خط مقدم دشمن ، پشت بام خانه شماست ... !
خط مقدم دشمن ، پشت بام خانه شماست … !
چه در زمینه فرهنگ ، چه سیاست ، چه افتصاد و …
به عبارت دیگر جنگ از این نرم تر نمی شود !!
دشمن سربازی به درون خانه ها فرستاده که هر چه بخواهد به راحتی انجام
خواهد داد!
آیا این یک پیروزی بزرگ برای دشمن و یک شکست تاریخی برای ما به حساب
نمی آید؟!
در میدان جنگ سخت پدران ما با سختی و البته افتخار، پیروزی را از آن خود کردند
و لی ما در جنگ نرم چه کردیم ؟!
تسلیم سربازی شدیم که حتی بی ناموسی را بین خانواده ها رواج می دهد!
ماهواره ابزاری است که دشمن در هر زمینه ای از آن بر علیه ما استفاده می کند،
حتی کانون گرم خانواده را مستقیما هدف قرار داده و عده ای همچنان در خواب
غفلت هستند!
اگر بگویی که مفیدش را می بینم مضرش را نمی بینم! خواهم گفت که آیا همیشه
همینگونه خواهی ماند؟
آیا اطمینان داری که فرزندانت هم همینگونه باشند و بمانند؟
آیا ارزشش را دارد کانون گرم خانواده را با چنین ابزار خطرناکی به مخاطره
بیندازی ؟!
و اگر بگویی که در دنیای امروز نیاز به آخرین اخبار و اطلاعات هست !
خواهم گفت آیا نمی توان این اخبار و اطلاعات را از جای دیگری تامین کرد؟
و باز آیا ارزش دارد چنین ریسکی را در مورد محیط پاک خانواده انجام داد ؟!
فرهنگی که زیر درخت آلبالو گم شده!!!
اظهار نظر ویزر فرهنگ و ارشاد درخصوص فیلم پنجاه کیلو آلبالو :
- اگر از چگونگی این فیلم اطلاع داشتم اجازه ساخت و اکران به آن نمیدادم
نقل قول وزیردرخصوص فیلم قصه ها:
-بعضی فیلمها دست روی بعضی زخمها و نقاط سیاه میگذارند و این نگاه را به دنیا عرضه میکنند که کار نادرستی است
پذیرفتن این نکته که وزیر فرهنگ و ارشاد از حساسترین بخش کار خود که ارائه مجوز ساخت و اکران فیلمهای سینمایی می باشد اظهار بی اطلاعی کند و یا ساخته شدن و تولید فیلمی که به اذعان خود ایشان دارای ساختارنابهنجاری می باشد قدری قابل تامل است .
در روزگاری که سینما و بازیگران ان به نمادهای فرهنگی و فرهنگ سازی جامعه ما تبدیل شده اند ساخت فیلمهای ضد فرهنکی و اکران آنها نه تنها مرهمی بر زخم سینمای ایران نیست که زخمی عمیق بر بدنه فرهنگ اسلامی ایرانی ماست
وقتی جشنواره فجر که اصل وجودیش را مدیون فجر و انقلاب اسلامی است و برگزاری آن در دهه فجر به مثابه آبیای درخت فرهنگ انقلاب م یباشد، تبدیل به یک شوی نمایش ابتدذال و بی فرهنگی شده وحضور بازیگران و فیلمسازانی در آن رونق گرفته که کمترین تناسب را با اصلاسلامی بودن انقلاب دارند ، حاصلش می شود اشفته بازار کنونی فرهنگ جامعه ما ،
باید گفت دستمال وزارت فرهنگ و ارشاد ما سالهاست که زیر درخت آلبالو گم شده و متولیان سینما غرق در بی اطلاعی و بی توجهی سکان این کشتی را به دست باد سپرده اند
جوان باید دوراندیش باشد
جوان باید دوراندیش باشد
یکی دیگر از خصائص و ویژگیهای جوانان که باید در آنان وجود داشته باشد، عاقبت اندیشی است؛ در آیه شریفه مذکور، خداوند تلویحاً همین نکته را به مردم تذکر میدهد که ظاهر بینی نقطه مقابل دوراندیشی است. طبیعتاً انسان راحت طلب است و میخواهد زود به هدف و مقصدش برسد، ولی توجه ندارد هرچه هدف بلندتر باشد به زمان بیشتری نیاز است و کار و تلاش مضاعف میطلبد و قهراً زود به دست نخواهد آمد، ولی عاقبتی زیبا خواهد داشت. جوانی که در ابتدای راه است و میخواهد زندگی سعادتمندانه داشته باشد، باید دوراندیش بوده و انتخابی درست و صحیح داشته باشد. علت این که اکثر مردم به حقانیت این وعده الهی که آخرت هدفی مبارکتر از همه اهداف است، بی اعتنا هستند، جهل آنها به این حقیقت است و این که علم خود را محدود به امور مادی کرده، آن هم به ظاهر دنیا و نه باطن آن؛ لذا سرگرم لذات زودگذر و خیالات واهی شده و از آخرت غافل میمانند و الاّ اگر به باطن دنیا شناخت پیدا کنند، کافی است.
