از مهم ترین چیزهای که انسان با آن آزمایش مى شود
امام على علیه السلام فرمودند:
ثَلاثٌ یُمْتَحَنُ بِهَا عُقُولُ الرِّجالِ هُنَّ المالُ وَالْوِلایةُ وَالْمُصِیبَةُ؛
سه چیز است که عقل افراد با شخصیت با آن امتحان مى شود: ثروت، مقام، مصیبت.
غرر الحکم مادءه ثلاث.
شرح حدیث:
آزمون هاى خداوند، وسیله تکامل ها و پیشرفت هاست، و مواد خاصى ندارد، بلکه با هر وسیله اى ممکن است این آزمون صورت گیرد، ولى سه ماده از همه مهم تر است، به هنگامى که مال و ثروتى به دست انسان مى آید آیا عقل خود را گم مى کند و هوش از دست مى دهد یا نه؟
و به هنگامى که مقامى به او سپرده مى شود آیا ظرفیت او چنان است که همه چیز را فراموش مى نماید یا نه؟
و نیز هنگامى که حادثه ناگوارى براى او رخ مى دهد، آیا در این موقع جزع و فزع آغاز مى کند و خود را مى بازد و زبان به ناشکرى مى گشاید یا نه؟
این مهم ترین چیزهایى است که انسان با آن آزمایش مى شود.
تندخویى
امام على علیه السلام فرمودند:
اَلْحِدَّهُ نَوْعٌ مِنَ الْجُنُونِ لاَِنَّ صاحِبَها یَنْدَمُ فَإنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُها مُسْتَحْکَمٌ ؛
تندخویى و شتابزدگى یک نوع دیوانگى است، زیرا صاحب این صفت بزودى از کار خود پشیمان مى شود، و اگر پشیمان نشد، دلیل آن است که جنون او ثابت و مستحکم است.
نهج البلاغه - کلمات قصار.
شرح حدیث:
اما اگر این گونه افراد حتى پس از مشاهده نتایج سوء کار خود پشیمان نشوند، اینها دیوانگان پا برجا و دائمى هستند.
برای گذشته اندوه نخور
امام على علیه السلام فرمودند:
لا تُشْغِلْ قَلْبَکَ الْهَمَّ عَلَى مافاتَ فَیُشْغِلَکَ عَنِ الإِستِعْدادِ بِما هُوَ آت ؛
قلب خود را به اندوه براى گذشته مشغول نکن که از آمادگى ها براى آینده درمانى.
نقل از غررالحکم، صفحه 289.
شرح حدیث:
کمتر کسى پیدا مى شود که اشتباهاتى در زندگى مرتکب نشود و فرصت هایى را از دست نداده باشد، در این جا مردم دو دسته مى شوند؛ عده اى دائماً وقت خود را با افسوس خوردن به گذشته تلف مى کنند و باقیمانده انرژى هاى خود را در این راه از دست مى دهند؛ ولى عده دیگرى گذشته را تمام شده تلقى کرده به دست فراموشى مى سپارند و تنها از آن درس هاى عبرتى براى ساختن آینده مى آموزند و تمام قدرت و نیروى خود را متوجه سازندگى امروز و فردا مى کنند. مسلّماً پیروزى از آن این دسته است همان طورى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیث بالا بیان فرموده است.
اندازه مدح و تعریف
امام على علیه السلام فرمودند:
الثَناءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الإِسْتِحْقاقِ مَلَقٌ وَالتَّقْصِیرُ مِنَ الإِسْتِحْقاقِ عَىُّ أَوْ حَسَدٌ ؛
مدح و تعریف بیش از استحقاق و شایستگى تملق است و کمتر از استحقاق یا ناتوانى در بیان است یا حسد.
نهج البلاغه، کلمات قصار.
شرح حدیث:
شک نیست که باید از افراد شایسته و صفات و اعمال نیکشان تقدیر و تمجید کرد و آنها را در راهى که در پیش گرفته اند تشویق و دلگرم نمود ولى باید این کار درست به اندازه استحقاق افراد باشد وگرنه نتیجه هاى منفى و زیانبخشى به وجود مى آورد، اگر بیش از اندازه شایستگى باشد تملق و چاپلوسى است که هم شخصیت گوینده را در هم مى شکند و هم طرف را گرفتار عجب و خودبینى مى کند، و اگر کمتر از شایستگى باشد، هم نیکان را دلسرد مى سازد و هم نشانه حسد یا عجز گوینده است.
نشانه ی خردمند و بی خرد
امام على علیه السلام فرمودند:
اَلعاقِلُ یَعْتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ وَالْجاهِلُ یَعْتَمِدُ عَلَى أَمَلِهِ ؛
خردمند بر سعى و عمل خویش تکیه مى کند و بى خرد بر آرزوهاى خویش.
غرر الحکم.
شرح حدیث:
خردمندان افرادى مثبت و حقیقت جو هستند لذا همیشه هدف هاى بلند خویش را در وجود خارجى جستجو مى کنند، و چون رسیدن به آنها بدون تلاش و سعى و کوشش ممکن نیست، همّت خویش را روى عمل خویش متمرکز مى سازند، در حالى که جاهلان بى خبر در دریایى از آرزوها و اوهام غوطه ورند و گمشده هاى خود را تنها در عالم خیال مى جویند، و چون دست یافتن به تخیّلات نیازى به کار و کوشش ندارد، گرایش هاى منفى در همه شئون زندگى آنها آشکار مى گردد، همیشه به انتظار پیروزى هاى خیالى در فردایى که هنوز نیامده و شاید هیچ گاه نخواهد آمد دلخوشند، و بنابراین در زندگى تکیه گاهى جز آرزو ندارند.
نشانه های ستمگر
امام على علیه السلام فرمودند:
لِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلامات:یَظْلِمُ مَنَ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ وَمَنْ دُوْنَهُ بِالْغَلَبَةِ وَیُظاهِرُ الْقَوْمَ الْظَّلَمة؛
ستمگر سه نشانه دارد: به آنها که بالاتر از او هستند با مخالفت و نافرمانى ستم مى کند، و نسبت به آنها که زیر دست او قرار دارند از طریق قهر و غلبه ستم مى نماید، و با ستمگران همکارى دارد.
نهج البلاغه، کلمات قصار.
شرح حدیث:
آن کس که روح ستمگرى بر فکرش غلبه کند و تحت نفوذ این روحیه پلید قرار گیرد، در هر مورد به شکلى خودنمایى مى نماید: از انجام وظایف خود در برابر آنها که پذیرش فرمان آنها لازم است سرپیچى مى کند، و در برابر زیردستان به قهر و غلبه و زور و قلدرى متوسل مى شود، و دوستان و هم ردیفان و همکاران خود را از میان ستمگران انتخاب مى نمایند، او در هر حال ستمگر است ولى در هر مورد به شکل مناسب آن مورد در مى آید.
فوايد مطالعه و کتابخواني در کودکان و نوجوانان
حضرت علي عليه السلام ميفرمايد:"هرآن کس که با کتاب آرامش يابد،راحتي وآسايش از او سلب نمي گردد.”
چرا کودکان و نوجوانان بايد مطالعه کنند؟ حضرت علي عليه السلام ميفرمايد:"هرآن کس که با کتاب آرامش يابد،راحتي وآسايش از او سلب نمي گردد.”
