُزا داریم شما بت عُزا ندارید، پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمود بگویید « اَلّلهُ مَولانا وَلا مَولی لَکُم» بر وزنش فورا سرود.
انسان نباید در شعار کم بیاورد. شعار گویا، محرک و خیلی هم مهم است. شما در همین جنگ ایران و عراق عزیزان ما من یادم است یک وقتی در جبهه به یک جوانی گفتم که چه انگیزه ای باعث شد شما بیای جبهه؟ (دبیرستانی بود) گفت شعارهای آقای آهنگران. این حرف هایی که ایشان می زد مثلا فرض کنید “ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش” بهر نبرد بی امان آماده باش آماده باش".
شعار نشانه ی شعور است، نشانه ی هدف است، نشانه ی مرام است. چرا الان کشورها سرود دارند؟ ما سرود جمهوری اسلامی، تمام اهداف جمهوری اسلامی در همین سرود از شهدا، از امام، از استقلال، از آزادی، از قرآن، همه در همین نهفته است. پس مسئله ی شعار خیلی مهم است، البته گاهی استفاده ی منفی هم از شعار می شود، مثلا با یک شعار خوارج با امیرالمومنین(علیه السلام) جنگیدند، علی(علیه السلام) را به شهادت رساندند، شعارشان چه بود؟«لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» یعنی حکم، حکم خدا است بر منکرش لعنت، حرف قشنگی است حکم، حکم خدا است. امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود شعارش قشنگ است «کلمت الحق» اما استفاده ای که از آن می شود باطل است، یعنی این «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ» دارند با علی بن ابی طالب(علیه السلام) با این شعار می جنگند.
شماها که فضاهای مجازی در اختیارتان است، برای هم گاهی پیام می فرستید، حافظه تان را پر می کنید از حفظ مطالب، بیایید شعار های قرآنی. من یک وقتی به یکی از مسئولین آموزش و پرورش گفتم، گفتم حدود صد و شصت دعا در قرآن است، همه آن ها هم اولش یا “رب” است یا “ربنا"، قالبا همه یکی از آن ها را بلد هستند «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی» چون در قنوت می خوانند ولی صد و پنجاه نه مورد از آن ها را بلد نیستند؛ این را بیاورید شعارش کنید در مدارس، شعار هفته، سر صف یک هفته «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا»، یک هفته «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا»، یک هفته «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا»، یعنی صد و شصت رب و ربنا شعار قرآنی آدم یاد می گیرد؛ دعای قرآنی آدم یاد می گیرد.
شعار نشان دهنده ی اهداف است، نشان دهنده ی شخص و شخصیت است، نشان دهنده ی جایگاه است، نشان دهنده ی آن هدفی است که انسان دارد برای آن حرکت می کند. لذا بنده امسال این بحث را انتخاب کردم، چون خیلی از شعار های کربلا را شما نشنیده اید.
من خودم این حدیث را امروز دیدم، با اینکه مطالعاتم کم نیست ولی امروز این روایت را دیدم که از امام صادق(علیه السلام) معاویه بن عمار روایت می کند که گفتند آقا شعار امام حسین(علیه السلام) به اصحابش روز عاشورا چه بود؟ شعاری که مرتب تکرار می کردند. شعر های جداگانه هر کسی خوانده، برای تان می گویم، و شعار شما اهل بیت چیست؟ (خیلی روایت جالب است، در کافی است) امام صادق(علیه السلام) فرمود «شعار الحسین و شعارنا» شعار امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا و شعار ما اهل بیت می دانید چه است، فرمود «یا محمد یا محمد»؛ یعنی نام رسول خدا. فرمود شعار ما این بوده، لذا زینب کبری(سلام الله علیها) هم روی بلندی فریاد زد نام رسول خدا، در گودی قتلگاه هم نام رسول خدا را. فرمود این شعار اباعبدالله (علیه السلام) روز عاشورا بوده و شعار ما اهل بیت هم این است.
شعار های کربلا از اصحاب من شروع می کنم از اول، بعد شب های آخر می روم سراغ بنی هاشم و اباعبدالله(علیه السلام).
«ذَکَّرْتَ الصَّلاهَ، جَعَلَکَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّین»
یکی از شعار هایی که امشب می خواهم بگویم و خیلی قشنگ است، شعار ابو ثُمامه ی صیداوی یا صاعدی است. ابو ثُمامه یک آقایی است که از اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) بود، در صفین، در جمل، جزء اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) با دشمن جنگید؛ یک شخصیت دلاور، شجاع، با ذکاوت، مسلم بن عقیل که آمد کوفه رفت با او بیعت کرد. وقتی دید مسلم را گرفتند و به شهادت رساندند با یک سختی از کوفه آمد بیرون خودش را به کربلا رساند خدمت اباعبدالله (علیه السلام). این ابو ثمامه که اسم اصلی اش هم اَمر است منتهی کنیه اش ابو ثمامه است. ابو ثمامه همان کسی است که ظهر عاشورا موقعه ی اذان آمد خدمت اباعبدالله، (خوب عبارت را دقت کنید، ادبش را، ذکاوت و فهمش را) گفت «یا اباعبدالله نفسی لک الفدا» آقا جان جانم فدایت، قربانت شوم «لا واللهِ لا تُقتَل حتّى أُقتَل» به آن خدایی که بهش اعتقاد دارم تا من کشته نشوم نخواهم گذاشت کشته شدن شما اتفاق بیفتد، من باید قبل از شما کشته شوم، یعنی چه؟ یعنی این حرفی که می زنم دنیا بدانید از روی ترس نیست، نمی خواهم شهادت را عقب بی اندازم، نمی خواهم بگویم مثلا نروم جبهه، نه «لا والله» به خدا قسم «لا تُقتَل حتّى أُقتَل» شما کشته نمی شوید مگر اینکه من قبل از شما شهید شوم. (فکر می کنید چه می خواهد بگوید که آمده است با این قشنگی با این زبان دارد حرف می زند)، گفت آقا جان فقط یک خواهشی دارم، یک آرزو دارم، دلم می خواهد این آرزویم بر آورده شود، آقا موقع اذان ظهر شده، دلم می خواهد یک نماز دیگر بخوانم. این ها حرف دارد،
امروز یک آقایی آمده بود پیش من می گفت پسر ما خیلی به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه دارد، گفتم خب الحمدالله، گفت اربعین پیاده می رود، گفتم الحمدالله، گفت پای منبر شما می آید گفتم الحمدالله و…، فقط حاج آقا نماز نمی خواند، گفتم خرابش کردی که! این خیلی مهم است جوان ها این آدمی که عاشق شهادت است آمد گفت آقا من یک چیز دوست دارم، آخرین آرزوی من این است.