یک سئوال، یک جواب
یک سئوال، یک جواب
شاید این سئوال مطرح شود که هدف جوان باید در خور شأنیت و منزلت او باشد و انتخاب جوان باید بالا و به وسعت ابدیت باشد، چون ویژگیهای نوع جوانان عالی و ارزشمند است؛ به عنوان نمونه، همت بلند و عظیم، تصمیم راسخ و والا، توان و قدرت عالی، نشاط و تحرک، اینها از خصائص جوانان است و میتوانند هدفی را مشخص و در رسیدن به آن بی وقفه تلاش کنند. با این امتیازات، سئوال بعضی از جوانان این است که در توان و ظرفیتمان نیست هدفی بلند و به اندازه ابدیت و نامحدود انتخاب کنیم و اگر هدفی اینگونه انتخاب کنیم، از بقیه اهداف دنیائی باز میمانیم و زندگیمان مختل میشود و برای این سئوال به فرمایشات امام حسین (ع) تمسک میکنند که فرمودند: «لا تَتَعَرَّضْ لِما تُدْرِک؛ به آنچه که نخواهی رسید، اقدام مکن».و نیز امام (ع) میفرمایند: «لاتَعْتَدْ به ما لاتَقَدَر عَلَیه؛ آنچه را قادر نیستی به شمار نیاور». امام حسین (ع) در روایتی دیگر میفرمایند: «لاتَتَکَلَفْ ما لاتَطَیق؛ آن چه را طاقت نداری به عهده مگیر». پاسخ این سئوال را باید ریشه یابی کرد. باید دید که چرا برخی از جوانان اینگونه اشکال میکنند و تن به هدفی بالا و انتخابی برتر نمیدهند که ماندگار و جاوید باشد. یک احتمالش این است که جوانی که این اشکال را مطرح میکند، میخواهد از زیر کار فرار کند و تن به کار سخت و مشکل که تلاش زیاد میخواهد، ندهد؛ به عبارت دیگر میخواهد شانه خالی کند، چراکه راحت طلب است. احتمال دیگر این است که جوانان به عاقبت کار نمیاندیشند و دور اندیشی نمیکنند؛ این مسئله هدف و انتخاب ابدی و برتر انسان را توجه ندارند و میخواهند به گونه ای هدفشان را برنامه ریزی کنند که هیچ لطمه ای به زندگی دنیوی و ارزشهای مادیشان نخورد و دور از هدف برتر و انتخاب درست سراغ مظاهر دنیوی میروند؛ اگر جوانان کمی از تجربیات افراد سالخورده را استفاده کنند و به هدفی بی نهایت فکر کنند و قدم بگذارند و پای صحبتهای آنها بنشینند، آنگاه میفهمند راه و مقصد درست را بدون هیچ چشم داشتی به جوانان منتقل میکنند و از عاقبت هدفهای سطحی و ابتدائی و فانی دنیا آنان را برحذر میدارند و به هدفی که دائمی و جاوید است، سوق میدهند. برای درک بهتر این جواب باید به سراغ کلام الهی برویم و از این کلید مشکل گشا استفاده کنیم. خداوند میفرماید: «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الحْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَافِلُون» .ظاهری از زندگی دنیا را میشناسند و انان از اخرت بی خبرند. نوع مردم کوتاه بین، تنها ظاهری از زندگی دنیا را میبینند و از آخرت و پایان کار بی خبرند. جوان اگر کمی فکر کند، در مییابد که دنیا و مظاهر دنیا بد نیست، ولی این که هدفش این مظاهر باشد، جفایی به جوانی و به علت آفرینش کرده است. در پاسخ به این سئوال میتوان از روایات اهل بیت (ع) نیز استفاده نمود. از روایات اینگونه فهمیده میشود که این نوع پرسشها از فطرت جوان بر نخواسته، بلکه از روی هوا و هوس درونی اوست. هیچ گاه انسان عالی و برتر را رها نمیکند تا خوب را بدست آورد، همیشه درصدد انتخابی