حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


دستور العمل سوم
باسمه تعالی
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
دستور العمل دوم
مشهد ربیع الثانی 1420.
باسمه تعالی
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن علی أعدائهم أجمعین.
دستورالعمل اول
باسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم »
وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین.
مشهد، ربیع الثانی 1420
عوامل سبقت درخير
از نظر قرآن علل و عوامل پيشتازي برخي از انسان ها دركارهاي خير و نيك را مي بايست در بينش و نگرش ايشان جست. از جمله اين علل، توجه فرد به قدرت گسترده خداوند (بقره آيه 148)، ايمان به خدا (مومنون آيه 58و 61) توجه به معاد و آگاهي از اعمال درقيامت و پاداش و جزاي آن (مائده آيه 48و بقره آيه 148)، پرهيز و دوري از شرك و هر گونه تاثيرگذاري غير خدا بر هستي (مومنون آيه 59 و 61)، خشوع در برابر خدا (انبياء آيه 90)، خوف از خدا و قيامت (مومنون آيه 57 و 61) و نيز خوف از معاد وآثارآن (مومنون آيه 60 و 61) مي باشد.
درحقيقت نگرش انسان به هستي و اينكه خداوند مالك زمين و زمان و هستي است و هر چيزي كه به انسان مي رسد از آن اوست و اوست كه مي گيرد و مي دهد و باز مي ستاند واين كه هيچ چيز درجهان بي اراده و مشيت وي صورت نمي گيرد و تنها راه نجات، عمل به آموزه هاي و حياني و تنها راه رسيدن به بهشت رضوان، جلب محبت و رضايت خدا با انجام كارهاي خير و شتاب و سبقت در آن است، موجب مي شود شخص اين گونه عمل كند و دركارهاي خير شتاب و در انجام آنها از ديگران سبقت بگيرد (فاستبقوا الخيرات)
پاداش سبقت دركارهاي خير
از نظر قرآن براي سبقت دركارهاي خير مي توان به دو دسته پاداش هاي دنيوي و اخروي اشاره كرد: در دنيا انسان ها با كارهاي خير و پيشتازي و سبقت در خير رفاقت و دوستي خداوند و مردمان صالح بهره مي برند. هر كارخيري در دنيا آثاري خواهد داشت كه از مهم ترين آن ها علاقه و دوستي و الفت خدا به اين بنده است كه نتيجه آن در رفتارهاي ديگران نيز ظهور و بروز مي كند ومردم وي را دوست داشته و به وي محبت مي ورزند.
مولويت الهي به معناي آن است كه خداوند وي را دوست و ولي خود قرار مي دهد و كسي كه خداوند وي را دوست و ولي خويش قرار دهد مومنان نيز به او علاقه مند شده و ولايت وي را مي پـذيرند. اين گونه است كه افراد خير و نيكوكار با كارهاي نيك خويش بر دل هاي مردم حكومت و ولايت دارند و مردم ناخواسته به سخنان و گفتارهاي ايشان دل بسته و عمل مي كنند. ريشه اين ولايت و حب مردم را مي بايست در ولايت الهي جست. (بقره آيه 148)
درآخرت نيز كساني كه دركارهاي خير پيشتاز بوده اند از بهشت و مواهب آن بهره مند مي شوند (فاطر آيه 32و 33) و از هرگونه حزن و اندوهي در امان بوده و از آسودگي و آسايش بهره مند خواهند شد (فاطر آيه 32 تا 34)
مومنان، اهل سبقتند
در تحليل قرآني اصولا مومنان در كارهاي خير از يك ديگر سبقت مي جويند. به اين معنا كه پس از تشويق و ترغيب مومنان به اين كه مي بايست بي توجه به ديگري و يا وجود ديگري در كارهاي خير شتاب ورزند و با درنگ، زمان را از دست ندهند از ايشان مي خواهد كه در كارهاي خير از يك ديگر سبقت گيرند و مسابقه برقرار كنند. برگزاري مسابقات براي انجام كارهاي خير دو نتيجه مهم و سازنده در پي خواهد داشت: نخست آن كه كارها با شتاب بيش تري انجام مي شود و هر كسي مي كوشد تا به گونه اي با پيشي گرفتن از ديگري نخستين كسي باشد كه كار خير و نيك را انجام داده نتيجه ديگر مسابقه، آن است كه جامعه به انجام كارهاي خير تشويق مي شود و هر كسي مي كوشد تا كار خير را نخست انجام دهد و نگذارد تا ديگري همان كار خير را به سرانجام رساند و در حقيقت جامعه با حالت عاطفي خاصي رو به رو مي شود كه هر كسي در جست و جوي نخستين عامل خير مي باشد.