من یک وقتی یک آقایی یک کتابی می خواست بنویسد، تحت عنوان آخرین نماز ها، آخرین کسانی که نماز را خواندند بعدش شهید شدند؛ موارد زیادی جمع کرده بود، مثل حُجر بن عدی، وقتی خواستند اعدامش کنند گفتند آرزو نداری، گفت چرا بگذارید دو رکعت نماز بخوانم، نماز را خواند و شهید شد. خُبَید از اصحاب پیامبر(صل الله علیه و آله) است چوبه دار را آماده کردند ابوسفیان او را مکه اعدام کرد، خواستند اعدامش کنند گفت صبر کنید دو رکعت نماز، نماز خواند به شهادت رسید. این ها را جمع آوری کرده بود، تعدادش هم کم نیست، گفت آقا دلم می خواهد، امام حسین(علیه السلام) فرمود «ذَکَّرْتَ الصَّلاهَ، جَعَلَکَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّین» نماز را گفتی، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد، باشه خودت برو به دشمن بگو آتش بس بدهند ما نماز بخوانیم، آمد و به یکی از نیروهای دشمن گفت اباعبدالله تقاضای آتش بس کرده است به اندازه ی نماز، می دانید نماز جنگ، نماز خوف است، نماز خوف دو رکعت است یعنی شکسته است، یعنی در کربلا اباعبدالله(علیه السلام) نماز خوف خواند، اگر هم به جماعت بخوانند امام می ایستد جلو، یک رکعت را یک گروه اقتدا می کنند یک گروه پاسداری می دهند، آن گروهی که یک رکعت را اقتدا کردند رکعت دوم را خودشان می خوانند می روند جای آن ها، آن ها می آیند رکعت دوم به امام اقتدا می کنند، یعنی در واقع هر گروهی یک رکعت نماز امام را می خواند یک رکعت نماز خودشان، نماز خوف با این سرعت خوانده می شود، وقتی نمی گرفت؛ آمد و یکی از آن افراد بی دین دشمن آمد به عمر سعد و پیغام داد و گفت نه ما اجازه نمی دهیم، به اباعبدالله(علیه السلام) بگویید نماز شما قبول نیست. حبیب بن مظاهر وارد جنگ شد و اباعبدالله(علیه السلام) نماز را خواند، بعد از نماز ابو ثمامه، اجازه گرفت برود میدان، شروع کرد سه بیت شعار دادن، در این شعارش اول این مصیبت را به پیامبر(صل الله علیه و آله) تسلیت گفت، بعد این مصیبت را به حضرت زهرا(سلام الله علیها) تسلیت گفت، بعد این مصیبت را به همه ی عالم تسلیت گفت، بعد در این رجز گفت مردم کسی را دارید می کشید که الان بهترین آدم روی کره ی زمین است، یعنی ما از او دیگر بهتر روی زمین نداریم؛ پسر پیامبر(صل الله علیه و آله) است، تنها نوه ی پیامبر(صل الله علیه و آله) هم است، چون بقیه محمد بن حنفیه و دیگران، فرزندان امیرالمومنین(علیه السلام) نوه ی پیامبر (صل الله علیه و آله) نبودند، تنها فرزند دختر پیامبر(صل الله علیه و آله) است و این شخصیت دارنده ی علم الهی است، یعنی در سه رجز تسلیتش را گفت، محبتش را گفت، امام حسین(علیه السلام) را معرفی کرد، صفات اباعبدالله (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) را گفت. حالا من شعر هایش را بخوانم بعد آن برداشتی که عنوان بحث ما است را خدمت شما می گویم، گفت «عزاء لال المصطفی و بناته» تسلیت به آل مصطفی و فرزندانشان، «علی حبس خیر الناس سبط محمد» تسلیت برای کشتن بهترین مردم، یعنی دو معرفی از امام حسین(علیه السلام) کرد، نوه ی پیامبر(صل الله علیه و آله) است و بهترین مردم است. «عزاء لزهرا نبی و زوجها» تسلیت دوم به زهرای مرضیه(سلام الله علیها) و همسرش امیرالمومنین(علیه السلام) «خزانت علم الله من بعد احمد» خزانه ی علم الهی، دارنده ی علم الهی « عزا لاهل الشرق و الغرب کلهم» نباید به مسلمان ها تسلیت گفت، به همه باید گفت. دیشب گفتم آنتوان بارا دیشب گفتم در این کتاب «الحسین فی الفکر المسیحی» می گوید چه کسی گفته اباعبدالله(علیه السلام) متعلق به مسلمان ها است؟ اباعبدالله(علیه السلام) متعلق به تمام آزادگان عالم است. گاندی هم از او تعریف می کند. آنتوان بارا هم از او تعریف می کند. یک هندو یک شعری گفته است درباره ی اباعبدالله(علیه السلام)، یک وقتی این شاعر آمده بود قم این شعر را خواند در یک جلسه ای من بودم، که مضمون شعرش این است گفت حسین جان ما هندو ها را بدنمان را آتش می زنند بدنمان را وقتی مردیم دفن نمی کنند، رسم است آتش می زنند و خاکسترش را به باد می دهند، من وصیّت می کنم اگر من مردم و خاکستر من را بعد از آتش زدن خواستند جایی بریزند بیایند کربلا و این را در کنار مزار تو قرار بدهند که محبت من به تو روشن شود. خب ببینید این تسلیت سوم «عزاء لاهل الشرق والغرب کلهم وحزناً على حبس الحسـین المسدّد» وا مصیبت حبس اباعبدالله (علیه السلام).
این سه بیت شعر را شاید کمتر مطرح شده است، سه تسلیت، دو معرفی از امام حسین(علیه السلام) و بیان آن محبتی که به اباعبدالله (علیه السلام) دارد. یک چند نفری را کشت و بعد هم شهید شد. ظاهرا اباعبدالله(علیه السلام) هم بالای سرش نیامده، چون این حرف درست نیست که اباعبدالله(علیه السلام) بالای سر همه ی شهدا آمده است، اصلا نشد، امکانش نبود. مرحوم سماوی در اِبصار العین می گوید نه یا هشت شهید را اباعبدالله(علیه السلام) آمده بالای سرشان.
ابو ثمامه کشته شد.
شعار پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بر در خانه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
جوانان، آقایان، خواهران برداشتی که من از این شعار می خواهم بکنم این است، ما باید نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) وظایف مان را انجام دهیم؛ وظایف ما چیست؟ پیامبرخدا(صل الله علیه و آله) فرمود شما نسبت به اهل بیت من چهار وظیفه دارید، هر کسی این چهار وظیفه را انجام داد من پیامبر روز قیامت او را شفاعت می کنم، من پیامبر روز قیامت دست او را می گیرم. اهل بیت که می گویم دو آدرس به شما بدهم، قرآن سوره ی ۳۳ آیه ی ۳۳، سوره ی ۳۳ سوره ی احزاب است، آیه ی ۳۳ آیه ی تطهیر است، در این سوره آیه ی ۳۳ حدود بیست ضمیر جمع مونث آمده است یعنی خطاب به زن های پیامبر(صل الله علیه و آله) است، کُنّ، هُنّ، کنتن، وسط این بیست ضمیر یک مرتبه می گوید «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» می شود ضمیر مذکر، معلوم است این اهل بیت(علیهم السلام) زن های پیامبر(صل الله علیه و آله) نیستند، معلوم است این آیه اصلا به قول علامه طباطبایی مثل یک دُرّی وسط این آیه. در واقع بعضی ها اشکال می کنند می گویند این آیه چرا این جا آمده است؟! اتفاقا دقیق است، وسط خطاب های مونث یک مرتبه خطاب مذکر است «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» این آیه ی شریفه (شیعه و سنی نوشتند) شش ماه تمام پیامبر(صل الله علیه و آله) می آمد در خانه ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) این آیه را می خواند، صبح به صبح. این آیه شش ماه شعار پیامبر(صل الله علیه و آله) درِ خانه ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.
اتفاقا روز عاشورا، وجود مقدس اباعبدالله (علیه السلام) اول صبح بود تازه هنوز جنگ شروع نشده بود، ایستاده بود، خب یک گودال هایی کنده بودند از یک طرفی که پشت خیمه بود دشمن نتواند حمله کند، داخل آن هم هیزم ریختند آتش هم زده بودند که بالاخره دشمن نتواند از اینجا نفوذ کند، یکی از این خبیث های دشمن به نام عبدالله بن حوزه و با یک نفر دیگر محمد بن اشعث، محمد بن اشعث همان کسی است که دیشب گفتم مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و او را تحویل ابن زیاد داد که خواهرش هم قاتل امام حسن مجتبی(علیه السلام) است. محمد بن اشعث و عبدالله بن حوزه آمدند جلو، عبدالله بن حوزه رو کرد به امام حسین (علیه السلام) گفت هان آقا برای خودتان آتش درست کردید! عجله نکنید، ما شما را می کشیم شما به آتش ملحق می شوید. جسارت کرد. اباعبدالله(علیه السلام) یک نگاهی کرد و او را نفرین کرد، عرضه داشت «اللّهُمَّ حُزْهُ إِلَى النّارِ» خدایا این را با همین آتش بسوزان که حرمت ما را منکر شده است. اتفاقا همان لحظه پای اسبش لغزید و افتاد در این آتش و به درک واصل شد. محمد بن اشعث این صحنه را دید، رو کرد به امام حسین(علیه السلام)، حالا به جای اینکه درس بگیرد، گفت یا اباعبدالله این تصادفی بود دیگه! فکر نکنید شما نزد خدا حرمتی دارید، شما پیش خدا احترامی نداری، امام حسین (علیه السلام) فرمود چرا احترام نداریم؟ مگر تو این آیه را نشنیده ای «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» این “أَهْلَ الْبَیْتِ” ما هستیم وقتی پیامبر گرامی اسلام، امیرالمومنین(علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام)، فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها)، پنج نفری دور هم جمع شدند جبرئیل هم آمد، ام سلمه آن جا بود گفت یا رسول الله من هم بیایم در کنار شما، فرمود ام سلمه تو همسر من هستی، تو زن خوبی هستی اما نه، اجازه نداری، اهل البیت منحصر در پنج تن است و سرایت پیدا می کند به سایر ائمه، یعنی بعد از آن امام سجاد(علیه السلام)، امام باقر(علیه السلام) تا امام زمان (ارواحنا فداه)، تا این حرف را محمد بن اشعث زد، امام حسین(علیه السلام) او را هم نفرین کرد و در نقل ها دارد که عقربی آمد در همان جا پایش را گزید، زخم شدیدی شد و آخرش هم با همین زخم به درک واصل شد و نتوانست کربلا بجنگد. حرمت اهل بیت (علیهم السلام)؛ من فقط دو آدرس دارم، یکی سوره ی احزاب آیه ی ۳۳، یکی هم حدیث ثقلین، حدیث ثقلین حدیثی است که شیعه و سنی نقل کردند، قرآن و اهل بیت. جوان ها رسول خدا از من و شما راجع به اهل بیت (علیهم السلام) چهار وظیفه خواست، فرمود منِ پیغمبر ضمانت می کنم اگر کسی این چهار وظیفه را انجام دهد من روز قیامت او را شفاعت می کنم. «أربَعَهٌ أنَا شَفیعٌ لَهُم یَومَ القِیامَهِ»،
