عفو گنهكاران
عفو گنهكاران
در زمان فرمانروائى هارون عباسى پس از شهادت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام)، عدّهاى به فرماندهى (جلودى) كه مردى سفّاك و بی رحم بود، مأموريت يافتند به محلّه بنى هاشم در شهر مدينه منوّره حمله كنند، و تمام خانهها را به تاراج بكشند. جلودى براى انجام مأموريت عازم شهر مدينه شده، و با افراد خود به محلّه بنى هاشم و از جمله به خانه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) كه امام رضا (علیه السلام) در آنجا بودند يورش برده، و خانه آن حضرت را به محاصره خود در آورد. حضرت رضا (علیه السلام) كه از مقصد جلودى آگاه بودند، تمام بانوان و علويان را به اطاقى برده، و خودشان در عتبه در آن اطاق ايستادند، جلودى با خشونت و شدّتى روبروى امام ايستاده و گفت: كه من طبق دستور اميرالمؤمنين! هارون مأموريت دارم به اين اطاق هم وارد شوم و همه چيز را با خودم مصادره كنم، و اين كار بايد انجام پذيرد. امام هشتم در پاسخش فرمودند: كه تو همينجا منتظر بمان و صبر كن، من سوگند ياد مىكنم كه هرچه اين بانوان از زيورآلات و لباس و غيره دارند برايت بياورم، جلودى نپذيرفت و برخواستهاش اصرار مىورزيد، و حضرت امام رضا (علیه السلام) پيوسته مىفرمودند كه اگر صبر كنى من قول مىدهم هرآنچه در اطاق و در اختيار آن مخدرات هست نزد تو بياورم، تا اينكه جلودى پذيرفت. امام وارد اطاق شده و به آن مخدّرات امر فرمودند كه هركدام جز يك پيراهن برتن، آنچه كه دارند اعم از زيورآلات، خلخال، گوشواره و حتى مقنعههاى روى سرشان را به همراه تمام أثاثيه خانه به جلودى دادند. از اين واقعه مدتها گذشت تا اينكه حضرت امام رضا (علیه السلام) به خراسان تشريف آورده و به اصطلاح وليعهد مأمون عباسى شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافيان و درباريان با آن حضرت بيعت كنند، و همه بيعت كردند جز نفرات معدودى كه يكى از آنها همين جلودى بود. مأمون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بيعت با امام رضا (علیه السلام) به زندان افكند. جلودى با آن سابقه ننگين و با آن دشمنى و هتك حرمتى كه نسبت به امام رضا (علیه السلام) روا داشت، و با آنكه با آن حضرت از بيعت هم سرباز زد، مورد لطف و عنايت و عفو حضرت رضا (علیه السلام) قرار گرفت به اين ترتيب كه يك روز بعد از زندانى شدن جلودى مأمون به خدمت امام هشتم (علیه السلام) شرفياب شده، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ايشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانيان احضار شوند. حضرت امام رضا (علیه السلام) كنار مأمون نشسته بودند كه از دور چشمشان به جلودى افتاد، با وجودى كه از ظلم و ستم آن شخص دلآزرده بودند، مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مىدانستند كه جلودى با ايشان دشمنى آشكار دارد، با تمام اينها جلودى را عفو كرده و با لطف و مرحمت خويش از گناهان او چشم پوشيدند، و به همين جهت رو كرده به مأمون و با صورت گشادهاى فرمودند: اين پير مرد جلودى را به من ببخش و آزادش كن، مأمون با صداى آهسته عرضه داشت: اين همان است كه دختران پيغمبر را آزرده و خانه شما را چپاول كرده است! اما جلودى از آن كينه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا (علیه السلام) داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون مىخواهند، از اين رو به مأمون گفت: ترا به خدا و به خدمتگذاريم به پدرت هارون سوگند مىدهم كه خواهش اين آقا را نسبت به من نپذيرى! مأمون كه وضع را چنين ديد از بزرگوارى امام رضا (علیه السلام) و خباثت جلودى در شگفت شده و به جلودى گفت: نه بخدا سوگند خواهش اين آقا را نسبت بتو عملى نمىكنم، سپس به دژخيم خودش دستور داد گردنش را بزند (اعيان الشيعه ج1 ص42).
اين اخلاق پسنديده اهل بيت پيغمبر، بخصوص راجع به عفو گنهكاران يكى از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام و جذب مردم به اين دين مقدس بود، پيامبر بزرگ اسلام (ص) در موارد بسيارى از تقصير گنهكاران مىگذشت با وجودى كه قدرت داشت، و مىتوانست انتقام بگيرد.
حضرت علىّ بن ابىطالب (علیه السلام) اهل جمل و اسيران صفّين و خوارج نهروان را بخشيد با وجودى كه قادر بر انتقام بود چرا كه از قديم گفتهاند (در عفو لذّتى است كه در انتقام نيست) و گرچه انتقام لذت بخش است ولى لذت ترك آن بيشتر مىباشد، و گفته شاعر فارسى (سعدى): اگر لذّت ترك لذّت بدانى***دگر لذّت دهر لذّت نخوانى
امام حسن مجتبى (علیه السلام) از گناه آن مردى كه به ايشان ناسزا گفت چشم پوشيده و با او ملاطفت كردند (عوالم العلوم نوشته شيخ عبدالله بحرانى ج16 چاپ جديد قم ص121.)
حضرت امام حسين (علیه السلام) حتى در جبهه جنگ از دشمن ناتوان شده خود چشم پوشيده و عفوش نمود، بلكه او را كمك هم كرد(پيشواى شهيدان نوشته آيةالله سيد رضا صدر ص72.)
امام سجاد (علیه السلام) از مروانى كه به جدّش پيامبر، اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى و امام حسين (صلوات الله عليهم اجمعين) آسيب رسانيده و آن بزرگان را اذيّت و آزار داده بود، نه تنها چشم پوشيدند، بلكه او را پناه داده و مورد مرحمت هم قرارش دادند (الكامل فىالتاريخ نوشته ابن الاثير چاپ1385 ه بيروت ج4 ص113.) امام محمد باقر (علیه السلام) از آن مردى كه مسيحى بود و به حضرتشان ناسزا گفت و مادر مخدّره آن امام معصوم را كلفت آشپزخانه خواند گذشت نموده و برايش دعا هم كردند (مناقب آل ابىطالب، چاپ ايران، جلد3 صفحه337).
امام جعفر صادق (علیه السلام) از گناه كنيزى كه بچه آن حضرت را بىاختيار از بلندى بهزمين زده و كشته بود نه تنها چشم پوشيده، بلكه آن زن را آزاد هم فرمودند(بحار الانوار، چاپ جديد، ج47 ص24).
امام موسى بن جعفر كاظم (علیه السلام) كه مواجه شده بودند با يك نفر مخالف و دشمن و از او ناسزا شنيده بودند، به مزرعهاش رفته و كيسهاى زر به وى داده، و گناهش را هم عفو كردند (بحار الانوار، چاپ جديد، ج48 ص102).
و بالاخره يك نمونه از عفو و گذشت حضرت علىّ بن موسى الرّضا (علیه السلام) را نيز نقل كرديم كه آن بزرگوار نيز مانند اجداد طاهرين و نياكانش از گنهكار چشم پوشيده، و مردم را دوست مىداشت.
متأسفانه حكومتهائى كه بهنام اسلام سركار آمدند، از قبيل بنى اميه، بنى العبّاس، عثمانيان در تركيه و غيره اين شيوه را نه تنها پيش نگرفته، بلكه چهره اسلام را نيز سياه جلوه داده و اسلام را متّهم ساختند، آنان نه تنها از تقصير و لغزش گنهكاران گذشت نمىكرده، بلكه بيگناهان را نيز در زندانهاو تحت شكنجه قرار داده و با شلاق و چكمه استبداد سركوبشان ساختند، و اگر تاريخ صحيح شيوه رفتار و كردار پيامبر اكرم و اهلبيت طاهرينش را به عنوان معيارها و نمونههاى كاملى از تجلّى اسلام واقعى ثبت نمىكرد، امروز نامى از اسلام و رحمت اسلامى باقى نمانده بود، بلكه صفحات سياهى از كشتارهاى فردى و دستهجمعى، مصادره اموال، زندانهاى مخوف، شكنجههاى وحشيانه، تجاوز به نواميس مردم به نامهاى مختلف، سركوب آزاديهاى مردم به نامهاى مختلف، به بند كشيدن علما و دانشمندان، دريافت مالياتهاى ظالمانه، جنگهاى وسيع بر سر قدرت و به طور كلّى زير پا گذاشتن احكام قرآن و اسلام به نام اسلام به چشم مىخورد، بهطورى كه هيچكس ديگر نمىتوانست حتى سخنى از اسلام و حاكميّت آن به ميان آورد. و اين خاندان مطهّر پيامبر بودند كه انواع شكنجهها، زندانها، فاجعههاى خونين و ديگر نابسامانيها را بهجان خريدند، تا براى نسلهاى آينده حجّت باشند، و براى هميشه پيشوا و مقتداى جامعه اسلامى به حساب آيند. يكى از شاعران شيعه از زبان اهلبيت پيامبراكرم (عليهم السلام) قطعه شعرى سروده كه آن بزرگان را با حكومتهاى بنى اميه و بنى العبّاس اين چنين مىسنجد:
ملكنا فكان العفو منّا سجـيـة *** ولما ملكـتم سال بالدم ابطــع
وحـلّلتم قتل الاسارى وظـالما *** غدونا عن الاسرى نعفّ و نصفح
فحسبكم هذا التفاوت بينــنا *** و كل انـاء بالـذى فيه ينضـح
ترجمه شعر: زمانى كه قدرت به ما آل محمد رسيد، عفو و گذشت از اخلاق و خوى ما بود، اما زمانى كه ملك به شما رسيد سرزمينهاى وسيعى را سيل خون بيگناهان فرا گرفت. و شما كشتن اسيران را حلال كرديد، و در حالى كه ما پيوسته اسيران را عفو كرده و از آنان گذشت مىكرديم. و همين تفاوت ميان ما براى شما كافى است، چرا كه از كوزه برون تراود آن را كه در اوست.