خوبتر و بهتر است. روایات زیادی در مورد همت و انگیزه های جوان وجود دارد. پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «إِنَّ اللهَ تَعالی یُحبُ مَعالی الأُمُورَ و أَشرافَها وَ یَکرَهُ سَفسافَها؛ خداوند کارهای والا و شریف را دوست دارد و کارهای پست و حقیر را خوش ندارد». این حدیث نورانی درصدد این است که بیان کند کار والا نزد خدا محبوب است، هدف و انتخاب بزرگ، عالی است. همت و انگیزه بالا رشد دهنده و انسان ساز است. کار و هدف بزرگ انسان را بزرگ و به او سعه وجودی و ظرفیت میدهد، به او حرکت و شوق و تحرک میبخشد. به همین دلیل است که امام علی (ع) میفرمایند: «مَن شَرُفَت هِمَتُهُ عَظُمَت قِیمَتُه؛ هرکس که همتش بالا باشد، ارزشش عظیم است». و امام سجاد (ع) در دعاهایشان میفرمودند: «بارالها، از گواهی و شهادت، عادلانهترین آن را از تو مسئلت دارم و از عبادت، بانشاط ترین آن را … و از همت عالیترین آن را». و امام باقر (ع) فرمودند: «لاشَرُفَ کَبُعدِ الهِمّه؛ هیچ شرافتی چون بلند همتی نیست». طرز تفکر جوانان و به طور کلی انسانها از دو حال خارج نیست، یا نگاه الهی به ماسوی خود دارند و یا نگاه مادی که سراسر زندگیشان را گرفته، همه چیز را دنیا و مظاهر دنیا و ثروت و مال و منال میدانند و در همین راستا هدف و انتخابشان نیز در دنیاست. جوان نیز در اثر این تربیت و آموزش و تفکر ناچارا اینگونه تصمیم میگیرد و هدفی کوچک و ناچیز را انتخاب میکند. در تفسیر آیه 7 سوره روم نیز بیان شد که اگر این مردم ظاهر بین، باطن و درون این زندگی دنیوی را میدانستند، برای شناخت آخرت کافی بود؛ چرا که دقت کافی در این زندگی زودگذر نشان میدهد که حلقه ای است از یک سلسله طولانی و مرحله ای است از یک مسیر بزرگ، همان گونه که دقت در حیات در دوران جنینی نشان میدهد که هدف نهایی، خود این زندگی نیست؛ بلکه این یک مرحله مقدماتی برای زندگی مهمتر است
معیار جوانی در اصحاب کهف
معیار جوانی در اصحاب کهف
یکی از امتیازات جوانان که به آن به طور مفصل خواهیم پرداخت، هوش و صداقت است. درست است که اصحاب کهف سن و سال جوانی را نداشتند، لیکن صفات جوان را دارا بودند؛ هوش و صداقت از جمله ویژگیهای آنان بود که در مقابل فساد حاکم و آئینی که مستقر بود، پی بردند و تصمیم بر قیام گرفتند. این از هوش و استعداد و صداقت آنها در همدلی و همراهی یکدیگر بود که از صدق و صفا کمک کار و کمک حال یکدیگر بودند؛ آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و خدا نیز بر هدایتشان افزود و به هر چیزی که مایه خشنودی خدا بود، هدایتشان کرد. ویژگی ممتاز دیگر اصحاب کهف، هدف مقدس و مبارکشان بود؛ آن هفت نفری که قرآن نیز آن را صحیح میداند و دربارهاش سکوت میکند، هدفی را انتخاب کردند که جزء بزرگترین هدفهاست، مبدأ شریعت و دینشان بود، امتداد سخن پیامبرشان بود؛ اینها همه حکایت از اولاً بزرگی هدفشان دارد، ثانیا استقامت و بردباری در راهشان را میرساند. مردانی که روحیه جوان داشتند، عزم و اراده آهنین جوانان را در وجودشان نهادینه کرده بود، با همت بلند و عظیم، هدفشان را انتخاب و تا آخرین نفس هم ایستادند.
انتخاب برتر و ابدی
انتخاب برتر و ابدی
انتخاب جوان به وسعت ابدیت است:
وسعت وجودی انسان به اندازه ابدیت است؛ زیرا اصل انسان جسم و بدن او نیست، بلکه اصل انسان جان و روح اوست و روح نیز همیشه زنده و جاودانه است و بعد از نابودی جسم باز موجود است، یعنی ما خودمان که همان روح و جانمان است، تا ابدیت هستیم. حال اگر انسان در جوانی انتخاب مناسب با ابدیت نداشته باشد، به انسانیت و جوانی خود خیانت کرده است؛ چرا که انسان به وسعت ابدیت است، یعنی همیشه هست. مثال واضح این امر خواب انسان است. انسان وقتی میخوابد، جسمش به خواب رفته ولی روحش بیدار و هوشیار است؛ خواب میبیند به زیارت خانه خدا مسافرت کرده، به فلان شهر و محل رفته و …؛ در اینجا جسم در خواب است و روح شخص به زیارت رفته است. این امر نشان دهنده جدایی ناپذیری روح از بدن میباشد.
مصداق بارز شخصیت جوان:
به نظر میرسد لفظ جوان را به کسی نمیگویند که سن او منحصر در زمان خاصی باشد، بلکه روحیه، افکار و تلاش نوع یک جوان را هر کسی داشته باشد، میتوان به او جوان اطلاق کرد؛ هر چند که سن او سن جوان پر شور بیست و چند ساله نباشد، مهم آن عزم و هدف و انتخاب بزرگ هر انسان است. نمونه بارز آن شخصیت حضرت امام خمینی (ره) میباشد. زمانی که خبرنگار خارجی با ایشان گفتگو کرد کرد، بعد از مصاحبه گفت: روحیه این انسان مانند یک جوان بیست و چها ساله است. امام خمینی (ره) در سن جوانی انتخابی بزرگ و عظیم کرد. آن قدر روی این هدف و انتخابش مصمّم بود تا نهایت به هدفش رسید و آن هدف هنوز نیز ادامه دارد و محدود به زمان و مکان و قشر خاصی نیست، و آن عبارت است از «حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه»؛ که مقدمه ای برای بسط حکومت مهدوی خواهد بود. این هدف بلند و عالی، روحیه ای جوان و آینده ساز و پرشور و شعف، فکری آزاد و دور از تعصبات و خیالات و کمک بی وقفه از جانب خداوند متعال لازم دارد. اگر در جوانی این روحیه عظیم کلید خورد، در بزرگسالی خود به خود حرکت دارد و هیچگاه توقف نخواهد داشت، ولی اگر جوانی هدفی به وسعت ابدیت انتخاب نکند، در پیری فرتوت و کناره گیر و بی فایده خواهد بود.