۱- «مُعینُ أَهْلِ بَیْتى» اهل بیت من را یاری کند؛ چطور یاری کنیم؟ همین، همین الان یاری است، شب دوم محرم است، من یادم است سابق مثل بیست سال بیست و پنج سال پیش یک وقت ما منبر می رفتیم تبلیغ می گفتیم که از شب ششم هفتم مجلس ها رونق می گیرد، من خودم یادم است، از شب ششم هفتم آرام آرام راه می افتد، آقا شب دوم این جلسه است و جا نیست، چه است؟ همه هم جوان، همه ی شما هم یا محصّل هستید یا دانشجو هستید، ایام بی کاری که نیست سال تحصیلی است، خود این حضور، خود اینکه آقا این مداح می آید می خواند و شما ناله می زنید، همراهی می کنید، اشک می ریزید، مجلسش را گرم می کنی. امشب خدمت حضرت آیت الله عظمی زنجانی بودم در حرم، ایشان یک جمله ای فرمود، فرمود آیت الله آقای سید عبدالهادی شیرازی یک شب خواب دید، دید اباعبدالله (علیه السلام) نشسته است، یک دفتری هم جلوی او باز است، یک آقایی هم آنجا است، اباعبدالله (علیه السلام) به آن شخص فرمود اسم فلانی را خط بزن، ایشان روضه خوان ما نیست، خط زدند، آقای سید عبدالهادی می گوید من می شناختم این آقا روضه خوان بود، منبر می رفت، بعد فرمودند اسم سید جعفر شیرازی را بنویس ایشان روضه خوان ما است، باز آقای عبدالهادی می گوید اتفاقا این سید جعفر روضه خوان نبود درس می گفت، تدریس می کرد هیچ وقت منبر نمی رفت، تعجب کردم، آیت الله شُبیری اسم آن اولی را نفرمود، فرمود از خواب که بلند شدم رفتم پیش سید جعفر شیرازی گفتم مگر شما روضه برای اباعبدالله (علیه السلام) می خوانی؟ گفت بله من سالی دو سه مرتبه گاهی خانواده خودم را جمع می کنم، گاهی در جلسات درسم بالاخره یک یادی از اباعبدالله(علیه السلام) می کنم. گفتم من یک همچنین خوابی دیدم. رفتم آن آقا را هم پیدا کردم، دیدم آن آقا هم از روضه خوانی اباعبدالله(علیه السلام) آمده بیرون به یک کار اداری آن زمان مشغول شده بود و دیگر منبر و روضه نمی رفت، ایشان وقتی این جمله را فرمودند اشکشان گرفت، بعد من به ایشان گفتم، گفتم حضرت آیت الله عظمی گلپایگانی نوارهایشان است، خب ایشان مرجع بود، صاحب رساله بود، روز عاشورا که می شد سه چهار ساعت پای روضه می نشست تمام که می شد می رفت داخل اتاق زن و بچه اش را جمع می کرد می فرمود می خواهم روضه بخوانم. یکی از رفقا نوارشان را آورد برای من، هنوز هست، ایشان خودش روز عاشورا روضه خوان اباعبدالله (علیه السلام) می شود؛ این مقام، مقام کمی نیست. شما مقام معظم رهبری که روضه هایشان جمع آوری شده آن را هم من در نواری دارم گاهی گوش می دهم، ببینید در نماز جمعه ی تهران در جاهای متعدد مقید هستند در ایام محرم روضه ی برای اباعبدالله (علیه السلام)؛ این افتخار است. معین اهل بیت(علیهم السلام) با اشکتان، با حضور در مجلس، با نماز اول وقت تان، با زینت اهل بیت (علیهم السلام) بودن، با اخلاق نیکوتان، بگویند به به ببین این ها از مجلس امام حسین(علیه السلام) می آیند بیرون چه خوش اخلاق هستند، چقدر خوش برخورد هستند، چقدر نیکو هستند، چقدر مودب هستند، ادب حسینی، تربیت حسینی.
۲- فرمود «الْقَاضِی لَهُمْ حَوَائِجَهُمْ» دومین ویژگی که راجع به اهل بیت من دارید حاجات آن ها را بر آورده کنید. خب الان من و شما چه حاجتی از اهل بیت (علیهم السلام) می توانیم بر آورده کنیم؟ یاری کردن دین. کمک به حرمشان، کمک به زائرشان، خمسمان را بپردازیم، کسانی که در مسیر اهل بیت (علیهم السلام) کار می کنند « من احبنا احب شیعتنا» هر کسی ما را دوست دارد شیعه های ما را باید دوست داشته باشد.
۳- رسول خدا در این روایت نورانی فرمود «الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ» اهل بیت من را دوست داشته باشید، نشینین پای شبهه هایی که می کنند می خواهند اعتقادات ما را سست کنند، یعنی چه عزاداری می کنید! نه آقا توجه نکنید، این مکتب باید گرم بماند. دشمن ها می خواهند جای این محبت، محبت حرام بیاورند. جای این محبت کاذب بیاورند. جای این عشق، عشق مجازی بیاورند، نگذارید.
۴- «وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ» با دستتان از ما حمایت کنید، حضور پیدا کنید در صحنه باشید، ولیّ زمان را تنها نگذارید، علما را تنها نگذارید، از دین حمایت کنید، این می شود در واقع محبت و ویژگی اهل بیت (علیهم السلام).
خدایا به آبروی این اصحاب؛ آقایان می دانید اباعبدالله(علیه السلام) سیدالشهدا است، شهدای کربلا سادات الشهدا هستند؛ حدیث داریم؛ پس همه ی این ها بزرگ هستند، به حق سیدالشهدا و به حق سادات الشهدا یعنی شهدای کربلا قسمت می دهیم ما را از این خاندان و از درب خانه شان و مکتبشان جدا مگردان.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
سلام ما به خــــاک کربلای تو سلام ما به صحن و بارگاه تو
سلام ما به تَلَّ زینیه ات سلام ما به نالۀ سکینه ات
نمی دانم این اسم حسین چرا انقدر قشنگ است، چرا انقدر زیبا است
سلام ما به نام دل ربای تو سلام ما به آخرین وداع تو
سلام ما به جسم پاره پاره ات سلام ما به طفل شیر خواره ات
مثل فردایی یک وقت خاک کربلا پیدا شد، سر زمین کربلا نمایان شد،
خاک شهیدان شد عیان ای ساربان محمل مران با ما سرود خون بخوان
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین
زینب آمد برادر غم دلم را گرفت، اندوه چهره ام را گرفت، این سرزمین چه سر زمینی است؟ فرمود «هاهُنا مَحَطُ رِحالِنا وَ مَسفَکُ دِمائِنا» همین جا محل شهادت ما است، همین جا خیمه ها را نصب کنید. یکی یکی خیمه ها نصب شد، اصحاب پیاده شدند، یکی فردا غم زینب را گرفت اشک جاری شد، آمد پیش اباعبدالله(علیه السلام) گفت برادر نمی شود از این سرزمین برویم؟ فرمود نه زینبم اینجا محل نشرنا و محشرنا» همین جا را پیامبر(صل الله علیه و آله) به من نشان داده، خاک کربلا محل شهادت ما است، یکی دوم محرم بود، یکی هم شب عاشورا بود وقتی اباعبدالله(علیه السلام) خبر از شهادت داد؛ آنجا آمد جلو، برادر نمی شود برگردانی ما را، برادر نمی شود امشب زیر خاک برود اما این حرف ها را نشنود، با این تفاوت که شب عاشورا گریبان چاک داد، دست ها را به صورت زد، برادرم حسینم. هر کجا نشستید یا حسین.
با این اشخاص مشورت نکنید!
با این اشخاص مشورت نکنید!
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در عهدنامه خود به مالک اشتر می فرماید: با سه گروه مشورت نکن: بخیلی که تو را از فضل و بخشش باز می دارد و از فقر و نیاز می ترساند و ترسویی که اقدام تو را سست می کند و حریصی که به ناروا حرص و آز را در نگاه تو می آراید.
امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق درباره وظایف مشاور می فرماید: حق مشورت خواه این است که اگر عقیده و نظری داری از او دریغ نداری و اگر درباره محور مشورت چیزی نمی دانی او را به دانایی راهنمایی کنی.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: مشورت کننده ای نیست که به رشد هدایت نشود.
منبع:جرعه ای از کتاب « مفاتیح الحیات » نوشتۀ عالم بزرگوارآیت الله جوادی آملی
فضای مجازی بهانه فرار از جهاد حقیقی
فضای مجازی بهانه فرار از جهاد حقیقی
با گسترش نفوذ فضای مجازی و رسانه های جدید در زندگی ما و سیطره آن بر رفتارهای ما، فعالیتهای فرهنگی در این عرصه مورد توجه اقشار مختلف قرار گرفته است که البته با حضور گسترده فعالان معتقد وحزب اللهی تا حدودی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی بدون سرباز نمانده. گرچه همچنان خلاء بسیاری وجود دارد، اما این خلا متوجه کمیت کار در این عرصه نیست بلکه در کیفیت آن است. حلقه مفقوده فعالیت های فرهنگی حز ب اللهی در این عرصه خلاقیت و نوآوری است؛ که هرکجا این موضوع مورد توجه قرار گرفته شاهد موفقیت، تاثیرگذاری و جذب مخاطب بوده ایم. اما بحث با اهمیت تر که مورد نظر ماست توجه افراطی به فعالیت های فرهنگی در فضای مجازی و به طبع آن غفلت از فضای حقیقی است. جنگ نرم و عبارات امثال آن که در بیانات رهبر انقلاب بارها مورد توجه قرار گرفته اند با بدسلیقگی ما در ارائه تعریف و توصیف صحیح تنها محدود به فضای مجازی شمرده می شود؛ در صورتی که این جنگ فقط محدود به این فضا نیست و حتی می توان گفت که فقط قسمت کوچکی از آن متوجه این فضاست و لازم است به ابعاد دیگر آن نیز توجه شود.