انسان موجودي کمال گراست وبا سکون وسکوت سازگاري ندارد. او هميشه به دنبال راهي است که يک قدم پيش گذارد و گرهاي از مشکلات خود بگشايد. بنابراين او براي پيشرفت در عرصه هاي زندگي،احتياج به شناخت نسبتا کاملي از خود و جامعه دارد وبايد با گذشته وآينده ارتباط برقرار کند.
آيين مقدس اسلام ،فراگيري علم ودانش را عاملي براي رشد،پويايي و تعالي جامعه برشمرده است.از پيامبر عظيم الشان اسلام نيز روايت شده است: “هرکس در جستجوي دنياست،بايد دانش فرا گيرد و هرکس به آخرت دل بسته است،بايد از علم بهره گيردو هرکس دنيا وآخرت هردو را ميخواهد، باز هم گريزي از دانش آموزي ندارد."ودر جاي ديگر ميفرمايد:"اگر روزي بر من بگذرد که در آن روز به علم ودانش من افزوده نشود،آنروز ، روز مبارکي نيست.”
با کتابخوب است که انسان شناخته مي شود،رشد مي کندوبراي حرکت آماده مي شود.
عادت به مطالعه و تاثير آن در کودکي ونوجواني پايدار است.
بسياري از دانشمندان وروانشناسان معتقدند که اساس وزيربناي شخصيت انسان در سالهاي اول زندگي پايه گذاري مي شود و آموخته هاي اين دوران،تاثير عميقي بر آينده ي زندگي فرد دارد.بنابراين اگر مطالب خواندني مفيد و سازنده در اختيار کودکان و نوجوانان قرار گيردو آنها از همان سنين کودکي به مطالعه عادت کنند،راه و رسم زندگي را خواهند آموخت و تحت تاثير داستانها و کتابهاي آموزنده،به رشد و تعالي خواهند رسيد ودر آينده نيز براي حل مشکلات خود از کتاب کمک خواهند گرفت.حضرت علي(ع) مي فرمايند:"بهترين چيزي که نوجوانان بايد ياد بگيرند سلسله کارهايي است که به هنگام بزرگسالي به آن نيازمند خواهند بود.”
آدمي براي داشتن يک زندگي سعادتمند،نيازمند بينش وآگاهي است و آموخته هاي دوران کودکي و نوجواني،مقدمه اي براي زندگي فرد است.کودکان راه زندگي سعادتمندانه فردا را امروز بايد بياموزند و در اين مسير،کتابخواني، چون چراغي فراراه آنهاست.
مطالعه ،راهي براي تقويت روحيه ديني کودکان و نوجوانان است.
گاهي والدين به دليل ناآگاهي و درک نادرستي که از مسائل ديني و مذهبي دارند،نمي توانند راهنماي خوبي براي کودکان و نوجوانان باشند.بنابر اين ممکن است در آموزش اين گونه مسائل دچار اشتباه شوند يا هرگز فرصت مناسبي براي آموزش اين مسائل نيابند.مطالعه کتابهاي ديني به کودک و نوجوان کمک مي کند تا به درک صحيحي از اين مسائل دست يابد و پيش از آن که دير شود به رشد و شکوفايي برسد.البته انتخاب کتابهاي مناسب و چگونگي مطالعه و برداشت کودک از مطالب آنها از حساسيت خاصي برخوردار است و به راهنمايي افراد آگاه نياز دارد.
مطالعه ي صحيح زمينه ساز تفکر و خلاقيت کودکان و نوجوانان است خواندن کتابها و داستانهاي مختلف موجب شکل گيري ارزشهاي گوناگون در ذهن کودک مي شود،حساسيت اورا رشد مي دهد و احترام به ديگران در او شکل مي گيرد.رضايتي که کودک از مطالعه به دست مي آورد او را متکي به خود بار خواهد آورد.سؤالاتي که بر اثر مطالعه براي کودک مطرح مي شود و مقايسه هايي که او بين مسائل مختلف مي کند، در مجموع موجب مي شود که او فردي خلاق بار بيايد.
با بهره گيري از تخيل که ضرورت اساسي خلاقيت است دنيايي بزرگ و پهناور در مقابل چشمان کودک گشوده مي شود و او قادر است آزادانه خيال پردازي کند.کودک در اين شرايط هرگز خود را محدود ومحبوس در حصار واقعيتها و امور مشهود نمي بيند.
مطالعه باعث پيشرفت تحصيلي است.
مطالعه غير درسي،باعث بالا رفتن سطح فکر و فعال شدن ذهن کودکان و نوجوانان است.وقتي سطح فکر دانش آموزي بالا رفت و ذهن او فعال شد،امکان فراگيري درسهاي مدرسه برايش بهتر فراهم مي شود.يعني ذهن او آمادگي بيشتري را براي يادگيري رياضي،ادبيات،تاريخ و… خواهد داشت و اين مطلبي است که تجربه آن را بارها ثابت کرده است.
دانش آموزي که همگام با مطالعه درسي،به طور جدي به مطالعه کتابهاي غير درسي نيز مي پردازد،بدين وسيله:
داراي سطح فکرو انديشهاي وسيع مي شود.
ذهنش براي فراگيري فعالتر مي شود.
گنجينهي لغاتش کاملتر مي شود.
افقهاي جديدي پيش رويش باز مي گردد.
آمادگيش براي يادگيري درسهاي مدرسه بيشتر ميشود.
به صورت جديدتر وقويتر در راه کسب علم گام برمي دارد.
کتابخواني راهي براي شناخت الگوهاست.
کودکان و نوجوانان براي موفقيت در زندگي،به الگوهاي رفتاري نيازمندند.وجود حس همانند سازي در کودکان و نوجوانان و نياز آنها به الگوهاي رفتاري،ايجاب مي کند که به الگوهاي شايسته اي دسترسي داشته باشند تا بدين وسيله شخصيت و رفتار خود را تشکيل دهند.الگوهايي که به وسيله ي کتاب معرفي مي شوند،نقش مهمي را در شکل دادن به شخصيت کودکان و نوجوانان ايفا مي کنند.به لحاظ تاثيري که الگوهاي برجسته ي اخلاقي در شخصيت نوجوانان و جوانان دارد،مطالعه ي زندگينامه ي بزرگان و مشاهير و فرزانگان ميتواند بسيار مؤثر واقع شود.
آيا عادت به مطالعه امري اکتسابي است؟
عده اي از والدين و مربيان تصور مي کنند که عادت به مطالعه امري ذاتي و خصلتي است که تنها بعضي از افراد به دليل کنجکاوي،علاقه و…به آن روي مي آورند و ديگران نمي توانند اهل مطالعه باشند و شايد به همين دليل،هيچ گونه تلاشي براي ايجاد عادت به مطالعه در فرزندان خود انجام نمي دهند.
پژوهشهاي اخير در زمينه ي تعليم و تربيت ثابت کرده است که عادت به مطالعه يک امر اکتسابي است.يعني همان طور که يک کودک،خواندن و نوشتن را ياد مي گيرد،مي تواند مطالعه را هم بياموزد.پس بايد روش مطالعه را به او آموخت و او را به خواندن عادت داد.