معنای «فتی» :
در تأیید سخن ما که گفتیم جوان به سن جوانی نیست، بلکه به انتخاب بزرگ انسان است، حدیث امام صادق (ع) میباشد. امام صادق (ع) خطاب به مردی سئوال میکنند که شما به چه کسی «فتی» میگویید؟ عرض کرد ما به جوانی که نه بزرگسال است و نه کودک و نوجوان «فتی» میگوییم. حضرت فرمود: نه، «فتی» مؤمن است. اصحاب کهف همگی بزرگسال بودند اما خداوند متعال آنان را به سبب ایمان و انتخاب بزرگ و هدفی والایی که داشتند «فتیه» به معنای جوانان، جوان مردانمی نامد. و اینگونه فرمود: «إِنهّمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًی». آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان اوردند و ما بر هدایتشان افزودیم. داستان اصحاب کهف مثال بسیار خوبی برای بحث ماست. جوان مردانی که از دوران جوانی گذر کرده بودند، ولی اهداف و انتخاب نوع جوانان حقیقت جو را داشتند و قرآن در صدد توضیح و بیان این داستان عبرت آموز است. نکته قابل توجه در داستان اصحاب کهف روحیه بالا و عزم و اراده آهنین و هدف بلند و عظیم که از فطرتشان برخواسته و به جانشان نفوذ کرده بود، میباشد که این جوان مردان هدفی را که نامتناهی و ابدی بود را انتخاب کردند و بر آن پا فشاری نمودند؛ و به همان هدفشان رسیدند از این رو ما آنان را جوان مینامیم و کارشان را تحسین و الهی می شماریم. کلمه «فتی» در قرآن چند مورد ذکر شده که مرادش جوانمردی و جوانی افرادی همچون اصحاب کهف است که هدف و انتخابی بلند و پاک داشتند.برای نمونه، خداوند همین کرامت را که به اصحاب کهف عنایت نمود و ایشان را جوانمرد خواند، ابراهیم (ع) را نیز همین گونه خطاب مینماید، آن جا که میفرماید: «قَالُواْ سَمِعْنَا فَتیً یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیم؛ ما شنیدیم جوانی به نام ابراهیم هدفش این بود به خدایان ما بد بگوید و تحقیر کند» و یا در جایی دیگر فرمود: «وَ إِذْ قَالَ مُوسیَ لِفَتَئه … ». یا در سوره یوسف میفرماید: «وَ قَالَ نِسْوَةٌ فیِ الْمَدِینَةِ … تُرَاوِدُ فَتَئهَا عَن نَّفْسِه». و گروهی از زنان در شهر شایع کردند که همسر عزیز مصر در حالی که عشق آن نوجوان در درون قلبش نفوذ کرده از او خواست کام جویی میکند، یقیناً ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم یوسف (ع) که جوانی زیبا و جذاب بود و داستان خیانتی که همسر عزیز مصر در حق او انجام داد، نمونه بارز برای الگوگیری جوانان است، چه در زمان خود، چه در زمان فعلی و آینده. یوسف پیامبر (ع) این حقیقت را ثابت کرد، جوانی که دو کشش و جاذبه قوی غریزی و فطری دارد و در اوج شهوت قرار دارد، میتواند هدفی والا را به کمک فطرت حق جویانه خود انتخاب نماید، اگر چه هفت در را هم برایش بسته و هیچ هراس و نگرانی برای ارتکاب معصیت و فرمان غریزه هم نداشته باشد. یوسف نبی همه شرایط گناه را داشت، ولی میل فطری خود را با کمی تفکر و تعقل بر میل غریزی خود غلبه داد و هدفی مبارک را که عصمت و پاکی جوانیاش بود را انتخاب نمود. یوسف به جوانان برای همه جوانان ثابت کرد که میشود هدفی والا را در بدترین شرایط ممکن که همه بر علیه تو کار میکنند، انتخاب کرد و آن هدف مبارک و ابدی را با کمک نیروی لایزال الهی و توکل و استمداد از او به آخر رساند و پیروز میدان معصیت و شهوت شد. بنابراین نزاع دائمی که میان فرمان غریزه و فرمان فطرت و عقل بپا میخیزد، راه حل آن اندکی تفکر و تأمل و عاقبت اندیشی است که آیا این کار، این هدف، این شغل و هر آن چه که جوان میخواهد انتخاب کند، ماندگار و صحیح است؟ هرچه فرمان داده شد، از ناحیه فطرت و عقل آن انتخاب واقعی و برتر خواهد بود.
