جابر در عصر پیامبر
جابر در عصر پیامبر
هنگامی که پدر جابر به شهادت رسید، جابر 9 خواهر داشت. گروهی بر این باروند که جابر پنج فرزند داشت، سه پسر که عبد الرحمن، محمد و حمید نام داشتند. و دو دختر که میمونه و ام حبیب خوانده میشدند. به سبب نام پسرهایش، جابر را ابو عبد الرحمن و ابو محمد و گاه ابو عبد الله میخواندند. جابر در عصر پیامبر(صلی الله علیه واله)عنصری پاک، مجاهدی مخلص و صحابی رسولخدا (صلی الله علیه واله)شمرده میشد و همراه پیامبر(صلی الله علیه واله)در 19 غزوه از بیست و یک غزوه شرکت کرد. امام باقر(علیه السلام) فرمود: از جابر بن عبد الله انصاری شنیدم که میگفت: از رسول خدا (صلی الله علیه واله)در مورد سلمان پرسیدم ، فرمود: سلمان دریای علم و معرفت است که نمیتوان به آخر آن رسید. سلمان دارای علمگذشته و آینده است. خداوند دشمن دارد ، کسی را که با سلماندشمنی کند و دوست دارد آن را که با سلمان دوستی ورزد. عرض کردم درباره ابوذر غفاری، مقداد، و عمار یاسر چه میفرمایی؟حضرت پاسخ را تکرار کرد. از محضر رسول خدا (صلی الله علیه واله)بیرون آمدم، تا این چهار تن (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر) را دیدار کنم و به آنها بشارت دهم. وقتی از حضور رسول خدا(صلی الله علیه واله)حرکت کردم ، فرمود: «الی یا جابر و انت منا، ابغض الله من ابغضک و احب مناحبک» ای جابر، تو از خاندان ما هستی، خداوند دشمن دارد آن را که با تو دشمنی ورزد و دوست دارد آن را که با تو دوستیکند.
جابر نخستین زائر امام حسین (ع)
جابر نخستین زائر امام حسین (ع)
یکی از راههای عمیق و در عین حال ساده و آسان برای شناخت اسلام و آثار سازنده آن، مطالعه زندگی اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه واله) و امامانمعصوم (علیهم السلام) است. آنها که تا آخر عمر در خط پیامبر وامامان بودند و از جانب آن بزرگوران مورد تایید قرار گرفتند. جابر بن عبد الله انصاری از افراد نادری است که براستی شاگردفهیم، عارف، پارسا، مجاهد و وارسته پیامبر(صلی الله علیه واله)بود. وی بیش از90 سال عمر پربرکتخود را در راه اسلام و گسترش آن صرف کرد وشیرمردی مخلص و نستوه، عابدی وارسته و عاشق و عالمی پرتلاشبود. جابر پنج امام را درک کرد، از شاگردان و یاران مخصوص همهآنها بود و در نشر اندیشه آنان، سهمی بزرگ داشت.«جابر بن عبد الله انصاری» کسی بود که هم اسلام او را پرورشداد و هم او موجب رشد و گسترش اسلام شد. او در این میدان، گویسبقت از همگنان ربود و چنان درخشید که وی را از «اصفیا»میدانند.او به دو موضوع، که در مکتب اسلام بسیار مهم و سرنوشتساز است،اهمیتبسیار میداد: 1- پاسداری و نگهبانی عمیق و جدی از خط راستین ولایت و رهبریامامان برحق، 2- نقل و نشر احادیث پیامبر و امامان(علیهم السلام) و گسترشفرهنگ اسلام. او چنان به نشر روایات اهمیت میداد که در تمامکتب احادیث اسلامی، نام او به عنوان ناقل حدیث و ناشر فرهنگاهل بیت (علیهم السلام) میدرخشد
جابر کیست؟
جابر بن عبد الله انصاری یار باوفای پیامبر (صلی الله علیه واله)و شیفته حق وپاسدار جان برکف اسلام حدود پانزده سال قبل از هجرت در مدینه ودر خانوادهای محترم، از خاندان «خزرج» متولد شد. پدر جابر«عبد الله بن عمرو» از نخستین کسانی است که قبل از هجرتپیامبر(صلی الله علیه واله)از مکه به مدینه، اسلام را پذیرفت. او تمام زندگیاشرا وقف گسترش اسلام کرده بود. و بیش از صد سال داشت. در جنگ بدرشرکت کرد و در جنگ احد به درجه رفیع شهادت دستیافت. نام مادرجابر «نسیبه» بود و دختر، عقبه بن عدی به شمار میآمد.
امام ساختگی به جای حاکمیت خدا دنبال «تعامل با کدخدا» است
امام ساختگی به جای حاکمیت خدا دنبال «تعامل با کدخدا» است
درباره موضوع بنیادی تحریف امام خمینی (رحمة الله علیه)، بحثهای بسیاری از زوایای متعدد میتوان کرد، اما اگر ظرایف و دقایق این بحث، مرزبانی نشود باید اعتراف کرد که در همین بحث حتی با نام و عنوان تحریف امام، دچار تحریف میشویم! از همین رو، این نوشته میکوشد برای جلوگیری از ابتلا به عارضه خطرناک تحریف، به بازخوانی مبانی و اصول امام در گذر از نص بیانات ایشان بپردازد. متأسفانه ردپای جریان و افرادی در صحنه اجتماع و سیاست مشاهده میشود که به «ترور نرم» منظومه فکری امام خمینی روی آوردهاند تا محکمات اندیشه او را محو نمایند و در حال تحمیل یک امام ساختگی بر پایه به اصطلاح قواعد مدرنیته و سیاست لیبرال مسلک هستند که در یک کلام بجای حاکمیت خدا، تعاملات با کدخدا پیگیری و رهگیری میشود.