جایگاه کتاب و کتابخوانی
جایگاه کتاب و کتابخوانی
کتاب، محصول تجربههای بشری و خلاقیتهای ذهنی و آموختههای دراز مدت انسان است. سهم کتاب در انتقال دانشها گاهی به مراتب بیشتر و فراتر از دیگر ابزار آموزشی است. پدید آوردن آثار علمی و فرهنگ مکتوب از توصیههای مهم اولیای دین است و به گسترش دانش کمک میکند و به عنوان یک میراث فرهنگی برای نسلهای آینده ماندگار میشود. امام صادق علیهالسلام به مفضّل بن عمر فرمودند: «دانش خود را بنویس و آن را در میان برادرانت منتشر ساز».
سفارش امام حسن علیهالسلام به نگارش آثار علمی
کتاب وسیلهای است که دانش بشری به مدد آن از تباه شدن مصون میماند و به آیندگان منتقل میشود. از اینرو پیشوایان معصوم علیهالسلام توجه ویژهای به فرهنگ مکتوب داشتند و همواره پیروان خویش را به حفظ دانش و نوشتن آن سفارش میفرمودند. در حدیث میخوانیم که امام حسن مجتبی علیهالسلام فرزندان و برادرزادگان خویش را جمع کردند و در زمینه دانشاندوزی و نگارش آثار علمی چنین توصیه فرمودند: «شما کوچکترهای قوم هستید و به زودی بزرگانِ قوم خواهید شد. پس دانش بیاموزید. هرکس از شما نتواند علم را حفظ کند و به خاطر بسپارد، آن را بنویسد و در خانهاش قرار دهد».
جایگاه دانش و کتاب از منظر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم
توجّه اسلام به حفظ و گسترش میراث علمی، جایگاه والای دانش و کتاب را از دیدگاه این دین مبین نشان میدهد. از رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایت شده است که فرمود: «هرگاه که مؤمنی از دنیا برود و یک ورق از خود بر جای گذارد که در آن دانشی مکتوب است، همان برگه در روز قیامت، میان او و آتش، پوشش و مانعی خواهد بود».
کتابهای ناسالم
بیتردید، به همان اندازه که میتوانیم از کتاب بهره بگیریم، ممکن است در معرض آفتها و خطرهای نوشتههای سست و بیمار و مسموم و انحرافی هم قرار گیریم. راه دادن کتابهای ناسالم به مدرسهها و خانهها، در واقع مسمومیت فکری و اخلاقی نسل ما را به دست خودمان فراهم میآورد. بنابراین، نظارت بر چاپ کتاب و بررسی محتوای آن، در جامعه سلامت خواه و دوراندیش ضروری است. آنان که به سلامت اندیشه و باورها و گرایشهای افراد جامعه دلبستگی دارند، نمیپذیرند که در عرضه آثار منتشر شده، حدّ و مرز و نظارت و محدودیتی نباشد.
کتاب و کتابخانه
وقتی کتاب، حاصل اندیشهها و تجربههای اهل اندیشه و معرفت باشد، کتابخانه نیز کانون همایش صاحب نظران و موزه پرطراوت و شاداب دانشمندان و صاحبان معارف خواهد بود. همانگونه که در باغ و بوستان، خاطر انسان نشاط مییابد، سیر در بوستان کتاب نیز مشام جان را شاداب و معطر میسازد. بیمناسبت نیست که در روایات ما، از کتاب به عنوان بوستان دانشمندان یاد شده و همدم و سخنگویی شایسته به شمار آمده است. کسی که قدم در کتابخانه میگذارد، به گلگشت دلانگیز و مجمع دانشمندان و دانایان قدم نهاده است. طبیعی است که در چنین محیطی، انسان احساس نشاط میکند و روحش بالنده میشود.
مطالعه و کتابخوانی
وقتی جهل و بیخبری، جامعهای را از پای درآورد، یا شبههها ذهن جوانان را فلج کند، بدون شک یکی از مهمترین کارهایی که میتواند آفت جهل را بزداید، مطالعه است و آنچه میتواند شبهههای ذهنی را دفع کند و ایمان و اطمینان را به قلبها باز آورد، کتابخوانی است. گرفتاران در چنبره پرسشها و محاصره شدگان در میان انبوه شبههها، میتوانند برای استمداد فکری به کتابخانه مراجعه کنند و از آنجا نیرو گیرند و به جنگ شبههها بروند و پاسخی در برابر القائات و شبههافکنیهای دیگران بیابند.
آثار روحیِ انس گرفتن با کتاب
بیگمان، هیچ ذخیره و میراثی سودمندتر و با ارزشتر از کتاب نیست؛ چرا که کتاب، مایه آرامش روحی انسان است. حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «کسی که به کتابها تسلّی و آرامش بیابد، هرگز آرامش را از دست نخواهد داد.» کتاب همدمی است که اندوه را میزداید و مطالعه کننده را از تنهایی در میآورد و به او حکمتهای جانپرور میآموزد.
بردباری کتابدار در برخورد با کودکان
در کتابخانههایی که در مدرسهها، مسجدها و روستاها تأسیس میشود، نحوه برخورد متولیان کتابخانه با مراجعهکنندگان بسیار مهم است. مراجعهکنندگان به کتابخانهها، گاهی کودکان و نوجوانانند و گاهی بزرگترها و حتی دانشآموختگان و اهل معرفت. نحوه برخورد با هریک از این گروهها متفاوت است و آیین مناسب خود را میطلبد. اگر سر و کار کتابدار با کودکان است، حوصله و بردباری بیشتری لازم است تا هم بازیگوشی کودکان، زیانهایی به بار نیاورد و هم آنان به کتابخانه و مطالعه رغبت کنند.
امین بودن کتابدار
یکی از وظایف اخلاقی کتابدار، امین بودن و متعهد بودن است. کتابدار، نسبت به کتابها باید امین باشد و از ضایع شدن و مفقود شدن آنها ناراحت شود و خراب شدن کتابها او را رنج دهد و کتابها را مثل فرزندان خود بداند. او باید در امانت دادن کتاب دقت و تعهد لازم را نشان دهد، تا با گم شدن و کم شدن کتابها مواجه نشود.
شناخت کافی از سلامت و صحت کتاب
یکی از مفیدترین اطلاعات برای کتابخوان، شناختن آثار خوب و جدید، شناخت نویسندگان متعهد و سالم و آگاهی از مؤسسات انتشاراتی متعهد است. نشان «استاندارد» به عنوان نشانه مرغوبیت کالا، نباید تنها در فرآوردههای خوراکی و مصرفی و کالاهای خانگی و صنعتی مورد نظر باشد، بلکه آثار فرهنگی و فرآوردههای علمی و فکری هم باید مطابق استانداردهای عقلانی و دینی و ارزشی تهیه شود تا جامعه را به فساد و تباهی و بیماری نکشد. روشن است که خوانندگان آثار و خریداران کتاب و مشتریان مطبوعات و جراید نیز باید به این علایم استاندارد توجه کنند و هر کتاب را نخرند و نخوانند و به هر نویسنده و ناشر، اطمینان صد در صد نکنند و تا شناخت کافی از سلامت و صحت کتاب خاصی پیدا نکردهاند، در روح و اندیشه خود و فرزندانشان را به روی کالاهای ناسالم و زیانبار فکری نگشایند.