معنای انتخاب جوان با منزلت او:
معنای انتخاب جوان با منزلت او:
سئوالی مطرح میگردد این که معنای این که بیان شد هدف و انتخاب جوان باید متناسب با شأن و منزلت او باشد یعنی چه؟ منزلت و مقام انسان و جوان را میشود در قرآن کریم مشاهده نمود، آنجا که خداوند متعال انسان را خلیفه خود بر روی زمین میداند. یعنی انسان، مقام و منزلتش خلیفه الهی است و جایگاهش برتر از آن است که به امور نازل دنیوی دل ببندد. ظرفیت وجودی انسان بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است و از اینجا باید فرقی میان تکریم و تفضیل قائل شویم؛ تکریم به واسطه چیزی است که فقط در انسان است و هیچ موجود دیگری آن را ندارد و آن قوه عقل است که به واسطه آن حق و باطل را تشخیص میدهد، اما تفضیل برای نعمت و عطیه ای است که در سایرین هم هست، اما در انسان برترینش وجود دارد و خداوند در این آیه شریفه که میفرماید: «وَ لَقَـدْ کَرَّمْنَا بَنیِ ءَادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فیِ الْبـرَّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَـلیَ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» ؛ به یقین فرزندان ادم را کرامت دادیم، و آنان را در کشتی و دریا سوار کردیم و به آنان از نعمتهای پاکیزه روزی بخشیدیم و آنان را بر بسیاری از افریده هی خود برتری کامل دادیم. به همین نکته لطیف اشاره دارد. در این آیه شریفه «کثیر» به معنای جمیع است؛ و در جایی دیگر قرآن کریم انسان را یک تلاشگر و موجودی سخت کوش به سوی خدا میداند و میفرماید: «یَأَیُّهَا الْانسَانُ إِنَّکَ کاَدِحٌ إِلیَ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیه؛ ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد» . یعنی طبیعت زندگی دنیا این است که همواره آمیخته با زحمت و رنج است، حتـی افرادی که در نهایت رفاه زندگی میکنند آنها نیز از رنج و زحمت و درد دور نیستند؛ و این رنج تا روزی ادامه مییابد که پرونده این دنیا بسته شود و انسان پروردگار خویش را ملاقات کند؛ پس حال که راحتی و آسایش نیست و خواه ناخواه عاقبت همه به خدا منتهی میشود، چه بهتر که هر کس آن را بخواهد و عمل کند به آنچه که خدایش دستور داده است.
همچنین از آیه شریفه فهمیده میشود انسان با این همه استعداد و توانایی نباید به دنیایی که فانی است، روی آورده و هدف و آرزویش را دنیا و ما فیها قرار دهد. آیه شریفه درصدد این است که به انسان بفهماند همه چیز به سوی خداوند ختم میشود، پس چرا یک جوان پر از ظرفیت و توان آن هدف والا و مبارک و نامتناهی را انتخاب نکند و خود را در دنیای فانی غرق کند.
به همین دلیل است که سیدالشهداء (ع) در فرمایشی میفرمایند: «لاتَغُرَنَّکُم هذِهِ الدُنیا فإِنَّها رَجاءٌ مِن رُکنِ إِلیها وَ تَخِیبُ طَمَعُ مِن طَمَعِ فِیها؛ دنیا شما را نفریبد، که هر کس بر آن تکیه کند، امیدش به یأس تبدیل میشود و هر که بر آن دل بندد به آرزویش نرسد». دنیا شأنیت انتخاب جوان را ندارد. بنابراین تا اینجا روشن شد دنیا شأنیت این را ندارد که انسانی که دارای استعداد و توانایی بالایی هست، آن را به عنوان هدف و مقصود خود برگزیند، بلکه دنیا وسیله ای است هموار برای رسیدن به اهداف والا و متعالی. هرچه هدف کوچکتر و سطحیتر باشد، تلاش و گوشش انسان نیز به همان اندازه کم خواهد بود و بالعکس؛ و همین هدف کوچک برای جوان، نوعی مانع برای ترقی و سعادتش است، ولی اگر هدف عالی باشد، سعی و تلاش جوان نیز به همان اندازه والا بوده و منجر به فعالیتهای گوناگون جوانان خواهد شد. از طرفی دو میل و کشش در وجود جوان در اوج خود میباشد که او را یا به سعادت میرساند و یا او را سرنگون خواهد ساخت.