فايده ديگر مسابقه اين نيز خواهد بود كه كارهاي خير علني و آشكار انجام و در چشم ديگران مطرح شود؛ زيرا در مسابقه، دست كم دو نفر مشاركت خواهند داشت كه مي كوشند زودتر از ديگري كار خير را انجام دهند و اين گونه است كه به صورت آشكار كارهاي خير مطرح و در جامعه منتشر و رقابت براي پيش تازي ميان مردمان پديد مي آيد.
قرآن براي جوامع برتر و شاهد و نمونه، معيارهايي را مطرح مي سازد كه يكي از آن ها مساله پيشي گرفتن مردمان در كارهاي خير و نيك است. اگر جامعه اي در كارهاي خير و نيك از يك ديگر پيشي گيرد آن جامعه از جوامع برتر و نمونه اي است كه ديگر جوامع مي بايست از آن درس گرفته و خود را همانند آن سازند. (بقره آيه 145 و 148)
بر اين اساس آيات قرآني در تقسيم بندي مردم، به مساله سبقت و پيشتازي آنان اشاره و آن را به عنوان ملاك و معيار بيان مي كند. قرآن د رآيه 32 فاطر جامعه و مردم آن را بر پايه كارهاي خير و مسابقه گزاري در آن به سه دسته بخش مي كند و مي فرمايد كه در هر جامعه اي با سه دسته افراد به طور مشخص رو به رو هستيم: كساني كه در حق خويش ستم مي كنند و كار خير نكرده و در آن پيشتاز نمي باشند دوم كساني كه ميانه رو هستند و كارهاي خيري را انجام مي دهند ولي اهل شتاب و سبقت در آن نيستند و سوم كساني كه در كارهاي خير شتاب مي ورزند و از يك ديگر سبقت مي گيرند.
بنابراين از نظر قرآن كساني كه در كارهاي خير و نيك مشاركت ندارند انسان هاي ستمكار به نفس و جان خويشتن هستند و در حقيقت هرگونه عمل و كار خيري كه انجام مي دهند بازگشت و بهره آن به خود ايشان باز مي گردد.
از اين رو از مردم مي خواهد كه در كارهاي خير، هم شتاب ورزند و هم با يك ديگر مسابقه دهند و نسبت به آن چشم هم چشمي داشته باشند كه هر كسي زودتر آن را انجام دهد و در مسابقه پيشتاز باشد. اين گونه است كه انجام دادن كارهاي خير به عنوان سيره هميشگي مومنان راستين و نه امري مقطعي و موقت مطرح است و آنان در سيره عملي زندگي خويش مي كوشند تا با انجام كارهاي خير در حقيقت به خود خير رسانند(مومنون. 61)
تاكيد قرآن براي شتاب و نيز مسابقه در كارهاي خير (بقره آيه 148) براي آن است كه از اين طريق، به ايشان سودي رساند و مردم از طريق كارهاي خير و نيك، خود را به كمال لايق و شايسته خويش برسانند. از اين رو در تحليل قرآني پيشتازان در كارهاي خير و نيك از كساني شمرده شده اند كه مورد فضل و توجه خاص الهي قرار دارند (فاطر آيه 32)
البته كساني هستند كه درتحليل خويش اشتباه مي كنند و اموري را خير مي شمارند كه براي ايشان شر است و يا اين كه خود را مورد توجه و عنايت و فضل الهي مي دانند درحالي كه گرفتار شر و غضب الهي هستند. از اين جمله مي توان به مشركاني اشاره كرد كه داراي مال و منال و فرزندان رشيد هستند. ايشان بر اين باورند كه خداوند درخير به ايشان شتاب گرفته است (مومنون آيه 55 و 56) درحالي كه منشأ اين پندار نادرست، جهل و ناداني آنان به خدا و آزمون هاي الهي است. (همان) و اگر ايشان به درستي مي نگريستند در مي يافتند كه مال و فرزندي كه نتوان از آن براي كارهاي خير و نيك و صالح بهره گرفت جز نقمت چيزي نيست و آن چه به ظاهر نعمت است در باطن نقمت و بلايي است كه بدان آزموده شده ودر آتش دوزخ از آن بهره مند مي شوند. بنابر اين درتحليل قرآني مال و منال و فرزند و مانند آن تنها زماني خير است كه دركارهاي نيك بتوان از آنها بهره گرفت و هزينه و مصرف كرد كه اين گونه اعمال خير است و باقيات صالحات و ماندگار مي باشد و در دنيا و آخرت سودمند خواهد بود.