علت عمده کتابگریزی در جامعه
یکی از مشکلات و کاستیهای جامعه ما گریز از کتاب و پایین بودن سطح فرهنگ مطالعه است. این نقیصه، ریشهها و علتهای مختلفی میتواند داشته باشد که شاید در رأس آنها «عدم احساس ضرورت» است. تا وقتی انسان در وضعیت «نیاز» قرار نگیرد، در پی رفع آن نخواهد افتاد. اگر در پاسخ شبهههای اعتقادی و پرسشهای سیاسی دربمانیم، یا در مجلس و محفلی که از موضوع خاصی صحبت به میان میآید، احساس کنیم در آن زمینه بیاطلاعیم و شرمسار شویم و احساس کنیم از چرخه زمان و گردونه پرشتاب مسایل علمی و فکری جامعه عقب ماندهایم، نسبت به خلأ و نیاز آگاه میشویم و این میتواند شوق به مطالعه و کتابخوانی را در ما تقویت کند.
شناخت سیر مطالعاتی
بدون شک تناسب محتوا و سبک کتاب، با مخاطبی که آن را به دست میگیرد و میخواند، عامل مهمی برای برقراری رابطه و لذت بردن از خواندن است. کتاب دشوار، گاهی به جای جاذبه، دافعه دارد و به جای شوقآفرینی، بیزار کننده میشود. در اینجا هوشیاری و دقت کسی که کتاب را برای مخاطب، انتخاب میکند، نقش عمده دارد. برای کودک و نوجوان مطالعه کننده، مراعات سلسله مراتب و سیر تدریجی مطالعه نیز مؤثر است. نوجوانان به مطالعه داستان علاقهمندند. بهرهگیری از این علاقه و عرضه کتابهای قصه در مرحله نخست، عامل ایجاد علاقه به مطالعه است. وقتی نوجوان داستانهای جذّاب خواند، با کتاب مأنوس میشود و انس با کتاب و مطالعه، او را در مراحل بعدی به خواندن کتابهای متنوع علمی، تاریخی و اخلاقی میکشاند. مربّی موفق و کتابدار پخته و هنرمند کسی است که این سیر مطالعاتی را بشناسد و به کار گیرد.
نظم و برنامهریزی در کتابخوانی
بیتردید، از مهمترین عوامل مفید ساختن کتابخوانی، برخورداری از نظم و برنامه است. تخصیص وقت مناسب و منظم برای مطالعه، بسیار کارساز است. مطالعه نامنظم، ملالآور و ناپایدار است. در هر کاری از جمله مطالعه، کار اندک ولی پیوسته و منظم، بسیار ثمربخشتر از کار پرحجم، ولی مقطعی و گذراست. با برنامهریزی منظم برای مطالعه، مشکل کمبود وقت که خیلیها آن را وسیله و بهانه فرار از مطالعه قرار میدهند، حل میشود. بسیاری از بزرگان از همین رهگذر، در حرکتی آرام امّا مستمر، توانستهاند کارهای عظیم صورت دهند. بسیاری از اثرهای ماندگار و جاویدان، محصول همینگونه کار دراز مدت و با صبر و حوصله و خسته نشدن و شتاب نداشتن است.
خواندن بهترینها
از آنجا که امروزه دامنه علوم و موضوعات و کتابها گسترش یافته است، بنابراین بر کتابخوانان عزیز است که فرصت و نیرو و مجال را به خواندن بهترینها و لازمترینها اختصاص دهند. سخن نغز امیر بیان حضرت علی علیهالسلام را هماره به یاد داشته باشند که فرمود: «دانش، بیش از آن است که بتوان بر آن احاطه یافت؛ پس از هر دانشی بهترین آن را برگیرید». عمل به این سخن زیبای خورشید کعبه، حضرت علی علیهالسلام ، سبب میشود تا مطالعه کنندگان و کتابخوانان ارجمند با مشکل کمبود وقت، کمتر مواجه شوند، به اهداف مطالعاتی بهتر دست یابند، و از هرز رفتن فرصتها و صرف شدن سرمایه در پای کارهای بیهوده و مطالعات کم ارزش و بیثمر، جلوگیری نمایند.
آفت کتابخوانی
یکی از آفتهای هرکار برنامهدار، برخورد با حوادث و پیشامدها و کارهای پیشبینی نشده است. به تعبیر دیگر، با وجود برنامه مطالعاتی یا درسی، ممکن است کارهایی برای انسان پیش آید که، در آن برنامه وقفه یا اختلال پدید آورد و فرد را از رسیدن به هدف باز دارد. اراده و تصمیم جدی، میتواند انسان را بر این موانع غلبه دهد. خود فرد است که اگر بخواهد، میتواند از برهم خوردن نظم مطالعاتی جلوگیری کند و مصمم و استوار، بر ادامه و استمرار کار، پافشاری کند. اگر بنا باشد مسایلی همچون بیحالی، آمدن مهمان، بیماری یکی از بستگان، برخورد با یک دوست صمیمی، و خستگی از کار روزانه، و… روند مطالعه را مختل سازد، هرگز انسان به هدفهای متعالی دست نخواهد یافت.
کتاب و کتاب خوانی از منظر مقام معظم رهبری
رهبر معظم انقلاب حضرت آیتاللّه درباره وضعیت کتاب و کتابخوانی در کشور، دردِ دلها و رهنمودهایی دارد که راهگشا و شنیدنی است. ایشان در این زمینه میفرمایند: «من هر زمانی که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان میافتم، قلبا غمگین و متأسف میشوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلی که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلاً ده برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد. اگر به دلیل پرچمداری تفکر اسلامی و حاکمیت اسلام به حساب بیاورید، این معنا صدق میکند؛ چون اسلام به کتاب خواندن و نوشتن، خیلی اهمیت میدهد. اگر هر منصفی به بیانات نبیّ مکرم اسلام و ائمه علیهالسلام و پیشوایان اسلام نگاه کند و ببیند که اینها در چه زمانی به کتاب و کتاب خوانی دعوت میکردند و فرا میخواندند، همه افسانهها از ذهنش شسته خواهد شد».
غذای روح
مطالعه، غذای روح و درمان بیماریهای فکری است. کتاب، معلمی ساده و صمیمی و همیشه در دسترس است که بیادعا و بدون تکلف و منّت، آنچه دارد در اختیار ما میگذارد. مطالعه، با نیّت خالص، عبادتی بزرگ است. لحظهای نشستن در کتابخانه، حضور در محضر اندیشمندان قرون و فرزانگان زمان است. کتابخانه، معبد اهل علم و محراب پاکِ دانشجویی و علمآموزی است. هرکه از کتاب و مطالعه بیگانه است، غریب و بیمونس است.
نقش کتاب و کتابخانه در بالندگی جوامع
کتاب و کتابخانه، مجموعه ارزشمندی را شکل میدهد که میتواند در راه شکوفایی و بالندگی افراد و جوامع نقش سازندهای ایفا نماید. کتاب، یکی از راههای کسب دانایی و توانایی است که آدمی را در فهم و درک راست از ناراست، مدد میرساند. کلید گذر از زندان و محدودیت و ورود به دنیایی گسترده و ژرف، بهرهوری از کتاب است. کتابخانهها را میتوان نهادهایی دیرینه و تأثیرگذار دانست که در فرآیندهای آموزشی و پژوهشی، ایجاد و توسعه عادت به مطالعه، پایدارسازی همبستگیهای اجتماعی، حفظ ارزشها، احیای تفکر دینی، ایجاد اعتماد به نفس و استقلال فردی و اجتماعی، و حتی در فرآیندهای اقتصادی نقش مهم و مؤثری دارند.