به طور مثال هنوز هم در این آشفته بازار انبوه اطلاعات تزریق شده به مردم همچنان این تبلیغ چهره به چهره است که تاثیر به مراتب بیشتر از هر روش جدیدتری دارد. نکته مهمتر آن که جهاد در فضای مجازی لازم است اما کافی نیست. نباید این عرصه را از نیرو خالی کرد اما نباید تمام انرژی و وقت را برای آن قرار داد. چرا که تاثیر این فضا به شدت سطحی است و جهاد در فضای حقیقی است که تاثیرگذاری عمیق و ماندگاردارد. جهاد در فضای مجازی برای ما همراه شده است با راضی شدن و راضی ماندن از برداشته شدن تکلیف از دوشمنان. با کار در فضای مجازی فریب می خوریم و با خیال خام فکر می کنیم که دیگر وظیفه ی بر دوشمنان را انجام داده ایم! شبیه به آرامش بخش های تزریقی. راضی نشویم از خرده فعالیتی که در فضای مجازی می کنیم چرا که دستورات روی زمین مانده بسیاری وجود دارد که نیازمند بپاخواستن و دادخواهی ماست.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی؛ شب ششم ماه محرم 94
«بسم الله الرحمن الرحیم»
امشب در مورد یکی دیگر از اصحاب و رجز ایشان که رجز زیبایی است صحبت می کنیم و آن یزید بن زیاد مهاجر است.
(از اسم تعجب نکنید، یزید و زیاد، خب “زیاد” در ذهن ما آدم بدی است، یزید هم که اسم منفوری است پیش ما. من یک نکته ای اینجا بگویم، چون در این شبهه های اینترنتی و ماهواره ها و کتاب هایی که گاهی وهابی ها می نویسند این را خیلی مطرح می کنند که ببینید در فرزندان ائمه گاهی از این طور اسامی می گذاشتند. در گذشته ما اسم معاویه، اسم یزید، اسم بعضی از افراد را حتی روی بچه های ائمه می بینیم، معلوم می شود این ها با این ها مشکل نداشتند که اسمشان را می گذاشتند. اصلا اولا چرا شما این اسم ها را نمی گذارید؟! ثانیا این دلیل بر حقانیت است؟! جوابش یک کلمه است، اصلا آقایان، خواهران و جوان ها این اسم ها آن روزها عَلَم نبوده، یعنی الان وقتی می گویند یزید، ذهن شما می رود روی یزید بن معاویه، آن زمان یزید یک اسم بوده، خیلی ها می گذاشتند. معاویه یک اسم بوده، الان که این ها عَلَم شده، یعنی به محض اینکه می گویند معاویه ذهن شما می رود روی آن شخص خاص. الان دیگر هم گذاشتن این اسامی صحیح نیست و هم آن زمان این ویژگی را نداشته است.)
یزید بن زیاد مهاجر از اصحاب اباعبدالله(علیه السلام) و از اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) است. این کسی است که وقتی حر لشکر اباعبدالله(علیه السلام) را متوقف کرد؛ (خب می دانید که اباعبدالله (علیه السلام) خودش یک برخوردی با حر کرد، یک جمله ای به او فرمود، حر هم ادب کرد، همان ادبش هم او را نجات داد)، یک مقداری که حر و لشکر حر تندی کردند، گفت من نمی گذارم شما از اینجا عبور کنید، من مامور هستم شما را نگه دارم. حر اول کسی است که راه را بر اباعبدالله (علیه السلام) بست، من اجازه نمی دهم شما راه را ادامه بدهید، این عصبانی شد، سه جمله به حر گفت، خیلی اثر گذاشت، گفت: «عصیت ربّک و أطعت إمامک و کسبت العار والنار» گفت با این کاری که کردی (پسر فاطمه(سلام الله علیها) را محاصره کردی) سه کار در زندگی ات کردی:
۱- با خدا مخالفت کردی.
۲- پیرو یزید و عمر سعد شدی و از او اطاعت کردی، نتیجه ی این دو کار این است که
۳- هم جهنم می روی در آخرت و هم در اینجا بدبخت می شوی. ثمره ی راه بستن بر اباعبدالله(علیه السلام) نار و عار است، عار در دنیا و نار در قیامت.
این آدم روز عاشورا اجازه گرفت، صد تیر داشت و تیر انداز ماهری بود، گفت آقا دعا کنید این ها بخورد به دشمن. آقا هم دعا کرد که خدا این تیرهایی را که می زند پشتیبانی کن. وقتی صدتا تیرش تمام شد، آمد خدمت اباعبدالله(علیه السلام) گفت آقا پنج تیر خطا رفت، نود و پنج تیر را زدم به هدف. عجیب بودند، یارهای اباعبدالله(علیه السلام) غیر از آن بصیرتی که عرض کردم، شجاعت و قدرتشان هم فوق العاده بود، اکثرا هم در جنگ تن به تن کشته نشدند، در محاصره، در آن حالت غیر عادی به شهادت رسیدند، بعد شمشیر گرفت و رفت میدان و یک رجزی خواندن و شهید شد.
بحث امشب من روی رجز ایشان است که می خواهیم این ها را برای شما باز کنیم. یک شعری داشت که خودش را معرفی کرد و یک شعر اصلی داشت که این است، گفت:
یا رَبِّ انّی لِلْحُسین ناصروا وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا
ای سپاه دشمن، من دو خصوصیت دارم ۱- ناصر حسین هستم ۲- تارک عمر سعد. من حسین را یاری می کنم و از عمر سعد هم تبری و هجرت می جویم.
این شعر دو پیام مهم دارد:
۱- ما هم باید ائمه را یاری کنیم. مگر شما در دعای ندبه نمی خوانید، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود اللهم انصر من نصر، هر کسی علی را یاری می کند خدا او را یاری کند. مگر نشنیدید روز عاشورا فرمود هل من ناصر ینصرنی.
نصرت ائمه سه طور است: ۱- عِلمی ۲- عَملی ۳- مالی.
چطور شما می توانید از نظر عِلمی ائمه را یاری کنید؟
امام هادی(علیه السلام) نشسته بود، سادات هم نشسته بودند، یک وقت یک غیر سیدی از در وارد شد (عالم بود)، به امام هادی(علیه السلام) گفته بودند ایشان با یکی از این ناصبی های اهل سنت یعنی ضد ولایت بحث کرده و آن را محکوم کرده، به محض اینکه وارد شد امام هادی (علیه السلام) بلند شد فرمودند بیا جلو بیا جلو، او را کنار خودش نشاند، یک مقدار به این ها بر خورد که امام هادی(علیه السلام) چرا این را انقدر بالا برد! آقا فرمودند من این را بالا نبردم، خدا او را بالا برد. چون می فرماید «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَات» هر کسی ایمان و علم دارد “یرفع"، خدا این را بالا برده است.
یکی از همین هایی که با یک ناصبی بحث کرده بود، آمدند گزارش دادند به امام عسگری (علیه السلام)، امام عسگری(علیه السلام) این را فرمود: « صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ والْکرْسِی» ای آدمی که توانستی کم نیاوری در بحث و یک مخالف ما را محکوم کنی، ملائکه ی آسمان و کرسی و سماوات برای تو دعا کردند.
۱- داشتن قوت عِلمی، این نکته ی مهمی است.
جوان هایی که هنر نقاشی دارید، هنر شعر دارید، صدا دارید، این ها را هزینه کنید برای اهل بیت(علیهم السلام). الان بعضی از جوان های ما می روند کلاس های موسیقی، کلاس های هنری، تئاتر، نمایش، این هنرها را بیاورید در مسیر اهل بیت(علیهم السلام) بکار ببرید. این می شود نصرت عِلمی. یکی قلم دارد، یکی بیان دارد، یکی نقاشی دارد، یکی شعر می تواند بگوید.
همچنین ببینید پیام تسلیت سردار نجات در فقدان کارگردان انقلابی فرج اله سلحشور
۲- نصرت عَملی، این هم خیلی مهم است.
یک گروهی آمدند خدمت امام صادق(علیه السلام)، یکی از آن ها خیلی شروع کرد تعریف کردن از مردم، گفت آقا نمی دانید چه شیعه هایی هستند آنجا، عاشق شما هستند، شما را دوست دارند، خیلی به شما علاقه دارند، نهایت تعریف را به کار برد. امام صادق(علیه السلام) یک سوالی پرسید، فرمود: «کَیْفَ عِیَادَهُ أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِم» این ها را که تعریفشان را می کنی، ثروتمندانشان به فقیرهایشان کمک می کنند؟ جهیزیه می دهند؟ خانه می خرند؟ پول می دهند؟ مریض را دکتر می برند؟ «کَیفَ صِله أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِم» با فامیل های فقیر رفت و آمد دارند یا فقط با پولدار ها شمال می روند؟! با پولدار ها مسافرت می روند! آیا مشاهده و رسیدگی به فقرا دارند؟! جالب است این آقا اهل تعارف هم نبوده است، گفت آقا شما یک چیزهایی می گویی که این ها دُرّ نایاب است، هیچ کدام از این ها بین ما نیست، فقط شما را دوست داریم. دوست داشتن که هزینه ندارد، آقا فرمودند که چه کسی گفته که این ها شیعه های ما هستند؟! خیلی مهم است؛ من بارها این داستان را گفتم، گروهی آمدند دیدن امام رضا(علیه السلام)، امام رضا(علیه السلام) آن ها را راه نداد، گریه افتادند، گفتند به آقا بگویید «نحن شیعه علی» ما شیعه ی امیرالمومنین(علیه السلام) هستیم از عراق آمدیم با مکافات آمدیم، با زحمت آمدیم، ما اگر برگردیم ما را سرزنش می کنند می گویند امام رضا(علیه السلام) شما را راه نداد! گریه افتادند، وقتی آقا آن ها را راه داد فرمود می دانید چرا ابتدا شما را راه ندادم؟!
من سه دلیل اینکه امام ابتدا آن ها را راه نداد را برای شما می گویم، امام فرمود:
۱- «أنتُم فی أکثَرِ أعمالِکُم لَهُ مُخالِفون» هرچه من به عمل شما نگاه می کنم با اعمال ما مخالف است، تو فوحش می دهی، بدخلقی می کنی با خانواده ات، خمس مالت را نمی دهی، دروغ می گویی، خیانت می کنی، بیا اعمال خودت را روی کاغذ بنویس، اعمال ما را هم روی کاغذ بنویس، چند درصد آن با موافقت با اهل بیت (علیهم السلام) دارد.
۲- «مُقَصِّرونَ فی کَثیرٍ مِنَ الفَرائض» در واجباتتان کوتاهی می کنید. همه ی ما ائمه نور چشممان نماز بوده است. بعضی از افراد به نماز سستی می کنند. احترام به والدین واجب است، امر قرآن است ادب نیست واجب است، ترک آن ترک فریضه است. وقتی با مادرش تندی کرد آمد خدمت امام صادق(علیه السلام)، امام او را راه نداد، فرمودند برو مادرت را راضی کند بعد بیا.
۳- «تَتَهاوِنونَ بِعَظیمِ حُقوق إخوانِکُم» حقوق مردم را رعایت نمی کنید، حق شهروندی، حق خانوادگی، حق همسایگی، حق پیرمرد، حق تقدم. الان ماشین ها، نیروها، افراد، این سه اشکال عمده ای که امام رضا(علیه السلام) گرفت به این ها، جوان یعنی چه؟ یعنی ما که می رویم مشهد خب می رویم در حرم، اما اگر قرار باشد این اشکال ها در ما باشد ما وارد شدیم اما پذیرفته نشدیم، چون امام رضا(علیه السلام) این گروه را نپذیرفت برای سه اشکال: ۱- مخالفت در اعمال ۲- کوتاهی در واجبات ۳- عدم رسیدگی به حقوق مردم.
۳- یک نصرت مالی هم داریم.
چند درصد مردم خمس می دهند؟! خمس، زکات، اصلا قرآن می فرماید غیر از این ها، انفاق، بار از روی دوش مردم برداشتن.
امام رضا(علیه السلام) فرمود اگر شما کمک مالی نکنید ما دین خدا را نمی توانیم یاری کنیم. نه ائمه ی ما در قبل حقوق بگیر حکومت ها بودند و نه مراجع ما امروز وابسته به حکومت هستند، حالا چه حکومت دینی و چه غیر دینی. اصلا امام (رضوان الله تعالی علیه) یک وقت بنی صدر می خواست این کار را بکند، امام مخالفت کرد، فرمود حوزه ها و امور دینی را وابسته به دولت نکنید. هزار و خورده ای سال است از زمان شیخ طوسی حوزه ی هزار ساله ی نجف و بعد قم و جاهای دیگر بوده، همیشه هم مردمی اداره شده است، این ها می شود نصرت دین، شما می دانید علامه ی امینی سی سال ده هزار کتاب را زیر و رو کرد تا الغدیر را نوشت، خب این از کجا باید تامین شود؟! از کجا باید این آثار را بنویسد. رفت هندوستان و برگشت رسیدند گرم بود یا سرد؟ فرمود من اصلا حواسم به هوا نبود، من شب و روز در کتابخانه بودم.
شما می دانید میر حامد حسین دستش این اواخر از کار افتاد از بس نوشت در دفاع از امیرالمومنین(علیه السلام) میر حامد حسین عبقات الانوار نوشت.
شما می دانید همین حاج شیخ عباس قمی که مفاتیحش را می بینید، صد و ده جلد کتاب دارد، فقط سَفینَهُ البِحار او را بیست و پنج سال عمر روی آن گذاشت. پسر او به خود من گفت، گفت پدر من از بس می نوشت انگشت هایش پینه می کرد، سالی دو بار ما این ها را قیچی می کردیم در یک جعبه ای میریختیم، تا وقتی از دنیا رفت یک جعبه پینه های انگشت دست پدرم را با او دفن کردیم. این آقای شیخ عباس قمی مسافرت بدون کتاب نمی رفت.
شیخ آقای بزرگ تهرانی یک مجموعه کتاب نوشته است، پنجاه هزار اثر شیعه را در این کتابش معرفی کرده است.
مطالع ی شما نصرت است. عَمل شما نصرت است. اگر مال هم دارید، هر کسی به اندازه ی توانش وقف می کند، خمسش را می دهد، انفاق کند. این سه نوع نصرت که عرض کردم.
پس امشب ما یزید بن زیاد مهاجر را نصف رجزش را معرفی کردیم «انّی لِلْحُسین ناصروا»؛ بگذارید آن بخش دومش را که «وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا» شیوه ی دشمن شناسی، ترک دشمن و ابزار دشمن برای انحراف را ان شاء الله این را می گذاریم برای فردا شب.
السلام علیک یا اباعبدالله
سخنرانی مکتوب / حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی؛ شب هفتم ماه محرم ۹۴
«بسم الله الرحمن الرحیم»
این رجزها و این شعارهایی که ما از آن روز نقل می کنیم، به منظور این است که اصحاب را بشناسید و هم کربلا را بتوانیم پیام هایش را برداشت کنیم و هم اینکه درسی برای امروز بگیریم و الا شما اگر یک مروری به وصیتنامه ی شهدای خودمان، یک نگاهی به رشادت های بچه ها در جبهه داشته باشید می بینید این اشعار، این رجزها، این پیام ها به خوبی در زندگی این ها متجلی بوده است، پیاده بوده است، عمل کرده اند.
یک کتابی را بنیاد شهید قم چاپ کرده به نام چلچراغ، خیلی کتاب خوبی است، من چندبار این کتاب را خواندم، چهل نفر از شهدای شاخص قم را، البته همه ی شهدای شاخص هستند، حدود شش هزار شهید داشته است قم، اما چهل نفر از این ها را آن افرادی که بیشتر مطرح بودند را زندگی نامه و نامه هایشان را منعکس کرده است. من امشب نگاه می کردم مثلا همین شهید جعفر حیدریان که ورزشگاه حیدریان به نام او است و خیلی از شما ورزشگاهش را می روید که به اسم ایشان است، یعنی به نام این شهید است. مقام معظم رهبری فرمود سال پنجاه و نه در غربت ایران، واقعا ایران آن موقع در غربت بود و تازه انقلاب پیروز شده بود، این شهید به کردستان رفت و یک تنه در مقابل دشمن ایستاد. شهید بزرگواری که من می خواندم در شرح حالش، یک سخنرانی در فُردوی قم کرد، صد و پنجاه رزمنده از آنجا برد جبهه، که تعدادی از آن ها هم به شهادت رسیدند؛ با یک سخنرانی صد و پنجاه جوان را برد جبهه. یکی از دوستان او گفته بود وقتی ما لیست نگهبان ها را تنظیم می کردیم، ایشان فرمانده بود می گفت من را هم بگذارید نگهبان، منتهی ساعت دو نیمه شب که سخت ترین لحظه است من آن زمان نگهبانی بدهم بتوانم با خدای خودم خلوت کنم. این ها چیزهایی است که من وقتی می گویم فلان اصحاب امام حسین(علیه السلام) آن ها واقعا بی نظیر هستند، خود اباعبدالله(علیه السلام) هم فرمود، ولی ما هم دیدیم در این زمان، این شهیدی که چهل روز در والفجر هشت با عده ی اندکی مقاومت کرد در مقابل دشمن، یک نامه ای نوشته است ایشان خیلی عجیب است این نامه در این کتاب هم چاپ شده است. در آن نامه می گوید من از قرآن خط گرفتم که به سر چه کسی بزنم از چه کسی دفاع کنم و برای چه دفاع کنم، این یک شهید جعفر حیدریان است.