عجله در كار خير، ويژگي صالحان
خداوند در آيه 114 سوره آل عمران عجله در كارهاي خير را از اوصاف صالحان برمي شمارد. به كارگيري اسم صالح در اين آيه بيانگر اين نكته لطيف است كه اشخاص صالح و نيكوكار كه نيكوكاري جزو ذات و يا ذاتي آنان شده است و به اين صفت برتر انساني دست يافته اند به طور طبيعي انسان هايي هستند كه در كارهاي خير و نيك عجله مي كنند. از اين رو مي توان يكي از راه هاي شناخت افراد صالح و نيكوكار را در شتاب ورزي ايشان در كارهاي خير دانست.
اينان تنها براي رضاي خدا و وجود صفت نيكوكاري در جوهره ذات ايشان است كه با سرعت و عجله، اقدام به انجام كارهاي خير مي كنند و نمي گذارند كه كار خير بر زمين بماند.
اهل تقوا و متقين نيز در آيات قرآني همين رفتار را از خود نشان مي دهند؛ زيرا در تحليل قرآني انسان هاي صالح در اصل، انسان هاي متقي و پرهيزگاري هستند كه تقوا در عمل ايشان خودنمايي مي كند. از اين رو در آيه 115 سوره آل عمران صالحان را همان اهل تقوا برمي شمارد و بيان مي كند كه خداوند به اعمال و رفتار اهل تقوا و صلاح آگاه و داناست.
عجله پسنديده
سرعت به معناي شتاب است. در اين جا سخن از اين است كه بي توجه به ديگران هر كسي خود مي بايست در كارهاي نيك و خير شتاب ورزد و تاني و مكث و درنگ نكند. اگر در هر امري عجله و شتاب و سرعت، نادرست و ناپسنديده است تنها در كارهاي خير و نيك است كه شتاب و عجله پسنديده و بلكه مورد تشويق و ترغيب است.
اما سبقت و مسابقه و پيشي گرفتن چنان كه از خود واژه ظاهر است ارتباط تنگاتنگي با شتاب و عجله دارد و در حقيقت نوعي نسبت در آن نهفته است. از اين رو ارتباط نزديكي با مسايل اجتماعي پيدا مي كند. به اين معنا كه هر كسي مي بايست خود را با ديگري مقايسه كرده و بسنجد و در كارهاي نيك و پسنديده بكوشد تا از ديگري سبقت گيرد. به سخن ديگر اگر دو تن مي توانند كاري نيك و خير انجام دهند هر يك مي بايست تلاش كند كه زودتر از ديگري به آن اقدام كند. چنين رفتاري موجب مي شود كه هرگز كار خير و نيك بر زمين نماند و هر كسي بكوشد تا آن را زودتر انجام داده و از زمين بردارد. از اين روست كه نوعي مسابقه و پيشي گرفتن از يك ديگر در كارهاي نيك در ميان مردم و جامعه پيش مي آيد.
پيشتازي و شتاب جويي در خير
در قرآن با دو واژه از مردم خواسته شده است تا در كارهاي نيك و پسنديده مشاركت فعال و سازنده داشته باشند. اين واژگان هر چند كه از نظري همانند هم هستند و معنا و مفهوم نزديك به يك ديگر را مي رسانند ولي از ابعادي با هم مختلف هستند؛ به ويژه كه بر اين باوريم كه مترادف در قرآن و نيز در واژگان عربي معنا و مفهومي ندارد و هر آن چه كه به نظر داراي يك معنا و مفهوم هستند به جهت نكته ظريف و لطيفي از هم جدا و باز شناخته مي شوند. از جمله اين واژگان مي توان به واژه انسان و بشر اشاره كرد كه در كاربرد نخست تاكيد بر بعد روان شناختي و الفت و انس اين موجود و مسايل اجتماعي و عاطفي او شده و در كاربرد واژه بشر به ابعاد جسمي و حساسيت هاي جانوري و مادي او توجه داده شده است. از اين رو حتي در كاربردهاي عربي نوين نيز سخن از حقوق بشر نمي شود بلكه از حقوق انسان سخن به ميان مي آيد.