کتابخانه، حافظ میراثهای فرهنگی
کتابخانهها، حافظان میراثهای فرهنگی و مالکیتهای فکری، مکانهایی امن برای غنی سازی اوقات فراغت و ابزاری برای ایجاد تعادل و گسترش عدالت بهشمار میروند. بر همین اساس است که «کارلایل» کتابخانه را «دانشگاهی برای همه» مینامد. برخی نیز کتابخانه عمومی را به «قلب جامعه» تشبیه کرده و زندگی افراد را بدان وابسته دانستهاند. در هر حال کتابخانهها نمادهایی از ارزشهای معنوی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه تلقی میشوند. از اینرو کتابخانهها باید دارای کتابها و منابع و مواد دیداری و شنیداری مناسب، متنوع و مفید باشند؛ چرا که پربار بودن مجموعه کتابخانه، سبب اقبال هرچه بیشتر مردم به آن مراکز و رویکرد فعال آنان به امر مطالعه و گسترش فرهنگ کتاب میشود.
خانواده، نقطه آغازین ایجاد عشق به کتابخوانی
برای ایجاد علاقه به کتاب و کتابخوانی، عوامل متعددی نقش دارند که نخستین آنها «خانواده» است. در واقع نقطه آغازین ایجاد عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی از خانواده آغاز میگردد؛ زیرا طبق دیدگاه روانشناسان، شخصیت و هویت کودک در قدم اول در خانواده شکل میگیرد. به طور طبیعی والدین علاقهمند به کتاب فرزندانی دوستدار مطالعه خواهند داشت و عکس آن نیز صادق است. تجربه نشان داده است که فرزندانی که در خانوادههای اهل دانش بزرگ میشوند، میزان مطالعه و گرایش به کتابخوانی در آنان نسبت به خانوادههایی که تمایلی به کتاب و مطالعه ندارند بسیار بیشتر است. اکثر علما و دانشمندان در خانوادههایی رشد نمودهاند که والدین آنان اهل مطالعه و پژوهش بودهاند. زمانی که فرزندی میبیند که کتابخانهای در خانه هست و پدر و مادر و همگی اعضای خانواده، ساعاتی را به مطالعه اختصاص میدهند، دیگر، حتی نیاز به گفتن اینکه «باید مطالعه کنی» وجود ندارد.
نقش آموزش و پرورش در ترویج فرهنگ کتابخوانی
آموزش و پرورش به عنوان بزرگترین مجموعه آموزشی کشور، میتواند با بسترسازی بنیادین و برنامهریزی دقیق و بلند مدت، علاقه به کتاب و کتابخوانی را در بین نسل جوان و نوجوان تقویت نماید. اگر در برنامه آموزشی کشورهای پیشرفته تأمل کنیم متوجه میشویم که فرهنگسازی برای مطالعه را از آموزش و پرورش آغاز مینمایند. بنابراین ضروری به نظر میرسد که با بهرهگیری از مشاوران و روانشناسان برجسته، فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در شخصیت کودکان مستحکم و بنیادین گردد. مطمئن باشیم که اگر زمینه ترویج فرهنگ کتابخوانی را در آموزش و پرورش ایجاد کنیم، دیری نمیپاید که جامعهای کتابخوان و توسعه یافته خواهیم داشت و ثمره آن پیشرفت همهجانبه کشور خواهد بود.
هدیه فرهنگی
بدون شک پدر و مادر نقش مهمی در ترویج فرهنگ کتابخوانی در خانواده دارند. آنان برای اینکه حس کتابخوانی را در فرزندانشان تقویت نمایند، میتوانند از کتاب به عنوان اهرمی برای تشویق استفاده نمایند.
بسیار مناسب خواهد بود که کتاب را به عنوان هدیهای معنوی در لابهلای دیگر هدایا فراموش ننماییم و با این عمل قدمی بسیار مهم در اعتلای فرهنگ کتابخوانیِ فرزندانمان برداریم.
نويسنده: عبداللطیف نظری
آزادی برای ایرانیان مخالف منافع آمریکاست!
برداشتهایی از بیانات امام خمینی (رحمهالله)
اینها خوب، در ایران سفیر دارند، اطلاعات دارند، مأمورین دارند، در قبضه آنهاست مملکت، میدانند چه دارد میگذرد؛ میداند که ملت ما چه میخواهد لکن نمیدانند که اگر چنانچه ملت غلبه پیدا بکند، این تعدیات اینها، این تجاوزهایی که اینها بر حقوق این ملت کردند، ممکن است قطع بشود. این که داد از حقوق بشر یک وقتی میزنند، و حالا هم وقتی که طرفداری از حکومت نظامی و دولت نظامی میکنند و میبینند که این خلاف آن پشتیبانی از حقوق بشر است، حکومت نظامی همه آزادیها را از ملت سلب میکند و معذلک ایشان و دولت آمریکا او را تأیید و پشتیبانی کرده، حالا عذر میخواهند به این که نه، ملت ایران نمیگذارد که این شاه آزادی بدهد! این بیچاره دارد زحمت میکشد که مردم را آزاد کند، دارد زحمت میکشد که مملکت را آباد کند، و این ملت است که نمیخواهند آزاد باشند و نمیخواهند مملکتشان آباد باشد، اینها رشد ندارند، اینها یک دسته وحشی هستند! اینها رشد ندارند که ادراک این معنی را بکنند که آزادی خوب است! چون آزادی میخواهد بدهد این بینظمیها پیش آمده و ما میخواهیم که – و ما که پشتیبانی میکنیم برای این است که یک نظمی در ایران پیدا بشود که شاه با دلِ راحت، آزادیای که میخواهد مرحمت بفرماید، مرحمت بفرماید؛ نمیگذارند مردم! کارتر نمیفهمد چه میگوید، سخنگوی کاخ سفید نمیفهمد این حرفها را میزند، بیاطلاع از مسائل است و این طور حرف میزند یا از روی اطلاع و بینش و التفات است که دارد این حرف را میزند؟! اعلامیه حقوق بشر یک آلتی است برای چاپیدن مردم با وجه موجّه که یک چیزی درست بکنند. اینها همه صورتسازی است.