1. یکی از نقاط تحریف امام، تلاشی است که میکوشد خط پیوند سیاست و دیانت در نگاه و روش ایشان را کمرنگ نماید، چون هرچقدر این خط کمرنگ شود، آنگاه میتوانند بر عرفی شدن سیاست مانور و جولان بدهند. این درحالی است که در مکتب امام خمینی (رحمة الله علیه) برخلاف مکاتب سوسیالیسم و کمونیسم برآمده از ماتریالیسم و لیبرالیسم برآمده از اومانیسم، سیاست بر پایه دیانت و دستورات اسلام ناب محمدی است. همچنانکه خود امام درباره سیاست میفرمایند: «مگر سیاست غیر از این است؟ یک مملکتداری به طرز صحیح و عاقلانه موافق با همه روابط و ضوابط که در اسلام بوده است.» (1)
اگر غیر از این باشد، آسیبشناسی امام خواندنی است: «آنها [غربیها و شرقیها] به کره مریخ هم بروند و به کهکشانها راه یابند باز از سعادت و فضایل اخلاقی و تعالی روانی عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی خود را حل کنند؛ چون مشکلات اجتماعی و بدبختیهای آنها، محتاج راهحلهای اعتقادی و اخلاقی است و کسب قدرت مادی یا ثروت و تسخیر فضا از عهده حل آن برنمیآید. ثروت و قدرت مادی و تسخیر فضا احتیاج به ایمان و اعتقاد و اخلاق اسلامی دارد تا تکمیل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گیرد، نه اینکه بلای جان انسان بشود.» (2)
نقطه کانونی منظومه فکری امام، متمرکز بر «مَا أَنزَلَ اللّهُ» و حرف دین است. برای همین در نامه به گورباچف از شکستن استخوانهای مارکسیسم سخن به میان آورد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به علت طرد دین از صحنه اجتماع و سیاست و زندگی مردم هشدار داد. این درس عبرتی برای سکولارها و دینگریزان است: در سال 1378، یعنی 11 سال بعد از نامه امام خمینی، گورباچف در مصاحبه با واحد مرکزی خبر مسکو، از اینکه به هشدارهای آن روز امام بیتوجهی کرده ابراز تأسف کرد و گفت: «مخاطب پیام آیتالله خمینی از نظر من همه اعصار در طول تاریخ بود … اگر ما پیشبینیهای آیتالله خمینی را در آن پیام جدی میگرفتیم، قطعاً امروز شاهد چنین وضعیتی نبودیم.»
2. اگر سیره امام خمینی را بر پایه نظرات شخصی تعریف و روایت کرد و از توجه و تمرکز ایشان بر مدیریت فقهی جامعه نگفت، بدون تردید تحریف وی محسوب میشود. بنابراین، فقهزدایی از روش و سیره امام در اداره حکومت یکیدیگر از نقاط تحریف امام است. به تعبیر امام خمینی: «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمام فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه تئوری واقعی کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.» (3)
3. مبارزه با استکبار و نفی سلطهگری از مبانی اصلی مکتب امام خمینی است و تحریف امام، آنجایی است که جریان و افرادی با حربه ناشیانه خاطرهگویی و تفسیر به رأی کلام ایشان بخواهند جا بیندازند که امام در اواخر عمر به دنبال حل مسأله رابطه با آمریکا بودند. درحالی که این صراحت نظر امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله است که میفرماید: «اگر در روابط تجاری و غیرتجاری ترس تسلط سیاسی و غیرسیاسی اجانب بر اسلام و سرزمینهای مسلمین باشد که موجب استعمار آنها و استعمار کشورهایشان شود. هرچند این استعمار معنوی باشد؛ برتمامی مسلمانان واجب است از آن دوری کنند و این روابط حرام است.» نباید فراموش کرد امام همان امامی است که در رد تصویب کاپیتولاسیون به اصل قرآنی «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»- موسوم به قاعده نفی سبیل در فقه- استناد کردند.
4. یکی از نقاط تحریف امام این است که خوی کاخنشینی و اشرافیگری و تجملگرایی مسئولان از نگاه امام عادی تلقی شود. درحالی که به تعبیر رهبر بصیر انقلاب: «امام طرفدار جدی حمایت از محرومان و مستضعفان بود و نابرابری اقتصادی و اشرافیگری را با شدت و تلخی رد میکرد.» (4) از سوی دیگر؛ امام خمینی اهتمام ویژهای نسبت به مسأله محرومین و مستضعفین داشتند: «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم، ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالم باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر دادند و فرمود: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. (5) تا جاییکه حضرت امام در بیان نقش و جایگاه محرومین فرمودند: «محرومین به ما منت دارند که ما را از این قیدی که ابرقدرتها به دست و پای ما بسته بودند نجات دادند، آنها بر کشور ما منت دارند که اسلام عزیز را در این کشور حاکم کردند.» (6)
اینجاست که در مکتب امام خمینی عدالت و به خصوص عدالت اجتماعی از جایگاه بسیار ممتاز و مؤثری برخوردار است: «مبنای جمهوری اسلامی بر عدالت اجتماعی است.» (7) و اشاره میکنند که نهضت انبیاء بر مبنای عدالت اجتماعی بوده است: «پیغمبراکرم تشکیل حکومت داد، مثل سایر حکومتهای جهان، اما با انگیزه بسط عدالت اجتماعی» (8) و البته مقوله عدالت در مکتب امام متمایز از مکاتب غیرتوحیدی غرب و شرق است، چرا که در لیبرالیسم و مکاتب غربی سرمایهداری، بهرهمندی مطلق از امکانات مورد نظر است و در سوسیالیسم و مکاتب شرقی تساوی و برابری مطلق و مالکیت اشتراکی مطرح است؛ درحالی که در مکتب امام چنین نیست. ایشان معتقدند: «اسلام نه با سرمایهداری ظالمانه و بیحساب و محرومکننده تودههای تحت ستم و مظلوم موافق است، نه با رژیمی مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم و لنینیسم که با مالکیت فردی مخالف و قائل به اشتراک است؛ بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت و احترام به آن به نحو محدود در پیدا شدن مالکیت و مصرف است که اگر به حق به آن عمل شود، چرخهای اقتصاد سالم به راه میافتد و عدالت اجتماعی که لازمه یک رژیم سالم است تحقق مییابد.» (9) بنابراین، اگر جریانی به نام عدالت اجتماعی، توسعه عاریتی از لیبرالیسم را به میدان آورد و فتوا دهد: «اگر در فرآیند سیاست تعدیل اقتصادی، طبقهای از جمعیت (اقشار مستضعف) زیر چرخ دندههای توسعه له شوند اشکال ندارد!» این تحریف محکمات امام در میدان سیاست و اقتصاد است.