آن دو عبارت است از: فطرت و شهوت. اگر فطرت جوان که قوه ای حق جو و حقیقت یاب است بر شهوت غلط غلبه پیدا کند، جوان آن هدف برتر و مبارک را پیدا میکند و به سراغ آن میرود، آن حقیقتی که فطرت او را راهنمایی کرده و مشخص میکند. نکته ای که لازم به ذکر است این است که شهوت یکی از غرایزی است که خداوند در هر انسانی قرار داده است. شهوتی از نظر اسلام مذموم و قبیح است که افسار گسیخته باشد، لیکن اگر قوه شهوت تحت کنترل شخص باشد، خوب است. میل به فطرت حقیقت جو در جوان وجود دارد که او را به هر حقیقت و واقعیت سوق میدهد؛ از طرف دیگر امیال و هوی و هوس در وجود جوان آن فطرت پاک را مقابل خود قرار داده و در صدد نابود ساختن فطرت خدا جوی جوان است. در این نزاع و درگیری میان فطرت و شهوت در جوان، اگر حکمران عقل باشد، عقلی که میزان هر چیزی است و بدون اوهام و خیالات و امیال و شعوبات نفسانی، ضمیر پاک جوان را روشن ساخته و او را به سوی فطرتش میخواند و شهوت رها شده را تحت الشعاع قرار میدهد و از حکم فطرت هدف و مقصد را انتخاب مینماید.
دنیا هدف جوان نیست
دنیا هدف جوان نیست
ما دنیا را نفی نمیکنیم و آن را بی ارزش و فاقد فایده نمیدانیم؛ حرف ما این است که برای هدف و انتخاب دنیا هدف عالی و نهایی نیست و نخواهد بود و لیکن همین دنیا پلی برای آخرت و هدف برتر و والاتر یک انسان و جوان پر از استعداد و شور خواهد بود. امیرمومنان (ع) درباره توجه به فنا پذیری دنیا و این که دنیا را نمیتوان هدف و انتخابی بزرگ برای یک جوان دارای کمال دانست، میفرماید: «کُلُ مَعدودٍ مُنقَضٌ و کُلُ مُتِوَقعٍ آت» ، هر چیزی که شمردنی است که دنیا نیز از آن شمردنیهاست، پایان میپذیرد و هر چه را که انتظاری میکشیدی خواهد رسید. این فرمایش امام نشان میدهد هدف جوان نباید به یک امری که خود پایان میپذیرد، تعلق گیرد، بلکه هدف باید ماندگار و بی نهایت باشد که دنیا مقدمه ای برای رسیدن به آن است و استفاده از آن برای هدف و انتخابی والاتر هیچ عیب و نقصی ندارد. داستانی نقل میکنند که در نهج البلاغه هم آمده است، این داستان تأکید بر این دارد که امیرالمومنین (ع) دنیا را به چشم هدف و یک انتخاب برتر نمیدیدند، بلکه مانعی برای اهداف عالیه خود میپنداشتند. «ضرار بن ضمره ضبایی» از یاران امام است که قصد سفر به شام را کرده بود. وقتی وارد شهر شام شد به علتی قصد دیدار معاویه را کرد، بعد از احوال پرسی هر دو طرف از همدیگر، معاویه که خود واقف بر عظمت و والایی مقام و مرتبت امام بود از او در مورد حالات امام پرسید، ضرار هم زمان را غنیمت شمرد و اینگونه حال امام را برای معاویه ترسیم کرد، گفت: امام را در حالی دیدم که شب، پرده های خود را افکنده بود و در محراب ایستاده، محاسن مبارک را بدست گرفته چون مار گزیده به خود میپیچید و میگریست و میگفت: «ای دنیا!! ای دنیای حـرام! از من دور شو؛ آیا برای من خـودنمایی میکنی؟ یا شیفته من شده ای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز مباد! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازی نیست، تو را سه طلاقه کردهام، تا بازگشتی نباشد؛ دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک و آرزوی تو پست است، آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و عظمت روز قیامت!».
مراحل سه گانه زندگی:
هر انسانی در زندگی خود سه مرحله را طی میکند: کودکی، جوانی، پیری.