اعلامیه حقوق بشر هم مثل اعطای آزادی شاه است به مردم! فضای باز سیاسی و آزاد است! مسأله حرف است. اصلاً در دنیا این حرفها از اشخاصی است که یک مبادی ندارد اعتقاداتشان، بیمبدأ است؛ یعنی جز مبدأ مادّی فکری ندارد تمام این حرفها، همهاش بیربط است. (1)
اصلاً یک وقت عرض کردم که الفاظ از معانی خودش تهی است. این عصر ما یک عصری است که الفاظ گفته میشود لکن معنا آن معنا را نمیدهد. ایشان میگوید که ایران آزاد است، زیاد آزاد است! در همین حرفش هم گفته من خوشحالم از این که شاه آزادی به مردم داده است! شما خوشحالی؟! این آزادی است که به ما داده؟! الفاظ را میگویند اما معنا ندارد این الفاظ! الفاظِ بیمعنی میگویند. آزادی، یا معنایش به معنای اختناق است – ایشان آزادی را میگوید و مرادش اختناق است – یا میگوید و سرش نمیشود چه میگوید! نمیتوانیم ما بگوییم که یک آدمی الفاظی را میگوید و نمیفهمد چه چیز دارد میگوید. تو ملتفت هستی که داری چه میگویی که ایران آزاد است؛ من خوشحالم که ایران آزاد است! بله من متأسفم که بعضی را مثلاً کشته شدهاند لکن این لازم بوده! دنبال این که میگوید من متأسفم، میگوید لکن یک مطلب لازمی بوده! مطلب لازمی بوده میدانید یعنی چه؟ یعنی اگر این آدمها را هم نکشند نفت ما نجات پیدا نمیکند! اگر اینها را نکشند پایگاههای ما ممکن است از بین برود! این لازم بوده است… برای استفاده خارجیها، برای غارتگری اینها. برای این که نفت ما را ببرند و خودشان پایگاه درست کنند، عوض پول نفت پایگاه برای خودشان درست کنند، میگویند لازم بوده این. البته تأسف دارد – البته! کاشکی مردم هیچ حرف نمیزدند تا ما نفتهایمان را میبردیم! که مردم حالا حرف زدهاند این یک خرده تأسف دارد! آدمکشی هم تأسف دارد لکن این آدمکشی لازم بوده! یک انسانی که میگوید که حقوق بشر، اسم از حقوق بشر میبرد، آن وقت یک همچو حرفی میزند که یک مردمی که ایستادهاند و یک حق اوّلیه بشر را دارند مطالبه میکنند، اینها اراذل پست هستند و کشتن ایشان هم لازم است! اینهایی که میگویند ما میخواهیم آزاد باشیم و میخواهیم مستقل باشیم، اینها کشتنشان لازم است! یک امر لازمی بوده ولو تأسف دارد که چرا اینها یک همچو حرفی میزنند! خوب بود این حرفها را نزنند! مردم باشند تحت همین مِهمیز! «اعلیحضرت» باشند تا ما هم نفتها را ببریم و راه باز باشد برای ما! با سرنیزه ریختند آبادان و آن چیزها را، میخواهند باز نفتها را ببرند. مردم تا حالا حاضر نشدهاند؛ نمیدانم الآن وضع امروزی چه جوری است. (2)
در هر صورت ما در یک محیطهایی واقع شدیم، در یک عصری واقع شدیم که عجایب و غرایب ما میبینیم! از آن طرف مردک دَم از آزادی بشر میزند و حفظ حقوق بشر، از آن طرف میگوید که در مثل ایران دیگر حفظ حقوق بشر مطرح نیست! در یکی از فرمایشاتشان آقای کارتر این طور میگویند که در مثل ایرانی که ما یک منافعی داریم و قضیه سوق الجیشی است، این جا دیگر حقوق بشر مطرح نیست! حقوق بشر در جاهای دیگر مطرح است؛ در مثل ایران و امثال ایران، نه دیگر لازم نیست که حقوق بشر را ما حفظ بکنیم! از آن طرف هم این حرفها را میزند که یک مشت اراذِل – عرض میکنم – پَست، اینها هستند! آیا آن کسی که سلب آسایش مردم را میخواهد بکند اراذل است یا آن کسی که میگوید… منافعمان را برای خودمان میخواهیم؟ خوب این را حساب بکنید؛ بیحساب حرف نزنید. حساب بکنید که این مردم چه میخواهند؛ ببینیم خواست مردم اراذلی است و پستی است یا آن که جلو این خواست را میخواهد بگیرد اراذل و پست است؟ (3)
در جنگ صفین وقتی که عمار یاسر برای خاطر جنگ با معاویه در رکاب امیرالمؤمنین کشته شد، بین لشکر معاویه حرف واقع شد که پیغمبر به عمار فرمودند که تو را فرقه یاغی و باغی شهید میکنند و حالا لشکر معاویه شهید کرده است عمار یاسر را، پس باید فرقه یاغی و طاغی همین معاویه و لشکر او باشند. معاویه گفت که نه، این را امیرالمؤمنین کشته برای این که او فرستاده او را به جنگ، و وقتی که او فرستاد به جنگ پس امیرالمؤمنین او را کشته است؛ پس فرقه باغیه عبارت از آن دسته هستند!
منطق کارتر همین منطق معاویه است که گفته است به این که اینها مردم را به کشتن میدهند – یعنی علمای اسلام مردم را به کشتن میدهند. حالا باید ما حساب این را با ایشان بکنیم ببینیم که آیا این منطق ایشان همان منطق معاویه است یا یک قدری هم بدتر، یا یک منطق صحیحی است. در ایران از اوّل محرّم مردم شروع کردند به – ضمن عزاداریهایی که کردند – اظهار انزجار از حکومت شاه؛ و در تاسوعا و عاشورا با کمال آرامش مردم پیادهروی کردند و سلطنت محمدرضا شاه را نفی کردند. ایشان میگوید که مردم همچو اختیاری نداشتند؛ این اسباب این شده است که شاه امر کرده است که روز بعدش مردم را بکشند! این تظاهرات آرام که مردم کردند و سرنوشت خودشان را در این روز تعیین کردند، این آیا مطابق منطق آقای کارتر نیست؟ و این را یک امر انحرافی ایشان تلقی میکنند که مردم یک مملکتی – تمام مردم یک مملکتی – نسبت به سرنوشت خودشان حق ندارند؟! آن «اعلامیه حقوق بشر» در منطق آقای کارتر این است که بشر همچو حق ندارد که سرنوشت خودش را تعیین کند؟ ایشان از اعلامیه حقوق بشر که خودشان هم امضا کردند این طور فهمیدند که آزادند مردم؛ اوّل چیزی که برای انسان هست آزادی در بیان است، آزادی در تعیین سرنوشت خودش است؛ آیا ایشان از اعلامیه حقوق بشر این را فهمیدهاند که نه، هیچ کس آزاد نیست در این معنا؟! یا در خصوص ایران ایشان این نظر را دارند که هر کس هم که آزاد باشد لکن… ایران یک جایی است که سوقالجیشی است، وضع سوقالجیشی نسبت به مملکت ما دارد، دیگر این جا جای این نیست که ما صحبت آزادی بشر را بکنیم و حقوق بشر را بکنیم! این منطق صحیح هست در نظر دنیا؟ در نظر عُقلای دنیا که یک مملکتی چون منفعت به ایشان میرساند، چون مملکت آمریکا از این منفعت میبرد، پس اینها دیگر آزاد نیستند؟ اینها باید دستشان را روی هم بگذارند تا هر چه منافع دارند، هر چه ذخایر دارند، آمریکا و امثال آمریکا ببرند؟! (4)
در یکی – دو روز پیش از این، در روزنامه بود که سنای آمریکا به اتفاقآرا این اعدامهایی که در ایران شده است محکوم کردند. آن هم که طرح داده یکی از دوستان اسرائیل است و خودش هم از صهیونیستهاست! خوب، معلوم است که سنای آمریکا باید محکوم کند ما را؛ شکی ندارد! ما میدانیم که اینها ما را محکوم میکنند. دولت آمریکا هم ما را محکوم میکند، منتها حرفش را نمیزند. مجالس آمریکا هم ما را محکوم میکنند. برای این که آن داغی که به دل آمریکا وارد شده است به واسطه این نهضت به دل هیچ کس وارد نشده است! هیچ کدام از ممالک به اندازه این استفاده نمیکرد. باید ما محکوم باشیم! توقع این که سنای آمریکا موافق با ما باشد، این توقع بیجایی است. توقع این که خیر، اعدامهای ما را محکوم نکنند، این توقع بیجاست. ما همچو توقعی از آمریکا نداریم. خصوصاً که خوب، دولت ایران از اسرائیل نفت را قطع کرده و تا آخر هم به آن دیگر؛ نمیدهد آن هم از دوستان نزدیک آمریکاست. (5)