شهید سید محسن روحانی، استادشان می گفت من یک روز در قم گفتم آقای سید محسن تو حافظه ات خیلی خوب است، استعداد خوب داری بمان قم درس بخوان، گفت به من گفت استاد اگر امثال من نرویم در قم درسی باقی نمی ماند؛ ما آنجا باید این امنیت را فراهم کنیم.
یک کتابی چاپ شده است، من این کتاب را پنج بار خوانده ام، هر دفعه هم می خوانم خوشم می آید، به نام فانوس زائر، در این کتاب مطالبی را از این بچه های شهید، سه جوان شب عملیات یک نامه ای نوشتند (نامه در این کتاب است، عکس هایشان هم است، امضاهایشان هم است، بچه های سمنان هستند که مقام معظم رهبری هم از آن ها نام برد)، خیلی عجیب است، در این نامه این سه جوان که همه هم زیر بیست سال هستند نوشتند ما با هم متعهد هر کدام شهید شدیم، آن بقیه را شفاعت کنیم، هر سه آن ها هم شهید شدند.
یک کتابی چاپ شده است در بازار، خیلی کتاب قطور و زیبایی است از فرمایشات مقام معظم رهبری به نام آفتاب در مصاف، تمام حرف هایی که ایشان در این سی سال برای امام حسین(علیه السلام) می زده را یک آقایی جمع بندی کرده است، دسته بندی کرده است، اگر یک دور می خواهید با قیام عاشورا، اهداف آن، آثار آن، آشنا بشوید این کتاب را بگیرید و بخوانید؛ ایشان در آنجا می فرماید: اگر این جوانان امروز ما بودند اباعبدالله(علیه السلام) هیچگاه تنها نمی ماند. من نشنیدم امام یک جا گله کند از جوان ها ولی امیرالمومنین(علیه السلام) از سپاهش گله کرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) در احد گله کرده است، امام حسن(علیه السلام) گله کرده است. امیرالمومنین(علیه السلام) بارها در نهج البلاغه گله می کند، می فرماید من امام شما نیستم، حرف من را گوش نمی دهید؛ اما یکجا من ندیدم امام گله کند؛ این را خواستم بدانید این امنیتی که هست، این استقلالی که هست به برکت خون این شهید حیدریان ها، شهید روحانی ها، شهید زین الدین ها و این عزیزان است.
یکی از اصحاب اباعبدالله(علیه السلام) به نام یزید بن زیاد مهاجر، آمد میدان، بیت اول او این بود “یا رَبِّ انی لِلْحُسین ناصِروا"، خدایا من امام حسین را یاری می کنم ” وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا"، از پسر سعد جدا می شوم و هجرت می کنم.
جوان ها ما چهار نوع هجرت داریم.
اولا پانزده مرتبه در قرآن کلمه ی هجرت آمده است. هجرت یعنی دوری. اگر در عربی دو نفر باهم قهر کنند می گویند هَجَرَ فُلانً، این از این جدا شد. پانزده مرتبه در قرآن کلمه ی هجرت آمده است که شاید نزدیک به هشت مرتبه اش کنار جهاد است.
ما چهار نوع هجرت داریم:
۱- هجرت جغرافیایی۲- هجرت عقیدتی۳- هجرت اخلاقی۴- هجرت سیاسی.
۱- هجرت جغرافیایی: مسلمان ها دو هجرت داشتند، یکی به حبشه و یکی به مدینه. این را می گویند هجرت جغرافیایی. در مکه شرایط سخت بود آمدند مدینه، به این ها می گویند مهاجر.
یک عده ای هم مثل جعفر بن ابی طالب رفتند حبشه، به این ها هم می گویند مهاجر. مهاجر کسی است که از یک منطقه ای به یک منطقه ی دیگر هجرت کند.
امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود: «الْهِجْرَهُ قَائِمَهٌ عَلَى حَدِّهَا الْأَوَّل» امروز هم هجرت جغرافیایی داریم، شما در یک محله ای زندگی می کنی به گناه میافتی، خانه ات را عوض کن؛ ممکن است در یک شهری باشی، در یک شغلی باشی، در یک شرکتی باشی به معصیت میافتی، اگر می توانی محل کارت را تغییر بده. هجرت جغرافیایی یعنی انتقال از یک شهری، از یک منطقه ای به جای دیگری.
۲- هجرت عقیدتی: آدم بفهمد یک عقیده ی باطلی دارد بگذارد کنار، آن را اصلاح کند و امروز در دنیا ما با این مسئله مشکل داریم. خیلی ها هم می دانند که بر حق نیستند، می دانند حق چیست اما جرات بازگشت از عقیده ی باطل خود را ندارند.
هجرت عقیدتی این است که اگر انسان یک جایی احساس کرد؛ امام رضا(علیه السلام) با بزرگ مسیحی ها بحث کرد، ایشان گفت حق با شما است، آقا فرمود خب حالا بر می گردی از عقیده ات؟ گفت نه، من بر نمی گردم، برای اینکه من رئیس مسیحی ها هستم، اگر بگویم من برگشتم بد می شود. فراوان در مناظرات ائمه، افراد محکوم شدند، فراوان در مناظرات علما، بزرگان، من امروز هم این حرف را می زنم، دنیا هر کسی حرف دارد این است که شما پشت یک شبکه ای بنشینی سم پاشی کنی برای خود ببافی، نه آقا بیایید در جلسات خاص دو به دو بنشینیم بحث کنیم، راجع به امامت، راجع به نبوت، راجع به خدا، دیگر که از اصل خدا بالاتر نمی شود. امام صادق(علیه السلام) نشسته بود جوان آمد پیش او گفت من خدا را قبول ندارم، آقا با او صحبت کرد، جوان عوض شد. این را می گویند هجرت عقیدتی.
یک آقایی بود زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به نام عروه بن مسعود رئیس قبیله طائف است. می دانید طائفی ها آخرین گروهی هستند که مسلمان شدند، خیلی بازی در آوردند بر سر مسلمان شدنشان . اولین باری که پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت با سنگ و چوب پیامبر(صلی الله علیه و آله) را مجروح کردند تا سال نهم هجری، یعنی یکی دو سال به مرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم مسلمان نشدند، البته یک بار آمدند گفتند مسلمان می شویم به شرط اینکه نماز نخوانیم. یک بار آمدند گفتند مسلمان می شویم به شرط اینکه زکات ندهیم. یک بار آمدند گفتند به یک شرط مسلمان می شویم، شما بیا یک سال بت بپرست، ما یک سال خدا، آیه نازل شد «"قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُون” “لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُون"»
رئیس این ها عروه بن مسعود یک وقتی آمد پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت آقا من می خواهم مسلمان شوم، محکم ایستاد و مسلمان شد و گفت خودم می روم مردم را دعوت می کنم به اسلام؛ آمد در طائف، اولین بار رفت بالای بام الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله، مردم کافر طائف دیدند رئیس قبله دارد اذان می گوید، او را آوردند پایین انقدر زدند تا او را به شهادت رساندند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خیلی متاثر شد، فرمود این مثل شهید آل یاسین است که در قرآن قصه اش آمده است. این می شود هجرت عقیدتی. سعی هم باید بشود در نشود، ما الان در دنیا، یک روایتی است خیلی عجیب است من این را بخوانم، نهج البلاغه خطبه ۱۸۹، فرمود: «لاَ یَقَعُ اِسْمُ اَلْهِجْرَهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ بِمَعْرِفَهِ اَلْحُجَّهِ فِی اَلْأَرْض» یکی از بزرگترین هجرت ها این است که آدم امام زمانش را بشناسد، نه امروز ولیّ امر را ملک سلمان در سعودی بدانند، نه امروز عده ای حاکمان ستم گر، حاکمان عیاش را در دنیا حاکم دینی خودشان بدانند، نه امام شناسی خودش یک هجرت است. معاویه بن وهب می گوید ما می رفتیم در یک سفری در مکه، یک پیرمردی در کاروان ما بود، خیلی مومن و متدین، اهل نماز، ولی ولایت نداشت، یعنی امامت امیرالمومنین(علیه السلام) را قبول نداشت، مریض شد، به بستر افتاد، من رفتم کنارش نشستم و یک کمی شروع کردم در همان حال مریضی برای او تعریف کردن، آقا پیامبر(صلی الله علیه و آله) غدیر گفته است جانشین تعیین کرده است، امام داریم، امیرالمومنین(علیه السلام) امام بوده است، الان امام صادق(علیه السلام) است، گفتم گفتم، آدم با ادبی بود، همه را که خوب گوش کرد، گفت تو این حرف هایی که گفتی من قبول دارم، تا حالا کسی برای من نگفته بود، این را گفت و مُرد. آمدم خدمت امام صادق(علیه السلام) گفتم آقا تکلیف این چیست؟ آقا فرمودند «والله، هُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّه» بخدا قسم اهل بهشت است. این می شود هجرت عقیدتی.