پینوشتها:
1. صحیفه نور، ج5، ص 109.
2. ولایت فقیه، امام خمینی، ص 61 و 71.
3. صحیفه نور، ج12، ص 89.
4. سخنان رهبری در بیست و ششمین سالگرد امام خمینی.
5. ولایت فقیه، چاپ سوم، 1374، تهران، ص 82.
6. صحیفه امام، ج71، 425.
7. صحیفه امام، ج9، ص 17.
8. همان، ج12، ص 392.
9. برگرفته از وصیتنامه امام خمینی.
منبع مقاله :
عصر اندیشه، شماره 8، شهریور 1394
پوشش نداشتن زنان جاهلی
پوشش نداشتن زنان جاهلی
به رغم گزارشهای حاکی از حجاب زنان عرب در دورهی جاهلیت، شواهد دیگری نیز بیانگر پوشش نداشتن آنها است.
1. قرآن:
قرآن وضعیت زنان را قبل از اسلام و در دورهی جاهلیت در مواردی یادآوری میکند از جمله:
1. زمانی که به زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان میدهد که در خانه بمانند، به آنان چنین خطاب میکند: «وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى »خود را مانند جاهلیت نخستین زینت نکنید.»
از آیهی مذکور و معانی متعددی که برای واژهی «تبرجن» در تفاسیر و کتب لغت بیان شده است، میتوان چنین نتیجه گرفت که در جاهلیت، زنان برخی از زیباییهای بدن را که پوشیدن آن در اسلام واجب شد، آشکار مینمودند.
2. خداوند خطاب به زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و زنان مؤمن چنین میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ …؛ «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبابها (روسریهای بلند) خود را بر خویش فرو افکنند».
غرض اصلی خداوند در این آیه تغییر پوششی بوده است که قبل از نزول آیه وجود داشته است. از ام سلمه روایتی دربارهی این آیه وارد شده که میگوید: من برتر از زنان انصار ندیدم؛ همین که آیات سورهی نور نازل شد، یک نفر از آنها دیده نشد که مانند سابق بیرون بیاید. سر خود را با روسریهای مشکی میپوشیدند، گویی که کلاغ روی سرشان نشسته بود.
می توان چنین نتیجه گرفت که قبلاً زنان عرب پوشش چندانی نداشتند و اعضایی از بدنشان پوشیده نبوده است.
دیدگاه جاحظ دربارهی پوشش زنان جاهلی:
جاحظ در این باره میگوید: «میان زنان و مردان عرب حجاب نبود و به نگاه اتفاقی و پنهانی خرسند نبودند؛ بلکه زن و مرد سخن میگفتند و شب نشینی میکردند و دو به دو کنار هم مینشستند و با هم بودند. مردی که خیلی به این گونه روابط علاقه داشت، «زِیر» - به معنای بسیار ملاقات کنندهی زنان – مینامیدند. این ملاقات نیز درجلوی چشم بزرگ ترها و شوهران بود. آنان را منع نمیکردند. وی سپس داستان جمیل و بثینه و عشق آن دو به یکدیگر و روابط، آنها را با هم (با آنکه بثینه شوهر داشت) بیان میکند و اضافه می کند: «بدین گونه همواره زنان و مردان عرب در جاهلیت و اسلام گفت و شنود داشته اند، تا اینکه حکم حجاب بر زنان پیامبر و مخصوص ایشان نازل شد».
- کنار گذاشتن پوشش در موارد خاص:
بسیاری از اشعار دورهی جاهلیت در شرایط خاصی زنان را بدون پوشش سر و صورت و در برخی موارد برهنه توصیف کرده اند.
عزاداری:
چنان که گذشت، ربیع بن زیاد عبسی زنان را این گونه توصیف میکند که در ماتم و اندوه مالک بدون پوشش و با سیلی زدن بر صورت بر مصیبت او نوحه سرایی میکنند. «هر کس که به کشته شدن مالک خشنود است، در روز نزد زنان قبیله ما بیاید. و زنان را میبیند که چگونه با کمال حسرت ناله میکنند و در سحرها بر صورت خود لطمه میزنند. این زنانی که قبلاً صورت خود را میپوشانیدند، امروز چهرههای خود را برای دیگران آشکار میکنند. زنان آزاد صورت خود را برای شخصی میخراشند که نرم خوی و خوش خبر باشد».