لابد اخیراً شنیدهاید که رئیس جمهور آمریکا گفته است که کشور ایران با رژیم ایران وحشی هستند. اگر مقصود از «وحشی» این است که رام نیستند در مقابل آن چیزهایی که شما میخواهید، گاو شیرده نیستند، این را شما اسمش را وحشی میگذارید، بگذارید. و اگر واقعاً «وحشی» به آن معنایی است که شما به خیالتان است که گفتهاند، میگویید، بیحساب دارید حرف میزنید. وحشی آن است که نمیگذارد مردم، زورمندها به او تعدی کنند یا وحشی آن است که میخواهد تعدی کند؟ بیحساب نباید صحبت کرد. شما چنانچه رفراندم کنید بین ملتهای دنیا، که امروز وحشیترین رژیمها کی است، من گمانم این است که بین ملتها اگر اتفاقآرا نباشد، اکثریت قاطع هست که آمریکا؛ آن کسی که از آنور دنیا میآید به این ور دنیا و تهدید میکند که من چه میکنم و چه میکنم، این وحشی است یا آن که میگوید: بابا، بگذارید ما سرجای خودمان، در کشور خودمان آزاد باشیم؟ (6)
در منطق آنها، وحشی این است که رام آنها نباشد؛ چنانچه تروریسم هم آن است که تابع آنها نباشد. و لهذا، دیدی که عراق را تا آن وقتی که رام نبود برای آمریکا در [ردیف] تروریستها حساب کردند. همچو که رام شد، او را [از لیست تروریستها] از بین بردند. آن وقت به جای او دیگری را گذاشتند. بیحساب انسان اگر حساب کند، این طوری است. وقتی که سر خود انسان بخواهد مسائل را بگوید، این است که رؤسای جمهور دنیا الاّ معدودی آنها فکر میکنند که هر کس که مصالح ما را در نظر گرفت و هر کس که گاوشیرده ما شد، این وحشی نیست! و اما آن که سرکشی کرد از این فرمان، این وحشی است! این منطق امثال ریگان است. و شما باید، ملتهای ضعیف باید این منطق را بکوبند. روی این منطق است که دارند عالم را میچاپند، دارند مظلومین را زیرپا له میکنند. اگر یک قدری سستی کنید، له میشوید. (7)
راهبردهای تصریحی:
1- ادعاهای آمریکا با عملش متفاوت است.
2- آمریکا در همه جا فقط دنبال منافع خود است.
3- حقوق بشر و دموکراسی الفاظ بیمحتوا و تبلیغاتی برای مقاصد آمریکا هستند.
4- منطق آمریکا در ایران – از مشروطه تا بعداز انقلاب اسلامی – منطق شیطانی و برای فریب مردم بوده است.
نکات استنباطی:
1- آمریکا که ادعای حمایت از آزادی را دارد در زمان شاه از حکومت مستبد و دیکتاتوری تمام عیار پهلوی حمایت میکرد.
2- یک بام و دو هوا، منطق فریبکارانه و شیطانی است. آمریکا هر جا منافعش تأمین باشد نوع رژیم و آزادی و دموکراسی برایش مهم نیست. هر جا منافعش تأمین نشود با شعار دموکراسی، آزادی و حقوق بشر به میدان میآید.
پینوشتها:
1- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 4، صص 401 و 402.
2- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 5، صص 108 و 109.
3- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 5، ص 109.
4- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 5، صص 242 و 243.
5- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 7، صص 356 و 357.
6- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 20، ص 270.
7- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 20، صص 270 و 271.
منبع مقاله :
گردآوری و تدوین مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت؛ (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (رحمهالله)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول
غربیان با تبلیغات خواستند که ما خود را به حساب نیاوریم
برداشتهایی از بیانات امام خمینی (رحمهالله)
ما هفتاد سال یا بیشتر است که دانشگاه داریم، از زمان امیرکبیر تا حالا ما مدرسه داشتیم، دانشگاه داریم، نگذاشتید که این دانشگاهها درست درس بخوانند. فرهنگ ما فرهنگ استعماری است. فرهنگی است که درست کردند آنها برای ما؛ دیکته کردند. نمیگذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. آنها نمیگذارند که ما رشد بکنیم. آنها دستشان را بردارند، ایرانی کمتر از اینها نیست. ایرانی هم رشد میکند، اما شما نمیگذارید که ما رشد کنیم؛ برای این که اگر ما رشد کنیم منافع شما در خطر است. شما میخواهید همه شرق را بخورید و همه شرق را عقب نگه دارید. عقب نگه داشتن برای خوردن مال شرق است. و شما شرق را دارید عقب نگه میدارید که هرچه دارند، بخورید. هر جا یک مأموری گذاشتند سر آن؛ در مملکت ما هم که «مأمور برای وطن» آقای شاه است که میبینید چه کرده و چه میکند. (1)
یکی از مصیبتهای بزرگی که برای این ملت بار آوردهاند این که ملت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند. این معنا که ما اگر یک مریض پیدا بکنیم در تهران، الآن هم میگویند که این جا نمیشود، بروید به – مثلاً – انگلستان، بروید به پاریس! این یک مطلبی است که از دست آنها برای ما پیدا شده است. یعنی ما خودمان را باختیم در مقابل آنها. شما گمان میکنید که در آن جا اطبای آنها همچو هستند که اگر کسی برود آن جا چه خواهد شد! همین مریضهایی که در این جا اگر یک دقّتی بکنند معالجه میشوند، وقتی بروند آن جا معلوم نیست درست معالجه بشوند. این طور نیست که اطبای آنها یک معجزهای میکنند و اطبای ما این طور نیستند.
این یک مطلبی است که برای تبلیغاتی که اینها کردند، ما به خودمان هم حتی سوءظن پیدا کردیم؛ یعنی خودمان هم باختیم خودمان را. شما گمان نکنید که اینجا اطبایش – ایران اطبایش – کمتر از اطبای آن جا باشد. الآن بسیاری از اطبا که در آمریکا هستند ایرانی هستند. گفتند شاید قریب پانصدتا یا بیشتر طبیب ایرانی هست که اگر طبیبهای ایرانی بیایند، اختلال پیدا میکند در آمریکا! این طور نیست که اینهایی که رفتند و تحصیل کردند و یا در همین جا تحصیل میکنند، اینها کمتر از آنها باشند. نخیر، اینها هم همانطور هستند، اینها هم مثل آنها یا بهتر از آنها هستند. ما در آن جا – فرانسه – هم که بودیم گاهی مثلاً گرفتاری پیدا میکردیم، اطبا را میدیدیم خیلی از آنها چیزی که فوقالعاده باشد من که نفهمیدم! و اشخاصی هم که رفتند باز با همان حالی مرض برگشتند. اینجا جوابشان دادند رفتند آن جا، آن جا هم همین حال بوده است. این برای این است که اینها جدیّت کردند در این سالهای طولانی که ما را تهی کنند از مغز خودمان. یعنی ما را همچو غربزده کنند که چیزهایی هم که پیش خودمان بهتر است به [آن] سوءظن پیدا کنیم، و عقیدهمان این باشد که نه این طور خوب نیست؛ خوب است که آن طور باشد. حال آن که مسأله این طور نیست و همچو نیست که آنها در این مسائل عقلی یا در مسائل طبی خیلی جلو باشند. خوب، بله هستند اما نه این طوری که ما توهّم میکنیم. (2)
در این پنجاه سال اخیر، و خصوصاً در این زمانی که این شخص فاسد، این محمدرضای فاسد، زمامدار این کشور بود، این مسائل به رشد خودش رسید. غربزدگی به کمال خودش رسید. در همه جهت وابستگی پیدا شد.