۳- هجرت اخلاقی: هجرت اخلاقی این است اگر کسی یک اخلاق زشتی دارد کنار بگذارد. دروغ می گوید، بد اخلاق است، نگاه به نامحرم می کند، اهل فساد است، ائمه ی ما روی این خیلی تلاش کردند، خیلی کار کردند، خیلی تذکر دادند که افراد بتوانند آن ویژگی بدی که دارند را کنار بگذارند، نگویند نه دیگر ما نسل در نسل بد اخلاق بودیم، بابایمان این کاره بوده است، نه، آقایان صفات اخلاقی ارثی که نیست! من یک آقایی بود یک وقتی خیلی عجیب این صبور بود، گفتم شما از کجا به اینجا رسیدید؟ گفت من در عصبانیت مثل بودم، در بد اخلاقی در فامیل مثل بودم، یک سفری رفتم عُمره، نگاهم افتاد به کعبه گفتم خدا این حالت را از من بگیر، تمام شد. تصمیم گرفتم، عوض شدم. این است که جوان به من نامه می نویسد آقا چه کنم نگاه به نامحرم می کنم! چه کنم مثلا اهل دروغ هستم! این یک اراده ی قوی می خواهد از این معصیت آدم هجرت کند. جوان ها حدیث است «المُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِئات» مهاجر واقعی کسی است که از گناه هجرت کند، معصیت را کنار بگذارد، خطا را کنار بگذارد. این هجرت اخلاقی خیلی مبتلابه است.
امام هادی(علیه السلام) دیدند یک چندتا جوان در یک جلسه دارند شوخی های ناپسند می کنند(شوخی هم باید پسندیده باشد، سرکار نگذاریم، دست نیاندازیم، به هم نخندیم. بعضی ها مزاحشان با تمسخر آمیخته است!) تذکر دادند، فرمودند کنار بگذارید، نمی دانید فردای قیامت افراد باطل، افراد اهل تمسخر آنجا خسارت می کنند. این همان هجرت اخلاقی است که اگر یک کسی در زندگی اش نگاه کند، فکر کند ببیند مشکل اخلاقی اش چیست، دروغ می گوید، چشمم کنترل ندارد، اهل غیبت هستم، بی احترام به پدر و مادر هستم، بد اخلاق هستم، در نمازم سست هستم، این هم می شود هجرت اخلاقی.
۴- هجرت سیاسی: انسان عاقل مومن موضع سیاسی دارد، نمی شود خاکستری باشد، هم در این حزب، هم در آن حزب، هم زیر این عَلَم، هم زیر آن عَلَم، نه، باید موضع داشته باشد، اگر تشخیص داد یک جایی باطل است هجرت کند، یک جایی حق است دفاع کند، یک جایی ظلم است ولو پدرش، ولو برادرش، قاسم بن هارون بابایش هارون الرشید است حاکم ظالم ستمگر غاصب خلافت است، این جوان تشخیص داد پدرش اشتباه می کند، از پدر هجرت کرد، بلند شد آمد در بصره کارگری می کرد، در آمد کسب می کرد؛ باباش حکومت مصر را برای او زد ولی او زیر بار نرفت . این هجرت سیاسی است. عدی بن حاتم از یاران ویژه ی امیرالمومنین(علیه السلام) است، در جنگ صفین پسرش به معاویه پیوست، تا به او گفتند پسرت به معاویه پیوسته است آمد در میدان فریاد زد گفت این پسر من نیست «لَیْس ابْنِی». همان طور که حضرت نوح قرآن می فرماید: «إِنَّهُ لَیْس مِنْ أَهْلِک» من از او برائت جستم. حضرت ابراهیم (علیه السلام) از عمویش قرآن می فرماید تَبَرّی جست. آخر سوره ی مجادله ببینید، قرآن می فرماید ولو پدرتان باشد، ولو خویشاوندتان باشد، در موضع سیاسی اگر دیدی طرفت ظلم است، طرفت ستمگر است از او جدا شو؛ این خیلی نکته ی مهمی است. در همین داستان کربلا، البته همه ی مقاتل ننوشتند، بعضی ها نوشتند، دو جوان بودند برادر، یکی سعد بن حارث و یکی حتوف بن حارث هر دو در لشکر عمر سعد هستند، قبلا هم جزء خوارج بودند، یعنی سابقه، سابقه ی خرابی است؛ جوان ها اسلام بن بست ندارد، نا امید نشوید، مایوس نشوید، خودتان را نبازید، آقا جزء خوارج بودی خیلی بد است، صبح تا حالا هم در لشکر عمر سعد بودی خیلی بد است، یک مثل است ما در اسلام ان مثل را قبول نداریم، البته در عرف شاید باشد که آب از سر که گذشت چه یک وجب چه صد وجب! این در اسلام نیست. اباعبدالله(علیه السلام) می فرماید کوچه گناه فقط بن بست است. آن کوچه ای که مسدود است کوچه گناه است و الا راه بسته نیست، عصر عاشورا مرحوم مجلسی در بحار دارد، این دو جوان وقتی امام حسین(علیه السلام) تکیه به نیزه ی غربت داد و فرمود: «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» گفتند برویم آقا را یاری کنیم، از سپاه عمر سعد جدا شدند. من هر وقت کربلا می روم این اسم های این ها روی این نوشته هایی که روی قبر شهدا است می روم می خوانم و گاهی هم خطابشان می کنم، این سعد و حتوف اسمشان آن جا است، می گویم شما ببینید لحظات شما کمتر ار حُر بود، آخرین لحظات، هجرت سیاسی و جدا شدن از ظالم و ظلم. این توضیحی بود که من می خواستم راجع به رجز این شخص بدهم که “وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا".
نکته ی آخر:
دشمن چهار چیز را خیلی دوست دارد:
برادران عزیز، خواهران گرامی، جوان های عزیز، قرآن کریم می فرماید دشمن چهار چیز را خیلی دوست دارد، مواظب باشید. دشمن شناسی یک هنر است، حربه ی دشمن شناختن یک هنر است. من این چهار مورد را هم آیه اش را می خوانم و هم یک کدی می دهم که شما راحت پیدا کنید. کلمه ی “وُد” یعنی دوست داشتن. می فرماید دشمن چهار چیز را خیلی دوست دارد، هر کدام از آن ها را موفق شود بهتر.
۱- «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا» اولین آرزوی دشمن است شما کافر شوید؛ یعنی مثل خودش بشوید، دین را بگذارید کنار، انقلاب را بگذارید کنار، نظام را بگذارید کنار، این اولین انتظارش است.
۲- «وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ» دومین آرزویش این است که شما از قدرت نظامی غافل شوید، سرگرم بشوید به ورزش، به مسائل شخصی، از قدرت نظامی غافل شوید. غفلت از قوای نظامی، ضعیف بیایید بالا، اگر قدرت نظامی نداشته باشید به راحتی می تواند برای شما حاکمیت پیدا کند.
۳- «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون» می گوید آن دو مورد نشد، دوست دارم عقب نشینی کنید از مواضع تان. کُفر که نشد، ضعف نظامی که نشد، پس مداهنه و عقب نشینی کنید از مواضع اصلی تان.
۴- «وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ» دوست دارد شما به زحمت بیفتید؛ هی مانع تراشی کند، تحریم کند. ببینید چقدر قشنگ، مثل اینکه این آیات برای امروز نازل شده است. پس دشمن را بشناسیم. در روایت داریم دشمن را کوچک نشمارید ولو ضعیف باشد.
دو دشمن از همه خطرناک تر هستند:
قرآن کریم می فرماید: در میان همه ی دشمنان دو دشمن از همه خطرناک تر هستند:
۱- شیطان ۲- «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً الْیَهُود» خطرناک ترین دشمن یهود است. همین صهیونیسم هایی که امروز تمام قاره های دنیا را تصرف کردند، اروپا، امریکا، جاهای دیگر. و امروز اینطور دارند در فلسطین جوان های مردم را به خاک و خون می کشانند، این پیام قرآن است. از دشمن باید هجرت کرد.
این پیامی است که در رجز یزید بن زیاد مهاجر بود.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ.
احترام به پدر و مادر در کلام حجت الاسلام دارستانی
احترام به پدر و مادر در کلام حجت الاسلام دارستانی
حجت الاسلام دارستانی- وقتی پدر و مادر از انسان ناراحت باشند، داروبر روی انسان اثر نمی کند. تمام درد جامع و مملکت ما از اینجا است که حواسمان به والدین نیست، در حالی که خدا هر چه به ما می دهد، به خاطر دعای پدر و مادر است. هزاران طلبه به حوزه علمیه می روند اما یکی از آن ها آیت الله بروجردی و آیت الله بهجت و … می شوند، چون بیشتر از بقیه در مقابل پدر و مادر کمر خم کردند.
آیت الله العظمی مرعشی نجفی کسی است که ۶۰ سال نماز شبش را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها خواند. رئیس دفتر این عالم بزرگوار می گوید؛ یک بار به آقا گفتم: اجازه می دهید که دفتر را زود تعطیل کنم و بروم؟ چون پدرم آمده است، می خواهم به دیدارش بروم. آقا بغض کرد و فرمود: خوش به حالت که پدر داری! قبل از این که بروی، قصه من و پدرم را بشنو. حدوداً ده ساله بودم و در نجف بودیم که مادرم گفت: وقت نهار است، به طبقه ی بالا برو و پدرت را صدا کن. دیدم پدرم روی کتابه ا خوابش برده است، بین دو معادله مانده بودم، اگر امر مادر را اطاعت کنم و پدرم را از خواب شیرین بیدار کنم، پدرم ناراحت می شود، با خود گفتم کاری کنم که اگر پدرم بیدار شد، ناراحت نشود. خم شدم و کف پای پدرم را بوسیدم، در همین حال پدرم بیدار شد و این صحنه را که دید، گریه اش گرفت و همان لحظه برایم دعا کرد، که هرچه امروز دارم به خاطر همان چند دعای پدرم است.
کافی است که در مقابل پدر و مادرمان کمر خم کنیم، تا خدا آسمانی مان کند. کتاب های مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری قریب نود سال است که در حوزه تدریس می شود، چون مادرش را بر روی شانه می گذاشت و به حمام می برد تا زن ها او را بشویند و مجدد بر روی شانه می گذاشت و به منزل می آورد. مردم از او می پرسیدند: در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟ فرمود: دارم. نمی دانید وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار سنگین چه گره هایی برایم باز شد. وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه می کرد، یتیمی سن بردار نیست. وقتی به او اشکال کردند، فرمود: گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟ در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟
حضرت موسی علیه السلام به در گاه خداوند رفت، ایشان مثل دفعات قبلی مورد عنایت خداوند نبود. از خدا پرسید: خدایا چه خطایی انجام داده ام؟ خدا به او فرمود: دفعه ی قبل مادرت زنده بود و دعایش پشت سرت بود. دعای مادر حضرت موسی در او تاثیرگذار بوده است.
احترام فوق العاده امام سجاد علیه السلام برای نامادری
از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: هیچ وقت دیده نشده است که شما با مادرتان سر یک سفره باشید. حضرت فرمود: می ترسم قطعه ای از غذا بردارم که چشم مادر زودتر از دست من به آن غذا بوده باشد. آیت الله بهجت در این مورد فرمودند: تازه ایشان نامادری امام زین العابدین علیه السلام بود که این همه احترام داشت، اگر مادر واقعی ایشان بود چه حرمتی می داشت؟
اشکال می گیرند که تا بحث پدر و مادر می شود، جوان ها عیب می گیرند که چرا فقط درباره حقوق آن ها صحبت می کنید، پس حق ما چه می شود؟ اسلامی که به شما دستور می دهد که به پدر و مادرت احسان و احترام کن، همین دستور را به فرزندان شما هم می دهد. در دنیا خدا حق را برای پدر و مادر قرار داده است، شما عیب های پدر و مادرت را ندیده بگیر و برای خدا از عیب هایشان بگذر که خدا در این دنیا آسمانی ات می کند و به خداوند بگو: خدایا چون تو دستور داده ای، من به آن ها محبت می کنم.
خدا در دنیا این گونه قرار داده است که آه پدر و مادر که بلند شود، بچه به زمین می خورد اما در قیامت برعکس است. این قدر پدر و مادرها هستند که با صورت به جهنم می روند به این دلیل که مثلا چرا نام خوب روی بچه شان نگذاشته اند. یک مصیبتی که در کشور ما فراگیر می شود این است که نام های علی، حسن، حسین و فاطمه کم می شود اما نام های فرزندان انبیا را روی کودکانشان می گذارند. روز قیامت که منادی در صحرای محشر فریاد می زند: این العلویون؟ بچه مان از نامش خجالت نکشد. چه نامی قشنگ تر از علی و فاطمه؟
این قدر بی هویت شده ایم که با یک سریال اسم بچه را به ما القا می کنند. یک سالی که یک سریال سی قسمتی پخش شده بود، در آن سال نام های دختر را از نام شخصیت آن فیلم گرفته بودند.
خطایی هم در بین بزرگ ترها اتفاق می افتد که می گویند: کاش بچه هایمان بودند و این حرف ها را می شنیدند اما این حرف ها برای پدرها هم هست. بروید گذشته ی خودتان را ورق بزنید و ببینید با پدر و مادرتان چه کرده اید که آن ها با شما این رفتار را می کنند؟ پدر و مادرهایی که از دنیا رفته اند، برایشان خیرات انجام دهید و به نیتشان یتیم سرپرستی کنید.
همه مدیون من هستند و من مدیون مادرم هستم
هر کس در دنیا حرمت پدر و مادرش را حفظ کند، خدا در دنیا مشهورش می کند. فرقی ندارد، فرد مسلمان، یهودی، مسیحی و لائیک و … باشد، اگر مقابل پدر و مادرت کمر خم کنی، خدا نامت را بین المللی می کند. و هر کس که حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و فرزندانش را نگه دارد، هم در دنیا و هم در آخرت نامش می درخشد.
ادیسون شیعه نبود اما در دنیا نامش ماندگار شد و در همان عصر میلیون ها انسان زندگی کردند اما اکنون نامی از آنها نمانده است. ادیسون هشت اختراع دارد که یکی از آن ها برق است. می گوید: در هشت سالگی معلم مرا از مدرسه بیرون کرد و گفت: تو کودن هستی و نمی توانی درس بخوانی. مادرم مرا به مدرسه برد و به معلم گفت: خودم به این بچه درس می دهم و به عالم ثابت می کنم که بچه ام باهوش است. مادر ادیسون یک اتاق را برایش مدرسه کرده بود. مادرهای عزیز خانه تان را مدرسه کنید و به بچه ها درس دین بدهید، بچه ها از معارف تهی هستند حتی هفته ای ده دقیقه امام ها را به آن ها معرفی کنید.
ادیسون می گوید من در ۹ سالگی کتابی در کتابخانه ی محله ی ما نبود که من نخوانده باشم. در وصیت نامه اش می نویسد: من ادیسون از طفولیت دانستم که مادر چه چیزی خوبی است. روزی که معلم مرا کودن خواند، مادرم از من دفاع کرد. من از آن زمان به طور قطعی تصمیم گرفتم که ثابت کنم، مادرم درباره من خطا فکر نکرده است. همه مدیون من هستند و من مدیون مادرم هستنم. هر کس این یک خط را بفهمد نامش بین المللی می شود.
خوشا به حال آدمی که وقتی از او می پرسند: چه شد که این قدر خوب شدی و فرد موفقی هستی؟ بگوید: خدا پدر و مادرم را رحمت کند که هر چه دارم از دعای آن ها است.
لویی پاستور پدر علم شیمی جهان زن و فرزند نداشت و ۵۰ سال در آزمایشگاه گذراند، حتی وقت برای غذا خوردن هم نمی گذاشت تا زمانش هدر نرود.
لویی پاستور با ناراحتی و تأثر در جایگاه سخنرانی قرار گرفت و گفت: ای مادر! ای گمشده دلبند که سالیانی دراز در این خانه با من به سر بردی. تویی که اکنون همه چیز را مدیون تو می بینم. مادر شجاع و دلدارم. تمام حس فدارکاری و شور و هیجانی که در راه عظمت علم و بزرگی میهنم به کار بسته ام و از این پس نیز به کار خواهم بست، تو به من آموخته ای و در وجودم رسوخ داده ای. کار مشقّت باری که تو در خانه و کارگاه کوچکمان پیش گرفته بودی، به من درس صبر و حوصله در تحقیقات علمی آینده ام داد. اکنون از تو مادر اجازه می خواهم که تمام سرافرازی و سروری که میهنم در جشن امروز به من اعطا می کند، به پیشگاه با عظمتت تقدیم کنم. مادر بدان با تمام این افتخارات باز هم بدون تو خود را تنها و بی پناه می بینم.
عالمه ی غیر معلمه
امام سجاد (علیه السلام ) در روایتی لقب (عالمه ی غیر معلمه ) را به حضرت زینب (سلام الله علیها) اعطا فرمود. آنجا که در مجلس کوفه حضرت زینب (سلام الله علیها ) با بیان شیوا و شیرین خود قلب های مردم را منقلب نمود ؛ امام سجاد (علیه السلام ) متوجه شد که عمه اش زینب همه را در نظر خود جمع کرده است و ترسید که ایشان روح از بدنش خارج و قالب تهی کند به او فرمود :…انت بحمدالله عالمه غیر نعلمه ،فهمه غیر مفهمه …
اشاراتی در بیان این حدیث جلیل نسبت به حضرت زینب (سلام الله علیها ) و جود دارد:
1-حضرت زینب (سلام الله علیها ) دارای چنین مرتبه ای بوده است .
1-در این بیان امام سجاد (علیه السلام )شئونات آن مخدره را ظاهر و آشکار ساخته است و باعث تسلی دل حضرت زینب (سلام الله علیها) را فراهم کرده است.
از این حدیث معلوم می شود که زینب (سلام الله علیها ) به در جه ی الهام و محدثه رسیده است.
منبع:سیمای زینب سلام الله علیها د رآینه تاریخ ،اعظم شبیری ،ص93