ترس از اسارت:
در زمان جنگ برخی زنان وقتی از شکست و عقب نشینی قوم خود مطمئن میشدند، از ترس اسارت حجاب را کنار میگذاشتند و خود را شبیه به کنیزان میکردند تا بتوانند فرار کنند و اسیر دشمن نشوند.
طرفه، زنان بی حجابی را که قصد داشتند از دشمن فرار کنند، چنین توصیف میکند:
سائلوا عنّا الّذی یعرفنا *** بقوانا یوم تحلاق اللمِّم
یوم تبدی البیضُ عن أسوُقها *** و تَلُف الخیل اعراجَ النَّعَم
سَبرةبن عمروالفقعسی در بیان عیبهای قبیلهی بنی نهشل میگوید که زنان آنها خود را از ترس اسارت شبیه کنیزان و برهنه میکنند:
و نسوتکم فی الرّوع بادٍ وجوهها *** یُخَلنَ إماء و الإماء حرائر
أعَیّرَّتنا البانها و لحومها *** وذلک عارٌ یا ابن رَیطَه ظاهر
هنگام طواف کعبه:
در آن دورهی تاریخی، افرادی که از قبایل دور و نزدیک برای زیارت خانهی خدا میآمدند، سه گروه بودند: 1- قبایلی که خانهی خدا را عریان میکردند که به آنها حِلّه گفته میشد. 2. افرادی که با لباس طواف میکردند که به حمس معروف بودند. 3. قبایلی که مخلوطی از این دو گروه بودند که طلس نام داشتند.
چنان که گذشت، گروه حلّه در آوردن لباس را در زمان طواف بر خود واجب میدانستند. آنها، معتقد بودند با درآوردن لباس، گناه از بین میرود. آنها اعتقاد داشتند که نباید خدا را با لباسهایی که در آنها گناه انجام داده اند، عبادت کنند، بلکه با درآوردن لباسهایی که در آن خدا را معصیت کرده اند، با طهارت خدا را عبادت کرده اند.
این قاعدهی عمومی در میان قبایل حلّه بود که کسی جرئت مخالفت با آن را نداشت. زنان نیز از این عموم مستثنی نبودند و آنها هم درحالی که خود را برهنه میکردند، طواف میکردند.
قرطبی و طبرسی نیز در شأن نزول آیهی 31 سورهی اعراف آورده اند: «یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ؛ ای فرزندان آدم، هنگام داخل شدن به مسجد، لباس دربرگیرید».
«مشرکان، کعبه را برهنه طواف میکردند. مردان در روز و زنان در شب. پس برهنه طواف کردن حرام شد و این آیه نازل شد».
مؤید این سخن گزارشی است که جاحظ دربارهی صباعه، همسر عبدالله بن جدعل نقل میکند که وقتی صباعه خواست از همسرش طلاق بگیرد و با شخص دیگری ازدواج کند، عبدالله برای ازدواج او با دیگری شرط کرد که باید صد شتر قربانی کند و نیز پارچهای به فاصلهی دو کوه ابوقیس و قُعَیقان ببافد و همچنین کعبه را برهنه طواف کند. او پذیرفت. جاحظ از قول مطلب بن ابی وداعه نقل میکند: «من پسربچهای بودم، آن زن را دیدم که برهنه طواف میکرد. وقتی پشت میکرد، دنبالش میرفتم و وقتی پیش میآمد، او را استقبال میکردم. از او قشنگتر مخلوقی ندیدم».
ج- عوامل مؤثر در بررسی حجاب زنان اهلی
استنباط دقیق و صحیحی از واقعیت پوشش زنان جاهلی نمیتوان بیان کرد، ولی بهتر است برای تبیین مسئله به نکاتی توجه کرد.
نوع پوشش:
زنان عرب تبار از لباسهای متنوعی برای پوشش استفاده میکردند؛ از جمله معروفترین آنها عبارت اند از:
1. خمار:
قطعهای جامهی نادوخته بود، همانند روسری و مقنعه امروزی، که در آن زمان زنان برای پوشش سر از آن استفاده میکردند.
2. جلباب:
جامهی وسیعی بود که از چارقد بزرگتر و از عبا کوچکتر بود که زن به وسیلهی آن، سر و سینهاش را میپوشاند و در هنگام خروج از منزل، از این پوشش استفاده میکردند.
3. نقاب:
روبندی است که با آن صورت را میپوشاندند که انواع متفاوتی داشت.
معروف بودن این پوششها و فرهنگ بودن آن در بین زنان عرب نشان دهندهی پوشیده بودن آنها است.
طبقات اجتماعی:
چنان که قبلاً بیان شد، جامعهی اهالی از گروههای مختلفی همچون طبقهی اصیل، موالی، بردگان، فقرا و ثروتمندان متشکل بودند. در چنین جامعه ای، زنان طبقهی بالا و اشراف به راحتی و بدون قید و بند با مردان در ارتباط بودند؛ جاحظ در این باره میگوید: زنان طبقهی بالای عرب برای گفتگو با مردان مینشستند و مجلس برگزار میکردند.
