پوشش زنان جاهلی
پوشش زنان جاهلی
در جامعهی جاهلی، زنانی حجاب و پوشش کافی داشتند که از بهترین نمونههای آن جنگ فجار ثانی است که این جنگ بر اثر اهانت دو جوان قریشی به زن محجوبی که نقاب بر چهره داشت، اتفاق افتاد. آورده اند، دختری از قبیلهی بنی عامربن صعصعه نشسته بود جوانان مکه میخواستند با او صحبت کنند و از او خواستند که رویش را باز کند. وقتی آن دختر به آنها توجهی نکرد و رویش را باز ننمود، یکی از جوانها بدون آنکه آن زن متوجه شود، پایین پیراهن او را با خاری به بالای آن بست و وقتی آن دختر جوان بلند شد، قسمت پایین تن او پیدا شد و همه خنده کنان گفتند: تو چهره ات را از ما بازداشتی ولی الان ما پشت تو را دیدیم. آن دختر جوان فریادکنان قوم را صدا زد که این ماجرا سرآغاز جنگی بین دو قبیله شد.
هند، دختر صعصعه، به خود افتخار میکند که خمار را جز نزد چهار نفر از بستگانش (پدرش صعصعه، برادرش غالب، دایی اش اقرع، و همسرش زبرقان بن بدر) از سر باز نکرده است.
ضرب المثلهایی نیز به چشم میخورد که نشان دهندهی حجاب زنان عرب تبار است؛ برای نمونه، ضرب المثل «إن العوان لا تعلم الخمرة» را برای زن مجربی به کار میبردند که به او یاد نمیدهند تا چه کار بکند.
برخی از اشعار جاهلی نیز بیانگر حجاب زنان عرب میباشد چنان که برخی از اشعار بیان از آرزویی برای از میان رفتن حجاب و دیدن زیبایی نهفته در پس آن است: «هنگامی که قدم بر میدارد، از خود عطر خوش عنبر و زعفران میپراکند. ای کاش میگذاشت آن ردا از سرش پایین افتد تا زیبایی او نمایان شود».
و برخی از اشعار نیز برنمایانگر کردن گریبان و چشم تأکید دارد که پوشیده نگاه داشتن این دو عضو از انظار عمومی را تأیید میکند:
«اگر سر بچرخاند و گریبان چاک دهد، آن گلوگاه سفید و لطیف که به گردن زیبای آهوی وحشی میماند، تو را اسیر خواهد کرد».
شنفری در وصف زنش میگوید:
«فقد أعجبتنی لا سقوط قناعها *** اذا ما مشت و لا بذات تلفّت
کأنّ لها فیالارض نسیاً تقصه *** اذا ما مشت و ان تحدّثک تَبلت
او در حالی که در سرش مقنعه بود و چشمهایش را به زمین دوخته بود، راه میرفت؛ مثل اینکه چیز گمشدهای را جستجو میکرد و هنگام حرف زدن با مردان کوتاه حرف میزد».
همچنین خمربن تولب در وصف زنش چنین میسراید:
«وصدّت کأن الشمس تحت قناعها *** بدا حاجب منها و ضنَّت بحاجب
خود را پوشانید گویی که خورشید زیر مقنعهاش بود. حجاب از او شروع شد و به دلیل پوشش او بخل ورزید».
ام عمرو، دختر وقدانی، در تشویق مردان قبیله برای جنگ و انتقام جویی چنین میسراید:
«إن انتم لم تطلبوا بأخیکم *** فذروا السلاح و وحشبو بالأبرق
و خذوا المکاحل و المجاسد و البسوا *** نقب النساء فبئس رهط المُرهَق
اگر شما در طلب انتقام خون برادرانتان نیستید، پس سلاح را بر زمین بگذارید و فقط سوار بر اسب بروید. سرمه دان بگیرید و لباسهای چسبنده بپوشید و مانند زنان نقاب بزنید. چه بد است قوم بی حمیت و نادان».
همچنین ربیع بن زیاد عبسی، حزن و اندوه و مرثیه سرایی زنان را بعد از کشته شدن مالک بن زهیر چنین به تصویر میکشد:
«من کان محزوناً بمقتل مالک *** فلیأت نسوتنا بوجه نهار
یجد النساء حواسرا یندبنه *** یلطمن اوجههن بالأسحار
قد کن یَخباّن الوجوه تستراً *** فالیوم حین برزن للنُّظّار
یخمشن حُرّات الوجوه علی امریء *** سهل الخلیقه طیب الأخبار
«هرکس که به کشته شدن مالک خشنود است، در روز نزد زنان قبیلهی ما بیاید و ببیند که برای او با کمال حسرت ناله میکنند، و در سحرها بر صورت خود لطمه میزنند. این زنانی که قبلاً صورت خود را میپوشانیدند، امروز از شدت جزع و مصیبت متوجه بی حجابی خود نیستند، زنان آزاد صورت خود را برای شخصی میخراشند که نرم خوی و خوش خبر باشد».
همهی این اشعار به نحوی تأیید کنندهی حجاب و پوشش در میان زنان عرب تبار است. همچنین استفاده کردن از نقاب و خمار برای پوشش در اماکن عمومی مؤید دیگری بر وجود حجاب در آن جامعه است.