ای هنر ها گرفته برکف دست....
28 آذر 1395
زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر ازآن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او ، تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو می روی به ترکستان است
چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند . پسری صاحب فراست1 داشت گفت: ای پدر باری به مجلس سلطان در ، طعام خوری !
گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید . گفت :” نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.”
ای هنر ها گرفته برکف دست عیبها برگرفته زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل 2
1.تیز هوشی 2.حیله گر
منبع: گلستان سعدی ،باب اول،حکایت 6،ص57