در چنین جامعه ای، پوشش زنان طبقه بالا و اشراف با زنان فقیر و کنیز متفاوت بود و استفاده از نقاب، نوعی لباس تجمل مخصوص زنان اشراف و آزاد به حساب میآمد. آنها همچنین از لباسهای دیگری همچون جلباب نیز استفاده میکردند که نشان دهندهی طبقهی بالای اجتماعی و مرفه بودن آنها بود. در مقابل، زنان فقیر و کنیز از کمترین لباس برای پوشش خود استفاده میکردند و صورت آنها باز بود و چه بسا سر را نیز نمیپوشاندند که این پستی و پایین بودن سطح فرهنگ و ابتذال آنها را نشان میداد. قبلاً گفته شد که در جنگها نیز در زمان شکست از دشمن، زنان برای مصون ماندن از اسارت، پوشش خود را برمی داشتند تا خود را شبیه کنیزان بکنند.
به هر حال، به طور کلی میتوان گفت که پوشش زنان عرب یکی از ارزشهای آن جامعه به شمار میآمد، چنانچه شنفری در وصف زنش یکی از خصوصیات او را پوشش او برمی شمارد یا هندبن صعصعه به حجاب خود افتخار میکند که خمار را جز نزد چهار نفر باز نکرد. یا سبرةبن عمرو در بیان عیوب قبیلهی بنی نفش، شباهت زنان آنها را به کنیزان و برداشتن پوشش را از عیوب آنها برمی شمارد. ولی این بدان معنا نیست که همهی قشرهای جامعه پوشش کافی داشتند و همهی اعضا خود را میپوشانیدند بلکه عموم جامعه با توجه به پوششی که داشتند، از خمار و جلباب استفاده میکردند و در عین حال قسمتی از مو و اعضای بدن خود را نیز آشکار میکردند.
همچنین برهنه بودن آنها در طواف را نیز به حساب بی حجابی آنها نمیتوان گذاشت؛ زیرا این حکم کلی در میان زنان و مردان گروه حلّه بود که در هنگام طواف به قصد و نیت عبادی و در مواقع خاص صورت می گرفت، یا برکناری پوشش در هنگام شکست را نیز نمیتوان دلیل بر پوشش نداشتن آنها دانست؛ زیرا اسارت و عواقب شومی که در پی آن میآمد، بدتر از بی حجابی آنها بود.
پوشش زنان جاهلی
پوشش زنان جاهلی
در جامعهی جاهلی، زنانی حجاب و پوشش کافی داشتند که از بهترین نمونههای آن جنگ فجار ثانی است که این جنگ بر اثر اهانت دو جوان قریشی به زن محجوبی که نقاب بر چهره داشت، اتفاق افتاد. آورده اند، دختری از قبیلهی بنی عامربن صعصعه نشسته بود جوانان مکه میخواستند با او صحبت کنند و از او خواستند که رویش را باز کند. وقتی آن دختر به آنها توجهی نکرد و رویش را باز ننمود، یکی از جوانها بدون آنکه آن زن متوجه شود، پایین پیراهن او را با خاری به بالای آن بست و وقتی آن دختر جوان بلند شد، قسمت پایین تن او پیدا شد و همه خنده کنان گفتند: تو چهره ات را از ما بازداشتی ولی الان ما پشت تو را دیدیم. آن دختر جوان فریادکنان قوم را صدا زد که این ماجرا سرآغاز جنگی بین دو قبیله شد.
هند، دختر صعصعه، به خود افتخار میکند که خمار را جز نزد چهار نفر از بستگانش (پدرش صعصعه، برادرش غالب، دایی اش اقرع، و همسرش زبرقان بن بدر) از سر باز نکرده است.
ضرب المثلهایی نیز به چشم میخورد که نشان دهندهی حجاب زنان عرب تبار است؛ برای نمونه، ضرب المثل «إن العوان لا تعلم الخمرة» را برای زن مجربی به کار میبردند که به او یاد نمیدهند تا چه کار بکند.
برخی از اشعار جاهلی نیز بیانگر حجاب زنان عرب میباشد چنان که برخی از اشعار بیان از آرزویی برای از میان رفتن حجاب و دیدن زیبایی نهفته در پس آن است: «هنگامی که قدم بر میدارد، از خود عطر خوش عنبر و زعفران میپراکند. ای کاش میگذاشت آن ردا از سرش پایین افتد تا زیبایی او نمایان شود».
و برخی از اشعار نیز برنمایانگر کردن گریبان و چشم تأکید دارد که پوشیده نگاه داشتن این دو عضو از انظار عمومی را تأیید میکند:
«اگر سر بچرخاند و گریبان چاک دهد، آن گلوگاه سفید و لطیف که به گردن زیبای آهوی وحشی میماند، تو را اسیر خواهد کرد».
شنفری در وصف زنش میگوید:
«فقد أعجبتنی لا سقوط قناعها *** اذا ما مشت و لا بذات تلفّت
کأنّ لها فیالارض نسیاً تقصه *** اذا ما مشت و ان تحدّثک تَبلت
او در حالی که در سرش مقنعه بود و چشمهایش را به زمین دوخته بود، راه میرفت؛ مثل اینکه چیز گمشدهای را جستجو میکرد و هنگام حرف زدن با مردان کوتاه حرف میزد».
همچنین خمربن تولب در وصف زنش چنین میسراید:
«وصدّت کأن الشمس تحت قناعها *** بدا حاجب منها و ضنَّت بحاجب
خود را پوشانید گویی که خورشید زیر مقنعهاش بود. حجاب از او شروع شد و به دلیل پوشش او بخل ورزید».
ام عمرو، دختر وقدانی، در تشویق مردان قبیله برای جنگ و انتقام جویی چنین میسراید:
«إن انتم لم تطلبوا بأخیکم *** فذروا السلاح و وحشبو بالأبرق
و خذوا المکاحل و المجاسد و البسوا *** نقب النساء فبئس رهط المُرهَق
اگر شما در طلب انتقام خون برادرانتان نیستید، پس سلاح را بر زمین بگذارید و فقط سوار بر اسب بروید. سرمه دان بگیرید و لباسهای چسبنده بپوشید و مانند زنان نقاب بزنید. چه بد است قوم بی حمیت و نادان».
همچنین ربیع بن زیاد عبسی، حزن و اندوه و مرثیه سرایی زنان را بعد از کشته شدن مالک بن زهیر چنین به تصویر میکشد:
«من کان محزوناً بمقتل مالک *** فلیأت نسوتنا بوجه نهار
یجد النساء حواسرا یندبنه *** یلطمن اوجههن بالأسحار
قد کن یَخباّن الوجوه تستراً *** فالیوم حین برزن للنُّظّار
یخمشن حُرّات الوجوه علی امریء *** سهل الخلیقه طیب الأخبار
«هرکس که به کشته شدن مالک خشنود است، در روز نزد زنان قبیلهی ما بیاید و ببیند که برای او با کمال حسرت ناله میکنند، و در سحرها بر صورت خود لطمه میزنند. این زنانی که قبلاً صورت خود را میپوشانیدند، امروز از شدت جزع و مصیبت متوجه بی حجابی خود نیستند، زنان آزاد صورت خود را برای شخصی میخراشند که نرم خوی و خوش خبر باشد».
همهی این اشعار به نحوی تأیید کنندهی حجاب و پوشش در میان زنان عرب تبار است. همچنین استفاده کردن از نقاب و خمار برای پوشش در اماکن عمومی مؤید دیگری بر وجود حجاب در آن جامعه است.
سپاسگذارم ایران، سپاسگزارم مجید مجیدی
زینب مغنیه، پس از دیدن فیلم «محمد رسول الله(ص)» در لبنان ، خطاب به مجید مجیدی، کارگردان این فیلم نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم
محمد رسولالله (ص) فیلمی است که کودکی پیامبر را روایت میکند، کاری است از مجید مجیدی کارگردان حرفهای و متعهد، پادشاهی که روی تخت سینمای معاصر نشسته است.
سه ساعت تمام گذشت بدون اینکه متوجه گذشتنش بشوم. از لحظات اول و تا لحظه آخر فیلم نفسم در سینه حبس شده بود. روی کدام عنصر زیبای فیلم بیشتر تمرکز کنم؟ در بین این همه زیبایی گم شدم! از زیبایی صحنهها و تصویرسازی رخدادها و شخصیتها تا موسیقی و بازیگری و اینها جدای از شخصیتی است که برای حضرت محمد (ص) به تصویر کشیده شد…
دیگر لذت جدیدی را هنگام فرستادن صلوات احساس میکنم، دیگر نمیتوانم آن را بیگریه تلفظ کنم…
حسرتی در دلم بهجا مانده است: پیامبری یتیم، مظلوم، مهربان که امروز با سوءاستفاده از اسمش به حریم دین تجاوز کردند…
ایکاش همه میتوانستند این فیلم را ببینند تا شاید در دلمان رحمت و اخلاقی را که به خاطر آن محمد(ص) فرستاده شد، بیدار شود.
سپاسگذارم ایران، سپاسگزارم مجید مجیدی
زینب مغنیه، خواهر شهید حاج عماد مغنیه (لبنان)»
عقل میگوید شرکت در پیاده روی و زیارت اربعین واجب است
عقل میگوید شرکت در پیاده روی و زیارت اربعین واجب است
نویسنده : حجت الاسلام پناهیان
ما بر سرِ این سفرۀ آماده نشستهایم و میخواهیم بهرهبرداری خودمان را بیشتر کنیم. مسلماً معرفت و نیت ما امکان بهرهبرداری ما را افزایش خواهد داد و فواید این سفر را برای ما بیشتر خواهد کرد و برکاتش را برای جهان اسلام، بلکه جهان بشریت بیشتر نازل خواهد کرد. در اینجا میخواهم نکاتی را عرض کنم که این نکات بتوانند به بهرهوری ما-از سفر اربعین- کمک کنند و برکت کار ما را افزایش دهند.
نکتۀ اول: «احساس وظیفه» برای زیارت اربعین
اولین نکته «احساس وظیفه کردن برای زیارت اربعین» است. ما باید به عنوان «وظیفه» با این سفر برخورد کنیم. بنده به دوستان مصاحبهگر رسانه عرض کردم که وقتی در مسیر پیادهروی اربعین، خواستید با زائرین مصاحبه کنید، همهاش از حسّ و حال معنوی آنها نپرسید که اینطور القاء شود که «ما صرفاً برای یک حال خوش معنوی آمدهایم تا لذتی ببریم و برویم!» در حالی که این وظیفۀ ما بوده که بیاییم.
اولین مفهومی که-در ارتباط با زیارت اباعبدالله الحسین(ع)- باید در ذهن و دل ما جا بگیرد این است که «این وظیفۀ ماست» همانطور که یک مؤمن در روز عاشورا احساس وظیفه میکند که برای امام حسین(ع) عزاداری کند، بدون اینکه در رسالههای عملیه به طرز خاصی بر او واجب کرده باشند. البته این زیارت را به شیوۀ حج، واجب نکردهاند و این هم یک اسراری دارد. گذاشتهاند خود مؤمنین این وظیفه را بفهمند.
امام صادق(ع) به یکی از دوستان خود فرمود: من شنیدهام برخی از مؤمنین هستند که دو سه سال بر آنها گذشته ولی به کربلا و زیارت امام حسین(ع) نرفتهاند.-حضرت طوری این سؤال را مطرح کردند که انگار معنایش این است: مگر میشود یک چنین افرادی هم باشند؟! در حالی که حضرت خودشان خبر داشتند که وضعیت چگونه است- آن شخص پاسخ داد: آقا جان! خیلیها هستند که اینگونه هستند. حضرت فرمود: این افراد در روز قیامت چگونه میخواهند جواب پیامبر(ص) را بدهند؟!
ضرورت زیارت امام حسین(ع) قطعاً از عمره بیشتر است
متاسفانه هنوز برخی میگویند: «کربلا را باید با دلت بروی!» یعنی اگر دلت حال و هوای سفر داشت، عزم سفر کنی! در حالی که ما چنین روایتی نداریم. بله؛ در روایات هست که وقتی به حرم رفتی، زیاد در آنجا نمان بلکه هرمقدار که توانستی بانشاط در حرم باشی، کافی است و زود برگرد. ولی اعلام کردهاند که فقرا لااقل سالی یکبار بروند و ثروتمندان لااقل سالی دو بار بروند و همچنین غیبت ما(نرفتن به کربلا) از سه سال نباید بیشتر باشد. در حالی که اصلاً دربارۀ حج، چنین مواردی نیست. و اگر شما یکبار به حج مشرف شوید، وظیفۀ خود را انجام دادهاید.
ضرورت زیارت امام حسین(ع) قطعاً از عمره بیشتر است و بر آن شرافت دارد.
ندانم تا من مسکین کدامم ز محرومان و مقبولان چه نامم
در محضر مرحوم مجتهدی تهرانی (ره)
اگر ماشین خوب کار کند و جاده هم هموار باشد امکان به خواب رفتن انسان در آن بیشتر است( چرا که به راحتی رانندگی می کند) ولی اگر ماشین خراب باشد یا جاده ناهموار و دشوار باشد احتمال به خواب رفتن و غافل شدن انسان کمتر است، انسان در مسیر آخرت نیز اینگونه است.
گاهی سختی ها احتمال بیدار ماندن را بیشتر می کند، زمانی خداوند خیر بنده ای را می خواهد، سختی هایی را در زندگی اش قرار می دهد که متنبّه شود و به خواب نرود ولی اگر خیر کسی را نخواهد او را در ناز و نعمت قرار می دهد تا غفلت او را فرا بگیرد و خدا را فراموش کند.
امام صادق علیه السلام: اِنَ الله اِذا اَرادَ بِعبد شَراً فَاَذنَب ذَنبًا اَتبَعَه بِنقمَة و یَذکُرُهُ الاستغفارَ و اِذاَ اَرادَ بِعبد شَراً فَاَذنَبَ ذَنبًا اَتبَعَه بِنِعمَة لیُنسِیَه الاستغفارَ وَ یَتَمادی بها و هُو قَولُ الله عَزَ و جَل سَنَستَدرِ جُهُم مِن حَیثُ لایعلمونَ بالنَعَم عندَ المعصی (کافی /2/452).
هنگامی خدا خیر بنده ای را بخواهد و آن بنده گناهی را مرتکب شود خدا دنبالش او را کیفری دهد و استغفار را به یاد او اندازد و زمانی که برای بنده ای بدی خواهد و او گناهی بکند خدا دنبالش نعمتی به او دهد تا استغفار را از یاد او برد و به آن حال ادامه دهد و این است گفتار خدای عزوجل «به تدریج و آهستگی آنها را غافلگیر می کنیم از راهی که ندانند» (اعراف/182).
یکی را پای بشکستی و خواندی یکی را بال و پر دادی و راندی
ندانم تا من مسکین کدامم ز محرومان و مقبولان چه نامم
«لذّت» نبریم به سرنوشت شیطان دچار میشویم
جت الاسلام پناهیان: «لذّت» نبریم به سرنوشت شیطان دچار میشویم
لذّت و شهوت همیشه بی ارزش نیست و همیشه به انسان ضربه نمی زند، ما به هیچ وجه بنا نیست همهی لذّت ها را در خودمان کور کنیم بلکه لذّات را باید در خودمان بیدار کنیم.
تقرب به خداوند متعال تنها از طریق تحمّل رنج نیست برخی اوقات به دلیل اینکه برخی لذّت ها را می توانیم ببریم به خداوند مقرب می شویم؛ مثلاً خصلت «سخاوت» برای انسان کریم، لذّت فوق العاده ای در پی دارد. کسی که از این سخاوت لذّت برد و برای دیگران سفره پهن کرد و دیگران از آن خوردند و او از اینکه دیگران مال او را کم کرده اند لذّت برد، با همین لذّت به درگاه خداوند مقرب می شود و با همین لذّت، «تعالی روح» پیدا می کند؛ اینجا لازم نیست انسان با هر لذّتی مبارزه کند. یا مثلاً کسی کودک خودش را ببوسد و او را نوازش کند، این محبّت که زجرآور نیست، بلکه لذّت دارد؛ خب هم لذّت می برد و هم طبق روایات با هر بوسه، خداوند یک درجه در بهشت به او می دهد.
وقتی درباره اهلبیت عصمت و طهارت خبر خوبی می شنویم و در فضای میلاد یک امام قرار می گیریم، لذّت می بریم. وقتی در فضای عید غدیر قرار می گیریم و قصه غدیر را برایمان تکرار می کنند، احساس لذّت و خرسندی به ما دست می دهد و «یفرحون لفرحنا» تحقق پیدا می کند. یقیناً این «فرح» و شادی که اینجا ذکر شده، لذت است؛ رنج که نیست. قطعاً این فرح، انسان را مقرب خداوند می کند. قیمت این فرح، لااقل بیشتر از قیمت گریه های برخی ها است؛ نمی خواهم بگویم این شادی ارزشش بیشتر از گریه برای اهلبیت است؛ از گریه برخی ها باارزش تر است. اتفاقاً گریه برای اهلبیت خیلی آسان تر از خوشحال شدن برای آن بزرگواران بدست می آید. برای اهلبیت خوشحال که شدی و لذّت هم بردی، به مقامات عالیه هم دست پیدا می کنی. این لذّتی است که کم پیدا می شود و واقعاً لذّت عمیقی هم دارد؛ آنقدر عمیق که در فقدان این لذّت، انسان حقّ دارد زار زار گریه کند؛ خود آن گریه هم لذّتبخش است. مثل لذّت «فرج» که همان تصور و تخیّلش، در انسان شادی ایجاد می کند، فرج که به تأخیر می افتد او گریه می کند.
برخی لذّت ها را حتماً باید ببریم و برخی لذّت های دیگر را باید در خودمان بیدار کنیم و مصداق برخی های دیگر را در خارج از خود جستجو کنیم و آن ها را ببریماصلاً بنا نیست «مبارزه با هوای نفس» مساوی با «مبارزه با لذّت» تلقی شود. منظور از «هوا»، لذّات و دوست داشتنی هایی هستند که انسان را ساقط می کنند، وگرنه از برخی دوست داشتنی ها اگر لذّت ببریم باعث رشد ما می شود و تازه ما باید بگردیم آنها را پیدا کنیم.
مؤمنین باید به گونه ای از دین خودشان حرف بزنند و آن را به گونه ای معرفی کنند که در جامعه این تلقی ایجاد شود که افراد با ایمان زندگی خوش تری دارند و انسان معنوی، از زندگی لذّت بیشتری می برد. تصور دیگران از دینداران و مؤمنین این است که آنها کم تر لذّت می برند. این تصور، یک اتهام نابجا است که باید آن را شکست.
وفاداری سلمان به آیه ی مودت
وفاداری سلمان به آیه ی مودت
وقتی آیه ی قُل لَّا أسألُکم عَلَیهِ أَجراً إِلَّا المَوَدَّهَ فِی القُربَی نازل شد، رسول خدا(ص) مردم را گرد آورد و آنان را از نزول این آیه آگاه ساخت.
همه ی حاضران گفتند: «ما بر پایه ی این آیه، پیوند محبت و دوستی با اهل بیت(ع) را در هر موقعیتی حفظ می کنیم».
بنابر نقلی دیگر، پیامبر(ص) فرمود: «ای مردم، خدای تعالی حقی را از من بر دوش شما گذاشته است. آیا آن را دوست می دارید؟»
رسول خدا(ص) این موضوع را دوبار تکرار کرد و کسی به ندای او پاسخ مثبت نداد. آن حضرت نیز با ناراحتی از جمعیت روی برمی تافت تا اینکه روز سوم ایستاد و سخن خویش را تکرار کرد و فرمود: «خواسته ی من طلا و نقره و مواد خوراکی و آشامیدنی نیست!» آنان گفتند: «خواسته ی خود را بیان کن!»
آن گاه رسول خدا(ص) آیه ی مودت را که هنوز اعلام نکرده بود، برای آنان خواند و فرمود: «خداوند چنین وظیفه ای را در قبال من برای شما واجب شمرده است». آنان گفتند: «این درخواست را از تو می پذیریم».
ولی پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، تنها هفت تن به سفارش این آیه عمل کردند. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: وَالله ما وَفَی بِها الا سَبعَهً ؛ «سوگند به خدا، تنها هفت تن به این آیه وفا کردند». سپس با معرفی این هفت تن، سلمان فارسی را در مقام نخستین تن ستود.
سلمان فارسی در مراسم غسل بدن مبارک پیامبر خدا(ص) شرکت داشت. امیرمؤمنان، علی(ع) در این باره می فرماید: «… من آنان (مردم) را به یاری دعوت کردم، ولی هیچ یک از ایشان پاسخ مرا ندادند، جز چهار تن: سلمان، عمار، مقداد و ابوذر».
همچنین آورده اند: هنگامی که حضرت زهرا(س) به شهادت رسید، بنابر وصیت آن حضرت، کسی را باخبر نکردند. حضرت علی(ع) به این وصیت عمل کرد. تنها چند تن را برای خاک سپاری حضرت زهرا(س) فراخواند که یکی از آنان، سلمان فارسی بود.
بدین ترتیب، خدمت، همراهی، ارادت و وفاداری سلمان به رسول اکرم(ص)، دخترش فاطمه ی زهرا(س) و امیرمؤمنان، علی(ع) تا واپسین لحظه ی زندگی او ادامه داشت.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه ی: وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَهُوَ الحَقُّ مِن رَّبِّهُم کفَّرَ عَنهُم سَیِّئَاتِهِم وَأَصلَحَ بَالَهُم از امام صادق(ع) روایت می کند: «مراد از آنچه به محمد(ص) نازل شده، علی(ع) است و این معنا حقی از سوی خداوند است، و آنان که عمل صالح انجام دادند، ابوذر، سلمان، عمار و مقداد بودند که پیمان خویش را نشکستند و بر ولایت و پیروی از امیرمؤمنان، علی(ع) که “حق نازل شده از سوی خداوند بود” ثابت گام ماندند و با اصلاح وضع خویش، هرگز خود را به راه کفر و گناهان، آلوده نساختند».




