کشف خود در نوجوانی
کشف خود
يکي از اهداف تخيلات و تصورات نوجوان، وجود خود اوست.زماني که موضوعهاي متنوعي هدف تخيلات نوجوان قرار گرفتند، توجه او به جانب آن مسايل و از جمله شخصيت خود معطوف مي گردد.و در اين مرحله، نوجوان دوست دارد که حالات رواني و افکار و انديشه هاي خويش را تجزيه و تحليل نمايد.اين حالت را اصطلاحاً «خودگرايي»نيز مي گويند و مشخصه ي اصلي آن کالبدشکافي رؤياها، انديشه ها و افکار و احساسات نوجوان، توسط خود اوست.
علاقه ي نوجوان به اکتشاف دنياي دروني خويش، زمينه ي مناسبي است که بتوان به او ياري رسانيد که اين مرحله را نيز با موفقيت سپري سازد؛ به عنوان مثال، گفتگوهاي صميمانه و سازنده ي اطرافيان نوجوان با وي درباره چگونگي شناخت خود و تحليل افکار و احساساتش، او را در اين امر خطير و دشوار توانايي خواهد بخشيد.
کتابهايي مفيد و سالم در اين زمينه به کمک والدين و مربيان مي شتابند و مي توانند اطلاعات مفيدي در اختيار نوجوان علاقمند قرار دهند. گرچه بايد اذعان نمود که متأسفانه تعداد اين نوع کتابها محدود و نادر است، لکن نويسندگان متعهد و درد آشنا، بايد همت والاي خويش را به کار گيرند تا خلأ بزرگ اطلاعات و علمي نوجوان را در زمينه ي شناخت خود پر کنند.
بخشي از فرصتها و ساعات پرورشي را در مدارس توسط مربيان و ستادهاي تربيتي مي توان به اين امر مهم اختصاص داد وبا دانش آموزان نوجوان در مورد شناخت خود و چگونگي امر به گفتگو نشست و پاسخگوي صبور و متيني براي سؤالهاي بي شمار نوجوانان بود.
بي شک، بخشي از مشکلات دوران بلوغ ناشي از اين است که نوجوان تصوير دقيق و صحيحي از خود ندارد و لذا نمي داند که کيست؟ چه بايد بکند؟ و در چه مرحله اي از مراحل زندگي واقع شده است؟ لذا اين سؤالهاي بي پاسخ، او را خسته تر، عصباني تر و نااميدتر از قبل مي کند.
اين بيت زبان حال چنين نوجواني است:
چون ننالم که در اين سينه دل زاري هست
راحتي نيست در آن خانه که بيماري هست
اين مسئوليت بر عهده ي مربيان و والدين است که کوشش کنند به نوجوان شناخت بدهند و به او ياري نمايند تا به تصويري واقع بينانه و صحيح از خود، دست يابد.
مهمان پيري شدم در دياربکر که مال فراوان داشت و فرزندي خوبروي. شبي حکايت کرد که مرا به عمر خويش به جز اين فرزند نبوده است.درختي در اين وادي زيارتگاهست که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند.شبهاي دراز در آن پاي درخت بر حق بناليده ام تا مرا اين فرزند بخشيده است. شنيدم که پسر با رفيقان آهسته همي گفت:چه بودي اگر من آن درخت بدانستمي کجاست تا دعا کردمي و پدر بمردي.
خواجه شادي کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت.