دایرةالمعارف عشق
قالب تنگ لفظ، تاب دریای خروشان و پر موجش را ندارد.
سینه تنگ واژهها را گنجایش عظمت صفات عالیاش نیست.
نام و نشان زنجیری بر پر پرواز در آسمان بیکران معنویتش است. تنها اقیانوس بیپایان معنا، آسمان نامحدود مفهوم و آیینه وسیع باطن و مضمون میتواند جلوهای از جمال سیرت و خورشید صورت «مدرسه عشق»، بسیج را به تماشا بگذارد. فقط قاب عالیترین مضامین و صفات انسانی میتواند، عکس زیبای لحظههای ماندگار، زلال و پاک «لشکر مخلص خدا» را در سینه و آغوش گرم خود بگیرد.
آری، بسیج دایرةالمعارف عشق و معرفت است. کتاب سبز ایمان است و قاموس سرخ عشق. کتابی که به قلم حکمت امام بسیجیان، خمینی، نگاشته شد و با شور همت و شعور غیرت بسیجیان امام منتشر شد. امامی که خود معلم و مبلغ فرهنگ بسیجی بود و دغدغه بسیج فرهنگی تا آخر عمر مهمان ذهن آسمانیاش بود. معلمی که با مشی و خط زیبای سیاست و گچ سفید دیانتش روی وجدان سیاه دنیای استبداد و ظلم نوشت: «بسیج لشکر مخلص خداست».
که دفتر تشکّل آنرا همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نمودهاند… بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامی و بینشانی گرفتهاند».
معلم و مبلغی که به صفا و خلوص شاگردان بسیجی خود غبطه میخورد و خود را کوچکترین دانشآموز «مدرسه عشق» به حساب میآورد و دعا میکرد که در روز رستاخیز در صف شاگردان این مدرسه به سوی بهشت قرب حرکت کند.
بسیج، دیوان شعر انقلاب اسلامی است که پیر جماران در اوج شعلههای آتش جنگ تحمیلی، سرود و به زیور طبع و چاپ پایداری و مقاومت بسیجیان آراسته شد. دیوانی که پر از غزلهای عاشقانه وداع فرزندان و همسران و پدران و غربت اشک و آه مادران و یتیمان است. دیوانی که پر از قصیدههای بلند اسارت، سوختن و ساختن و انتظار و مشحون از مثنوی حماسهها و رشادتها و شهادتهاست. دیوانی که سوز ابیاتش، دل دو بیتیهای باباطاهر را آتش میزند و جگر رباعیهای خیام را کباب میکند. دیوانی که قطعههای زمینی «بهشت زهرا»یش با پارههایی از بهشت و ملکوت خدا برابری میکند.
طنین بانک خوش عاشقی رسد به گوش بیا به مدرسه عشق ثبتنام کنیم
و بسیجی مفسّر اندیشمند حماسه حسینی است. شاگرد مدرسه عشقی که دست تک تک تکالیف استاد پیرش را میبوسد. مجنونی که در دشت شیدایی و عمل و بیابانهای غربت با قلم اندیشه و اسلحهاش مشق نام لیلی را تمرین میکند و قهرمانی که در گود ورزش باستانیاش علیگویان به گرد تکلیف، وظیفه و حق میچرخد. «بسیجی کسی است که نورش، خورشید را، موجش دریا را، استواریش کوه را، عزمش آهن را، وسعت روحش جهان را، صفتش واژهها را، بینامیش نام را، سوزش آتش را، سرعتش باد را و شهرهاش تمام اسطورهها را خجل کرده است».