احساس حقارت
بعضیها در مقابل نظم خیابانی غرب، احساس حقارت میکنند،
برخی دیگر در برابر دانشهای غربی و کتابخانههای بزرگ آنها…
«بعضي از كساني كه به كشورهاي غربي سفر ميكنند به سرعت در مقابل كوچكترين محصول غربی، احساس حقارت ميكنند.
برخي در مقابل نظم ظاهري غرب احساس حقارت ميكنند؛ همين كه مثلاً نظم خياباني آنها را در رفتوآمد و ارتباطاتشان ميبينند يا نظم را در مظاهر اجتماعي مشاهده ميكنند حقارت آنها را فرا ميگيرد؛ مثلاً در مقابل يك فروشگاه زنجيرهاي احساس حقارت ميكنند! يا مثلاً در مقابل متروي ژاپن و نظم حاكم بر آن منفعل ميشوند. آنها وقتي به جامعه خود ميآيند كاملاً پيداست كه در مقابل آن مظاهر، تحقير شدهاند و از موضع قدرت صحبت نميكنند.
برخي هم در مقابل نظم تكنولوژي و در برابر گستره علمي آنها خود را حقير ميبينند. آنها هم وقتي بر ميگردند كاملاً پيداست كه در مقابل پيچيدگي توليد علم و دانش آنها و مجامع تحقيقاتي و كتابخانههاي بزرگ آنها احساس حقارت كردهاند.
اگر جامعهاي اينچنين احساس حقارت کند، در قدم بعد از آن، احساس فريفتگي کرده و همچنين دچار انحلال ميشود و اين انحلال هم به دست خود اين ملت اتفاق ميافتد!
ملتي كه فريفته ارزشهاي ديگران ميشود و پيشرفت و توسعه و كمال را در راه ديگران ميبيند، به خودي خود در آن مسير و در مقابل آن حركتي كه آنها انجام دادند منحل خواهد شد…».
استادسیدمحمّدمهدی میرباقری