در تشويق و ترغيب مردم به عمل به خير و نيكوكاري نيز از دو واژه سرعت و سبقت بهره گرفته شده است. از اين رو گاه سخن از يسار عون في الخيرات (آل عمران آيه 114) و گاه از سابق بالخيرات (فاطر آيه 32) و فاستبقوا الخيرات (بقره آيه 148) است.
احسان و مهربانی در سیره علی (علیه السلام)
حضرت علی (علیه السلام) علاوه بر اجرای دقیق عدالت، تا آخرین توان خود، در حد ایثار و فداکاری بینظیر، به نیازمندان و مردم احسان و مهربانی میکرد و آنها را از تفضل و الطاف بیکران خود بهرهمند میساخت . آسایش خود را فدای سامان دادن به امور مستضعفین و بینوایان نموده بود . گویی خداوند وجود او را وقف سامان دهی و رسیدگی به کار دردمندان و مستمندان نموده است . یک قطره اشک یتیم کافی بود که زانوان او را خم کند و بدنش را به لرزه درآورد; همان زانویی که در برابر قهرمانان عرب در جنگها خم نشد و همان بدنی که در برابر حوادث کمرشکن، چون کوه سخت استوار بود . او همواره در شبهای تاریک، آرد و نان و غذاهای دیگر را بر دوش میگرفت و به خانه فقرا میبرد، آنها را سیر میکرد در حالی که خود گرسنه بود; به راستی که قلم و بیان از توصیف عظمت احسان و ضعیف نوازی و همدردی حضرت علی (علیه السلام) با دردمندان و بینوایان، عاجز است . تنها به عنوان نمونه به ذکر چند فراز میپردازیم; شاید همین فرازها در ما - که شیعه علی (علیه السلام) هستیم - اثر بگذارد و ما نیز در حد توان خود، در این راستا، گامهای راسخی برداریم .
1 - راوی میگوید: علی (علیه السلام) را دیدم، تنها از خانه بیرون آمده و نگران، به اطراف نگاه میکند; نزدیک رفتم، دیدم بسیار غمگین است، به طوری که اشک از چشمانش سرازیر میباشد، پرسیدم: چرا غمگین هستی؟ فرمود: هفت روز است که مهمانی به خانه ما نیامده است; در جستجوی مهمان هستم .
2 - «ابوالطفیل» میگوید: علی (علیه السلام) را دیدم که با کمال مهربانی، یتیمان را فرا میخواند و نوازش میکرد و به آنها عسل میداد و آنها میخوردند; مصاحبت آن حضرت با آنها به قدری مهرانگیز بود که یکی از حاضران گفت: دوست داشتم، من هم یتیم بودم و این گونه مشمول نوازش حضرت علی (علیه السلام) قرار میگرفتم .
2 - روزی علی (علیه السلام) از بازار خرمافروشان عبور میکرد; کنیزی را دید که گریه میکند; نزد او رفت و فرمود: «چرا گریه میکنی؟» او عرض کرد: مولای من، برای خرید خرما مبلغی پول به من داد به اینجا آمدم و خرما خریدم و نزد مولایم بردم، آن را نپسندید و گفت نامرغوب است، ببر و پس بده، اینک نزد فروشنده آمدهام ولی او حاضر به پس گرفتن نیست . علی (علیه السلام) نزد فروشنده آمد و به او فرمود: «ای بنده خدا! این بانو کنیز و خدمتکار است و از خود اختیاری ندارد، پولش را بده و خرمای خود را از او بستان .»
خرما فروش که علی (علیه السلام) را نمیشناخت، از دخالت علی (علیه السلام) ناراحتشده، برخاست و گفت: تو چه کاره هستی که در کار ما دخالت میکنی؟ آنگاه دست رد بر سینه علی (علیه السلام) زد، مردمی که در آنجا بودند و علی (علیه السلام) را میشناختند، به فروشنده خرما گفتند: این آقا «علی بن ابیطالب (علیه السلام)» امیرمؤمنان است; آن مرد با شنیدن این سخن، لرزه بر اندام شد و رنگش پرید و بیدرنگ پول کنیز را به او داد و خرمای خود را پس گرفت، سپس دستبه دامن علی (علیه السلام) شد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان از من راضی شو . علی (علیه السلام) فرمود: رضایت من از تو به این است که امور خود را اصلاح کنی و با مردم خوش رفتاری نمایی . به این ترتیب، کنیز خشنود شد و شادمان به خانه مولای خود بازگشت .
3 - احسان و مهربانی علی (علیه السلام) به مردم، در حدی بود که «معاویه» (از سرسخت ترین دشمنان حضرت علی «ع») در شان آن حضرت گفت: «اگر علی (علیه السلام) دو خانه، یکی پر از کاه و دیگری پر از طلا داشت، طلاها را جلوتر از کاه انفاق میکرد .» این سخن در ضمن داستان جالبی ذکر شده که مناسب است نظر شما را به آن جلب کنم .
«محفن بن ابی محفن» یکی از تیره دلان دین به دنیا فروش بود; تصمیم گرفت از کوفه به شام سفر کند و برای تحصیل جیره دنیا، نزد معاویه برود و با بدگویی از علی (علیه السلام)، نظر معاویه را جلب نموده تا از جایزه بیحساب او برخوردار گردد; او با این نیتشوم نزد معاویه آمد و گفت: «ای امیرمؤمنان! من از نزد پستترین شخص (از نظر نسب و حسب) و بخیلترین و ترسوترین و عاجزترین انسان در سخن گویی، به حضور تو آمدهام . معاویه پرسید: او کیست؟ محفن پاسخ داد: «او علی بن ابیطالب است .» معاویه به اهالی شام گفت: «بیایید تا بشنوید که این برادر کوفی درباره علی (علیه السلام) چه میگوید .» آنها آمدند و به او احترام شایان نموده و اجتماع کردند تا سخنش را بشنوند، او نیز حرفهای خود را تکرار کرد . وقتی مردم متفرق شدند و مجلس خلوت شد، معاویه به محفن رو کرد و گفت: «ای نادان! وای بر تو، چگونه علی (علیه السلام) از نظر نسب و حسب، پستترین شخص استبا اینکه پدرش ابوطالب، و جدش عبدالمطلب، و همسرش فاطمه (س) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؟ و چگونه او بخیلترین فرد عرب است؟ سوگند به خدا اگر او، دو خانه یکی پر از کاه و دیگری پر از طلا داشت، طلاها را زودتر از کاه انفاق میکرد . و چگونه او ترسوترین فرد عرب استبا اینکه در میدانهای جنگ، قهرمانان دشمن، در برابر او زبون بودند و جرات هماوردی با او را نداشتند و ندارند؟ و چگونه او در سخن گفتن عاجزترین افراد عرب استبا اینکه سوگند به خدا موضوع فصاحت و بلاغت و شیوایی سخن در میان قریش را، جز او موزون و مرتب ننمود، اینها که میگویی از خصال مادرت است که به تو سرایت نموده; سوگند به خدا اگر ملاحظه بعضی از امور نبود، گردنت را میزدم; لعنتخدا بر تو باد، و زنهار که دیگر این گونه یاوهها را تکرار نکنی!» محفن گفت: سوگند به خدا تو از من ستمگرتر هستی، چرا او را با این که دارای آن همه مقام بود کشتی؟ معاویه گفت: «سرنوشت ما با او چنین پایان یافت .»
محفن گفت: نه چنین است! تو را همین بس که خشم و عذاب دردناک الهی وجودت را فراخواهد گرفت . معاویه گفت: چنین نیست، من از تو آگاهتر هستم، خدا در قرآن میفرماید: «و رحمتی وسعت کل شیء» و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است .
معاویه با این گونه توجیه گری و مغلطه، میخواستخود را تبرئه کند; غافل از آنکه خداوند میفرماید: «ان رحمت الله قریب من المحسنین» همانا رحمتخداوند به نیکوکاران نزدیک است، - نه به بدکاران - .
4 - روزی علی (علیه السلام) در عصر خلافتش ، در شهر کوفه عبور میکرد، چشمش به بانویی افتاد که مشکی پر از آب بر دوش گرفته و به سوی خانه خود میبرد، بیدرنگ پیش آمد و مشک را از او گرفت و بر دوش خود نهاد تا آن را به خانه آن بانو برساند; بانو، علی (علیه السلام) را نشناخت، در مسیر راه علی (علیه السلام) احوال آن بانو را پرسید . او گفت: علی بن ابیطالب (علیه السلام) شوهرم را به یکی از مرزها برای نگهبانی فرستاد، دشمنان او را کشتند، اکنون چند کودک یتیم از او بجا مانده، سرپرستی ندارند و من هم فقیر و تهیدست هستم; مجبور شدهام برای مردم کنیزی و خدمت کنم و مختصری مزد بگیرم و معاش خود وبچههایم را تامین نمایم . علی (علیه السلام) مشک را تا خانه او برد و سپس با آن بانو خداحافظی کرده و به خانه خود بازگشت، علی (علیه السلام) آن شب را بسیار مضطرب و نگران به سر آورد; بامداد، زنبیلی را پر از طعام نمود و آن را بر دوش گرفته به سوی خانه آن زن حرکت نمود . در مسیر راه، بعضی به آن حضرت گفتند زنبیل را به ما بده تا ما حمل کنیم، فرمود: «در روز قیامت چه کسی بار مرا حمل میکند؟» (اشاره به اینکه بگذار زحمتحمل این بار را تحمل کنم تا در قیامتبار من سبک گردد)، حضرت علی (علیه السلام) به خانه آن بانو رسید، در خانه را زد، بانو گفت: کیست؟ علی (علیه السلام) فرمود: منم، همان عبدی که مشک آب تو را به خانهات آوردم، در را باز کن که مقداری غذا برای بچهها آورد . بانو گفت: خدا از تو خشنود شود، و بین من و علی بن ابیطالب (علیه السلام) داوری نماید .
علی (علیه السلام) وارد خانه شد و به بانو گفت: من پاداش الهی را دوست دارم، اینک اختیار با توت استیا خمیر کردن آرد و پختن نان را به عهده بگیر و نگهداری کودکان را من بر عهده میگیرم، و یا به عکس . بانو گفت: مناسب آن است که من آرد را خمیر کرده و نان بپزم و شما بچهها را نگهداری و سرگرم کنید; علی (علیه السلام) این پیشنهاد را پذیرفت، در این میان، علی (علیه السلام)
مقداری گوشت که با خود آورده بود پخت، و آن را همراه خرما و . . . به لقمههای کوچک درآورده و به دهان کودکان میگذاشت; هر لقمهای که کودکان میخوردند، علی (علیه السلام) به هر کدام میفرمود: «پسرجان! علی بن ابیطالب را حلال کن .»
خمیر حاضر شد، بانو به علی (علیه السلام) گفت: ای بنده خدا، تنور را روشن کن، علی (علیه السلام) برخاست و هیزمها را در درون تنور ریخت و روشن کرد، شعلههای آتش زبانه کشید، علی (علیه السلام) چهره خود را نزدیک شعلهها میآورد و میفرمود: «ذق یا علی! هذا جزاء من ضیع الارامل والیتامی» ای علی! حرارت آتش را بچش، این است کیفر کسی که بیوه زنان و یتیمان را از یاد ببرد و حق آنها را تباه کند .
در این میان یکی از زنان همسایه به آنجا آمد و علی (علیه السلام) را شناخت، به بانوی خانه گفت: وای بر تو! این آقا، امیرمؤمنان (علیه السلام) است .
در این هنگام، بانو، علی (علیه السلام) را شناخت و به پیش آمد و بسیار اظهار شرمندگی کرد و گفت: واخجلتا ای امیرمؤمنان که به مقام شامخ شما جسارت شد . علی (علیه السلام) فرمود: «بل واحیای منک یا امة الله فیما قصرت فی امرک» بلکه من از تو شرمندهام ای کنیز خدا به خاطر اینکه در مورد تو کوتاهی کردم .
5 - از احسان علی (علیه السلام) به قاتلش «ابن ملجم» اینکه به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: نسبتبه ابن ملجم مهربان باش، او اسیر تو است، به او رحم و احسان کن . . . ما خاندانی هستیم که روش ما آمیخته با کرم، عفو، مهربانی و شفقت است، سوگند به حقی که بر گردنت دارم، از آنچه میخورید و میآشامید، به او نیز بدهید، دست و پایش را زنجیر نکن، اگر از دنیا رفتم او را با یک ضربت که به من زده قصاص کن، او را مثله نکن (اعضای بدنش را جدا نکن) زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از مثله بپرهیزید حتی نسبتبه سگ گزنده; و اگر زنده ماندم، خودم میدانم با او چه کنم، ما از خاندانی هستیم که نسبتبه گنهکار با عفو و گذشت و کرم برخورد میکنیم .
آری، این استبزرگواری و بزرگمنشی و احسان سرشار امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ; به امید آنکه عدالت و احسان او همواره سرمشق و الگوی ما شیفتگان و شیعیان آن حضرت باشد .