هر کدام از این مراحل اقتضائات و محدودیتهای خود را دارد. مرحله کودکی که از بدو تولد است تا زمان نوجوانی. از کودک کارهای سطحی و بچه گانه و ابتدایی انتظار دارند. هیچگاه از یک کودک توقعات یک جوان رشید و یا یک فرد مسن را ندارند. مرحله دوم، مرحله جوانی است. اگر جوان عالی و بلند همت بوده و هدفش مبارک و مقدس باشد، معلوم میشود که معنای جوانیاش را خوب درک کرده و جوانی را محترم و مغتنم شمرده است. امیرمؤمنان (ع) خطاب به فرزندشان میفرمایند: «پسرم بدان تو برای آخرت آفریده شده ای، نه دنیا؛ برای رفتن از دنیا نه پایدار ماندن در آن؛ برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنیا». از فرمایش امام میتوان برداشت کرد که هدف باید متناسب با مقصد باشد؛ یعنی اگر مقصدی همچون قیامت با آن عظمت و بزرگی است، هدف نیز باید به همان اندازه بزرگ و بلند باشد. این مسئله به تجربه ثابت شده است که هر چه مقصد و هدف انسان والاتر باشد، انتخابهای او نیز همین گونه خواهد بود. انتخاب باید خوب باشد و گرنه انسان آن تلاشی را که باید بکند، انجام نمیدهد و کم کاری میکند و به هر بهانه ای برای عدم تلاش متوسل میشود و اگر هدف والا و انتخاب مقدس باشد، فطرت جوان و نشاط و تحرک جوان او را به سوی هدفش سوق میدهد و کمی و کاستیها را با عاقبت اندیشی که انجام داده، جبران خواهد کرد.
هدف جوان متناسب با شأن و منزلت او:
هدف و انتخاب جوان و هر انسانی که تعیین کننده سعادت و یا شقاوت اوست و زندگی او وابسته به هدفش است، باید متناسب با شأن و منزلت او باشد. اگر جوان هدف و غایت انتخابش را دنیا و ارزشهای دنیوی قرار دهد، جز محدودیت و سرگرمی لغو و بیهوده چیزی ندارد. این مطلب را خداوند در قرآن نیز تأیید میکند: «وَ مَا هذهِ الْحَیوةُ الْدُنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الْدَارَ الْآخِرَةِ لَهِی الحَیَوانِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون». خداوند میفرماید: «این زندگی دنیا جز لهو و لعب چیزی نیست و زندگی واقعی، سرای آخرت است؛ اگر آنها میدانستند». «لهو» هرکاری است که انسان را به خود مشغول سازد و از کارهای مفید باز دارد. «لعب» به معنای کارهایی است که دارای یک نوع نظم خیالی برای یک هدف بی فایده و پوچ میباشد. قرآن میفرماید که زندگی دنیا سرگرمی و بازی است، مردمی جمع میشوند و به اوهامی دل میبندند و بعد از چند روزی پراکنده میشوند و زیر خاک پنهان میگردند و سپس همه چیز به دست فراموشی سپرده میشود. اما هدف والای جوان باید آخرت باشد؛ چرا؟ چون آخرت جایی است که انسان با کمالات حقیقی و واقعی که از راه ایمان و عمل صالح بدست میآورد، زندگی میکند. زندگیای که درد و فنا و شقاوت در آن راه ندارد؛ و نیز امیرمومنان (ع) کمتر بر منبری مینشست که پیش از سخن این عبارت را نفرماید: «ای مردم؛ از خدا بترسید، هیچ کس بیهوده آفریده نشده تا به بازی بپردازد و او را به حال خود وا نگذاشتهاند تا خود را سرگرم کارهای بـی ارزش نماید و دنیایـی که در دیدهها زیباست، جایگزین آخرتی نشود که آن را زشت میانگارند و مغروری که در دنیا به بالاترین مقام رسیده، چون کسی نیست که در آخرت به کمترین نصیبی رسیده است». از این فرمایش علاوه بر کلام خداوند در سوره مبارکه عنکبوت هم به روشنی فهمیده میشود که اگر جوانی با آن هم استعداد و ظرفیت و شور و قوه و بنیه هدف والای خود را دنیا قرار دهد، جز سرگرمی و پوچی و در نهایت شقاوت چیزی بدست نخواهد آورد.