در عین حالی که ما قضایمان، قضای حقوقیمان و مسائل حقوقیمان و مسائل فرهنگیمان یک مسائل پیشرفته و از سایر جاها جلوتر هست، لکن در هر امری دستشان را دراز کردند از جای دیگر گرفتند. حتی آن قوتی که در صدر مشروطیت که باز این مسائل کمتر بود، باز دست یک غربزدگانی آن وقت هم در کار بوده است که قانون اساسی آن زمان را از غرب گرفته بودند، تا این ملت به خود نیاید و فرهنگ خودش را پیدا نکند و توجه به این که فرهنگی دارد و فرهنگ غنی دارد، نمیشود اصلاح بشود. الآن مدرسههایی که دانشگاهها و دانشسراها، اینها که ما داریم، فرمهایش همه فرم غرب است. دادگاههای دادگستری هم همین طور است. مراحل دادگاهی هم از غرب گرفته شده است و همه چیز را از غرب گرفتهاند. فرهنگ به این غنیای کنار زده شده است و چسبیدهاند به فرهنگ غرب. آن هم نه فرهنگ اصیل غرب، فرهنگ استعماری غرب. غرب همه چیز استعماری دارد. طب استعماری دارد. فرهنگ استعماری دارد. همه چیز استعماری دارد، صادر میکند برای کشورهایی که عقب افتادهاند به اصطلاح آنها، آن چیزی که مناسب با آن جاست، به طوری که وابستگی داشته باشد. آنها میخواهند ما وابسته باشیم، و چیزهایی که به ما میدهند چیزهایی است که وابستگی میآورد. استقلال نمیخواهند ما داشته باشیم. استقلال فرهنگی نمیخواهند داشته باشیم. استقلال فکری نمیخواهند داشته باشیم. عُمالی که آنها تربیت کردهاند در پیش خودشان و صادر کردند برای ما، آنها هم کمک کردند به آنها، و طرز فکر جامعه ما را به طوری عوض کردند که اگر یک مطلبی غربی نباشد جامعهی ما نمیپذیرد این را. حالا شاید در این نهضت کم شده باشد.
لکن شما میدانید که قبلاً تا یک اسم غربی روی دوایی روی یک فاستونی، روی چیز دیگری نباشد، مردم هم نمیپذیرند. خیابانهای ما باید یک اسم غربی داشته باشد، از همان اشخاصی که ما را آن طور ناتوان کردند و آن طور چپاول کردند و آن طور ستمها را به ما کردند، بعضی از خیابانهای ما به اسم همانهاست؛ همانهای غربی، همانهای آمریکایی، خیابان روزولت (3) مثلاً. اگر یک جنسی رویش اسم غربی نمی بود، این را درست نمیپذیرفتند. اگر یک دوایی نمیگفتند از غرب آمده است نمیپذیرفتند. چیزهایی که خود ملت درست میکرد باید با اسم غرب فروش برود. این غربزدگی است. یعنی بازار ما هم غربزده هست. یعنی ملت ما الآن باز هم غربزده هست. و تا از زیر این بار درنیاید و تا این وابستگی مغزی و فکری از بین نرود، رشد حقیقی پیدا نمیشود، و شما هم نمیتوانید مستقل بشوید. (4)
از جمله نقشهها که معالأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرائض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند! و قصهی این امر غمانگیز، طولانی و ضربههایی که از آن خورده و اکنون نیز میخوریم کشنده و کوبنده است.
و غمانگیزتر این که آنان ملتهای ستمدیدهی زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشته و کشورهایی مصرفی بار آورند و به قدری ما را از پیشرفتهای خود و قدرتهای شیطانیشان ترساندهاند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکاری نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم. و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدهی بیفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مأیوس نموده و مینمایند و رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی آنها را به خورد ملتها داده و میدهند. فیالمثل، اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژهی فرنگی باشد، بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته، و گوینده و نویسندهی آن را دانشمند و روشنفکر به حساب میآورند. و از گهواره تا قبر به هر چه بنگریم اگر با واژهی غربی و شرقی اسمگذاری شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب، و اگر واژههای بومی خودی به کار رود مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودی دارند سر به زیر و عقب افتادهاند. خیابانها، کوچهها، مغازهها، شرکتها، داروخانهها، کتابخانهها، پارچهها، و دیگر متاعها، هر چند در داخل تهیه شده باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند. فرنگی مآبی از سرتاپا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شؤون زندگی موجب افتخار و سربلندی تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودی، کهنهپرستی و عقبافتادگی است. در هر مرض و کسالتی ولو جزئی و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت و دکترها و اطبای دانشمند خود را محکوم و مأیوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است.
بیاعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانههای روشنفکری و تمدن، و در مقابل، تعهد به این امور نشانهی عقبماندگی و کهنهپرستی است.
این جانب نمیگویم ما خود همه چیز داریم؛ معلوم است ما را در طول تاریخِ نه چندان دور خصوصاً و در سدههای اخیر از هر پیشرفتی محروم کردهاند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً، و مراکز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی و نیز خودکوچک دیدنها و یا ناچیز دیدنها، ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقهی جوان، به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهای کودکانه و به مسابقه کشاندن خانوادهها و مصرفی بارآوردن هر چه بیشتر، که خود داستانهای غمانگیز دارد، و سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکدهها، و دهها از این مصائب حساب شده، برای عقب نگهداشتن کشورهاست. (5)
راهبردهای تصریحی:
1- آمریکا در طول سالیان متمادی ایران را عقب نگه داشته است.
2- فرهنگی استعماری آمریکا سبب شد تا ملت ایران از مفاخر و فرهنگی غنی خود غافل شود.
3- فرهنگ استعماری آمریکا، غربزدگی، وابستگی، مصرفزدگی و تجمّلات را به ملت ایران تحمیل کرد.
نکات استنباطی:
1- آمریکا همواره در پی بسط فرهنگ استعماری خود است تا ملتها را از فرهنگ و هویت خود تهی نموده به خود وابسته و محتاج نماید.
2- آمریکا با جلوگیری از پیشرفت ایران در زمان پهلوی میخواست فرهنگ استعماری خود را تحقّق بخشد.
پینوشتها:
1- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 4، ص 91.
2- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 6، صص 422 و 423.
3- فرانکلین روزولت، رئیس جمهوری آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم.
4- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 12، ص 5 و 6.
5- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 21، صص 414 - 416.
منبع مقاله :
گردآوری و تدوین مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت؛ (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (رحمهالله)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول