گمانم کربلا شد عمه نزدیک
26 آبان 1395
شمیم جان فزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک و ناب و عنبر آید
به گوشم عمه از گهواره گور
در این صحرا صدای اصغر آید
مهار ناقه را یک دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید
مران ای ساربان یک دم که داماد
سر راه عروس مضطر آید
حسین را ای صبا برگو که از شام
به کویت زینب غمپرور آید
ولی ای عمه دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید
که چون اندر سر قبر شهیدان
تو را از گریه کام دل برآید
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید
کند جودی به محشر، محشر از نو
اگر در حشر ما این دفتر آید